۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

آقای « میرفطروس»؛ شما را خیلی دوست میدارم...ولی....

آقای میرفطروس؛ من از شاگردان ناشناختهٔ شما هستم. مثل هزاران ناشناختهٔ دیگر. در زمانی دور از شما خوانده ام و یاد گرفته ام. اما فکر میکنم اگر درهمان عرصهٔ نوشتن تاریخ تحلیلی بمانید بهتر است. نوشتن این مقاله و دعوت از بیگانگان برای ویرانی سرزمینمان ( اینجا ) و ( اینجا )؛ نشان میدهد که نه با مقولهٔ « جنگ» آشنایی دارید و نه با مقولهٔ «سیاست».
اگر شما فکر میکنید که با نوشتن یک « پیشوند» در« دعوت نامه» خود؛ میتوانید بعدها بگویید که « ببینید من در همان مقاله گفته بودم که اینجاها را بمباران نکنید و آنجاها را بمباران کنید» برداشت کاملاً اشتباهی است. برای اینکه عملیاتهای نظامی بر اساس « استراتژی تدوین شدهٔ نظامی» انجام میگیرند و هر عملیاتی به تنهایی بر اساس « ضرورت» انجام میگیرد. لذا هیچ استراتژی نظامی و یا عملیاتهای تاکتیکی بر اساس « علی میرفطروس گفت» تدوین نمیشود. تنها چیزی که از ظاهراً مقاله؛ ولی در واقع « دعوتنامه» شما برای بیگانگان ارزش خواهد داشت این است که بگویند: « ببینید که ایرانیان چقدر ذلیل هستند؛ آن از حکومت اسلامی شان که با گدایی محبت از چین و روسیه ؛ در پی ماندن بر حکومت است و اینهم از محققین و نویسندگانشان که برای حل مشکلی که خود به عهده دارند؛ به گدایی از درگاه اروپا و آمریکا روی آورده اند».
براستی آقای میرفطروس؛ چه چیزی باعث شد که تن به چنین خفتی بدهید؟ من میدانم که چه چیزی باعث شد؛ و اگر شما جرات فکر کردن دربارهٔ آنرا ندارید و با خودتان صادق نیستید؛ من به شما میگویم. تنها دلیل چنین نوشته ای را در « بغض فروخفتهٔ چندین ساله» از یکطرف و عادت کردن به « بی عملی» از سوی دیگر می دانم. متاسفانه شما در حال ورود به باشگاه « لجنها و شارلاتانهای سیاسی» هستید که سالهاست برای پوشانیدن بی لیاقتیهای خود از دیگران میخواهند که « امام زمان و ناجی» آنها شوند. سردستهٔ این خائنین سوگند خوردهٔ ایران « سید رضا دیبا» ست ؛ که تنها و تنها از « رفراندوم آزاد زیر نظر سازمان ملل» که تنها معنی آن درخواست حملهٔ غرب و ویرانی ایران و سپس برگزاری «رفراندوم زیر نظر سازمان ملل» است. اما « سید رضا دیبا» زرنگتر از شماست و هیچگاه این دعوتنامه را به آن آشکاری که شما مطرح نموده اید؛ مطرح نمیسازد. تنها همین مطلب نشان میدهد که شما با « سیاست» هم آشنایی ندارید. « سیاست» ادبیات خاص خود را دارد ؛ کلمات و جملات و پاراگرافها به دقت گزیده میشوند. حتماً شنیده اید که مثلاً زمانی که « سید حسین اوباما» میخواهد سخنرانی کند؛ تمامی نکات اساسی آنرا تدوین میکنند و معمولاً هم یک مونیتوری در برابر ایشان است که ایشان در واقع از روی آن میخوانند. این دلیل ضعف «سید حسین اوباما» نیست؛ بلکه نشانهٔ پختگی گروه کاری اوست. زمانی که « سید رضا دیبا» از رفراندوم زیر نظر سازمان ملل سخن میگوید؛ در دنیای سیاست معنی اش این است : « به ایران حمله کنید و مرا بر سر کار آورید».
آقای میر فطروس؛ در دنیای « تاریخ» سه گروه وجود دارند:
۱- تاریخ سازان.
۲- تاریخ خوانان.
۳- هیچکارگان.
خوشبختانه شما در گروه دوم هستید و این برای نسلهای بعدی بسیار خوب و ارزشمند است. هیچکارگان نیز همان « پیچ و مهره ها» یی هستند که یا میگویند : « روح منی خمینی بت شکنی خمینی» بدون آنکه بفهمند با این شعارها در حال کندن گور خود و نسلهای بعدی خود هستند و یا آنهایی که میگویند « یاحسین میرحسین» و یا اینکه یک رئیس جمهور پیش ساختهٔ « لچک به سر»ی دارند. اما شما که در گروه دوم قرار دارید؛ در مقایسه با گروه نخست؛ باید گفت که دو دنیای بسیار متفاوت هستند. مانند این است که شما مثلاً از کودکی در تهران و یا تبریز بزرگ شده اید و ناگهان عده ای شما را میگیرند و چشمهایتان را میبندند و به یکی از شهرهای کشورهای آفریقایی منتقل میکنند. اکنون در این شهر آفریقایی وظیفهٔ شما « اظهار نظر» نیست؛ بلکه « شناسایی موقعیت جدید» و وفق دادن خود با آن  است و اظهار نظر آخرین چیزی است که شما باید به آن دست یازید.
البته کسان دیگری هم بودند که نامه نوشتند و گفتند « تو را به خدا حمله نکنید». این نامه؛ شأن آنها را به هیچ وجه بالا نمیبرد؛ زیرا عده ای از آنها مانند « دبّاشی» و « گنجی» نوکران حلقه بگوش رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران هستند. کار این جماعت « مهندسی فکری» مخالفان رژیم است تا هرچه میتوانند آنها را به بیراهه هایی از قبیل بی عملی و یاس بکشانند.
 آقای میر فطروس؛ « دعوتنامهٔ شما» مانند این است که به جمهوری اسلامی بگویید « « صبر کن به بابام بگم تا بیاد نشونت بده که دنیا دست کیه؟!». نمایندهٔ رژیم هم در آژانس بین المللی انرژی اتمی ( سلطانیه) نیز به خاطر اینکه از ترس به خود ریده است؛ ادبیات سیاسی را فرموش کرده و گفت : چین و روسیه جواب شما را خواهند داد. ( اینجا) و ( اینجا). در واقع این شخص نیز مثل شما میگوید : « صبر کن برم به مامانم بگم ».
آقای میر فطروس؛ احتراماً از شما تقاضا میکنم در همان دنیای « تحلیل تاریخ» بمانید و به سهم خویش به پرورش نسل نو بپردازید. شهر آفریقایی را یا ترک کنید و یا پیش از هر چیز « قواعد بازی» در این شهر را بیاموزید.

