شاید بتوان گفت که در هفتهٔ گذشته تنها دو اتفاق مهم روی داده است:
گروگان گیری در بلندیهای جولان سوریه
پیش از آنکه اروپا و آمریکا نظر خود را در رابطه با کمک به انقلابیون سوریه تغییر دهند؛ بارها به ترکهای عثمانی و عربستان سعودی و قطر در رابطه با گرد آوری؛ آموزش (در خاک ترکیه)؛ تسلیح و گسیل کردن جنگاوران سلفی-جهادی به سوریه هشدار دادند؛ اما وحشت ترکهای عثمانی از مسئلهٔ سرزمین ماد (کردستان) و برخورد تدافعی رژیمهای عربستان سعودی و قطر به خاطر ترس ناشی از سرایت بهار عربی به کشورهایشان آنها را از ادامهٔ راهی که بر گزیده بودند باز نداشت؛ آخرین حرکت در این رابطه حرکت مشترک ترکهای عثمانی-قطر-عربستان بود که محمولهٔ نظامی پیشرفته ای از طرف عربستان سعودی و قطر از طریق کانالهای سلفی-جهادی «کوزوو - کرواسی» خریداری و از طریق مافیای همان مناطق و کمک های ترکهای عثمانی به دست نیروهای «جبهة النصره» رسید؛ این مسئله زنگ خطر را برای اروپا و آمریکا به صدا در آورد و حرکتهای اخیر آمریکا در رابطه با گفتگوهایی که با قطر در این زمینه داشته است و اظهارات آقای جان کری در رابطه با تسلیح ارتش آزاد سوریه و بکار بردن این جمله که: «جبهة النصره نیازی به سلاح ندارد» واکنش سگهای هار دست پروردهٔ عربستان سعودی و قطر را به دنبال داشت که توسط «فلسطینیهای گرامی» که در بیغوله های «یرموک» زندگی میکنند و بوی پول «قطر-سعودی» و به دست گرفتن قدرت در سوریه به مشامشان رسیده است؛ به دستور اربابانشان ۲۱ تن از سربازان حافظ صلح سازمان ملل (مستقر در بلندیهای جولان) را به گروگان گرفتند و بعد از مذاکرات پشت پردهٔ اربابانشان با سازمان ملل (در ظاهر) ولی در اصل با اروپا و آمریکا آزاد شدند.
اگر خوانندگان گرامی دقت کرده باشند؛ خبر گروگانگیری و آزاد شدن آنها بر خلاف معمول به دور از هیجانها و آب و تابهای ژورنالیستی انجام گرفت. دیدارها و گفتگوهای به دور از چشم آقای چاک هیگل که جسته و گریخته در منابع اطلاعاتی غربی منتشر میشوند نشان میدهد که بر خلاف تصوری که در بازیهای تبلیغاتی و مسخرهٔ احزاب آمریکا از او ساخته شده بود؛ بسیار فعالتر از پیشینیان خود؛ آقایان مایکل مولن و پانه تا عمل خواهد نمود.
مسئلهٔ گروگانگیری و آزاد شدن گروگانها و سازماندِهان و مسلح کنندگان گروگانگیرها (گردانهای شهدای یرموک) درسهایی بسیار آموزنده برای کشورهای غربی دارد و اگر مبارزان ایرانی به این امر دقت کنند؛ خواهند دید که این مسئله نقاطی طلایی برای أیندهٔ جنبش رهایی بخش مردم ایران می آفریند که تنها چیزی که کم داریم؛ لیاقت درک مطلب و شکار موقعیتها و استفاده از آنها در جهت اهداف ملی است. متاسفانه این خبر برای ایرانیها هیچ جاذبه ای نداشت و این درجهٔ بلوغ سیاسی جنبش ظاهراً سیاسی ما را نشان میدهد.
