۱۳۹۵ بهمن ۹, شنبه

۹۰ روز تعلیق؟ یا؛ گشایش بازیهای تازه ؟

ظاهر امر؛ صدور فرمانِ اجرایی تعلیق سفر؛ پناهندگی؛ ویزای تحصیلی واقدام برای اقامت دائم در آمریکا است. شاید برخی فکر کنند که این ۹۰ روز هم مثل همهٔ روزها بالاخره تمام خواهد شد؛ امّا تمام نخواهد شد. زیرا این فرمان در واقع «گشایش بازی» است.
BBC دلداری داد که نترسید؛ طبق نسخه ای که به دست BBC رسیده است این فرمان  فلانها و بَهمانها را شامل نمیشود و موقّتی است و در حدّ «صیغهٔ ۳۰ روزه» است. این فرمان بسیار موّقّتی که در نخستین خبرها زمانی ۳۰ روزه را نشان میداد؛ اکنون در طی ۲ روز ۶۰ روز دیگر رشد کرده و ۹۰ روزه شد . چیزی شبیه رشد غیر طبیعی مهدی موعود که در یک هفته یک ماه و در یک ماه به اندازهٔ یک سال رشد میکند (به بحارالانوار مجلسی مراجعه کنید).
BBC فراموش کرد  بگوید که زمانیکه خبرنگارش از ترامپ سوالی کرد و ترامپ از او پرسید : از کدام خبرگزاری؟ و خبرنگار بدبخت گفت: BBC ... دونالد ترامپ گفت: Another Beauty  (یک خوشگل دیگه) و او را بدین سان تحقیر کرد.
دونالد ترامپ این خوشگلها را با خبرهای آمیخته تغذیه خواهد کرد تا به «دروغگویان آشکار» تبدیل شوند و بی اعتبار شوند.
زیرا اینگونه سازمانها؛ خبرگزاری نیستند؛ بلکه «بنگاه سخن پراکنی» هستند. آیا دیدید که دونالد ترامپ چه بر سر Mitt Romni آورد؟ او را به مصاحبه برای احراز مقام وزارت امور خارجه کشانید و Mitt Romni نیز نقش واقعی و طبیعی خود را بازی کرد (جویای پُست و مقام برای نفوذ گلوبالیستها) و مثل سگ لَه لَه زد و بی آبرو شد و زجر کشید و در نهایت گفت: «مفتخرم که مرا دعوت کرد». چرا چنین گفت؟ آیا حرف دیگری برای فرار از «تحقیر شدگی» داشت؟ ... نه !!! ... نداشت ..... و باید «تحقیر شدنش» را به افتخار تبدیل میکرد و اکنون گُم شده است و اگر در فکر انتقام است؛ و از مجادلهٔ ظاهراً سیاسی اش به مسئله ای فردی سقوط کرده است؛ به آن نیز نخواهد رسید.
آیا حالا میتوانید «دونالد ترامپ» را اندکی بشناسید؟ مطمئن هستم که نمیتوانید. زیرا عادت کرده اید که پوست گردو را بشکنید و مغز گردو را ببینید و نوش جان کنید و «لپ تاپاله ها» و «مؤسسهٔ سوروس» و «دیل کارنگی»تان نیز همین بیراهه را به شما پیشنهاد میکنند ... مانند «نافرمانی مدنی و وصل کردن اطوها به برق» برای سرنگونی خامنه ای .... امّا گفته بودم که دونالد ترامپ مثل «پیاز» است. کسی که بخواهد به «مغز پیاز» برسد؛ یک احمق است. آیا «آرم = لوگو» (Tor Browser) را دیده اید؟ آرم «تور» (اینترنت تاریک) یک پیاز است. نمیدانم گرفتید یا نه؟
گفته بودم که تا پایان دورهٔ ۱۰۰ روزهٔ  ریاست جمهوری «پادشاه»؛ در بارهٔ آن سخن نخواهم گفت. امّا زمانی که رژیم کثیف شیعی حاکم بر ایران به کمک روسها؛ تا حدودی با شوربختی های آینده آشنا شده اند؛ چرا باید خوانندگان این وبلاگ در تاریکی بمانند؟ البتّه این حق را که زیاد به جزئیات وارد نشوم؛ برای خود محفوظ میدارم. آنکه فهمید؛ نوش جانش باد و آنکه نفهمید ؛ هرگز نخواهد فهمید.
در آینده ای نزدیک؛ پیشانی کثیف «اخوان المسلمین»؛ به داغ ننگ مزيّن خواهد شد و خانم «ترزا مِی» و خانم آنگلا مِرکل و رئیس جمهور فرانسه و بویژه ترکهای عثمانی  باید با آن یا کنار بیایند و یا خود و حزبشان به ورطهٔ نگون بختی سقوط کنند.
البتّه روسها نیز باید بفهمند که میتوان شرایطی بوجود آورد که S-300 ها و S-400 مثل مدفوع خشک شده و توخالی بر روی زمین بمانند. بویژه زمانی که گلیم از زیر پایشان کشیده شود.
میدانم که آقای پوتین این وبلاگ را نمیخواند ولی مأمورینش میخوانند. آنها میدانند که «گلیم» چیست و اگر زیر پایشان خالی شود؛ باید در «بهشت زهرا» دفن شوند. انگل فرزانه نیز میداند که بزرگترین نقطهٔ ضعفش همان «گلیم» است.
اگر «اخوان المسلمین» داغ ننگ بخورد؛ غزّه ویران خواهد شد؛ اردوغان باید به دنبال سوراخ موش بگردد در حالی که این سوراخ موش در موسکو نیست.
دونالد ترامپ به خانم «ترزا می» گفته است که ۱۰۰ درصد حامی «ناتو» است. راست هم گفته است. امّا بقیّه اش را نگفته است که من با اینکه آنجا نبودم؛ شنیده ام. ... 
آنچه من شنیده ام این بود: 
ترامپ: من ۱۰۰ درصد از ناتو (به عنوان یک پیمان) دفاع میکنم ... ولی این «کونیهای اخوانی عثمانی» در ناتو چه گُهی میخورند؟ ... به تاریخچهٔ شان نگاه کنید ... اینها دشمن هستند؟ یا دوست؟ ... اینها دُشمن هستند.
ادامهٔ بازی «تعلیق ۹۰ روزه» به قرار زیر خواهد بود:

۱- مادرقحبه های «نایاک» چقدر به «سپاه قدس» و وزارت اطلاعات رژیم کثیف شیعی وابسته است؟ از کجا پول در می آورد؟ چه کسانی به این تشکیلات کمک مالی میکنند و چشمهٔ جوشان آن کمکهای مالی کجاست؟
لذا آنهایی که با این تشکیلات کثیف رابطه دارند؛ یا گورشان را گّم کنند و یا دستگیر خواهند شد.
۲- اینهمه تکیه و حسینیّه و مسجد شیعی؛ با کدامین پولها ساخته شده و گردانده میشوند؟ روابطشان با بیشرفهای نفوذی در کانادا چیست؟ تا چه حدّی در قاچاق شیعیان و مواد مخدّر از مرز مکزیک دخالت دارند؟  تا چه حدّی برای حزب الله لبنان و رژیم کثیف شیعی حاکم بر ایران «پولشویی» میکنند؟ و .... همهٔ کثافتکاریهای دیگرشان.

این ۹۰ روز تنها «گشایش بازی» است .... بازی بسیار فراگیرتر و نفس گیرتر خواهد بود.

کژدم


۱۳۹۵ بهمن ۲, شنبه

پنج ضلعی«آمریکا - اتحادیّهٔ اروپا - چین - روسیه - گلوبالیستها» و سرنوشت «پشگلها»

اگر ۴ قمارباز بزرگ  و حرفه ای بر سر میز قمار بنشینند؛ برای سرگرمی  و وقت گذرانی بازی نخواهند کرد؛ لذا باید داراییهای خود را بر سر میز بگذارند. امّا آنچه که از دیدها پنهان میماند؛ این است که همزمان با گذاشتن «داراییها» بر روی میز؛ «نداریها» و «بدهکاریها» و «ریسک ها»  نیز بر روی میز گذاشته میشوند؛ هرچند که با پنهانکاری همراه باشند. اینجا است که بازی پیچیده میشود و هر قماربازی باید بر روی ترکیبی از کاردهای خود و حریفان بر پایهٔ «داراییها» ؛ «نداریها» ؛ «بدهکاریها» و انواع ریسکهایی که خود و حریفانشان پذیرفته اند و میزان قدرت پذیرش ریسکهای آینده از طرف همهٔ بازیگران را  محاسبه کند که سر به هزاران ترکیب میزند. به همین خاطر است که «نَدارهای کامل و بدهکار= پشگلها» تنها میتوانند در زیر بال و پَرِ  بازیگران اصلی ۲ نقش را بازی کنند.
۱- نقش «دارایی = برده = اموال = موالی» برای صاحبان.
۲- نقش «پشگلهای نگران برای ادامهٔ حیات»؛ که معمولاً به دلیل محاسبهٔ جذر و مدّها به نوکری و خودباختگی و چاپلوسی بیشتر نسبت به اربابان می انجامد.

امّا بر خلاف تصوّرات عامیانهٔ حاکمان و شبه روشنفکران متعلّق به «کشورهای پشگل»؛ این کشورها تمامی دارایی های خدایان قمارباز و تصمیم گیرنده را تشکیل نمیدهند. بلکه نقش «سالاد» در حاشیهٔ میز نهار و یا لیوانی از شراب بر روی میز قمار را بازی میکنند. امّا از نظر خدایان؛ بهتر است که  بخشی از ترکیبِ «حاکمان و مخالفان و مبارزانِ  پشگل» همچنان به صورت «مبارزان و مخالفان سلحشور» با رویاهای داشتن «جایگاه و مقام مهم» در عرصهٔ بازیهای بزرگ باقی بمانند.
لذا ضروری ترین مسئله؛ شناخت «ساختار کنونی» بازیگران اصلی است. زیرا آنچه که فعّال میباشد؛ «ساختار» است. مینوانید ساختار یک ویروس و یا یک سلّول سرطانی و یا یک کارخانه و یک بانک را  در مجموعه ای از احتمالات صدها هزاری؛ چند میلیونی و یا تریلیونی و ... در نظر بگیرید. امّا قصد من فلسفه بافی نیست؛ بلکه سخن گفتن از ساختارهای بسیار مشخّص با دایرهٔ توانایی محدود؛ در یک محیط محدود است.

