۱۴۰۰ خرداد ۱, شنبه

«رویترز» و نیروهایِ «برگوزیدهٔ» سپاهِ معظّمِ قُدس در عراق

 همهٔ تان داستان را شنیده و خوانده اید. امّا چون «رادیو فردا» مرا خیلی دوست دارد و من نیز عاشقِ آنها هستم؛ این خبر را به نقل از رادیو فردا منتشر میکنم.

https://tinyurl.com/3zcyumcs

از اینکه این «لینک» اسم رادیو فردا را ندارد؛ نترسید... آنها خیلی «ملوس» هستند....

روزی ملّا نصرالدّین در روزِ «عاشورا» آشِ نذری خورده و بلافاصله دِل درد و دِل پیچه و«اسهال» گرفته بود و در به در به دنبالِ «مسجد» میگشت تا «عبادت» به جا بیاورد. امّا چون در این مسیر «کنترل و فرماندهی» را از دست داده بود .... همینطوری؛ «اَزِش می رفت».... یک نفر از او پرسید:

«ملّا جون» شنیدم که «آشِ نذری» میدن... میدونی کجاست؟

ملّا «خطِّ ریغَ»ش را نشان داد و گفت: همین «لینک» را بگیر و برو..... به «خانهٔ پخشِ آشِ نذری» مشرّف میشوی....

گذشته از این داستان؛ مراکزِ دیگری نیز به «باز پخشِ آشِ نذری» پرداخته و هر یک از آنها رویِ «نخود»؛ «لوبیا»؛ «عدس»؛ «رشته» و... سایرِ مخلّفاتِ آش تمرکز کرده اند. لذا بهتر است که همهٔ «روایتها» را بخوانید.

مجموعهٔ همهٔ روایتها (آشِ نذری) این است:

(پس از قتلِ «حاجی بادمجان میرزا قاسمی»؛ گروهبان قاآنی دست به تاکتیکِ عجیب و غریبی زده و بهترین نیروهایِ وفادار و بسیار آموزش دیده (رامبوها) را از میانِ شبه نظامیانِ شیعهٔ عراقی که تحتِ حمایتِ رژیمِ شیعیِ ایران هستند را جمع آوری نموده و در گروههایِ چند ۱۰۰ نفره سازماندهی کرده است و همهٔ عملیّاتهایِ «خیلی خیلی و بسیار بسیار خیلی پیچیده» توسّط همین «رامبوها» انجام میگیرند.)

«رویترز» این روایتها را از زبانِ «مقاماتِ امنیّتیِ عراق» و «فرماندهانِ گروههایِ شبه نظامی» تعریف میکند و کار به جایی میرسد که گفته میشود: «۲۵۰ نفر از این افرادِ بسیار ناشناخته» به لبنان رفته و «آموزشهایِ عجیب و غریب و محیّر العقول» دیده اند... گویی که این «۲۵۰» مانندِ شُتُرها فقط «نفر» بوده اند. زمانی که به «اعداد» میرسیم؛ اعداد سخن میگویند. لذا این «۲۵۰» مانندِ «گونیِ سیب زمینی» نیستند و حتماً «نفرهایِ شناخته شده»ای باید باشند. مگر آنکه آن «تاکتیکِ جدیدِ ادّعایی» فقط یک داستانسرایی برایِ «فریب» است و گروههایِ شبه نظامیِ عراقی میخواهند از زیرِ تیغ فرار کرده و اتّفاقات را به «حپروت» (گروههایِ رامبوها) حواله دهند.

سناریویِ دوّم به پس از ماجرایِ قتلِ «حاجی بادمجان» مربوط میشود که «گروهبان قاآنی» به جایِ چمدانهایِ پُر از دلار به هدیه کردنِ «انگشترِ نقره» در میانِ مزدورانِ عراقی پرداخت. البتّه از روز روشنتر است که اینگونه گروههایِ مزدوری (عمقِ استراتژیکِ امپراتوریِ صفوی) برایِ «انگشترِ نقره» مزدوری نمیکنند و حتماً پاسخِ دَرخوری به «گروهبان قاآنی» داده اند که: داداش اینجوریها نمیشه.... زن و بچّه نون میخواد.

