۱۳۹۷ اسفند ۹, پنجشنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش دوازدَهم)

ایران

در این بخش  تلاش میکنم تا  رئوس ایدهٔ خود در رابطه با «حکومتِ آیندهٔ ایران» را مطرح کُنم. در این بخش سعی خواهم کرد که از تکرارِ مسائلی که در ۱۱ بخشِ پیشین گفته ام و زیربنایِ بخش یازدهم هستند؛ خود داری کُنم. همچنین در بخشِ نظرات پرسشهایِ تکراری و همچنین مسائلِ بی ربط را منتشر نخواهم نمود.

پیش از آنکه  ایدهٔ خود در رابطه با حکومتِ آینده را مطرح کنم؛ ضروری است که به چند نکتهٔ مهمّ اشاره داشته باشم.

۱- سرنگونیِ رژیمِ اسلامی حاکم بر ایران به هر شیوه ای که انجام گیرد؛ به یک «دورهٔ بحرانِ چند ساله» ختم خواهد شد.
این دورهٔ بحران (عدمِ وجودِ حکومت)؛ یک بازهٔ زمانی برای ایرانیانی است که میخواهند جامعه را از  جرثومهٔ وجودِ «انگلهای صفوی» و «مدّاحان» و مزدورانِ مسلّح  آنها پاک کنند. تا مانندِ دورانِ پس از «انقلابِ مشروطه»؛ انگلهایی مانندِ «کاشانی» و «مدرّس» و «خمینی» و «نوّاب صفوی» مانندِ قارچ نرویند و همه چیز را دوباره به باد دهند. لذا «ریشه کنی مالاریا»؛ امری بسیار ضروری است و هرگونه سهل انگاری  همهٔ دستاوردها را به باد خواهد داد. حذفِ فیزیکی تنها راهِ چاره نخواهد بود و باید تمامیِ ستونِ فقراتِ مالی و مراکزِ تولیدِ انگلهای از میان بروند و در این میان مبحثی مانندِ «انگلِ خوب» و «انگلِ بد» نباید وجود داشته باشد.
۲- مالکیّت بر زمین باید به تدریج برچیده شده تا ریشه هایِ «اقتصادِ انگلیِ غیرِ تولیدی» خشکانیده شود.
۳- جمعیّت ایران باید به شدّت کاسته شود. که در مرحلهٔ نخست با سیاستِ تک فرزندی آغاز شده و در مراحلِ بعدی با «بهینه سازیِ ژنتیک» ادامه یابد.
۴- سنّ بلوغ باید به ۲۵ سال ارتقا یابد. انتخابِ ۲۵ سالگی به عنوانِ سنّ بلوغ  بر اساس «رشدِ فکری؛ متوازن بودنِ فعّالیتهایِ هورمونی؛ پایانِ دورانِ تحصیلاتِ پایه» و آمادگیِ فرد به پیوستن به جریانِ زندگی اجتماعی انتخاب شده است.
۴- باید مؤسساتی ایجاد شوند که کارِ حرفه ای آنها؛ تولیدِ پرسشها برای سنجیدنِ درجهٔ هوش لازم برای بکار گمارده شدن در رشته هایِ گوناگونِ شغلی است.
۵- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ ترویج و گسترشِ مؤسساتِ علمی و آزمایشگاههایِ پیشرفته برایِ مطالعات و آزمایشهای حرفه ای در علومِ  پایه. تا جایی که ایران به یکی از مراکزِ «تولیدِ دانش» تبدیل گردد.
۶- اختصاص دادنِ ۸ ماه از خدمتِ نظام وظیفه برای تولیدِ انبوهِ مسکن.
۷- سرمایه گذاریهایِ کلان برایِ بهبودبخشیدن به محیطِ زیستِ ویران شده توسّط غارتگران و اوباشانِ حکومتِ اسلامی.
۸- برچیده شدنِ زندانها و فرستاده شدنِ بزهکاران به اردوگاههایِ کار. هر ایرانی فقط یکبار میتواند از مزیّت فرستاده شدن به اردوگاههای کار استفاده کُند. و در صورت ادامهٔ بزهکاری؛ به عنوانِ «علفِ هرز» حذف میشود.


هر حکومتی که پس از سرنگونیِ رژیمِ ننگینِ اسلامی بر سرِ کار آید؛ بدون در نظر گرفتنِ مسائل مطرح شده در فوق؛ ادامهٔ همین منجلابی خواهد بود که اکنون ایرانیان در آن زندگی میکنند. این منجلاب با «دکوراسیون» قابلِ ترمیم نیست و پس از رفرمهایِ سطحی؛ در آینده ای نه چندان دور؛ بارِ دیگر زخمها دهان باز کرده و همهٔ هزینه ها و تلاشها به باد خواهند رفت و ایران بارِ دیگر به چرخهٔ بحرانها خواهد غلتید.

بالاترین اُرگان حکومتی

بالاترین اُرگانِ حکومتی «شورای رهبری» است که اعضایِ آن از میان باهوش ترین افرادی که دارایِ بالاترین مدارِکِ تحصیلی و سابقهٔ کارِ درخشان  بوده و از آزمونهای هوش با بهترین نتایج می گذرند با رأی «مجلس شورای ملّی» برگزیده میشوند.

وظیفهٔ این شورا تدوینِ استراتژیهای کلان و استراتژیهای «میان مدّت» و «کوتاه مدّت»  ایران در عرصه های  اقتصادی؛ بهزیستی؛ آموزش و پرورش؛ محیط زیست؛ سیاسی؛ اجتماعی ؛ نظامی و امنیّتی میباشد و برایِ مشورتهایِ بیشتر و بوجود آوردنِ هماهنگی؛ میتواند با کمیسیونهایِ ویژهٔ «مجلس شورای ملّی» در میان نهاده شود.

اعضایِ «شورای رهبری» حقّ عضویّت در احزاب سیاسی را ندارند و در صورتِ کشفِ چنین تخلّفی به «خیانت» متهم شده و حذف میشوند.

کارمندانِ معمولیِ «شورای رهبری» نیز باید از میانِ افرادی «غیرِ حزبی» و تحصیلاتِ مناسب و «درجهٔ هوشِ متناسب» انتخاب شوند.
کارمندانِ تخصصیِ «شورای رهبری» باید از میانِ افرادی با تحصیلاتِ بالا در رابطهٔ شُغلی  و همچنین گذار از «آزمونهای ویژهٔ هوش» و عدمِ وابستگیهای حزبی انتخاب شوند.

اعضای «شورای رهبری» از حقّ هرگونه سرمایه گذاری و داشتنِ حسابهای بانکی؛ به جز حسابِ بانکیِ حکومتی در دوران عضویّت در «شورایِ رهبری» محروم خواهند بود.

اعضایِ شورایِ رهبری به صورتِ فردی دارای هیچگونه قدرتِ سیاسی و یا اجتماعی خارج از ساختارهایِ «شورایِ رهبری» نمیباشند و حقّ هیچگونه مصاحبه با  مطبوعات و سایر رسانه های جمعی چه داخلی و یا خارجی را ندارند. 
اینگونه فعالیتهای رسانه ای به عهدهٔ سخنگویانِ «شورایِ رهبری» نهاده میشود.
اعضایِ «شورایِ رهبری» قابلِ «استیضاح» در «مجلس شورایِ ملّی» نیستند. زیرا «مسئولیّتِ اجرایی» ندارند.

اعضای «شوراي رهبری» در صورتِ تخلّف از وظایف و حقوق ؛ توسّط «دادگاهِ ویژه» محاکمه میشوند.

شرطِ سنّی برای انتخاب شدن در «شورای رهبری» حدّاقل ۴۰ سالگی است.

«مجلس شورایِ ملّی»

وظیفهٔ «مجلس شورایِ ملّی» تدوینِ قوانینی است که بسترِ اجرایی «استراتژیهای کلان و خُرد» که توسّط «شورای رهبری» تدوین شده اند را فراهم میکنند.
همچنین «مجلس شورای ملّی» دارای «کمیسیونهای تخصصی» است که در رابطهٔ دائمی با شورایِ رهبری هستند و دستورِ کارِ جلساتِ مجلس را تعیین میکنند.
«مجلس شورای ملّی» باید دارای «کمیسیونِ ویژه ای» باشد که بر «خلّاقیت» ها و «تنبلیهایِ » نمایندگان نظارت نموده و موجوداتِ «تنبل» را با رأی مجلس اخراج کنند. کسانی که از مجلس اخراج میشوند؛ حقّ شرکت در انتخابات را برای همیشه از دست میدهند.
اعضایِ مجلس شورای ملّی دارایِ هیچگونه قدرتِ سیاسی و اجتماعی در خارج از مجلس نیستند و هرگونه تخلّفی میتواند در صورتِ اثباتِ جُرم به اخراج از مجلس و فرستاده شدن به «اردوگاههای کار» بینجامد.

اعضای «مجلس شورای ملّی» از میانِ افرادی که دارایِ مدارکِ تحصیلی تخصصی و سابقهٔ کار موفقیّت آمیز که از  آزمونهای هوش با درجات بالا گذشته اند؛ به عنوان «نامزد انتخاباتی» به مردم معرّفی شده و توسّط «دارندگانِ حقّ رأی» انتخاب میشوند.

اعضای «کمیسیونهایِ تخصصی مجلس شورای ملّی» به طورِ جداگانه از میان افرادِ «غیرِ حزبی» انتخاب میشوند و در جلساتِ مجلس شرکت میکنند و حقّ رأی دارند.

حدّ اقلِ سنّ برای کاندید شدن جهت عضویّت در مجلس شورای ملّی ۳۵ سال است.

اعضایِ «مجلس شورای ملّی» میتوانند نمایندگانِ احزابِ سیاسی و یا نامزدهایِ «مستقلّ» باشند.

کسانی دارای حقّ رأی دادن میباشند که حدّاقلّ دارایِ ۲۵ سال سنّ بوده و مدرکِ قبولیِ دورهٔ «آموزشهای مَدَنی و انتخاباتی» را داشته باشند.

دارندگانِ «حقّ رأی» موظّف هستند که حتماً در انتخابات شرکت کنند. حتّی اگر «رأی سفید» بدهند.


«مجالس شورای اُستانی»

اُستانهای ایران باید بازتعریف شده و هر استان باید «مجلس شورای اُستانی» داشته باشد. تا به این طریق «تمرکز قدرت» و «تمرکز ثروت» از میان برود.
بازتعریفِ استانها توسّط کمیسیونهای کارشناسانِ «مجلس شورای ملّی» و «مجالس استانی» مورد بررسی قرار گرفته و همراه با پیشنهاداتِ کارشناسانه به «شورای رهبری» ارجاع داده میشود تا در سطحِ «کلان» بررسی شده و تصمیم گرفته شود.

وظیفهٔ «مجالس استانی»؛ تولیدِ قوانینی است که بسترِ  شکوفایی استانها در زمینه های اقتصادی؛ اجتماعی؛ فرهنگی را فراهم آورد.

حقّ رأی دادن و شرایط نامزد شدن برای عضویّت در «مجالس استانی» نیز به همان ترتیبِ «مجلس شورایِ ملّی» است.


کژدم


۱۶ نظر:

  1. سلام کژدم گرامی

    مواردیکه گفتید خیلی رویایی و دلنشینه. اما ایا پیش بینی میکنید که ایا افرادی در خارج یا داخل ایران وجود داشته باشن که بخوان این اهداف رو پیاده کنند؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام ناشناس گرامی
      همهٔ آنچه که اکنون در تمامی عرصه ها میبینید؛ نتیجهٔ رؤیاها هستند.
      وضعیّت کنونیِ ایران نیز نتیجهٔ رؤیاهای اسلامی - شیعی هستند.
      Silicon Valley نیز نتیجهٔ رؤیاها است که اکنون قلبِ تپندهٔ تکنولوژی جهان است.
      امّااینکه از این طرح استقبال شود و یا نشود؛ از دست من خارج است. اگر این طرح حتّی بتواند به عنوانِ مادّهٔ خام در طرحهایِ دیگران استفاده شود؛ گامی به پیش خواهد بود.
      البتّه این نوشتار کامل نیست و در بخش سیزدهم؛ طرح تقریباً شکلِ کاملتری به خود میگیرد.

      حذف
  2. کژدم عزیز

    طرح خوبی است و نیاز به حل یکسری چالش دارد. شورای رهبری ضریب هوشی بالای ۱۶۵، شورای ملی بالای ۱۵۵ و مجالس استانی بالای ۱۴۵ نیاز خواهد شد. با توجه به محدود بودن بروز این ضریب هوشی در جامعه با توجه به ستون سوم از سمت چپ این جدول:
    https://www.iqcomparisonsite.com/iqtable.aspx
    و جمعیت ۸۲ میلیون نفری ایران (در سال ۱۳۹۷ تاکنون ۱/۴ میلیون نفر متولد شدند)، به این نتایج خام می‌رسیم:
    -----------------------------------------
    -تعداد ۶۰۲ نفر بالای ۱۶۵
    -تعداد ۱۰۰۰۰ نفر بالای ۱۵۵
    -تعداد ۱۱۰۰۰۰ نفر بالای ۱۴۵

    البته باید توجه داشت ما سیستم شناسایی نداریم. در ضمن جمعیت خارج کشور را حساب نکردیم. اگر به فرض ۱۰ درصد این افراد شناسایی و آموزش گرفته باشند:
    --------------------------------------
    -حدود ۶۰ نفر شناسایی شده برای شورای رهبری داریم.
    -حدود ۱۰۰۰ نفر شناسایی شده برای شورای ملی داریم.
    -حدود ۱۰۰۰۰ نفر شناسایی شده برای شورای استانی داریم.
    -۴ نفر با ضریب هوشی ۱۸۰ به بالا در ایران داریم که با راندمان ۱۰ درصد فرضی شناسایی، این افراد را گم کرده و برای همیشه از دست داده ایم.
    -الان یک پسر ضریب هوشی ۱۸۰ ممکن است در دشتهای لرستان به چوپانی یا دختر با همین هوش در روستاهای اطراف تبریز به قالی بافی مشغول باشد.

    شورای رهبری برای برنامه های ۲۰ ساله خوب است ولی تعیین استراتژی بالای ۵۰ سال در دست این چهار نفری است که نمی‌دانیم در کجا به چه کاری مشغول هستند؟ پس باید تیمی برای انتخاب چند نفر مشاور غیر ایرانی درجه یک در مسایل علمی و صنعتی داشته باشیم که کنتراتی برای ما روی بعضی مسایل غیر محرمانه کار کنند، البته واضح است که نقشی در تصمیم سازی نخواهند داشت و در زمینه پذیرش یا عدم پذیرش توصیه هایشان هیچ داده ای به آنها منتقل نمی‌شود.

    و اما مشکل این طرح نبود انگیزه کافی برای کار در قله این سیستم است. هوش بالا معادل شناسایی فرصت بالا است. کسی که بالای ۱۶۵ هوش دارد را نمیتوان در بلند مدت به هیچ کاری مجبور کرد. باید انگیزه خدمت در او ایجاد شود. وقتی در آمریکا و اروپا نازش را می‌کشند چرا باید در این خراب شده آینده خود را به خطر بیاندازد؟ راه حل هایی میشود پیدا کرد که جا برای بحث در همینجا باز است. احتمالا مقداری کمتری زور و مقدار بیشتری تشویق لازم است. شاید برعکس؟

    مواخره:

    وقتی خبرنگاری از رهبر رنسانس سنگاپور (احتمالا در روز زن) پرسید:

    زن شما چه نقشی در روش رهبری شما داشته؟
    ایشان جواب داد همانظور که گفتید او زن من است و سوال شما خصوصی است. مسایل خصوصی من ربطی به کسی ندارد، مرا بر اساس اعمال خودم قضاوت کنید.
    خبرنگار به تته پته افتاد.

    منظور اینکه ایشان فردی صریح و برنده بوده و قطعا مقداری زور در اجرای برنامه هایش بکار برده است.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوکچه گرامی
      آماری که مطرح نمودید آمارِ عمومی هستند و این درصدها به طورِ یکسان و ادامه دار نیستند. زیرا تولیدِ مثلِ انسانها هنوز در مرحلهٔ «انتخابِ طبیعی» است.
      در گامهایِ نخستین چه بسا نتوان نوابغ را در ساختار حکومتی جذب کرد. امّا در گامهایِ بعدی؛ حتماِ تعدادِ نفرات با ضریب هوشِ بالا؛ امکان پذیرتر خواهد بود.
      در مراحلِ آغازین اگر بتوان ضریبهای هوشی میانِ ۱۲۵ تا ۱۳۵ را جذبِ ساختارِ حکومتی نمود؛ باید کلاهمان را از شادی بالا بیندازیم.
      گامهایِ نخستین برای ایجادِ بستر و مسیرِ پاک شده برای گامهایِ بعدی است و تقریباِ چیزی شبیهِ ایجادِ راههای آسفالت به جایِ راههایِ پُر سنگلاخ و خاکی است.
      امّا در رابطه با قلّهٔ هِرَمِ حکومتی؛ نمیتوان از هم اکنون تعدادِ نفراتِ آنها را دقیقاِ پیشبینی نمود. امّا از نظرِ من در نگاهِ اوّلیّه؛ تعدادِ اعضایِ شورایِ رهبری از ۱۲۰ نفر بالاتر خواهد بود.
      اگر بتوان نخستین جادّه هایِ هموار را ساخت؛ در مرحله هایِ بعدی حتماِ میتوان ضریبهایِ هوشیِ بالاتر را نیز به همکاری تشویق نمود.
      در مراحلِ آغازین نباید به دنبالِ استخدامِ «انشتین» بود. اگر آزمایشگاهها و مراکزِ تحقیقاتی پی ریزی شوند؛ انشتینها نیز به آن مجموعه خواهند پیوست.

