۱۳۹۷ بهمن ۵, جمعه

مسابقهٔ هوش ... روسیه

بعضیها مشاوره میدهند که:

هِی ... «کژدمِ الاغ» ... «اسهالِ قَلَم» نگیر ... نَه  بِه آن «ننوشتنها و سکوتها» و نَه بِه این «اسهالِ قَلَم ها» ....
حدّ اقلّ بگذار مُرکّبِ نوشتهٔ قبلی خُشک شود.
کژدم میپرسد: کدام «مُرکّب؟» ... مگر در دورانِ «خواجه نصیر الدّینِ کونی» زندگی میکنیم که «قلم» و «دوات» لازم باشد؟
مگر «قلم» و «دوات» برایِ آفریدنِ تصوّرِ «حروف» و «کلمات» نبود؟
آیا «قلم» و «دوات» را «اصل» و «آفرینشِ حروف و کلمات» را «فرع» میدانی؟
نمیدانم که فهمیدید؟ و یا نفهمیدید؟ که چه میخواهم بگویم ...!!!!
مهمّ هم نیست زیرا در تصویرِ بزرگتر؛ فرقی نمیکِند. که «فهمیدید» و یا «نفهمیدید»؟

بگذریم ....

پُرسِشهایِ اصلی:

۱- چرا روسها در بازارِ جهانی؛ حتّی یک «اتوموبیلِ قابلِ فروش» ندارند؟
۲- چرا روسها در بازارِ جهانی؛ حتّی یک «پَنکه» و یا «یخچال» و «تلویزیون» ... و حتّی  «اسباب بازی» برایِ فروش ندارند؟
۳-  روسها «کُجا ها» حضور» دارند؟
۴ - چرا روسها برایِ «بودَن» در این «کجاها» ... سرمایه گذاریهایِ کلان میکنند؟


پاسخهایِ اصلی:

فقط  «نخست» فکر کُن و  «سِپس» «حرف بِزَن» ...

«اسهالِ حروف و کلمات و جملات» ...ممنوع

کژدم


۱۷ نظر:

  1. مردم روس مردمی با بیشترین درصد نژادی خالص و با سیستمی بسته هستند(غیرمهاجرپذیر)...تهاجم یکی از خصیصه های اصلی انهاست و به این دلیل بر روی این فاکتور سرمایه گذاریهای کلانی کرده اند و به عبارتی قویی شدن خود را از نظر شاخصهای کلان بیشتر در بعد نظامی دیده اند و برای همین بر تولید و گسترش دانشهایی که به تهیه و تولید سلاحهای نظامی منجر شود تکیه کرده اند ...از طرفی با ایجاد مناطق بحران(زمینهای سوخته)و تکیه بر دانش تولید سلاحهای سخت افزاری به استراتژی تهاجمی خود(منبعث از روحیات روسها)مشغول بوده و در حال گرفتن باج در سطح جهانی و منطقه ای هستند

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی

      سپاس

      مختصر و مفید و و دقیقاِ در راستایِ پُرسش و بدونِ قصّه بافی. البتّه اگر گسترده تر بود بسیار مفیدتر بود.

      اکنون خوانندگانِ گرامی میتوانند خصوصیّاتِ «ساکنینِ ایران» را با «روسها» مقایسه کنند و ببینند که چرا «ساکنینِ ایران» به «ماند آب» تبدیل شده اند.
      البتّه میتوان از زوایایِ دیگری نیز به این «مطلبِ مختصر و مفید» نگاه کرد که فعلاً لزومی نمیبینم. زیرا از نکتهٔ اصلی دور میشویم.

      منتظرِ نظراتِ مفیدِ دیگر هستم.

      حذف
  2. مردم ایران با درصد ناخالص بسیار زیاد قرنهای متمادی مورد هجوم اقوام مختلف و بزرگترین افتخارشان همزیستی با تمام حکومتهاو اقوام غالب هست و ذوب کردن انها در فرهنگ ایرانی!!! ..راز ماندگاری هزاران ساله!!!...برخلاف روسیه که در ان چشمه های جوشانی در فرهنگ یا علوم دیدهبعضا دیده می شود نه تنها در ایران چشمه ای وجود ندارد که یک چاه عمیق ای وجود دارد به نام چاه جمکران که تنها امید و هدف بسیاری از ایرانیها می باشد...مهدی بیا مهدی بیا

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      اشتباه از من بود که روسها را با ساکنینِ ایران مقایسه کردم و نظرات زاویه پیدا کرد.