گدایی برای جمع آوری رای دهندگان:
وضعیت آخرین ولی فقیه فرزانه و تمامی ارازل و اوباش اطرافش چنان وخیم است که حتی با سازماندهی نوین لشکریانش و تقسیم آنها به جناحهای چپ و راست و میانه و سواره و پیاده برای حمله های تبلیغاتی دروغین؛ با هدف شور آفرینی انتخاباتی به جایی نرسیده است:
شلیک میمون؛ جنگندهٔ فوق مدرن قاهر ۳۱۳ ؛ کمک ۷ دلاری بنیاد امام؛ وعدهٔ کمک ۲ میلیارد دلاری به فقرا؛ بازی موسوی خوب است و .... نه... موسوی خوب نیست؛ افشاگریهای صحن مجلس؛ خاتمی میخواهد بیاید.... نه... نباید بیاید...و .... استخدام ۵۰۰ هزار نفر (وعدهٔ دروغین) و ... نه.. تو را خدا استخدام نکن...... مذاکرات لذت بخش بود و تحریمها قطع خواهند شد.....همه و همه به سنگ خورده اند و این یک نقطهٔ عطف و آغاز فروپاشی رژیم تازی پرستان ننگین حاکم بر ایران است.
کژدم
کژدم گرامی، بخش اول تحلیلتان برای من مقداری مبهم بود، آیا منظورتان این است که امریکا و اروپا ابتدا با تسلیح نیروهای سلفی مخالف بودهاند، سپس سلفیها سربازان سازمان ملل را دزدیدهاند و امریکا را مجبور به مذاکرات پنهانی با خود کردهاند و درنهایت آنها را قانع کردهاند که با تسلیح آنها مخالفت نکنند؟
پاسخحذفآریو
آریو گرامی
حذفآمریکا یکبار به صورت گسترده از نیروهای سلفی-جهادی در افغانستان استفاده نمود که سپس از درون آن القاعده و طالبان ظهور کردند و بعد از آن دیگر به چنین نیروهایی کمک نمیکند. در لیبی نیز بسیار محتاطانه عمل نمودند و در سوریه نیز با احتیاط بسیار عمل میکنند. اما در رابطه با پرسش دوم؛ باید بگویم که عملیات گروگانگیری در سوریه نخستین شاخ و شانه کشیدن قطر و عربستان سعودی و ترکهای عثمانی بود. آمریکا تلاش میکند که این سه حکومت را قانع سازد که جبهة النصره را به حال خود رها کنند. امل این سه حکومت شدیداً از عواقب انقلاب سوریه در هراس هستند اما پایان مسالمت آمیز گروگانگیری نشان از آن دارد که احتمالاً قطر در حال عقب نشستن است
کژدم گرامی، آیا با دست کشیدن امریکا از پشتیبانی این نیروها و تلاشش برای قانع کردن سه حکومت همان نقطه طلایی برای جنبش رهایی بخش ایران است که فرمودید که القاعده با ورود به ایران دیگر پشتیبان خارجی نخواهند داشت؟ یا منظورتان از نقاط طلائی اشاره به چیز دیگری بود؟
حذفآریو
آریو گرامی
حذفرشد نیروهای سلفی-جهادی در سوریه به جایی رسیده است که به عنوان یک نیروی مهم و مطرح در آمده اند. این امر دنیای غرب را با چالشی دیگر روبرو خواهد نمود. رهبران کنونی ترکهای عثمانی که ظاهراً به اخوان المسلمین نزدیکتر هستند؛ در سوریه بازی دوگانه ای را شروع کردند که بخشی از آن مربوط به استفاده کردن از نیروهای سلفی-جهادی است. درگیریهای پراکندهٔ این نیروها با کردهای سوریه نشان میدهد که قصد ترکهای عثمانی از این بازی چیست؟ اما مسئله این است که لانهٔ زنبور در عربستان سعودی و قطر است و نه ترکیه؛ لذا بدون در نظر گرفتن تغییر نگاه غرب و بازتعریف استراتژیهایشان؛ این بازی به نفع عربستلن سعودی و قطر تمام خواهد شد و ترکیه بهرهٔ زیادی از آن نخواهد برد. اما اگر تغییر نگاه غرب را نیز در نظر بگیریم؛ ترکهای عثمانی یک گام بلند در جهت بی بی آبرویی خود بر میدارند و پیوستن آنها به اتحادیهٔ اروپا اگر تا به امروز در محاق ابهام بود؛ بعد از این به فراموشی