در بخش هفتم از این مجموعهٔ گفتارها؛ به صورت کلی با مفهوم « شناسایی» آشنا شدیم. و امیدوارم که مبارزان راستین راه دموکراسی و آزادی میهن؛ با مقولهٔ « شناسایی عملی » آشنا شده باشند و هر زمان که با رهنمودهای « سترون و اخته»ای که دم از سازماندهی میزنند؛ با دیدی باز و آگاه برخورد نموده و به راحتی؛ معایب رهنمودهای بیمصرف و بی ارزش را تشخیص دهند.
در این بخش به یکی از مهم ترین مقوله ها یعنی « فرماندهی» میپردازیم.
فرماندهی
مقام فرماندهی قلب تپنده ، مغز متفکر، مرکز اطمینان خاطر نیروها و نشانۀ شکوه یک سازمان نظامی و یا سیاسی است . فرمانده باید به تمامی آنچه که در بخش خود شناسی و دشمن شناسی آورده شد اشراف کامل داشته باشد . طراحی استراتژی، تا کتیکها و طراحی عملیات و پیش بینی نتایج ممکن و پیش بینی تحرکات دشمن و داشتن طرحهای گوناگون برای شرایط خاصی که در حین عملیات پیش می آید ، در حیطه وظا یف فرماندهی است. رده های فرماندهی در کل از این قرار است :
۱- ستاد فرماندهی کل: که در واقع اطاق فکر استراتژیستها و ناظران و تحلیلگران اثرات عملیاتهای گوناگون بر کل آرایش نظامی و مراقبت از استراتژیهای کوتاه مدت و میان مدت و نهایی و در صورت لزوم ایجاد تغییر در آنها بر عهدهٔ آنهاست.
۲- ستاد فرماندهی کل عملیاتی: که بر عملیاتهای گوناگون و بررسی پیروزی و یا شکست آنها و تاثیر آنها بر کل جبهه های عملیاتی و بر آورده کردن نیازهای هر عملیات ؛ تحت نظارت ستاد فرماندهی کل؛ نظارت و تصمیم گیری میکند.
۳- ستاد های فرماندهی جبهه ها: که در رزمگاه ها تشکیل میشوند و با توجه به رابطه ملموسی که در آوردگاه با نیروها و وادوات وتواناییها و ضعفهای نیوهای خودی و دشمن دارند وبا توجه به جغرافیای جنگی و با هماهنگی با رده های دیگر فرماندهی ( ستاد فرماندهی کل و ستاد فرماندهی کل عملیاتی) عملیات را به پیش میبرند.
۴- ستاد مشترک: که وظیفهٔ هماهنگی عملیاتی بین نیروهای نظامی را برعهده دارد.
۵- فرماندهان لشکرها و گردانها و تیپها و .... که هدایت نبرد در آوردگاه را به عهده دارند.
همانطوری که میبینیم زنجیره رده های فرماندهی از یک نظر در واقع زنجیره ای از برآوردها و گزارشات و مطالعات و تصمیم گیریها است و از نظر دیگر زنجیره ای از فرمانها میباشد. مسئلۀ دیگری که به آن باید اشاره کنم « فرمان » است ، فرمانها در کل بر دو نوع هستند
۱- فرمانهای باز: که به فرمانهایی اطلاق می شود که هدف خاصی بسیار مهمی را دنبال میکند و دست فرمان بران را در رسیدن به هدف باز میگذارد؛ و چه از نظر زمانی و یا دادن تلفات و چه از نظر به راه انداختن کشتار و ویرانی محدودیتهای کمی را بر فرماندهان تحمیل میکند و اتخاذ شیوه ها و تاکتیکهای عملیاتی را به عهدهٔ فرماندهان میگذارد؛ مثل اینکه گفته شود فلان ارتفاع را به هر قیمتی که شده بدست آورید.
۲- فرمانهای بسته : عمومأ به فرمانهایی گفته میشود که هزینه ها و ارزش اجرای آن محاسبه و با ارزش هدف مقایسه شده است لذا د ست فرمانبر را به مقدار بسیار اندکی باز میگذارد و فرمانبران باید خود را با فرمانها و طرحهای عملیاتی که از رده های بالای فرماندهی می آید وفق دهند.
یکی از اصول بسیار مهم که در صدور هر نوع فرمان باید صد در صد رعایت شود واضح و شفاف بودن فرمان است ، بدین معنی که فرمان نباید قابل تعبیر و تفسیر های گوناگون باشد تا همۀ فرمانبران درک کاملأ یکسانی از آن داشته باشند و در صورت لزوم به ابهامها پاسخ داده شود تا همه به یک درک یکسان برسند و گرنه باعث پریشانی ذهن نیروها شده و نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت ، فرمان نا روشن نشانۀ عدم لیاقت فرمانده است و نه فرمانبر.
حال میتوان ویژگیهای یک فرمانده خوب را کلاسه بندی کرد :
۱- دارای شناخت بالایی از نیروهای خود و دشمن است .
۲- دارای قدرت پیشبینی بالایی است .
۳- در حد بسیار بالایی نیروهای خود را به درجه ای از هم آهنگی و همفکری با خود رسانده باشد.
۴- در نیروهای خود اجرای طبیعی دیسیپلین نظامی را به وجود آورده باشد .
۵- دارای درک و شناخت تاکتیکها جنگی و قدرت فریب دشمن و نو آوری در شیوه های جنگیدن باشد.
