۱۳۹۷ دی ۱۸, سه‌شنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش هشتم)

ایران

اگر بگویم که بسیاری از نوشته هایِ من (کژدم)؛ تکراری هستند ؛ دروغ نگفته ام. شاید یکی از دلایلی که مَرا به «کَم نویسی» دچار کرده است؛ همین مسئله است و دلیلی بَرایِ  «پُرگوییِ تکراری» نمی بینم.

بگذارید بسیار روشن سخن بگویم:

در زمانی پیش از این و «نَه چندان دور»؛ میخواستم که یکی از شاهکارهایِ ادیبانهٔ ژاپنی به نامِ «Hagakure» را؛ که حاویِ بهترین «توضیحِ کلامی» از آیینِ «بوشیدو» است را به زبانِ فارسی ترجمه کنم. امّا آنچه مرا از این ترجمه وا داشت؛...
 نَه تنبلی....
بلکه «اختلافِ عمیقِ فرهنگی» میانِ آنچه که «ایرانیان» مینامید ؛ با «ژاپنی ها» بود.
چگونه میتوان موجودِ «آبزی» را با یک «ترجمه»؛ به «گُرگِ بیابان» تبدیل کرد؟
پُرسشِ من این بود که حتّی پس از تلاشهایِ بسیار؛ اگر ذِهنِ آن «گُرگ بیابان»؛ ... «ذِهنِ ماهی»(ذهنِ ایرانی) باشد .... همهٔ تلاشها به «هیچ» خواهند رفت.
لذا به «آیینِ نخستین» باز گَشتَم و برای من (کژدم)؛ اصلاً هیچ اهمیتي ندارد  و هرگز نداشت که چگونه قضاوت شَوَم؟ زیرا نَه ادّعایِ «رهبری» داشتم و نَه ادّعایِ «عضویّت در پارلمان» و نَه هیچ ادّعا و خواستاری برایِ عضویّت در هیچیک از سازمانهایِ حکومتی....
آیا تا کنون از خود پرسیده اید که بنیانگذارِ آیین نامهٔ «حقوقِ بشر» ... «کوروشِ بزرگ» بود؟  و  یا «ایرانیان»؟
آیا از خود پرسیده اید که: اگر «ایرانیان» به آن آیین نامه وفادار میماندند.... «تازیهایِ عَرَبِ مسلمان»؛ هرگز نمیتوانستند بر این سرزمین غَلَبه کنند؟
«سِرقَتِ کوروشِ بزرگ» توسّطِ «ساکنینِ ایران»؛ مانندِ «سِرقَتِ چارلز داروین»؛ توسّطِ «انگلو ساکسونها» است..... مانندِ «سِرقَتِ انشتین» توسّطِ «یهودیها» است.

«کوروشِ بزرگ» هزاران سالِ پیش مُرده است  و «ساکنینِ ایران» در زمانِ «ساسانیان»؛ نشان دادند که هیچ بویی از کوروش نبُرده بودند.
اکنون بسیار «مُضحِک» و یک «جوکِ تاریخی» است که «ساکنینِ کنونیِ ایران» که حتّی «تُخم و تبارشان» معلوم نیست (آمیخته ای از عرب؛تُرک؛مغول با اندکی سُسِ ایرانی) ... از «ناسیونالیسمِ ایرانی» سخن بگویند که رنگ و بویِ «نژادی» و یا «فرهنگی» ایرانی داشته باشد.
این «مسخرِگیِ ادّعا»؛ با مسخرِگیِ ادّعایِ «هیتلر» که خود و آلمانها را «آریایی» مینامید؛ برابر است. زیرا «آلمانها» و «اسکاندیناویها»....«آریایی» نیستند .... بلکه از تُخم و تبارِ «وایکینگها» هستند. (البتّه با خلوصِ ژنتیکِ بسیار کَمتر).
حتّی «یهودیها» نیز با آنهمه تلاش برای «نیامیختن با دیگران»؛ اکنون مردمانی «نژاد باخته» هستند. 
امّا اکنون برخی از «خود روشنفکر پنداران» میخواهند لباسهایِ زیرِشان را از رو بپوشند (شورت بر رویِ شلوار و زیر پیراهن بر رویِ کُت) و ادّعای جدیدی عَلَم کرده و میگویند:
«آریایی»... نژاد نیست بلکه یک «فرهنگ» است!!!!!
آیا کسی هست که از این «اوباشان» بپرسَد:
«آدرس این فرهنگ کجاست»؟
آیا این اوباشان پیش از این اظهارِ نظَرِ قُلمبِه؛ نگاهی به اطرافشان انداخته اند؟
آیا این اوباشان میخواهند با «دروغ سرایی» و «قصّه بافی»؛ ایران را آزاد و سپَس «جیبهایِ خود» را آباد کنند؟

آنچه که اکنون به عنوانِ «فرهنگِ ساکنینِ ایران»؛ وجود دارد؛ نَه آیینِ «میترا»؛ نَه آیینِ «زردُشت» ... بلکه فرهنگِ «تازی پرستیِ اسلامی» است.
٪۷۰ ساکنینِ ایران؛ «کیر لیسهایِ بنی هاشم» و ۳۰٪  بقیّه نیز «کیر لیسهایِ ابوبکر و عُمَر و عُثمان» و «بنی اُمیّه» هستند.

چرا به «خود» و به «همسایه های خود» دروغ میگویید؟
آیا با ادامهٔ «دروغ بافی» به خود و دیگران؛ میخواهید «آینده ای درخشان» برای آنچه که به ادّعای «شماها»؛ «آریایی نژادهایِ ایران» هستند بسازید؟
همین چند روزِ پیش بود که آثارِ «هخامنشی» در «ترکیهٔ عُثمانی» کشف شد.
آیا «کُردهایِ ترکیه»؛ برای این آثار؛ ارزشی «ملّی» قائل هستند؟ .... هرگز.
«کُردهایِ ترکیّه»؛ به لیسیدنِ «کیرِ اوجالان» بیشتر از مکیدَنِ شیر از پستانِ مادرانشان معتاد هستند. لذا  نَه «هخامنشیان»؛ نَه «مادها» و نَه هیچ یک از «اجدادشان» را به قیمتِ «کیرِ خَر» هم نمیخرند.
کُردهایِ ترکیهٔ عثمانی با مسائلِ سیاسی  حتّی در حدّ «الاغ» نیز آشنا نیستند.
آیا «کُردهایِ عراق» بهترند؟ ... هرگز .... هرگز .... هرگز. .... زیرا نشان دادند که  بیش از هر چیز؛ به «کُشتنِ یکدیگر» معتادند.
چند سالِ پیش ... عدّه ای از همین «اوباشانِ خود روشنفکر پندارِ  کُرد»؛ در بخشِ نظرات؛ از نوشته هایِ من (کژدم) تعریف و تمجید میکردند.
امّا زمانی که از آنها پرسیدم:
(آیا میخواهید با هُتل سازی و  «دایره و تُنبک زدن» و فروشِ «خنذِر پنذِر» در حاشیهٔ خیابانها و «کولبَری» ... به «آینده ای روشن» برسید؟) ؟
همهٔ آن اوباشانِ دهاتی؛ .... ناپدید شدند.
وَ من (کژدم) به آنها میگویم و قول میدهم که «اگر اینچنین است» .... حتّی رسیدن به «کیرِ خر»؛ بسیار «دست یافتنی تَر» از «آرمانهایِ والایِ دروغینِ آنها» خواهد بود.
پس از مدّتی آنها را «هوتوها» و «توتسیها» نامیدم. شاید این نامگذاری بهترین نامگذاری برایِ آنها بود.
«کُردهایِ ایران» نیز؛ از نظرِ اندیشه هایِ سیاسی؛ بهتر از بقیّه نیستند.
آیا «مهتدی» و «هجری» و یا هر «پِدَر سگِ دیگری» که در دورهٔ یخبندانِ دورانِ «جنگِ سرد» یَخ زده اند؛ شایستهٔ رهبری برایِ «دیدارِ آینده» هستند؟

هرگز ....

