۱۳۹۷ بهمن ۴, پنجشنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش یازدَهم)

ایران

زمانی بسیار پیش از این گفتم: «اگر گرگی هار را استخدام کُنی» و به میانِ گلّهٔ گوسفندان بفرستی؛ دیگر لزومی ندارد که هر روزه از «گرگِ هار» بخواهی که چنین و چنان کُنَد. «انگلِ بنیانگذار» همان «گرگِ هار» بود. مستقل عمل میکرد و تنها نیاز به «کنترل» و «حفظِ توازنِ قدرت» داشت که روسها و اروپا و آمریکا در جنگِ ۸ ساله؛ این «توازن» را تا حدّ «گُه خوردن نامهٔ خمینی» به درستی حفظ کردند.
در نوشته هایِ بسیار قدیمی؛  حمله به «عراق»  را به «انفجارِ اتمی» تشبیه کردم که امواجِ آن همهٔ منطقه را فرا خواهد گرفت. زیرا ضرورت داشت تا پایِ «سگهای هارِ شیعه» را به عراق باز کنند و «کفتارهایِ سُنّی» را از بند رها کرده و به جانِ  یکدیگر بندازند و تنها کارشان «حفظِ توازنِ قدرت» بود تا هیچ کدامشان پیروز نشده و به وظیفهٔ اصلیِ خود (ویرانیِ عراق) ادامه دهند. تا زمانی که «پروژهٔ بهارِ عربی» را آغاز کردند که خوشبختانه به دلیلِ تلاشهایِ حکومتِ وقتِ عربستان؛ «شکست خورد». لذا از طریقِ «اوباما» (یا با اونا یا با ما) پروژهٔ «داعش» را رقم زدند.
همینجا میگویم که زمانی خواهد رسید که اسنادِ  تلاشهایِ هماهنگ شده میانِ «اوباما» و رژیمِ «خامنه ایِ دیّوس» در رابطه با «بحرین» و «یمن»؛ منتشر خواهند شد و «یوتیوبیهایِ خاک بر سرِ ۸۸» خواهند دید که چرا «کیرلیسیهایِ آنها» (یا با اونا یا با ما)؛ از طرفِ «امام حسین اوباما»؛ حتّی به قیمتِ «کیر خر»ّ هم  خریده نشد. زیرا «اوباما» استراتژیهایِ کلانِ «جورج سوروس» را پیاده می کرد.
زمانی که «داعش» ظهور کرد؛ گفتم که اکنون میتوانید «محمّد» و «صدرِ اسلام» را در یک تئاترِ زنده و به صورتِ «گزارشهایِ زنده» ببینید و «ابوبکر البغدادی» را «محمّد رسول اللهِ دوّم» نامیدم.

آیا در پیشبینی و ترسیمِ مسیرهایِ اصلی اشتباه کرده بودم؟ اگر اغراق نکرده باشم؛ باید بگویم:

هرگز ...