 لذا «گروهبان قاآنی» به تشکیلِ «گروههایِ رامبو» روی آورده است. زیرا هزینهٔ اینگونه از مزدوران بسیار کمتر از هزینهٔ ۱۰ ها هزار مزدورِ «بخور و بخواب» است که فقط «مگسانِ دورِ شیرینی» هستند.

در ظاهر نیز چنین به نظر میرسد که «گروهبان قاآنی» برایِ خودش «انشتین»ی است که پس از «حاجی بادمجان» استعدادهایش در حالِ شکفتن هستند؟؟!!!

امّا زمانی که تعدادی از فرماندهانِ این گروههایِ مزدوری؛ این پروژه را بدونِ نام بردن از آن «۲۵۰ نفرها» افشا میکنند؛ در واقع به «گروهبان قاآنی» پیام میفرستند که: (پایت را از گلیمَت درازتر نکن ... یا پولِ ما را بده و یا اینکه: «سیکیمین تَئرسَه ئوزی»). البتّه اینکه گفته میشود این گروهها در قتلِ «حاجی بادمجان» نقش داشته اند؛ یک افسانه است و رژیم به خوبی میداند که «گِرایِ اصلی» را «روسها» داده اند و شاید عدّه ای از اعضایِ این گروهها در حدّ «پادو» همکاری داشته و یا نداشته اند. امّا نامهٔ فوقِ محرمانهٔ انگلِ فرزانه به آقایِ پوتین  و اظهارِ این جملهٔ طلایی که «ما نظرمان در رابطه با روسیه تغییر نکرده است»؛ فقط به یک «حادثهٔ بسیار درد آور» که روسها یکی از عواملِ کلیدیِ آن بوده اند اشاره دارد و این حادثهٔ «درد آور» نقشِ روسها در قتلِ «حاجی بادمجان» بوده است.

لذا در این سناریو؛ تنها دلیلِ تشکیلِ این گروههایِ «رامبو» فقط تَه کشیدنِ بودجه هایِ لایه به لایهٔ  نظامی است و به هیچ وجه «تاکتیکِ جدیدِ مشعشع و خارق العاده» نیست. تقریباً همهٔ مسیرها و منابعِ تولید و ترانزیتِ موادّ مخدّدر که یکی از منابعِ درآمدِ سپاهِ قدس بود «لو» رفته اند و در یک سالِ اخیر بیش از ۱۷ تُن از موادّ مخدّرشان در کشورهایِ گوناگون  مصادره شده است.

چین نیز خریدارِ «خدماتِ مزدوریِ مشعشعِ سپاهِ پاچاهارداران» نیست و به «مسیرِ امنِ انرژی» و غارتِ منابعِ زیرزمینیِ ایران نیاز دارد.

لذا اگر اندکی دیگر این «گنجشک» را فشار دهند؛ به خودش خواهد رید.

کژدم


۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۵, شنبه

تشابه «غزّه» و «امپراتوریِ مشعشعِ صفوی»

 حتماً این تصویر را به خاطر دارید. مگر آنکه تصاویر برایتان ارزشی بیشتر از «نگاه کردن» نداشته باشند  و به همین دلیل برخی «ذهنهایِ معلول» هیچگونه رابطه ای میانِ این تصاویر پیدا نمیکنند. اگر در دنیایِ سیاست «سَفَر» کنید و به «تماشا»یِ فیلمی که از مجموعهٔ این تصاویر ساخته میشوند بنشینید؛ این تصاویر «جان میگیرند» و با همدیگر ارتباط برقرار میکنند.


سالها پیش گفتم که  ارزشِ این «تابوتِ سبز» بسیار بیشتر از «فوتوکُپیِ مقدّس»ی است که در درونِ آن قرار داده شده بود. در آن زمان «تَشتک نیوزها» از هدیهٔ «نسخهٔ منحصر به فرد» به «انگلِ فرزانه» سخن گفتند تا بگویند که: «پوتین به پابوسِ انگل» آمده است. امّا ناگهان یک «کلاغِ رسمیِ روسی» گفت: «این یک فوتوکُپی بود» و «تشتک نیوزها» آه از نهادشان برآمد و گفتند که این «نفیس ترین فوتوکُپی» بوده است. حدّ اکثرِ ارزشِ این «فوتوکُپیِ نفیس» شاید بیش از ۲۰۰ دلارِ آمریکا نباشد؛ مگر آنکه «حزبلبلیها» ارزشِ آن را با «دلارِ زیمبابوه» حساب کنند؟؟!!! که البتّه برایِ ادامهٔ «غارت» باید از تشابُهِ اسمیِ «دلار» استفاده کنند. زیرا خوانندگان و شنوندگانشان نیز ارزشی بیشتر از این ندارند (خر چه داند قیمتِ نُقل و نبات؟!).