استراتژی
تعیین هدف و یا اهداف بلند مدت و ترسیم راههای عملی و هدایت تمامی منابع مالی ؛ فرهنگی و انسانی برای رسیدن به هدف را استراتژی مینامند ، استراتژی های کلان یک نیروی سیاسی معمولأ تغییر پیدا نمیکنند و سایر استراتژیها هم در چهارچوب آنها تعریف میشوند به عنوان مثال حفظ تمامیت ارضی کشور که یک استراتژی کلان است تغییر پذیر نیست و یا حفظ منافع سیاسی و اقتصادی کشور که در چهارچوب منافع ملی تعریف میشود قابل تغییر نیست اما استراتژیهای منطقه ای قابل تغییر است وهمچنین استراتژیهای میان مدت و کوتاه مدت میتواند تغییر کند.
یک طرح استراتژیک چه کلان و چه میان مدت و چه منطقه ای باید استخوانبندی خاصی داشته باشد که در پایین به رئوس آن اشاره میکنم.
۱- داشتن هدف تعریف شده : هدف تعریف شده آنچیزی است که تمامی ابعاد آن به طور جزئی در یک چهارچوب مشخص مشخص شده باشد. به عنوان مثال استفاده از مفاهیم عامّی مانند « دموکراسی» و « پادشاهی» و « سکولاریسم» و ... نمیتواند یک هدف تعریف شده باشد و باید تمامی ابعاد آن به طور ریز مشخص شود تا قابل « تعبیر و تفسیر»های گوناگون نشود. هر چقدر که « هدف» تعریف ناشده تر باشد؛ امکان به « کژراهه» رفتن و تدوین استراتژی مغلوط بیشتر میشود. اگر گروهی و یا فردی از « پادشاهی» سخن میگوید و یا از « دموکراسی» دم میزند باید تمامی ابعاد آنرا مشخص سازد و اگر نتواند و یا نخواهد این کار را بکند؛ یا باید به عنوان « طوطی یاوه گو» و یا « شارلاتان سیاسی» شمرده شود.
۲- شناسایی و بر آورد منابع مالی؛ فرهنگی؛ انسانی و تدوین شیوه های هدایت آن منابع ( عملیاتی کردن منابع) از مسیر طرحهای عملیاتی؛ برای رسیدن به هدف تعریف شده. برای روشن شدن این مطلب باید مثالی بیاورم تا این جملهٔ بلند قابل هضم شود. برای نمونه اگر هدف جنبش رسیدن به دموکراسی ( منظورم دموکراسی تعریف شده است و نه یک کلمهٔ بیجان برای لقلقهٔ زبان) باشد؛ منابع انسانی که باید در این مسیر هدایت شوند تمامی ایرانیان را در بر میگید و اگر کسی فکر کند که با فتح چند شهر مرکزی مانند تهران و تبریز و اصفهان و شیراز حاکمیت را تغییر داده و سپس دیگران را با حکومت جدید مواجه سازند که باید با آن به توافق برسند؛ نه یک جنبش « آزادی خواهانه» بلکه یک « کودتا» توسط استفاده ازبخشی از مردم بر علیه بخشهایی دیگر از مردم ایران است. بنابر این جنبش دموکراسی خواهی باید « فراگیر» باشد و برای تمامی مشکلات « بنیادی» پاسخی در خور توجه داشته باشد تا بتواند منابع انسانی را در سطح ملی به حرکت در آورد. بنا بر این « شعار»های مسخره ای مانند « سکولاریسم دموکراتیک» و یا « جمهوری پارلمانی» و یا « پادشاهی پارلمانی» در حد شعارهای بی محتوی و تعریف نشده باقی مانده و تنها شایستهٔ رادیوهای بیگانه و چند نفر « لپ تاپ به دست » باشد.
۳- تعریف راههای عملی مبارزاتی و چگونگی عملیاتی کردن آنها و داشتن شیوه های هدایت منابع ملی ( مالی؛ انسانی؛ فرهنگی و ...) برای پشتیبانی از مبارزات. برای مثال اگر از « اعتصاب سراسری» به عنوان یک روش مبارزاتی سخن میگوییم؛ باید راههای دفاع از مردمی که در این مبارزه شرکت میکنند را به شکل «عملی» داشته باشیم. و گرنه دعوت از کارگران برای یک اعتصاب سراسری در حد یک شعار خواهد ماند و هرگز عملی نخواهد شد. اگر مردم بلوچستان و آذربایجان و کردستان و ترکمنستان و خوزستان را که خواستهای منطقه ای و قومی دارند را فراموش کنیم؛ دیگر سخن گفتن از جنبش ملی برای دموکراسی در حد یک « یاوه گویی» و « فریب» خواهد ماند. آنهایی که مسئلهٔ کردستان و بلوچستان و ترکمنستان و خوزستان را تا حد مسئلهٔ « مذهبی» پایین می آورند؛ تنها هدیه ای که که برای این بخش از ایرانیان دارند این است که اجازه دهند تا آنها هم در تبریز و تهران و شیراز و اصفهان « مسجد سنی» داشته و در مساجد خودشان نماز بخوانند ( هدیهٔ اصلاح طلبان). اینچنین اندیشه هایی یا سطحی و از روی « نفهمیدگی سیاسی» است و یا اینکه اهدافی غیر از دموکراسی را دنبال میکنند.
آنچه که در بخش فرماندهی گفته شد؛ در یک جنبش سیاسی به عنوان « رهبری» شناخته میشود. جنبش مردمی نیز به عنوان ارتش این رهبری شناخته میشوند. آیا تا کنون چنین جریانی را سراغ دارید که از چنین پروتوکلی تبعیت نموده باشد؟ اگر ندارید؛ مدعیان رهبری جنبش را زیر سوال بکشید تا یا خود را به این سطوح برسانند و یا اینکه شر وجود انگلی خود را از سر جنبش کم کنند.
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر