۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

جندالله چه میخواهد؟

سگهای زرد و برادران شغال

نفرت عمومی ایرانیان از رژیم اسلامی حاکم بر ایران به جایی رسیده است که از هر ضربه ای که به رژیم وارد میشود بدون در نظر گرفتن عاملین ضربه و اهداف گروه عامل استقبال میکنند. حتی ایمان دارم که ملایم ترین جریانات به اصطلاح روشنفکر مآب و حقوق بشری نیز در اعماق قلبشان از کشته و لت و پار شدن حزب اللهی ها و بسیجیها و پاسدارها نئشه میشوند و حق هم دارند.
در هفتۀ پیش شاهد دوعملیات انفجاری انتحاری همزمان از سوی فرقه ای از تازی پرستان بر علیه فرقۀ دیگری از تازی پرستان بودیم. اگر تنها از دیدگاه نظامی به ماجرا نگاه کنیم ، این عملیات در نوع خود یک عملیات موفق بود و به تمامی اهداف خود رسید، بدین معنی که :
1- با دادن دو کشته حدود چهل کشته از دشمن گرفت و به همان تعداد نیز مجروح بر جای گذاشت.
2- وحشت بزرگی در دل دشمن انداخت و او را به واکنش عصبی واداشت.
3- یاوه گویی و عربده کشی سپاهیان و نیروهای امنیتی رژیم را در رابطه با در دست داشتن کنترل منطقه به سخره گرفت.
4- دشمن را به عملیات اعدام یازده تن از زندانیان واداشت که از نظر افکار عمومی در شان یک حکومت آدمکش است و بدین میماند که یک کشور در حال جنگ به خاطر شکست در جبهه های نبرد دست به کشتار اسیران بزند و البته جمهوری اسلامی در این ردیف از حکومتها است.
5- به سایر نیروهای اپوزیسیون این پیغام را داد که گروه جندالله را در محاسبات خود بگنجانند، البته غافل از اینکه گروههای اپوزیسیون ایرانی تنها چیزی که با آن آشنایی ندارند محاسبات و عمیاتی کردن محاسبات است و تنها به شعارهای پوچ بسنده میکنند.
6- به دشمنان برون مرزی ایران ( کشورهای عربی و پاکستان و ترکیه ) این پیغام را داد که این گروه یک گروه مصمم و جدی است و آنها میتوانند بر روی این گروه حساب کنند و بهتر است در صورت حساب باز کردن اقدامات عملی بیشتری نمایند ( از قبیل کمکهای مالی و تبلیغاتی و لجستیکی و اطلاعاتی و امنیتی ).
اما مسئله اصلی در شناخت یک گروه و یا حزب تنها بر سر یک و یا چند عملیات موفق نظامی نیست و یک مبارز آگاه باید به پشت پرده بازیها توجه نماید و گرنه به دام خواهد افتاد و مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت و چه بسا زمانی بیدار شود و بگوید که من این را نمیخواستم و آن زمان دیگر بسیار دیر شده است مانند فاجعۀ 57 که بسیاری از مردم با دیدن چهرۀ واقعی و کثیف حکومت اسلامی گفتند که ما این را نمیخواستیم و اکنون بیش از سی سال است که تاوان کرده های خود را میدهند.