اوباشانی که خود را «تحلیلگرِ اقتصادی» میدانند و در «تشتک نیوزهایِ اقتصادی» قلمفرسایی میکنند نیز گفتند که پوتین برایِ «نفت» آمده است. آنها گویا نمی فهمند که آقایِ پوتین برایِ چنین اموراتی؛ نیاز به آمدن نداشت و میتوانست «مأمورِ نظافتِ مستراحِ شخصیِ خود» را بفرستد. آقایِ پوتین در این دیدار برایِ گفتنِ یک «جملهٔ طلایی» آمده بود و آن جمله این بود: «ما به دوستانمان از پُشت خنجر نمیزنیم». امّا «تفسیرِ دوستی» را به عهدهٔ «انگلِ فرزانه» گذاشت و «انگلِ فرزانه» در وادیِ «تفسیرِ دوستی» به بیراهه رفت. پس از این دیدار؛ روسها منتظر نشستند تا سیاستهایِ داهیانهٔ انگلِ فرزانه در سوریه به خاکستر بنشیند و سپس گوشِ «حاجی بادمجان» را گرفتند و کونِ او را رویِ زانویِ آقایِ پوتین (شاید نیز رویِ موشکِ پوتین) گذاشتند و هواپیماهایشان را در ایران مستقر کردند (اینها را بارها گفته ام و سخنانِ روسپی زادهٔ ظریف فقط مؤیّدِ سخنانِ من هستند و تازگی ندارند.).

تا اینجایِ کار از نظرِ روسها با همهٔ سراشیبی ها و سربالایی هایِ ملایم؛ قابلِ گذشت بود  و به همین خاطر نیز سفیرِ روسیه گفت که «ما نیازی به دخالت در انتخاباتِ ایران نداریم» (یعنی اینکه همهٔ نامزدها کونیهایِ خودمان هستند).

امّا زمانی که در سوریه نوبت به تقسیمِ «اِرث و میراث» رسید؛ روسها از «روسپی زادهٔ فرزانه» خواستند که «تمکین» کُند و «روسپی زادهٔ فرزانه» به عنوانِ «افقه الفقها» میدانست که معنیِ «تمکین» چیست؟؟!! امّا باز هم به «کوچهٔ حضرتِ علی چپ» زد و به «جفتگیری با ژی جین پینگ» روی آورد. تمامیِ این روند به خاطرِ تفسیرِ اشتباهی از مفهومِ «دوستی با روسیه» بود.

لذا به نظرِ من سازمانهایِ اطّلاعاتیِ روسیه در به دَرک فرستاده شدنِ «گروهبان حاجی بادمجان میرزا قاسمی» توسّط آمریکا نقشِ اصلیِ اطّلاعاتی را داشته اند. زیرا برایِ روسها «گروهبان حاجی بادمجان  میرزا قاسمی» وظایفش را انجام داده و تبدیل به «انگشتِ ششم» شده بود که باید قطع می شد. پیش از قطعِ «انگشتِ ششم» نیز گفته بودم که سیستمهایِ پدافندیِ  S-300 و  S-400 برای دفاع از اسرائیل هستند و اینکه اوباشانی مانندِ «گروهبان قایقران شمخانی» با دیدنِ استقرارِ این ۲ سیستمِ پدافندی عربده کشیدند که دیگر زمانِ «بزن و دَر رو تمام شده است» به خاطرِ «تفسیرِ اشتباهی» از معنیِ «دوستی با روسیه» بود. 

نتیجه اینکه: روسها اطّلاعاتِ لازم را به اسرائیل دادند و اسرائیل نیز با ارتشِ آمریکا هماهنگ نمود و همگی باهم «گروهبان حاجی بادمجانِ روسپی زاده» را به دَرَک فرستادند. امّا گناهها به گردنِ «ترامپ» افتاد تا خاطرِ «کیرِ مبارکِ پوتین» آزرده نشود.