کژدم
 

۳ نظر:

  1. کژدم گرامی من هم خیلی از دیدگاه میرفطروس تعجب کردم و در واقع از آینده ناامید شدم . سپاس که از کسی یک ندایی در آمد. در این مقاله خوبتون از کلمه هیچ کاران استفاده کرده بودید که من نپسندیدم. هیچ کاران که بدبختها کاری نکرده گرفتار می شوند.با اجازه٬ از ادبیات سیاسی استفاده کرده و پیشنهاد می کنم کلمه احمقانِ قابلِ استفاده یا همان یوز فول ایدییت
    ( useful idiot ) را جایگزین کنید. محمد تازی٬ هیتلر٬ استالین و خمینی روان پریش از همین احمقهای قابل استفاده٬ ملتها را به نابودی کشاندند. شاگرد شما شیلا

    پاسخحذف
  2. من کلمهٔ هیچکارگان را به پاسداشت « نیچه» بکار میبرم. هیچکارگان؛ شکمهای دوپایی هستند که دهان گشادی برای عربده کشیدن دارند؛ مغزی به اندازهٔ مرغ خانگی؛ و دوپای قوی برای دویدن به دنبال دیگران. هیچکارگان همیشه به صورت گلّه ای عمل میکنند و به « شبان» نیاز دارند. روح منی خمینی.....؛ یا حسین میر حسین.....؛ یامهدی شیخ مهدی....؛ اینها همانهایند.هواداران سید رضا دیبا هم « گله»ای هستند. که شبانشان « آمریکا» است. به آن مردک مخبط «سرلشکر هخا» ( روحانی) نگاه کنید؛ تا حساب گله های هوادار سید رضا دیبا دستتان بیاید. سلطنت طلبان از آخوندها هم بیشرم ترند.

    پاسخحذف
  3. اقای ناشناس
    تعجب نکنید. این اقای مثلأ محقق ، خواب وزارت می بیند. گمان می کند که با حمله آمریکا به ایران ، رضاپهلوی به سلطنت می رسد و بعد، ایشنان هم وزیر فرهنگ اقای پهلوی می شود. این که پس از حمله ی جنگنده های ناتو به ایران ، چه فاجعه ی زیستی و انسانی رخ می دهد، برای ایشان مهم نیست. یک بار دیگر «جرمنامه ی» ایشان را بخوانید، تا عمق رذالت و را دریابید.

    پاسخحذف