هنرهایِ رزمی همیشه یکی از موضوعاتِ موردِ علاقهٔ من بوده است و شاید تنها کسی در ایران بوده ام و هستم که توانستم معنیِ «ذِن» (مدیتیشن) را به صورتِ تجربهٔ شخصی دریافته باشد. هرچند که استادی که مفهومِ «مدیتیشن» و هدایتِ من به «مدیتیشن» را مدیونِ او هستم؛ با هنرهایِ رزمی آشنایی نداشت. امّا میدانست که «ذن» نامی دیگر برایِ همین پدیده است.
«مدیتیشن» قدمتی ۶۰ هزار ساله دارد و نخستین کسانی که آنرا دریافتند؛ «شمن»ها بودند. آنچه که «هیپنوتیزم» و «سلف هیپنوتیزم» نامیده میشود؛ بعدها توسّطِ آخوندهایِ «Pagan» کشف شده و کاربردِ «اجتماعی» گسترده ای پیدا نمود که همین اکنون نیز به صورتی بسیار گسترده از آن استفاده میشود. هدفِ «هیپنوتیزم» کاشتنِ «باورها» در ذهنها است. فیلمِ سینماییِ «Inception» میخواهد این پدیده را تا حدودی توضیح دهد امّا آنرا با «مدیتیشن» همسان میبیند که نقطهٔ ضعفی است که به خاطرِ «یکسان» انگاشته شدنِ این ۲ پدیده در فرهنگِ احمقانهٔ «روانشناسی» به صورتِ یک «باور» در آمده است.
در فیلمهایِ سینماییِ «شرلوک هولمز» که چند سالِ پیش تولید شده اند؛ به نوعی خاصّ از «مدیتیشن» اشارهٔ شده است و تلاش شده است تا «موشین» را به تصویر بکشد. امّا تمامیِ تجربیاتِ نوشتاری و گفتاری و تصویری که در غرب خواسته اند «مدیتیشن» را توضیح دهند خالی از دانشِ تجربی (دانش بیواسطه) هستند. به عنوانِ مثال «موشین» که به «No Mind» ترجمه شده است مرحلهٔ نهایی و بسیار والایِ «مدیتیشن» انگاشته میشود؛ در حالی که «مدیتیشن» با «موشین» (No Mind) آغاز میشود. بدونِ «موشین» تجربه ای به نامِ «ذِن» (مدیتیشن) اصلاً نمیتواند آغاز شود و آنچه که بدونِ «موشین» آغاز میشود؛ همان «خود هیپنوتیزم» است. زیرا «هیپنوتیزم» با « Mind» (از نوعِ «باوَر») آغاز میشود. در مجامعِ مذهبی نیز «هیپنوتیزم» و «هیپنوتیزمِ دسته جمعی» را با عناوینی مانندِ «عرفان»؛ «Mystics»؛ «کابالاه» به خوردِ مردم میدهند.
البتّه انکار نمیکنم که این امکان وجود دارد که در تجربیّاتِ «صوفی گرانه»؛ برخی افراد تجربیّاتِ «مدیتیشن» نیز داشته باشند؛ امّا به خاطرِ فشاری که از طرفِ «هیپنوتیزم» به اینگونه افراد وارد میشود؛ «مدیتیشن» رنگ میبازد و «رؤیاهایِ No Mind» به «رؤیاهایِ دیکته شده = Mind» از طرفِ «پیر» و «قطب» تبدیل میشوند.
تقریباً تمامیِ مراکزی که به «مدیتیشن سِنتر» مشهور هستند و بازارِ بسیار داغی دارند؛ فقط برای پول در آوردن از طریقِ «هیپنوتیزم» که «آرامش» را تلقین میکند؛ درست شده اند. «هیپنوتیزم» همانقدر با «مدیتیشن» قرابت دارد که «مسیح پسرِ خدا باشد و مریم پس از ۶ شکم زاییدن همچنان باکره بوده است».