پس از این ماجرا؛ «جفتگیری با ژی جین پینگ» شدّت گرفت و هم زمان با آن عربده هایِ «با روسها نیز قرارداد خواهیم بست» به اوج رسید تا خاطرِ مبارکِ «کیرِ پوتین» آزرده نشود..... امّا دیدیم که «قالیباف» را در راهروهایِ مستراحِ عمومیِ ساختمانهایِ اطرافِ کرملین سرگردان نگه داشتند و نتیجهٔ همهٔ این انتظارها این بود که «روسپیِ فرزانه» پیام فرستاده بود که «ما همچنان برایِ نوکری پایبندیم و کون دادن به چینیها از این وفاداریِ ما نمی کاهد و حاضریم به روسها نیز کون بدهیم».

امّا روسها را با داشتنِ رهبری مانندِ «پوتین» نمیتوان فریب داد. استراتژیهایِ طرّاحی شده توسط آقایِ پوتین؛ بسیار فراتر از اینها است که «روسپیِ فرزانه» بتواند نقشی بیشتر از «۱۰ دقیقه» را در آن بازی کند. لذا روی آوردن به «کون دادن به چین» نیز بسیار بی ارزش تر خواهد بود و شاید چینیها در استراتژیهایِ خود نقشی «۲ دقیقه ای» به «کونیِ فرزانه» بدهند.

نقشِ «حماس» به عنوانِ یک سازمانِ «کونی»:

این سازمان را «موساد» و «شین بِت» بنیانگذاری و تسلیح نموده و آموزش دادند تا شکافی بزرگ در میانِ فلسطینیها بیندازند و موفّق نیز شدند. این سازمان در حالِ حاضر در حالِ کون دادن به «ترکهایِ عثمانی» و اوباشانِ حاکم بر «قطر» نیز هست. امّا اوباشانِ رژیمِ شیعی و اوباشانِ «عثمانی» و «قطری» فکر کردند که میتوانند از این «کونیها» استفاده کنند. البتّه استفاده نیز کردند؛ امّا هر بار دیدند که در زمینِ اسرائیل بازی میکنند. امّا هنوز هم فکر میکنند که «امیدی به ثمر هست» و میتوانند این «ثمر» را به روسها و یا «چین» و یا اروپا بفروشند. این اُلاغها نمیتوانند بفهمند که این معامله خریداری ندارد و اگر هم خریداری داشته باشد؛ مانندِ پایانِ ماجرایِ سوریه تبدیل به «انگشتِ ششم» خواهند شد که باید «قطع شود».

در واقع «حماس» و «جهادِ اسلامی» حلقه هایِ کوچکترِ «فساد» و «کونی گری» در سلسله مراتبِ «کونی گریِ فرزانه» و اوباشانِ حاکم بر «ترکیهٔ عثمانی» و «قطر» هستند.

اگر رهبرانِ اسرائیل میگویند که نمیتوان «حماس» را ریشه کَن کرد؛ باور نکنید. زیرا اسرائیل همچنان به باتلاقِ «حماس» و «جهادِ اسلامی» برایِ گاییدنِ دسته جمعیِ «امپراتورِ صفوی» و «ترکهایِ عثمانی» و «قَطَریها» نیاز دارد.


کژدم


۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

کاربرد موسیقی در هنرهایِ رزمی

 هنرهایِ رزمی  همیشه یکی از موضوعاتِ موردِ علاقهٔ من بوده است و شاید تنها کسی در ایران بوده ام و هستم که توانستم معنیِ «ذِن» (مدیتیشن) را به صورتِ تجربهٔ شخصی دریافته باشد. هرچند که استادی که مفهومِ «مدیتیشن» و هدایتِ من به «مدیتیشن» را مدیونِ او هستم؛ با هنرهایِ رزمی آشنایی نداشت. امّا میدانست که «ذن» نامی دیگر برایِ همین پدیده است.

«مدیتیشن» قدمتی ۶۰ هزار ساله دارد و نخستین کسانی که آنرا دریافتند؛ «شمن»ها بودند. آنچه که «هیپنوتیزم» و «سلف هیپنوتیزم» نامیده میشود؛ بعدها توسّطِ آخوندهایِ «Pagan» کشف شده و کاربردِ «اجتماعی» گسترده ای پیدا نمود که همین اکنون نیز به صورتی بسیار گسترده از آن استفاده میشود. هدفِ «هیپنوتیزم» کاشتنِ «باورها» در ذهنها است. فیلمِ سینماییِ «Inception» میخواهد این پدیده را تا حدودی  توضیح دهد امّا آنرا با «مدیتیشن» همسان میبیند که نقطهٔ ضعفی است که به خاطرِ «یکسان» انگاشته شدنِ این ۲ پدیده در فرهنگِ احمقانهٔ «روانشناسی» به صورتِ یک «باور» در آمده است.

در فیلمهایِ سینماییِ «شرلوک هولمز» که چند سالِ پیش تولید شده اند؛ به نوعی خاصّ از «مدیتیشن» اشارهٔ  شده است و تلاش شده است تا «موشین» را به تصویر بکشد. امّا تمامیِ تجربیاتِ نوشتاری و گفتاری و تصویری که در غرب خواسته اند «مدیتیشن» را توضیح دهند خالی از دانشِ تجربی (دانش بیواسطه) هستند. به عنوانِ مثال «موشین» که به «No Mind» ترجمه شده است مرحلهٔ نهایی و بسیار والایِ «مدیتیشن» انگاشته میشود؛ در حالی که «مدیتیشن» با «موشین» (No Mind) آغاز میشود. بدونِ «موشین» تجربه ای به نامِ «ذِن» (مدیتیشن) اصلاً نمیتواند آغاز شود و آنچه که بدونِ «موشین» آغاز میشود؛ همان «خود هیپنوتیزم» است. زیرا  «هیپنوتیزم» با « Mind» (از نوعِ «باوَر») آغاز میشود. در مجامعِ مذهبی نیز «هیپنوتیزم» و «هیپنوتیزمِ دسته جمعی» را با عناوینی مانندِ «عرفان»؛ «Mystics»؛ «کابالاه» به خوردِ مردم میدهند. 

البتّه انکار نمیکنم که این امکان وجود دارد که در تجربیّاتِ «صوفی گرانه»؛ برخی افراد تجربیّاتِ «مدیتیشن» نیز داشته باشند؛ امّا به خاطرِ فشاری که از طرفِ «هیپنوتیزم» به اینگونه افراد وارد میشود؛ «مدیتیشن» رنگ میبازد و «رؤیاهایِ  No Mind» به «رؤیاهایِ دیکته شده = Mind» از طرفِ «پیر» و «قطب» تبدیل میشوند.

تقریباً تمامیِ مراکزی که به «مدیتیشن سِنتر» مشهور هستند و بازارِ بسیار داغی دارند؛ فقط برای پول در آوردن از طریقِ «هیپنوتیزم» که «آرامش» را تلقین میکند؛ درست شده اند. «هیپنوتیزم» همانقدر با «مدیتیشن» قرابت دارد که «مسیح پسرِ خدا باشد و مریم پس از ۶ شکم زاییدن همچنان باکره بوده است».

«مدیتیشن» چیست؟

«مدیتیشن» را نمیتوان با «توضیح دادن»  به کسی فهمانید. مانندِ «طَعم ها» فقط باید «تجربه» شده تا به «درکِ بیواسطه» بینجامد.شما هر چقدر در رابطه با «شوری» و «تُرشی» و «بویِ بهار نارنج» به کسی که تجربه اش را نداشته است توضیح دهید؛ فقط اتلافِ وقت خواهد بود. صدها هزار کتاب هم که بنویسید؛ باز هم این طعم ها و بوها را نمیتواند به «تجربهٔ شخصیِ خواننده» تبدیل کند. لذا در دنیایِ «مدیتیشن» مزخرفاتِ کلامی (علمِ کلام) راهی ندارد؛ صغری و کُبری چیدن نیز بی معنی است. لذا بهتر میدانم که برای گشودنِ دریچه ای واقعی برایِ آشناییِ اوّلیّه با «مدیتیشن»؛  میخواهم شما را به سفری در رابطه با «خاطراتِ شخصی تان» ببرم. در این سفر خواهید دید که در زندگیِ شخصیِ خود «مدیتیشن» را تجربه کرده اید؛ امّا آنرا به عنوانِ یک «پدیده» موردِ بررسی قرار نداده اید و هر زمانی نیز که آنرا تجربه کرده اید؛ به صورتی کاملاً اتّفاقی بوده است.