زیرا به دُرستی میفهمم که «کشورهایِ تحتِ نفوذ» و «تحتِ سلطه» چه معنایی دارند؟
جمعیّتِ کشورهایِ «تحتِ سلطه و نفوذ» معمولاً دارایِ پایین ترین «بهرهٔ میانگینِ هوشی » هستند و میتوان آنها را چپ و راست طوری «گایید» که نه تنها احساسِ «درد» نکنند .... بلکه خود را «پیروز» بدانند و اگر «جذامِ دین و مذهب» را نیز به آن اضافه کنیم؛ نور علی نور میشود. باور نمیکنید؟ به فلسطینیها  نگاه کنید. چرا راهِ دور بروید .... به همین ایران و ساکنینِ ایران نگاه کنید.
اکنون «ساکنینِ ایران» نه تنها «پیروز» هستند؛ بلکه BBC نیز تلاش میکُند تا «عمقِ فاجعه» را به «پیروزیهایِ بزرگِ» تفسیر کُند و این در حالی است که مسیرِ حرکتِ جهانی در تمامیِ عرصه ها به سمتی پیش میرود که اگر «نفهمیم» و «حرکت» نکنیم ...
«ایران» به «اتیوپی» و «اریتره» تبدیل خواهد شد. و تلاشِ BBC بر این است که ساکنینِ ایران و رژیمِ کثیفِ صفوی را «پیروز» جلوه دهد؛ تا از «آینده» عَقب بمانیم. مانندِ «بچّه بازی» که کودکی را با «آب نبات» فریب داده و به خرابه میکشاند و به او تجاوز میکند. BBC یعنی همین.
زمانی که اوباشانِ شیعهٔ حاکم میگویند: «پولی که در سوریه هزینه شده است حقّ النّاس است و باید برگردانیده شود»؛ به این معنی است که: «پولها به گا رفته اند» و دستهایِ «انگلِ فرزانه» حتّی به «کیرِ خر» هم بند نیست.
لذا «کدام پیروزی؟»
آن بی شرفهایی که در  BBC از «رفتارهای عاقلانهٔ رژیمِ کثیفِ شیعی» در سوریه دَم میزنند؛ آیا به ۸ سالِ پیش نگاهی می اندازند؟ آیا وضعیّتِ کنونی رژیمِ شیعی را در مقایسه با ۸ سالِ پیش میتوان پیروزی نامید؟ آیا اینکه ۱۰۰۰ دلار ببازیم و ۱۰ دلار برنده شویم را میتوان «بُرد» و «پیروزی» نامید؟

https://goo.gl/rdLS2d

قحط الّرجال  یکی ازمشکِلاتِ اصلی

«رَجُلِ سیاسی»؛ کسی نیست که مانندِ سَگ به دنبالِ استخوان؛ می دَوَد  و چه بسا  میمیرَد.
«رجُل سیاسی» کسی است که «آینده» را می بیند و «به سوی آینده» می دَوَد .
«ستّارخان» داشتیم. «باقرخان» داشتیم.  یکی را با گلوله به پایش زدند و دیگری را  «الله بختکی»کشتند. آیا آب از آب تکان خورد؟!! .... چرا نخورد؟  ....  پاسُخ بسیار ساده است: «رجالِ سیاسی» نداشتیم.

پرسش:

چرا رجالِ سیاسی نداشتیم؟

پاسخ:

برایِ اینکه: «فرهنگِ سیاسی» نداشتیم.

پرسش:

چرا فرهنگِ سیاس نداشتیم؟

پاسخ:

برایِ اینکه به  «حوزهٔ نفوذِ بیگانگان»  تبدیل شده بودیم و همچنان هستیم.

امّا  دَر «غیبتِ کُبرایِ رجالِ سیاسی» .... «سیاست بازان و شارلاتانها» و «قرمساقها»؛ فراوان داشتیم و هنوز هم داریم. از «انگلِ فرزانه» گرفته ...  تا «سیّد رضا دیبا» ... همگی در این «طیفِ مقدّس» حضور دارند.
لذا داستان  نه تنها عوض نشده  است؛ بلکه نمونه هایِ کنونیِ آزمایشگاهی؛ بسیار بی شرف تر از هم نوعانِ خود در ۱۰۰ سالِ پیش هستند. ... مگر میشود که «نباشند»؟ و پس از ۱۰۰ سال در شرایطی بسیار بدتر از «دورانِ ستّاخان و باقرخان» مانده باشیم و هیچ راهِ «برون رفت» پیدا نشود؟
بحثهایِ احمقانه بر سرِ «جمهوری» و یا «پادشاهی» و «مصدّقِ زیرِ پَتو»؛ نشانهٔ رشدِ سیاسی نیست. بلکه نشانهٔ درماندگیِ اوباشانی است که حدّ اکثرِ پتانسیلِ فکریِ آنها بحث بر سرِ « نُخست زادگیِ مُرغ و تخمِ مرغ» است.
هیچ کَس نمیخواهد بفهمد که «مُرغِ نخستین» .... «مرده» است و «تخم مرغِ نخستین» شکسته است. حتّی در این بحثهایِ «لاتای لاتی» فراموش میکنند که بپرسند: ...راستی .... جایگاهِ «خروس» کجاست؟
حتّی نمیتوانند بفهمند که بدونِ «خروس»؛ داستانِ «مُرغ و تخم مرغ» ... پا بر هوا است.

نسلِ جدید که در عصرِ «اینترنت» زندگی می کُند؛ حتّی نمیخواهد بفهمد که «اینترنت» را «دیگران» ساخته اند و به «اینترنت» به عنوانِ «ابزاری برایِ جلقهایِ گوناگون» نگاه می کُند و «ابزار ساز» را  به صورتی «عَمدی» به فراموشی می سپارد. زیرا مایهٔ «ننگ» است که پس از ۷۰۰۰ سال و یا ۶هزار سال و یا ۲۵۰۰ سال داشتنِ «تمدّنِ دروغین» که در رابطه با بنیان گذارَش «کوروشِ بزرگ» بیشتر از ۴۵ سطرِ نوشتاری ندارد و شاید اشکانیان کمتر از این ۴۵ سطر دارند.
اینکه میگویم «تمدّنِ دروغین».... قصدِ توهین ندارم. ... «یونانیها» آثارِ نوشتاری دارند. کتابِ «جمهوریّت» یک اثرِ «نَقلِ سینه به سینه» نیست. تمدّن فقط با «شهر و روستا» تعریف نمیشود. «نوشتن» و «ثبتِ آثار» مهمترین «ارثیه هایِ یک تمدّن» برایِ «بقا و ادامهٔ زندگیِ ملّی» هستند و زمانی که جامعه ای این آثار را نداشته باشد؛ حتّی وجودِ تاریخیِ آن جامعه به موضوعی «تعبیری و تفسیری» تبدیل میشود. گویی که آن جامعه از میانِ  فضایی «مِه آلود» به بیرون روییده است. (مانندِ «جَک و ساقهٔ لوبیا»)
اگر این ۴۵ سطر را نداشتیم؛ «کوروش» به یک داستانِ تخیّلی  مانندِ «اسفندیار» تبدیل می شد.
فقط از خودتان بپرسید:

چرا «تختِ جمشید» داریم ... امّا هیچ اثرِ نوشتاری نداریم؟
آیا پاسُختان این است که «عربها» کتابخانه ها را سوزانیدند؟
آیا میتوان  با مجموعه ای از «الواحِ گِلی»؛ یک «کتاب» تولید کرد؟ .... راستی؛ ...«وزنِ آن کتاب» چند هزار کیلو خواهد بود؟
اگر در دورانِ «ایران شهریِ ساسانی» فقط ۵۰ جلد از این کتابها را داشتیم؛ میدانید که چه حجم و مساحتی را اشغال مینمود؟
آیا میتوان «الواحِ سفالین و گِلی» را سوزاند؟
میگویند که کتابِ «بها مهارات» و «یی چینگ»؛ حدودِ ۶ هزار سال قدمت دارند. آیا «بها مهارات» را دیده و خوانده اید؟ آیا به فکرتان رسیده است که اگر این کتاب را به لوحه هایِ سنگی و گِلی تبدیل کنیم؛ حتّی نمیتوان آنرا در «اصفهان» جای داد؟
آیا «بهگود گیتا» را را خوانده اید؟ آیا میتوانید تصوّر کنید که حتّی استانِ اصفهان نیز نمیتواند پاسخگویِ «حجمِ سفالینِ» آن کتاب باشد؟
چرا خودمان را با دروغهایِ خود ساخته فریب میدهیم؟ 

«ساکنینِ ایران» با «داستانهای بی سرو تَه» سرخوش هستند.

کژدم




۹ نظر:

  1. https://www.nbcnews.com/video/mass-protest-in-venezuela-to-demand-an-end-to-the-rule-of-president-nicholas-maduro-1430623299782
    کژدم گرامی با درود. وقتی به ویدیو بالا یا ویدیوهای مشابه در youtube نگاه میکنم گریه ام میگیرد که چرا باید با مردمی هم وطن باشم که فقط مثل جنده ها فقط در جواب گاییدن ها آه و اوه و نقو نق میکنند،فقط یک نگاه به این اعتراضات بینداز حالت از ایرانی بودنت به هم میخورد، در همان اعتراضات به قول شما دل به دریا زدگان چندبرابر ما فقط داشتند فیلم میگرفتند، مغازه دارها کونشان را به ویترین مغازشان چسپانده بودند و داشتند از منظره کتک خوردن ما لذت میبردند. آخر مگر میشود این حد از بی شرفی و بی وطنی و پستی را یکجا در مردم یک کشور جمع کرد؟؟؟ کژدم نمی دانم چه کنم، نمیدانم که چگونه این همه سال در این وبلاگ با این جماعت دوام آورده ای؟ چگونه میتوانی ادامه دهی؟ چگونه میتوانی حرف های سرشار از حماقت و بدبختی این موجودات را همراه بافهش و ناسزا تحمل کنی و این همه سال ادامه دهی و تنها خواسته ات روشنگری برای همین افراد باشد؟الان به تنها چیزی که فکر میکنم فقط مهاجرت است، اگر به آن نیز نرسم به جز یک مرگ شیرین راهی برایم نمی ماند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      اگر میخواهید مهاجرت کنید؛ باید چند نکتهٔ مهم را در نظر داشته باشید:

      ۱- باید حرفه و یا تحصیلاتی داشته باشید که کشورِ میهمان پذیر را ترغیب کُند.
      ۲- باید با مفهومِ «لیبرال دموکراسی» نه تنها آشنا باشید؛ بلکه باید به بخشی از فرهنگِ فَردیِ شما تبدیل شده باشد.
      ۳- باید از همین الآن بدانید که «اوباشانِ نژاد پرست» در کشورهایِ غربی خود را «ناسیولیست» جا میزنند و درجهٔ حرارتِ «بیگانه ستیزی» در حالِ بالا رفتن است.
      ۴- حتّی اگر خودتان را نجات دادید؛ باید بدانید و آماده باشید که بتوانید فرزندانتان را نیز نجات دهید. زیرا «سونامی بیکاری» و «به حاشیه رانده شدگی»؛ در آینده ای نزدیک بسیاری از کشورهای غربی را در هم خواهد کوبید.
      «جنبشهایِ ناسیونالیستی» در کشورهای غربی را باید به «رفتارِ حیوانات در زمانِ پیش از وقوعِ زلزله» تشبیه کرد.
      امّا دربارهٔ این ویدیو باید بگویم که همین تظاهراتها را با همین گستره و چه بسا بیشتر را در سالِ ۸۸ داشتیم.
      بسیاری از «شارلاتانها» برایِ بازار گرمیهایِ حزبی و یا فردی؛ عاشقِ اینگونه رویدادها هستند.
      من (کژدم) تظاهراتهایِ ونزوئلا را نیز مانندِ حرکتِ «سبزها»؛ یک «نمایشِ گلّه ای» میدانم.
      «گلّه ها» می آیند؛ کتک میخورند؛ دستگیر میشوند و سپس به «آغُل» باز میگردند. «گاوهایِ دیگر» نیز به تماشایِ آنها می ایستند.
      با اینکه «گلّه ها» به دنبالِ داشتنِ «گاوداریِ منصفانه» هستند؛ امّا نمیدانند که چه «منصفانه» و چه «غیرِ منصفانه» ... آنها را به «کشتارگاه» میبَرَد.
      من (کژدم) دشمنِ «شکارچیها» هستم. زیرا «کشتار برایِ سرگرمی» را «ننگ» میدانم. لذا هیچ فصلی را برایِ «شکار» نمیپذیرم. «شکارچی» باید «کشته شود».
      چرا باید گَوَزن را شکار کرد؟ ... زمانی که میتوان «گوشتِ گوزن» را با دانِشِ «Cloning» تولید نمود؟

      دنیایِ کنونی؛ در میانهٔ رَوَندِ یک «دگردیسی» است.

      پرسش این است که:
      آیا میخواهیم از «موجودیّتِ نئاندرتالیِ خود» دفاع کنیم؟ و یا اینکه؛ به آینده «خوشامد» بگوییم!!!؟؟؟

      حذف
    2. ناشناس گرامی

      شما از بی توجّهی مردم در سالِ ۷۷ گلایه نمودید.
      هم حقّ دارید و هم اینکه حقّ ندارید.
      واقعیّت همینی هست که هست. اگر شما کتک خوردید و دیگران به تماشا نشستند؛ به شما می آموزد که باید این واقعیّت را «تغییر» دهید.
      من (کژدم) حدود ۹ سال است که در این زمینه تلاش میکنم. تا زمانی که نتوانید «محیطِ زیست» را تغییر دهید؛ «محیط زیست» شما را تکّه پاره کرده و خواهد خورد.

      حذف
  2. مهمان ناخوانده.
    میدانید چرا مانند ژاپن و آلمان به رشد و شکوفایی دست نیافتیم؟
    آنها شکست خود را دیدند و پذیرفتند،اما ما به هندوانه های زیر بغل دلخوشیم.

    پاسخحذف
  3. مهمان ناخوانده.

    ققنوس در آتش
    ---------------------
    از جنبش مشروطه تا ملی شدن نفت و حکومت اسلامی در ایران که لیاخوف مجلس را به توپ بست و کودتای 28 مرداد را برپا کردند و از باور دینی برایمان انقلاب اسلامی ساختند و حق اتمی شدن را بخوردمان دادند تا بتواند بر گردنمان بنشینند و بچاپند و بخورند، با تمام اسطوره سازیها و آرمانها و افتخارات ملی که برجسته ساخته و بدانها چسبیده ایم، تا به امروز جز درماندگی و ورشکستگی و بازی خوردن و باختن، حاصلی نداشتیم.
    در تاریخ معاصرمان مستند است که روس و انگلیس وارد ایران شده و کشور را برای چپاول و تاراج بین خود به دو نیمه کردند، اما فکر نکنید که از آن هنگام تاکنون،آن سفرۀ یغما برچیده گشته است. کاسه همانست و آش همانیست که از روزگار درماندگی و ناتوانی ایرانیان برایمان پخته شده است و با نظام ولایت فقیهی که برایمان ساخته اند، سند مالکیت خزر را هم مهر و موم کردند.
    دلیل این خمیدگی و خمودگی با نشئۀ اسلامی و ملی را در خبرهای روز از فساد و دزدیهای سران و قرارداد دریای مازندران تا خبر تابعیت انگلیسی و کشورهای غربی دیگر مقامات بالا و فرزاندانشان را بروشنی میتوان دریافت.
    از حکومتهای پس از قاجار تا حکومت اسلامی و اپوزیسیونشان ، با تمام پرگویی و لاف و گزاف دینی و ملی و آرمانهای ناب ایدئولوژیکی چپ و راست، از شعارهای آزادی و استقلال تا مبارزه با استعمار و امپریالیسم و بازگشت به فرآن و بازیابی و برپایی خلافت اسلامی و امپراتوری باستانی ایران که ورد زبان برخی برای نشان دادن شایستگی و حق ارث و میراث خواهی شده است، تا درنیابیم که مانند شکست ژاپن و آلمان در جنگ جهانی دوم، از دوران قاجار تاکنون بیش از کشور شکست خوردۀ ورشکستۀ له و لورده ای نیستیم، هرگز نمیتوانیم ققنوس وار از خاکستر آتشین خود برخیزیم و راه نیرومندی و بهروزی و سرفرازی میهن خود را دریابیم که:

    - آزادی و استقلال با هر تعریفی که برایش بگویند، بیش از نیرومندی و توانایی فردی و جمعی و بر روی پای خود ایستادن در زندگی نیست.

    - توانایی و نیرومندی مانا و پایدار، بجز تکیه بر نیروی مردمان و همبستگی ملی که گمشدۀ تاریخی ایرانیان در گمگشتگی اخلاق و فرهنگ مهر و راستی، دوستی و رواداری، صلح و همزیستی و همکاری، دانش و خردورزی، کار و آبادانی و شکوفایی، در یورشهای جهانگشایان دور و نزدیک، بر کهن بوم ایران بوده است، ممکن نیست.

    - در روزگار کنونی ما نیروی مردمی و همبستگی ملی در مبارزه با دیکتاتوری و بیدادگری و ستمکاری، خیانت و جنایت نظام فاسد و پوسیده و گندیدۀ آخوندی، برای برپایی حکومت ملی و مردمی پا به میدان مینهد و شکل میگیرد.