      لطفاِ به موضوعِ روسیه باز گردیم.

      حذف
  3. کژدم گرامی با درود. روسیه از نظر شرایط آب و هوایی یک کشور تقریبا یخ زده است و بخش وسیعی از آن غیر قابل سکونت است یا شاید در بهترین حالت فقط مردم بومی همانجا توانایی زندگی در آن را داشته باشند این عامل همیشه یک سپر طبیعی برای این کشور در مقابل حملات بوده است ولی همین عامل یعنی یخ زدگی باعث ناتوانی این کشور در کشاورزی و دامداری در گذشته میشد پس برای رفع نیازهای خود به کشورهای دیگر وابسته بود ، از این رو تنها راه بقا برای آنها حمله به دیگر کشورها و براورده کردن نیازهای خود است و چون کمتر مورد حمله قرار میگرفتند وقت کافی برای آماده کردن خود را نیز داشتند این عامل در گذشته برای آنها راه بقای کاملا کارامدی بود ولی اکنون به یک اخلاق نهادینه شده درآمده است و هنوز هم رمز موفقیت خود را در این مسیر میبینند، شاید فعلا نیازی هم به تغییر این روند نداشته باشند چون در زمان حال شاید قدرت به طور کامل از لوله ی تفنگ بیرون نیاید ولی بخش بزرگی از آن مستقیم از لوله ی تفنگ بیرون می آید و روس ها نیز همین بخش بزرگ برایشان کافیست ولی تاریخ انقضای این استراتژی به سرعت درحال اتمام است و زمان زیادی طول نمیکشد که تکنولوژی و علم از سیاست های قدیمی پیشی بگیرد و قدرت به جای بیرون آمدن از لوله ی تفنگ از تکنولوژی و هوش مصنوعی و رباطها و... بیرون بیاید که روس ها فعلا به آن اعتنایی نمی کنند و شاید همین عامل باعث غروب خورشید روسیه شود

    پاسخحذف
  4. 1- روس ها به هیچگونه ایدیولوژی یا سیستم جهانی اعتقاد یا اعتماد ندارند و آینده آنها را شکست خورده تصور میکنند..(شاید هم در باطن پذیرفتند که ضریب هوشی رقیبان جهانی شان از آنها بیشتره پس علاوه بر عدم رقبت به سعی در بازار جهانی به عمد خودشان را منزوی کردند!)
    ۲-سوال دوم همون سوال چهارمه!.. قبل از کمونیست بازی تکنولوژی خاصی نداشتند..در زمان کمونیست هم همش به فکر ترساندن و قلدری و گسترش مرزها و سربازگیری بودند.. و بعد آن موقعی به خودشون اومدن که دیدند خیلی از دنیا عقبند و جز نظامی گری هنر دیگری ندارند و جهان هم با همین برچسب و دیدگاه بهشون نگاه میکنه..
    ۳-تو خونه بیوه های پولدار که هم بکنه و هم بخوره و زمانی هم بخاطر حمایت از اون بیوه پولی تیغ بزنه، ماشاالله هیکل گولاخ.. کمرش هم سفته و همه پوزیشن های نظامی رو هم بلده..
    ۴-چون هنر دیگه ای نداره.. و اگر بخواد تغییر حرفه بده باید از اول شاگردی کنه و یا برای شروع صنعتی رو بزنه و خواهش کنه که در اینصورت اون ژست و پرستیژ خودش رو از دست میده.. احساس میکنه به شخصیتش تجاوز میشه! بخاطر ابهت و زور بازوش هنوز برای ریش سفیدی و بزن بهادری بهش هنوز بعضی ها نیاز دارند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. به نظر می رسد که بهتر است پروندهٔ این مسابقهٔ هوش در رابطه با روسیه را ببندیم.
      شاید اگر در بارهٔ «قلیانِ بخشیان» مینوشتم؛ در همان ۲۴ ساعتِ نخست؛ بیش از ۹۰ نظر (کُس شِعر نامه) فرستاده می شد. آنچه که «فردریک ویلهلم نیچه» از آنها با لَقَبُ «اکنونیان» یاد می کُنّد همین هوادارانِ بحثهایِ «قلیان بخشیانیها» هستند. در فرهنگِ «عَرِبی» به آنها «همج رعاع» (پشّه هایِ توده ای که به صورتِ خوشه ای و گروهی حرکت میکنند) میگویند. شاید در آینده؛ به تولیداتِ فرهنگیِ «آیینِ شمنی» بپردازم و یا نَپَردازم؛ امّا تشابُهِ «اکنونیان» (تعبیرِ نیچه ای) به «همج رعاع» (تعبیرِ عَرَبی)؛... به صورتی غیرِ قابِلِ باور؛ بسیار «همسنگ» هستند.

      آن ناشناسِ گرامی (ناشناس۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۳)
      به نکاتِ بسیار مهمّی اشاره نمودند که فقط با «درجهٔ خلوصِ نژادیِ روسها» که در آن نظریّه گنجانیده شده است مخالفم. زیرا اگر چهره هایِ «لاوروف»؛ «پوتین» و «شویگو» و «لنین» و «استالین» و «گارباچوف» را در کنارِ هم نهید؛ تصویری مانندِ «هم نژادیِ شمپانزه ها و قورباغه ها و خزندگان و نئاندرتالها» را بدست می آورید.
      امّا در این میان؛ آن «هنر و آفرینندگی» را که توانسته است «قورباغه ها و مارمولکها و شمپانزه ها و نئاندرتالها» را چنان متّحد کُند که به نامِ «یک ملّت» (ملّتِ روسیه) ظهور کنند را... من (کژدم) ... می سِتایم... امّا «شماها» به طورِ «عمدی» فراموش میکنید. زیرا ما (ساکنینِ ایران) هرگز چنین «هنری» نداشته ایم. همیشه «گاییده شده» و «گاییده شدن» را «رازِ بقایِ خود» نامیده و هزاران بار این «مزخرفات» را در «منبرها» و «کتابها» و «مجالِس» تکرار کرده ایم ... تا به یک «واقعیّتِ پذیرفته شده» تبدیل شود (پروپانگاداي بی پایه) و «ساکنینِ ایران» را «همیشه پیروزان» جلوه دَهَد. ... واقعیّتی که هرگز وجود نداشته است.
      حتّی «ساکنینِ امروزیِ ایران»؛ با اینکه در عصرِ «اینترنت» زندگی میکنند.... برایِ آنها «اینترنت = پلِی بوی» است.

      «ادامه در پایین»

      حذف
    2. «دنبالهٔ بالا»
      باز هَم بنا بر نظرِ (ناشناس۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۰۳)

      روحیهٔ «تهاجم و بیگانه ستیزی» یکی از «انگیزه هایِ مهمّ» در شکل دادن به «گرایشِ نظامی» روسها دارد و تا جایی که سراغ داریم؛ روسها همیشه این روحیه را حفظ کرده اند. امّا دلیلِ پایداریِ این روحیّه را باید در «طبیعی بودنِ آن» جستجو کرد. روسها پس از آنکه از «طبیعتِ واقعی» فاصله گرفته و به «طبیعتِ ثانویّه» (سوسیالیسم) گرایش پیدا کردند؛ بیش از ۶۰ سال نتوانستند دوام بیاورند و همه چیز را باختند. امّا با «بازگشت به طبیعت» که «ولادیمیر پوتین» آنرا نمایندگی میکُند؛ در ۴۰ سالِ اخیر توانستند بارِ دیگر بخشِ مهمّی از آنچه را که باخته بودند را احیا کنند. تجربیّاتِ دورانِ «جنگِ سَرد» هیچگونه تناقضی با «روحیهٔ روسها» نداشت؛ بلکه آنها را به شناختنی عمیقتر از روحیهٔ «لیبرال دموکراسیِ غرب» و شیوه هایِ رفتاریِ آنها رهنمون شد.
      دلیلِ ماندگاریِ «ناتو» پس از فروپاشیِ «اتّحادِ شوروی» را نیز باید به شناختِ کشورهایِ «لیبرال دموکرات» از روحیهٔ «روسی»؛ نسبت داد. کشورهایِ غربی به همان اندازه به «ظهورِ دوبارهٔ روسیه» اطمینان داشتند و دارند که به «مرگِ ایران و ساکنینِ هَردَمبیلِ ایران» اطمینان دارند.
      زمانی که «جنگها» زمینی بودند؛ روسها به »تسخیرِ سرزمینهایِ همسایه» علاقه مند بودند تا از آن سرزمینها به عنوانِ «دیوارِ حفاظتی» استفاده کنند و در سرزمینهایِ تسخیر شده بجنگند و به قیمتِ ویرانیِ سرزمینهایِ تسخیر شده از «سرزمینِ اصلی» دفاع کنند. امّا پس از جنگِ جهانی دوّم و تغییرِ قواعِد جنگ؛ به ایجاد «کانونهایِ بحران» و تولیدِ «جنگهای نیابتی» روی آوردند.
      در ۳ دههٔ اخیر شاهدِ تولیدِ «کانونهایِ بحران» از طرفَ «گلوبالیستها» نیز بوده ایم. امّا نگاهٔ گلوبالیستها به «کانونهای بحران» از جِنسی دیگر است. «گلوبالیستها» زمانی که «کانونِ بحران» تولید میکنند؛ هدفشان «باز تعریفِ منطقه» برای هماهنگی با «حکومتِ جهانی» است. لذا مناطقِ بحرانی از مسیرِ «ویرانی» میگذرد. امّا روسها از مناطقِ بحرانی به عنوانِ «مویِ دماغ» استفاده میکنند مگر آنکه آن سرزمین در استراتژیهای کلانِ روسیّه نقش مهمّی داشته باشد (مانندِ «اوستیایِ جنوبی» و «کریمه» که روس تبار هستند).
      امّا در مناطقِ بحرانیِ دیگر از آنهایی که «متّحدِ خود» مینامند؛ به عنوانِ «کاندوم» استفاده میکنند (مانندِ استفاده از انگلِ فرزانه و گروهبان حاجی بادمجان).

      «ادامه در پایین»

      حذف
    3. (دنبالهٔ بالا)

      بنا بر نظزِ (ناشناس۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۱)؛ روسها به هیچ ایدئولوژی و سیستم جهانی باور و اعتماد ندارند. نظرِ این خوانندهٔ گرامی نیز بسیار درست است. «پذیرفتنِ گلوبالیسم» یعنی «پذیرفتنِ مرگِ خویش». چنین سیستمی فقط «احمقها» و «خوشباورها» را «مجذوب» میکند.
      اگر شباهتهای ظاهری میانِ رفتارِ رژیمِ انگلهای صفوی و روسها میبیند؛ تنها به این دلیل است که «حکومتِ شیعی» مانندِ شمپانزه از روسها «تقلید» میکند و همیشه خود را در «زمینِ روسها» تعریف کرده است (به هنرِ جنگیدن مراجعه کنید) و اگر روسها حمایتهایشان را قطع کنند؛ مانندِ «گاوهایِ بی دست و پا» سلّاخی خواهند شد. حتّی «برجام» را نیز باید یک «هدیهٔ روسی» به انگلِ فرزانه دانست و گرنه «امیر کبیرِ ظریف» با «تاپاله» فرقی ندارد(اگر باور نمیکنید به تعدادِ ملاقاتهای امیر کبیرِ ظریف با مقامهایِ روسیه در دورانِ مذاکرات نگاهی بیندازید).
      یکی از مهمّ ترین جاهایی که روسها سرمایه گذاریهای کلان میکنند؛ «منابِعِ اوّلیهٔ تولید» است و قصدشان فقط فروش این محصولات نیست؛ بلکه «وابسته کردنِ مشتری» و سپس «باج خواهی» است.
      مانندِ همین پروژهٔ «نورد ۲». در سالهای پیش دیده ایم که روسها از «نفت و گاز» به عنوانِ «سلاح» بر علیه اروپا و سپس اوکرائین استفاده کردند.
      حدودِ ۱۵ سالِ پیش نیز از «پالادیوم» بر علیه کارخانه های اتوموبیل سازی ژاپن استفاده نمودند و ژاپنیها به فکرِ تولیدِ «موادِ جایگزین» افتادند و روسها عقب نشینی نمودند (پالادیوم در تولیدِ اِگزوزهای اتوموبیل مصرف فراوانی دارد).
      یکی از دلایلِ سرمایه گذاریهایِ کلانِ آمریکا برای پیشرفتِ «تولیدِ نفت و گاز»؛ نیز به همین دلیل است تا روسها را به «فروشنده» تبدیل کنند.
      اینگونه سیاستهای روسی بازار را نسبت به آنها «بی اعتماد» کرده است و سیاستهای روسی در این زمینه ها؛ در حالِ شکست خوردن است.
      امّا اینگونه سرمایه گذاریهایِ کلان در زمینهٔ انرژی و محصولاتِ نظامی؛ مانع از رشدِ تکنولوژی تولیداتِ مصرفی در روسیه شده است.
      نظرِ خوانندهٔ گرامی (ناشناس۵ بهمن ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۰۹) که «روسیه تقریباً کشوری یخ زده است» نیز کاملاً درست است. این «یخ زدگی» و «وسعتِ سرزمینی» هزینه هایِ کلانی را بر حکومت تحمیل میکند.
      هزینه هایِ روسها چنان بالا است که برایِ بازسازیِ سوریه پول کافی ندارند. و دست بکار شده اند تا بتوانند منابعِ مالیِ غیر روسی پیدا کنند.
      همانگونه که در نوشتارهای قدیمی گفته ام؛ روسها هنوز هم که هنوز است «Old School» فکر میکنند. شاید در آینده «یخهایشان آب شود» و فکر نکنند که: Everything is Weapon

      حذف
  5. مهمان ناخوانده از روسیه.
    یکی از خلوص نژاد روسی گفت اما نمیداند که زنان روس بیشتر از مردانشان هستند و با جفتگیری با نرینه های قفقاز و آسیای میانه،جمعیت رو به پیری روسیه را با کمکهای دولتی بر سر پا نگه میدارند. پس نژاد بی نژاد.
    یکی دیگری که بر عامل جغرافیایی روسیه دست نهاد به نکته مهمی اشاره داشت اما نگفت که روسیه جز برف و یخ و جنگلهای سیبری،صادرات نفت و گاز و سلاخ دارند تا حوزه نفوذ خود را در پیرامونشان تا ایران و سوریه شکل داده و با تئوری اوراسیای دوگین، چشم به پاره شدن اروپابدوزندتامانند جنگ جهانی دوم فرصتی برای بلعیدن پاره هایی از آن بیابند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مهمان ناخوانده گرامی

      شما به مسئلهٔ بسیار مهمّی اشاره نمودید:
      (تئوری اوراسیای دوگین، چشم به پاره شدن اروپا بدوزند تا مانند جنگ جهانی دوم فرصتی برای بلعیدن پاره هایی از آن بیابند.)
      این نظریّه فقط بر رویِ کاغذ نیست و به احتمالِ زیاد واردِ مراحلِ اجرایی شده است.
      در سویِ دیگر نیز (آمریکاي ترامپ) به دنبالِ از میان رفتنِ «اتّحادیهٔ اروپا»( بخشی از باز تعریفِ جهان) است تا با قطعاتِ جدا شده بتواند «اتّحادیّه ای آمریکا محور» ایجاد کند.
      اگر یادتان باشد؛ «اوباما = نوکرِ گلوبالیستها» در بحبوحهٔ «برکسیت» به انگلستان سفر نمود و در کنفرانس مطبوعاتی گفت: «اگر انگلستان از اتحادیهٔ اروپا جدا شود؛ برای بستنِ قراردادهایِ جدید با آمریکا باید به آخرِ صف برَود» که عدّه ای از خبرنگاران او را به «تهدیدِ مردم انگلستان» متّهم کردند.
      امّا دونالد ترامپ در رابطه با «خروجِِ با توافق» (طرحِ ترزا مِی) به انگلستان گفت: «اگر اینگونه خارج شوید؛ آمریکا نمیتواند به شما کمک کند».
      میبینیم که فقط روسها نیستند که به انتظار نشسته اند. آمریکایِ ترامپ نیز به انتظار نشسته است.
      اگر روسها در حالِ تولیدِ موشکهایي میان بُرد با قابلیّتِ حملِ کلاهکهای اتمی هستند؛ آمریکاییها نیز آنها را تولید میکنند و اکنون فازِ دیگری از «طلاقهایِ بین المللیِ ترامپ» میانِ روسها و آمریکا آغاز شده است و آمریکا از پیمانی که هیچ یک از طرفین آنرا اجرا نمیکنند؛ خارج خواهد شد.
      حیف از اینکه شما «مهمانِ ناخوانده هستید» و گرنه اگر این وبلاگ را «شخم» میزدید؛ مطالبِ زیادی که ارزشِ خواندن دارند را می یافتید.
      زمانی که ترامپ پیروز شد؛ روسها جشن گرفتند و در «دوما» به عرق خوری پرداختند. در آن زمان کژدم گفت که: «روسها احمق شده اند»؛ زیرا «یک ناسیونالیسم + یک ناسیونالیسمِ دیگر» مساویِ «۲ ناسیونالیسم» نیست؛ بلکه مساویِ «جنگ» است.
      آقایِ پوتین همچنان فکر میکند که میتواند با «آمریکایِ ترامپ» کنار بیاید... و یا اینکه حدّ اقلّ چنین وانمود میکند. ترامپ نیز میگوید که رسیدن به روابطی صلح آمیز با روسیه بهتر از ادامهٔ دشمنیها است.
      امّا باز هم در یکی از نوشته هایِ قدیمی با عنوانِ «جنگ و صلح» به «عُمقِ مفاهیمِ جنگ و صلح»
      پرداخته ام که اگر «ناخوانده» نبودید؛ مطمئن هستم که به یکی از «تولید کنندگانِ اندیشهٔ سیاسی» در این وبلاگ تبدیل می شدید.

      https://kajdoum1.blogspot.com/2012/05/blog-post.html

      ناشناس گرامیِ ناخوانده

      باید بنشینیم و ببینیم که:
      «کدام یک از منتظران» ... تکّه های اروپا را خواهد بلعید؟....
      و کدام یک از «منتظران» در انتظارِ «ظهورِ مهدی»
      خواهد ماند؟
      زمانی که «اوباما» جایزهٔ «صلحِ نوبل» را بدونِ «ایجادِ صلح» دریافت نمود؛ بعدها معنیِ «صلح» را به خاورمیانه نشان داد و خاورمیانه را با بیرون آوردنِ «گرگهایِ هار» و «کفتارها» (فرقه هایِ اسلامی) از قفس؛ خاورمیانه را به «آتش کشید» تا پس از «ویرانیِ همگانی»؛ سرزمینهایِ سوخته را «سرزمینهایی که پس از جنگهایِ ۴۰ ساله به این نتیجه رسیدند که حکومتی جهانی تشکیل دهند» بنامد.
      کاش چند سالِ پیش به صورتی یواشَکی و پاورچین پاورچین و «ناخوانده» می آمدید و اکنون «کلید دارِ کعبهٔ وبلاگِ کژدم» می شدید.
      البتّه رویِ سخنم تنها شما نیستید.
      بلکه همهٔ خوانندگان هستند.

      حذف
    2. مهمان ناخوانده از روسیه.
      سپاس از نگاه مهر و مهمان نوازیتان کژدم گزنده گرامی.
      دیر هنگامیست که با برگ شما و اندیشهایتان آشنایم.در خواندن نوشتارهایتان گاهی حس میکنم که از دو خاستگاه و زاویه متفاوت، هر دو پلهای پوسیده چوبین باورهای پیشین را شکسته ایم و به افقهای دور دست مه آلود با آرزوی تابش مهر بر جان و میهن خود مینگریم.
      هر سیاست خارجی بازتابی از مناسبات و پیوندهای داخلی کشورهاس که با زندگی در آن کشور میتوان بروشنی و بدون ابهام ریشه ها و روندها و سمت و سوی آن را دریافت.
      از همین رو هر باز هر از گاهی مهمان ناخوانده شما خواهم بود تابرایتان از روسیه و سیاست روسی بگویم.

      حذف
  6. بادرود بر کژدم
    میخواستم بدونم چه اتفاقی افتاده از این شاخه به اون شاخه می پری و ارام و قرار نداری هنوز گفتار قبلی ات را شروع نکرده سراغ گفتار بعدی رفته ای شاید نگران آینده ایی ولی من نگران هیچ چیزی نیستم و هر چه پیش آید خوش آید این مردم را من می شناسم
    انقدر با این وضع عادت کرده اند که اگر یه روز بیدار شوند و غیر از این را ببینند دوباره انقلابی دیگر راه میندازند و خودشان را بدبخت می کنند یعنی وضع موجود بهترین وضع برای این مردم است پس تو هم غم مخور

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      درود برشما

      گفتارِ قبلی (یعنی همینی که نظر داده اید) پایان یافت.
      هوا خیلی سَرد بود و «یَخ زَد».

      اکنون نوبتِ «مسابقهٔ هوشی دیگر» است.

      در کنارِ بخاری بنشینید و نظر دهید.... تا «یَخ نَزَنَد».

      کژدمِ فرّار

      حذف
    2. ناشناس.. وبلاگ خودش هست، ناشناس گرامی شما خود آن مردم هستی، نیستی

      حذف
  7. مهمان ناخوانده از روسیه.