تقریباً برایِ همه  اتّفاق می افتد که زمانی که به کارِ خاصّی علاقه دارند و در حالِ انجامِ آن هستند؛ در کاری که انجام میدهند؛ به «خود فراموشی» دچار شده و با اینکه دستها و پاها و گوشها وچشمهایشان کار میکنند؛ امّا با دستوری خاصّ و عمدی فعّالیت نمیکنند؛ زمانی که به این حالت میرسید؛ در زبانِ عامیانه میگویند: (آن شخص در کارَش  «محو» شده است). این «محو» شدگی نخستین پلّهٔ «مدیتیشنِ واقعی» است. زمانی که شما در روندِ کاری که انجام میدهید به طورِ مداوم «محو» شوید؛ همگان خواهند گفت: این شخص اصلاً احساسِ خستگی نمیکند و «خیلی آدمِ پیگیری است». واقعیّت نیز این است که شما خسته نمیشوید. زیرا کمترین انرژی را مصرف میکنید و از کارتان لذّت میبرید و این لذّت سراپایِ وجودِ شما را میگیرد. اگر همان کار را با دست یازیدن به «تمرکزِ فکری» انجام دهید؛ پس از مدّتی کوتاه خسته میشوید و چه بسا دوست دارید که بخوابید و لذا کار را نیمه تمام گذاشته و به استراحت میپردازید. زیرا «تمرکزِ فکری» قاتِلِ انرژی است. کسانی که به صورتی سطحی به «محو شدگی» میرسند کاملاً بیدار هستند؛ صداهایِ اطراف را میشنوند امّا این صداها به صورتِ «موجوداتی حاشیه ای» تبدیل شده اند و توجّه آن شخص را جلب نمیکنند. اگر این حالت به «عمقِ خاصّی» برسد؛ دیگر هیچ چیز وجود ندارد؛ مگر «سَفَر و تماشا» و در نهایت «دیدن» آغاز میشود. «تماشا» کردن از خانوادهٔ «نگاه کردن» است. امّا «دیدن» دارایِ «عُمق» است و نتیجهٔ «سفر و تماشاها» است. «دیدن» همان چیزی است که به آن «شهود» میگویند و فرقی که با «شهودِ صوفیگرانه» دارد این است که «شهودِ صوفیگرانه» یک «خرافهٔ هیپنوتیک» است. امّا «شهودِ شمنی» نتیجهٔ «تماشا» بدونِ باورهایِ کاشته شده در ذهن است. 

این معرّفی را به کسانی تقدیم میکنم که به بیراههٔ «شهودِ خرافیِ صوفیگرانه» افتاده اند؛ تا شاید بیدار شوند و ارزشِ «عرفان» (آیینِ دیدنِ بیواسطه) را بفهمند و «خرافه» را به جایِ  «عرفان» نخرند و به جایِ «عرفان» نفروشند.

در اینجا میخواهم چند مسئله را نیز  برای کسانی که در بخشی از  هنرهایِ رزمیِ ژاپنی که به «کاراته» مشهور هستند؛ فعالیّت میکنند تا جایی که میتوانم روشن کنم:

۱- حتماً  با نامهایی از قبیلِ «شینتو» و «بوشیدو» آشنایی دارید؛ در این رابطه باید بگویم که «شینتو» (راهِ خدایان) یک آیینِ «Pagan»ی است و ریشه در عقایدِ بومیهایِ ژاپن؛ پیش از ورودِ قبایلی از چین به آن مجمع الجزایر است که «Nippon» ها نامیده می شدند که «Japan» تلفّظی دیگر از آن نام است و آیینِ «شینتو» متعلّق به آنها است که با آیینِ «بودیسمِ جنگاوران»  آمیخته شد و آیینِ «بوشیدو» فرزندِ دورگهٔ آن است. لذا برایِ خالص کردنِ «آیینِ بوشیدو» باید آنرا غربال کرده و ناخالصیهایِ «شینتو» را از آن جدا سازید و «آشِ نذریِ ژاپنی» را بدونِ آگاهی سَر نکشید.

