۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

بمبگذاری در بوستون؛ نگاهی دیگر

پیشگفتار

بمب گذاری در خط پایان ماراتون بوستون در تاریخ ۱۵ آپریل ۲۰۱۳ شاید یکی دیگر از عملیاتهای ادواری القاعده به شمار آید ولی گویا اینبار موضوع پیچیده تر شده است.  این پیچیدگی نه به خاطر مسائل پلیسی و تحقیقات FBI و مسائلی از این قبیل؛ بلکه در جاهایی دیگر نهفته است. گروههای طرفدار تئوری توطئه در آمریکا و اروپا نیز که به ماجراهایی مانند «ایلومیناتی ها» و «فراماسونها» و نقش موثر آنها در تعیین سیاستهای جهانی اعتقادی از نوع اعتقادات مذهبی داشته و این قدرتهای خیالی را خداگونه می انگارند با انتشار تصاویری خواسته اند با بافتن آسمان و ریسمان این مسئله را به توطئهٔ ایلومیناتیها و نهایتاً دولت آمریکا به عنوان بازیچهٔ این قدرتها نسبت دهند. لازم به یاد آوری چندباره است که یکی از آبشخورهای رژیم اسلامی حاکم بر ایران وبسایتهای مزخرف ترویج تئوریهای گوناگون توطئه است و عبدالله شهبازی و حسن عباسی چهره های مشخص رژیم اسلامی در این رابطه میباشند و وبسایت «پیک نت» نیز به عنوان وارث حزب تودهٔ روسی یکی دیگر از مبلغین اینگونه مزخرفات میباشد.
وبسایت «دیپلماسی ایرانی» چند تصویر مزخرف را در وبسایت خود منتشر نموده است که توسط گروههای Hacker غربی طرفدار تئوری توطئهٔ در وبسایتهای خبری مشهور منتشر شده اند و تمامی ماجرا بر روی آرم نیروهای ویژهٔ آمریکایی است که همگان میتوانند لباسهای شبه نظامی شکارچیان وتی شرتها و کلاههایی را که دارای این آرمها هستند از بازار بخرند و تقریباً بیشتر جوانان از هدفونهای تلفنهای همراه برای گوش دادن به موسیقی استفاده میکنند. اما این حرف و حدیثها در جوامع عقب ماندهٔ اسلامی مشتریان فراوانی دارند و بسیاری از سازمانهای اطلاعاتی نیز تحت پوشش هواداران نظریهٔ توطئه اطلاعات غلط و شایعات را به خورد مردم میدهند و اگر نگاهی به وبسایتهای امنیتی رژیم اسلامی بیندازید صدها مقالهٔ بافتنی و تحریف شده را به عنوان افشای توطئه های امپریالیستی غرب میتوانید در آنها بیابید و به هر حال بازار مکارهٔ بزرگی را به خود اختصاص داده است که وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران و اتاقهای فکری رژیم برای تحمیق جوانان از آن استفاده میکنند. به تصاویر پایین نگاهی بیندازید و به لینک مطلب هم مراجعه کنید.


لیننک خبر دیپلماسی ایرانی: (اینجا)

در رابطه با عملیات بزرگ یازدهم سپتامبر نیز همین بازیها و فیلمهای دستکاری شده از طرف اینگونه گروهها تولید و پخش گردید و اتفاقاً اولین کسانی که ماجرای یازدهم سپتامبر را به حکومت آمریکا نسبت دادند ؛ رژیم جمهوری اسلامی بود و با پراکندن شایعات و مطرح نمودن پرسشهایی مسخره از قبیل آنکه چرا فلان یهودی ناگهان به آنجا نرفت و امثال آن تلاش وسیعی نمودند که ماجرا را به زیر سوال ببرند. از نظر من این یک دم خروس است و پروندهٔ ۱۱ سپتامبر هنوز بسته نیست و یک عملیات بین المللی بوده است و رژیم اسلامی حاکم بر ایران صد در صد در آن دست داشته است و تبلیغاتی که رژیم اسلامی برای اشاعهٔ تئوری توطئه در رابطه با داستان ۱۱ سپتامر انجام داد و سخنان اکبر هاشمی بهرمانی در نماز جمعهٔ بعد از آن مبنی بر اینکه : « با شاخکهای حساس شیطان بزرگ نباید بازی کرد» (نقل به معنی) نشان میدهد که خامنه ای و اکبر بهرمانی از دخالت سپاه قدس و وزارت اطلاعات در ماجرای ۱۱ سپتامبر آگاه بوده اند و مخالفت اکبر بهرمانی تنها به خاطر ترس از«پذیرفتن ریسک بالا» بعد از عملیات ۱۱ سپتامبر بوده است.
اکنون داستان نیروهای سلفی - جهادی به طور کلی تغییر کرده است و هر حکومتی شاخهٔ خاص خود را دارد و در مناطق ویژه ای از آنها استفاده میکند. به تصاویر زیر نیز نگاهی بیندازید تا یکی از سردمداران سپاه قدس را که نیروهای سلفی ویژه و تحت فرمان سپاه قدس را سازماندهی نموده است بهتر بشناسید.




