شاید «حپروت» بهترین نامی است که برایِ فرهنگِ شِبه سیاسی و زندگیِ شِبه سیاسی ساکنینِ ایران بتوان یافت.
از مزخرفاتِ «شِبه ناسیونالیستی» که منجر به نفوذِ اوباشانِ رژیمِ شیعی در افکارِ احمقانهٔ آنان شده و مراسمی به نامِ «زیارتِ کوروش» و «روزِ کوروش» را آفریدند و به پاچهٔ «شبه ناسیونالیستها» فرو نموده و با برگذاریِ سالانهٔ این مراسمِ مسخره؛ کسانی را که اندک تواناییهایی داشته و میتوانستند در آینده به فرماندهانِ انقلابِ ضدّ اسلامی تبدیل شوند را شکار مینمودند و نامش را «مدیریّتِ بحران» گذاشته بودند ... تا فرستادنِ اوباشانی مثلِ «اکبر گنجی» و امثالهم به خارج از کشور نیز که بخشی دیگر از «مدیریّتِ بحران» بود گرفته تا افکارِ احمقانه و اَختهٔ «مصدّقی» و سوگواری برایِ حوادثِ ۸۰ سالِ گذشته و فرافکنیِ «ناتوانیهایِ ذاتیِ ساکنینِ ایران» که نتیجهٔ کثافتِ معده ای به نامِ «اسلام و شیعه گری» است و انداختنِ گناهان به گردنِ انگلیس و آمریکا و توطئه هایِ بین المللی و بر افراشتنِ پرچمِ «کثافتِ معدهٔ شیعه گری» و معرّفی آن به عنوانِ «راهِ رهایی بخش» .... همگی نشان از ناتوانیهایِ ذاتیِ ساکنینِ ایران دارند.
شاید بگویید که سخنانِ کژدم به خاطرِ نفرتِ او از اسلام و شیعه گری است. امّا از خود نمی پرسید که این نفرت چگونه جوانه زد و رُشد نمود و شاید فکر کنید که کژدم «خواب نما» شده و ناگهان به موجودی ضدّ اسلام و بویژه ضدّ شیعه گری تبیل شده است.
هیچ یک از این دو دیدگاه؛ در اصلِ قضیّه تغییری نمیدهد که ساکنینِ ایران هنوز از فحش دادن به آنچه که «سیّد» مینامند بر خود میلرزند. هنوز نمیتوانند نگاهِ چپ به داستانهایِ دروغینِ «حسینِ واجبی مال» بیندازند و در ماهِ محرّم کونِ خودشان را برایِ یک «رجّالهٔ سلطنت طلب» پاره میکنند و او را رهبرِ «آزادگان» مینامند. حتّی «کمونیست هایشان» نیز «شیعه مسلک» هستند و ناسیونالیستهایِ قلّابی شان نیز اینگونه سخنان را «توهین به مقدّساتِ مردم» مینامند. لذا آنچه که در این هیاهویِ احمقانه به فراموشی سپرده میشود؛ «ناسیونالیسمِ واقعی» است که ایران را بر اساسِ «خاک و مردم» تعریف میکند و آنچه که هر روزه بازتولید میشود نو نوار شدنِ «اُمّت» است.
از همهٔ این قصّه ها که بگذریم؛ بیایید به حرکتهایِ اخیرِ ساکنینِ ایران نگاهی بیندازیم تا ببینیم که هیچ ارزِشِ «ملّی» ندارند:
۱- آموزگاران به خاطرِ حقوقِ ماهانه و یا عدمِ پرداختِ به موقِع آن ضجّه و شیون میکنند و عدّه ای نیز این حرکتهایِ «کاسبکارانهٔ صنفی» را به عنوانِ «جنبشِ سیاسی» جا میزنند و در بوق و شیپور میدمند که: «دیگر کارِ رژیم تمام است»... با اندکی سرکوب و پرداختِ بخشی از حقوقِ معوّق؛ «انقلابِ قلّابیِ آموزگاران» ناگهان پنچر میشود.
۲- اعتصابِ «کامیونداران» که صدایِ عربده اش تا آسمانِ هفتم رسیده بود و از طرفِ اوباشانی که خود را «تحلیلگر» مینامند به عنوانِ یک حرکتِ سیاسی معرّفی میشود. امّا مسئله با دادنِ چند جفت لاستیکِ کامیون راست و ریست شده و این انقلابِ مشعشع نیز میخوابد.
۳- «بالا دِهی ها» با «پایین دِهی ها» بر سرِ «آب» همدیگر را میکشند و فریاد میزنند: «ایرانیِ باغیرت ... حمایت ... حمایت».