۲- چیزی به نامِ «سبکهایِ گوناگونِ کاراته» وجود ندارد و همهٔ این نامگذاریها برایِ «جلبِ مشتری» است. اساتیدی که بخشهایِ «دکوراتیو» را از هنرهایِ رزمیِ چینی حذف نمودند برایِ نخستین بار در «اوکیناوا» ظهور کردند. لذا سبکّ نخستین را «اوکیناواته» نامیدند که پدرِ «کاراته» امروزی است.امّا همچنان برخی حرکاتِ «دکوراتیو» را با آن آمیخته اند تا جلبِ توجّه کند.همهٔ نامهایِ «شوتوکان»؛ «شیتو ریو»؛ «کان زن ریو» «گوجو ریو»؛ «کیوکوشینکای» و ... همگی فقط «نامها» هستند و فرقی باهم ندارند. داشتنِ یک تکنیکِ بیشتر و یا کمتر نمیتواند نمایانگرِ «سبکی دیگرگونه» باشد.

۳- سبکهایِ مختلفِ مبارزه از نزدیک را میتوانید در «آیکیدو» و «جوجیتسو» و همچنین «جودو» پیدا کنید. «آیکیدو» و «جوجیتسو» هنرهایِ رزمیِ ترکیبی در «نبرد در فاصلهٔ نزدیک» هستند و بسیار مفید.

۴- هنرهایِ رزمیِ مسلّحانه که فنونِ شمشیرزنی بخشی مهمّ از آن است میتوان یک سبک دانست و سبکهایِ گوناگونی که معرّفی میشوند اصالت ندارد.

۵-  سبکِ «نینجا» نیز بخشی از آموزشهایِ رزمیِ ترکیبی ویژه است که به نیروهایِ امنیّتی و جاسوسانِ ژاپنی آموزش داده میشد  و میتواند سبکِ خاصّی به حساب آورده شود.  گزینشی بودنِ تکنیکهای مبارزه؛ پنهانکاری و  هنرهایِ رزمیِ مسلّحانه و شیوه هایِ فرار نشان میدهند که یک سیستمِ آگاهانه تر از سایرِ هنرهایِ رزمی بر آن حاکم است. در دنیایِ کنونی برایِ «بازاری»کردنِ این سبک نیز حرکاتِ نمایشیِ زیادی به آن افزوده اند. لباسی که «نینجا»ها میپوشیدند فقط برای «پنهان کاری» (پنهان شدن و پنهان کردنِ تسلیحات و ابزارها)  بود و نشان میدهد که ذهنِ و یا ذِهنهایِ بسیار آگاهی این سبکِ ترکیبی را طرّاحی کرده اند.

حال پرسش این خواهد بود که اگر «مدیتیشن» و «هنرهایِ رزمی» با هم در ارتباط هستند!!! «موسیقی» دیگر چه صیغه ای است؟

نقشِ موسیقی در «مدیتیشنِ هنرهایِ رزمی»

در اینجا نمیخواهم نقشِ آموزگارِ هنرهایِ رزمی را بازی کنم؛ زیرا در قدّ و قوارهٔ خود نمیدانم و فقط میخواهم تجربیّاتِ شخصی خود نقش موسیقی و مدیتیشن در هنرهایِ رزمی را منتقل کنم. 

همانطور که گفتم؛ «مدیتیشن» یک سَفَر و تماشا است و با «پیش فرض» (باور = ایمان) آغاز نمیشود. امّا مانندِ سفرهایِ معمولی باید مکانی برایِ سفر وجود داشته باشد. این مکان (موضوع) در مدیتیشن میتواند «ریاضیّات»؛ «فیزیک»؛ «آناتومی»؛ «شیمی»؛ «درونِ خود»؛ «ورزش»؛ «رقص» و .... موضوعاتِ بسیاری باشند در بسیاری از این موضوعات  شاید نتوان از موسیقی استفاده نمود و شاید من تجربه اش را ندارم. امّا در ورزش میتوان از موسیقی استفاده نمود. زیرا موسیقی میتواند ورزشها را به «حرکاتِ موزون» و به نوعی از  رقص تبدیل نماید و وجودِ «ضرباهنگها» در ورزش به خودیِ خود این پتانسیل را در درونِ ورزش ایجاد کرده است.