لینک مطلب هم را هم در (اینجا) میتوانید پیگیری کنید. البته این مطلب در زمان خود در تمامی وبسایتهای اطلاعاتی امنیتی رژیم منتشر شده بود و مطلب در این لینک هنوز حذف نشده است و شاید بتوان با گوگل کردن نام «ابو شریف» لینکهای دیگری نیز یافت. منظور از انتشار این تصاویر تنها برای مستند نمودن این ایده است که همهٔ سازمانهای اطلاعاتی گروههای ویژهٔ سلفی - جهادی خود را دارند و تنها فرق آنها بزرگی و کوچکی  گروههایی است که در اختیار دارند.
انفجار در پایگاه «ظهران» عربستان که کار مشترک سپاه قدس و القاعدهٔ عربستان در سال ۱۳۷۵ (آخرین سال ریاست جمهوری اکبر بهرمانی) همچنان یک پروندهٔ باز است. بعد از آن عملیات حکومت عربستان به FBI اجازهٔ بازجویی از متهمان دستگیر شده را نداد و سپس شاهد مسافرت طولانی اکبر بهرمانی به همراه یک هیئت بزرک اطلاعاتی امنیتی به عربستان سعودی بودیم و چه بسا حضور فعلی (هرچند ظاهراً کمرنگ) خانوادهٔ اکبر بهرمانی در لایه های قدرت رژیم اسلامی اینگونه عملیاتها و اطلاعات کلیدی باشند. به هر حال اینگونه پرونده ها همیشه باز هستند و روزی بر سر رژیم اسلامی ایران و عربستان سعودی خراب خواهند شد.
شاید بتوان دیاگرام حکومتهایی را که از جریانهای سلفی - جهادی بهره میبرند به ترتیب گسترهٔ نفوذ آنها به شرح زیر بیان داشت:
۱- پاکستان. پاکستان به صورتی گسترده از این نیروها در رابطه با هندوستان و افغانستان و معادلات داخلی سیاسی و همچنین دادن سرویس به عربستان سعودی امارات متحدهٔ عربی و بویژه قطر و همچنین به رژیم اسلامی حاکم بر ایران استفاده میکند.
۲- عربستان سعودی. عربستان سعودی از این نیروها در خارج از کشور برای پیشبرد اهداف منطقه ای خود استفادهٔ بسیار گسترده ای مینماید .
۳- قطر.
۴- رژیم اسلامی ایران. که به صورت محدودی برای مقابله با نیروهای مبارز بویژه در کردستان از این نیروها استفاده میکند و برای اهداف دیگر ازکرایهٔ  گروههای سلفی - جهادی و القاَعده سود میبرد.
۵- اندونزی. حکومت اندونزی از این گروهها در بازیهای منطقه ای خود سود میجوید و در سالهای اخیر کمکهای مالی زیادی از کشورهای غربی برای مبارزه با آنچه که تروریسم نامیده میشود دریافت کرده است. شیوهٔ اندونزی در استفاده از این گروهها الگوبرداری شده از پاکستان است.
ماجرای بمبگذاری بوستون