«مدیتیشن» چیست؟
«مدیتیشن» را نمیتوان با «توضیح دادن» به کسی فهمانید. مانندِ «طَعم ها» فقط باید «تجربه» شده تا به «درکِ بیواسطه» بینجامد.شما هر چقدر در رابطه با «شوری» و «تُرشی» و «بویِ بهار نارنج» به کسی که تجربه اش را نداشته است توضیح دهید؛ فقط اتلافِ وقت خواهد بود. صدها هزار کتاب هم که بنویسید؛ باز هم این طعم ها و بوها را نمیتواند به «تجربهٔ شخصیِ خواننده» تبدیل کند. لذا در دنیایِ «مدیتیشن» مزخرفاتِ کلامی (علمِ کلام) راهی ندارد؛ صغری و کُبری چیدن نیز بی معنی است. لذا بهتر میدانم که برای گشودنِ دریچه ای واقعی برایِ آشناییِ اوّلیّه با «مدیتیشن»؛ میخواهم شما را به سفری در رابطه با «خاطراتِ شخصی تان» ببرم. در این سفر خواهید دید که در زندگیِ شخصیِ خود «مدیتیشن» را تجربه کرده اید؛ امّا آنرا به عنوانِ یک «پدیده» موردِ بررسی قرار نداده اید و هر زمانی نیز که آنرا تجربه کرده اید؛ به صورتی کاملاً اتّفاقی بوده است.
تقریباً برایِ همه اتّفاق می افتد که زمانی که به کارِ خاصّی علاقه دارند و در حالِ انجامِ آن هستند؛ در کاری که انجام میدهند؛ به «خود فراموشی» دچار شده و با اینکه دستها و پاها و گوشها وچشمهایشان کار میکنند؛ امّا با دستوری خاصّ و عمدی فعّالیت نمیکنند؛ زمانی که به این حالت میرسید؛ در زبانِ عامیانه میگویند: (آن شخص در کارَش «محو» شده است). این «محو» شدگی نخستین پلّهٔ «مدیتیشنِ واقعی» است. زمانی که شما در روندِ کاری که انجام میدهید به طورِ مداوم «محو» شوید؛ همگان خواهند گفت: این شخص اصلاً احساسِ خستگی نمیکند و «خیلی آدمِ پیگیری است». واقعیّت نیز این است که شما خسته نمیشوید. زیرا کمترین انرژی را مصرف میکنید و از کارتان لذّت میبرید و این لذّت سراپایِ وجودِ شما را میگیرد. اگر همان کار را با دست یازیدن به «تمرکزِ فکری» انجام دهید؛ پس از مدّتی کوتاه خسته میشوید و چه بسا دوست دارید که بخوابید و لذا کار را نیمه تمام گذاشته و به استراحت میپردازید. زیرا «تمرکزِ فکری» قاتِلِ انرژی است. کسانی که به صورتی سطحی به «محو شدگی» میرسند کاملاً بیدار هستند؛ صداهایِ اطراف را میشنوند امّا این صداها به صورتِ «موجوداتی حاشیه ای» تبدیل شده اند و توجّه آن شخص را جلب نمیکنند. اگر این حالت به «عمقِ خاصّی» برسد؛ دیگر هیچ چیز وجود ندارد؛ مگر «سَفَر و تماشا» و در نهایت «دیدن» آغاز میشود. «تماشا» کردن از خانوادهٔ «نگاه کردن» است. امّا «دیدن» دارایِ «عُمق» است و نتیجهٔ «سفر و تماشاها» است. «دیدن» همان چیزی است که به آن «شهود» میگویند و فرقی که با «شهودِ صوفیگرانه» دارد این است که «شهودِ صوفیگرانه» یک «خرافهٔ هیپنوتیک» است. امّا «شهودِ شمنی» نتیجهٔ «تماشا» بدونِ باورهایِ کاشته شده در ذهن است.
این معرّفی را به کسانی تقدیم میکنم که به بیراههٔ «شهودِ خرافیِ صوفیگرانه» افتاده اند؛ تا شاید بیدار شوند و ارزشِ «عرفان» (آیینِ دیدنِ بیواسطه) را بفهمند و «خرافه» را به جایِ «عرفان» نخرند و به جایِ «عرفان» نفروشند.
در اینجا میخواهم چند مسئله را نیز برای کسانی که در بخشی از هنرهایِ رزمیِ ژاپنی که به «کاراته» مشهور هستند؛ فعالیّت میکنند تا جایی که میتوانم روشن کنم:
۱- حتماً با نامهایی از قبیلِ «شینتو» و «بوشیدو» آشنایی دارید؛ در این رابطه باید بگویم که «شینتو» (راهِ خدایان) یک آیینِ «Pagan»ی است و ریشه در عقایدِ بومیهایِ ژاپن؛ پیش از ورودِ قبایلی از چین به آن مجمع الجزایر است که «Nippon» ها نامیده می شدند که «Japan» تلفّظی دیگر از آن نام است و آیینِ «شینتو» متعلّق به آنها است که با آیینِ «بودیسمِ جنگاوران» آمیخته شد و آیینِ «بوشیدو» فرزندِ دورگهٔ آن است. لذا برایِ خالص کردنِ «آیینِ بوشیدو» باید آنرا غربال کرده و ناخالصیهایِ «شینتو» را از آن جدا سازید و «آشِ نذریِ ژاپنی» را بدونِ آگاهی سَر نکشید.