سپرده خواهد شد. این امر به خودی خود جایگاهی طلایی برای جنبش رهاییبخش ایران که اگر ضد مذهبی هم نباشد؛ حد اقل یک جنبش غیر مذهبی خواهد بود درست میکند. اروپا و آمریکا نمیخواستند که جمهوری اسلامی و هلال شیعی برود و به جایش یک افغانستان و پاکستان دیگر در این منطقه بروید و این آن موقعیت طلایی است که جنبش میتواند از آن هم در رسیدن به قدرت و هم مدیریت خاورمیانه بعد از سرنگونی رژیم اسلامی؛ از آن بهره ببرد. بازی مشترک عربستان- قطر- ترکهای عثمانی برای غرب یک پیغام بسیار آشکار دارد و آن اینکه: غرب در منطقه به یک شریک استراتژیک نیازمند است. در ۲۰۰ سال اخیر ایران هرگز چنین موقعیت طلایی به دست نیاورده است و این موقعیت را من به مانند سیب نیوتون میدانم که بر زمین افتاد و اگر ما مثل نیوتون باشیم باعث کشف «قوهٔ جاذبهٔ ایران» خواهیم بود. البته توضیح کامل این مسئله در این سخن کوتاه نمیگنجد و میشود در رابطه با آن مطالعات زیادی نمود و آن را در ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار داد.
موقعیت طلایی دیگری که برای جنبش به خواب رفته ما بوجود آمده است؛ این است که اکنون شیوه های جنگی دشمنان استراتژیک ایران (ترکهای عثمانی و کشورهای عربی) را میشناسیم و اگر از خواب سنگین بیدار شویم و دست و رویمان را بشوییم. میتوانیم با آمادگی کامل با آن روبرو شویم.
کژدم گرامی با درود. ضمن اینکه با تحلیل شما از الف تا ی در این مقاله مخالفم می خواستم بپرسم که واقعأ شما به این گفته خود که ( « آقای چاک هیگل » نشان میدهد که بر خلاف تصوری که در بازیهای تبلیغاتی و مسخرهٔ احزاب آمریکا از او ساخته شده بود؛ بسیار فعالتر از پیشینیان خود؛ آقایان مایکل مولن و پانه تا عمل خواهد نمود.) باور دارید یا مسخره کرده اید؟ لازم به یاداوریست که اقای چاک هیگل هیچ فعالیت رسمی نداشته و « اولین فعالیت رسمی » خود بعد از این مقاله٬ با رییس جمهور برادر حمید کرزای است٬ که ایشان فقط کم بود با پس گردنی و پرتاپ کفش و فحش و بد وبیراه از فرمانده فعال٬ چاک هیگل پذیرایی کند. جالب اینجاست که فرمانده جان٬ چاک هیگل به قسم و ایه و التماس افتاده که به حضرت عباس ما کجا طالبان کجا؟ ما امدیم اینجا برای (فقط پ ی س ) .
پاسخحذفگوراتا گوراتا
گوراتا گرامی
حذفمن نمیدانم کدامین دین و مذهبی؛ مذاکره کردن را حرام نموده است. مذاکره همیشه بخشی از نبرد است. مذاکره همیشه برای به دست آوردنهاست و نه برای از دست دادنها. من فکر میکنم که شما شاید خبر ندارید که بنزینی که نیروهای «آیساف» مصرف میکنند شاید لیتری ۱۰ دلار برایشان هزینه بر میدارد. آمریکاییها حتی برای بیرون آوردن نیروهایشان از افغانستان نیز باید به طالبان و پاکستان باج بدهند. متاسفانه هیچ یک از کشورهایی که در افغانستان نیروی مسلح دارند؛ نمیگویند که خانوادهٔ کرزای و بسیاری از همین رهبران «لویه جرگه» چه کثافتهایی هستند. آمریکاییها حتی در میان نیروهای ناتو هم احساس تنهایی میکنند. جنگیدن به تنهایی با همراهان نق نقوی اروپایی و دزدان و دشمنان کثیفی همچون سران پاکستان و عربستان سعودی و... کار ساده ای نیست.(اینها را نمونه آوردم تا در ذهنتان بسط بدهید و بدانید که چه خبر است)
در ضمن من در رابطه با آقای چاک هیگل همانگونه که فکر میکنم نوشتم و قصد مسخره کردن نداشتم.