این روسپی زادگان؛ حتّی درکی از «زمان» ندارند. ..... چه رسَد به «رهبری».
آنهایی که خود را سربازانِ این روسپی زادگان مینامند... (پیشمرگانِ احزابِ قبیله ای)؛ ... نه تنها مشکلی را حلّ نخواهند کرد؛ بلکه «خودِشان» نیز مانندِ «سپاهِ پاچاهاردارن» و «بسیجیها» ...  بخشی از «مشکل» هستند.

کژدم



۳۳ نظر:

  1. چرا قضاوت شوی!؟ فقط ذهن های والا درباره اینکه بهترین تلاش هایت رو کردی که آنچه که داشتی با گذاشتن وقت و انرژی و احساس در راه ایران و ایرانیان با دیگران تقسیم کردی.. هر کس به فراخور آنچه هست و آنچه میخواهد از این سفره برداشت.. آیا قضاوت گازگرفتن دست صاحب خان نعمت نیست؟ به مقام و ثروت نرسیدی چون برای آنها ننوشتی.. درخت باردهی کاشتی که سال ها بعد قابل استفاده هستش.. متاسفانه تقریبا تمام پیشرو ها و شروع کنندگان تنها بودند و هستند.. اما آنها تنها کسانی هستند که با مرگشان تمام نمیشوند، شما دقیقا مانند مادر طبیعت رفتار کردی....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی

      لطفاً شوخی نَکُن.

      ماجرایِ «ساکنینِ ایران» و «رهبرانِ انقلابیشان»؛ مانند کسانی است که برای سوار شدن به «اتوبوس» ...آنقدر به دنبالِ اتوبوس می دَوند؛ تا به طورِ همزمان «با اتوبوسِ پنچر شده در کویر» ملاقات میکنند.
      بقیّه اش «سینه زنی» و «زنجیر زنی» و «نوحه سرایی» برای «کشته شدگان در کویر» است.
      این «کویر» را «سوارانِ اتوبوس» و «دَوَندگان» آفریده اند.

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      شاید «یهودیها» از سخنانِ من (کژدم) گلایه داشته باشند که چرا نامِ آنها را بُرده ام؟
      یهودیها بهتر از همه با «۱۰ فرمان» آشنا هستند و یکی از فرامینِ آن «۱۰ فرمان» این است:

      «دروغ مگو».

      همچنین «یهودیان» خود را «برگزیدگانِ خدا» میدانند که باید «اُسوهٔ سایر شاخه های گونهٔ انسانی» باشند و «مسیح» از «یهودیان» با عنوانِ «نَمَکِ جهان» یاد میکند و سپس میگوید: «وای به روزی که نمک بِگندَد».
      حال این قوم نه تنها به دیگران؛ بلکه به خود نیز دروغ میگویند.
      این «چشم آبیهایِ یهودی»؛ «سیاهانِ یهودی»؛ «سفیدهای نیمه وایکینگِ یهودی»... «روسهایِ سفیدِ یهودی» و ... دیگر چه صیغه ای هستند؟

      ساکنینِ ایران نیز باید به مشابِه همین پرسش باید پاسخ دهند.

      همه باید بدانند که چیزی به نامِ «نژادِ خالص» وجود ندارد.آنچه که در واقعیّت وجود دارند؛ «گونیهای سیب زمینی» هستند.
      حتّی «اسلامِ ناب» و «مسیحیّتِ ناب»؛ «بودیسمِ ناب» و ... نیز وجود ندارند.
      آنچه که به صورتی واقعی وجود دارد ... «تفاسیر و تعابیرِ کلامی» (دروغ بافی برایِ فریب) هستند.

      حذف
  2. این چهره را به خاطر بسپارید.
    چهرهٔ یک «وایکینگِ بی خایه».این موجود مانندِ اجدادش رفتار نمیکُنَد؛ بلکه تبدیل به یک «شارلاتان» شده است.
    او فکر میکند که خیلی باهوش است. امّا باید منتظرِ «جنگهایِ داخلی» باشد.
    این موجودِ ذلیل؛ نقشِ «اسبِ تروا» (ستونِ پنجم) را بر علیه مردمانِ خویش بازی میکُنَد.
    این موجود یک «خائن» است.

    https://goo.gl/kRH6G4

    فکر میکنم «یوتیوبیهایِ ۸۸»؛ خایه های این موجودات را با «وَلَع» لیس میزدند.

    بحث بر سرِ «متّهم کردن» نیست. بلکه پرسش این است که:

    چرا؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بیش از ۲۸۰ نفر از میانِ ۷۵۱ نمایندهٔ پارلمانِ اروپا؛ نوکرانِ «جورج سوروس» هستند و از طرفِ او ( بنیادِ جامعهٔ باز) پولهایِ «زیرِ میزی» دریافت میکنند.
      هدف‌ِ «بنیادِ جامعهٔ باز»؛رسیدن به «سوسیالیسمِ جهانی» به رهبریِ «سرمایه دارانِ کلان» است.
      «جورج سوروس» اهداف خود را با عَلم کردنِ «نژاد پرستانِ غیرِ سفید» برای «مبارزه با نژاد پرستانِ سفید»؛ «سرمایه گذاری بر رویِ فقر» و «اجیر کردنِ احزابِ سیاسیِ موجود» به پیش می بَرَد.
      هدفِ نهاییِ جورج سوروس؛ «کرهٔ شمالی به وسعتِ جهانی» است.