براستی گروه جندالله چه میخواهد؟

پاسخ این سوال اندکی پیچیده است و پیچیدگی آن نیز ریشه در تاریخچۀ گروه جندالله دارد. این گروه تحت تاثیر افکار رایج و غلیظ تازی پرستانه در منطقه ( اسلام رادیکال و اندیشه های وهابی ) در آغاز خود را جند الله نام نهاد و عملیات نظامی خویش را با الهام گرفتن از گروههایی مثل القاعده عراق شروع نمود که تکان دهنده و پر سر و صدا بود و به همین دلیل هم نامش به طور سریع بر سر زبانها افتاد و اینکه فیلمهای تهیه شده از عملیاتهای نظامی این گروه در شبکۀ العربیه و الجزیره ( عربستان سعودی و امارات متحده عربی ) پخش میگردید ، نشان از
گفتگوها و توافقهای پشت پرده بانیان مذهبی ( تازی پرست ) این گروه با عواملی قدرتمند در این کشورها دارد و گرنه اگر شما یک کامنت در بخش نظرات این رسانه ها بگذارید در صورت اختلال با اهداف این رسانه، هیچگاه منتشر نخواهد شد. مسئلۀ دیگر اینکه گروههایی از جوانان دلاور بلوچستان با گرایشهای گوناگون ستم ستیزانه به این گروه پیوستند زیرا هیچ آلترناتیو دیگری در منطقه نبود و تحت فشار این نیروها بود که نام گروه از جندالله به مقاومت مردمی ایران تبدیل شد و جندالله نیز داخل پرانتز و انتهای نام قرار گرفت که نشان از قدرت گرفتن نیروهای میهن پرست درون این گروه را میداد و عوامل وهابی و اسلامگرای درون گروه نیز چاره ای به جز پذیرفتن تغییر نام گروه نداشتند، زیرا سربازان بسیاری را از دست میدادند. از این روی عناصر مذهبی رادیکال به بازیهای پشت پرده ای روی آوردند و با کمک سازمانهای اطلاعاتی بیگانه و در یک معاملۀ خائنانه عبدالمالک ریگی را به رژیم اسلامی تحویل دادند که در واقع یک کودتای درون گروهی خائنانه ای انجام گرفت که چهرۀ کاریزماتیک و قهرمان ملی را که گرچه یک مسلمان بود اما دل در گرو میهن و مردمان ستمدیده بلوچستان و بهروزی آیندگان را داشت و حلقۀ اتصالی نیروهای مردمی و میهن پرست با گروههای وهابی تازی پرست بود را از میان برداشتند. تحویل خائنانه عبدالمالک ریگی اهداف زیر را دنبال میکرد:

1- از میان بردن گرایشات ملی و آزادیخواهانه در درون گروه و تبدیل کردن تدریجی گروه به یک سازمان القاعده بلوچ برای کسب پشتیبانی بیدریغ سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و کشورهای عربی.
2- بوجود آوردن وحشت در دل آزادیخواهان بلوچ تا به فکر ایجاد تشکلهای واقعی مبارزاتی و اهداف ملی و مردمی نباشند .
بعد از این تحوّل خائنانۀ درون گروهی بار دیگر شاهد هستیم که نام گروه دچار نوسان در تغییرات میشود و بیانیه های گروه گاه با نام جنبش مقاومت جندالله و گاهی جنبش مقاومت مردمی جندالله ( جندالله را از داخل پرانتز در می آورند ) امضاء میشود، اما آنچه که مسلم است گروه همچنان دارای مشکلات درونی است و نیروهای آزادیخواه بلوچ که به آن پیوسته اند همچنان موی دماغ بن لادن های گروه هستند و در آینده باز هم شاهد تحولاتی اساسی در آرایش گروههای مبارزاتی و نیروهای آنها در بلوچستان خواهیم بود، زیرا نیروهای آزادیخواه اهداف مسخره و تاریک اندیشانه و توخالی تازی پرستانه را بر نخواهند تابید و آنچه که میتواند این تحولات را بیشتر دامن بزند، تشدید مبارزات مسلحانه آزادیخواهانه در سایر نقاط سرزمین ایران به قصد بر اندازی و نابودی ریشه ای رژیم اسلامی حاکم بر ایران خواهد بود، زیرا در این صورت نیروهای میهن پرست و آزادیخواه بلوچ پشتگرم خواهند شد و جایگاه واقعی خود را درخواهند یافت.