بعد از این پیشگفتار میخواهم ماجرای بمبگذاری در مسابقهٔ ماراتون بوستون را در یک تصویر بسیار بزرگتر مورد تحلیل قرار دهم.
۱- ماجرای برادران سارنایف از سالها پیش آغاز شده بوده است ولی به خاطر کمبود اطلاعات به جایی نرسیده و به صورت یک پروندهٔ باز در بایگانی FBI قرار داشته است.
در سال ۲۰۱۱ در دهمین سالگرد حملهٔ القاعده به برجهای دو قلو در ۹ سپتامبر؛ جسد ۳ جوان یهودی به نامهای Brendan Mess و Erik Weissman و  Raphael Teken در حالی که گلوهایشان بریده شده بود در آپارتمانی درماساچوست یافته شد و چون «تیمور لنگ سارنایف» از دوستان نزدیک    Brendan Mess  بوده است. در آن زمان FBI به خاطر چچنی تبار بودن تیمور لنگ سارنایف از روسها تقاضای کمک اطلاعاتی مینماید و روسها به صورت محدودی اطلاعاتی را در اختیار FBI قرار میدهند و چون تحقیقات به جایی نمیرسد؛ «تیمور لنگ سارنایف» به صورت فردی که تحت نظر است قرار میگیرد. لذا اخباری که اشاره به همکاری روسها در سال ۲۰۱۱ با طرفهای آمریکایی منتشر میشوند؛ در این رابطه بوده و از نظر فنی صرفاً جنبهٔ «پلیسی» دارند.
۲- اگر به مقاله هایی که تاکنون در رابطه با سوریه منتشر کرده ام رجوع کنید به چند نقطهٔ کلیدی اشاره داشته ام که عبارتند از:
الف: حکومت بشار اسد به عنوان «دشمن دوست داشتنی» برای اسرائیل. در طول حاکمیت خاندان اسد؛ بعد از شکست مفتضحانه در نبردهای ۱۹۷۳ رژیم اسد بهترین پاسدار امنیت مرزی با اسرائیل بوده است؛ هرچند که سیاستهای خصمانهٔ خود را از طریق پشتیبانی گروههای جنگاور دیگر نشان داده باشد.
ب: ترس آمریکا و اسرائیل از جریانهای سلفی - جهادی مستقر در صحرای سینا و نوار غزه که با سازمان جهاد اسلامی (ساختهٔ سپاه قدس) رابطهٔ تنگاتنگ داشته و در صورت گسترش نفوذ گروههای سلفی جهادی در سوریه میتوانند به یک دردسر بزرگ تبدیل شوند.
پ: همانگونه که بارها گفته بودم و در نهایت نیز به واقعیت پیوست؛ جریان اخوان المسلمین اگر چه در زمانهای پیش از به دست گرفتن قدرت در مصر دوست تاکتیکی رژیم اسلامی حاکم بر ایران بود؛ ولی با نیرومندتر شدن و به دست گرفتن قدرت سیاسی در مصر و نفوذ در لیبی و تونس و بویژه در سوریه به سوی دشمنی با رژیم صفوی حاکم بر ایران کشانده شد. همچنین اخوان المسلمین با اینکه از نظر عقیدتی مادر تمامی گروههای تکفیری-جهادی در جهان تسنّن میباشد اما با جریان سلفی-جهادی اختلافات عمیقی دارد. میتوان اخوان المسلمین را یک جریان کارکشتهٔ «سیاسی-اسلامی» نامید و سازمانهای سلفی - جهادی را در چهارچوب سازمانهای «اطلاعاتی-امنیتی-نظامی» تعریف نمود که به همین دلیل میتوانند به عنوان یک بازوی «اطلاعاتی- نظامی» در اختیار  هر نیروی سیاسی-اسلامی و یا حتی کفّار آمریکا و اروپا قرار گیرند زیرا سنگواره های ۱۴۰۰ سال پیش  در نبردهای بدر و اُحُد هستند. لذا آنچه که به معاملهٔ جهان غرب با اخوان المسلمین مشهور شده است؛ امری کاملاً منطقی برای دفع خطر القاعده و نیروهای همسوی آن است.
ت: عربستان سعودی و قطر و سایر حاشیه نشینان خلیج فارس از ترس هژمونی اخوان المسلمین و در نهایت نفوذ جنبش بهار عربی به تقویت نیروهای سلفی-جهادی در سوریه پرداختند و ترکهای عثمانی نیز در یک بازی سه گانه برای به دست آوردن حداکثر منافع از یک سو به مواضع شبه اخوان المسلمینی و همچنین به کمک به نیروهای سلفی جهادی و از سوی دیگر بازی گاز در برابر طلا برای رژیم اسلامی حاکم بر ایران ادامه دادند.
ث: اروپا و آمریکا به خاطر عقب ماندن از حلقه های نفوذ تنها به پشتیبانیهای مالی از جریانهای اخوان المسلمینی و سکولار در معادلهٔ سوریه بسنده کردند.
ج: نفوذ جریانهای سلفی-جهادی به طور کنترل شده از طرف رژیم سوریه و روسیه و حاکمیت اسلامی اجازه یافت تا بخشی از شهر حلب را تصرف نماید؛ ولی در همان حد باقی ماند تا روسها و رژیم اسلامی ایران و بشار اسد بتوانند از این نیروها به عنوان «لولو خورخوره» برای متقاعد نمودن غرب در جهت دست کشیدن از حمایت مخالفین مسلح سوریه متقاعد سازند. پاسخ آقای باراک اوباما به پرسش دخالت مستقیم نظامی در سوریه که گفت: «چرا دخالت کنیم؟ تا میوه اش را القاعده بچیند» (نقل به معنی) نشانگر پیروزی سیاست چین و روسیه و رژیم اسلامی ایران و بشار اسد در رابطه با کوچه دادن به نیروهای سلفی - جهادی و استقرار آنها در حلب بود.
چ: اسرائیل در نهایت به این نتیجه رسید که یا نیروهای غربی باید در سوریه دخالت نظامی مستقیم نموده و سلسلهٔ زنجیر نیروهای سلفی - جهادی را که از عراق تا مصر کشیده شده است را پاره نمایند و یا اینکه به هیچ عنوان حق مسلح نمودن نیروهای مخالف رژیم بشار اسد به عنوان «دشمن دوست داشتنی» را ندارند.
با توجه به موارد بالا و عملیات بمبگذاری در بوستون آمریکا که از نظر من از طرف گروههای سلفی - جهادی تحت نفوذ روسیه و یا اقمارش (رژیم ایران و سوریه) انجام گرفته است؛ ماجرا را به خاک آمریکا کشانیدند تا به یک نتیجهٔ مشترک که حافظ منافع همهٔ گروههای درگیر به جز عربستان سعودی و قطر است برسند و آن حذف گروههای سلفی - جهادی از معادلهٔ بحران سوریه است. سخنان بشار اسد در پی انفجار بمب در بوستون مبنی بر اینکه آنچه که در سوریه میگذرد؛ دامن غرب را خواهد گرفت و همچنین فرستاده شدن چند نامهٔ انفجاری و آلوده به مواد سمّی برای باراک اوباما و سناتور آمریکایی یاد آور همان سناریوی  زمان پیش از حملهٔ آمریکا به عراق است. جالب توجه اینکه رژیم اسلامی دیگر به عربده هایی از قبیل «کار کار خود آمریکاییها و یهودی ها است» دست نیازیدند و به صورتی فوری این عملیات را محکوم نمودند. همکاری FSB روسیه با FBI و اجازه دادن به ماموران آن برای بازجویی از والدین تیمور لنگ سارنایف؛ در حد دادن اطلاعات کارآگاهی و پلیسی میباشد که برای سرپوش گذاشتن بر روی نقش روسها در این ماجرا برای تاثیر گذاری در سوریه بکار برده میشود. از طرف دیگر وزیر امور خارجهٔ عربستان سعودی ( سعود الفیصل) در ۱۷ آپریل بدون اعلام قبلی به کاخ سفید وارد و بلافاصله پذیرفته شد. سعود الفیصل اینبار به طور داوطلبانه پرونده های مربوط به جنگاوران سلفی - جهادی را با خود به همراه داشت و یقیناً میدانست که روسها چه آشی برایشان پخته اند.
«تیمور لنگ سارنایف» و برادرش «جوهر سارنایف» فدای ایجاد موازنهٔ قوا در سوریه شدند و این مسئله در زیر لایه های سیاسی تعقیب میشوند و آنچه که در خبر گزاریها مطرح میگردند؛ همگی در لایه های سطحی ماجرا و در حد تعقیب و گریز پلیسی دنبال میگردند. لذا زمان آن رسیده است که به توافقهای بزرگ نزدیک شویم که یک هدف مشترک را دنبال خواهند نمود که عبارت است از: «حذف جریانهای سلفی - جهادی از معادلهٔ بحران سوریه» که به صورت آشکار با متوقف شدن کمکهای نظامی غیر مستقیم کشورهای عربی به «جبهة النصرة» و سپس سرکوب آن دنبال خواهد شد.
پیشروی نیروهای مشترک حزب الله لبنان و ارتش بشار اسد در استان حمص و حملهٔ ارتش عراق به معترضین سنی مذهب و کشتار ۳۰ نفر از آنان؛ پروژهٔ مشترک «دشمنان متخاصم در سوریه» میباشد که البته از طرف رژیم اسلامی ایران اندکی به ادویهٔ آن اضافه شده است. این توافق (بیرون راندن القاعده) برخلاف تصور رژیم اسلامی ایران نه برای نجات بشار اسد بلکه برای از میان برداشتن زمینه های جانشینی مهلال القاعده» به جای «هلال شیعی» است که از طرف رژیم صفوی مسلک حاکم بر ایران به غلط تعبیر میشود. طراحی و نتایج این بازی را باید بعد از عجایب ملغمهٔ اعتقادی و رفتاری سلطانزاده رضا پهلوی ( شیعهٔ انساندوست= عجایب هشت و نهگانه) به عنوان عجایب دهگانه در دنیای سیاست ارزیابی نمود.

کژدم



۲ نظر:

  1. جناب کژدم درود بر شما
    سوال هایی که پیش می آیند این است که پس با این حساب حکومت بشار اشد ماندنی است و سناریوی گسترش بحران به لبنان و عراق و سرزمین ما از بین می رود و سرزمین ما نیز با خطر ورود نیروهای بیگانه روبرو نخواهد شد. آیا من درست فهمیدم؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود
      به هیچ وجه چنین نیست. پروژهٔ خاورمیانهٔ بزرگ با وجود حاکمیتهایی از نوع رژیم بشار اسد و جمهوری اسلامی نمیتواند برقرار شود. خاورمیانهٔ بزرگ قرار نیست که یک مجموعه از کشورهای مصرف کننده باشد؛ بلکه قرار است که یک مجموعهٔ تولید کننده باشد و بتواند به عنوان خریدار تکنولوژی تولید و سرمایه های غرب مطرح شود و نهایتاً به ماجرای رشد اقتصادی چین پایان دهد. این چنین سیستمی به «لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی» نیاز دارد. آنچه که در جریان است تلاش برای کوتاه کردن دستهای عربستان سعودی و قطر است که از ترس بهار عربی و در واقع پیوستن به این مجموعه؛ در جهت کارشکنی از طریق فرستادن حیوانات سلفی-جهادی به میدان؛ میخواهند این پروژه را نقش بر آب کنند و از سوی دیگر چون به دنیای تسنن تعلق دارند از نفوذ اخوان المسلمین شدیداً وحشت دارند. در این میانه نیز رژیم اسلامی ایران و بشار اسد نقطهٔ تنفسی برای خود یافته اند تا بتوانند بحران و گسترش دامنهٔ بحران را کنترل نمایند. اما داستان این است که بشار اسد دیگر به هیچوجه نمیتواند در قدرت بماند و روسها نیز با رفتن او مخالف نیستند؛ بلکه در رابطه با سناریوهای ویرانگر بعدی که میتواند از طرف کشورهای عربی اجرا شود نگران هستند. رژیم اسلامی حاکم بر ایران نیز توانایی پذیرش لیبرالیسم را ندارد؛ زیرا بقای خود را در حاکمیت امنیتی نظامی تعریف کرده است. بحران سوریه با حذف حیوانات سلفی-جهادی و رژیم اسد پایان خواهد یافت و این آغاز یک بحران بسیار بزرگتر برای عراق و لبنان و ایران خواهد بود. عربستان سعودی و ترکهای عثمانی و حاشیه نشینان حوزهٔ خلیج فارس از تکرار سیاستهای خود در ایران دست برنخواهند داشت.

      حذف