۲- چیزی به نامِ «سبکهایِ گوناگونِ کاراته» وجود ندارد و همهٔ این نامگذاریها برایِ «جلبِ مشتری» است. اساتیدی که بخشهایِ «دکوراتیو» را از هنرهایِ رزمیِ چینی حذف نمودند برایِ نخستین بار در «اوکیناوا» ظهور کردند. لذا سبکّ نخستین را «اوکیناواته» نامیدند که پدرِ «کاراته» امروزی است.امّا همچنان برخی حرکاتِ «دکوراتیو» را با آن آمیخته اند تا جلبِ توجّه کند.همهٔ نامهایِ «شوتوکان»؛ «شیتو ریو»؛ «کان زن ریو» «گوجو ریو»؛ «کیوکوشینکای» و ... همگی فقط «نامها» هستند و فرقی باهم ندارند. داشتنِ یک تکنیکِ بیشتر و یا کمتر نمیتواند نمایانگرِ «سبکی دیگرگونه» باشد.
۳- سبکهایِ مختلفِ مبارزه از نزدیک را میتوانید در «آیکیدو» و «جوجیتسو» و همچنین «جودو» پیدا کنید. «آیکیدو» و «جوجیتسو» هنرهایِ رزمیِ ترکیبی در «نبرد در فاصلهٔ نزدیک» هستند و بسیار مفید.
۴- هنرهایِ رزمیِ مسلّحانه که فنونِ شمشیرزنی بخشی مهمّ از آن است میتوان یک سبک دانست و سبکهایِ گوناگونی که معرّفی میشوند اصالت ندارد.
۵- سبکِ «نینجا» نیز بخشی از آموزشهایِ رزمیِ ترکیبی ویژه است که به نیروهایِ امنیّتی و جاسوسانِ ژاپنی آموزش داده میشد و میتواند سبکِ خاصّی به حساب آورده شود. گزینشی بودنِ تکنیکهای مبارزه؛ پنهانکاری و هنرهایِ رزمیِ مسلّحانه و شیوه هایِ فرار نشان میدهند که یک سیستمِ آگاهانه تر از سایرِ هنرهایِ رزمی بر آن حاکم است. در دنیایِ کنونی برایِ «بازاری»کردنِ این سبک نیز حرکاتِ نمایشیِ زیادی به آن افزوده اند. لباسی که «نینجا»ها میپوشیدند فقط برای «پنهان کاری» (پنهان شدن و پنهان کردنِ تسلیحات و ابزارها) بود و نشان میدهد که ذهنِ و یا ذِهنهایِ بسیار آگاهی این سبکِ ترکیبی را طرّاحی کرده اند.
حال پرسش این خواهد بود که اگر «مدیتیشن» و «هنرهایِ رزمی» با هم در ارتباط هستند!!! «موسیقی» دیگر چه صیغه ای است؟
نقشِ موسیقی در «مدیتیشنِ هنرهایِ رزمی»
در اینجا نمیخواهم نقشِ آموزگارِ هنرهایِ رزمی را بازی کنم؛ زیرا در قدّ و قوارهٔ خود نمیدانم و فقط میخواهم تجربیّاتِ شخصی خود نقش موسیقی و مدیتیشن در هنرهایِ رزمی را منتقل کنم.
همانطور که گفتم؛ «مدیتیشن» یک سَفَر و تماشا است و با «پیش فرض» (باور = ایمان) آغاز نمیشود. امّا مانندِ سفرهایِ معمولی باید مکانی برایِ سفر وجود داشته باشد. این مکان (موضوع) در مدیتیشن میتواند «ریاضیّات»؛ «فیزیک»؛ «آناتومی»؛ «شیمی»؛ «درونِ خود»؛ «ورزش»؛ «رقص» و .... موضوعاتِ بسیاری باشند در بسیاری از این موضوعات شاید نتوان از موسیقی استفاده نمود و شاید من تجربه اش را ندارم. امّا در ورزش میتوان از موسیقی استفاده نمود. زیرا موسیقی میتواند ورزشها را به «حرکاتِ موزون» و به نوعی از رقص تبدیل نماید و وجودِ «ضرباهنگها» در ورزش به خودیِ خود این پتانسیل را در درونِ ورزش ایجاد کرده است.
حال پرسش این است که موسیقی چه ربطی به مدیتیشن در ورزشها دارد؟ پاسخ این است که استفاده از موسیقی در ورزشها برایِ مدیتیشن «بستر سازی» میکند و ورزشکار را به جایی میکشاند که در کارِ خود «محو» شود. این محو شدگی و «خود فراموشی» باعث میشود که ورزش به یک «سفر و تماشا» تبدیل شده و مشاهداتِ زیادی صورت بگیرند و ورزشکار را به «دیدار و تماشایِ خویش» و «دیدار و تماشایِ حریف» بکشاند. «نگاه کردن» و «تماشا» و «دیدن» ۳ موضوعِ جداگانه هستند. در مرحلهٔ «نگاه کردن» شما یک تصویرِ کُلی را میبینید؛ در «تماشا» شما به میانِ اجزاء آن تصویر کُلّی سفر میکنید و آن تصویرِ کُلّی «جان میگیرد». «دیدن» (شهود) مرحله ای است که در زمانِ «تماشا» برخی اجزاء آن تصویرِ کُلّی توجّه شما را جلب میکند (مانندِ جلبِ توجّه توسّطِ یک سنگریزهٔ برّاق در میانِ انبوهی از ماسه و شِن). در مرحلهٔ بعدی شما به نوعی دیگر از «دیدن»(شهود) میرسید و رابطهٔ میانِ آن اجزاء را که جلبِ توجّه میکردند را در می یابید. که «دیدنِ عمیقتر» است. شما در طیّ این سفر و تماشا استدلال نمیکنید؛ فلسفه نمی بافید؛ بلکه به صورتِ بیواسطه یک سیستم را میبینید.
شاید بتوان گفت که «عجله کردن برایِ دیدن»؛ دشمنِ اصلیِ «دیدن» است. «تماشا کردن» نقشی اساسی برایِ رسیدن به مرحلهٔ «دیدن» دارد. لذا صبور بودن و به تماشا نشستن و بارهایِ بار تماشا کردن؛ این پتانسیل را بوجود می آورد که شما را به مرحلهٔ «دیدن» برساند. بسیاری از افراد به مرحلهٔ دیدن نمی رسند و به همین دلیل نیز به «خرافه» روی می آورند و یا «آیینِ دیدن» را خرافه می انگارند.
رزمی کارها حتماً با «کیسه بوکس» و «کاتا» ها آشنایی دارند. «کاتا»ها ظاهراً برای این منظور طرّاحی شده اند که شما را با مبارزه با چند حریفِ فرضی به طورِ هم زمان آشنا سازند. امّا اکنون میبینیم که در مسابقاتِ کاراته و یا سایرِ هنرهایِ رزمی؛ شما باید مثلاً «کاتایِ شینتو» را در بازهٔ زمانیِ مشخّصی اجرا کنید (تقریباً ۲ دقیقه و ۴۰ ثانیه). همین امر نشان میدهد که اساساً اصلِ تولیدِ «کاتا» فراموش شده است. پرسشِ من این این است که آیا نمیتوان «کاتا شینتو» را در ۴۵ ثانیه اجرا کرد؟ البتّه که میشود. امّا اگر در مسابقه اینکار را بکنید رفوزه میشوید. موسیقی و مدیتیشن شما را به دنیایِ تولیدِ «کاتا هایِ شخصی» میکشاند.
اجرایِ دقیق واستانداردِ «کاتایِ شینتو» در میدانِ مبارزه به شما هیچ کمکی نمیکند. امّا تولیدِ «کاتاهایِ شخصی» میتواند شما را بسیار هوشیارتر و زبردست تر کند. این امر ممکن نیست مگر با «مدیتیشن» و «موسیقی» میتواند آغازِ راه باشد. شاید نیز برایِ بسیاری هیچ اثری نداشته باشد. حتّی اگر بتوانید در حالتِ مدیتیشن کاتاهایِ شخصی و بسیار پیشرفته ای را تولید کنید؛ شاید در میدانِ مبارزه به دلایلِ دیگری شکست بخورید. «مدیتیشنِ عمیق» به شما کمک میکند که «رازهایِ شکست خوردن» را ببینید و در خودتان تا حدّ ممکن از میان ببرید.
در «مدیتیشنِ عمیق» که به آن «موشین» گفته میشود؛ حریفِ فرضی (سایه - شبح) بارها و بارها تماشا میشود و زمانی که میدانِ مبارزه قدم میگذارید؛ حریفِ فیزیکیِ شما هیچ حرفِ تازه ای برایِ شما ندارد.
امیدوارم که توانسته باشم نقشِ موسیقی و مدیتیشن را در هنرهایِ رزمی به صورتی ابتدایی (برایِ ورود) توضیح داده باشم.
کژدم