      حذف
    2. کژدم عزیز

      واقعیت این است که این همه فرصت سوزی حکومت جمهوری اسلامی تاحدی نتیجه نبود موجودات هوشمند است.
      به همین دلیل همواره باید برنامه های خود را از جای دیگر بگیرند، حال روسیه باشد یا گلوبالیستها. اینها تا ۱۰۰ سال دیگر هم نخواهند توانست ژاپن اسلامی بشوند.
      در مورد شروع کار با آنچه در دسترس است با شما موافقم. کشورهایی که به رفاه اجتماعی قابل قبول دست یافته اند را از ابتدا نوابغ اداره نکردند.
      می‌توانیم به الگوی تایوان توجه کنیم که تمامی توان خود را روی تولید چیپ‌ست و مدارهای کامپیوتری گذاشته و بالاخره گلیم خود را از آب بیرون کشیده است. البته این کشور مشکل زیادی جمعیت ندارد.
      اعداد که در لینک آمده میدانی نیستند و تعیین ضریب هوشی برای شرکت در نظام سیاسی حالتی ایده آل است می‌دانیم که آمریکا و اروپا و ژاپن هم لاقل در ظاهر کار چنین استانداردی ندارند.
      به جایش اندیشکده های وابسته به ثروتمندان راه انداخته اند که مسوولیتی به غیر از مشاوره ندارند و به همین دلیل دنیا به این لجنزار تبدیل شده است.
      از طرفی باید بگویم در حالت بدبینانه با احتساب یک دهم جدولی که آوردم ما تعداد قابل قبولی موجود هوشمند داریم که تارانده و ناامید و هیچ کاره شده اند.
      بنابراین شانس داریم، به شرطی که جمهوری اسلامی را بتوانیم براندازیم. سیستمی که شما پیشنهاد کردید گام مهمی است، در بقیه کشورها هنوز جرات بیان این مسایل را ندارند.
      شاید تعدادی از آنها نیز به نتایج مشابه شما رسیده اند ولی چون جامعه آنها در رفاه نسبی است و اکثریت سیر هستند کسی به این اندیشه ها توجه نمی‌کند حداقل تا وقتی که هجوم هوش مصنوعی آشکار تر شود.
      ۴۰ سال شوربختی خود ساخته در ایران، می‌تواند سکویی برای پرتاب هم باشد اگر لیاقت داشته باشیم.
      بخشی از جامعه به تدریج پذیرای راه حلهای اساسی میشود... اینطور نیست که همه بیتفاوت باشند. به کار خودتان ادامه دهید این حرف و اندیشه دریافت خواهد شد حال یا امروز یا چند سال دیگر.
      در کانالهای فارسی یوتوب میبینم مطالب اینجا اثر داشته، شاید از مثلا ۵۰ نظر ۴ نفر در مورد این مسایل حرف می‌زنند. امکان ندارد این نظرها را از تشتک نیوز یا سایتهای آشغالی و زرد گرفته باشند. درصد کمی است ولی امیدوار کننده است چون محیط یوتوب بسیار عمومی است و همین مقدار توجه، زیاد و بالاتر از نرمال است.
      مثلا:
      - در مورد انتقام سخت و مقابله با افرادی که میخواهند حقوق بشر را برای اولین بار در مورد آخوند و سپاهی آدمکش اجرا کنند، مقاومت بوجود آمده و اندیشه بخشش قاتلان نسبتا شکست خورده است.
      - مردم کم‌کم اطمینان پیدا کرده اند که بالاخره نوعی قحطی خواهد شد و دیگر امیدی به بهبود ندارند و می‌دانند که حکومت آنها را رها و سپاهی و بسیجی را سیر خواهد کرد.
      - در مورد مشکل جمعیتی ایران و موثر نبودن سیستم حزبی صحبت چندانی نیست و هنوز تصور بر این است که در صورت رفتن جمهوری اسلامی همه چیز اتوماتیک حل خواهد شد.
      - در زمینه چگونه مقابله با جمهوری اسلامی و آلترناتیو هم سردرگمی کامل وجود دارد که این برگ برنده حکومت در سال اخیر بوده است. تعدادی از مردم اعتماد خود به سید رضا دیبا را به تدریج از دست داده اند.
      این چیزی است که از اینترنت استنباط میشود احتمالا بسیاری از کسانی که پارسال دل به دریا زدند کار زیادی با اینترنت ندارند، به هر حال این معیاری است که فعلا داریم.

      حذف
  3. با درود و سپاس ، دو پرسش داشتم
    یک : در نکته دوم، چرا مالکیت بر ابزار تولید را مشمول برچیدن نمی دانید؟
    آیا اینکه سرمایه های پروژه های علمی خرج تعدادی آلت دو پا که مالک ابزار تولید اند شود، منصفانه است؟!
    دو : در نکته سوم، آیا اجازه تولید مثل به افراد دارای ضریب هوشی پایین غیر اخلاقی نیست؟!

    پاسخحذف
  4. شهریار گرامی
    این طرح؛ یک طرحِ سوسیالیستی نیست و بر پایهٔ اقتصادِ آزاد بنا میشود. امّا این اقتصادِ آزاد نیز «لجام گسیخته» نیست و آزادیِ آنرا «استراتژیهای ملّی» محدود میکنند. اساساً پایهٔ این طرح بر اساسِ «اخلاقیّات» و «خوب و بد» و «منصفانه و غیرِ منصفانه» بنا نشده است. زیرا مفاهیمِ اخلاقی؛ «مفاهیمی من در آوردی و قابل تعبیر و تفسیر» هستند. این طرح بر اساسِ «دقّت فنّی و علمی» برایِ ساختنِ آینده ای نوین شکل گرفته است که نتایجِ آن میتواند «شادمانه زیستن» را در جامعه بگستراند.
    با داشتنِ علفهایِ هرز نمیتوان «باغ» داشت. مالکیّت بر زمین؛ یعنی پروراندنِ «علفهایِ هرز و انگلیِ اقتصادی».
    اگر این طرح اجرایی شود؛ خواهید دید که هر ننه قمری که پول دارد؛ نمیتواند واردِ عرصهٔ تولیدِ دلخواهِ خود بشود و چهارچوبهایِ استراتژیک را نادیده بگیرد؛ بلکه باید در درونِ آن چهارچوبها فعالیت کند.

    مسئلهٔ تولید مثل یک مسئلهٔ «مکانیکی» نیست و نمیتوان معایبِ آنرا به سادگی حلّ نمود. امّا میتوان در مسیری گام برداشت که جنینهایِ معیوب تشخیص داده و «سِقط» کرد و مهمّ نیست که والدینشان باهوش و یا کم هوش بوده اند.