حال پرسش این است که موسیقی چه ربطی به مدیتیشن در ورزشها دارد؟ پاسخ این است که استفاده از موسیقی در ورزشها برایِ مدیتیشن «بستر سازی» میکند و ورزشکار را به جایی میکشاند که در کارِ خود «محو» شود. این محو شدگی و «خود فراموشی» باعث میشود که ورزش به یک «سفر و تماشا» تبدیل شده و مشاهداتِ زیادی صورت بگیرند و ورزشکار را به «دیدار و تماشایِ خویش» و «دیدار و تماشایِ حریف» بکشاند. «نگاه کردن» و «تماشا» و «دیدن» ۳ موضوعِ جداگانه هستند. در مرحلهٔ «نگاه کردن» شما یک تصویرِ کُلی را میبینید؛ در «تماشا»  شما به میانِ اجزاء آن تصویر کُلّی سفر میکنید و آن تصویرِ کُلّی «جان میگیرد». «دیدن» (شهود) مرحله ای است که در زمانِ «تماشا» برخی اجزاء آن تصویرِ کُلّی توجّه شما را جلب میکند (مانندِ جلبِ توجّه توسّطِ یک سنگریزهٔ برّاق در میانِ انبوهی از ماسه و شِن). در مرحلهٔ بعدی شما به نوعی دیگر از «دیدن»(شهود) میرسید و رابطهٔ میانِ آن اجزاء را که جلبِ توجّه میکردند را در می یابید. که «دیدنِ عمیقتر»  است. شما در طیّ این سفر و تماشا استدلال نمیکنید؛ فلسفه نمی بافید؛ بلکه به صورتِ بیواسطه یک سیستم را میبینید. 

شاید بتوان گفت که «عجله کردن برایِ دیدن»؛ دشمنِ اصلیِ «دیدن» است. «تماشا کردن» نقشی اساسی برایِ رسیدن به مرحلهٔ «دیدن» دارد. لذا صبور بودن و به تماشا نشستن و بارهایِ بار تماشا کردن؛ این پتانسیل را بوجود می آورد که شما را به مرحلهٔ «دیدن» برساند. بسیاری از افراد به مرحلهٔ دیدن نمی رسند و به همین دلیل نیز به «خرافه» روی می آورند و یا «آیینِ دیدن» را خرافه می انگارند.

رزمی کارها حتماً با «کیسه بوکس» و «کاتا» ها آشنایی دارند. «کاتا»ها ظاهراً برای این منظور طرّاحی شده اند که شما را با مبارزه با چند حریفِ فرضی به طورِ هم زمان آشنا سازند. امّا اکنون میبینیم که در مسابقاتِ کاراته و یا سایرِ هنرهایِ رزمی؛ شما باید مثلاً «کاتایِ شینتو» را در بازهٔ زمانیِ مشخّصی اجرا کنید (تقریباً ۲ دقیقه و ۴۰ ثانیه). همین امر نشان میدهد که اساساً اصلِ تولیدِ «کاتا» فراموش شده است. پرسشِ من این این است که آیا نمیتوان «کاتا شینتو» را در ۴۵ ثانیه اجرا کرد؟ البتّه که میشود. امّا اگر در مسابقه اینکار را بکنید رفوزه میشوید. موسیقی و مدیتیشن شما را به دنیایِ تولیدِ «کاتا هایِ شخصی» میکشاند.

اجرایِ دقیق واستانداردِ  «کاتایِ شینتو» در میدانِ مبارزه به شما هیچ کمکی نمیکند. امّا تولیدِ «کاتاهایِ شخصی» میتواند شما را بسیار هوشیارتر و زبردست تر کند. این امر ممکن نیست مگر با «مدیتیشن» و «موسیقی» میتواند آغازِ راه باشد. شاید نیز برایِ بسیاری هیچ اثری نداشته باشد. حتّی اگر بتوانید در حالتِ مدیتیشن کاتاهایِ شخصی و بسیار پیشرفته ای را تولید کنید؛ شاید در میدانِ مبارزه به دلایلِ دیگری شکست بخورید. «مدیتیشنِ عمیق» به شما کمک میکند که «رازهایِ شکست خوردن» را ببینید و در خودتان تا حدّ ممکن از میان ببرید.

در «مدیتیشنِ عمیق» که به آن «موشین» گفته میشود؛ حریفِ فرضی (سایه - شبح) بارها و بارها تماشا میشود و زمانی که میدانِ مبارزه قدم میگذارید؛ حریفِ فیزیکیِ شما هیچ حرفِ تازه ای برایِ شما ندارد.

امیدوارم که توانسته باشم نقشِ موسیقی و مدیتیشن را در هنرهایِ رزمی به صورتی ابتدایی (برایِ ورود) توضیح داده باشم.


کژدم