آمریکا (کنونی)

جمعیّت: ۳۲۴ میلیون نفر.
تراکم جمعیت: ۳۵ نفر برای هر کیلومتر مربّع
میزان آب: ‌‍تقریباً ۷ درصد.
درآمد سرانه:۵۷۲۲۰ دلار
وسعت سرزمینی: ۹۸۳۳۵۱۷ کیلومتر مربّع

آمریکا یعنی «آمریکای کنونی» و هر کس که به آمریکای کنونی از دریچهٔ دوران «برده داری»؛ «کشتار سرخپوستان»؛ «غرب وحشی هالیوودی» بنگرد؛ در تاریخ یخ زده است. هرچند که نمیتوان اثرات این تاریخچهٔ کوتاه را حتّی در شرایط کنونی انکار نمود. برخی (بسیار اندک) همچنان بر طبل «برتری نژاد سفید» میکوبند؛ امّا صدای طبلهای «برتری نژاد سیاه» بلندتر و پّر هیاهوتر شنیده میشود. زیرا گلوبالیستها با ترفند نبش قبر تاریخ؛ از آن «تغذیهٔ انتخاباتی» میکنند و طبلها فقط وسیله هستند. امّا تا زمانی که بر این طبل کوبیده شود؛ صدای «نبرد نژادیِ» احمقانه؛ خاموش نخواهد شد. روند حرکت جامعه و سیاستمداران آمریکای کنونی حتّی قابل مقایسه با ۸ سال پیش نیز نیست. زیرا آمریکای کنونی در طی این ۸ سال ۱۰ تریلیون دلار به بدهیهایش افزوده شده؛ بسیاری از کارخانه هایش به کشورهای فقیر مهاجرت کرده و  دهها میلیون فقیر به داخل خاک آمریکا راه یافته اند (مهاجرین و پناهنده ها)  که از قِبَل همان بدهیهای تریلیونی آمریکا ارتزاق میکنند. با اینکه ویرانیهای بسیاری بوجود آمده است؛ امّا آمریکا همچنان قدرتمندترین کشور جهان است. شاید این جملات بتوانند معنی قدرت واقعی را به خواننده نشان دهند و همچنین توخالی بودن شعارهایی مانند «مرگ بر آمریکا» و یا «ما میخواهیم هم پیمان استراتژیک آمریکا بشویم» به عرصهٔ بازنگری واقعگرایانه بکشد. اگر این ویرانیها در روسیه و چین و آلمان و فرانسه بوجود می آمد؛ همهٔ آنها رو به قبله میشدند. به همین خاطر است که من کشورهای حاشیه ای را «پشگل ها» مینامم که با ۱۰۰ میلیارد دلار احساس «ثروت کلان» به آنها دست میدهد.
امّا همهٔ این ویرانیها توسط «نوکران گلوبالیستها» که از طریق فروش «شعارهای پر طمطراق پوچ و شکسپیری» که از تریبونها به خورد مردم داده می شدند و به بالای هرم قدرت سیاسی چه با مقام ریاست جمهوری و یا نمایندگی کنگره و سنا راه می یافتند تولید شده اند و توسط مزخرفبافیهای عوام پسند از همین نوکران افراد مقدّسی ساخته اند (فعّال حقوق بشر و امثال آن) که کسی نمیتواند از آنها انتقاد کُند و مثال زندهٔ آن همین جان لوئیس سیاهپوست است که به خاطر کتک خوردن در تظاهرات معروف به «یکشنبهٔ خونین» تبدیل به یک «بُت» شده است و اکنون نوکری گلوبالیستها را میکُند و انتقاد از او به «کفرگویی» تبدیل شده است. (نمونهٔ دیگر آن جان مکین سفید پوست است).
دونالد ترامپ نه تنها ویرانیها را به ارث برده است؛ بلکه باید با این خدایان قلّابی نیز که «بردگان گلوبالیستها» هستند بجنگد و این کار را از همان دوران مبارزات انتخاباتی آغاز نموده است و همچنان ادامه میدهد. امّا ارثیه های خوبی هم برای دونالد ترامپ رسیده است که باز میشمارم:
۱- کمپانیهای بین المللی تولیدی به خاطر بلندپروازیها و برآوردهای اشتباهشان در گسترش سرمایه گذاریها در کشورهای فقیر برای استفاده از برده های ارزان قیمت و امید به پیروزی هیلاری کلینتون؛ اکنون داراییهای زیادی برای «از دست دادن» دارند که حتّی اگر بر روی آنها معامله کنند؛ نه تنها بخشی از قدرت مالی خود را از دست خواهند داد؛ بلکه باید از اهداف کلان سیاسی خود در سطح بین المللی (اهداف سیاسی گلوبالیستی) بکاهند و در چهارچوب «ملّی» محصور شوند.
۲- روسیهٔ تضعیف شده تحت تحریمها.
۳- انتقال و استقرار نیروها و جنگ افزارهای آمریکایی در حوزهٔ بالتیک.
۴- رژیم شیعی حاکم بر ایران که دست و پایش را با قیر در پوست گردویی به نام «برجام» قرار داده اند و توان حرکت نخواهد داشت و انگل فرزانه نیز در ۱۰ روز اخیر در رابطه با حرام بودن «بمب هسته ای حق مسلّم ماست»؛ سخنرانی فرمودند (به آتش کشیدن برجام پیشکش). رژیم صفوی مسلک ایران داراییهای زیادی برای از دست دادن دارد و روسها نیز اینرا میدانند و به همین خاطر؛ ارزشی بیشتر از یک «ورقِ بازی» برایش ارزش قائل نیستند. زیرا میدانند که این رژیم در وضعیّت بسیار شکننده ای قرار دارد و «برجام» به تنهایی بقای آنرا تضمین نمیکند و با وارد شدن یک ضربهٔ کاری در زمان مناسب و به خاطر گسیختگی ساکنین ایران و عدم وجود رهبرانی که از طرف همگان پذیرفته شوند؛ میتواند به جنگ داخلی کشانده شود. امّا برای اجرای چنین سناریوهایی «زمان مناسب» لازم است و دونالد ترامپ در پی فراهم نمودن زمینه های «زمان مناسب» خواهد بود.
۵- اتحادیهٔ اروپای دست و پا گّم کرده؛ که از یکطرف در حال فروپاشی است و از طرف دیگر در معرض تحدید روسیه قرار دارد و همین ۲ دلیل کافی است که طعمهٔ خوبی برای مذاکرات با دونالد ترامپ باشند.
۶- رژیم اخوان المسلمینی ترکیهٔ عثمانی که با ماجرای کودتا وارد فاز جنگ داخلی علیه مردم خود شده است و مدّتی است که از تحدید اروپا به گسیل کردن مهاجرین بیشتر کوتاه آمده و اقتصادش به سراشیبی افتاده است و«فتح الله گولّن» نیز با گوشها و چشمهای باز در حال تماشای عمیقتر شدن بحرانهای داخلی ترکیه است.
۷- حکومتهای سوریه و عراق که بدون پشتیبانی خارجی نمیتوانند بر سرِ پا بایستند و آمادگی پذیرش هرخواسته ای که در ازای برآورده شدن آن؛ این حاکمیتهای ضعیف  بر سرِ پا بمانند را دارند. 
۸- کشورهای صنعتی آسیایی مانند ژاپن و کرهٔ جنوبی به خاطر زیاده طلبیهای چین به پشتیبانی نظامی آمریکا نیاز بسیار بیشتری دارند و زمینهٔ بسیار مساعدی برای دولت دونالد ترامپ بوجود آورده اند تا بتواند در زمینهٔ سیاسی و اقتصادی با آنها مذاکره کند.

مردم آمریکا در سالهای آینده شاهد رونق و شکوفایی اقتصادی بزرگی خواهند بود که انرژی آن اقتصاد بزرگ نیز در آمریکا تولید خواهد شد.

 اتّحادیهٔ اروپا (کنونی)

اندیشهٔ اتّحادیههٔ اروپای کنونی؛ پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر  شوروی  و ترس از «یک قطبی شدن» جهان به رهبری آمریکا بوجود آمد. انگلستان دیرتر از همه به این اتّحادیه پیوست و زودتر از دیگران از این اتحادیه خارج خواهد شد.
اتّحادیهٔ اروپای کنونی تلاش نمود که به یک قطب تبدیل شود و داستانهای زیادی بر سر زبانها افتاد که پول واحد اروپا میتواند جانشین دلار آمریکا شود و یا حتّی دلار را بکُشد. این اتّحادیه در آغاز با روسها و چین برای مقابله با آمریکا هم نوا بود و با اینکه در آن دوره؛ به خاطر فروپاشی شوروی و نزدیک شدن به روسیه و چین  نیازی به «ناتو» نداشت؛ امّا «ناتو» را که اساساً به هزینهٔ آمریکا اداره میشود را برای اهداف بعدی خود نگاه داشت.
امّا «گلوبالیستها» با نفوذ در ساختار سیاسی کشورهای اروپایی؛ نه تنها  ترس اتحادیهٔ اروپا از یکّه تازی آمریکا را از میان بردند؛ بلکه با آشکار نمودن «نظریهٔ حکومت جهانی»؛ اتّحادیهٔ اروپا را به عنوان یک پتانسیل و نمونهٔ مطلوب برای پی ریزی حکومت جهانی در نظر گرفتند و اینگونه بود که اتّحادیهٔ اروپا از روسیه و چین فاصله گرفت و به صورت بخشی از «موجودیت گلوبالیستی» در آمد.
حال شاید بتوان فهمید که چرا دونالد ترامپ «ناتو کنونی» را فرسوده و بی هدف توصیف کرده و از اندیشه های ناسیونالیستی کشورهای اروپایی استقبال میکند. فرسوده و بی هدف توصیف کردن و به طور همزمان «مهمّ» شمرد «ناتو» از طرف دونالد ترامپ؛ نه به خاطر عدم وجود «پیمان ورشو» (دلیل ضرورت وجودی قدیمی ناتو)؛ بلکه  تلاش برای باز تعریف اروپا و ناتو در جهت منافع و رهبری آمریکا است.
اگر زمانی کشورهای آلمان و فرانسه و ایتالیا؛ از ترس «یک قطبی شدن» جهان به تشکیل اتّحادیهٔ اروپا روی آوردند و با روسیه و چین همداستان شدند؛ اکنون به خاطر شاخ و شانه کشیدن روسیه و بی عملی اروپا و وابستگی شدید نظامی به «ناتو»؛ و احتمال فروپاشی اتّحادیه اروپا؛ دیگر شانس ایجاد اتحادیّهٔ دیگری را از دست داده اند و نظریّه هایی مانند ایجاد «ارتش مشترک اروپا» به پشیزی نمی ارزد که دلیل اصلی آنرا باید در بیداری مردم کشورهای اروپایی و پی بُردن به این مسئله که «گلوبالیستها» برای این کشورها ارزشی واقعی و در خور قائل نیستند و با به خطر افتادن منافع گلوبالیستها میتوانند بخشهایی از منافع ملّی آن کشورها را به حراج بگذارند (چیزی مانند ماجرای اوکرائین).
خانم «مارین لوپن» (رهبر حزب ناسیونالیستهای فرانسه) که مغضوب گلوبالیستها است؛ به خاطر فشارهای سنگین مالی گلوبالیستها بر «جبههٔ ملّی فرانسه»؛ مجبور شده بود که از مؤسسات مالی روسی استفاده کند. امّا با دیده شدن اخیر ایشان در «بُرج ترامپ»؛ و پس از رفتن دونالد ترامپ به کاخ سفید؛ میتواند از مؤسسات مالی آمریکایی استفاده کُند و دونالد ترامپ نیز اهمیتی نمیدهد که چه کسی داد و بیداد راه خواهد انداخت.
در واقع کشورهای اروپایی؛ زمانی که به خاطر وحشت از «شَبَح آمریکای یکّه تاز»؛ اتحادیّه ساختند؛ اکنون با ظهور «آمریکای یکّه تاز واقعی»؛ در مسیر فروپاشی قرار گرفته اند (شوخی گزندهٔ واقعیّت با امیال و آرزوها).
آیا آلمانیها میتوانند بار دیگر با روسها همداستان شوند؟ .... هرگز.
کشورهای اروپایی به جای مقاومت در برابر «ظهور عقاب بزرگ»؛ باید به «بازتعریف شدن» تن در دهند.

چین (کنونی)


جمعیّت: ۱۳۷۶۰۰۰۰۰۰  نفر.
تراکم جمعیت: ۱۴۵ نفر برای هر کیلومتر مربّع
میزان آب: ‌‍ ۲/۵  درصد.
درآمد سرانه:۸۲۳۹ دلار
وسعت سرزمینی: ۹۵۹۶۹۶۱ کیلومتر مربّع
چینیها دیوار بزرگ را برای جلوگیری از حملهٔ اقوام وحشی ساختند؛ امّا مغولها از این دیوار گذشتند. سپس دیوار آهنین ایدئولوژیک  کمونیستی ساختند و اینبار سرمایه های جهانی از آن گذشتند. اکنون چه دیوار غیر قابل نفوذی مانده است که چینیها بتوانند بسازند؟ به نظر من بهتر است که چینیها در ساختن «دیوار مکزیک» به دونالد ترامپ کمک کنند؛ هرچند که ۲ دیوار بلند تاریخی که توسط چینیها ساخته شده بود شکسته اند و تجربه های شکست خورده شمرده میشوند (مثل خط ماژینوی فرانسویها).