    دشت اول صبح
    ----------------
    هنگامی که تازه به روسیه وارد شده بودم زبان روسی نمیدانستم. پسر شش - هفت ساله ام که در بازی با بچه ها در کوچه زبان روسی را زودتر از من یاد گرفته بود در مغازه و بازار و هر جا که میرفتم ، مترجم من شده بود.
    در روسیه از خانه که بیرون میروی مخصوصا اگر روس نباشی در سر هر گذر عمومی و بازاری ، پلیسی از راه میرسید و با درخواست بازرسی مدارک شخصی به هر بهانه ای برای جیب خودش طلب جریمه میکند. منم که اگر قرار بود تسلیم حرف زور بشوم در وطنم میماندم و آواره نمیشدم ، از دادن جریمه همیشه خودداری میکردم. بیشتر وقتها کار ما از این بازرسیهای پلیسی به توقیف و بازداشتهای دو - سه ساعته در مقر پلیس منطقه میکشید که در نهایت بر اساس قوانین خودشان مجبور به رها کردنمان میشدند.
    از بس که به اداره پلیس رفته و برگشته بودیم بیشتر آنها دیگر ما را میشناختند و کم کم فهمیده بودند که نمیتوانند ما را تیغ بزنند و در کوچه و خیابان کمتر به ما گیر میدادند.
    روزی اول صبح با پسرم که میرفتیم نان تازه ای برای صبحانه بگیریم ماشین پلیسی از راه رسید.افسر داخل ماشین را تا آن روز ندیده بودم. تازه به آن منطقه آمده بود. مدارک هویتی را برای بررسی درخواست کرد. سندم را که دادم و دید ایرانی هستم گفت پول خُرد داری. البته همه این گفتگو رو پسرم ترجمه میکرد. با تعجب گفتم آره. چند روبلی که درجیبم بود درآوردم و نشانش دادم. گفت امروز تو اولین کسی هستی که به تورام خورده ای. اقلا یه روبل بده تا دشت اول صبحی ما خراب نشود. فهمیدم که تازه واردها هم در اداره پلیس مشخصات ما را بخوبی میدانند. نمیدانستم که بحال پلیسهای روسی بخندم و یا گریه بکنم.دلم بحالش سوخت و یک روبل بهش دادم و آنها رفتند.
    بعد از رفتن آنها زود پشیمان شدم. بخود گفتم حالا این افسر هر روز دنبال من میگردد تا ازمن سفته بگیرد. زیرا که از قدیم هر کسی از من سفته میگرفت روز بعد میگفت همیشه اول صبح بیا برای خرید که برایت ارزان حساب میکنیم پول کم داشتی ، نسیه هم میدهیم.
    از آن روزها سالها گذشت. پلیسها مانند دیگر ارگانها و ادارات روسیه مشغول دشت کردن خود بودند. کار ما نیز در اینجا پیچ خورد. از چرایش سر در نیاوردم که از لطف روابط دوستانه روسها با ایران بود ، یا از لجبازی ارگانهایی که پروندۀ ما در دستشان بود و مانند پلیسها دنبال رشوه خوردن بودند ، یا دعای کاسبکاران محلی که در اینجا گیر کردیم و ماندگار شدیم تا بیشتر زبان روسی یاد بگیریم و بیشتر به کاسبکاران محلی دشت اول صبح را بدهیم.