اهداف وهابیهای جندالله

در ظاهر اینچنین به نظر میرسد که وهابیها و یا در کل رهبران مذهبی اهل تسنن تافتۀ جدا بافته ای هستند و در واقع فاصلۀ فقه شیعه و فقه سنی دره عمیقی است که باید با خون پر شود در حالی که به هیچ وجه ایچنین نیست و با یک نگاه به رساله های رجاله های مختلف شیعه مسلک که خود را آیت الله مینامند خواهید دید که این اختلافات فقهی در میان آنها نیز وجود دارد مثل احکام طهارت که بعضی میگویند بعد از ریدن باید تا یک بند انگشت و بعضی تا دو بند انگشت داخل سوراخ کونشان را نیز بشویند ( بستگی به لذتی دارد که هر یک از آیت الله ها از آن میبرند و ارضاء میشوند ) و آن نیز بر میگردد به علوم الهی سگهای تازی که شیعیان آنان را امامان خود مینامند. رجاله های تازی پرست دیگری نیز که خود را مفتی و یا مفتی اعظم میخوانند میگویند که نه خیر این درست نیست و باید ببینیم که محمد و ابوبکر و عمر و عثمان و علی ( رضی الله جمیعأ عنهما ) چگونه کونشان را میشسته اند و یا سنگ و کلوخ استعمال میکرده اند و یا در احکام و اشکال مختلف جفتگیری و جماع به شیوه های نگاشته شده از طرف یکی دیگر از سگهای تازی ( شیعیان او را امام جعفر صادق و ملهم به الهامات الهی میدانند) که در یک کتاب حدودأ صد صفحه ای به رشتۀ نگارش در آمده و تجربیات تمامی ائمه اطهار در جفتگیری و جماع است( و البته خواندنش به خواهران زینب شدیدا توصیه میشود) عمل نمایند و یا به روابط جنسی محمد 54 ساله با عایشۀ بیچارۀ 6 ساله تا 9 سالگی اش تبعیت کنند تا مقبول درگاه الله کثیفشان قرار گیرد و یا اینکه وقتی میخواهند دست کسی را ببرند یک میلیمتر کمتر ببرند و یا بیشتر ببرند و یا زمانی که میخواهند دستها و پاهای کفار را قطع کنند کدامیک را اول و کدامیک را بعدأ قطع نمایند و گرنه کتاب کثیفشان ( تازینامه ) همان کتاب است و آنچه از این چاه مستراح که کتاب آسمانی اش میخوانند، میتراود بسیار مشابه است. هر دو فرقۀ آیت الله ها و مفتی ها به یک اندازه ضد ایران و ایرانی هستند و حتی رسوم ایرانی را نیز بر نمیتابند. هر دو گروه آیت الله ها و مفتی ها به برده داری و احکام آن معتقدند و به یک اندازه ضد زن و زن ستیز هستند. هر دو گروه آیت الله ها و مفتی ها به ازدواج بین زن و مرد و تشکیل خانواده اعتقادی ندارند و آنچه را که ما به نام ازدواج مینامیم از نظر آنها نکاح است که به معنی گاییدن است و با خواندن عقد قرارداد نکاح، اجازۀ گاییدن دائمی و یا موقت به مرد داده میشود و به همین دلیل هم هست که اگر یک مرد زن خود را سه بار طلاق دهد برای داشتن اجازه چهار بارۀ گاییدن همان زن، آن زن را باید مرد دیگری حتما بگاید ( محلل) . رک و پوست کنده و بدون ماله کشیهای ادبی، اینها و مسایل دیگری از این قبیل است که فقه سگهای تازی ( ائمۀ شیعه ) و یا مفتخورهای مفتی و سگهای تازی دیگر ( حنفی و حنبلی و شافعی و مالکی ) را تشکیل میدهد و نزدیک به 1500 سال است که ذهن معلولین ذهنی را به خود مشغول داشته است و حتی کرمهای مدرن مستراح اسلام، مانند عبدالکریم سروش و گنجی که میگویند محمد پیامبر الله تازی نیست و تازینامه هم وحی الله نیست همچنان خویش را مسلمان میدانند. پس چه چیز کثیفی پشت این پرده انواع گوناگون اسلام خواهی و اسلام پژوهیها نهفته است؟ بعضی ها میگویند که این نوع عقاید، عقاید حیوانی است، اما من میگویم که هیچ یک از حیوانات شناخته شده چنین عقایدی ندارند و بر اساس عقیده هم عمل نمی کنند و به همین دلیل اعتقادات اسلامی یک عقیدۀ کاملا انسانی است که ریشه در درنده خوییهای انسانی دارد و سلاحهای برنده اش مغالطه و تحمیق و و ارعاب و کشتار و تجاوز برای سلطۀ مادی و معنوی بر دیگر انسانهاست ( منظور از دیگر انسانها هم، همۀ انسانها به جز مفتی ها و آیت الله ها است، زیرا هرکسی در هر مقامی میتواند مورد تکفیر قرار گیرد و این همان چیزی است که چه در ایران و چه در میان اهل تسنن خارج از ایران شاهد آن هستیم).
بعد از این حاشیۀ لازم بیایید به تمامی بیانیه های جند الله نگاه کنیم، آیا اثری از وعده و امید دادن و اعلام برنامه های سیاسی و اقتصادی دموکراتیک و یا فقر زدایی و یا درمان هزاران درد بیدرمان ماندۀ مردم ستمدیدۀ بلوچستان و ایران در آن میبینید؟ آیا تا به حال مرامنامه و یا اساسنامۀ این گروه را مشاهده کرده اید تا بتوانید بر اساس آن این گروه را طبقه بندی کنید و یا هواداران و اعضای گروه بتوانند با استناد بر اساس آن مدارک از شورای رهبری گروه انتقاد کنند؟ و این نشان میدهد که وهابیون و سایر آخوندهای سنی مذهب این گروه دقیقا همان برنامه ای را اجرا میکنند که خمینی گجستک و سایر رجاله های شیعه مسلک در سال 57 اجرا کردند و حتی به وعده وعیدهای شفاهی آنان نیز نباید اعتماد کرد ، زیرا خمینی که در بهشت زهرا وعده آب و برق و اتوبوس مجانی را میداد بعد از آنکه کاملا از جایگزینی خود در قدرت اطمینان حاصل کرد، گفت که ما برای نان و خربزه انقلاب نکرده ایم و اقتصاد مال خران است و ما به خاطر اسلام و عظمت اسلام انقلاب کرده ایم که در بالا بخشی از عظمتهای الهی فقه اسلام را برشمردم تا عظمت فاجعۀ 57 را همیشه به یاد داشته باشیم و بار دیگر اجازه ندهیم که کرمهای رنگارنگ دیگر لجنزار اسلام و قرآن مردم را فریب دهند.
به طور اساسی هیچ گونه اندیشه ای در اسلام ( در تمامی اشکال آن ) برای فقر زدایی و یا دموکراسی وجود ندارد و حد اکثر چیزی که در این آیین اهریمنی در رابطه با فقر وجود دارد ایجاد بنگاههای خیریه و صدقات است که اینگونه بنگاهها بسیار سود آور هستند و از سوی دیگر به دست مفتخورها و رجاله های اسلام اداره میشوند لذا هم پشتوانۀ مالی بسیار قدرتمندی برای گسترش و دوام قدرت تشکلهای حرفه ای اسلامی به شمار می آیند و از سوی دیگر کمکهای مصلحتی این بنگاهها به بخشی از فقرا موجبات تبلیغات فریبکارانۀ عملی در جهت عدالت واهی اسلامی و تحمیق مردم را به این تشکلها میدهد.
اما چند مطلب به طور آشکار در بیانیه های جندالله دیده میشود :
1- نامه های مکرر به پادشاه عربستان سعودی و اظهار بندگی و نوکری درگاه ایشان که علی الخصوص به زبان عربی غلیظ وهابی مآبانه نوشته شده اند تا رنگ نوکری را غلیظتر نمایند.
2- اظهار این مسئله و خطاب به تازی پرستان شیعی حاکم بر ایران که اگر به آخوندهای تازی پرست از نوع سنی اجازه فعالیت آزاد در جهت سخنرانیها و صدور فتواهای سنی داده شود آنها نیز بچه های خوبی میشوند و میتوانند در کنار بسیجیها و پاسداران عزیز به نیروی سرکوب محلی رژیم تبدیل شوند و در این رابطه هم دیدارها و گفتگوهای زیادی با عوامل رژیم داشته اند.
3- تهدید سایر آخوندهای سنی مذهب منطقه که حداقل وهابی مسلک نیستند و یا اینکه بستگیهای قبیله ای دیگری دارند. همان کاری که عین آنرا آخوندهای شیعه هم میکنند، چون مهم نیست که شما نماز بخوانید و یا روزه بگیرید و یا برای حسین تازی سینه بزنید و یا زمانی که نام ابوبکر می آید اشک شوق در چشمهایتان حلقه بزند بلکه تمامی اینها برای آن است که شما تبدیل به نوکر حلقه بگوش شوید و اگر نشوید تمامی نقشه های آخوندها به هدر رفته است و شما را به صدها اسم از جرگۀ مومنین خارج نموده و مهدورالدم خواهید شد ( لبّ کلام اسلام ناب محمدی ).
4- تشویق و تهدید به کشتن زابلی ها ( سیستانیها ) برای براه انداختن جنگهای فرقه ای از نوعی که چند سال پیش در عراق جریان داشت و دار و دستۀ خامنه ای و کشورهای عربی در پشت پردۀ آن بودند و دهها هزار بیگناه را به دیار مرگ فرستادند و خانواده هایشان را از هم پاشیدند و آیندۀ فرزندانان را نابود ساختند ( سیاستهای برگرفته از اسلام ناب محمدی ).
این مطالب نشان میدهد که داستان گروه جندالله بسیار فراتر وجدی تر از خواستۀ سادۀ داشتن مسجد سنّی و فقاهت سنّی است ، مخصوصا مطالب (1) و (3) و(4) نشان از یک جنگ پنهان و جدی را دارد که یک سوی آن منافع و مطامع دار و دستۀ خامنه ای و استراتژی ایجاد هلال شیعی و سوی دیگر آن استراتژی منطقه ای بزرگ دیگری است که بر اساس منافع مشترک کشورهای عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی و پاکستان طراحی شده است و افغانستان و گروه طالبان و القاعده هم بخشی از آن هستند. مسئلۀ دیگر این است که باندهای وهابی و اسلامگرایی رادیکالی که در رهبری جندالله لانه کرده اند نوکران حلقه بگوش پاکستان و کشورهای عربی هستند و عبدالمالک ریگی و بستگیهای فامیلی و قبیله ای ایشان از طرف باندهای مدعی مذهب و تسنن مورد سوء استفاده قرار گرفته و زمانی هم که او را مانع مطامع اربابان خویش دیدند با یک دسیسۀ پنهانی اورا به رژیم اسلامی تحویل دادند تا به دست دشمنان حکومتی اش کشته شود و افراد گروه نیز نتوانند کسی را در درون سازمان متهم به از میان برداشتن عبدالمالک ریگی نمایند و همچنان به جندالله وفادار باقی بمانند و در واقع همان بلایی بر سر عبدالمالک ریگی آمد که در دهۀ 80 میلادی، در پاکستان بعد از ورود بن لادن بر سر عبدالله عزام آمد (حذف فیزیکی از طریق تروریست ناشاس که همچنان ناشناس مانده است ).
اکنون گروه جندالله را دیگر نمیتوان به عنوان یک گروه مبارز آزادیخواه که برای منافع مردم بلوچستان میجنگد به حساب آورد و نیروهای مبارز و آزادیخواه بلوچستان باید پیش از اینکه دیر شود از جندالله جدا شده و سازمان و یا جبهۀ مستقل خویش را تشکیل دهند و مبارزات رهایی بخش مسلحانۀ خود را با هدف سرنگونی رژیم کثیف اسلامی ادامه دهند و بدانند که انجمنهای پادشاهی ایران پشتیبان مبارزات آزادیخواهانه و ملی آنها هستند. و باید باز هم بدانند که سگهای زرد شیعه و برادران شغال سنّی دست در دست هم برای نابودی ایران و ایرانیان تلاش میکنند.

، برقرار باد آیین ریشه ای، کوبنده تندر پاینده ایران

کژدم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر