نگاهی به علل شکست نبرد کردستان ( سرزمین ماد )
بخش سوم
دراین بخش به دو مسئله اساسی دیگر که از موارد بسیار مهم مشکلات سرزمین کردستان هستند میپردازم. اهمیت این موارد زمانی پر رنگ تر میشود که آنها را در ترکیب و کنش و واکنش با سایر مواردی که در دو بخش پیشین به آنها اشاره گردید به صورت یکمجموعه در هم تنیده شده در نظر آوریم.
عقب ماندگی اقتصادی و بافت اجتماعی :
یکی از مشکلات محوری سرزمین کردستان این است که تکه های پاره پاره آن در سرزمینهایی قرار دارند که از نظر اقتصادی در گروه کشورهای عقب مانده قرار دارند و فجیعتر آنکه سرزمین کردستان، نه تنها بار عقب ماندگی این کشور ها را به دوش میکشد بلکه از عقب ماندگی مضاعف نیز رنج میبرد. مهمترین تولیدات این سرزمین را که در بخش روستایی آن انجام میشود محصولات کشاورزی و دامداری تشکیل میدهند که آنهم نه در حد صنعتی و پیشرفته آن، بلکه در چهارچوب تولید سنتی آن انجام میگیرد که باید آنرا شیوه تولید نیاکانی نامید.
شهرهای سرزمین کردستان نیز از نظر تعریف کلاسیک شهر نشینی بسیار به دور هستند و تنها از نظر ظاهری شبیه شهر هستند. بدین معنی که شهرهای کردستان مراکز تولیدات و فروش محصولات کشاورزی و دامداری صنعتی و یا مراکز تولید و فروش ماشین آلات صنعتی و سایرارگانهای حاشیه ای اینگونه از ساختار اقتصادی نیستند و گذران زندگی اکثریت مردم تنها از طریق ارائه خدمات و خرید و فروش داخلی و بین شهری مقداری از کالاهای مصرفی تولید داخلی و کالاهای قاچاق انجام میگیرد و کسب در آمد از طریق تولیدات در حد بسیار ضعیفی است و وجود چند صد واحد مرغداری ( در کردستان ایران ) که مطمئنا محصولات آنها نه تنها نمیتواند حتی پاسخگوی مصرف داخلی باشد بلکه مطمئنا مطابق استانداردهای جهانی نیز نمیباشد، چیزی از واقعیت عقب ماندگی اقتصادی نمیکاهد.
بگذارید اندکی داستان تولید پیشرفته را بشکافیم تا ببینیم که در وحله اول کشورهای ایران و ترکیه و عراق و سوریه در کجای اقتصاد پیشرفته جهانی هستند و سهم کردستان چیست؟
عوامل تولید صنعتی مدرن :
1- داشتن دانشگاههای بسیار پیشرفته ( دارای امکانات تحقیقاتی وسیع ).
2- داشتن آزمایشگاههای پیشرفته مواد شناسی ( آزمایشگاههای شیمی، بیوشیمی و فیزیک و فلزات ).
3- داشتن کارخانه های تولید مواد.
4- داشتن کارخانه های تولید فلزات گوناگون (تکنولوژی فلزات ).
5- داشتن کارخانه های تولید کارخانه ( طراحی و تولید ماشین آلات تولیدی و طراحی خطوط تولید صنعتی)
6- داشتن کارخانه های تولید ابزار.
7- داشتن کارخانه های تولید وسایل و مواد مصرفی.
8- داشتن کارخانه های تولید لوازم الکترونیک.
9- داشتن کارخانه های طرح و تولید سیستمهای الکترونیک.
10- داشتن سیستمها و شبکه های وسیع ترابری سریع.
آنچه که شمردیم تنها بخش سخت افزاری شیوه تولید مدرن ( و البته نه فرا مدرن کنونی ) را تشکیل میدهد و نیازمند تشکیلات و سازمانهای عریض وطویل اقتصادی گوناگون میباشد تا بتواند به رشد و پویایی خود ادامه دهد. اینهاهستند آن عوامل بنیادی که موجب سر برآوردن آسمانخراشهای تجاری آمریکا و ژاپن و انگلستان و فرانسه و آلمان میگردند و گرنه داشتن ساختمانهای چند ده طبقه مسکونی ( تهران ) نه تنها نشانه زندگی شهر نشینی مدرن نیست بلکه یک سراب فریب دهنده است ، همچنین داشتن کارخانه های مونتاژ و یا مراکز تولیدی که تنها قادر به تولید بخشهایی از زنجیره تولید باشند دلیل بر صنعتی بودن یک سرزمین نیست.به عنوان مثال نمیتوان کشور ظاهرا پیشرفته کره جنوبی را یک کشور صنعتی به شمار آورد.