زمانی که «سونامی سرمایه و تکنولوژی» از دیوار چین گذشت؛ حاکمیت چین به جز فروش و کرایه دادن برده های ارزان قیمتِ چینی هنر دیگری نداشت؛ و بازار اعضای حزب کمونیست گرم شد و مانند فرماندهان سپاه پاچاهارداران و بابک زنجانیها به میلیاردرهای یک شبه تبدیل شدند. حزب کمونیست چین بخش بزرگی از ثروت را هزینهٔ ساختن «شهرهای ارواح بی مصرف» نمود که یادآور رفتار اشخاص فقیری است که برندهٔ لاتاری میشوند و نمیدانند که با پول هنگفت چه باید بکنند؟
اینبار در صورت «بازگشت موج»؛ حاکمیت چین دچار «بحرانِ عدم توانایی برای کنترل بحران» خواهد شد. این امر همان چیزی است که ذهن دونالد ترامپ را مشغول کرده است. 
اگر جمعیت بزرگ و فقیر چین؛ زمانی هدف بزرگ سرمایه های جهانی بود؛ اکنون میتواند نقش «پاشنهٔ آشیل» چین باشد و هست.
بازار کار چین به خاطر وارد شدن «برده فروشان دیگر» به بازار برده فروشی نه تنها اشباع شده است بلکه بازار فروش محصولات ارزان و بی کیفیّت به قیمتهای بالا نیز در حال از میان رفتن است و حکومت برده فروش چین و سایر برده فروشان باید به فکر بازارهایی در کشورهای فقیر و یا بسیار فقیر باشند. لذا حاکمیت چین با یک پارادوکس ساختاری روبرو است و حتّی بدون ظهور ناسیونالیسم آمریکایی و اروپایی نیز در آینده ای نه چندان دور باید با این مشکل ساختاری و بسیار مهمّ دست به گریبان شود. امّا با ظهور ناسیونالیسم آمریکایی و اروپایی؛ حکومت و مردم چین با شتابی ده چندان برابر؛ به سوی دست به گریبان شدن با آن به پیش خواهند تاخت.
اگر کلان شهرهایی مانند پکن و شانگهای تبدیل به «شهرهای ارواح» با برجهای خالی از سکنه شوند؛ آنروزها را باید «آرماگدون چینی» نام نهاد. امّا ماجرا به همین سادگی و به صورتی مکانیکی پیش نخواهد رفت و شاهدِ تظاهراتها و سرکوبهای خونین خواهیم بود؛ سرکوبهایی که چه بسا میلیونها کشته و زخمی و زندانی به جای بگذارد و مشکل همچنان پابرجا بماند و یا به سرنگونی رژیم و چند پارگی چین بینجامد.
بر اساس برآوردهای سازمانهای تحقیقاتی؛ تا سال ۲۰۵۰ دهها میلیون چینی و هندی از سوء تغذیه و یا گرسنگی تلف خواهند شد که البته میتواند بدتر از این هم باشد. زیرا اینگونه پیش بینیها بر اساس مُدلهایی انجام میگیرد که دارای همه ابعاد واقعی نیستند. پرسش این است که اگر دهها میلیون از گرسنگی بمیرند؛ تعداد آنهایی که فقط میتوانند اندکی بیشتر زنده بمانند چند میلیون و تعداد آنهایی که در جایگاههایی مانند بالای خط فقر؛خط فقر و یا زیر خط فقر زندگی خواهند نمود؛ چند ده و یا چند صد میلیون نفر خواهد بود؟ تعداد کودکان بی سرپرست چند ده میلیون نفر خواهد بود؟ میزان جُرم و جنایت چه خواهد بود؟ .... و پرسشهای وحشتناک دیگری که با اندکی فکر کردن میتوان به این لیست کوتاه افزود.
فرضیهٔ کژدمی اینکه: مشکلات ساخناری چین؛ چین را به دشمن طبیعی همهٔ همسایگانش تبدیل خواهد کرد.
سخنرانی آتشین اخیر رئیس جمهور چین در گردهمایی «داووس»؛ با گوشهای سرد و مغزهای سردتر شنیده و تحلیل شد و این خبر خوبی برای چین نیست. زیرا سایر شرکت کنندگان میدانند که «چین» تبدیل به «حجرالاسود» شده است و تمامی سنگها به سوی آن پرتاب خواهد شد. لذا چین را باید در حال از دست دادن اعتبار اقتصادی به حساب آورد.
آنهایی که در اروپا و آمریکا؛ سالیان درازی به اینگونه سخنرانیهای مزخرب گوش داده اند؛ دیگر اهمیتی به آن نمیدهند. فرق میان یک گفتار آتشین که از دل بر می آید؛ با «فوتوکپی تئاتری» آن؛ فرسنگها فاصله دارد. بویژه آنکه «رومئو» یک هنرپیشهٔ سیاستمدار باشد. چندی پیش یکی از دوستان با افتخار گفت که دخترش میخواهد هنرپیشه (بازیگر) شود و به کالج میرود. به او گفتم: پس از این هرگز به دخترت اعتماد نکُن و برایش توضیح دادم که چرا نباید به یک «بازیگر» اعتماد کرد؟!
خبر ناگوار دیگر برای چین که تقریباً همزمان با گردهمایی داووس بوقوع پیوست؛ زمینگیر (دریا گیر؟) شدن ناوگان نظامی چین که برای قدرت نمایی از تنگهٔ تایوان میگذشت؛ بوسیلهٔ نهاد «جنگ الکترونیک ارتش تایوان» بود. این ناوگان که با نخستین ناو هواپیمابر چین  رهبری میشد با آبرو ریزی بزرگ بالاخره توانست از تنگهٔ تایوان بگذرد.

روسیه (کنونی)


جمعیّت: ۱۴۴۲۰۰۰۰۰  نفر.
تراکم جمعیت: ۸/۳ نفر برای هر کیلومتر مربّع
میزان آب: ‌‍تقریباً ۱۳ درصد.
درآمد سرانه:۷۷۴۲ دلار
وسعت سرزمینی: ۱۷۰۷۵۲۰۰ کیلومتر مربّع
با نگاهی به جدول بالا که در حدّ اطلاعات عمومی و بسیار سطحی است؛ میتوان به سادگی دید که  روسها بدون اینکه بدانند؛ بر اساس دارایی منابع طبیعی برای ادامهٔ حیات؛ چقدر خوشبختند؟ امّا این خوشبختی میتواند به سیاه بختی تبدیل شود. زیرا زمانی هست که رهبران یک جامعه در خواب و رؤیای خوشِ داراییها فرو میروند و از «آفریدن آینده» باز میمانند و نمیتوانند بفهمند که آنچه که مهمّ است «آفرینندگی» است و گرنه داراییهای نسل پیشین میتواند به سادگی نه تنها به «نداری» بلکه به «بدهکاری» تبدیل شود (به کسر بودجهٔ رژیم کثیف شیعی نگاه کنید تا بدهکاری و ضعف ساختاری را ببینید). در حالی که چشمهای حریص راهزنان و دزدان همچنان بیدار است؛ آقای پوتین تمامی آکروبات بازیهای KGB مانندش را بر روی دشمن خیالی متمرکز کرده است. کوروش بزرگ برای استفرار «ایران نوبیاد» در نبرد با راهزنان و غارتگران کشته شد. با اینکه آنان را می شناخت و با شیوه های رزمی آنها آشنا بود. اگر داریوش بزرگ نبود؛ آنچه که اکنون «ایران؛ ایران» میگویند و فریاد میزنند و اشک میریزند؛ وجود نداشت. روسها از تاریخ نیاموحته اند؛ بلکه با چشمهای کور تاریخ را تکرار مکرّر میکنند.

اگر آمریکاییها باید از مهاجرت «مکزیکیها» و ساکنین فقیر و درماندهٔ  سایر کشورهای آمریکای جنوبی بترسند و مردم اروپا از مهاجرت مسلمانان ساکن آفریقا و کشورهای خاورمیانه وحشت کنند؛ روسها به طور طبیعی باید از مور و ملخهای «چین» نه تنها بترسند؛ بلکه سراپای وجودشان را وحشت پُر کُنَد. زیرا مشکلات ساختاری چین؛ آن کشور را به دشمن طبیعی روسیه تبدیل میکند. چین دارای جمعیتی بسیار بزرگ و سرزمینی کوچک در مقایسه با جمعیت ساکن آن است. عدم توازن یا باید به «توازن ساکنان با طبیعت» و یا «مرگ طبیعت» و یا «مرگ ساکنان» بینجامد و بسیار خوب میدانیم و یا اینکه باید بدانیم که مرگ طبعت به معنی مرگ ساکنان است. گربهٔ ماده ای که ۱۰ پستان دارد نمیتواند ۱۳ و یا حتّی ۹ فرزند را بنا به شرایط گوناگون بپذیرد و به «فرزند خواری» روی می آورد تا با فدا کردن «ضعیف ترها»؛ «تواناترها» را حفظ کُنَد. پس چگونه است که در شاخهٔ انسانیِ درخت حیات؛ «انسان سانها» نه تنها حفظ میشوند؛ بلکه وَبال گردن میگردند؟ تراکم جمعیت و میزان آب کشور چین نشان میدهد که این کشور در چه مخمصه ای قرار دارد و با برداشته شدن قانون تک فرزندی؛ مشکلات چین رو به افزایش خواهد گذاشت و باید کسی پیدا شود که بهای این مشکلات را بپردازد و چه کسی بهتر از همسایگان نزدیک چین برای پرداختن این هزینه ها را سراغ دارید؟ روسیه لذیذترین همسایه برای مور و ملخهای چین» است و آقای پوتین در حال نشانه روی بمب و موشک اسکندر به سوی اروپا و آمریکا است. میگویند که آقای پوتین یک استراتژیست بزرگ و یک ماشین حساب «سرد» است (به نقل از کیسینجر). من باور ندارم و آقای پوتین را یک ماشین حساب سرد برای محاسبات رسیدن به «برهوت» میشناسم و هنرهای رزمی و کشتی گرفتن با خرس؛ نه تنها به او کمک نخواهد کرد؛ بلکه او را به «باتلاقِ باخت» خواهد کشانید. آقای پوتین نباید فقط به تاکتیک اصلاح سیاست خارجی روسیه بسنده کند؛ بلکه باید به «ماراتون» (Long Run) بچسبد و هرگز فکر نکند که دیگران احمق هستند و انتخاب دونالد ترامپ را سازماندهی کرده است. زیرا انتخاب دونالد ترامپ برآیند نوعی نپخته (خام) از بیداری است.
اگر آقای کیسینجر یک استراتژیست بزرگ است (که هست) و آقای پوتین را یک «ماشین حساب سَرد» نام نهاد؛ سخنان او باید با دقّتی بسیار موردِ تحلیل قرار گیرد؛ و گرنه داستان «هندوانه و زیرِ بَغَل» یک داستان کوچه بازاری است که در «کتاب کوچه» احمد شامبولی نیز میتوان آنرا دید.
مشکل روسها نه ناسیونالیسم و نه فقر منابع طبیعی؛ بلکه جایگاه و سمت و سویی است که رهبرانش؛ دوربینهای خود را برای رصد کردن دیگران  (دُژمنان خیالی) مستقر کرده اند و این مهندسیِ اشتباهی؛ ریشه در تاریخ روسیه دارد.
در یک نبرد فرضی میان چین و روسیه؛ اگر روسها بتوانند ۷۰۰ میلیون چینی راقتل عام کنند و در مقابل آن تنها ۱۰۰ میلیون کشته بدهند؛ ۷۰۰ میلیون چینیهای باقی مانده تمامی سرزمین پهناور روسیه را تسخیر و روسهای باقیمانده را به جای اسب به گاری خواهند بست؛ البتّه اگر آنها را زنده زنده نخورند.
مشکل دیگر روسها این است که با اینکه «گلوبالیسم» را دقیقاً میشناسند؛ همیشه چه به خاطر عادتها و سنّتهای محاسباتی دیرینهٔ مبتنی بر فرهنگ KGB  و یا چه به طور عمدی؛ آدرسهای غلط میدهند تا همچنان قهرمان نبرد شرق و غرب استالینی باقی بمانند؛ زیرا این فرهنگ همچنان دنبالهٔ خود را مانند ستارهٔ دنباله دار به یدک می کِشد و فرهنگ شعاری شکست خوردگان نبرد ۶ روزه همچنان ادامه دارد که طبل بسیار مناسبی برای کوبیدن بر حماقت عربها است. و گزینهٔ سوّم اینکه:  من اشتباه میکنم و موجودیّتی به نام «گلوبالیسم» وجود ندارد و همه اش حرف و حدیث است که برای فریب ناسیونالیستهای روس آفریده شده اند؟؟!!
گزینهٔ چهارم اینکه: «روسها احمقهای منطقی هستند» و سخنوری منطق ارسطویی در «علم کلام» (کار بُرد منطق در انکشاف مزخرفات کاتولیکها و اُرتودوکسها و سنّی مسلک ها و شیعه مسلکها) را با تحلیل منطقیِ واقعیتهای تلخ آینده؛ عوضی گرفته اند. 
واقعیت این است که اگر خود را در بحثهای «کلامی» که هیچ ریشه ای در واقعیت ندارند و حتّی مانند «عنتر» نمیتوانند جای دوست و دشمن را مشخّص کنند؛ گرفتار شویم (Hallucination) دیگر جایی برای واقعیّتهای سخت روزمرّه که آینده را میسازند باقی نمی ماند و جنگاوران دلاور باید در کوچه پس کوچه های (Hallucination) بجنگند و بمیرند و دستاوردشان «شکست» باشد (پیروزی غرور آفرین در جنگهای ۸ ساله و نوشیدن قهرمانانهٔ جام زهر پُر افتخار؟؟؟!!!).
روسها میتوانستند بزرگترین صادرکنندهٔ مواد غذایی در سطح جهانی باشند؛ امّا همچنان به پستان طبیعت چسبیده و نفت و گاز فروش باقی مانده اند. در حالی که اکنون وارد کنندهٔ «تُرّبچه و کَلَم عثمانی» شده اند. لذا باید جایزهٔ  نوبل «کَلم و تُربچهٔ عثمانی» را به آفای پوتین اهدا نمود و مدال «ناپلئون بُناپارت» را به آقای لاووروف  «به خاطر پیروزیهای طنز آمیز و مسخره در سوریه»؛ هدیه کرد. آنکه در تاریخ گّم شود؛ هرگز پیدا نخواهد شد. زیرا تاریخ جهان مُردگان است و کلیشهٔ تجربهٔ مُردگان نمیتواند چراغ راه آینده باشد ؛ مگر آنکه تجربیاتِ مُردگان «بازتعریف» شوند.

اکنون که این نوشتهٔ مختصر را به پایان میبرم؛ «پادشاه» سوگند خورده و بر تخت نشسته است و نشان داده است که همانی هست که گفته بود.
به جز خوشبختی مردمش چیز دیگری  نمیخواهد. شاید بگویید که «تا چه زایَد سّحّر» ... من فرزند سحرگاهان را از دیرباز دیده ام.

کژدم