۱۴۰۴ خرداد ۷, چهارشنبه

پروژهٔ شکوفایی ایران (چاقویِ بی دستهٔ دیگر)

 «فرانتس کافکا»؛ جملهٔ مشهوری دارد که نشانهٔ «یأس کامل» از گشوده شدنِ «دروازه ای نوین» میباشد.

«مسیح هرگز نخواهد آمد؛ مگر یک روز پس از روزِ قیامت»

حدودِ ۵ ساعت وقت گذاشته و هر دو بخشِ این «نشست» و سخنرانیهایِ بی دَر و پیکر را گوش دادم. سخنرانیهایی که با یک جملهٔ «شرم آور» آغاز شدند و آن جمله این بود که در برابرِ کشورهایِ غربی که میگویند:«اپوزیسیونی وجود ندارد..... برنامه ای ندارید»؛ برایتان «پروژه تراشیدیم»؛ تا همه بدانند که نه تنها بی برنامه نیستیم؛ بلکه از «شلغم و سیب زمینی ها» که در مقامِ اساتید تشریف دارند؛ برای تدوینِ این پروژه سود بُردیم که یک خطّ در میان میگفتند: «این پروژه را مدیونِ نظریّاتِ داهیانهٔ شازده» سَرِ هم بندی نمودیم؛  تا همهٔ دولتهایِ غربی چشمهایِ کورشان را باز کرده و «فیل» را در اُتاق ببینند. و اگر دِرایت و سیاست و کیاستِ ملوکانهٔ ایشان نبود؛ همه «نارگیل» را «پوست نَکَنده» میخوردند. گویی که دولت مردانِ غربی؛ «گاوِ گرسنه» تشریف دارند که هر علوفه ای را با وَلَع بخورند.

«پروژهٔ شکوفایی ایران»؛ سوّمین «چاقویِ بی دسته» است که «شازده خان» ساخته است و میخواهد نخست به کشورهایِ غربی و سپس به مردمِ ایران بفروشد. در «ذِهنیّتِ داهیانهٔ شازده خان»؛ «پروژهٔ سرنگونیِ رژیمِ شیعی»؛ مانندِ «مهدی موعود»؛ در «غیبتِ کبرا خانم» و در حالِ «چاهِ مستراح نَوَردیِ اَبَدی» است.
گویی که وعده بدهی: «اگر گاو داشته باشیم و علوفه نیز داشته باشیم و آن گاو شیر بدهد؛ برایتان بستنی درست خواهم کرد».
هر پروژه ای؛ «آغازی دارد». هیچ پروژه ای از «وسط» شروع نمی شود. هر کتابی با «مقدّمه» و سپس با «فصلِ نخست» آغاز می شود. اگر کتابی خریدید که «مقدّمه اش» این باشد که «برایِ اینکه مردم فکر نکنند که لال هستم و یا بی سواد هستم و سرزنِش نشوَم؛ این کتاب را نوشته ام» و سپس ببینید که کتاب دارایِ «فصلِ نخست» نیست؛ تا آن کتابفروشی دَرَش را نبسته است؛ خواهید رفت و کتاب را پَس خواهید داد.
اگر به تمامیِ سخنرانیها گوش بدهید؛ خواهید دید که همهٔ سخنان «کلیشه برداری» از کشورهایِ دیگر است. گویی که ایران همان «سنگاپور» و «فنلاند» و .... است و چیزی به نامِ «قبایل و عشایر» و «استفراغِ اسلامی» و «استفراغِ شیعی» و ویرانه هایی به نامهایِ «بلوچستان» و «خراسان» و ...... وجود ندارند.
گویی که این متن ها برایِ سخنرانیهای رقابتهایِ انتخاباتیِ احزاب در کشورهایِ پیشرفته نوشته شده اند.
شخصی که برایِ «آموزِش و پرورش» طرح داده است؛ در همان آغازِ سخنرانی؛ بدونِ اینکه هیچ ربطی به «آموزش و پرورش» داشته باشد میگوید:«من به بازارِ آزاد معتقدم و به «پوپولیسم» اعتقادی ندارم.» این شخص حتّی معنی «پوپولیسم» را نیز نمی داند و فکر میکند که سخنانِ «ساده لوح پسندانه» همانا «پوپولیسم» است..... نخیر آقایِ آموزش و پرورش؛.... «پوپولیسم»(Populism) را با پوست نخور اوّل برو بالایِ درخت؛ بعدِش بِکن و بینداز پایین؛ بعدِش به سنگ بکوب و سپس دندانهایِ نازنینِ «نیش»خود را فرو کُن. ولی مواظب باش که پوستهٔ سخت؛ لبهایت را پاره نکند.

حواله کردنِ اجرایِ این پروژه هایِ پا در هوا به پس از «فصلِ اوّلِ کتاب»(پروژهٔ سرنگونی رژیمِ شیعی) و اینکه معلوم نیست چه کسانی و چگونه  قرار است این رژیم را سرنگون کند؟؟؟!! همان «چاقویِ سوّم» است که مانندِ چاقوهایِ «کنگرهٔ ملّی ایرانیان» و «قُقنوس»؛ دسته ندارد. البتّه بگذریم از «چاقویِ پلاستیکی» که «شازده خان» آنرا با طمطراقِ «من پیمان می بندم» ساخته بود.

کژدم

۱۴۰۴ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

شیوه هایِ مِیدانیِ «غیر هسته ای» نمودنِ رژیمِ شیعی

 نخستین مسئله ای که باید در نظر گرفت؛ این است که: معمولاً چه کسانی شیوه هایِ گوناگونِ  «غیرِ هسته ای» نمودنِ رژیمِ شیعی را مطرح می کنند؟ اگر این شیوه ها «رسمی» هستند؛ چرا آن اشخاص میخواهند «ناشناس» باقی بمانند؟ نخستین نتیجه ای که از اینگونه «اخبارِ جعلی» با روایت کنندهٔ «ناشناس» میتوان گرفت؛ اینکه هیچ کدامشان «خبر» نیستند. بلکه «بافتنی» میباشند. این بافتنی ها میتوانند به خاطرِ منافعِ انتخاباتیِ حِزبی توسط «حزب دموکرات» و یا «لیبِریتِریَن ها» و یا حتّی «کاخ سفید» و برخی برایِ تأثیرگذاری بر تصمیم های کاخِ سفید؛ برخی برایِ پیشنهادِ راهِ جدید به طورِ غیرِ رسمی و برخی برایِ تأثیرگذاری بر نظراتِ رژیمِ شیعی رسانه ای می شوند. مشکلی به نامِ «تحلولگران» این است که بر اساسِ این بافتنی ها؛ خود را «کارشناس» جا زده و به روده درازی در رسانه هایِ خبری و یا کانالهایِ «یوتیوبی» می پردازند و اینگونه «بافتنی ها» را «خبرِ جدید» انگاشته و یا «جا میزنند» تا « در شهرِ کوران جلوه گری» کنند.اینگونه مزخرف بافی ها نه تنها اتلافِ وقتِ مردم است؛ بلکه  به «بی اعتباریِ روده درازان» می انجامد ولی این روده درازان هیچ اهمیتی به «بی اعتبار شدن» نمی دهند؛ زیرا ۴۶ سال است که یاوه بافته اند و همچنان «کارشناس» و «نُقل مجالس» هستندزیرا  هَم آنها و نیز «مجالس گردانها» میدانند که «هیچکارگان»(انسان سانهایِ ساکنِ ایران) هیچ راهی به جُز نشستن بر «پایِ مِنبرِ آنها» را ندارند.و به همین دلیل است که میبینیم که «روده درازی هایِ بی بنیان» در رابطه با این مزخرفات؛ میتواند هزاران بیننده و شنونده را به پایِ «مِنبرها» کشانده و خوانندگانِ مزخرفاتِ نوشتاری را «میخ» کرده و به «آشفته فکری» بکشانَد. ولی «آشفته فکرانِ آحمق» را نمیتوان «آشفته فِکر تَر» کرد؛ امّا میتوان آنها را در «طویلهٔ فکری» میخکوب و «مصرف کنندهٔ علوفه» نگاه داشت؛ مگر  این «عُلوفه خواران»  جایی بهتر از طویله هایِ انباشته با «علوفهٔ آماده» را میتوانند پیدا کنند؟ اگر «علوفه خواری» تَرک شود؛ این «تحلولگران» نیز مجبور خواهند شد تا تکانی به آن «کونِ گُنده و گُشادشان» بدهند و برایِ عرضهٔ  مطالبی بهتر با یکدیگر به رقابت بپردازند.

یکی می گفت:

«شاگردِ خوب آن است که پاسخهایِ دُرستی به پرسشها بدهد.»

دیگری گفت:

«شاگردِ خوب آن است که پُرسشهایی فَرای آنچه که آموخته است را مطرح کند و اُستاد را به چالش بکشد.اینگونه است که دانِش پَر می کِشد»

شیوه هایِ «مِیدانی»:

شیوهٔ نخست:

همان چیزی است که ترامپ مطرح می کُند. «فشارِ حدّ اکثریِ اقتصادی و حملهٔ نظامی» و یا «توافق بر اساسِ ۱۲ فرمانِ مایک پُمپئو»؛ همراه با مشوّقِ «طرح مارشال». امّا نامِ «مایک پومپِئو» را به میان نمی آورند و سُخنی علنی در رابطه با «طرحِ مارشال» نیز گفته نشده است. امّا میدانیم که بر اساسِ اُلگویِ رفتاریِ ترامپ؛ او در راهِ خدا اینکار را نمی کند و انتظاراتِ اقتصادیِ کلان دارد.
انتظاراتِ کلانِ اقتصادی؛ جیغِ اروپا را نیز در آورده است و سخن از «ملاحظهٔ منافعِ اروپا در مذاکرات» را مطرح نموده اند. که اگر منظورشان «رفعِ مُشکِلِ موشکی و هسته ای و نیابتی ها» باشد؛ همهٔ اینها در طرحِ «توافق» موجود هستند و تنها چیزی که اروپاییها را نگران می سازد؛ این است که «طرح مارشال» جایی برایِ آنها در نظر نگیرد. چین نیز همین نگرانی را دارد.روسها نیز میخواهند در این روند شرکت داشته و با لطایف الحیَل؛ دستِ آمریکا را در حوزه هایِ سیاسی و امنیّتی ببَندند و در این راستا با «تقلّب» به نفعِ رژیمِ شیعی؛ «ضدّ آمریکایی» بودنِ رژیمِ شیعی را حفظ کنند.
اگر این رَوند به بُن بست برسد؛ «فشارِ حدّ اکثری» میتواند به یک «شورشِ گسترده» در سطحِ ملّی بینجامد و «اقداماتِ نظامی» نیز میتواند پایه هایِ لرزانِ رژیمِ شیعی را فرو بریزد. امّا در چنین صورتی؛ آلترناتیوی برایِ جایگزینیِ رژیمِ شیعی در دسترس نیست و شاید نظرِ ترامپ معطوف به انتخابات و شکل گیریِ رژیمِ جدید؛ بوسیلهٔ «نظارتِ سازمانِ ملل متّحد» بر رَوندِ شکل گیریِ احزاب و گروههایِ سیاسی و در نهایت تدوینِ قانونِ اساسی و «رفراندوم» و «انتخابات ها» باشد.
امّا در شرایط کنونی؛ ترامپ ظاهراً کاری به کارِ حقوقِ بشر و حاکمیّتِ «پارتی کراتیک» و سرنوشتِ مردم ایران و «ساکنینِ ایران» ندارد. امّا اگر کار به «شورشهایِ گسترده» برسد؛ تیمِ ترامپ مجبور خواهد شد که در این روند؛ نقشی فعّال بازی کند.
لذا ترامپ با مطرح کردنِ «توافق به زبانِ خوش»؛ میخواهد ۲ پروژه را با «حفظِ رژیمِ شیعی» به پیش بِبرد:

۱- جارو کردنِ تمامی توانایی هایِ هسته ای و موشکیِِ رژیمِ شیعی با ورودِ متخصصینِ آمریکایی (چکمه هایِ هسته ای) به تمامیِ «روندِ فنّیِ خلعِ سلاح».
۲- شُل کردنِ تدریجیِ و کنترل شدهٔ پیچ و مهره هایِ «تحریمها» بنا بر «نیازهایِ مِیدانیِ طرحِ مارشال».
ترامپ نمیخواهد که واردِ «گزینهٔ نظامی» بشود؛ نه به این خاطر که موجودِي «مهربان» است. بلکه به خاطرِ «هزینه هایِ سنگینِ درگیریِ نظامی» و عواقبِ غیرِ قابلِ پیشبینیِ آن. این «عواقبِ غیر قابل پیشبینی»؛ هیچ ربطی به پاسخِ رژیمِ شیعی ندارد. بلکه هراس از «تغییرِ ژئو پولیتیکِ ایران» در آینده ای پس از «درگیریهایِ نظامی» است. 
اگر کار به درگیریِ نظامی بکشد؛ با حمله هایِ شدید و فشرده نمیتوان مطمئن شد که کار به پایان رسیده است. زیرا این درگیریها میتوانند پایِ دیگران را به این ماجرا باز کرده و ایران را واردِ «چالِشِ موجودیّتیِ سرزمینی» کنند. حتّی در چنین سناریویی؛ باز هم نیاز به «چکمه هایِ هسته ای» وجود دارد تا کار را پیش از آنکه «دستهایِ ناباب» به موادّ هسته ای برسند؛ به پایان برسانند.
دلیلِ اینکه رژیمِ شیعی به ساختنِ «دیوارهایِ دفاعیِ بِتونی» در اطرافِ سازه هایِ هسته ای مشغول است نیز برایِ جلوگیری از ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به عنوانِ بخشی از «درگیریِ نظامی» میباشد. فرودِ ۴ فروند B52 در جزیرهٔ «دیه گو گارسیا» نیز برایِ ایمن سازیِ محیط؛ برایِ فرود آمدنِ سالمِ «چکمه هایِ هسته ای» و انجامِ موفّقیت آمیزِ عملیّاتِ آنها است. این ایمن سازی میتواند با استفاده از بمبهایِ مشهور به MOAB  نیز انجام بگیرد. امّا گویا «Carpet Bombing» را ترجیح میدهند. زیرا نیازی بسیار کمتر به هشدار دادنِ به مردمی که در اطرافِ این سازه ها زندگی میکنند را دارد. امّا باید بنا بَر اُلگویِ رفتاریِ رژیمِ شیعی در غزّه و لبنان؛ وجودِ «تونلهایِ احتمالی» را نیز در نظر بگیرند.