    پاسخحذف
  5. خب بعدش که چی؟؟؟؟
    تمام اینا که نوشتید دوباره بازتولید نظام دیکتاتوری شرقی هست که همه باید قربانی بشن برای هدف بزرگتر
    جامعه ای که فردیت توش از بین بره به چه دردی میخوره؟
    من از این حکومت بدم میاد چون جوری که دلم میخواد نمیتونم زندگی کنم چون حکومت دخالت میکنه توش. حالا حکومت عوض بشه و همچین حکومتی که میگید بیاد سر کار دقیقا چه چیز فرق میکنه؟؟؟ ایدئولوژی با یه ایدئولوژی دیگه جایگزین میشه. متاسفانه شما هم درک درستی از انسان ندارید و تمام هدفتون صرفا ساختن یک آرمانشهره که بهاش هرچی باشه باید پرداخت بشه. فرقی هم نمیکنه شاه میگفت دروازه های تمدن خامنه ای میگه تمدن اسلامی حالا برای شما هم مثلا ارمان شهر ایرانی در نهایت ادما هستن که فردیتشونو از دست میدن. چین کشور قوی ایه ولی هیچکس دلش نمیخواد ابر قدرت اصلی دنیا باشه چون معلومه چجور دنیای نازیبایی میشه. در نهایت درست اینه که ایران کشوری بشه که همه از زندگی کردن درونش لذت ببریم و فرصت رشد داشته باشیم نه این که دوباره هممون فدای یه ارمان بزرگتر بشیم. در ادامه البته با بند یک و بند اخر پیشنهادتون موافقم. سپاس

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      محدودهٔ زندگی فردی شادمانه که بتواند شما را راضی نگه دارد چیست؟
      یا اینکه هیچگونه حدودی قائل نیستید؟
      آیا فکر میکنید که فقط قوانین و پلیس است که زندگیِ شادمانه را محدود میکنند و حقوقِ فردی را از میان میبرند؟
      یا اینکه قوانینی نا نوشته و بیصدا (مانندِ فقر) نیز وجود دارند که زندگی را به جهنّم تبدیل میکنند؟
      آیا «بیکاری» یک قانونِ نانوشته و بیصدا نیست؟
      آیا به صف ایستادن برایِ یک کیلو گوشت و یا یک دَبّهٔ آب قوانینِ نانوشته و بیصدایی نیستند که هم فرد را تحقیر میکنند و هم وقت او را تلف میکنند؟ میدانید چند صد میلیون ساعت از وقتِ مردم با این قوانینِ بیصدا و نانوشته تلف میشود؟
      فکر نمیکنم آنچه در پاسخ به نظرِ شما گفتم؛ «آرمانگرایی» باشد. درد و رنجی روزانه است که هر روزه به عمق و گسترهٔ آن افزوده میشود.
      فکر میکنید که چرا هیوندای و تویوتا بسیار پرفروش و «فِراری» و یا «بِنتلی» و «رولزرویس» بسیار کَم فروش هستند؟
      من به شما میگویم:
      «محدودیّتِ پولِ جیب».
      اگر به اطرافتان نگاهی دوباره امّا دقیق بیندازید؛ بسیاری از قوانینِ نانوشته بیصداو غیرِ آرمانی را کشف خواهید کرد که اگر «استالین» نیز وجود نداشته باشد؛ این قوانینِ بیصدا و نانوشته میتواند بسیاری را به «خود کُشی» بکشاند.

      منتظر پاسخ شما هستم. که آیا مطلب را گرفتید یا نّه؟

      سپاس

      حذف
    2. ۲ روزِ پیش یکی از «انگلهایِ بی شرف» که نمایندهٔ «بی شرفِ فرزانه» است گفته بود:
      «روحانی نتوانسته است مسئلهٔ کالاهایِ اساسی را مدیریّت کُند».
      در ظاهر یا انتقاد است و یا دعواهای جناحی.
      امّا باید از هر ۳ این بی شرفها باید پرسید:
      آیا حتّی یک کشورِ درست حسابی سراغ دارید که در آنها مسئله ای به نامِ «کالای اساسی» و «کالایِ غیرِ اساسی» وجود داشته باشد؟
      یا اینکه فقط مستراحهایی مانندِ «ایرانِ اسلامی» هستند که چنین مسائلی دارند؟ آن هم نه برایِ یک دهه؛ بلکه ۴۰ سال است که این مسئله نه تنها حلّ نشده است؛ بلکه هر روز بدتر از روزِ پیش میشود.
      آیا از میان بُردنِ این مشکل و پیشنهادِ راهِ حلّ «آرمانگرایی» است؟
      آیا وقتی که میگوییم؛ برای رفتن از تهران به زاهدان؛ باید از این راهها بروید و یا فلان هواپیما را سوار شوید؛ آرمانگرایی است؟
      تمامیِ تلاش من در این سلسله نوشتارها نشان دادنِ راههایی است که اگر پیموده نشوند؛ نخواهیم توانست به «ملاقاتِ آینده» برویم... یعنی به زاهدان نخواهیم رسید.
      حال اگر رسیدن به زاهدان را آرمان میدانید که بخشهایی از «فرديّت» شما را محدود میکند (مثلاً پولِ بلیط از شما میگیرد که نتیجهٔ کارِ شما است و هزینه کردنِ وقت در طولِ مسافرت). لذا بهتر است که اصلاً به زاهدان نروید و دردِ سرِ محدودیّتها را به جان نخرید.