البتّه آموزگاران و کامیونداران نیز برایِ سر و سامان دادن به «جیبِ خود» از همین شعار استفاده میکردند. امّا دیدیم که هیچکس حتّی به «تخمِ مبارکش» نیز حساب نمیکرد.
۴- به تصاویری که از ماجرایِ موسوم به «دخترانِ انقلاب» (کشفِ حجاب) در اینترنت رسوب کرده اند نگاهی بیندازید. فقط یک دختر را میبینید که اعتراض میکند. و آنهایی که در اطرافِ او هستند یا میخواهند از صحنه بگریزند تا گُربه شاخشان نزند و یا بسیار بی خیال هستند. انگار که هیچ اتّفاقی نیفتاده است.
حال به جنبشِ «بنزین چی ها» نگاهی بیندازیم:
گذشته از حرکتهایِ احمقانهٔ «تظاهراتِ گلّه ای»؛ آنچه که مانندِ خار در چشم فرو میرود اینها هستند:
۱- در این جنبشِ اخیرِ بنزین چیها؛ هیچ نشانی از حضور و همبستگیِ مادرقحبه هایی که احتراماً آنها را «کامیونداران» مینامیم و قُرمساقهایی که احتراماً آنها را «آموزگاران» مینامیم؛ دیده نمیشود. گویی که «ایرانیِ باغیرت» فقط باید از این اوباشانِ موسوم به کامیوندار و آموزگار حمایت کنند تا این اوباشان به دستمزد و لاستیکِ کامیونشان برسند و دیگر ... هیچ.
۲- همهٔ تحلیلگرانِ قلّابی؛ نامِ «مرثیه ها»یی را که برایِ شکستِ این حرکت و شمارِ کشته ها و اسیران مینویسند را «تحلیلِ سیاسی» مینامند. امّا از تدوینِ راهی که در آینده بتواند تعدادِ کشته ها و اسیران جنبشهایِ مردمی را به شدّت کاهش داده و تعدادِ کشته ها و خانه نشین شدگانِ رژیم را به شدّت افزایش دهد؛ فرار میکنند. بسیاری نیز این «مرثیه»ها را مانندِ کاه و یونجه میخورند و از خواندنِ گزارشها (مرثیه ها) «خر کِیف» میشوند.
اینگونه بود و اینگونه است که رژیم شیعی بحرانها را «مدیریّت» میکند.
ساکنینِ ایران چه دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند که بشنوند؛ من (کژدم) به آنها میگویم:
شماها هیچ پُخی به جز «امّت» نیستید. به همین خاطر است که «مقلّد» هستید و حتماً یک «انگل» باید بالایِ سرتان «مجتهد» باشد تا شماها را به «طویله» راهنمایی کُند.
به زبانی مؤدبانه تر:
«گُه میخورید که با اینهمه کثافتِ معده و چاپلوسی و حماقت و روحیهٔ کاسبکارانه و نفرت از یکدیگر؛ دَم از انقلاب و آینده ای روشن میزنید....»
کژدم
منم با نظرت موافقم کژدم مردم ایران بیخود کردن که شلوغ کاری کردن خودشون به گا دادن باید همون زیر سایه آقا بمونند
پاسخحذفکژدم دلیل نفرت شما از اسلام و تشیع رو توضیح بدین؟فکر نمیکنم وضعیت ادیان ابراهیمی بهتر از اسلام باشه ولی شما چرا تا این حد از این دین تنفر دارین؟
پاسخحذفدلیلِ این نفرتِ مصاعف این است که هرچه کشیده ایم از این فرقهٔ شنیعه بوده است و گرنه؛ یهودیّت و مسیحیّت و زرتشتی گری و بهائیّت و بودایی گری و صوفیگری همگی همان مستراح با نامهایِ گوناگون هستند.
حذفدر ضمن چیزی به نامِ «ادیانِ ابراهیمی» وجود ندارد. این کلمهٔ مرکّب؛ توسّط انگلها برایِ تاریخچه سازی و حقّانیّت بخشیدن به وجودِ انگلی شان آفریده شده است.
کژدم عزیز
پاسخحذفدیگر به آخر خط نزدیک شده ای. این نگارشت چکیده فرهنگ کثیف و فاسد اسلامی بالاخص از نوع شیعه آن است. هیچگاه امیدی به اصلاح این طریق فکر نبوده و نخواهد بود.مسلمانان و شیعیان مثل خر آسیاب هستند که فقط دور خود می چرخند و قدمی پیش نخواهند رفت. حیف عمر که در راه این قوم تلف گردد. اگر ۱۴۰۰ سال نفهمیده اند امیدی به آینده هم نخواهد بود.