آقای هیگل در دیدارهای غیر رسمی شان مطالبی را مطرح نموده اند که متاسفانه منتشر نشده است. مدتی صبر کنید تا ببینید که ایشان چکار ها خواهند کرد؛ به قول خودتان تازه شروع کرده است و هنوز ۲ هفته نیست.
کژدم گرامی درود اگر درست متوجه شده باشم منظور شما اینست که جنبش رهایی بخش ایران باید غیر مذهبی باشد تا غرب از آن حمایت کند و آن را شریک مهم استراتژیک خود در منطقه بداند.لطفا این مبحث را باز نموده و بسط دهید و اگر برایتان امکان دارد پست بعدی را به این مبحث اختصاص دهید به نظر من بحث فوق العاده ای خواهد شد.
پاسخحذفبا تشکر
رستم
رستم گرامی
حذفمنظور من این نیست که جنبش باید غیر مذهبی باشد تا مورد قبول «ازما بهتران» (در فرهنگ عامیانه به اجنّه گفته میشود) قرار گیرد. غیر مذهبی بودن جنبش یک ضرورت طبیعی است که بعد از تجربهٔ ۳۴ سالهٔ حکومت اسلامی و مشاهدهٔ عینی ناتوانیهای این سیستم و فرو ریختن توهماتی از قبیل «عدالت اسلامی» و سایر شعارهای این دارو دسته ها و همچنین بر خورد تکفیری به عنوان بهانه ای برای سرکوب هر حرکت آزادیخواهانه و عدالت طلبانه و از سوی دیگر مشاهدهٔ عینی سیاستهای ایران و ایرانی ستیزی این دار و دسته؛ گرایش به غیر مذهبی بودن حاکمیت آینده و بیرون راندن دارو دسته های انگلی روحانیت دین فروش امری ناگزیر خواهد بود. اما این امر به خودی خود و به تنهایی در برقراری حاکمیتی مردمی کافی نیست. اما وظیفهٔ نخبه های سیاسی مبارزی که دل در گرو میهن و ایرانیان دارند؛ باید به مسئلهٔ انقلاب در تصویری بسیار گسترده تر از چهارچوب ارضی نگاه کنند. البته توضیح و ترسیم کامل «شراکت استرالتژیک» که مطرح نمودم در یک یا دو مقاله نمیگنجد و کاهای مطالعاتی زیادی میخواهد و اگر به همین شکل نیز رها شود و توضیحی داده نشود؛ شاید رابطهٔ خاندان پهلوی و غرب را به ذهن متبادر سازد. در این رابطه تنها میتوانم به یک مثال بسنده کنم و جنبش را آمادهٔ برخورد با چنین مسائلی نمیبینم و این نه به این خاطر است که خود را بزرگ بدانم؛ بلکه به خاطر توهمات فراوانی است که جنبش به آن دچار است و طوری رفتار میکند که گویی همه چیز حل شده است و تنها چیزی که مانده است؛ کنار رفتن آخوندها از قدرت و رفراندوم و رای دادن است تا همه چیز به خوبی و خوشی حل شود و جشن خوشبختی دائمی بگیریم. اما زمانی که صفحهٔ «تدوین استراتژی مبارزاتی» را باز نمودم؛ تا کنون به جز سخنانی بسیار پراکنده و نا مربوط به عنوان نظریه؛ دریافت نکردم و این مشت نمونهٔ خروار است. لذا بازگشایی این مسئله تنها و تنها اتلاف وقت است. لذا بعد از توضیحی کوتاه به یک مثال بسنده میکنم. (دنباله در پایین)
ایران در طول این ۱۴۰۰ سال و تا همین امروز همیشه به عنوان «منطقهٔ نفوذ» تعریف شده است و اگر فکر کنیم که در دوران سلطنت خاندان پهلوی ایران توانسته بود به یک شریک استراتژیک غرب و یا حتی هم پیمان استراتژیک آنهاتبدیل شود؛ یک اشتباه بزرگ است و از شیوهٔ برخورد آمریکا با محمد رضا پهلوی بعد از خارج شدن از ایران (در سال ۵۷ ) میتوان به سادگی میتوان فهمید که رابطهٔ ایران و غرب چقدر از این چهار چوب به دور بوده است.
حذفرژیم منحوس تازی پرستان شیعی مسلک هم نشان داده است که به جز بشار اسد شریک استراتژیک دیگری نتوانسته است دست و پا کند و این شراکت نیز به نوعی در حاشیهٔ روابط روسیه و سوریه تعریف میشود. ملموس ترین شراکت استراتژیک رابطهٔ آمریکا و اسرائیل است. هر حکومتی که در آمریکا بر سر کار آید؛ اسرائیل از این شراکت خارج نخواهد شد. پیشنهاد من برای دوستان این است که به رابطهٔ آمریکا و اسرائیل با دقت مطالعاتی بنگرند تا منظور مرا از «شراکت استراتژیک» درک کنند. شراکت استراتژیک مفهومی بسیار ژرفتر از همپیمان استراتژیک است.
کژدم گرامی من هیچ اعتراضی به مذاکره کردن ندارم .. مذاکرهٔ یک « فرمانده نظامی » شکل خاص خودش را دارد که حتی نمی شود ان را مذاکره نامید و توانایی خاصی می خواهد٬ که مطلقا هیگل ندارد و لازم هم نیست که داشته باشد. چون جنگی در کار نیست که فرمانده ای باشد و جنگاوری . زمان جنگیدن با توپ و تفنگ گذشته . چریک و چریک بازی تنها بدرد جهان سومی های ساده لوح و سوژه اکشن مووی است . هیگل یک دلال و کار چاق کن کار کشته است. کسی که یَل طولانی در لابیگری دارد . کسی در حدّ کارچاق کنان وطنی٬ تریتا پارسی یا امیر احمدی است. چون در این زمینه با استعداد بوده به پول و پلا و نون و نوا و حالا هم به جاه و جلال رسیده. در این زمینه انتخاب خوبیست.
پاسخحذفبر خلاف کسانی که می گویند مگه افغانستان چی داره که امریکا خودش را درگیر کند باید گفت خاک خراسان بزرگ زرخیز است . تجارت مواد مخدر در افغانستان بیش از 70 میلیارد دلار در سال است. همچنین افغانستان کاپی عربستان سعودی در ضمینه لیتیوم، یعنی شاه کلید مواد خام در صنعت باتری های ( لپ تاپ و موبایل) است.
شاید بیرسید که این چه ربطی به چاک هیگل دارد ؟
ربطش اینجاست که حاج آغا چاک هیگل فعالیتهای نخ نما زیاد داشته که جالبترینش این است که ایشان موسس یک شرکت گردن کلفت خدمات « تلفن همراه و لپ تاپ » بنام
Vanguard Cellular and Computer ( Laptop ) service
است که ایشان را مالتی ملیونر٬ و مهره قابل اطمینان و سود رسان برای نخبگان قدرت.
با این پیشینه٬ چاک هیگل فرق تریاک سناتوری و تریاکی که با پشکل مخلوط شده را بهتر از هر کسی می داند.
اگر نخبه نیستیم دست کم Useful Idiots هم نباشیم.
گوراتا گوراتا
گوراتا گرامی
حذفچاک هیگل اگر حتی صبحانه نهار شام لیتیوم هم بخورد و آنرا به بخشی از منیوی غذایی جهانی هم تبدیل بکند؛ هیچ ربطی به موقعیتش به عنوان «وزیر دفاع » ندارد. شاید چاک هیگل بتواند در این میانه برای شرکتی که راه انداخته قراردادهایی هم ببندد ولی باز هم باید این اقدامات را مانند «دسر کنار غذا» نامید. غذای اصلی «استراتژیهای کلان آمریکا» است که چاک هیگل به عنوان مجری بخشی از از آن عمل میکند. در ضمن آمریکاییها برای لیتیوم آنجا نیستند و قضیه بسیار بزرگتر از لیتیوم است که اگر آن قضیه حل شود؛ لیتیوم به خودی خود دستشان می افتد.
جناب کژدم، شما در پاسخ به گوراتای گرامی گفتید که حرکت مردمی بعدی اگر ضد مذهبی نباشد، لااقل با مذهب کاری نخواهد داشت. مسئلهای چند روزی هست که با اون درگیر هستم. بیایید و دین را یک چوب درنظر بگیریم. یک سر این چوب را مردم نادان گرفتهاند و یک سر آن را نخبگان با غرض. تا زمانی که فقط مردم نادان یک سر این چوب را گرفتهاند مشکلی نیست. حداکثر باری هست که به دوش خودشان در طول زندگی میکشند. مشکل زمانی آغاز میشود که سر دیگر چوب را این نخبگان با غَرَض گرفته باشند. اینجاست که آنها، مردم نادان که سر دیگر چوب را گرفتهاند را به هر سویی که خواسته باشند میکشند. از بین بردن دین فقط شکستن چوب است. ولی آیا مشکل اصلی را حل میکند؟ البته عدهای میگویند خوب در کنار این باید مسائل دیگری مثل حقوق بشر را هم رعایت کرد. ولی آیا باز هم مشکل حل خواهد شد؟ آیا اون قشر نخبه با غرض بیکار خواهد نشست؟
پاسخحذفدر وبلاگ یک بانوی خبرنگار ایرانی ساکن آلمان (در نوجوانی بخاطر مسائل مذهبی که در ابتدای انقلاب برای خانوادهاش پیش آمده بود از ایران گریخته بودند) در مطلبی نوشته بود: به یک رستوران میرود و درخواست یک قهوه ساده میکند. ولی گارسون با شنیدن نام کلمه قهوه گیج میشود. چرا که انقدر قهوه با طعمها و اسمهای گوناگون در بازار موجود بود که دیگر نام قهوه برای او غریبه شده بود. او همچنین به انواع ماستها با طعمهای گوناگون اشاره کرده بود که در بازارموجود است که اصلا هیچ نیازی به بودن آن همه طعم دیده نمیشد. (سعی کردم بجای استفاده از از پیشفرضهایی که خودم دارم از تجربیات کسی که واقعا در چنین جامعهای زندگی کرده بنویسم) اینجا هم حکومتی است که نسبت به ایران مذهب در آن ضعیف شده است. سعی دارد اصول حقوق بشر را هم اجرا کند. ولی آیا باز هم همون معادله بالا رو در اون مشاهده نمیکنید؟ قشر نخبه با غرض، مردم نادان، و چوبی که دو سر آن را گرفتهاند. ولی این بار این چوب بجای دین، تبلیغات و مصرف گرایی است که از این طریق مردم نادان را بدنبال خود میکشند و جیبهای خود را پر از پول میکنند. آیا حقوق بشر و لائیسیته میتواند در مقابل آنها اقدامی بکند؟
من مطمئن هستم حتی اگر حکومت اسلامی در ایران از بین برود و حکومتی غیرمذهبی ایجاد شود. باز هم همین افرادی که در این حکومت به این شکل (مذهب) در حال سود بردن هستند با توجه به شکل حکومت بعدی رنگ عوض کرده و بدون توجه به سود یا ضرری که به مردم میرسد به شکل دیگری به پر کردن جیبهای خود ادامه خواهند داد.
آیا مشکل اصلی نه آن چوب (که میتواند دین، بی دینی، تبلیغ مصرفگرایی و خیلی چیزهای دیگر باشد) بلکه آن نخبگانی هستند که سر چوب را گرفتهاند و مردم را بدنبال خود میکشند؟آیا راه حل فقط تلاش برای شکستن این چوبهاست؟ آیا نباید دنبال راهی برای نابود کردن این قشر و این طرز تفکر بود؟
آریو
درود آریو گرامی
حذفمطلب مورد نظر را نه در پاسخ به گوراتا بلکه در پاسخ به پرسش شما گفته ام.اما گذشته از این...
شما به مطلب بسیار مهمی اشاره کرده اید. در مقاله های سه گانهٔ «دربارهٔ دموکراسی» به این مسئله پرداخته ام و نمیدانم که آیا آنها را مطالعه نموده اید یا نه؟ به هر حال شاید کمکی باشد.
اما در مجموع میتوان گفت که سخن شما کاملاً درست است. بخش بزرگی از نخبگان «لابی گر» گروههای مالی و صنعتی هستند و از هر طرف که باد بیاید؛ بادش میدهند. زمانی که تعریف یک جوان از دموکراسی این باشد که تنها به او کاری نداشته باشند تا بتواند آزادانه پره های بینی اش را سوراخ کند و حلق بیندازد و اگر یک پسر ابروهایش را برداشت کسی به او گیر ندهد؛ این جماعت نیز در حماقت چیزی ار عوام مذهبی چیزی کم ندارند. مسئلهٔ اصلی در یک تصویر بزرگتر با دیدن همان مسائل در تصاویری کوچکتر فرق میکند. در تصویر بزرگتر همانهایی که امروز انقلابی دو آتشه هستند؛ بعد از انقلاب تبدیل به «محافظه کار» میشوند. آدمهای لا ابالی همیشه وجود خواهند داشت و تعدادشان هم از مور و ملخها کمتر نیست. عدهٔ زیادی که حتی جرأت سخن گفتن ندارند بعد از انقلاب؛ قهرمانان دو آتشه میگردند و اینها دردهای بی درمانی هستند که تمامی جوامع با آن دست به گریبانند. اما ما اگر بتوانیم سیستمی را پیریزی کنیم که هم آنسانهای مسئول و هم لا ابالی ها منافع خود را در آن سیستم ببینند؛ آن سیستم در برابر بسیاری از حوادث مقاومتر خواهد بود. من این سیستم را مفهوم واقعی دموکراسی میدانم که با سیستمهای موسوم به «دموکراسی غربی» متفاوت است».
بله کژدم گرامی, خط رو خط شدم. ولی دوباره که به اون مقالات شما رجوع کردم متوجه شدم که مشکل اصلی در تعریف ناقص از حقوق است و سوءاستفاده از همینجا شکل میگیرد.
پاسخحذفآریو
کژدم گرامی، الان که بیشتر فکر میکنم، میبینم که تعریف قوانین حقوق به شکلی که هیچ نقطه ضعفی نداشته باشد ممکن نیست. در دنیای نرم افزار و برنامه نویسی میگویند «طراحی یک نرمافزار بدون باگ و خطا غیرممکن است». تعریف حقوق به آن شکل کامل هم همانند ایجاد چنین نرمافزاری است. ولی در برنامهنویسی کامپیوتر علاوه بر کار روی خطاهای احتمالی نرمافزارها به شکل مداوم و دادن نسخههای جدیدتر، ماژولهایی را نیز ایجاد کردهاند بنام Exception Handling که وظیفه آنها مدیریت خطاهایی که در یک نرمافزار اتفاق میافتد و جلوگیری از Crash کردن نرم افزار است. اگر نرم افزاری با استفاده از این ماژولها نوشته شود، جلوی ایجاد خطاها گرفته نمیشود، ولی آن خطا قابل کنترل خواهد بود. در آیین ریشهای شما نیز جزئی بنام پادشاهی وجود دارد که همین وظیفه را برعهده دارد. یعنی همانطور که گفتهاید پدافند حقوق مردم و کنترل مداوم عوامل اجرایی(این خلاقیت واقعا جای شادباش گفتن دارد). همانطور که نیاز است که یک قانون اساسی قابل تغییر در طول زمان داشته باشیم که به مرور ایراداتش رفع شود و همچنین هیچگاه حقوق اولیه انسانی را نادیده نگیرد، با این حال در مقابل مشکل نخبگان دلال، جزءِ پادشاهی بسیار ضروریتر از آن بنظر میرسد.
حذفآریو
آریو گرامی
حذفآیین ریشه ای نه به عنوان قانون اساسی پایدار؛ بلکه از همان آغاز به عنوان یک قانون اساسی پیشنهادی مطرح شده است و به این ترتیب خود را آمادهٔ دگرگونی میداند. در آیین ریشه ای رفراندوم برای تغییر آیین ریشه ای که نام ایرانی قانون اساسی است؛ پیشبینی شده است که تطابق با شرایط متغیر را در نظر گرفته است. اما آنچه که وظیفهٔ پادشاه محسوب میشود «مبارزه با بازتولید فقر» و گسترش فرهنگ ایرانی است و بر خلاف تصور بسیاری؛ فرهنگ ایرانی به فرهنگ فارسی تعبیر نمیشود. به عنوان مثال زبانهای ترکی آذربایجانی و زبان کردی و طبری با اینکه از زبانهای ایرانی محسوب میشوند؛ در حد زبان محاوره ای و زبان کوچه و بازار و خانه و آشپزخانه باقی مانده اند. یکی ازوظایف پادشاه این است که زبانهای گوناگون ایرانی در سطح زبانهای آکادمیک علمی و سیاسی - اجتماعی رشد کنند تا باعث شکوفایی فرهنگی در سراسر ایران گردد؛ زیرا زبان بنیادی ترین عنصر شکوفایی فرهنگی است. متاسفانه بیشتر زبانهای ایرانی از طرف پان ایرانیستهای دروغین (ناسیونالیستهای شیعی-صفوی) به شکلی بسیار کوته بینانه به عنوان «لهجه های زبان فارسی» نامیده میشوند و آنچه که این نوع از ناسیونالیسم در بطن خود می پروراند؛ بر انگیختن نفرت بین اقوام ایرانی است و به جرأت میتوانم بگویم که پان ایرانیسم صفوی یک اندیشهٔ ضد ایرانی و ضد ملی است؛ اما ناسیونالیسم ایرانی که در بطن آیین ریشه ای نهفته است همیشه سرزمین را با مردم و مردم را با سرزمین تعریف میکند و تمامی استراتژیهای کلانش بر اساس یک هدف تعریف میشوند که «وحدت ملی ورفاه ملی» است. نهاد پادشاهی بر خلاف سلطنت پارلمانی و یا مشروطه یک عنصر نمادین نیست؛ بلکه یک نهاد بسیار فعال است.
همان زبانی که شما مثال زدید یک نمونه از همین سوءاستفادۀ قشر نخبه است که در بالا مثالهایی آورده شد. قشر نخبۀ باغرض از ناآگاهی مردم عادی در مورد زبانها سوءاستفاده کرده و آن را وسیلهای برای از بین بردن وحدت میکنند و مردم هم به دنبال آنها سر دیگر آن چوب را خواهند برداشت. یا بازتولید فقر که فرمودید ریشۀ آن نه در ناتوانی حکومت یا نبود منابع بلکه خواست همین قشر نخبه است.
پاسخحذفاگر بخواهیم وظیفه پادشاه را که شما توضیح دادید کلیتر نگاه کنیم همان مبارزه با روشهای جدید سوءاستفاده قشر نخبۀ باغرض از عامۀ مردم خواهد بود. اگر قانون اساسی خواسته باشد با این روشها مبارزه کند مطمئنا سرعت پایین قانون گذاری برای روشهای جدیدی که توسط این قشر نخبه بوجود میآید کارآیی قانون اساسی را در این موارد کاهش خواهد داد. ولی وجود پادشاه با چنین تعریفی توانایی این را خواهد داد که جلوی چنین سوءاستفادههایی را بسرعت بگیرد.
آریو