      حذف
  6. محل تا پیرزنهای پشت کوهی را هدف می گیرد.و اصلا در بنیاد ازادی طلبی، ما حق نداریم افراد را به جرم یک عقیده از میان برداریم. مگر انکه ان عقیده توسط صاحب عقیده اش بما اسیب وارد کرده باشد. یا بخواهد بعد از فرو پاشی حکومت اخوندی عقیده اسلامی-سیاسی خود را پی بگیرد. که در ان صورت باید شدیدا با او برخورد کرد.از طرفی نباید فراموش کنیم که زمان دیگر به نفع تحجر نیست. و عقاید اسلامی که معمولا با تفکرات تفاله ای و کثافت توام است دیگر بردی نداشته و به زباله دانی تاریخ سپرده خواهد شد. به شرطی که حکومت بعدی با تدبیر کامل و شیوه های درست جلو برود. نه اینکه خودش تبدیل به دیکتاتوری شود.
    در خصوص درجه هوش و این همه تاکید روی ان کمی عجیب است. ادمهای با درجه هوش متوسط هم ممکن است بسیار کار امد باشند.بستگی به نوع شخصیت طرف دارد که چگونه می اندیشد.بسیاری از افراد در همین نظام انگلی هم بسیار باهوشند. ولی می بینیم که بسیار هم احمق اند. ایا بازرگان در سوربون ترمو دینامیک نخواند؟ پس چرا کتاب در اداب طهارت نوشت؟! و پیشتاز این انقلاب شد؟
    و یا دیگرانی که عنوان دکتر و امثالهم دارند؟ جان مطلب این است که باید دید فرد در کدام وادی است. ایا رضا شاه phd داشت؟ ولی با تمام کم سوادی اگر دیکتاتوری اش را کنار بگذاریم بسیار خوش فکر بود و نسبت به زمانه خودش بسیار کار کرد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من فکر میکنم شما هوش را با حافظه در رابطه با موجوداتی مانندِ بازرگان و بنی صدر اشتبه گرفته اید. اینها Hard Disk هستند و اگر مشهورند؛ نه به خاطرِ درجهٔ هوشِ بالا بلکه به خاطرِ «قحط الرّجال» است. به همین «اکبر گنجی» نگاهی بیندازید. به نوشته هایش و متدولوژی بحثهایش نگاه کنید. آیا با هوش است؟ یا یک آخوندِ بی عمّامه است که کارش فریبکاری است؟ آیا موجودی بی ضرر است یا یک « افسرِ مِیدانی»؟ حتّی تاکتیکهایشان نیز کلیشه ای و بسیار شبیه هم هستند. به صندلی چرخدارِ «ملیجکِ ظریف» و تصاویرِ بیمارستانی و اعتصابِ غذای اکبر گنجی که لحظه به لحظه مانندِ بازی فوتبال گزارش میشد نگاهی بیندازید.
      به آن احمقی که در پاریس نشسته است و هنوز نیز نامِ وبسایتش «انقلاب اسلامی» است. نگاه کنید آیا با هوش است یا یک احمق که از شیوه های آخوندی (علم کلام) در مباحثاتش استفاده میکند.

      من فکر میکنم شما با بسیاری از مفاهیم در سطحِ ساده سازی شده برخورد میکنید.
      در ضمن من طرفدارِ «آزادیهایِ فلّه ای» و حقوقِ بشری که «تعریفِ بّشّر» در آن می لَنگَد؛ نیستم.
      پیشتر نیز گفتم که این نوشتارها «اخلاقیّات» نیستند؛ از نوعی دیگرند.
      ریشه در نوشتارهای قدیمی و جدید من دارند. تلاشی در جهتِ بررسیِ حاکمیّت از نظرِ فنّی و عِلمی هستند. تلاشی برایِ رسیدن به نوعی «سیستمِ اجتماعی متوازن و ماندگار» و تلاش برای شناسایی عناصری که میتواند آنرا متوازن و ماندگار نگه دارد است.
      همین مَردَکِ کثافت را که ترمودینامیک خوانده بود را «باهوش» توصیف کردید که البتّه از نظرِ شما اندکی هم احمق بود.
      این موجود و امثالِ رویِ صندلی امتحاناتِ پیچیدهٔ IQ ننشسته اند تا در ۱۰ ثانیه متوجّه شوند که مسجدِ IQ جایِ گوزیدن نیست و قلم را رویِ میز گذاشته و جلسهٔ امتحان را بدون حتّی یک پاسخ ترک کنند.
      شما با مفاهیم در حدّ ساده سازی شده آشنا هستید.
      در سالهایِ پیش فردی به نامِ «سعید قاسمی نژاد» خود را «تیزهوش خان» مینامید وجود داشت. به نوشته هایش که اخیراً در رادیو فردا منتشر شده اند نگاهی بیندازید. این شخص فقط یک Hard Disk است. نوشته هایش نیز مانندِ یک Print است که از Hard Disk به روی کاغذ آمده است.
      شاید با خواندِ نوشته های ایشان؛ با مفاهیمی مانند: «هوش» و «باهوش» و «تیزهوش» و «نابغه» آشنایی پیدا کنید.
      بله من (کژدم) بر رویِ مسئلهٔ هوش بسیار تأکید دارم.
      نمیدانم فیلمهایِ Jason Bourne را تماشا کرده اید یا نه؟
      تنها چیزی که این فیلم را برجسته میکند؛ درجهٔ هوشِ قهرمانِ داستان است.
      با خواندن و تعلیم نمیتوان «نابغه» شد. زیرا «نابغه» به طورِ طبیعی؛ نابغه به دنیا می آید.
      چه با PHD و یا بدونِ آن.
      در رابطه با رضاشاه نیز اشتباه میکنید. باهوش بود... امّا نه آنچنان که گفته میشود و تصویر سازی میشود.

