۱۳۹۷ دی ۲۷, پنجشنبه

ملاقات با «اندیشه های کُهَن» و «اندیشه های نو» (بخش دَهم)

ایران

در این نوشتار؛ رویِ سخنم با هوادارانِ «فرقه هایِ سیاسیِ سکولار» است.

۱- زمانی که «سیّد رضا دیبا» (شیعهٔ اثنی عشری)؛ میگوید که برایش فرقی ندارد که شکلِ حکومت «جمهوری» و یا «پادشاهیِ پارلمانی» باشد؛.... آیا آنهایی که خود را هوادارِ این موجودِ سخیف و شارلاتانِ «اثنی عشریِ جعفر کذّابی» میدانند؛ چرا از او نمیپرسند که «برنامه هایِ مشعشَعش برای حدّ اقل ۵۰ سالِ آینده چیست؟» که «جمهوری» و یا «سلطنت» نمیتوانند در آن خللی بوجود آورند؟.
آیا «رفراندوم» و «هر نفر یک رأی»؛ تنها «شمپانزه» ای است که این موجود (سیّد رضا دیبا) توانسته است بزاید؟ و یا اینکه «ماده اَش» را واداشته است تا چنین موجودی را زاییده  و در کنارِ «نور» و «ایمان» قرار دهد؟ («نور» و «ایمان» و «شمپانزه» ... مثلّثی تاریخی است که باید در کتابِ «گینِس» ثبت شود).
۲- هوادارانِ «جمهوری خواهی»؛ باید از رهبرانِ کوتولهٔ خود بپرسند:
شما چه برنامه هایی برایِ آیندهٔ ۵۰ سالهٔ ایران دارید که فقط با «جمهوری خواهی» میتواند  میسّر شَوَد؟
۳- هوادارانِ «مشروطه خواهی» نیز باید از «فُسیلها» بپرسند:
چه برنامه ای دارید که «جمهوری و یا سلطنتِ پارلمانی» مانِعِ آن هستند؟
۴- هوادارانِ «خودمختاری» باید از اوباشانِ «سُنّتی» مانندِ «هجری» و «مهتدی» بپرسند که آیا میخواهند «کردستان» را به «سرزمینی محصور» در میانِ دشمنانِ «تُرک» و «عرب» و «فارسهایِ قلّابی» تبدیل کرده و برای کمترین خواسته های «صادراتی - وارداتی» به کیر لیسیِ «ترکهایِ عثمانی» و «عربهایِ عراقی و سوری» و «حکومتِ مرکزیِ کشورِ تهران» با حاکمیّتِ  رژیمِ بعدیِ  بر ایران واداشته و نامش را «استقلال» و «خود مختاری» بگذارند؟
۵- هوادارانِ «جنبشهایِ چپ» باید از «لنینهایِ خود» بپرسند که آیا برنامه ای فراتر از ریختنِ داراییهایِ ایران به شکمِ «مصرف کنندگانِ بی مصرف»  و تبدیلِ آن به «مدفوع» دارند؟ ... اگر برنامه ای غیر از این ندارند؛ چرا هنوز «زنده» هستند و به اتّهامِ «خیانت» کشته نشده اند؟

هر ۵ فرقهٔ  این جریانات به یک «خیانَتِ تخیّلیِ رویایی» دِل بسته اند و آن «خیانَتِ تخیّلیِ رویایی» .... بر «تأثیرِ رأیِ مردم» (سرمایه گذاری بر رویِ فقر) استوار هستند و تمامیِ تلاشِ آنها نَه برای آینده ای روشن  بلکه بر رویِ  «سرمایه گزاری بر رویِ فقرِ فرهنگی» استوار است. (وعده هایِ دروغین و فریبِ مردمِ احمق). (مردم= توده ها= تاپاله ها).
امّا هیچ یِک از آنها هرگز به شما نخواهند گفت که: در این میان «مردُم» کیستند؟
امّا من بنا بر تجربیّاتِ گسترده و تاریخیِ جهانی به شما میگویم که «مردم» کیستند.
۱- «مردم» برایِ «آشور بنی پال» غوغا کردند.
۲- «مردم» برایِ «کوروش» غوغا کردند.
۳- مردم برایِ «غارتگرانِ عَرَبِ مسلمان» غوغا کردند.
۴- مردم برایِ «هیتلر» غوغا کردند.
۵- «مردم» برایِ «ناپلئون» غوغا کردند. (سپس به او خیانت کردند).
۶- «مردم» برایِ «اوباما» غوغا کردند. (سپس او را «خائن» نامیدند).
۶- «مردم» برایِ «موسولینی» و «استالین» غوغا کردند.
۷- مردم برایِ «خمینی» غوغا کردند.
۸- «مردم» برایِ «موسوی - کرّوبی» غوغا کردند.
۹- «مردم» براي «گروهبان حاجی بادمجان میرزا قاسمی» غوغا میکنند و او را «ژنرال» و «آریو برزنِ عارف» مینامند.

نتیجه اینکه:
 «مردم» همیشه در حالِ «غوغا» هستند.

آیا کلمهٔ «مردم» با یک «گونیِ سیب زمینی» فرق دارد؟
اگر فرق دارد؛ پس چرا «مردم» به «احمدی نژاد» به خاطرِ «گونیَ سیب زمینی» رأی دادند؟
آیا «مردم» را در رویارویی با نخستین «سبدِ غذاییِ امام حسنِ بنفش» دیدید؟
آیا دیدید که همین «کعبهٔ دروغینِ مشروعیّت» (مردم) .... چگونه مانندِ «حیواناتِ وحشی» همدیگر را مانندِ «خوکها» و «گرازهایِ گرسنه» زیرِ دست و پا «لِه» کردند؟
آیا میتوانید باور کنید که «دونالد ترامپ» به «اوباما» رأی داد؟ زیرا «اوباما» از «تغییر» و «ما میتوانیم» سُخن گفت و «دونالد ترامپ» را «خر» کرد؟

پرسشِ نهایی اینکه:
«آیا وقتِ آن فرا نرسیده است که با «رأی مردم» خداحافظی کرده و «استراتژیهایِ خود» را برایِ «آینده ای درخشان» بیان کنیم؟ و به «صورت» و «هیکلِ» همهٔ «جمهوری خواهان» و «سلطنت طلبانِ پارلمانی»؛ «مدّعیانِ دروغینِ حقوقِ قومی» و «چپگراهایِ عقب مانده پَروَر» ؛  استفراغ کرده و «بِرینیم» و به آنچه که «رأی مردم» نامیده میشود و میتواند حتّی به «پوستِ خربزه» فروخته شود؛ «نَه» بگوییم؟
آیا زمانِ آن فرا نرسیده است که با «مردم» رو راست باشیم و به آنها بگوییم که: «تشیّع» و «تسنّن»؛ بازیهایی بودند که توسّط حماقتهایِ شما؛ این سرزمین را به باد دادند؟
آیا زمانِ آن فرا نرسیده است که به «مردم» بگوییم:
«دورانِ مردم» پایان یافته است و شماها باید میانِ «ادامهٔ زندگیِ ناشرافتمندانه» و «مرگِ نژادیِ شرافتمندانه»؛ یکی را انتخاب کنید و ادامهٔ زندگی را به فرزندانِ خود که «انسان سان» نیستند؛ بلکه «انسان» خواهند بود؛ بسپارید؟

به قولِ «لورا اینگراهام».

This is the Angle  (نقطهٔ عطف)



کژدم





۶۲ نظر:

  1. این نظریه مطرح شده شما بسیار متعالی است اما نیاز به یک دگرگونی اساسی در مانیفست دارد که حتی رادیکال ترین احزاب در کشورهای مترقی هم جسارت مطرح کردنش را ندارند چه برسد به کشور عقب مانده ایران!!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      منظورتان را از «دگرگونی اساسی در مانیفست» را نفهمیدم؛ زیرا بسیار «کوتاه» سخن گفتید.
      اگر توضیحِ مشروح بدهید سپاسگزار خواهم بود.

      حذف
    2. منظورم از ادامه زندگی ناشرافتمدانه و انتی تز مرگ نژادی شرافتمندانه هست که باید توسط الیت حاکم که در حال حاضر توسط احزاب رهبری می شود در مانیفست آنها گنجانده شود که کار بسیار سختی هست به خاطر ترس از عواقبش و هنجار شکنیهایش

      حذف
    3. ناشناس گرامی
      این الیتهای حزبی؛ هرگز چنین نظریّه ای را در مانیفست خود قرار نخواهند داد؛ زیرا از طرف International Corporate ها استخدام شده اند تا برای آنها در مجالسِ قوّهٔ مقننه برای آنها لابیگری کنند. این الیتها شاید به موجوداتِ «بیمصرف شده»؛ به عنوانِ «مشتریانِ جدید» نگاه کنند و در پِیِ این باشند که چگونه کالاهایی برای آنها تولید کنند؟ و چگونه رأی آنها را در انتخاباتها بخرند؟

      این نظریّه باید به میان مردم برود و آنها را با آینده ای که در انتظارِ فرزندانشان است آشنا کُند و بتواند به «باورِ علمی» تبدیل شده و جلو فاجعه را بگیرد.
      قانونی شدنِ کشتِ شاهدانه در کشورهای گوناگون و تبلیغاتِ دروغین در رابطه با بی ضرر بودنِ آن؛ نخستین گامی است که «الیتها» برای تخدیرِ مردم؛ برداشته اند. شاید گام بعدیِ «الیتها» آزاد نمودنِ تولید و فروشِ DMT باشد.

      حذف
  2. تا زمانی که این مردم آموزش های سیاسی نبینند و به عنوان مردمی فهیم تبدیل به یه ملت آگاه به منافع ملی نشوند و واجدین شرایط موفق به اخذ کارت شایستگی حضور در انتخابات و سایر مسائل سرنوشت ساز ملی ، نگردند، هرگونه صحبت از ملاک قرار دادن خواسته های «مردمی=توده ای=گله ای» نه به سمت دموکراسی واقعی در پادشاهی انجمنی که راند ن این گله بسوی سراب خواهد بود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      اگر منظورتان اندیشه های «استاد فرود فولادوند» است؟! باید بگویم که اندیشه های ایشان را باید در «عدالت گستری» و «حکومتِ رفاهِ ملّی»؛ کلاسه بندی کرد. اگر اندیشه های ایشان در دورانِ محمد رضا پهلوی اجرا میشد؛ حتماً به صورتی غیر قابل تصوّر در شرایطی بسیار بهتر از اکنون بودیم.
      امّا در شرایط کنونی؛ اندیشه های ایشان؛ پاسخگوی بحرانهای کنونی نیستند. زیرا بخش بزرگی از بحرانهای کنونی جنبهٔ بین المللی یافته اند.
      بحرانهای داخلی ایران نیز به صورتِ «نهادینه شده» در آمده اند.
      به عنوانِ مثال: جمعیّت ایران در حال رسیدن به ۱۰۰ میلیون نفر است.
      این امر یک بحرانِ «نهادینه شده» و بسیار خطرناک است.

      حذف
  3. بحرانهای نهادینه شده را باید با شناخت دقیق ساختاری ونیز با اقدام به شناسایی مراکز اصلی این بحرانها درصدد تغییر نگرش و عملیاتی کردن نگرش های نوین برای کنترل هرچه بهترآن بحران به سمت کاهش اثرات مخرب آن باشد .
    به عنوان مثال:لازم است در وزارت آموزش ضمن پیاده سازی آموزش نوین،سازمان سنجشی از همان ابتدای کودکی کلیه ی موارد رشد فیزیکی و خصوصاً ذهنی و ضریب هوش را رصد کرده واین داده ها را در مراحل مختلف و مورد لزوم مثل واجد شراط بودن برای ازدواج دو نفربا ضریب هوش نزدیک به هم (حتی مهمتر از آزمایش خون)برای کنترل بارداری، از نظرداشتن 1یا2فرزند تا بتوان کنترل جمعیت را بدست آورد وسنجش شایستگی استعداد برای اشتغال واخذ مسئو لیت ها ، و...نام برد تا بدینوسیله به تدریج از تولید و زادوولد انبوه آن دسته از مصرف کنندگان زباله ساز در جامعه ،کاسته شود.
    شجاعت در ارائه نظریات نوین و تلاش برای تغییر نگرش ها و دیدن از زاویه ای دیگر به موضوعات و همچنین شجاعت درعملیاتی نمودن آنها همان است که استاد فولادوند آموخت.از شما هم می آموزیم.شما گزنده افکار و زندگی پوسیده هستید.لطفاً ادامه دهید.

    پاسخحذف
  4. کژدم گرامی درود . به گمان من بزرگ ترین مشکل تغییر رژیم دجالان نبودن اپوزیسیون قوی هست و این مشکل که کدام گروه میخواهد بلافاصله بعد از سقوط این کفتار ها قدرت را به دست بگیرد و آیا اجازه برگذاری رفراندوم. بدون.تغلب را میدهد یا نه را فقط میشود از یک راه به سرمنزل مقصود رسانید و آن نیست جز یک اساسنامه موقت که توسط افراد کاملا وارد به قوانین بین المللی و دموکراسی نوشته شود که گرو و یا گروه هایی که پس از سقوط رژیم به قدرت میرسند باید این اساس نامه و.در اصل قوانین را رعایت کنند و هرگونه تخلفی که مشاهده شود باید فورا مجازات شوند . البته این قوانین تا برگذاری رفراندوم و استقرار حکومت اکثریت جاری و ساری است . تانظر آن گرامی چه باشد
    با احترام ایرانی گمنام

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ایرانی گمنام گرامی
      درود بر شما

      مشکلِ اصلی این است که ساکنانِ ایران و آنچه که «گروههای اپوزیسیون» نامیده میشوند؛ اساساً درکی احمقانه از «اپوزیسیون» دارند.
      «اپوزیسیون» به گروههای مخالف که تنها کارشان «عربده کشی» است؛ اطلاق نمیشود.
      بلکه «اپوزیسیون» یعنی:
      (مجموعه ای از نیروهایِ مخالفِ «سازمان یافته» با هدف و یا اهدافِ مشترک با «استراتژیِ تدوین و تعریف شده» که حتّی اگر رهبریِ آن به خاطر دلایل امنیتی در خارج از ایران است؛ باید تنهٔ اصلی و شبکه های مبارزاتیِ آن در درونِ ایران باشد).
      درکِ ساکنینِ ایران از «اپوزیسیون» این است که عدّه ای می آیند و آنها را نجات میدهند (چیزی شبیهِ امام زمان). زمانی که میبینند؛ این گروهها نه تنها هزار پاره هستند؛ بلکه حتّی برنامه ای ندارند؛ سخنی دلگرم کننده نیز ندارند؛ لذا «ساکنینِ ایران» نیز «ریسک» نمیکنند و خود را اسیرِ چند نفر «لات و لوط» که فقط چند تا کتاب خوانده اند؛ نمیکنند.
      لذا کار به آنجا کشیده شده است که حتّی این «لات و لوطها» خودِشان نیز منتظرِ «کمکهایِ غیبی» از طرفِ «امامِ زمانِ اصلی» (آمریکا و اروپا) هستند.
      به نظرِ من این «لات و لوطها» را حتّی نباید «محفلهایِ شِبه روشنفکری» نامید؛ زیرا ارزشی که دارند؛ بسیار پایین تر از «کارهایِ محفلی » است.
      مشکلِ بنیادیِ دیگر این است که: «امامِ زمانِ اصلی» از آنها میخواهد که اگر «نیرویی» و «شبکه هایی» در درونِ ایران دارید را «فعّال» کنید.
      بزرگترین پاسخَ این «لات و لوطها» به «امام زمانِ اصلی» این است که چند نفر را در ایران نشان دهند که چند اعلامیّه و یا «شبنامه» را به در و دیوار چسبانیده اند.
      این در حالی است که بر خلافِ تصوّر این «لات و لوطها»؛ «امامِ زمانِ اصلی» «خَر» نیست و بر اساسِ تجربیاتِ قرنِ اخیر میداند که «جنبش و رهبری» در عرصهٔ «مِیدانی» چه مفهومی دارد. لذااز آنها «شبکه هایِ فعّال» میخواهد تا بتوانند جنبشهایی مانندِ «جنبشِ دل به دریازدگان» راه بیندازند و تداومِ آنرا تضمین کنند.
      این «لات و لوطهایِ احمق» فکر میکنند که میتوانند با ادّعاهایِ دروغین که: «ما این جنبش را براه انداختیم»؛ «امامِ زمانِ اصلی» را فریب دهند.
      ایرانی گمنامِ گرامی

      خیالتان را راحت کُنم که: بحثِ «سرنگونیِ رژیم» را فراموش کنید. زیرا هیچگونه «ارادهٔ سازمانیافته ای» برای سرنگونیِ رژیم وجود ندارد.
      این «لات و لوطها»؛ حدودِ ۴۰ سال است که حتّی خودشان را نیز نشناخته اند؛ چه رسد به داشتنِ «اندیشهٔ سیاسی».
      این اوباشان؛ حتّی از سرنگون کردنِ «رقبایِ تخیّلیِ خود» در خارج از ایران نیز؛ عاجز هستند.
      چه رسد به سرنگونیِ رژیمِ حاکم.

      حذف
  5. سلام بر کژدم گرامی. ببخش اگه معنی این قسمت رو خوب نفهمیدم. متظورتان اینست که حکومت بصورت سلطنت مطلقه باشد یا چیز دیگری؟ این موردی که شما فرمودید یکی از تازه ترین صحبتها در مورد نوع حکومت آینده است. اگر توضیح بیشتری بدید ممنونم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من (کژدم) به «سلطنتِ مطلقه» و «نظامِ پادشاهیِ پارلمانی» و «پادشاهیِ پیشنهادیِ استاد فرود فولادوند» و «جمهوری» و «لیبرال دموکراسی» و «سوسیالیسم» عقیده ای ندارم. زیرا همهٔ این «گفتمانها» را «دایناسورهایِ انقراض یافته» میدانم که «شبهّ روشنفکرانِ جوامِعِ عقبمانده» مانندِ ایران «استخوانهای این فُسیلها را می پرستند».
      گویی که از «رضا اسهال و استفراغی» و «امامزاده ها» تقاضایِ «شفا» کنیم.

      به فاصلهٔ زمانی میانِ «فرانتس کافکا» و «صادق هدایتِ خاک بر سَر» نگاهی بیندازید.
      آنچه که «روشنفکرِ ایرانی» مینامید؛ حتّی «شبهِ روشنفکر» نیز نیست؛ ... هیچ خلّاقیّتی از خود نشان نمیدهد.
      «نشخوار کننده» است.
      «کاپی پِیست» کار است.
      آنهم پس از «دَهه ها».
      روشنفکرهای ادّعایی ایران؛ مانندِ همین کارخانه هایِ «اتوموبیل سازی» و «موشک سازی» هستند.
      به سختی تلاش میکنند که «دایناسورها» را «مهندسی معکوس» نموده و «کُپی» کنند.

      حذف
    2. به همین وضعیّتی که در آمریکا در جریان است؛ نگاهی بیندازید. نمایندگان و سناتورها به جایِ اینکه به فکرً مجموعهٔ مردم آمریکا باشند؛ هر مسئله ای را که مطرح میشود؛ به «دلقک بازیهاي کثیفِ سیاسی» تبدیل میکنند. اختلافاتِ حزبی بر سرِ منافعِ مردم نیست بلکه به بازیهای کثیفِ سیاسی برای ماندن در «قدرت» و حفظ صندلی در گنگره و سنا تبدیل شده است.
      این امر در تمامیِ لیبرال دموکراسیهای غربی حاکم است و در کشورهای عقبمانده نیز آش همین آش است و کاسه همین کاسه.
      تنها مسئلهٔ فریبنده در لیبرال دموکراسیهای غربی؛ وجودِ «تریبونهایِ فردی» است. امّا مسئله این است که آیا این تریبونهای فردی حمایت میشوند؟ یا اینکه صدایشان شنیده نمیشود؟
      زمانی که صدایشان شنیده نشود؛ «بود» و «نبودشان» فرقی ندارد.
      به همین وبلاگ نگاه کنید. آیا صدایش شنیده میشود؟ تا چه شعاعی شنیده میشود؟
      آیا تا به حال تأثیری در اندیشه هایِ رایجِ سیاسی در جامعهٔ ایرانی داشته است؟
      من مطمئن هستم که نداشته است و آن تعدادِ انگشت شماری که این وبلاگ را میخوانند؛ در تصویرِ بزرگ موجوداتِ تعیین کننده ای نیستند.
      شاید اگر مالیخولیاهایی مانندِ «بوفِ کور» و «هامون» مینوشتم؛ خوانندگانِ بیشتری داشتم.
      به همهٔ آنهایی که «تحلیلگر» نامیده میشوند؛ نگاهی بیندازید و ببینید که آیا تا کنون تلاشی برای «گره گشایی» انجام داده اند؟ آیا «نگاهشان» رو به آینده بوده است؟
      میدانید که نبوده است ولی بازهم آنها را «میخوانید» زیرا به ضرب و زورِ «تبلیغات» و داشتنِ «تریبونهایِ اهدایی» همان حرفهایی را میزنند که ۴۰ سال است میگویند و مانندِ یک «قطعهٔ سنگی»؛ هیچ تغییری نکرده اند و به همین دلیل نیز موجبِ «تغییرات» نشده اند.

      حذف
  6. In a rare move, Mueller’s office denies report that Trump ordered lying

    https://www.washingtonpost.com/world/national-security/2019/01/18/b9c40d34-1b85-11e9-8813-cb9dec761e73_story.html?noredirect=on&utm_term=.e75fe98b9193

    پاسخحذف
  7. The market has jumped 12 percent since shutdown began
    Irina Ivanova - CBS News - Friday, January 18, 2019

    پاسخحذف
  8. با درود به کژدم گرامی؛ نظر شما در مورد اجلاس ورشو و تاثیرگذاری این اجلاس که به طور مشخص در مورد ایران خواهد بود؛ چیست؟ آیا گوادالوپی دیگر در راه است؟ سوال دوم اینکه چرا شما با این شیوه تحلیل و بررسی و نقد و تفکرات عمیق؛ در صدد ایجاد یک تشکیلات سازمانیافته و منسجم و هدفدار برای آینده این مرز و بوم نیستید؟ و اگر هستید چرا مخاطبان قابل اعتماد و میهن پرست را از طرق دیگر و مطمئن وارد آن تشکیلات و سازمان نمی کنید؟ با تشکر و سپاس

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      برخلافِ نظرِ برخی تحلیلگران؛ من (کژدم) معتقد نیستم که اجلاسِ ورشو؛ دهن کجی به اروپایِ غربی است. بلکه این اجلاس تا حدودی با اروپای غربی نیز هماهنگ شده است. تا زمینه های نوعی از توافق جهانی برای خفه کردنِ اقتصادی و سیاسیِ رژیمِ شیعی ایران را فراهم کُند.
      باز هم برخلافِ برخی نظریّه ها که میگویند این اجلاس زمینه چینی برای حملهٔ نظامی به رژیمِ شیعی ایران است را نیز برآوردی غلط میدانم.
      امّا اگر رژیمِ ایران دست به حماقتِ نظامی بزند؛ با و یا بدونِ اجلاسِ ورشو؛ حملهٔ نظامی به ایران حتمی خواهد بود.
      آنچه که در رسانه های فارسی زبان در رابطه با تقاضای جان بولتون از پنتاگون برای ارائهٔ طرحهای حملهٔ نظامی به رژیم ایران مطرح شدند؛ همگی دچار سانسور شده و خبر اصلی را به یک خبرِ دروغین تبدیل کردند.
      جان بولتون تقاضای یک «حملهٔ محدود» را نموده بود و نگرانیِ پنتاگون از این بود که چنین حمله ای کافی نخواهد بود و مقیاس حمله باید بسیار گسترده تر از «خواستهٔ کوچک» جان بولتون باشد.
      لذا نتیجه ای که من (کژدم) میگیرم؛ این است که اگر پروندهٔ برخوردِ نظامی گشوده شود؛ ماورایِ تصوّر ساکنینِ ایران و حکومتِ انگلهای صفوی مسلک خواهد بود.

      امّا در این رابطه که چرا من (کژدم) در صددِ ایجادِ یک تشکیلاتِ منسجم نیستم؛ باید بگویم که زمان با مطرح نمودنِ نظریّهٔ «ظهور در قامتِ حکومتی»؛این تلاش را آغاز نموده و با دو مصاحبه تحتِ عنوانِ «ساختار شناسی» کلید زدم.
      امّا حماقت و رذالتی که در آن تشکیلات وجود داشت و همچنان وجود دارد؛ مانع ادامهٔ کار شد و آن تشکیلات پس از چند ماه به تدوینِ استراتژیِ مشعشعِ «طلاقِ مسلّحانه» روی آورد.
      از آن زمان حدودِ ۵ سال میگذرد که اگر آن «حماقتِ پَست فطرتانه» وجود نداشت؛ اکنون دستاوردهای بزرگی میتوانستیم داشته باشیم.

      در شرایط کنونی به هیچکس حتّی اعتمادی « یک درصدی» نیز ندارم.
      همهٔ این اوباشان که خود را «سازمانها» و «احزاب» و «گره ها» و «جبهه ها» مینامند؛ از یک قماشند و تنها فرقی که دارند «شعارهای دروغین» است.

      حذف
    2. ناشناس گرامی

      از طرفی دیگر؛ ذهنِ من (کژدم) یک ذهنِ سیّال است و از «مقدّس سازی» و در نتیجه از «ایستایی» گریزان است.
      به نظر من (کژدم)؛ هرگونه افزودگی بر «دانش» باید به «گسترشٍ بینش» بینجامد تا بتوانیم «آینده» را ببینیم و خود را برای ملاقات با آینده آماده سازیم. به این معنی که اگر نیازی به تغییرات در اهداف و استراتژی ها و سازماندهی و دکترینها نیاز باشد؛ بی مهابا باید در صدرِ امور قرار گیرند و از اینکه به عنوانِ مثال از «استاد فرود فولادوند» آغاز کرده ایم؛ مانند مسلمانها و مسیحیها؛ یهودیهاو کمونیستها آن نقطهٔ نظراتِ آغازین را «مقدّس» ندانیم و گرنه ما نیز مانندِ آنها به فسیل تبدیل خواهیم شد.
      تنها تشکّلی که میتواند پاسخگویِ «دیدگاهِ سیّال» باشد؛ باید در «قامتِ حکومتی» وجودِ فیزیکی داشته و رهبرانِ آنرا «مقدّس سازها» بر عهده نداشته باشند وگرنه یک گروه با افکاری در سطحِ «همینی که هست و مقدّس است»؛ تحمّل «تغییر» ندارد.

      حذف
  9. درود مجدد به کژدم گرامی و نقاد، همچنان بر این عقیده و اصرار خواهم بود که شخصی چون شما به دور از تملق و چاپلوسی که رفتار رایج خیل عظیمی از ایرانیان کنونی است، می بایستی نقش پررنگ تری در آینده این ویرانه و مستراح اسلامی و تارانیدن تار و پود این حاکمیت دزدسالار و انگل صفت داشته باشید،حداقل بنده، شخصی با دید و جهان بینی
    در حد شما جز یک نفر که الان در قید حیات نیست ندیده ام. و این انرژی و توانایی و هوشمندی از نظر بنده می بایستی نقشی فعال و فراتر از آگاهی بخشی و روشنگری بر اذهان امثال من داشته باشد و در کنار چراغی فروزان برای آینده، انسانهای دلسوز، میهن پرست، شجاع و صاحب اندیشه را در یک حلقه محکم و استوار دور خود جمع و قدم در راه بزرگ بگذارند، بنده نمی خواهم کلیشه ای و شعاری و حماسی صحبت کنم ولی واقعیت حال حاضر این جامعه فلک زده و ویران و این سرزمین بیابان شده و غارت شده امروز ، وجود اندیشه و دستها و قلبهایی پرتوان برای آینده ساختن و آبادانی است که شما میتوانید باعث و بانی و پایه گذار آن باشید. شاید ادبیات و الفاظ کمی کلیشه ای و به قول امروزی ها قلمبه و سلمبه شد ولی ایران امروز تشنه انسانهایی دلسوز، صاحب اندیشه و شجاع و اهل فکر درست و راه درست است، امیدوارم چراغ راهی در دل این جماعت نادان و گم گشته به شکل قویتر و موثرتری باشید، امیدوارم بوی تملق و پاچه خواری و چاپلوسی از نوشتارم اسشمام نشود، بنده تنها و تنها به آینده و ایران فکر میکنم و دست بزرگ مردانی که توانایی تحلیل و فکر و درک و هوشمندی و آزاد اندیشی داشته باشند را میفشارم، امیدوارم قدم در راه بزرگ و سخت بگذارید و جمعی نیز چون من و امثال من بتوانیم به شما ملحق و برای ایران بکوشیم.
    ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
    در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
    کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
    صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
    بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
    ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
    در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
    بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
    باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
    مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
    تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
    تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      با وبلاگ نمیتوان انتظاراتی که شما از من (کژدم) دارید را برآورده نمود.
      من (کژدم) از زیرِ کار دَر نمی رَوم؛ بلکه میدانم که «وبلاگ» پتانسیلِ بسیار محدودی دارد.
      شما اگر به بخشِ نظرات مراجعه کنید؛ خواهید دید که تنها مطلبی که موردِ بحث قرار نمیگیرد؛ نوشتارِ اصلی است.

      حذف
    2. کژدم گرامی با درود. آیا در ادامه ی بحث گفتگویی از نوعی دیگر و همینطور ملاقات با اندیشه های نو و اندیشه های کهن مطلب جدیدی هم باقی مانده است که هنوز ناگفته مانده باشد؟ این سوال را برای جمع بندی این مطالب عرض میکنم(البته برای خودم). با سپاس

      حذف
    3. ناشناس گرامی
      اگر منظورتان را از آنچه که «جمع بندی» نامیده اید توضیح دهید؛ سپاسگزار خواهم بود.

      امّا پاسخ اینکه پرسیدید آیا مطلب دیگری نیز وجود دارد؟ این است که:
      مطالب زیاد هستند و آنچه تا کنون در سلسله نوشتارهای کنونی خوانده اید را در حدّ «پیشگفتار» به حساب بیاورید.

      زمانی که «استادِ علومِ سیاسی» در «کیهانِ لندن» چنان مزخرفاتی میبافد؛ بدانید که هَم کیهانِ لندن «بی وزن» است و مانندِ «کاهی در باد» سرگردان شده ... و نیز اینکه ساکنینِ ایران با داشتنِ «کیهان های دو قلو»؛ به «قره قوم» هم نخواهند رسید. زیرا اگر «دانه درشتها» و «تحصیل کرده ها» و «دُکتر خانها» اینها باشند؛ بقیّه همان «گرد و غبارند».

      حذف
  10. طرحِ ساز و کارِ مالی اروپا

    چندی پیش «مکرون» گفت که «اتّفاقاً وجودِ طرح ساز و کارِ مالیِ اروپا برایِ تاًثیرِ تحریمهای فراگیرِ آمریکا مفیدتر از نبودنِ این طرح است».

    اروپاییها میدانند که «انگل فرزانه» برخلافِ «زوزه های انقلابی»؛ از «یک تکّه استخوان» هم نمیگذرد.
    طرحِ اروپا در واقع همان «استخوان» است که سگ را به دنبالِ خود می کِشانَد.
    رژیمِ شیعی میداند که:
    ۱- درها هر روزه بیشتر بسته میوند. لذا ترجیح میدهد که «روزَنه ها» را نگهدارد.
    ۲- داشتنِ «یک تکّه استخوان» بهتر از نداشتنِ آن است.

    اکنون اروپا ۳ پاره شده است:
    ۱- آنهایی که با «اجلاسِ لهستان» موافقند.
    ۲- آنهایی که با طرحِ «نشستِ لهستان» مخالفند (جناحِ موگرینی)؛ که البتّه مسئلهٔ آنها بیشتر «تناسبِ زمانی» است. بدین معنی که میگویند: «نشست لهستان» از نظرِ زمانی «پیش رَس» است.
    ۳- آنهایی که معتقدند باید اروپا به طورِ مستقلّ با رژیم برخوردهای تحریمی-تنبیهی داشته باشد تا رویِ انگلِ فرزانه؛ «زیاد» نشود و از اروپا به عنوانِ «سپَرِ بلا» استفاده نکند.

    نظرِ جناحِ موگرینی این است که:
    «انگلِ فرزانه»؛ استخوان را رها نخواهد کرد؛ لذا بهتر است که بگذاریم به استخوان دسترسی داشته و در آیندهٔ نزدیک؛ راهی جز لذّت بُردن از «لیسیدنِ استخوان» نداشته باشد و نتواند «استخوان» را رها کُند. آنگاه با همان «استخوان» تویِ سَرش میزنیم تا استخوانهایِ سَرَش نرم شود.

    نتیجه اینکه:

    «مکرون» آدمِ دهان گشادی است و زیربنایِ فکریِ «طرحِ استخوانِ اروپایی» را مدّتها پیش لو داده است.

    پاسخحذف
  11. با درود به کژدم گرامی، لطفا در مورد دیدن مصاحبه های شما با موضوع "ساختارشناسی" از چه طریق و کجا راهنمایی بفرمایید. همچنین فرمایش شما کاملا درست و منطقی است و وبلاگ پتانسیل کاری فراتر از نوشتار و خواندن و بحث های و پرسش های نوشتاری نداشته و ندارد، هر مسیر و مجرای مطمئن تری که در اختیار شما باشد مطمئنا مردمان دلسوز و میهن پرست و شجاع و صاحب اندیشه و یا با توانایی عمل و فکر درست را دور شما جمع خواهد کرد، بنده منتظر نظرات شما در خصوص سازو کار و امکان ایجاد این فضا و تشکل هستم. در خصوص توئیتر و ایجاد گروه توئیتری قوی و پویا با برنامه ریزی و اهداف مدون و درست که جمعی از دلسوزان و میهن پرستان واقعی در آن باشند نظر شما چیست؟ با سپاس و درود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من نسخهٔ بحثهای «ساختار شناسی» را در اختیار ندارم.
      همینجا از کسانی که چه بسا نسخه ای دارند تقاضا میکنم که آنها را به عنوانِ مثال در «گوگل پلاس» قرار داده و آدرسش را در بخش نظرات برای من بفرستند؛ تا من داونلود کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهم.
      «ساختار شناسی» یک مبحثِ کلیدی است.

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      «نسخه»ای از آن دلسوزان و میهن پرستان را در ستونِ سمت چپِ وبلاگ میبینید. خودشان را «ا.و.گ.ا» مینامیدند. بیانیه هایی فرستادند و ادّعا کردند که فلان جا و بَهمان جا را به آتش کشیده اند. سخنانِ آنها در بخشِ بیانیّه های «پیشگامانِ کاویانی» موجود است. زمانی که از آنها خواستم «بسیجیها و پاسدارها و انگلها را بکشید» تا صدایتان شنیده شود؛ پس از مدّتی سکوت «چُس ناله» فرستاده و گفتند که خواستهٔ من (کژدم) باعث شده است که «ضربه» خورده و عدّه ای دستگیر شده اند. به زبانِ بی زبانی «ما فقط آتش میزنیم ... کُشتنِ نَفراتِ دشمن ممنوع».