      حذف
  3. کژدم گرامی درود
    کژدم مسئله ای وجود دارد که به نظرم شما آن را به عمد نادیده میگیرید،به این دلیل میگویم آن را به عمد نادیده میگیرید زیرا به طور حتم مطمئنم که امکان ندارد که شما آن را نفهمیده باشید ولی از طرف دیگر نمیفهمم پس چرا برای چیزی میجنگید که میدانید وجود ندارد، گاهی اوقات وقتی مقالات شما را میخوانم شما را مانند یک سرباز در میدان جنگی میبینم که با این که میبیند تمام هم رزمانش کشته شده اند و در محاصره ی کامل است ولی باز هم نمی تواند شکستش را بپذیرد و ببیند که بازی تمام شده است، و به نظرم این ویژگیتان را از هاگاکوره و درکتان از بوشیدو به عاریت برده باشید، ولی به شدت از صمیم قلب برایتان ناراحت میشوم،به خصوص زمانی که در یکی از مقالاتتان گفتید شکست خوردید چون مثل نیچه که میخواست نیچه بسازد و شکست خورد شما هم میخواستید کژدم بسازید و شکست خوردید، به نظرم انکار این مسئله ای که میخواهم بگویم از طرف شما مثل یک پازل میماند که شما آن را تقریبا یک دهه کاملا چیده اید ولی نمی توانید یا به نظر من نمی خواهید تصویر اصلی پشت این پازل را ببینید، اگر شما به ساکنین ایران در طول تمام تاریخشان نگاهی بیندازید به یک نسبت میرسید که همیشه حتی با گذشت صدها یا هزاران سال نیز ثابت مانده است آن هم اینکه همیشه 90 درصد انسان سان کاملا بی خاصیت و بی مصرف، 8 درصد انسان سان تیزهوش و فقط 2 درصد انسان در هر دوره ای وجود داشته است.این 90 درصد با گله گاو هیچ فرقی نمیکنند و متاسفانه همیشه سرنوشت ایران در دست همین 90 درصد بوده است، همین 90 درصد بودند که در زمان ساسانیان منشور کوروش را نفهمیدند نه به این خاطر که نخواستند یا اشتباه کردند بلکه به این خاطر که نمی توانستند آن را بفهمند، آن منشور را یک انسان برای انسان ها نوشت ولی ایران به دست انسان ها نبود ایران به دست انسان سان ها بود شما میگویید فهمیدن منشور حقوق بشر نیازی به نبوغ نداشت ولی به نظر من داشت انسان سان ها با گاوها فرقی ندارند مثل گاوها میخورند و میرینند و تولید مثل میکنند مگر تا به حال یک گاو پا فراتر از این مثلث در طول دوران پیدایشش گذاشته است؟مگر تا به حال یک انسان سان از این مثلث پا فراتر گذاشته است؟پس آیا تفاوت قائل شدن بین آنها چیزی به جز حماقت است؟این حماقت است که از گاو ها توقع داشته باشید درکی از منشوری مثل حقوق بشر داشته باشند و متاسفانه همین گاوها در گاوداری به نام ایران زندگی میکنند که کوروش ها زندگی میکنند، مگر شما قبل از ورود به یک گاوداری توقع دارید با یک سالن بزرگ مبله و لوکس و تمیز مواجه شوید؟ خیر برعکس توقع دارید که گاوها در مدفوع خودشان غلت بزنند، مگر گاوها از اینکه هرروز یک گاو را سرمیبرند ککشان هم میگزد؟خیر نمی گزد
    حال مگر ساکنین ایران همیشه در مدفوع و تعفنی که خودشان برای خودشان ساخته اند غلت نمیزنند و هر روز هم در یک نقطه ای درحال تماشای اعدام یک نفر نیستند آن هم درحالی که تخمه میشکنند و لذت میبرند؟پس این چه توقعی است که شما از اینها دارید؟ اگر به فیلم های انقلاب 57 نگاهی بیندازید هم میتوانید این نسبتی را که گفتم ببینید 90 درصد در خیابان بودند و برای خمینی شعار میدادند و 8 درصد هم فقط داشتند وای حسین کشته شد میخواندند و فقط 2 درصد بودند که آنها نیز از سر اجبار از ایران گریختند و میگریزند و حتی یک بارهم اسم ایران و ایرانی را نمی آورند مثل نادر انقطاع ها.به این دلیل از ژاپن هاگاکوره به وجود می آید و راه زندگی مردمش میشود چون آن نسبتی که گفتم در ژاپن متفاوت با ایران است و به جای انسان سان بی خاصیت انسان سان تیزهوش و انسان سکان آن کشور را به دست گرفته است، مشکل شما این است که میخواهید اسم و هویت یک گاوداری را فقط به خاطر اینکه چند انسان در آن وجود داشته اند تغییر داده و به یک کمبریج یا آکسفورد تبدیل کنید و این چیزی به جز در هاون کوبیدن نیست، همان طور که در این یک دهه نتیجه اش را به وضوح میبینید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من (کژدم) از گاوها انتظاری ندارم. امّا از «شما» و «شماها» که «پیام» را دریافت کرده اید؛ «انتظار» دارم.
      آیا نوشته هایِ مرا در بارهٔ «باب» و «طاهره قرةالعین»؛ هرچند که ناتمام مانده اند خوانده اید؟
      بسیاری از «ناکَسان»؛ چنین انگاشتند که کژدم «بابی» و یا «بهایی» است.
      آنچه برای من اهمیّت داشت و دارد؛ نَه «علی محمّد شیرازی»؛ بلکه «باب» است.
      «باب» یعنی «دَر» و یا «دَروازه» که به رویِ «دنیایی نوین» باز میشود.
      «بیانِ فارسی» و «بیانِ عربی» که از طرفِ بابیها و بهاییها؛ «کتابِ مقدّس» نامیده میشوند؛ هیچ شباهتی با «قرآن» و «انجیل» و «تورات» ندارند.
      بلکه کتابهایی هستند که «اندیشه هایِ قرونِ وسطایی = عصرِ تاریکیِ دین سالارانه» را به چالش میکشند.
      به همین دلیل است که او؛ خودش را «باب» نامید.
      امروزه نمیتوان «بابی» شد. زیرا «بابیگری» تبدیل به یک «فرقهٔ دینی - مذهبی» شده است و ارزشی بیشتر از «اسلام و مسیحیّت» (دنیایِ تاریکیها و شیاطین) ندارد.

      امّا میتوان «باب» و «دریچه» و یا «دَری» و یا «دروازه ای» شُد که دُنیایِ نوینی را نشان میدَهَد.
      نخست مانندِ «رؤیا» میمانَد؛ سپس طلایه هایِ واقعیّتها؛ مانندِ «طلایه هایِ طلوعِ خورشید» نمایان میشوند.
      سپس خورشید طلوع میکُند و چشمها را «خیره» می سازَد.
      من (کژدم) نمیخواهم که چشمهایتان پس از طلوعِ خورشید «خیره» شده و در «تاریکی» بجنگید.
      بلکه میخواهم مانندِ «باب» باشم و دروازه ها را پیش از طلوعِ خورشید به رویِتان باز کرده و بگویم:
      «مانندِ کورها راه نروید. مگر راه را نشانتان نداده ام؟ مگر نقطهٔ طلوعِ خورشید را نشانَتان نداده ام؟».
      چند سالِ پیش بود که گفتم:
      «چینیها را به عنوانِ نخستین طلایه دارانِ استیلا در ایران خواهید دید».
      آیا این طلایه داران را میبینید؟
      آیا فکر نمیکنید که برایِ دیدنِ آنها اندکی دیر شده است؟
      اگر همان زمان به همراهِ «کژدم»؛ این طلایه ها را میدیدید؛ اکنون پاسخهایی برای «دَفعِ چینیها» داشتید و اگر از «جنبندگانِ خایه دار» بودید؛ نمیگذاشتید پایشان به «خلیج فارس» برسد.
      امّا اکنون نه تنها خلیج فارس را اشغال کرده اند؛ بلکه در «کشورِ تهران» نیز نفوذِ بِسزایی دارند.
      امّا «کونیهایِ شیعه مسلکِ صفوی»؛ این موجوداتِ «یأجوج - مأجوج» را تا «پایتختتان» راه داده اند.
      من (کژدم)؛ «آخرین سامورایی» نیستم که برای شرافت میجنگد. ...

      بلکه:

      من «باب» هستم.

      حذف
    2. کاش قسمت سوم اون نوشته رو ادامه بدید

      حذف
    3. ناشناس گرامی
      «باب» مُرده است و انگشتر و لباسهایش را «بهائیّت» به سرقت بُرده و پوشیده است.
      برایِ من شگفت آور است که چنین تشابه عمیقی را در میانِ ۲ داستانِ «یحیی و مسیح» و «باب و بهاء» میبینم.
      ۱- «یحیی» و «باب» هر دو «بنیانگذاران» و «آموزگاران» بودند.
      ۲- «مسیح و بهاء» هر دو «پیرو» بودند.
      ۳- با معجزهٔ «علمِ کلام» (شارلاتان بازی)؛ «بنیان گذاران و آموزگاران» به «بشارت دهند» و «پیروان» به «پیامبر» تبدیل شدند.

      این «دایرهٔ باطل»؛ تا زمانی که «انسان سانها» وجود دارند؛ ادامه خواهد یافت.

      این بود خلاصهٔ «بخشِ سوّم».

      کژدم

      حذف
    4. به همین دلیل بود که زمانی گفتم: «بحثهای مذهبی و ضدّ مذهبی» فقط تکرارِ «دُورِ باطل» است.
      زیرا تا بیایید و یک نفر «مسلمان» و یا «بهایی» و یا «یهودی» و یا «بودایی» را «غیر مذهبی» کنید ....
      صدها هزار «مذهبی» از سوراخها بیرون می خَزند (متولّد میشوند).
      حتّی اگر همه را «غیر مذهبی» کنید؛ نباید انتظار داشته باشید که به «گالیله» و «انشتین» و یا به موجوداتی «شریف» تبدیل خواهند شد.
      تنها فرق این خواهد بود:

      بی شرفهای «با خدا».
      و
      بی شرفهایِ «بی خدا».

      حذف
  4. کژدم عزیز

    شخصیتهایی مشابه سامورایی های که هاگاکوره داستانشان را ثبت کرده هنوز زنده هستند. گاهی مذکر نیستند و ژاپنی هم نیستند...

    https://www.thesun.co.uk/sport/8135636/ufc-polyana-viana-beats-up-robber/

    https://www.youtube.com/watch?v=R-ymK2h_JZ0

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوکچه گرامی
      سامورایی هرگز برای «پول و شُهرت» نمیجنگَد.
      امّا سامورایی که رهبرِ خود را از دست داده و هیچ دلیلی برایِ ادامهٔ زندگی در خدمتگذاری به «رهبر» ندارد را Ronin مینامند که هیچ مسئولیّتی ندارد و میتواند مهارتهایِ خود را به دلخواهِ خود «بفروشد».
      این خانم نَه «سامورایی» است و نَه «Ronin».

      حذف
    2. در سه گانهٔ Matrix «سامورایی» با یک جملهٔ طلایی تعریف شده است:

      The program which doesn't have purpose.... Must be deleted

      سامورایی زمانی که دلیلِ زنده ماندنِ خود را از دست میدهد؛ به دنبالِ نبردی است که در پایانِ نبرد به صورتی شرافتمندانه کُشته شود.
      زیرا برایِ او دلیلی برای «زنده ماندن» نمانده است و تنها دلیل برایِ ادامهٔ زیستن؛ پیدا کردنِ «زمان و مکانی» برای «مرگِ شرافتمندانه» است.

      این مفهوم؛ عصارهٔ آن چیزی است که «هاگا کوره» میخواهد بیان کُند.

      حذف
    3. کژدم عزیز

      این دختر هم به نوعی اسیر بازی سرمایه‌داری است و صاحبی دارد که برایش می‌جنگد و از این نظر آزاد نیست. حداقل از خودش دفاع کرد که قابل ستایش است. در حقیقت در خود ژاپن هم دیگر ادامه زندگی با آن اصول غیر ممکن شده بود.

      اگر با شرافت کامل در هر لحظه عمل کنیم واقعیت این است که دیگر نمی‌توانیم به روش فعلی زندگی کنیم. باید از زنجیره مالی و غذایی و امنیتی فعلی(گلوبالیسم کارت اعتباری و اینترنت و وابستگی به کشاورزی و اسلحه آنها) خارج شویم.

      در واقع زندگی ما ترکیبی از ذلت و اطاعت از سیستم فاسد شده. بدبختی این است که اساس عملکرد بسیاری از ما بقا با هر روش با هدف زنده ماندن است. من بقیه را محکوم نمی‌کنم.

      خودم هرگز مستقیم به ایران خیانت نکردم ولی آیا اینکه کارم را درست انجام می‌دادم، نوعی خیانت برای ادامه جمهوری اسلامی و در پوشش صداقت و خدمت به مردم نبوده است؟ چرا... بوده است.

      و اما چند جمله خارج از موضوع برای اینکه عمق فاجعه را بیشتر بدانیم:

      من به backend چند سایت اینترنتی دسترسی دارم و در این سایتها رسم است که برای دیدن آمار بازدید کنندگان کدی برای آمار گیری قرار می‌دهند که تا به حال از گوگل آنالیتیکز استفاده می‌کردم.

      چون از سیاستهای سوسیالیستی گوگل خوشم نمی‌آید از این سیستم خارج شدم و کد دیگری اضافه کردم که دیتای کاربر در اختیار گوگل نباشد. اما ...

      نتیجه وحشتناکتر بود. این سیستم جدید امکانی داشت که از تمام کاربران در حین استفاده از سایت فیلم می‌گرفت. منظورم صفحه کامپیوترشان است و گرنه من صورتشان را نمی‌دیدم. سن و جنس هر کاربر را میگفت! با توجه به اینکه با مخاطبان سایت آشنایی دارم می‌دانم که هرچه گفت درست بوده.

      نتیجه اینکه این بی‌وجدانها(گوگل و اپل و میکروسافت و هووایی و آکامی و ام‌سی‌آی و تاتا نتورکز و ودافون و ...) آمار همه مردم جهان همراه سلیقه و سن و جنس و حتی بیماری و مقدار سرمایه شان را جمع کرده اند و باهم به اشتراک می‌گذارند.

      بر اساس سابقه بازدید ما در چند سال اخیر می‌دانند ما که هستیم. به همین دلیل وقتی کمتر از ۳۰ ثانیه این اسکریپت را نصب کردم توانست بگوید یک خانم یا آقای ۳۵ ساله در حال بازدید است... چون از قبل آنها را می‌شناخت.

      حتی وقتی کاربر بی خبر از همه جا متوقف شد(خوابش برد یا دنبال کار دیگری رفت یا تلفنش زنگ خورد یا کسی صدایش کرد) روی فیلم علامت zzz افتاد که یعنی فعالیتی ندارد. وقتی دوباره برگشت علامت برداشته شد و فیلم دوباره شروع شد.

      خوشبختانه تا موقعی که از سایتهای دولتی و غیردولتی ایرانی بازدید نکنید در معرض بررسی داخلی نیستید. از سایتهایی خبری و تفریحی که درون ایران هستند دوری کنید ولی حتی یک لحظه فکر نکنید که هیچ کس مثلا در قاره دیگری دیتای شما را ندارد. به عصر بردگی ((خوش آمدیم.))

      فیلم و سند این گفته ها موجود است ولی از ارایه آن معذورم چون تصویر سایتها مشخص است. به هر حال خودتان در گوگل(باز هم گوگل
      ) user recording را سرچ کنید و ویدیوهایش را در یوتوب(بازهم گوگل) ببینید.

      با فرا رسیدن عصر 5g که امروز جنگهای تصاحب قلمرو آنرا در دستگیری مدیر هووای در کانادا می‌بینیم دیگر همین حریم تقریبا خصوصی را نخواهیم داشت.

      وقتی که ping با سرورهای همه جای جهان به زیر ۲۰ میلی ثانیه رسید و کارت اعتباری جدید حاوی سنسورهای فضول به خوردمان داده شد و معامله با پول نقد ممنوع شد، تازه می‌فهمیم این آش چقدر روغن رویش است.

      ببخشید که طولانی شد.


      حذف
    4. خوکچه گرامی
      من آن خانم را به هیچ چیزی متّهم نکردم. بلکه فقط گفتم که سامورایی و حتّی «رونین» نیست.
      در ژاپنِ امروز نیز خبری از «سامورایی» نیست.
      امّا آیینِ «بوشیدو» (بودیسمِ جنگاوران) همچنان زنده است. من دوستانِ ژاپنیِ زیادی دارم و این دوستان؛ از اینکه یک «ایرانی» (نَه ساکِنِ ایران)آیینِ «بوشیدو» را به آنها معرّفی میکُند؛ شگفت زده می شدند و میشوند. عدّه ای از این دوستان زمانی فقط «توریست» (رهگذر) بودند. امّا اکنون با همدیگر «دوست» هستیم. این دوستان؛ اکنون میدانند که چگونه آیینِ «بوشیدو» میتواند در زندگیِ روزمرّهٔ مُدِرن؛ رهگشایِ زندگیِ سالم با «حفظِ غرور و شخصیّتِ فردی» باشد.
      من (کژدم) در بارهٔ آیینِ «بودایِ شاکیامونی» (مرگ و سکوتِ درونی = نیروانا = غیرِ قابلِ دسترسی بودن) سخن نمیگویم.
      بلکه از «بودایِ جنگاور» سخن میگویم که همهٔ آنچه را که «بودایِ شاکیامونی» داشت را دارد. امّا در «معبد» نخزیده است. بلکه همه جا میتواند معبدِ او باشد.
      اگر از وحشتِ کنترلِ دیجیتالی؛ نتوانیم سخن بگوییم؛ باید اقرار کنیم که «پایان» فرا رسیده است. امّا در آیینِ «بوشیدو»؛ فقط «مرگ» است که «پایان» را رقم میزند. زیرا میتوان «سیستم کنترل» را «دُور زد».
      شاید بگویید که «مردمانِ عادی» نمیتوانند.
      پاسخِ من مثل همیشه این است:
      مردمانِ عادی؛ همیشه عادی بوده اند و هستند و خواهند بود.
      مردمانِ عادی؛ نَه «فرهنگ ساز» هستند و نَه «تمدّن ساز».

      حذف
  5. کژدم عزیز

    من از آیین بوشیدو چیزی نمی‌دانم و علاقمند به بررسی آن شدم. اگر در زندگی امروز قابل پیاده کردن باشد حتما ارزشمند است.

    در مورد کنترول دیجیتال هنوز ما کاملا بازنده نیستیم. فقط باید بدانیم آنها از احوال ما آگاه هستند و هدفشان این است که لال شویم.


    بلاخره باید با ما رودر رو شوند. به هر حال ساکت نمی‌نشینیم تا سرمان را زیر آب کنند. مقدار زیادی از کارهایشان لو رفته است.

    سپاس از شما

    پاسخحذف
  6. کژدم گرامی با درود خدمت شما
    به نظرم این مسئله Mother Nature پیوند عمیقی با بحث نژاد پنهانی که شما فرمودید داشته باشد همانطور که گفتید شاید تنها راه گونه ی انسان برای برون رفت از این مشکلات فعلی تغییر روند تولد انسان از انتخاب طبیعی به انتخاب مصنوعی باشد چون براساس انتخاب طبیعی گونه ی ضعیف تر توسط طبیعت حذف میشود و این باعث از بین رفتن ژن های مفیدی خواهد شد که به صورت پراکنده در آنها وجود دارد.به نظرم علاوه بر مسئله ی هدر رفت ژن های مفید توسط طبیعت یکی از دلایل لزوم تغییر روند انتخاب طبیعی به انتخاب مصنوعی میتواند خودِ هوش باشد.زیرا همانطور که میدانید انتخاب طبیعی موجودات ضعیف تر را حذف میکند، و این حذف علاوه بر وقایع طبیعی بیشتر توسط موجودات رقیب و دیگر گونه ها صورت میگیرد، ولی اگر گونه ای پدید بیاید که چیزی به نام هوش داشته باشد و به دلیل داشتن هوش هیچ رقیبی نیز نداشته باشد که ضعیف هایش را حذف کند و همینطور توانایی این را داشته باشد که با استفاده از هوش با بسیاری از وقایع طبیعی مقابله کند در این صورت اگر آن گونه که اکنون گونه ی انسان نام دارد به اندازه ی کافی باهوش نباشد که این را متوجه شود که باید به جای انسان سان، انسان تولید کند یک انفجار جمعیتی از انسان سان ها پدید می آید و چون کره ی زمین توانایی حذفشان را به صورت سنتی ندارد و همینطور توانایی رفع نیازهایش را نیز به مرور زمان نخواهد داشت به ضعیف تر تبدیل میشود و توسط قانون انتخاب طبیعی به عنوان ضعیف تر حذف میشود و انسان ها به دنبال حذف مادرشان خود نیز حذف خواهند شد، مگر آنکه یا به گفته ی هاوکینگ از زمین برویم یا به گفته ی شما خودمان را اصلاح کنیم که به نظرم نظر شما به واقعیت نزدیک تر باشد ولی آیا این اجبار و نیاز به نژاد پنهان باعث میشود انسان سان به عنوان ضعیف تر قبل از کره ی زمین توسط نوابغ به عنوان قطعه ی کوچکی از نژاد پنهان حذف شوند و انسان پدید بیاید یا خیر زیرا در صورتی که این اتفاق نیفتد هوش انسان سان ها که زمانی باعث بقایشان میشد اکنون به دلیل ناکافی بودنش باعث نابودی خودش، زمین و حتی نژاد پنهان خواهد شد، فقط باید دید میتوان قبل از مرگ زمین به نژاد پنهان رسید یا خیر

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      متاسّفانه زمانی که نظریّهٔ داروین را به فارسی امروزی ترجمه کرده اند؛ «Fit» و «Unfit» را به ««قوی» و «ضعیف» ترجمه کرده و همچنان به همان شکل باقی مانده است.
      بهتر است که این دو کلمه به «سازگار» و «ناسازگار» ترجمه شوند تا درکِ فنّی تر و علمی تری از «ادامهٔ حیاتِ گونه های زیستی» را ارائه دهند.

      حذف
  7. به نظر می آید از زمانی که مسیر وبلاگ از تفسیر اخبار صد من یک غاز خبرگزاری ها هر چند از نگاهی عمیق تر، به مسائل ریشه ای تغییر کرده است صدای ویغ ویغ قورباغه ها نیز خفه شده است، افرادی که مانند یک جنده ی مغزی به هیچ کیر تراشیده ای از طرف رادیو فردا و bbc و DW نه نمیگفتند گویا توان هضم این مسائل را نیز ندارند. دیگر از کژدم نظرت درباره ی این چیست و نظرت درباره ی آن چیست خبری نیست، نمی دانم شاید من اشتباه میکنم ولی به نظرم این سری مقالات کژدم چیزی مثل بوم های سفید امضا شده ی سالوادور دالی است، که حقارت این جماعت نشخوارکننده را فریاد میزند

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      اکثر این پرسشگرانی که میپرسند «به نظرِت این چیه و آن چیه؟»؛ «سایبری» هستند و قصدشان اتلاف وقت و به دنبالِ نخود سیاه فرستادنِ وبلاگ است.عدّه ای نیز واقعاً پرسشی دارند که میتوان به راحتی تشخیص داد.
      اگر «سایبریها» اکنون حرفی نمیزنند؛ به این خاطر است که فکر میکنند که مباحث کنونی «بی خطر» هستند. امّا همچنان به نظارَتِ ۲۴ ساعته مشغولند.
      به نظر من مباحث کنونی برایِ رژیم از نظرِ تاکتیکی بی خطر هستند. از سویِ دیگر به نظرِ من برای «ساختنِ اندیشهٔ سیاسیِ مُدرن» بسیار مهمّ هستند.
      اندیشه های «سوسیالیستی» و «دموکراسی خواهی» در حالِ سپرده شدن به «گورِ دائمی» به سر میبرند. صحبت بر سرِ «پادشاهی» و یا «جمهوری» نیز به بازی کردن با کلمات تبدیل شده است.
      امّا آنهایی که میخواهند «ایران را از نو بسازند» باید بدانند که:
      همانگونه که سوسیالیسم و کمونیسم؛ با فروپاشی اتّحاد شوروی به گور سپرده شد؛ «لیبرال دموکراسیِ غرب» نیز به گور سپرده خواهد شد.
      اگر به اروپا و آمریکا نگاهی بیندازید؛ همگی دچار بحرانهای اجتماعی -سیاسی - اقتصادی هستند.
      حتّی «جنبشهای ناسیونالیستی» در اروپا و آمریکا؛ پاسخِ نهایی برای داشتننِ «جامعهٔ پایدار» نیستند. زیرا «ریشه های بحران ها» را «انکار» میکنند و با «برگها و ساقه ها» بازی میکنند. اگر گاهی میبینیم که به این ریشه ها اشاره میکنند؛ برایِ این نیست که مسائل را به صورتِ ریشه ای حلّ کنند؛ بلکه برای «فرا فکنی» و انداختنِ تقصیر به گردنِ «پدیده ها» است.
      امّا هیچکدامشان نمیخواهند در تعریفِ «ریشه ها» از حدّ تعریفِ دروغین و نامگذاریِ عمدیِ آن به «پدیده ها»؛ فراتر بروند.
      کسی که «ریشه ها» را «پدیده» بنامد؛ راه به جایی نخواهد برد.
      میتوان «سیستمهای قضایی» و «قرار دادهای اجتماعی» و «فلسفه» و «ادیان» و مذاهب و «حقوقِ بشر» را «انکار» و دوباره تعریف کرد. زیرا همگی «بافتنی» هستند.

      امّا نمیتوان «واقعیتهای ریشه ای» را انکار نمود.
      فرض کنید که در یک نقشهٔ جغرافیاییِ نظامی؛ به جای سلسله ای از «تپّه ها» و ارتفاعات؛ «رودخانه» نشان داده شود.
      آنگاه خواهید که وقتی نبرد آغاز شد؛ چه بلبشویی راه می اُفتد.

      حذف
  8. دستگیری فعالان و اعضای احزاب دارای مجوزات قانونی و NGO های محیط زیستی با چه هدفی صورت میگیرد ؟

    به نظر میادکه ترس از بهم پیوستن جریانهای اعتراضات پراکنده دارد جدی میشود و با توجه به اینکه اپوزسیون های خارج از کشور نه پایگاهی دارند و نه توان اتحاد و ارائه پلاتفرم عملیاتی مورد پذیرش همه لذا خطر چندانی برای سیستم محسوب نمیشوند ام اعضای احزاب و سازمانهای مردم نهاد در این شرایط پتانسیل خیلی زیادی برا جهت دادن - مدیریت کردن - تعیین شعارها - زمانبندی و دفاع و خدمات پشتیبانی مانند تهیه و توزیع غذا و خدمات پزشکی را دارند و با توجه به ساختار منسجم و شناخته و مورد اعتماد بودن در شهرها و محلات و نیز تجربه کار تشکیلاتی و گروهی لذا این بازداشتها به نظر میرسد پیشگیرانه باشد .


    لیبل گذاری اسماعیل بخشی

    برچسپ و انگ وابستگی به حزب ناشناخته ای مانند حزب کمونیست کارگری به اسناعیل بخشی جهت فرار از اتهام شکنجه فرار خیلی ناشیانه رو به جلوی بود که باعث شد گروه کوچک و ناشناخته ای در یک شب به تمام ساکنین ایران معرفی شود .
    از طرف دیگر وابسته کردن افراد به این احزاب ناشناس و کوچک آن هم کمونیست که دیگر در هیچ جای جهان پشیزی نمیخرند برای خلع سلاح گرو ههای مطرح میباشد .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من به اشخاصی مانندِ «اسماعیلِ بخشی» اعتماد ندارم.
      اگر به سراسَرِ بازی نگاه کنید؛ دستهای باندهای گوناگونِ رژیم را خواهید دید که صحنه گردانی میکنند.
      اینگونه «قهرمانانِ قلاّبی» توسّط رژیم ساخته میشوند و اصالتی ندارند.
      اگر میخواهید جریانهایی را که اصالت دارند را بشناسید؛ از آنها بخواهید که رژیم را سرنگون کنند.
      اگر سرشان را پایین انداخته و «ملچ مولوچ» کردند بدانید که نوکرانِ سیستم موجود هستند.
      رژیم با این بازیها میخواهد در عرصهٔ بین المللی «نمایشِ دموکراسی» راه بیندازد و «اسماعیل بخشی»؛ عروسکِ خیمه شب بازیِ این نمایش است.
      خود اپوزیسیون پندارانِ خارج از ایران نیز چون حرفی برای زدن ندارند؛ با پر و بال دادن به این نمایشهای مسخره میخواهند بگویند که واقعاً «اپوزیسیون» هستند.

      امّا نظرتان در رابطه با دلیلِ دستگیریهای اخیر تا حدودی درست است.
      هرچند که هیچیک از این جریانها و احزاب؛ هیچگونه تلاشی برای براه انداختنِ یک حرکت اجتماعی جهت سرنگونی رژیم نکرده و نمیکنند و نخواهند کرد.

      حذف
  9. https://www.dailymotion.com/video/x54c8wc

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      فایل صوتی را که فرستادید به دقّت گوش دادم. به فایلهای صوتی از مصاحبه های دیگری که توسّط اشخاص دیگر با خانم «هایده ترابی» انجام داده اند نیز گوش کردم.
      در فایل صوتی که شما فرستاده اید؛ نّه «پرسشگر» و نّه «پاسخگو»؛ کاری حرفه ای ارائه نداده اند.
      پرسشها «از هم گسیخته» و پاسخها نیز «نامربوط» و از هم گسیخته تر هستند.
      گویی که میخواهیم در بارهٔ «ماهی اوزون برون» سخن بگوییم؛ امّا سخن را چنان گسترش میدهیم که به دریای مازندران و تاریخ اقوامی که در حاشیهٔ آن زندگی میکردند؛ ختم میشود و مماهی اوزون برون» همچنان ناشناخته می مانَد.
      پاسخگو به جای «روده درازیها»؛ نخست باید استوانه را توضیح میداد و سپس آن ۴۵ سطر «منشور کوروش» را برای شنوندگانش می خواند. امّا بیشتر به حاشیه ها پرداخته و تفاسیر خود را به خوردِ شنوندگان میدهد.
      به چند مورد اشاره میکُنم:
      ۱- در این منشور هیچ نشانه ای از اندیشهٔ «رواداری» دیده نمیشود و کوروش نیز سرکوبگری مانندِ دیگر پادشاهان و فاتحان بوده است و ویرانی معابد «نبونئید» را دلیلی بر آن میداند.از سخنان این خانم چنین بر می آید که امپراتوریِ منطقه ای «بابل» دچار «شکاف» بوده است.عدّه ای «مردوک» را «خدایِ خدایان» میدانستند و از «نبونید» که خدایِ دیگری را معرّفی مینمود؛ شکست خورده بودند و خدایشان نیز توسّط «نبونید» تحقیر شده بود.کوروش با رهبرانِ «شکست خوردگان» وارد مذاکره شده و «مردوک» را گرامی میدارد و به این وسیله «شکست خوردگان» را با خود متّحد مینماید. حال در یک سوی؛ «نبونید» را داریم و در سویِ دیگر «کوروش» و «متّحدینِ بابلی» او را.
      «نبونید» شکست میخورد و «کوروش» پیروز میشود. این جنگ همراه با خونریزی بوده است. امّا هیچ سندی وجود ندارد که بگوید:
      معابِدِ «نبونیدی»؛ توسّط «کوروش» ویران شده باشد. بلکه به احتمالِ زیاد توسّطِ «شکست خوردگانِ پیشین» (پرستندگانِ مردوک) که اکنون به کمکِ «کوروش» دوباره پیروز شده بودند؛ ویران شده اند و برایِ کوروش نیز اهمّتی نداشته است و چه بسا اگر قدرت در دستِ ستایندگانِ «مردوک» بود؛ با «نبونید» مذاکره میکرد و «خدایِ ماه» را می ستود و اکنون این «استوانه» نوشته های دیگری را با خود حمل میکرد. زیرا هدفِ کوروش پرستش و گسترش آیینِ «مردوک» نبود.
      اینکه کوروش میگوید به سربازانش دستور داده است که به هیچکس آسیبی نرسانند؛ «پروپاگاندا» نیست. زیرا پروپاگاندا یعنی «تبلیغِ توپخانه وار» و «بمبارانِ تبلیغاتی».
      امّا طبقِ آنچه که تا کنون کشف شده است؛ این استوانه «منحصر به فرد» است و نوشته های آن «استوانه» را در کنار یکی از ستونها «دفن» کردند و نوشته های آن استوانه هرگز توسّط اقوامِ دیگر خوانده نشد.
      اگر «پروپاگاندا» بود؛ «کوروش» حتماِ دستور میداد که حدّ اقلّ ۱۰۰۰ نسخه از آن را به بسازند و به رهبرانِ اقوامِ دیگر بفرستند و چه بسا اکنون مشکلِ «استوانهٔ شکسته و خُرد شده» را نیز نداشتیم و نسخه های دیگری نیز داشتیم.

      «دنباله در پایین»

      حذف
    2. (ادامهٔ بالا)

      ۲- خانم ترابی در این فایلِ صوتی میگوید که «نبونید» دارایِ «ارتشِ منظّم» برای «جنگهای ادامه دار» بوده است. امّا در مصاحبهٔ دیگری که با شخص دیگری انجام داده است؛ میگوید که «نبونبد» ارتش منظّم نداشته است و در زمانِ جنگ؛ مردم را فرا میخواندند.

      https://goo.gl/mZpRRU

      ۳- خانم ترابی «آزادیِ به اسارت رفتگان» در زمانِ «نبونید»؛ توسّط «کوروش» را به زیرِ سؤال میبرد. زیرا میگوید که نامِ هیچ قومی در این استوانه نیامده است. لابُد «یهودیها»؛ «کِرم» داشته اند که کوروش را «مشیخا» (نجات دهنده) نامیده و تا حدّ «فرستادهٔ یَهُوه» گرامی داشته اند. به خانم ترابی بگویید که اگر نامِ اقوام و قبایل در این استوانه نیامده است؛ دلیل بر نفیِ «کُلّ ماجرا» نیست. زیرا حدّ اقلّ یکی از این اقوامِ «بسیار شناخته شده و مشهور»؛ نامِ او را ۱۰ ها بار در متونِ قدیمیِ خود آورده است.
      ۴- خانم ترابی «گزنفون» را نمیپذیرد و میگوید که «افسانه پردازی» است و مستند نیست.
      ما قهرمانانِ افسانه ایِ تاریخی زیادی در اقوامِ گوناگونِ «گونهٔ انسانی» داریم. عدّه ای از این «قهرمانانِ افسانه ای» و حتّی «خدایان» به خصوصیّتهایی مشهورند که بنا بر «تعاریفِ اخلاقیِ حاکِمِ کنونی» میتوانیم آنها را به «نیک» و «بَد» تعبیر کنیم.
      پرسش این است که چرا گزنفون؛ «کوروش» را «نیک» میداند؟
      من (کژدم)؛ خانم «هایدهٔ ترابی» را یک «احمق» نمیدانم. البتّه ایشان را «محقّق» هم نمیدانم. اگر «محقّق» بودند؛ حتماً بایستی «کشفیّاتی» نیز داشته باشند و گرنه درجهٔ «دکترا» را «احمدی نژاد» و «رائفی پور» و «مُحسن رضایی» و «محمّد خاتمی» نیز دارند.
      آنچه که باید موردِ تحقیق قرار گیرد؛ «شیوهٔ کشور داری» و همچنین «شیوهٔ جهانگشاییِ کوروشی» و مقایسهٔ آنها با شیوه هایِ سایرِ «همتایانِ کوروش» است و فکر نمیکنم که خانمِ «ترابی» حوصلهٔ چنین تحقیقاتی را داشته باشد. زیرا به جُز «۴۵ سطر»؛ به عنوانِ سَنَد؛ چیزی در دست ندارد. لذا تحقیقاتِ ایشان در حدّ «نشخوارِ تحقیقاتِ دیگران» (محققینِ اروپایی)و در همین نقطه پایان یافته.
      خانم ترابی؛ «عدمِ وجودِ اسناد» را بهانه ای برای «تنبلیِ ذهنیِ خود» قرار داده است.

      حذف
  10. سپاس ازپاسخ شما.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی

      من (کژدم) از آن نوع آدمهایی نیستم که روزانه ۵۰۰ رکعت نمازِ «پان ایرانیستی» بخواند و ناسیونالیسم را در «عَرَب ستیزی» و یا «تُرک ستیزی» و «کُرد ستیزی» و در پایانِ ماجرا؛ «همه ستیزی» خلاصه کُند.
      مشکلِ ما با سجده کردن به آرامگاهِ «کوروش» حلّ نخواهد شد.
      امّا اگر «۲۰۰ هزار کوروشِ جنگاور» دارید؛...
      مطمئن باشید که مشکل حلّ خواهد شد.

      حذف
  11. کنفرانس ورشو نقطه پایانی گوادلوپ!!!...کژدم ناقلا این هم از سورپرایز زمستانی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      منظور من از زمستان؛ سلسله حملاتِ اسرائیل برای فراری دادنِ «گروهبان حاجی بادمجان میرزا قاسمی» از سوریه و سپس عراق است.
      نیروهای حاجی بادمجان در عراق نیز امنیّت نخواهند داشت.
      کور کردنِ تونلهای حزب الله لبنان توسط ارتش اسرائیل چه بسا نشانهٔ جنگهایِ دیگری است که اسرائیل و آمریکا برای قیچی کردنِ «دُمِ بادمجان» از منطقه تهیّه دیده اند.

      حذف
  12. کژدم گرامی؛ سالهاست مطالب شما را می خوانم ولی متاسفانه باید عرض کنم شما هیچ کس و هیچ شخص و گروهی را در ایران کنونی آزادی خواه واقعی و مبارز جدی نمیدانی؟! اسم از هر شخص یا گروهی به میان می آید شما همواره انگ مزدوری؛ ساختگی؛ احمق بودن؛ نشخوارکننده؛ غرغره کننده گه فلان دیوث و فلان کونی را فوری بهش میچسبونی و الفاتحه! همواره طرفدار بحث های نظری ابرانسان و ابر هوش و ابرکیر خر هستی و هرکسی در این موارد لب به سخن باز کند؛ یا می شود نشخوارکننده؛ یا چهارپا و یا کسی که فرق خیار با هویج را نمی داند؛ ظاهرا به نظر شما که همواره مورد احترام بنده بوده و هستید همه در حد خر و چارپا و احمقند و اندک جماعتی به اندازه انگشتان یک و یا دو دست غیراز خوردن و ریدن و کردن؛ مغزشان هم خوب کار میکند! همه اش یاس؛ همه اش فحش؛ همه اش ناامیدی و مستراح؛ از این مستراح اسلامی همه به تنگ آمده ایم؛ فرضیات و واقعیتها را هم کم و بیش میدانیم، جنابعالی نقشه راهت چیه و چه باید کرد؟!راه حل کجاست؟ آن هوشمند با بهره هوشی بالا کجاست؟ کی و چطور زندگی این انسان نماها درست خواهد شد؟ کی؟ ببخش خیلی عصبی شدم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی

      بهره های هوشی بسیار بالا:

      ۱- دکتر مصباح یزدی.
      ۲- دکتر سازگارا.
      ۳- دکتر مخملباف.
      ۴- دکتر محسن رضایی.
      ۵- دکتر ژنرال قاسم سلیمانی.
      ۶- دکتر رضا پهلوی.
      ۷- دکتر تقی زاده.
      ۸- دکتراکبر گنجی.
      ۹- دکتر احمدی نژاد.
      ۱۰- دکتر تریتا پارسی.
      ۱۱- دکتر مهندس میر حسین موسوی.
      ۱۲- دکتر آیة الله العظمی کرّوبی.
      ۱۳- دکتر پیشمرگهٔ قهرمان مهتدی.
      ۱۴- دکتر پیشمرگهٔ قهرمان هجری.
      ۱۵- دکتر امام حسن بنفش.
      ۱۶- دکتر مطهّری.

      باز هم بشمارم؟

      حذف
  13. کژدم گرامی؛ عذرخواهی میکنم بابت عصبانیت خودم در نظر قبلی و چون و چراها در خصوص فحاشی های کژدمی و سوال در مورد به ظاهر آزادیخواهانی که با تیزبینی های کژدمی زودتر از بقیه ماهیتشان برملا می شود؛ حقیقت اینست که من و حداقل جماعتی که من میشناسم از این گنداب متعفن صفوی نای نفس کشیدنمان باقی نمانده؛ نا امید و سرخورده از اینهمه بحث ها و حرفهای معترضانه در اینترنت و توئیتر و فضای به اصطلاح مجازی هستم ولی دریغ از یک حرکت سازماندهی شده و منسجم!واقعا برمن خرده نگیر که همچون بسیاری از ایرانیان دربند این حاکمیت ننگین و چپاولگر؛ از خشم و تنفر به خود میپیچیم و عرضه اتحاد و یکپارچگی را نداریم؛ شاید تکراری باشد ولی بد نیست راجع به این موضوع و اتحاد و یکپارچگی و انسجام و هدفگذاری و سازماندهی در این شرایط جامعه شناختی اسفناک؛ (و دقیقا منظور من در این فضای انفعالی و بی تفاوتی و بی هدفی حال حاضرجامعه منفعت طلب ایران کنونی)؛ من و امثال بنده را راهنمایی کنی؛ هرچند در مطالب قبلی وبلاگ در مقالات و مطالب متعددی راجع به آن بحث کرده ای؛ ممنون و سپاس و عذرخواهی مجدد به خاطر لحن نظر قبلی ام؛ ناشناس پست ۲۳ دی ۱۷:۳۸

    پاسخحذف