      حذف
    2. شارلاتانهایِ کنونی که در دنیایِ سیاستِ ایران ظاهر شده اند و ظاهراً پرچمِ «دموکراسی خواهی» را عَلَم کرده اند. وقتی میپرسی: دموکراسی یعنی چه؟ میگویند: هر نفر یک رأی و حکومتِ اکثریّت بر اقلّیت.
      من با این تعریفها و صغری کبری ها مشکل دارم.
      آنها را نمیپذیرم.
      وقتی میخواهند «هر نفر» که یک رأی دارد را تعریف کنند؛ مشکل ایجاد میشود.
      آیا کسی که رأی خود را به یک گونی سیب زمینی میفروشد؛ حقّ رأی دادن دارد؟ آیا اینچنین موجودی اساساً «نفر» به حساب می آید؟ یا یک «علفِ هرز» است؟
      آیا این «نفر» درک و شعورِ سیاسی دارد؟ یا اینکه چون ظاهراً بر رویِ ۲ پا راه میرود حقّ رأی دارد؟
      شرطِ بلوغ چه میشود؟ بلوغ را چگونه تعریف میکنند؟
      من بلوغ را در همین نوشتار تعریف کرده ام که با تعریفِ شیّادان و شارلاتانها فرقی عُمده دارد. زیرا من (کژدم) به بلوغ با دیدگاهِ فنّی و اجتماعی نگاه کرده ام. شیّادان بر اساس «زمان = سِنّ» و «راه رفتن بر رویِ ۲ پا» بلوغ را تعریف میکنند.
      من «اکثریّت و اقلیّت» کردنِ جامعه را به عنوانِ یک اصلِ بنیادی برایِ تعریفِ دموکراسی و یا حقوق؛ نمیپذیرم و آنرا شارلاتانیسم مینامم.

      حذف
  7. درود دوباره.
    البته سایر پیشنهادات شما را می پسندم. نظرات بسیار خوبی هستند که می توانند زمینه پیشرفت کشور را فراهم کنند.

    پاسخحذف
  8. کژدم گرامی؛ با خواندن این دست نوشتارهای هوشمندانه و روشن به آینده امیدوارتر شدم؛ کاش بتوان به طرقی این مطالب و این دست نوشتارهای پرمغز و روشنگرانه را به جامعه منتقل کرد؛ در مورد آگاه سازی جامعه و پخش و نشر این مطالب چگونه باید عمل کرد؟شما از طریق اینترنت یا برنامه های ماهواره امکان ارتباط و نشر و پخش دیدگاه هایتان را چرا عملی نمیکنید؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      اینکه این نوشتارها پُر مغز هستند و یا نَه؟ اطّلاعی ندارم. زیرا هیچکس به نقد و بررسی آنها نمیپردازد تا ببینیم از میانِ بحثها و نبردِ اندیشه ها جانِ سالم به در میبرند؟ و یا نَه؟
      امّا میتوانم اطمینان دهم که اگر شرایطی وجود داشت که این نوشتارها به صورتِ «گفتاری و شنیداری» با مردم در میان گذاشته میشد؛ مطمئناً به این صورتِ خلاصهٔ وبلاگی نبود و بسیار گسترده تر میتوانستم مسائل را توضیح دهم. امّا چنین امکاناتی ندارم و مجبور هستم که در این وبلاگ مسائل را به صورتِ فشرده و خلاصه شده مطرح نمایم؛ که البتّه به همین خاطرِ فشردگی و خلاصه نویسی؛ شاید موجباتِ «تفسیر و تعبیرهایِ نادرست» را نیز بوجود آورد.
      امّا فعلاً همینی هست که هست و فکر نمیکنم شرایط بهتری برای انتشارِ نظراتِ خود پیدا کُنم و از آن دسته از موجودات نیز نیستم که دَر بِدَر به دنبالِ تریبون و میکروفون باشم.

      حذف