    - در گذر از نظام آخوندی و مبارزه در راستای برپایی حکومت ملی مردم سالار با هر نما و نمود بیرونی، بدون شکل دادن به یک جبهۀ ملی و میهنی که الگوی همگرایی و همبستگی و تمرین دمکراسی برای دلسوختگان میهن با اندیشه ها و باورهای گوناگونست، و واگذاری تاج قدرت بر دست مردمانش، که خود قانون زندگی و قدرت خود را بنویسند و نماد قدرت مردمی خود را بنمایند، ممکن نبوده و بیش از کاهلی و خودفریبی یا نیرنگی دگر نیست.

    پاسخحذف
  4. مهمان ناخوانده.
    پذیرفتن شکست،آغاز خردمندی و چاره جویی ناتوانیهای ماست.
    هراس در دوام خودشیفتگی و رجزخوانی توخالیست.
    هنر نزد ایرانیان است و بس.

    از امیرکبیر تا سیاست موازنه مثبت و منفی و نه شرقی نه غربی،با جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و حکومت دینی،با هر گونه رویکرد ایدئولوژیکی چپ و راست آزادیبخش و برپایی انقلاب سفید و سرخ و سبز و سیاه، به یک حکومت ملی و مردم سالار هم دست نیافته ایم، اما خود را مرکز جهان میبینیم و با بازیگوشیهای کودکانه قیمت نفت و گاز و نیروگاه اتمی،غنی سازی و موشک بازی،برای اربابان جهان رجز میخوانیم و به پرتگاه بودن و نبودن نزدیک میشویم.هنر نزد ایرانیان است و بس.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      اگر از «اسب» و یا «قاطِرِ تعریفِ خاطرات» پایین بیایی و البتّه دچارِ «نَغز گویی» نَشَوی.
      حرفهای زیادی برایِ گفتن داری.
      تعدادی از «خاطراتِ شما» را به طورِ عمدی حذف کردم. میدانم که خوشایند نبود. امّا چاره چیست؟

      حذف
    2. از قدیم گفته اند شنیدن کی بود مانند. دیدن.
      جای تاسف است که آنچه را شما خود نمی پسندید و نغزگویی سوار بر زین اسب و پالان قاطر مینامید پاک میکنید.
      داستانهایی که از روسیه میگویم و شما پاکش میکنید برای دیدن بی واسطه جریان زندگی مردم روسیه است تا خواننده خود بدون تئوری بافیهای روشنفکری خود آن را ببیند و چرایی پرسش اصلی شما را در مورد روسیه دریابد.زیرا که برای دریافتن سیاست داخلی یک کشور که سیاست خارجی آن را شکل میدهد باید میتقیم بسراغ زندگی مردم آنجا رفت نه بسراغ تئوری بافیهای روشنفکری که یا در توجیه حکومتند و یا در توجیه مخالفانش برای رسیدن به قدرت.
      باز هم از قدیم گفته اند در دیزی باز است و حیای گربه کجاست.با یپاس از اینکه در دیزی را برای مهمانهای ناخوانده کمی باز نهادید تا مزه دستپخت شما را بچشیم ما راهمین کفایتست و حرفهای زیادی که میگوید برای گفتن دارم در دیگ خود بار میگذارم تا مزاحم کسی نشوم.

      حذف
    3. ناشناسِ گرامی
      این وبلاگ را برایِ «تزریقِ قطره چکانیِ رُمانهایِ روسی» نساخته ام.
      من در موقعیّتِ یک «جاسوس» و یا «حلقه ای از تحلیلگران» که بر رویِ «روسها» تمرکز دارند؛ نیستم.
      بلکه من (کژدم) به دنبالِ فرهیختگانی هستم که «برآیندِ چالشهایِ علمی و فنّیِ خود» را در رابطه با «روسیه و روسها» به خوانندگانِ این وبلاگ هدیه کنند.
      اگر من (کژدم) در مقامِ «رهبری» بودم؛ دستور میدادم که «حلقهٔ مطالعاتِ روسیه» تمامی خاطراتِ شما را دهها بار بخوانند.

      حذف