حال با این توصیف کوتاه براستی جایگاه ایران و ترکیه عثمانی و عراق و سوریه در اقتصاد جهانی کجاست؟ و بر این اساس سهمشان در زنجیره اقتصاد جهانی چیست؟ آیا سهمشان تولید و فروش است و یا خرید و مصرف؟ سوال بعدی این است که با این وصف سرزمین کردستان در کجای جهان ایستاده است؟ البته اگر این داستان را بیشتر موشکافی کنیم نتیجه از آنچه که در این خلاصه رخ مینماید، پریشانتر و اسفناک تر خواهد بود.
در اینجا می خواهم مثالی بیاورم و آن کشور کوبا است. کشوری که زمانی نه چندان دور در گذشته از طرف مارکسیستها به عنوان کشوری که در سایه فیدل کاسترو حتی یک نفر بیسواد هم ندارد و همه شان میتوانند داستان مادر ماکسیم گورکی را بخوانند و بعد بروند و نیشکر تولید کنند، کشوری که مردمانش هنوز هم که هنوز است اوتوموبیلهای دهه شصت را استفاده میکنند و در واقع غارنشینان زنجیره تولید جهانی هستند. کشوری که قبل و بعد از کاسترو نقش جهانی اش را از دست نداد و آن هم بازی کردن به عنوان یک مهره در بازی بزرگان بود. آیا تا به حال درسرزمین کردستان روشنفکری را سراغ داشته اید که اندیشه اش از استقلال طلبی روستایی فراتر برود؟ آیا تا کنون اندیشمندی را یافته اید که راه تبدیل شدن به بزرگان را ترسیم کند؟ با این وصف آیا اندیشه حاکم بر جنبش رهایی بخش کردستان از اندیشه شکست خورده کوبا شدن فراتر میرود؟ راستی چرا کوبا اینهمه به دیار فراموشی ( دیار مردگان ) سپرده شده است؟ آیا این کوبا همان کوبایی نیست که بزرگان بر سر آن به لبه پرتگاه جنگ جهانی سوم کشیده شده بودند؟ پس چه شد؟ حقیقت این است که وقتی بزرگان شیوه بازی را تغییر دادند دیگر جایی برای کوبا و کاسترو نماند و کوبا یتیم شد. کوبا به جایگاه اصلی خود بازگشت بدون آنکه به آن پی ببرد و تا زمانی که اندیشمندان کوبا به آن پی نبرند، کوبا در دیار مردگان خواهد ماند و مانند مسیح مصلوب هرگز ظهور نخواهد کرد مگر آنکه خدا ( یکی از بزرگان ) بخواهد. در زمان حال نیز کاریکاتور استقلال طلبی خامنه ای و دار و دسته سپاه پاسدارانش را میتوان دید و یا تراژدی مسخره استقلال پاکستان را مطالعه کرد. آیا نمیبینید که پاکستان مجموعه ای از بیغوله ها است که بنا بر یک اشتباه عمدی آنرا کشور می نامند؟ آیا بنگلادش را هم نمیبینید؟ آیا مثل مسلمانها و مسیحی ها ی مسخ شده ( مرده هایی که نقش زندگان را بازی میکنند ) میگویید که همه چیز از تر و خشک در کتاب مقدس شما آمده است و کتابهای دیگر باطل و پوچ هستند؟ از نظر من این اندیشه بسیار تلخ تر از تلخی شکستهای مکرر است، زیرا این اندیشه مادر تمامی شکستها و تلخی هاست.
تنبلی ذهنی ما را به استراتژیهای ساده انگارانه سنتی فرا میخواند، زیرا در اندیشه سنتی مبارزه همه چیز تعریف شده است و هر کسی جای تعریف شده خود را دارد. در اندیشه سنتی میتوان به خاطر عطسه مادر بزرگ انشعاب کرد و عده ای را هم پیدا نمود که به انشعاب بپیوندند و نعره های جانانه بکشند، اما اندیشه خدا شدن ( پندار نیک ) تنبلی ذهنی را نمیپذیرد. باید از نو آغاز کرد و باید بازی های گذشته را بر هم زد و طرحی نو در انداخت. باید دوران کودکی و رویاهای کودکانه را کنار گذاشت.
آیا مرد راهی هست؟ آیا کسی هست که در اندیشه دو باره خدا شدن ( کورش و داریوش ) باشد؟ ما در انجمنهای پادشاهی ایران بر این اندیشه ایم.