شیوهٔ دوّم:

این شیوه را اسرائیلِ آقای ناتانیاهو پیشنهاد میکند. در این شیوه «درگیریِ نظامیِ شدید» به همراهِ ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به «فُردو» و «نطنز» و سازه هایِ اصفهان و تخریبِ کاملِ انها و ادامهٔ کار با تشدیدِ «فشارهایِ اقتصادی و سیاسی» به رژیمِ شیعی و کمک به «مردم ایران» و «ساکنینِ ایران» برایِ تغییر و سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ پِی گرفته میشود و وظیفهٔ دیگرِ آمریکا این است که از تواناییهایِ خود برایِ جلوگیری از بازتعریفِ «ژئو پولیتیکِ ایران» توسّط «بازیگرانِ دیگر» که بخواهند از آبِ گل آلود ماهی بگیرند؛ جلوگیری کند.
در این شیوه؛ نظرِ اسرائیل این است که ترامپ پس از پایانِ کاملِ عملیّات و سرنگونیِ رژیمِ شیعی میتواند به آرزویِ «طرحِ مارشالِ خود» و یا بخشی مهمّ از آن برسد و سهمِ اروپا را نیز در نظر داشته باشد تا از «کارشکنیِ آنها» جلوگیری کند.
شیوه ای که اسرائیل پیشنهاد میکند؛ در واقع و تا حدودی؛ «وارونهٔ طرحِ ترامپ» است و اگر طرحِ ترامپ (شیوهٔ نخست) شکست بخورد؛ ترامپ مجبور خواهد شد تا با طرحِ آقایِ ناتانیاهو هماهنگ شود.
امّا طرحِ آقایِ ناتانیاهو یک «سوراخِ گُشاد» دارد و آن اینکه چگونه میتوان «ساکنانِ قورباغه پَز شدهٔ ایران» را برایِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی قانع کرد؟ زیرا با «مردمِ ایران» مُشکلی وجود ندارد. برایِ اینکه «مردم ایران» آمادهٔ سرنگونیِ رژیمِ شیعی هستند و مشکلِ اصلی؛ «ساکنینِ ایران» هستند. همانهایی که «ساسی مانکن» خطاب به آنها گفت: «دیّوس چرا نشستی؟...... بلند شو و قِر بِده».

شیوهٔ سوّم: «شیوهٔ کژدم»

این شیوه؛ (شیوهٔ کژدم) برای سرنگونیِ رژیمِ شیعی طرّحی شده است و بسیار شبیهِ طرحِ آقایِ ناتانیاهو میباشد. با این تفاوت که میتواند «ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» را به سرعت «به پایِ میزِ سرنگونیِ رژيمِ شیعی» بکشاند و آن «سوراخِ بزرگ» در طرحِ آقای ناتانیاهو را ترمیم کُند. «شیوهٔ کژدم» بر اساسِ مطالعهٔ «اُلگویِ رفتاریِ مردم ایران و ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» طرّاحی شده است.
این طرح میتواند سرعتِ کار را به شدّت بالا بُرده و شانسِ داشتنِ فرصت زمانیِ کافی برای دخالتِ «بازیگرانِ بدخواه» را به حدّ اقلّ برساند.

کژدم


۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

«اَلخلیج الفارس»؛ «مَاالخلیج الفارس»؛ «وَما اَدراکَ ?What is the Khalij Fars»

 چند روزِ پیش که «شایعه - خبر» اینکه ترامپ میخواهد خلیج فارس را خلیجِ عربی و یا عربستان بنامد؛ داد و بیدادِ «وطن پرستی» و «ایران پرستی» راه افتاد و بارِ دیگر «وطن پرستی» مانندِ «مینی ژوپ» مُد شد. «شازده شومبول» نیز که منتظرِ «اظهارِ وجود» است و از اینکه «فیل» را در اُتاق نمی بینند؛ بسیار دِلخور است نیز چادرِ میهن پرستیش (البتّه میهنِ شیعی) را به کمر بست و  شعار داد. رژیمِ کثیفِ شیعی نیز «میهن پرست» شد.
در این میان خنده دارتر از همه «رهبرِ پان ایرانیستها» بود که باشنیدنِ این «خبر - شایعه»؛ برق از کونش پرید و به زنجیر زنی و سینه زنی پرداخت.


من برنامه هایِ زیادی از این موجود را دیده ام و حسرت به دِلم مانده است که حتّی نامِ یک «منطقه» و یا یک «شخصیّتِ سیاسی» و یا به هر حال شخصیّتِ معروفِ خارجی را  درست گفته باشد که نشان از این دارد که یک «متن» را در اختیارش می گذارند و همینطوری «غلط و غولوط» میخواند و با مقداری «مَلات و سریش» به هم میچسباند. البته «اسلام ستیزی» که آغاز کرده است؛ جایِ تقدیر دارد. امّا همین و بَس. این «پیشوا» نمادِ شاخه ای از «پان ایرانیستها» است که کارشان «نفرت پراکنی در میانِ اقوام» است رفتارِ ایشان پس از پناهندگی به اروپا و دَم خور شدن با «شازده شومبول»؛ نمادِ واقعی «نفرت پراکنیِ قومی» شد. در یکی دو هفتهٔ اخیر حتّی «فَرَ وَهرتیش» را نیز  یک «خائنِ جدایی طلب» نامید و مانندِ «مطهّریِ ملعون» و «رائفی پور» در تاریخ به دنبالِ «مارقین و ناکثین و قاسطین» و «توطئه» و «آنوسی» میگردد. در حالی که حتّی درکی از ساختارِ قبیله ای و عشیره ای آن دوران و مفهومِ «پادشاه» و «شاهنشاه» و «امپراتوری»(قلمرو) و «کشور» را نیز از زمینهٔ اصلی (۲۶۰۰ سالِ پیش) جدا کرده و دربارهٔ آن با روایتهایِ امروزین برخورد میکند.
مانندِ این می مانَد که «مغول هاي کنونی» به خاطرِ اینکه ۱۶۲ سال بر ایران نیز حاکم بودند؛ اکنون ایرانیان را «جدایی طلبهایِ پدر سوخته» بنامند و اینکه اکنون مساحتي تقریباً به اندازهٔ «ایرانِ گربه نشان» دارند؛ به خاطر «خائنینِ جدایی طلبِ ایرانی و اروپایی و آسیایی» است و گرنه؛ «مساحتِ مغولستان» از چین تا اروپا گسترده بود.
همین «پان ایرانیستها» که اینچنین شِلتاق میکنند؛ اگر از آنها بپرسی که همین الآن؛ همهٔ ایران را بدستتان بدهند چکار میکنید؟ حرفی برایِ زدن نخواهند داشت. در رابطه با مسیرِ مبارزه و داشتنِ استراتژیِ مبارزاتی نیز میگویند که «امیدی به ایرانیان ندارند». هر چند که این سخنشان درست است؛ امّا اگر بخواهی که یک استراتژی مبارزاتی تدوین کنند؛ باز هم حرفی برایِ زدن ندارند.
البتّه این گروه به تنهایی از این مشکلات رنج نمی بَرَد. سایرین نیز در همین «رنج» با آنها شریک هستند. و دعواها بر سَرِ «پوسته» است که اگر خوب بنگری؛ درونِ آن پوسته؛ خالی است.
ترامپ در سخنرانیِ خود داستانی دیگر تعریف کرد که این رژیمِ شیعی ایران است که خواسته است نامِ خلیج را «خلیجِ ایران» بگذارند و با نگاهی از بالا به پایین گفت: «من هرگز اجازه نخواهم داد.». ترامپ حتّی یکبار نیزنامِ «خلیجِ فارس» را بر زبان نیاورد و فقط به «خلیج» اکتفا کرد. امّا مترجمانِ این سخنرانی به دروغ؛ هر جایی که ترامپ گفت: «خلیج»؛ آنرا «خلیج فارس» ترجمه فرمودند.
امّا واقعیّتِ کنونی چیست؟
واقعیّتِ کنونی این است که در شمالِ «خلیج فارس»؛ یک امپراتوریِ قدرتمندِ شیعی داریم که برای اینکه در همین مستراحِ کنونی بماند؛ به ۲۵۰ میلیارد دلار نیاز دارد (پیشرفت و توسعه پیشکِش).
در جنوبِ خلیجِ فارس؛ معاملاتِ «تریلیون دلاری» انجام گرفتند.
حال خودتان قضاوت کنید که آیا «عربها سوسمارخور هستند» و یا در چند سالِ آینده «ساکنینِ ایران هستند که مارمولک خور خواهند شد»؟

کژدم

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۹, جمعه

نبرد میانِ «شکارچی» و «لاشخور»

 بازیِ ترامپ:

گشایش بازی با تحقیرِ آقایِ زلنسکی (میهمان) در کاخِ سفید آغاز شد. امّا بازی به آنگونه که ترامپ طرّاحی کرده بود؛ پیش نرفت.روسها نیز در این بازی در کنارِ ترامپ نایستادند. امّا ترامپ نشان داد که مانندِ لاشخور عمل می کند و این شیوهٔ بازی از چشمانِ تیزبینِ آقای ناتانیاهو (همچنین کژدم) دور نماند. امّا این مسئله؛ ربطی به اسرائیل نداشت و اسرائیل در سکوت؛ ترامپ را مطالعه می کرد.

بازیِ ترامپ برایِ تصاحب «گرینلند» (شکست خورد) و «پیوستنِ کانادا» به آمریکا (شکست خورد) و تغییرِ نامِ خلیجِ پاناما به «خلیج آمریکا» که پس از شکستِ تهدید به «تصاحب؛ حتّی با اقدامِ نظامی» انجام گرفت نیز ربطی به اسرائیل نداشت. امّا شیوهٔ رفتاریِ ترامپ را نشان می داد. امّا زمانی که ترامپ از «تصاحب غزّه» سخن گفت؛ آقای ناتانیاهو دید که این «شُتُر تصاحب» به دَرِ خانهٔ اسرائیل هم آمده است. اسرائیل با تخلیهٔ ساکنینِ غزّه و سرمایه گذاری در غزّه مُشکلی نداشت. زیرا هزینه هایش را باید آمریکا میداد و یا در بدترین حالت؛ اسرائیل نیز بخشی از هزینه ها را می پذیرفت. امّا «تصاحبِ غزّه» داستانِ دیگری بود. «تصاحبِ غزّه» از نظرِ راهبُردی؛ یعنی اینکه با آمریکا همسایه بشوی و در انتخاباتِ بعدی اگر اشخاصی مانندِ «جو بایدن» و «کامالا هریس» و «ایلهان عُمر» بر سرِ کار آمدند؛ باید با این موجودات در همسایگی دست و پنجه نرم بکُنی (باختِ استراتژیک).
ترامپ نیز فهمید که آقای ناتانیاهو؛ در موقعیّتِ آقایِ زلنسکی نیست که  ترامپ بتواند بوسیله و به همراهِ سگِ هارَش (جی دی وَنس) بر او بتازند. زیرا اسرائیل ریشهٔ عمیقی در جامعه و ساختارهایِ سیاسی و اقتصادیِ آمریکا دارد. امّا ترامپ همچنان میخواهد با آقایِ ناتانیاهو به عنوانِ یک فردِ قدر ناشناس و «بی وفا» رفتار کند. امّا در همین امروز نیز خبرش را شنیدیم که ترامپ پیش از سفر به خاورمیانه و پیش از دورِ چهارم مذاکرات؛ با وزیر امورِ استراتژیکِ اسرائیل؛ دیدارِ خصوصی داشت و این امر نشان میدهد که دست و پایِ ترامپ در پوستِ گردو است و به ظواهرِ امر دل خوش کرده است (عدم دیدار با آقایِ ناتانیاهو).

بازی آقای ناتانیاهو

گفتنِ دلایلِ مخالفت با طرحهای ترامپ از منظرِ نظرِ اسرائیل و اِصرار بر آنها و عدمِ عقب نشینی.
آقایِ ناتانیاهو میداند که «طرحِ مارشال» با وجودِ رژیمِ شیعیانِ شنیعه؛ امکان ناپذیر است. همانگونه که رسانیدنِ کمکهایِ بشر دوستانه به ساکنینِ غزّه با وجودِ «حماس» امکان ناپذیر است و حکومتِ شیعی بخشِ بزرگی از درآمدهایش را بارِ دیگر برایِ بازسازیِ حزب الله و سایر اوباشانِ مسلّح؛ حاتم بخشی خواهد کرد.
نتیجه اینکه: آقایِ ناتانیاهو به طرحهایی رضایت می دهد که به سرنگونیِ رژیمِ شیعی بینجامد و ترامپ باید تمامیِ امکاناتِ خود را بکار گیرد تا ایران به خاطرِ نداشتنِ «اپوزیسیونِ منسجم»(اپوزیسیون در قامتِ حکومتی) پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی «متلاشی» نشده و یکپارچه بماند. پس از آن زمان؛ ترامپ نیز میتواند به آرزویِ «طرحِ مارشالِ خود»  در ایران برسد. زیرا ایران به اندازهٔ کافی ویران و ضعیف شده است که مجبور است به «طرحِ مارشال» تَن بدهد و اسرائیل نیز با آن مخالفتی ندارد.

تا جایی که من(کژدم) میدانم؛ ریشهٔ اختلافاتِ ترامپ با آقای ناتانیاهو و در واقع اختلافاتِ اصلی آنها مواردِ بالا هستند که به صورتی «کُلّی» بیان کردم.
در بخشِ نظرات میتوان به تجزیه و تحلیلِ آن پرداخت. البتّه اگر نظراتی با ارزش مطرح شوند. نه دیدگاههایی که با تماشای فیلمها و سریالهایِ تلویزیونی؛ شکل گرفته اند.

کژدم

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

هیشکی نمیتونه مثلِ «ترامپ» بیانیّه صادر کُنه.

 امامِ زمان و ناجیِ بزرگ «ترامپ علیه السّلام» میخواهد در چند روزِ آینده یک بیانیّهٔ تاریخی صادر کند. «واشینگتن پُست» جار زده است که قرار است نامِ «خلیج فارس» را به «خلیجِ عربی» تبدیل کند؟؟!!! عدّه ای نیز «درفشِ کاویانی» برداشته  و «سینه زنی» و «زنجیر زنی» راه انداخته اند  تا خود را «ایران پرستان و میهن پرستانِ  پنجاه آتشه» نشان دهند. در حالی که سراسرِ «ایران زمین» پُر از مظاهِرِ «اعتقاداتِ عَرَب پایه» است.
مستراحهایی که به نامهایِ «مَقعدِ مطهّر» و «امام زاده» موردِ تقدیس و پرستش قرار میگیرند و مانندِ «پِشگل گوسفند» در سراسرِ ایران پراکنده هستند؛ «کُهنه هایِ حِیض» سیاه و سفید که بر سرهایِ «انگلها» است؛ همگی ایرانی هستند و به هیچ وجه ریشه در آیینهایِ «پاگانیستیِ عَربی»(Arabian Paganism) ندارند. حتّی نامِ جزیرهٔ «ابو موسی» نیز کاملاِ فارسی است و هیچ نشانه ای از نفوذِ عمیقِ عربها در آن دیده نمی شود. تکنولوژیِ تولیدِ «ضریح» و فرهنگِ «لیسیدنِ ضریح» نیز کاملاً «ایرانی» هستند و اساساً «کوروش بزرگ» خودش برایِ «امامانِ نجاساتِ طاهرین» سوگواری میکردند و سینه زنی و زنجیر زنی می فرمودند. زیرا میدانستند که این «موجوداتِ نجاساتِ طاهرین» همگی ایرانی الاصل بوده اند.
اساساً اینکه در تاریخِ ۱۴۰۰ سالهٔ اخیر؛ «اونیکه به ایران نَریده بود؛ کلاغِ کون دریده بود»؛ از ذهنهایِ «جذام زده» پاک شده است. حتّی «شاخابِ فارس» نیز نمیگویند. بلکه از کلمهٔ «خلیج» که عربی است استفاده میکنند.

به قولِ «علی سَگ کُش»:
امّا بعد....
نظر من (کژدم) در رابطه با این «بیانیّهٔ موعود» این است که شایعهٔ تغییرِ نامِ «خلیج فارس»؛ از طرفِ تیمِ ترامپ به این دلیل از شیپورِ «واشنگتُن پُست» بیرون زد تا نقشِ «وازلین» را برایِ «ایران پرستانِ دروغین» داشته باشد تا همه جایِ خود و جایگاهِ ویژهٔ شان را حسابی چَرب و چیل کنند؛ تا «بیانیّهٔ تاریخیِ اصلی» به صورتِ «خُشک خُشک» به آنجایشان فرو نَرَود و «احساساتشان جریجه دار نشده و به خونریزی نیفتد».
این بیانیّه «جزایرِ ۳ گانهٔ معروف» را نشانه خواهد رفت تا «سوّمین ضلعِ مثلّث» را تکمیل کند. ۲ ضلعِ نخست را «روسیه و چین» که روابطِ «بسیار استراتژیک» با «انگلِ فرزانه» و «شیعیانِ شنیعه» دارند؛ پیش از اینها بنا نهاده اند و «مهدیِ موعود ترامپ» (ع) با آن بیانیّهٔ تاریخی؛ ضلعِ سوّم را خواهد ساخت.

کژدم 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۴, یکشنبه

طرح «مارشال» ترامپ برایِ ایران

 طرحی که ترامپ برایِ پایان دادن به غائلهٔ هسته ای با رژیمِ شیعی بر سرِ میز نهاده است؛ گرفتنِ برخی امتیازهایِ هسته ای برایِ «کنترل و مهار روندِ غنی سازی» و احتمالاً در نظر گرفتنِ زمانی بسیار طولانی تر برایِ «غروبِ معاهده» در ازایِ سرمایه گذاریهایِ چند تریلیون دلاری آمریکا در تمامیِ زمینه هایِ اقتصادی در ایران است. ترامپ میخواهد اسرائیل و در واقع آقای ناتانیاهو را قانع کند که «طرحِ مارشال» میتواند در مسیری چند ۱۰ ساله رژیمِ شیعی را دچارِ استحاله کُند و تمامی تأمین هایِ امنیّتی موردِ نیاز را به اسرائیل بدهد. شاید آنچه که «مذاکرات فنّی» بار رژیمِ شیعی نامیده می شود؛ همین «سرمایه گذاریهایِ کلان در همهٔ زمینه ها» باشد.

«طرحِ مارشال» در اروپا به این دلیل موجبِ شکوفاییِ «کشورهایِ ویران شده» پس از جنگِ جهانیِ دوّم شد که این کشورها دارایِ زیرساختهایِ اجتماعی و سیاسی بر اساسُ «پارتی کراسی» بودند. در حالی که رژیمِ شیعی ایران؛ فقط یک حاکمیّتِ «توتالیتر» نیست. بلکه یک حاکمیّتِ «تئو کراتیک» (دینِ تشیعِ شنیعه) است که «تمامیّت خواهی» (توتالیتریانیسم) ذاتی آن است. حتّی طرز لباس پوشیدن نیز به نوعی «فَدَک» به حساب می آید که متعلّق به «امامِ موجود = انگل فرزانه» میباشد. این مسئله (توتالیتریانیسم) فقط متعلّق به «دیانتِ تشیّع شنیعه» نیست و در تمامی آنچه که «ادیان» نامیده میشوند؛ یکسان است. حتّی «بهائیّت» نیز ۱۰ ها سال است که در سراسرِ جهان؛ کُمیته هایی به نامِ «کُمیتهٔ صیانت» براه انداخته است که همان «گَشتِ ارشاد» است. اعضایِ این کمیته ها کارشان «جاسوسی در زندگی خصوصی بهائیان» و اینکه آیا کارهایِ «خلافِ شرع» میکنند و یا نَه؟ و مراجعه به آن افراد و «امر به معروف» «نهی از منکر» و در بسیاری از موارد همراه با «تهدید» است. هرچند که این طرح در کشورهایِ پیشرفته کاملاً شکست خورده است؛ امّا در کشورهایِ عقب مانده همچنان اجراء می شود. در مسیحیّت نیز پیش از «انقلابِ فرهنگیِ اروپا»؛ وضعیّت به همین گونه بود. در جوامعِ «یهودیِ اُرتودوکس» نیز ماجرا از همین دست است.

لذا «طرحِ مارشالِ ترامپ» به نوعی تغدیه و انتشارِ «میکروبهایِ جُذامِ شیعه گری» در ایران و کشورهایِ دیگر است و برایِ مردمِ ایران هیچ نفعی نخواهد داشت. بلکه بیش از پیش میتواند مردم را تحتِ فشارهایِ دینی و تصمیم گیریهایِ «امامِ موجود»(انگلهایِ فرزانه) قرار دهد. امّا ترسِ رژیمِ شیعی از این است که اگر «طرحِ مارشالِ ترامپ» پذیرفته شود؛ رژیمِ شیعی کنترلِ مردم را به تدریج از دست بدهد و دچارِ «استحاله» گردد. لذا از ترامپ میخواهند که فقط در عرصهٔ «تکنولوژی هسته ای» سرمایه گذاری کُند که تمامیّتِ رژیمِ شیعی در آن «ذی نفع» است و چیزی به مردم نمی رسد و آثارِ ثانویّه ای نیز بر رویِ «فرهنگ وحقوقِ مردم» ندارد. زیرا رژیم میداند که اگر این «سرمایه گذاری» گسترده باشد؛ فقط «تزریقِ پول» نیست؛ بلکه «فرهنگِ آمریکایی» را نیز با خود به همراه خواهد آورد.

مشکلِ ترامپ این است که باید بتواند این طرح را به «حزب جمهریخواهان» بفروشد. تا در مجالسِ «گنگره» و «سنا» تصویب شوند. زیرا رژیمِ شیعی نمیخواهد که بارِ دیگر به «فرمانِ اجرایی» اکتفا کُند. زیرا «فرمانِ اجرایی» مانندِ «فتوا» است که میتواند با یک «گوز» باطل شود و ترامپ در عمل به «فرمانِ اجرایی امام حسین اوباما» (برجام) گوزیده است و معلوم نیست که شخصِ دیگری پس از ترامپ نیز چنین کُند.

لذا آنچه که به صورتِ «دعواهایِ درونی» در کابینهٔ ترامپ دیده میشود؛ در واقع دعواهایِ درونیِ «حزبِ جمهوری خواهان» است. زیرا ترامپ برنامهٔ اصلیِ خود را از «حزب» و اسرائیل پنهان نموده بود و اکنون به فکرِ «قانع کردن» و یا «کودتایِ درون حزبی» است.

نتیجه اینکه:

«طرحِ مارشالِ ترامپ» اگر به آنگونه که میخواهد پیش برود؛ میتواند «گُشایشی صوری» در زندگیِ مردم داشته باشد. امّا نه تنها در «دراز مدّت» بلکه حتّی در «میان مدّت» نیز به «ضررِ استراتژیکِ ایران» خواهد بود. زیرا این طرح؛یک طرحِ فرمایشی خواهد بود که توافق میانِ «لاش خور» و یک موجودِ نیمه جان و در فکرِ «ادامهٔ بقاء» را به ارمغان خواهد آورد.

کژدم