      پس از چند سال؛ «امام حسنِ بنفش» در سخنرانیِ مشهد؛ این دار و دسته ها را لو داد و گفت: «عدّه ای میخواهند با آتش زدنِ مراکز؛ حکومت کنند».
      «ا.و.گ.ا» همانها بودند.
      که هم میخواستند به باندهای دیگرِ رژیم با «آتش زدن» فشار بیاورند و هم اینکه این کار را به «نامِ کژدم» گره بزنند..... امّا «کُشتنِ برادرانِ دینی !!!!؟؟ .... هرگز ...».
      من (کژدم) دیوانه نیستم که همه چیز را در آرشیو نگهداری میکنم. این آرشیو؛ تاریخِ من (کژدم) و تاریخِ افکارِ خوانندگان است.

      https://kajdoum1.blogspot.com/p/blog-page_5.html

      حذف
    3. ناشناس گرامی

      هر زمان که آن نیروهایِ میهن پرست؛ به کشتنِ «انگلها» و بسیجیها و پاسدارها؛ اقدام کردند؛ مطمئناً صدایش همه جا خواهد پیچید.
      آنگاه میتوانیم شروع کنیم.
      اگر میخواهید کاری را آغاز کنید؛ از Soft Target شروع کنید تا به «اپیدمی» تبدیل شود.

      حذف
    4. ناشناس گرامی

      زمانی که عدّه ای در ایران فریاد زدند: «پشت به دشمن؛ رو به میهن» و یا شعار دادند که: «دشمنِ ما هینجاست ... اَلکی میگن آمریکاست»....
      دیدید که آب و بذاق مانندِ آبشارِ نیاگارا از لب و لوچهٔ «اپوزیسیونِ قلّابی» سرازیر شده بود و عدّه ای نیز بنا بر «فرهنگِ کمونیستی» میگفتند که: توده ها از ما جلوتر هستند... در حالی که ما باید از توده ها جلوتر باشیم.
      امّا اکنون «بذاق و آبِ دهانشان» مانندِ زاینده رود خشک شده است.

      من به اینگونه شعارهایِ ظاهراً انقلابی ولی عمیقاً «بوتیکی» اعتقادی ندارم.
      دلیلِ بسیار ساده ای دارد و درکِ آن دلیل نیز نیازی به درجهٔ هوشِ «تِسلا» ندارد.

      آن دلیل این است:

      «هِی الاغ .... مگر نمیگویی که دشمنِ تو همونجاست؟»
      پس چرا «دُشمنِ تو زنده است»؟ و هر روزه در مسجد و حسینیّه «کیرِ دُشمنت» را لیس میزنی؟

      اگر دُشمنِ تو همونجاست؛ نباید زنده باشد.
      اگر دشمنِ تو «زنده» است .... معنیِ آن این این است:
      «دروغ میگویی» ...

      حذف
    5. ناشناس گرامی

      اگر آن میهن پرستان «وجودِ خارجی» دارند. بهتر است که پس از هر عملیّاتی؛ مسئولیّت آنرا به عهده نگیرند.
      اگر این عملیّاتها آغاز شدند؛ میتوانیم صحبت کنیم که چکار باید کرد؟
      اکنون تلاش میکنم که بتوانم ایمیلِ «تماس بامن» را زنده کنم. اگر موفّق شدم؛ به اطّلاع خواهم رساند.

      پیروز باشید.

      حذف
    6. بعد این همه مدت کسی نخواست مثلا راه اونا رو ادامه بده و این پیشگامان رو به سرانجام برسونه؟

      حذف
    7. ناشناس گرامی
      منظورتان کدام پیشگامان هستند؟
      پیشگامانِ بنیانگذار؟
      یا «پیشگامانِ آتش بازِ باندهای رژیم»؟

      حذف
    8. پیشگامان بنیانگذار، تو این 9 سالی که این وبلاگ رو داری فکر کنم کمتر کسی کار عملی علیه رژیم انجام داده و بقیه فقط حرف میزنن

      حذف
    9. این رو هم یادم رفت اضافه کنم:تشکیل گروه های جدید پیشگامان بر اساس لینک هایی که بالا دادی

      حذف
    10. ناشناس گرامی
      بهتر است بگویید «هیچکس» تا کنون کاری عملی بر علیه رژیم انجام نداده.

      در رابطه با «پیشگامانِ بنیانگذار» در آن زمان احساساتی شده بودند و پس از مدّتی «بادشان خوابید».
      احتمالاً الآن در حال نوشیدنِ «آبجو» هستند.

      حذف
  12. https://kayhan.london/fa/1397/11/01/%d8%a7%d8%b9%d8%b2%d8%a7%d9%85-%d9%88%d9%81%d8%af-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d9%86%d9%81%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%b3-%d9%88%d8%b1%d8%b4%d9%88%d8%9f

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. میگَم ... این «مهدی مظفّری»؛ عجب انشتینی بود و ما نمیدانستیم!!!!
      این استاد علوم سیاسی ... دیپلم داره؟؟
      یا مثلِ «محسن رضایی» و «رائفی پور» و «احمدی نژاد» ؛ عشقی؛ عشقی دکتر شده؟؟

      شاید هم میخواد همگی بِریم سیزده بِدَر ... سبزه بازی و خونهٔ شوهر و بچّه بغل؟

      این هم نمونهٔ دیگری از «اندیشه هایِ سیاسیِ مشعشع» است.

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      لطفاً به این «مهدی مظفّریِ الاغ» بگویید:
      در سال ۸۸ «دکتر ژنرال سازگارا» و «دکتر مُحمَلباف»؛ همین مزخرفاتی را که شما بلغور میکنید؛ به طورِ «عملی» انجام دادند.
      «دکتر مُحمَاباف» در پارلمان اروپا سخنرانی نمود و از آنها خواست که به «یوتیوبیهایِ احمق» که خواستارِ بازگشت به «دورانِ طلاییِ امام» بودند کمک کنند.
      امّا اگر به ویدیو کلیپهای روزانهٔ این ۲ سردارِ ملّی در آن دوران نگاهی بیندازید؛ آنها به «هوادارانِ الاغِ خود» میگفتند:
      «اصلاً نگران نباشید .... ما اکنون در حالِ مذاکراتِ دیپلماتیک با اتّحادیهٔ اروپا هستیم».
      در آن زمان؛ وبلاگ نویسی بود با نامِ «کژدم گزنده» که فریاد میزد که این مادر قحبه ها دروغ میگویند.... «کدام مذاکراتِ دیپلماتیک؟».
      مگر دردِ دل کردن و تقاضایِ حمایت نمودن را «مذاکراتِ دیپلماتیک» مینامند؟
      امّا زمانی که «رهبران»؛ «شارلاتان و خائن و دروغگو» باشند و هواداران نیز «گلّه های گاوان و خَران» .... نتیجه همان میشود که دیدید.
      به این «الاغِ مظفهری» بگوید:
      آیا با این مزخرفبافیها؛ میخواهی «مبارزِ نامدار» شوی؟
      من به الاغ میگویم:

      «اگر جفتَک نیندازی و به مردم دروغ نگویی»؛ شاید «بدنام تَر» نشوی.

      حذف
  13. حتّی در قرنِ ۲۱ دانشمندان موردِ آزار هستند؛ زیرا بنا بر «تعاریفِ کُهن»؛ «شپشهایِ ۲ پا» را «انسان» مینامند.

    با اینکه میدانند چنین نیست؛ امّا به دلایل بازیهایِ سیاسی و «قدرتِ سیاسی» که «شپشهایِ ۲ پا» نقشِ سربازان را آنرا بازی میکنند؛ آنچه که باید آزار ببیند؛ «دانشمندان» هستند.

    https://goo.gl/SKX6Pg

    من (کژدم) دوست دارم که «ایران» نخستین کشوری باشد که این کثافتکاریها و «تولیدِ شپشهای ۲ پا» را کنار نهاده و پرچمدارِ پیشرفتهایِ علمی باشد.
    من (کژدم) دوست دارم که ایران به جایی امن برای دانشمندانِ سراسر جهان تبدیل شود.
    در آمریکا نمونه ای از این جایِ امن وجود دارد (البتّه محدود به تکنولوژی و A.I است). نامِ این جایِ امن؛ «Silicon Valley» است و درآمدِ سالانهٔ آن به تنهایی با کشوری مانندِ سوئد تقریباِ برابر است.

    پاسخحذف
  14. سلام کژدم عزیز
    شاید این موضوع که بیان میکنم چندان ربطی به بحث فعلی ندارد اما خواستم استنباط خودم را از قسمتی از سناریوی بهمن تا اسفند را به به نظرم در حال تحقق است بیان کنم
    1- در یکشنبه شب این هفته میزگردی در مورد مجلس و عملکرد آن در 40 سال گذشته برگزار شد که دو نماینده آقای پزشکیان و نماینده دیگری بودند که در پاسخ به مجری در خصوص اهمیت و توان و تاثیر گذاری مجلسر فقط به یک جواب همسان اکتفا و بولد نمودند که مجلس شورای اسلامی دارای چنان قدرتی است که ه راحتی میتواند رای به عدم صلاحیت رئیس جمهور و عزل او اقدام کند گویا که تمام خواسته ملت شریف و همیشه در صحنه فقط عزل رئیس جمهور میباشد .
    2- اخیرا عنوان شده از جانب آقای جعفری دولت آبادی کیفر خواستی برای فردی با جایگاه مهم در خصوص محکومیت در خصوص حصر دو عتیقه جنبش سبز که گویا اینکه ایشان افاضه نموده اند که ((از حصر فقط پوسته ای باقی مانده است )) را آماده نموده اند و به نظر میرسد که بعد از جشنهای پیروزی کلید عزل روحانی جهت معری نمودن مسئول تمام مصائب سرزمین آریایی های اصیل و سرزمین اهورایی وسن خواهد شد .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      سلام
      برآورد شما اشتباه است. رژیم دچارِ قحط الّجال است. امام حسن بنفش عزل نخواهد شد و جای خود را با سلام و صلوات به «امیر کبیرِ ظریف» خواهد داد.
      اینهمه «قهرامان سازی» از «امیر کبیرِ ظریف» بی دلیل نیست.
      «امیر کبیرِ ظریف»؛ را به خدایِ «سیاست و کیاست و بصیرت» تبدیل نموده اند. به «گاوها» نمیگویند که تمامیِ «سیاست و کیاست و بصیرَتِ این موجود»؛ از جیبهای «لاوروف» بیرون می آید.
      از طرفِ دیگر تاکتیکهایِ کنونیِ رژیم بر «تنش زدایی در داخل» استوار است و بازیِ «قلیان و بخشی»؛ دُمِ خروسِ این بازیها است که از زیرِ عبا بیرون زده.
      با اینکه «امیرکبیرِ ظریف» چیزی شبیهِ «تانک فلاّاق» است. امّا رئیس جمهورِ بعدیِ ساکنانِ ایران خواهد بود.

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      فکر میکنم این مسئله را یکسالِ پیش نخست «جدّی - شوخی» و پس از چند ماه به صورتِ «جدّی» مطرح نمودم. هر روزی که میگذرد؛ «جدّی تر» میشود.
      این قصّه های «کودتا» و «عزلِ امام حسن» را فراموش کنید. همهٔ اینها «بازی» و «موج سازی» هستند.

      حذف
  15. با درود کژدم. تصور می کنم کم کم داری خراب می کنی.
    من در اندیشه کردن در باب ایرانیان در خصوص «ایرانی مسلمان» یا «ایرانی اسلامگرا» به همان «ضریب هوشی» می نگرم. تو داری ایران را مورد توهین قرار می دهی.
    اگر بحث را فراتر ببری و بگویی کل بشریت به علت چند مشکل بزرگ که یکی از آن ها اسلام ناب محمدی است در خطر است منصفانه تر می بود.
    مشکل اصلی این است که یک فرد دارای گوهر و نژاد (شاه سلطان رضا) که فرق بین بطری آب و بطری ادرار را نمی فهمد روی ماه می برند.
    هدف چیست و چه کسانی این کار را می کنند؟ بهتر می دانی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      درود

      لطفاً به ( اندیشه کردن در باب ایرانیان در خصوص «ایرانی مسلمان» یا «ایرانی اسلامگرا»)
      ادامه بفرمایید و روزی هزار «دسته گل» به این موجوداتی که ۱۴۰۰ سال است در حالِ «باختن» هستند؛ بفرستید.

      حذف
  16. با درود به کژدم گرامی
    ممنون از این که هستی و ادامه میدی ای گرگ ای باب تنها
    این پرسش بنیادین درباره این شارلاتان های ضعیف سیاسی درسته و اگر اندک غیرت و آبرویی برایشان وجود داره باید پاسخگو باشند و اگر تا به حال خواب بودند.. باید زود به فکر چاره باشند..
    تمام دغدغه ها و حرف های شما درباره انسان و انسان سان درسته، شایدم خودم هم انسان سان باشم البته با غلظت کمتری اما
    نتیجه گیری آخر شما اگر چه مطابق با بقا و سازگاری بهتر برای ادامه حیات هست ولی بسیار آرمانی و به دور آموز های طبیعت درباره گونه انسانی هست..شما که اینقدر به این قضیه ایمان! داری تا به حال فکر کردی که شاید زرتشت ها بوداها و نیچه ها... شاید بعضی هایشان میدونستند که شکست میخورند اما تلاششون رو کردند؟
    به نظر من انسان در مقابل انسان سان ها میتونه معنی داشته باشه و نابغه در برابر غیر نابغه و.. هر جور کلماتی که شما میتونی با ضدش بکار بگیری..
    نتیجه گیری شما چهارمین آییین تکفیری دنیا بر اساس علم ژنتیک و استاندارد هایی هست که به عنوان انسان یاد میکنید هست.. موافقم با تعدیل جمعیت و کنترل آن به هر شکل ممکن، اما
    اون جامعه آرمانی شما در صورت بوجود آمدن هم ایستا خواهد بود و خواهد مرد.. چطور از این همه نابغه و ذهن های روشن بخواهیم.. در قامت شغل های پست و شاید کثیف اما بقولی شریف! و بسیار ضروری تن بدند.. و روابط اجتماعی آن ها و بسیار تقسیم بندی ها دیگر که با همه یک شکل بودن جامعه بسیار انجامش سخته..
    با اینکه توده های یک سر و دو گوش حق رای سیاسی نداشته باشند تا توسط شارلاتان ها خریداری بشوند موافقم..
    چند باری به بهانه های گوناگون گفتم در بخش نظرات که تنها دلیل قانون حمل سلاح در آمریکا فقط حفظ سنت های غلط و رونق اقتصادی کارخانه هایش نیست.. بلکه حفظ فرهنگ چ روحیه آمریکایی هست و شما هم در جایی درباره اینکه داعشی ها مثل سامورایی میجنگیدند.. و درباره آییبن بوشیدو و کتاب هاکاگوره گفتید.. این فرهنگ سامورایی ژاپن و روحیه آمریکایی تنها دربرابر فرهنگ های ضعیف تر و مفعول تر میتونند معنا پیدا کنند...
    حرف که بسیار میشه زد.. اما برای الان فکر کنم زیادم هست

    شاگرد بی حوصله یک شاگرد آیین شمنی؛

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      سراسرِ نوشتارِ شما دچارِ «پریشانی» است (البتّه از نظرِ من «کژدم).
      شما هنوز از بَندِ «فلسفه بافی» رها نشده اید.
      تفاوتِ بسیار عمیقی میانِ دنیایِ «دیدَن = آیینِ شمنی» و «فلسفه» و «علمِ کلام» وجود دارد.
      «علمِ کلام» بر «منطقِ ارسطویی» استوار است و وظیفه اَش «استفاده از منطقِ ارسطویی» برای اثباتِ مزخرفاتی مانندِ «خدا» و «پیامبران» و «مردانِ خدا» و «بهشت و جهنّم» و .... است و همهٔ فرقه های دینی و مذهبی؛ به یِکسان از آن استفاده میکنند. امّا «فلسفه» بر «بافتن» استوار است و تلاش می کند تا مانندِ «مَردِ کور»؛ «نادیده ها» را نیز به «دیده هایِ» زمانی که «بینا» بود؛ گره زده و آینده را و یا جهان را تعریف کُنَد. لذا در ظاهر «فیلسوف» بهتر از «متکلّم» دیده میشود. امّا چه فرقی می کُنَد که «فریبکار» چه نامی داشته باشد؟
      من (کژدم) با این موجودات مشکلی ندارم. زیرا آنها باید کارِ خود را بکنند و من (کژدم) نیز باید کارِ خودم را ....

      مشکلِ من «شما» هم نیستید. زیرا زمانی که فرقی میانِ «تضادّ» و «تفاوت» را نمیبینید و فکر میکنید که هر چیزی با «ضدّ آن» شناخته میشود ..... بسیار از قافیه خارج هستید.
      از طرفِ دیگر میگویید که «پس این شغلهایِ پَست و کثیف را چه کسانی انجام دهند؟»... نشان از آن دارد که حتّی مفهومِ «شُغلهایِ پَست» را هم نفهمیده ای.
      منظورِ من (کژدم) از «شغلِ پست» در نوشتارها «پاک کردنِ مستراح» نیست. بلکه منظورِ من این است که اگر کسی که سالها در رشتهٔ خاصّی تحصیل کرده است؛ اکنون از سَرِ استیصال به شغلی روی بیاورد که شاید به یک ماه آموزش نیاز داشته و به سالها رنج و تلاش برای آموختن نیازی نداشته باشد؟؟!!!
      مشکلِ دیگرِ شما این است که گویی وجودِ «انسان سانها» برایِ «انسان» لازم است تا به عنوانِ «برده» برایِ «کارهایِ سخیف» موردِ بهره برداری قرار گرفته و یا مانندِ «سگها و گربه هایِ خانگی» موجباتِ «تفریح» باشند.

      ناشناسِ گرامی؛ بهتر است به خاطرِ مشغله هایِ کاری که دارید....
      لطفاً «نظرات» نَرینید.

      شما حتّی فرقِ میانِ «مستراح» و «هادرون کولّایدِر» را نمیتوانید «تصوّر» کنید.
      لطفاً «دُن کیشوت بازی» را کنار گذاشته و «وقتِتان» را اینجا تَلَف نکنید.
      وبلاگِ کژدم؛ «آسیابِ بادی» است ..... امّا «پرّه هایش» «درنده» هستند.
      لطفاً واردِ باغِ «آیینِ شمنی» نشوید و برای شما با آن «ذهنِ کوچک»؛ مناسب تر است که «دعایِ کمیل بخوانید» ... شاید «افاقه» کُنَد.

      حذف
    2. با تشکر از جواب.. همه باغ های آیین شمنی برای شما..اگر دعای کمیل خوان بودم سال ها اینجا نبودم.. جواب شما رو بارها دیدم و در سالها قبل هم به شما گفتم که منظورتان را درک کردم و نمیخوام روشنفکر باشم.. این که چیزها میتونند از زدشان معنی بگیرند را از کنفسیوس پذیرفتم؛ نه حتما برده داری و سگ و گربه خانگی بودن، شما برخلاف باطن پاکخو خودتان میخواهید چیزی به نام انسانیت و سعی به خوب بودن رو نفی میکنید چیزی که به جز شکم و آلت تناسلی بین نئاندرتال و یک انیشتین مشترکه..(حرف شما درباره تکنولوژی و امنیت شغلی درسته اما نه برای الان و فردای نزدیک و درد امروز ایران این نیست) شما از طبیعت برنده بودن را یاد گرفتی بدون اینکه یادبگیرید چطوری این برندگی را در موقعش کند کنید،خوشبختانه شما جای مادر طبیعت نیستید، نمیخوام این بحث مسخره رو ادامه بدم.. شما ظاهرا گوشهایتان به بحث های سیاسی حساسه.. اتلاف انرژی برای ریدن رو میسپارم به اهلش(و این یکی ریدن به قول شما، فقط نوعی تشکر و احوال پرسی بود که فکر نکنید برای کسی افکار شما مهم نیست و همه دنبال قیمت ارز و طلا و دلیل خوردن خوروشت قیمه دیشب ضریف و گروهبان آریوبرزن چی بوده؛پس یا داری اشتباه میزنی یا لیاقت نداری).. و اگر زمانی افتخار دادم که زنبور عسلی باشم و برایتان برینم در وبلاگ، برایتان مسائل روز و سیاسی و تیتری از اخبار را میرینم.. اما من که اینقدر گیج نیستم منظور تیتر رو نفهمم و بیکار هم نیستم هی هر روز بپرسم کی انتخاب میشه و آیا منظور شما از اون کلمه این، همون این بود!؟ پس برو برای خودت جق شمنی تو آن باغ های عدنش بزن.. «خمینی طبیعت!»

      با سپاس یک ناشناس خیلی با ادب

      حذف
    3. ناشناس گرامی
      سپاسگذارم که مرا به «روشنایی» رهنمون شدید.
      به «نیروانا» رسیدم.

      حذف
  17. با مزاحمتی بیشتر،
    همان شاگرد تنبل و نشسته بر آخرین میز کلاس؛ شاگرد آیین شمنی هستم..
    متاسفانه به علت مشغله کاری متنم رو دوباره خوانی و اصلاح نکردم مطلبی به جا موند که شایدم منظورم رو بهتر برسونه..
    شما با خالص کردن آب و جوشاندنش (آب مقطر) و یا خالص کردن هوای عادی مثلا با عنصر اکسیژن نمیتونید انتظار همون کار کرد را از آنها داشته باشید.. فعلا، بدرود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس عزیز چگونه میتوان از مطلب به این سرراستی چنین برداشت ناپخته و خامی داشت، منظور شما این است که انسان بدون انسان سان معنی و مفهوم انسان بودن را از دست میدهد چون انسان سانی وجود ندارد؟ خب معنی ندهد مگر قرار است معنی بدهد؟ مگر در دنیای کارتون های دیزنی زندگی میکنید که به دنبال یک پایان دراماتیک هستید؟ عزیز من بحث برسر منابع محدود است، به این مثال من توجه کنید تا حداقل کمی دست و پاشکسته پایه ی اصلی موضوع را بهتر درک کنید فرض کنید شما یک مزرعه دارید که 1000 عدد گاو دارید که فقط 100 تای آنها شیر میدهند و سالمند بقیه گاوها یعنی 900 گاو فقط غذا میخورند و هیچ ثمری ندارند نه شیر میدهند و نه گوساله ی سالم به دنیا می آورند اگر شما در قحطی کامل به سر ببرید و به هیچ جایی نیز دسترسی نداشته باشید چه میکنید غذای محدودتان را فقط به همان گاوهای سالم میدهید و آنها را نجات میدهید تا حداقل در ازای مصرف منابع محدود ثمری نیز داشته باشند یا اینکه به بحث های کلامی روی می آورید و میگویید چون اگر من آن گاوهای بی خاصیت را حذف کنم دیگر به چه گاوی بگویم گاو سالم پس باید آنها را نیز تغذیه کنم تا مفهوم گاو سالم از بین نرود، آیا در آخر به جز 1000 گاو مرده چیزی برایتان باقی مانده است؟؟؟و اما در قسمتی دیگر از گفته ی شما که میگویید کارهای پست را چگونه میتوان به یک نابغه داد تا آن را انجام دهد باید بگویم آن کارهای پستی که شما به آنها فکر میکنید را تکنولوژی و رباط ها به بهترین نحو ممکن و با کمترین هزینه نسبت به مشابه انسان سانیش را میتوانند انجام دهند و تازه ادعای اشرف مخلوقات بودن هم ندارند و حتی خسته نیز نمی شوند. با سپاس

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      شما «نانونشته های مرا» نوشتید.
      اگر به «مورچه ها» نگاه کنیم؛ فکر میکنیم که همهٔ شان فوتوکپی یکدیگرند. زیرا چشمهایِ ما «کنتراست» (Contrast)را نمیبیند. بر اساسِ مزخرفاتِ فلسفی؛ «کنتراست» را به «تضادّ» ترجمه میکنند.این شخص نگرانِ از میان رفتنِ «کنتراست» است. امّا اگر بتواند در میانِ «مورچه ها» زندگی کُند؛ خواهد دید که در همان دنیا نیز «کنتراست» وجود دارد..... بگذریم.
      این دوستِ عزیز که خودش را «شاگِردِ شاگِرد» معرّفی میکرد؛ قافیه را باخت. زیرا با «برآوردهایِ مخدوشِ ایشان»؛ برخورد شد. «شاگرد» معمولاً «یاد میگیرد».
      هیچ لیوانی پیش از «پُر شدن»؛ «سر ریز» نمیکُند.
      هیچ موجودی که داعیه دارد؛ نمیگوید که «کارهای زیادی دارد» و نمیتواند به بحثهای مسخره بپیوندد.
      کسی که کارهایِ زیادی دارد؛ بهتر است که به همان «کارهایِ زیاد» بچسبد و موفقیّتهایش را چند چندان کُند. روییدن و بالیدن یعنی همین. اگزیستانسیالیسم یعنی همین.
      چه معنی دارد که کسی بیاید و بگوید: «ای گرگ و بابِ تنها» ... و پس از آنکه آن «گرگ و بابِ تنها» گفت: «برو کَشکِتو بساب»....
      به وبلاگِ «گرگ و بابِ تنها» بریند؟
      مگر قرار بر «بده بستان» است؟
      من (کژدم)؛ ادّعایِ «اُستادی» ندارم. امّا آیا کسی پیدا میشود که به این شخص بگوید:

      بالاخره؛ «شاگردِ شاگرد» هستی؟ ... و یا اینکه: «استاد» هستی؟
      اگر استاد هستی؛ سخنی در «قامتِ استاد» بگو.
      اگر «شاگرد» هستی؛ بدان که کژدم شاگردی ندارد.
      سخنانِ کژدم از جنسِ فلسفه (بافتنیها) نیست که بتوانی با «بافتنیهایِ دیگر» با آن بجنگی.(مانندِ جنگِ بی پایانِ شیعه و سُنّی و یا اسلام و مسیحیّت).

      حذف
    3. سپاس بی نهایت از شما، میدونم که اینجا معبد و خانگاه نیست، و در یک کلام دکان نیست، بله من باختم اما تنها دلیل گفتن باب تنها و شاگرد شاگرد‌ و.. تشکر شخصی من بود/ من هم گفتم اولش اگر برای بقا باشه حرف های شما درسته قبل از مثال های گاوها.. اما اون صحنه ای که در آخر تصویر کردید.. تنها معیار سنجشم فیلم های علمی تخیلی و توسط شخصیت های اکثرا منفی شکل گرفت..و درنهایت مخالف سرشت قهرمان های.. که شما به پایان تراژیک اشاره کردید(سرشت(طبیعت) عشق، شجاعت و فداکاریشون)بود افتادم/ گفتم نمیخوام به این بحث ادامه بدم چون نه خودم رو حریف شما میدونستم و نه برای حمله(پیروزی) و یا تحقیر(انتقام) اون انتقاد رو کردم..بگذریم بازم ممنون، اما نظر مخالف دادن سر یک نظریه(که ممکنه اشتباه من هم بوده باشه..رو ریدن به وبلاگ نگید؛ من اگر از شما و وبلاگ خوشم نمیومد اینجا سر نمیزدم، سادیسم و مازوخیسم که ندارم.سعی میکنم دوباره یک شاگرد واقعی و خاموش باشم. ممنون از وقت و انرژی و توجه شما، حالا هر اسمی که دارید.

      حذف
    4. ناشناس گرامی
      من باانتقاد نظریِ شما مخالف نبودم و نیستم. زیرا هم نظریه و هم انتقادها باید شکافته شوند. انتقادِ من ابن بود که «فلسفه» را به سیاسی و یا زندگی اجتماعی وارد نکنید.
      اگر به عنوانِ مثال میگفتید که اگر بخواهیم این نظریّه را پیش ببریم؛ عوارض مخرّب روانی خواهد داشت و آن عوارض را بر می شمردید. من بسیار خوشحال میشدم. زیرا برخوردِ انتقادیِ ملموسی بود. امّا اینکه بگویید جامعه «ایستا» خواهد شد نظرِ عجیبی است. زیرا هر حرکتِ مثبتی که میبینید و هر دارویی که اختراغ میشود؛ محصولِ کارِ کسانی است که زندگیشان به هیچوجه «ایستا» نیست و سرشار از ماجراها است.
      «ایستایی» زندکی تکراریِ کسانی است که ۶۰ سال تمام؛ برای یک لقمه نان سگ دو میزنند و به جز این؛ کارِ دیگری بلد نیستند.

      حذف
  18. کژدم گرامی نظرتان درباره نشستن ظریف بجای روحانی با سلام و صلوات ، مقصودتان ماه های پیش روست یا انتخابات ۱۴۰۰ ؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی

      منظورم انتخابات ۱۴۰۰ است. البتّه شاید انتخاباتِ بعدی در کار نباشد؛ امّا فرض را بر این میگیریم انتخاباتِ بعدی در کار باشد. زیرا برخلافِ «یزله رقصیدنهایِ اپوزیسیونِ قلّابی»؛ که هر روزه میخوانند و میرقصند که «کارِ رژیم تمام است»؛ واقعیتها نشان میدهند که اینگونه نیست و به همین سادگیها هم نیست.

      حذف
  19. «انگل فرزانه» میخواهد «کون بدهد» ... به شرطی که هیچکس او را «کونی» نَنامد و همه بگویند: این «امام حسن» بود که «کون داد».

    https://www.dw.com/fa-ir/iran/a-47199830

    پاسخحذف
  20. بالاَخره ... «بالاخره = سعیدِ قاسمی نژاد» (تیزهوش خان) خودش را به «پایین خره» (فرشگردِ BBC) گِرِه زد و باهمدیگر «دوقلو» زاییدند.

    https://goo.gl/KxHJW4

    نگران نباشید ... فقط عکس و فیلم بگیرید و بفرستید ... زیرا «بالاخره» و «پایین خره» پیشبینی کرده اند که: «انقلابِ ایران در راه است».
    بشتابید و بلیط بخرید ....
    پرسیدی «قرعه کِشی کِی میشه»؟ !!!!
    برو بابا حال داری ....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. «سیّد رضا دیبا» (شیعهٔ اثنی عشریِ جعفر کذّابی) میگوید که رژیم میخواهد به ایران «حملهٔ محدودِ نظامی» بکنند تا از زیرِ بارِ مسئولیّتها فرار کرده و همهٔ بی کفایتیهای خود را به «حملهٔ نظامیِ محدود» نسبت دهد.
      این «شازده سیّد» به خاطرِ «حماقت و شارلاتان بازیِ اجدادی» نمیتواند بفهمد که رژیم حتّی از صدایِ «بالِ مگس» نیز میترسد. ... چه رسد به «تَن دادن به حملهٔ نظامیِ محدود».
      الاغهایی که از این «شازده سیّد» برای خود «کوروش» ساخته اند؛ به خاطرِ «کیانِ مقدّسِ شاهنشاهی» حتّی به خود اجازه نمیدهند که از او بپرسند:
      ... هِی ... الاغ .... بگو ببینم «حدودِ حملهٔ نظامیِ محدود» را چه کسی تعیین میکُنَد؟
      ... هِی ... اُلاغ خانِ دیبا ... ... میتوانی این «حدود» را خودت ترسیم کنی؟ و بگویی که این حمله چگونه آغاز و چگونه پایان خواهد یافت؟

      ... هِی ... اُلاغ .... اگر نمیتوانی ... چرا ضِر میزنی؟
      امّا کژدم میداند که چرا این «شازده الاغ» چنین ادّعایی می کُند:
      ۱- اگر جنگی اتفاق بیفتد؛ خواهد گفت که او گفته بود.
      ۲- اگر جنگی اتّفاق نیفتد؛.... بازهم او پیروز است؛ زیرا مردمِ ایران را از جنگِ احتمالی نجات داده و «مسیحِ ایران» خواهد شد.
      مثلِ همین «انگلِ فرزانه» که میگویند: «بارها ایران را از پرتگاهِ جنگ» نجات داده است.؟؟!!!!!

      به این میگویند: «پیش بینیهایِ ساختگی» و سراسر دروغ و تبدیل شدن به «ناجیِ مجّانی و دروغین» حتّی بدونِ هزینه کردنِ «یک دلار».

      حذف
  21. کژدم نظرت در مورد اتفاق دیروز در ونزوئلا چیه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      نسخه ای که برایِ رژیمِ شیعی ایران پیچیده اند؛ شبیهِ نسخهٔ ونزوئلا است. امّا با یک تفاوت.
      دولتِ ترامپ میخواهد «انگلهای صفوی مسلک» و تمامی «سردار گروهبانها» را «تحقیر کُند.
      دولتِ ترامپ هرگز به ایران حملهٔ نظامی نخواهد کرد؛ امّا همهٔ «انگلهای صفوی مسلک» و «گروهبان سردارها» را به «گُه خوردن» خواهد انداخت.
      زیرا «تحقیر شدگی» یعنی «مرگِ ابَدی».

      حذف
    2. میدانید که طبقِ «افسانه هایِ مدّاحانِ صفوی مسلک»؛ آنکه «امام حسین» نامیده میشود؛ به خاطرِ «تحقیر ناپذیریِ دروغین» است که محترم شمرده میشود. امّا «امام حسن» را هیچکس به تُخمش هم حساب نمیکند. زیرا «حقارتِ آشکار» را پذیرفت و نامَش با «ننگ» آغشته است.

      حذف
    3. درود بر کژدم فاش گو و نکته سنج

      حذف
    4. داستانِ «رضا شاه» و «محمّد رضا پهلوی» نیز از همین مقوله است.
      «رضا شاه»؛ اشتباهاتِ زیادی کرد؛ امّا تَن به «تحقیر شدن» نداد. به همین دلیل در جزیره ای «زندانی» شد. امّا «محمّد رضا» خود را «شاهنشاه» نامید. امّا حتّی خایهٔ «ملاقات با پدر» را نیز نداشت و نشان داد که موجودِ «حقیری» است و هرچند که «خوش فکر» بود؛ امّا «خایهٔ اجرا» نداشت.
      اگر «شمس پهلوی»؛ پادشاه می شد؛... شاید زندگیِ بهتری داشتیم. ایشان حدّ اقلّ شجاعتِ «ملاقاتِ پدر» را داشت.
      اگر هر ۲ آنان اکنون زنده میبودند؛ من به «شمس» رأی میدادم.

      حذف
  22. آنهایی که هنوز هم به دنبالِ «اگزیستانسیالیم» می گردند؛ باید بدانند که «اگزیستانسیالیم» همان دورهٔ کوتاهی است که «شمس پهلوی» به دیدارِ «پدر» می رود. «اگزیستانسیالیم» همان دورهٔ کوتاهی است که «آغا محمّد خانِ قاجار» با اینکه «اخته» شده بود؛.... «قیام» میکند. «اگزیستانسیالیم» همان دوره ای است که «طاهره قرةالعینِ کژدم»؛ کشفِ حجاب میکُنَد.
    هیچ بازیِ سیاسی و «منافِعِ شخصیِ مالی» و یا «دفاع از قدرتِ سیاسی» در کار نیست.
    آنچه که جریان دارد؛ چشمهٔ زلالِ «من هستم» و «من میخواهم که اینگونه باشم» و «هیچکس نمیتواند مرا انکار کُنَد .... حتّی اگر مرا بکُشد» میباشد.
    البتّه اینرا برایِ جستجوگرانِ «خرابه های اگزیستانسیالیسم» نوشتم.... هرچند که اگر کسی بخواهد کاری بزرگ انجام دهد؛ باید «وجودَش» را داشته باشد. داشتنِ آن «وجود» همان «اگزیستانسیالیم» است.
    بقیّه اش (ادبیّاتِ ظاهراً اگزیستانسیالیستی» را به چاه مستراح بریزید.

    پاسخحذف