کژدم
بخش سوم
دراین بخش به دو مسئله اساسی دیگر که از موارد بسیار مهم مشکلات سرزمین کردستان هستند میپردازم. اهمیت این موارد زمانی پر رنگ تر میشود که آنها را در ترکیب و کنش و واکنش با سایر مواردی که در دو بخش پیشین به آنها اشاره گردید به صورت یکمجموعه در هم تنیده شده در نظر آوریم.
عقب ماندگی اقتصادی و بافت اجتماعی :
یکی از مشکلات محوری سرزمین کردستان این است که تکه های پاره پاره آن در سرزمینهایی قرار دارند که از نظر اقتصادی در گروه کشورهای عقب مانده قرار دارند و فجیعتر آنکه سرزمین کردستان، نه تنها بار عقب ماندگی این کشور ها را به دوش میکشد بلکه از عقب ماندگی مضاعف نیز رنج میبرد. مهمترین تولیدات این سرزمین را که در بخش روستایی آن انجام میشود محصولات کشاورزی و دامداری تشکیل میدهند که آنهم نه در حد صنعتی و پیشرفته آن، بلکه در چهارچوب تولید سنتی آن انجام میگیرد که باید آنرا شیوه تولید نیاکانی نامید.
شهرهای سرزمین کردستان نیز از نظر تعریف کلاسیک شهر نشینی بسیار به دور هستند و تنها از نظر ظاهری شبیه شهر هستند. بدین معنی که شهرهای کردستان مراکز تولیدات و فروش محصولات کشاورزی و دامداری صنعتی و یا مراکز تولید و فروش ماشین آلات صنعتی و سایرارگانهای حاشیه ای اینگونه از ساختار اقتصادی نیستند و گذران زندگی اکثریت مردم تنها از طریق ارائه خدمات و خرید و فروش داخلی و بین شهری مقداری از کالاهای مصرفی تولید داخلی و کالاهای قاچاق انجام میگیرد و کسب در آمد از طریق تولیدات در حد بسیار ضعیفی است و وجود چند صد واحد مرغداری ( در کردستان ایران ) که مطمئنا محصولات آنها نه تنها نمیتواند حتی پاسخگوی مصرف داخلی باشد بلکه مطمئنا مطابق استانداردهای جهانی نیز نمیباشد، چیزی از واقعیت عقب ماندگی اقتصادی نمیکاهد.
بگذارید اندکی داستان تولید پیشرفته را بشکافیم تا ببینیم که در وحله اول کشورهای ایران و ترکیه و عراق و سوریه در کجای اقتصاد پیشرفته جهانی هستند و سهم کردستان چیست؟
عوامل تولید صنعتی مدرن :
1- داشتن دانشگاههای بسیار پیشرفته ( دارای امکانات تحقیقاتی وسیع ).
2- داشتن آزمایشگاههای پیشرفته مواد شناسی ( آزمایشگاههای شیمی، بیوشیمی و فیزیک و فلزات ).
3- داشتن کارخانه های تولید مواد.
4- داشتن کارخانه های تولید فلزات گوناگون (تکنولوژی فلزات ).
5- داشتن کارخانه های تولید کارخانه ( طراحی و تولید ماشین آلات تولیدی و طراحی خطوط تولید صنعتی)
6- داشتن کارخانه های تولید ابزار.
7- داشتن کارخانه های تولید وسایل و مواد مصرفی.
8- داشتن کارخانه های تولید لوازم الکترونیک.
9- داشتن کارخانه های طرح و تولید سیستمهای الکترونیک.
10- داشتن سیستمها و شبکه های وسیع ترابری سریع.
آنچه که شمردیم تنها بخش سخت افزاری شیوه تولید مدرن ( و البته نه فرا مدرن کنونی ) را تشکیل میدهد و نیازمند تشکیلات و سازمانهای عریض وطویل اقتصادی گوناگون میباشد تا بتواند به رشد و پویایی خود ادامه دهد. اینهاهستند آن عوامل بنیادی که موجب سر برآوردن آسمانخراشهای تجاری آمریکا و ژاپن و انگلستان و فرانسه و آلمان میگردند و گرنه داشتن ساختمانهای چند ده طبقه مسکونی ( تهران ) نه تنها نشانه زندگی شهر نشینی مدرن نیست بلکه یک سراب فریب دهنده است ، همچنین داشتن کارخانه های مونتاژ و یا مراکز تولیدی که تنها قادر به تولید بخشهایی از زنجیره تولید باشند دلیل بر صنعتی بودن یک سرزمین نیست.به عنوان مثال نمیتوان کشور ظاهرا پیشرفته کره جنوبی را یک کشور صنعتی به شمار آورد.