    پاسخحذف
  8. مداوا به سبک روسی
    -------------------------
    بار نخست که از یک ناخوشی ناگهانی برای نخستین بار در زندگی ، کارم به اورژانس و بعد به بیمارستانی در حومه مسکو کشید دکترها بعد از معاینه گفتند که باید جراحی انجام گیرد. بیمه پزشکی داشتم و هزینه بیمارستان بر گردن بیمه بود.مرا به اتاق جراحی بردند و بریدند و دوختند و در اتاقی ده نفره بستری کردند.
    تختخوابم کنار پنجره بود. از آنجا می توانستم کلیسای کوچکی که در نزدیک دروازۀ وردی بیمارستان در دست ساخت بود را ببینم. وقتی که توانستم بعد از عمل بروی پا بایستم و در راهرو گام بردارم ، برخی اوقات میرفتم کنار کلیسای نیمه تمام و بر روی نیمکتی که نزدیک درب ورودی و صندوق جمع آوری کمکهای مردم برای ساختن کلیسا ، که با برپایی خیمه ای با چند نقاشی از مسیح مصلوب و کشیشی جوانی که برای اینکار در آنجا ایستاده بود و ملاقات کنندگان را با دعای شفای بیمارانشان به دادن پول دعوت میکرد ، می نشستم.در مسکو و هر محله و دهکدۀ حومه مسکو ، کلیساهای قدیمی تعمیر میشد و هر جایی که کلیسا نبود کلیساهای تازه ای ساخته میشد. مسیحیت در روسیه با تلفیق مسیحیت و ناسیونالیسم روسی از مسیحیت جهانی متمایز بود. بعد از فروپاشی ، با حمایتهای حکومت در روسیه ، نهادهای مذهبی برای خود شبکه ای اقتصادی راه انداخته بودند. در کنار هر ایستگاه اتوبوس ، مترو ، قطار و مکانهای پر رفت و آمد عمومی نیز ، دکه های فروش کتابهای مذهبی و نماها و سمبلهای دینی داشتند.
    عصر هنگامی بود که جوانی سوار بر دوچرخه به نزد کشیش آمد. آشنا بودند. جوان سربسرش می گذاشت و او را مافیای کلیسا خطاب میکرد.می گفتند و می خندیدند. پیرزنی به آنها نزدیک شد و با رسم صلیبی بر سینه و پیشانی خود ، از کشیش طلب دعای خیر کرد. کشیش تند و تند شروع کرد به خواندن دعایی و پیرزن را به عمل خیر یاری به صندوق دعوت کرد. پیرزن پولی از کیف درآورد و به صندوق انداخت.در این هنگام جوان دوچرخه سوار خطاب به پیرزن گفت: خالکوبیهای روی دستش را نگاه کنید.او تازه از زندان درآمده و کشیش شده است. پولی که میدهید او برای خود برمیدارد. پیرزن با نگاهی خسته و غمگین به آنها ، به آهستگی از آنجا دور شد.آن شب در حالی که از پنجره به صلیب کلیسای بیمارستان می نگریستم ، شباهت مسیحیت روسی با اسلام شیعی در ایران که تلفیقی از ناسیونالیسم و مذهب بود ، افکار مرا بخود جلب کرده بود.
    ماجرای آن روز ، عصر روزی را بیادم آورد که بعد از دیدن فیلمی درباره زندگی مسیح در سینمایی نزدیک میدان انقلاب ، در همان روز به کلیسایی واقع درخیابان شمالی دانشگاه تهران رفته بودم.
    بعد از سخنان کشیش کلیسا ، همراه با موسیقی آرامبخش و دلنوازی که نواخته میشد سرود نیایش دسته جمعی خوانده شد. فضای معنوی در کلیسا حاکم شده بود که در این هنگام کشیش را با کاسه ای زرنگار برای گرفتن پول از مردم در نزدیکی خود دیدم.
    در کلیسا نیز مانند مساجد و اماکن مقدس دیگر ، با نام خدای بخشنده و بی نیاز ، به کام روحانیون مذهبی ، با فریب و نیرنگ ، به حاصل دسترنج مردمان چشم طمع داشتند.

    چند روز بعد از عمل متوجه شدم که بیمارهایی مشابه من در عرض یک هفته از بیمارستان مرخص می شوند ، اما در محل جراحی من ورمی بوجود آمده بود که برطرف نمیشد.هر چه از دکترها و پرستارها پرسیدم که مشکل چیست ، کسی جواب درستی نمیداد. دو هفته ای در آنجا بستری بودم تا اینکه برگۀ ترخیص را دادند و گفتند با مراجعه به کلینیک محل زندگی مداوا را ادامه دهم.
    در مراجعت به کلینیک محلی ، دکتر بعد از بررسی محل جراحی ، دستور مراقبت و رسیدگی به زخم جراحی را برایم نوشت و گفت که باید دوباره عمل جراحی انجام گیرد.
    با رفتاری که از دکترها در بیمارستان دیده بودم هیچ میلی به اینکار نداشتم. اما بعد از هفته ها و ماهها می دیدم که ورم محل جراحی بیشتر می شود. چاره ای نبود باید دوباره به آن بیمارستان برمیگشتم. نزد دکتر سرپرست همان بخشی که در بیمارستان بستری بودم رفتم و گفتم که بعد از جراحی در اینجا مشکل من بیشتر شده است.بعد از معاینه بر روی برگی ، لیستی از سوزن و نخ بخیه با چند چیز دیگر برای جراحی و آدرسی که از آنجا آن لیست را می توانستم خریداری کنم ، برایم نوشت و گفت : اینها را خریداری کن و با برگۀ اعزام کلینیک محل زندگی خود ، به همراه کپی بیمه را بیاور تا برای جراحی بستری شوی. با انجام سفارشات دکتر در تاریخ تعیین شده به بیمارستان مراجعه کردم.

    پاسخحذف