سام
ناشناس عزیز
حذفمن (کژدم) به آخرِ خطّ نرسیده ام. بلکه دارم آخرِ خطّ «انسان سانها» را به شما نشان میدهم.
این «انسان سانها» هستند که به آخرِ خط رسیده اند. امّا به قولِ «نیمچه» چون «اکنونیان» هستند؛ سرِشان با مسائل روزمرّه گرم است.
درود بر کژدم
پاسخحذفمتنتون رو خوندم ولی هیچ نتیجه گیری رو نتوستم ازش بگیرم.شما معتقدین فرهنگ کثیف تشیع باید پاک بشه ولی چه جایگزینی رو برای اون دارین؟معتقدین باید اخوندها از جامعه حذف بشن ولی آیا تونستین مبارزی برای این کار تربیت کنین؟شما زمانی میتونید به فرهنگ حاکم ایراد وارد کنین که جایگزینی بهتر از اون رو در اختیار داشته باشید.
شما در حال بازگو کردن آخر داستان هستین بدون اینکه حتی داستان رو شروع کرده باشین.... چه زیباست کمی از فضای هپروت سیاست بیرون بیاین و کمی از فرهنگ نوین بر پایه اندیشه هاتون صحبت کنین.
پرسش کنندهٔ گرامی
حذفسلسله نوشتارهایِ ۱۶ گانه و سلسله نوشتارهایِ ۱۸ گانه را بخوانید.
آزمایش خامنه ای؛ مخوف تر از استنفورد و میلگرم!
پاسخحذفhttps://iranwire.com/fa/blogs/723/35108
نتیجه؟؟؟ و باز هم نتیجه؟؟؟ کو نقشه راه؟ کو
پاسخحذفکژدم گرامی تو همواره صورت مسئله را بازگو کرده و با انواع فحش های رنگین و آبدار ادامه مطلبت رو دنبال و در نهایت جز سرخوردگی و ناامیدی و خون کردن دلها کاری از پیش نمیبری؟! حال تو بگو با اینکه در خارج از این زندان بزرگ زنده ای، توانسته ای گروه و جمعی همفکر و هم قطار دور خود جمع کرده و برای آزادی این مستراح عسلامی قدمی برداری؟! آیا توانسته ای به اتفاق جمعی دانا و آگاه چون خودت ، شبکه ای فعال و توانمند برای آگاه سازی به قول تو بنزین چی ها و آموزگاران و لاستیک بازان راه اندازی کنی؟ و اینچنین است که میبینی!!!
حال که جرقه اعتراضی به قول تو بنزین چی ها با بالاترین آمار کشته خیابانی در ایران رخ داده و قتل عام 1500 نفر اتفاق افتاده، تو چرا به جای دادن راهکار و ایده و روشنگری و راه عملی چون سیاق گذشته، بر طبل نا امیدی و کثافت شیعی که شکی در آن نیست میکوبی! تو و همه دانایان و آگاهان باید نقشه راهی ارائه کنند و به هرشکل ممکن با استفاده از بستر آزادی اطلاعات و اطلاع رسانی دنیای غرب در اختیار این مستراح و بنزین چی ها قراردهند، و الا عجز و لابه و ناله و شیون از نجاست شیعی و منفعت طلبی اکثریت ساکنان این سرزمین و کثافت 1400 ساله و بی عرضگی و درماندگی این مردم نگون بخت هنر بزرگی نیست و راهی از پیش نخواهد برد!!!
با درود به روان کشته شدگان آبانماه 98
ناشناس گرامی
حذفتا یک ماهِ دیگر ۱۰ سَرِ بریدهٔ پاسدار و بسیجی بیاورید؛ تا شروع کنیم.
بقیّه اَش قصّه است.
و یا اینکه تا یک ماهِ دیگر این شعار زبانزدِ همگان شَوَد:
حذف«تُف بر گورِ حسین» ... «تُف بر قرآن» ....
تا شروع کنیم.
و گرنه بقیّه اَش قصّه است.
چند سال پیش هم بهت گفتم از این مردم بی غیرت انتظار نداشته باش، شاید چون آخرین برخوردت با این مردم به زمان انقلاب برمیگرده تا الان فکر می کردی ممکنه بخاری از این پفیوزها بلند بشه ولی می بینم که کم کم داری با حقیقت روبرو میشی.
پاسخحذفاین مردم همونایی ان که توی صف سبد کالا و گوشت عفونی همدیگه رو گاز می گرفتن، ولی تو براشون سلسله گفتارهای ۱۸ گانه نوشتی یا جواهری مثل فولادوند خودشو حروم این لجن خوارها کرد.
.................
این که گفتی به پایان عمر انسان سان ها داریم می رسیم رو چه حسابیه؟
قراره بعدش انسان ظهور کنه؟ نشونه هاش رو می بینی؟
مثلا خودت چه غلطی کرده؟!حداقل ۱۵۰۰ تا رو خریتشون رو گاو بودنشون هرچی رفتن کشته شدن تو جز زبون درازی چه غلطی کردی
حذفآژیدهاک گرامی
حذفمن از «پایانِ عمرِ انسان سانها» سخنی نگفتم. بلکه از رسیدن به آخرِ خطّ سخن گفتم.
تمدّنی که «انسان سان» را به عنوانِ «انسان» تعریف نمود؛ امّا هرگز نتوانست تفاوتِ عمیق میانِ «انسانها» و «انسان سانها» را در این تعریفِ باسمه ای بگنجاند؛ اکنون در حالِ به حاشیه راندنِ انسان سانها است.
در برخی مناطقِ دنیا جنگها هرگز پایان نمی یابند؛ زیرا فقرِ فرهنگی و اقتصادی و عدمِ تواناییِ انسان سانها و باهوش ترین هایشان (شارلاتانها) در زدودنِ این دو ژِنوم از فقر؛ انسان سانها را به هیزمهایِ آتش جنگ تبدیل نموده و جنگیدن تبدیل به تنها راهِ ادامهٔ زندگی بَدَل گشته است. به همین دلیل در بسیاری از نقاطِ جهان جنگها هرگز پایان نمی یابند. به باریکهٔ غزّه و یمن و افغانستان و وضعیّتِ نظامی و امنیّتیِ کثافتستان و بخشِ بزرگی از آفریقا نگاهی بیندازید تا این طلیعهٔ نوظهور را ببینید. دیدنِ این طلیعه ها نیازی به انشتین بودن ندارد.
دایرهٔ این جنگهای بی پایان در حالِ گسترش است.
در کشورهایی که به قولِ معروف «تاجِ سَرِ تمدّن» هستند؛ «به حاشیه رانده شدگی» بیداد میکند. امّا به خاطرِ اهرمهایی مانندِ «سوشال سکیوریتی» در زیرِ خاکستر مانده و در همان لایه هایِ زیرین در حالِ گسترش است. به همین خاطر است که حتّی در کشورِ آمریکا؛ شارلاتانهایِ کمونیست در حالِ جان گرفتن هستند و خود را «ناجی» معرّفی میکنند.
ایدهٔ «فرار از کرهٔ زمین» ریشه در پیشبینیِ «انسانها» از آیندهٔ تاریکِ زباله دانی به نامِ «کُرهٔ زمین» دارد. امّا چون جُرأت ندارند «انسان» را «باز تعریف» کنند؛ به لطایف الحیَل نظریّهٔ «فرار» را مطرح میکنند.
این پایانِ عُمرِ «انسان سانها» نیست؛ بلکه آخرِ خطّ تمدنهایی است که بر پایهٔ «تعریفِ گونی وار» از «انسان» بنا شده است.
صحنه هایِ پایانیِ فیلم سینمایی Transcendence با پایان دادن به عصرِ تکنولوژی برایِ نجاتِ «گونهٔ انسانی» (بخوانید انسان سانها)؛ به ناچار آن رویِ سکّه را که ادامهٔ زندگی بدونِ «تکنولوژی» است را به نمایش میگذارد که یک تراژدیِ جهانی است.
حذفسخن بر سرِ «هوش» و «حذفِ هوش» از زندگیِ گونهٔ انسانی و بازگشت به ویرانه ها است.
این فیلمِ سینمایی را حتماً با نگاهی ژرف تماشا کنید.
یک کامنت اینجا هست که نشون میده چگونه ایرانی ها شیعه شدند. https://kajdoum1.blogspot.com/2018/06/blog-post.html?m=1
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفسپاس
یک انگلِ بزرگِ دیگر به دَرَک واصل شد تا با «الله» «شیر برنج» بخورد.:
پاسخحذفhttps://www.bbc.com/persian/iran-50901009
هپروت...
پاسخحذفدر همان حدّ بازی با حروف باقی بمان. قدّ و قوارهٔ فکریت بیش از این گنجایش ندارد.
حذفخون بر شمشیر پیروز نمیشود. کسانی که بر تلاطم هورمونی خودشان فائق آمدهاند، این را میدانند. معمولا کسی در ۶۵ سالگی هوس انقلاب نمیکند. انقلابها همیشه متعلق به رده سنی هجده تا بیست و پنج است. البته در کشور ما کف آن پایینتر آمده و دوازده سالهها هم انقلابیاند، اما کف سنی در خیلی چیزهای دیگر هم پایین آمده.. مثل استعمال دخانیات، یا خودفروشی. دعوت به تجمعِ انقلابیِ از قبل تعیینشده، دعوت به خون دادن است. مخصوصا اگر طرف مقابل در دفاع از تاج و تخت هیچ خط قرمزی نداشته باشد. طبقه حاشیهنشین و له شده، انقلابی نیست. فقط به انتقام فکر میکند، و تحمیل درد. و برای همین به دعوتها اهمیتی نمیدهد و نخواهد داد. در انتقام، ریسک تلفات هست، اما نباید خودکشی باشد. نه به خاطر اینکه نباید به سمت مرگ جهید. اتفاقا آماده جهیدن هستند. بلکه برای ایجاد توازن در دردی که وارد میکنیم و دردی که وارد میکنند. حاشیهنشینها از هر فرصتی برای انتقام استفاده خواهند کرد. اما زمانش را خودشان انتخاب خواهند کرد، نه اکتیویستها. شکلش را هم خودشان انتخاب خواهند کرد، نه تحلیلگران. مقدار دردی که آمادهاند وارد کنند و آمادهاند که تحمل کنند، خودشان انتخاب میکنند، نه هزینهدادههای سابق!
پاسخحذفانقلاب متعلق به طبقه متوسطی است که زندگی عادیشان در کنار روزمرگیها، ظرفیت رویاپردازی سیاسی را هم دارد. انقلابیها به درستی خودشان را به آتشفشان تشبیه میکنند. آتشفشان قبل از انفجار، میلرزاند و با دود علامت میدهد. انگار میخواهد به همه دنیا بفهماند که آماده نمایش شوند. اما انتقام گیرندهها، مثل گرگ، در زمانی که انتظارش نیست حمله میکنند، گاهی فردی، گاهی جمعی، و میدرند، حتی چیزهایی را که نمیخواهند ببلعند، و میروند، و هیچ نشانهای ازینکه دفعه بعد کجا، و چه زمانی، و با چه آرایشی خواهند آمد باقی نمیماند.
چوپانها، مادران سادهلوحی دارند که با دعا و ذکر بدرقهشان کند، هرروز. و هرروزی که روز گرگها نبود، خیال کند که حاجتروا شده، چون مادر است!
شاید کدخدا از ترس دریده شدهها، به خود بلرزد، و مادرها عزادار شوند، اما گرگها به سراغ گله نمیروند تا کدخدا را عوض کنند، و مادرها را بیپسر. آنها حمله میکنند تا آرامش و ثبات، گران شود. تا دیگران راحت نخوابند. تا همه به آنها فکر کنند. حاشیهنشینها از بنبست به بعد، شروع میکنند به انتشار آزار! تا وقتی آنها راحت نمیخوابند، نباید بشود آرام خوابید. زمانی که «نباید آرام خوابید» جزیی از گزینههای وجدان بود، گذشت. ازین به بعد جزیی از مجازات است.
آن که اسلحه دارد از ترس رجز میخواند و آنکه گله دارد از ترس قرآن باز کرده. همه ترسیدهاند. و این همانچیزیست که گرگها میخواهند.
خیلی شاعرانه بود.... همه فهمیدند که «بافتنی» یعنی چه؟
حذف«هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاصی دارد. خوراک این جهان اندکی حقیقت است و بسیاری دروغ. روح آدمی ناتوان است و تاب حقیقت ندارد؛ دین او، اخلاق او، سیاست او، شاعران و هنرمندان او باید آن را در لفافهای از دروغ بپوشانند و پیش او بگذارند. این دروغها با روح هر نژادی سازگاری دارد، و در هر یک متفاوت است؛ و همان است که سبب میشود ملتها اینقدر به دشواری یکدیگر را بفهمند و اینقدر به آسانی همدیگر را تحقیر کنند. حقیقت نزد همه یکی است؛ ولی هر ملتی دروغهای خاص خود را دارد که بدان نام ایدهآلیسم مینهد. هر کس از هنگام زادن تا مرگ آن را با هوا نفس میکشد، و این دیگر برایش یکی از شرایط زندگی شده است؛ تنها چند نابغه میتوانند از پس بحرانهای شیرمردانه – بحرانهایی که در طی آن خود را در جهان آزاد اندیشهٔ خویش تنها میبینند – از چنگ آن رهایی یابند.»
پاسخحذفسلام کژدم
پاسخحذفبه نظر میاد گنده گوزیها ی پی در پی دارد منجر میشود به پارگی کون
تیره چشم
تیره چشم گرامی
حذفسلام
با آشنایی که در رابطه با اینگونه عملیّاتهایِ آمریکا دارم؛ به راحتی میشود گفت که بیش از ۱۵۰ رأس از پاچاهارداران و مزدورانِ مواجب بگیرِ آنها در این عملیّات کشته و شمارِ زخمی ها باید بیش از ۳۵۰ نفر باشد که عدّه ای از آنها نیز به دَرَک واصل خواهند شد تا با «فاطی» و «ابیلفض» آبگوشت پلو بخورند.
کسی به «گروهبان حاجی بادمجان میرزا قاسمی»بگوید که برود در آن پایگاهها چندتا «سِلفی» بگیرد.
جالبتر اینکه؛ انگلِ فرزانه و اوباشانِ اطرافش؛ کشته هایِ خودشان را مانندِ «لاشهٔ سگ» و بدور از هیاهو و جنجال و «شهید بازی» و پنهانی به گور خواهند سپرد.
حذفکژدم به نظرتون کی این زنذگی در حپروت پایان میپذیره؟آیا هنوز امیدی به این ساکنان ایران داری؟
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفزمانی که ساکنانِ ایران بفهمند که ایران «مسافرخانه» نیست؛ بلکه «خانه» است. میتوان به آنها امید داشت.
تا زمانیکه بر سَرِ یک زنبیلِ ۲۰ کیلویی همدیگر را مثلِ حیوانات زیرِ دست و پا لِه کنند. بگذارید تا هربلایی سرشان می آید بیاید ..... نوشِ جانِ بیمقدار و کثیفشان.
ساکنانِ ایران؛ موجوداتی «پَلشت» و بدونِ «عزّت نفس» هستند و «بی شرافتی» را «زرنگی» میدانند.
https://twitter.com/PahlaviReza/status/1209950508041035777
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفهمانگونه که پیش تَر گفتم؛ این «سیّد شازده حاجی زاده» حتّی حرف زدن به زبان فارسی را نیز بلد نیست. کتابهایی که میگویند نوشته است نیز کارِ خودش نیست. برایش نوشته و پولش را گرفته اند.
مدفوع را نمیتوان با شکلات آرایش کرد. بویِ گَندش میگوید که چیست.
درود بر کژدم
حذفکژدم به دور از مسائل فرقه ای که شما بیشتر از من با اون
آشنایی دارین دیدگاهتون نسبت به تاریخ تصوف در ایران چیه؟از دوران بعد از ظهور اسلام ما تو ایران شاهد حضور هیچ معلمی در حد و قواره نیچه ی غرب و بودا شرق نبودیم.از گذشتگان تنها آثاری که بازمونده شعرهای عاشقانه و شراب الهی و... در بحث پیروان شکی نیست که تنها معیار iq مطرحه ولی چرا شخصی مثل حافظ که راه خودش رو جدا از واعظان توصیف میکنه در نهایت فقط با خوندن چند بیت شعر و توصیف عشق وشراب و... متوقف میشه؟
در واقع سوال زیباتری که میشه پرسید اینه که چرا به اینجا رسیدیم؟من ایرادی به عوام ساکن ایران وارد نمیکنم چون انتظاری ازشون نمیره همون جوری که از گوسفندها انتظار نوآوری و آفرینشی ندارم ولی چرا اشخاصی که حداقلش تونستن تشخیص بدن که باید مسیر خودشون رو از جامعه پیشرو جدا کنن در نهایت با گفتن کسشعرهایی در باب عشق الهی و مشروب الهی و حوری الهی و... تمام زندگی خودشون رو صرف گفتن این صحبتها کنن؟
پرسش کنندهٔ گرامی
حذف«عرفان» با «ایمان به پیش فرضها» آغاز نمیشود. بلکه «ایمان»؛ زنجیری بر دست و پایِ «عرفان» است.
«عرفان» به «ایمان آوردن» نمی انجامد. بلکه در مسیرِ خود دریافتها را به طورِ مستند ثبت کرده و پس از گذار از درستی و نادرستیِ دریافتها؛ نزدیکترینِ دریافتها به واقعیّت را پلّه ای برایِ گامهایِ بعدی میسازد.
آنچه که به نامِ «تصوّف» و «عرفان» در ایران مشهور است؛ چیزی شبیهِ «علّامه» دانستنِ انگلهایی به نامهای «مجلسی»؛ «حِلّی»؛ ..... و اخیراً «طباطبایی» است.
آیا آنچه که این انگلها را «علّامه» میسازد ... «علم» است؟!!! یا «مزخرف بافی»؟؟
دراویش و صوفیها نیز از همین قماش هستند.
اگر «صوفیها»؛ «بیننده» بودند؛ دیگر «صوفیِ سُنّی» و «صوفیِ شیعه» و «صوفیِ یهودی» نداشتیم.
مگر میشود که ۳ عارف به «سیب» نگاه کنند و زمانی که بخواهی آنچه را که دیده است ترسیم کُنَد؛ یکی آنرا به شکلِ «هندوانه» و دیگری به شکلِ «بادمجان» و سوّمی به شکلِ «خیار» ترسیم کُند؟
من نمیتوانم بفهمم که چگونه ذهنِ خود را اسیرِ تحقیق در رابطه با این «مزخرف بافان» کرده اید و ذهنتان را از این زنجیر رها نمیکنید؟
سلسله نوشته های 16و18 گانه که مطرح کردین در واقع ساخت سیستمی نوین و در نهایت رسیدن به یک دیسیپلین پایداره.در واقع مسئله مهمی رو که شما نادیده گرفتین کارآمد بودن سیستم تعریف شده براساس فرهنگ حال حاظره.این سیستمی نیست که بشه با کنار زدن آخوندها از بازی قدرت به اون رسید شاید سالها زمان ببره که قسمت کوچکی از ایده های شما به مرحله اجرایی برسه.در واقع این سیستم به پیش نیاز هایی برای اجرا شدن نیاز داره که هیچ وقت از تازی پرستان انتظار انجام اون نمیره به طور خلاصه این سیستم نوین نیاز به انسان های نوینی داره که این سیستم رو به مرحله اجرایی برسونن.
حذفبنده معتقدم باید قبل از انتظار ظهور (مبارزان حرفه ای) و (سیستم نوین)باید منتظر پیدایش معلمان زندگی در سرزمین ایرانیان باشیم.معلمانی که انسان های بزرگ از کلاس اونها به سمت آفرینش کشوری نوین حرکت میکنن.
شما در سطح یک وبلاگ برای کودکی 18 ساله معلمی بودین بسیار برجسته و قابل احترام نه در باب تحلیل بازی های سیاسی بلکه برای دیدن مسئله های زندگی از نگاه خودم و آنهم نگاهی خالصانه.نگاهی که تمام ذهن به حقانیت اون باور داره.نگاهی که شک و تردید رو به پاسخ واقع بینانه میرسونه.نگاهی که خالص بودن زیباترین قسمتشه.
نگاهی که بعد از گذشت یک سال میتونم امروز بگم این وبلاگ شروع روند تکامل من و گذرم از دوران داستان ها و احساسات پوچ کودکانه و رسیدن به نگاهی واقع بینانه براساس اطلاعات پیرامون هست.نگاهی که هر روز در زندگیم درسی جدیدی برای آموختن داره.نگاهی که به انسان این قدرت رو میده که هم بین یک انسان شرافتمند و یک بیشرف تمایز قرار بده و هم بتونه بین علوم مختلف ارتباط برقرار کنه ولی همه از این اصل تبعیت میکنن که باید (خالصانه) نگاه(تجسم) کرد و نه از دریچه ی دیگران.در وافع صحنه های مختلف زندگی هر یک درسی دارن برای فردایی بهتر فردایی زیباتر ...
پرسش کنندهٔ گرامی
حذفمن (کژدم) در نوشتارهای ۱۶ گانه تلاش کرده ام تا آنچه را که همگان می بینند امّا اغماض میکنند را به صورتی روشن بیان کُنم و آن «تعریفِ کُهنِ انسان» و تناقضاتِ درونیِ آن تعریف را نشان دهم و اینکه «انسان» باید «باز تعریف» شود و گرنه نمیتوان با اینهمه تناقضاتِ علمی و عملی؛ آینده ای پایدار بر اساسِ «تعریفِ کُهن از انسان» بنا نمود.
اگر به حرکتهایِ دولتِ ترامپ نگاه کنید؛ بر «باز تعریفِ برخی واقعیتهای سیاسی - اجتماعی» که توسط گلوبالیستها تولید شده اند؛ استوار است. امّا چون باورهایِ مشترکی میانِ «گلوبالیستها» و «ناسیونالیستها» در رابطه با «هدایت و کنترلِ گونهٔ انسانی» وجود دارند؛ تلاشهایِ ترامپ در حیطهٔ خاصّی محصور میماند و به زایشِ دورانِ نوین نخواهد انجامید و حتّی در صورتِ پیروزیِ کامل بیش از چند دهه دوام نخواهد آورد.
لذا زمانی که ایرانیان میخواهند خَطر کنند تا حاکمیّتِ کنونی را تغییر دهند؛ نباید اهدافی سخیف و ناپایدار داشته باشند؛ بلکه باید به تغییراتِ بنیادین روی بیاورند و گرنه همهٔ تلاشها به هدر خواهد رفت.
بخشهایی از نوشتارهایِ ۱۸ گانه به «باز تعریفها» و اجرایی کردنِ آنها (دورانِ گذار) مربوط است.
رُشدِ فرهنگیِ موردِ نظر در نوشتارهایِ ۱۶ گانه و ۱۸ گانه را نباید در «آزادیِ بیان» به صورتی که در غرب جریان دارد جستجو کرد.
شاید بتوان «اگزیستانسیلیسمِ مُثبت» را «گُل سر سبدِ» فرهنگِ غرب به شمار آورد؛ امّا این «اگزیستانسیالیسم» بسیار «بد آموز» است.
به عنوانِ مثال یک خوانندهٔ سیاهپوستِ «هیپ هاپ» چون توانسته است در حدّ خود به درجه هایِ بالاتری برسد؛ به همهٔ سیاهپوستها میگوید که «شما» نیز میتوانید و همان اشتباهِ «بودا» و «نیچه» را تکرار میکند که بر اساسِ «تعریفِ کُهن از انسان» استوار است.
در پاسخ به آن خوانندهٔ «هیپ هاپ»؛ هوادارانی پیدا میشوند که حتّی نمیدانند چه تواناییها و پتانسیلهایی دارند و فقط عربده میکشند که «بله ... ما میتوانیم»؛ ولی از خود نمیپرسند که میتوانند که چکار کنند؟ به همین خاطر تواناییهایشان به سطحِ «خریدارانِ آلبومِ موسیقی» آن خواننده و یا «نژاد پرستی» تنزّل پیدا میکند. زیرا دوست ندارند و نمیخواهند بفهمند که هیچ پوخی نیستند و تنها توانایی آنها که توسّط «اگزیستانسیالیسم» شکوفا شده است؛ تبدیل شدن به «خریدارِ آلبوم» و «عربده هایِ گوشخراش» است.
به نظرِ من (کژدم) رشدِ فرهنگی از زمانی آغاز میشود که شخص و یا گروههایِ اجتماعی بدانند و بفهمن که در واقعیّت چه هستند؟ چه پتانسیلهایی دارند که میتوانند شکوفا شوند؟ حدّ و مرزِ این شکوفاییها تا به کجاست؟ آیا سیستمِ موجود میتواند پاسخگویِ نیازهایِ این شکوفاییها باشد؟ اگر نمیتواند برای چه؟ و ....
امّا اینکه میگویید سالها طول خواهد کشید تا بخشهایی از این سیستم اجرایی شوند؛ اگر تلاش نکنیم؛ هیچوقت اجرایی نخواهند شد.
اکنون ۴۰ سال است که اوباشانِ شیعه مسلک بر سرِ کار هستند. گویی که هیچکس اعتراضی ندارد و اینرا طبیعی میداند. امّا برایِ پِی ریزیِ شالوده هایِ آینده همگان «عجله» دارند و اگر در ۲۴ ساعت انجام نگیرد؛ میگویند که: «اِی بابا.... اینهم که تو زَرد از آب در آمد و وعده هایِ سرِ خرمن میده». .....
فکر میکنم که حرفهایم را دوباره تکرار میکنم و تا همینجا کافی است.
کژدم عزیز با درود
پاسخحذفکژدم یک سوالی که از شما داشتم این است که آیا شما با نوشته های آقای آرامش دوستدار آشنا هستید؟ و اگر آشنا هستید نظرتان درباره ی ایشان و نظراتش درباره ی ایران و جامعه ی ایران و اسلام چیست؟ البته باعرض پوزش از شما و بقیه دوستان چون سوالم به بحث و شرایط اکنون مربوط نیست،در هرصورت اگر مایل نیستید می توانید سوالم را نادیده بگیرید. با سپاس