حال با این توصیف کوتاه براستی جایگاه ایران و ترکیه عثمانی و عراق و سوریه در اقتصاد جهانی کجاست؟ و بر این اساس سهمشان در زنجیره اقتصاد جهانی چیست؟ آیا سهمشان تولید و فروش است و یا خرید و مصرف؟ سوال بعدی این است که با این وصف سرزمین کردستان در کجای جهان ایستاده است؟ البته اگر این داستان را بیشتر موشکافی کنیم نتیجه از آنچه که در این خلاصه رخ مینماید، پریشانتر و اسفناک تر خواهد بود.
در اینجا می خواهم مثالی بیاورم و آن کشور کوبا است. کشوری که زمانی نه چندان دور در گذشته از طرف مارکسیستها به عنوان کشوری که در سایه فیدل کاسترو حتی یک نفر بیسواد هم ندارد و همه شان میتوانند داستان مادر ماکسیم گورکی را بخوانند و بعد بروند و نیشکر تولید کنند، کشوری که مردمانش هنوز هم که هنوز است اوتوموبیلهای دهه شصت را استفاده میکنند و در واقع غارنشینان زنجیره تولید جهانی هستند. کشوری که قبل و بعد از کاسترو نقش جهانی اش را از دست نداد و آن هم بازی کردن به عنوان یک مهره در بازی بزرگان بود. آیا تا به حال درسرزمین کردستان روشنفکری را سراغ داشته اید که اندیشه اش از استقلال طلبی روستایی فراتر برود؟ آیا تا کنون اندیشمندی را یافته اید که راه تبدیل شدن به بزرگان را ترسیم کند؟ با این وصف آیا اندیشه حاکم بر جنبش رهایی بخش کردستان از اندیشه شکست خورده کوبا شدن فراتر میرود؟ راستی چرا کوبا اینهمه به دیار فراموشی ( دیار مردگان ) سپرده شده است؟ آیا این کوبا همان کوبایی نیست که بزرگان بر سر آن به لبه پرتگاه جنگ جهانی سوم کشیده شده بودند؟ پس چه شد؟ حقیقت این است که وقتی بزرگان شیوه بازی را تغییر دادند دیگر جایی برای کوبا و کاسترو نماند و کوبا یتیم شد. کوبا به جایگاه اصلی خود بازگشت بدون آنکه به آن پی ببرد و تا زمانی که اندیشمندان کوبا به آن پی نبرند، کوبا در دیار مردگان خواهد ماند و مانند مسیح مصلوب هرگز ظهور نخواهد کرد مگر آنکه خدا ( یکی از بزرگان ) بخواهد. در زمان حال نیز کاریکاتور استقلال طلبی خامنه ای و دار و دسته سپاه پاسدارانش را میتوان دید و یا تراژدی مسخره استقلال پاکستان را مطالعه کرد. آیا نمیبینید که پاکستان مجموعه ای از بیغوله ها است که بنا بر یک اشتباه عمدی آنرا کشور می نامند؟ آیا بنگلادش را هم نمیبینید؟ آیا مثل مسلمانها و مسیحی ها ی مسخ شده ( مرده هایی که نقش زندگان را بازی میکنند ) میگویید که همه چیز از تر و خشک در کتاب مقدس شما آمده است و کتابهای دیگر باطل و پوچ هستند؟ از نظر من این اندیشه بسیار تلخ تر از تلخی شکستهای مکرر است، زیرا این اندیشه مادر تمامی شکستها و تلخی هاست.
تنبلی ذهنی ما را به استراتژیهای ساده انگارانه سنتی فرا میخواند، زیرا در اندیشه سنتی مبارزه همه چیز تعریف شده است و هر کسی جای تعریف شده خود را دارد. در اندیشه سنتی میتوان به خاطر عطسه مادر بزرگ انشعاب کرد و عده ای را هم پیدا نمود که به انشعاب بپیوندند و نعره های جانانه بکشند، اما اندیشه خدا شدن ( پندار نیک ) تنبلی ذهنی را نمیپذیرد. باید از نو آغاز کرد و باید بازی های گذشته را بر هم زد و طرحی نو در انداخت. باید دوران کودکی و رویاهای کودکانه را کنار گذاشت.
آیا مرد راهی هست؟ آیا کسی هست که در اندیشه دو باره خدا شدن ( کورش و داریوش ) باشد؟ ما در انجمنهای پادشاهی ایران بر این اندیشه ایم.
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر