نخستین مسئله ای که باید در نظر گرفت؛ این است که: معمولاً چه کسانی شیوه هایِ گوناگونِ «غیرِ هسته ای» نمودنِ رژیمِ شیعی را مطرح می کنند؟ اگر این شیوه ها «رسمی» هستند؛ چرا آن اشخاص میخواهند «ناشناس» باقی بمانند؟ نخستین نتیجه ای که از اینگونه «اخبارِ جعلی» با روایت کنندهٔ «ناشناس» میتوان گرفت؛ اینکه هیچ کدامشان «خبر» نیستند. بلکه «بافتنی» میباشند. این بافتنی ها میتوانند به خاطرِ منافعِ انتخاباتیِ حِزبی توسط «حزب دموکرات» و یا «لیبِریتِریَن ها» و یا حتّی «کاخ سفید» و برخی برایِ تأثیرگذاری بر تصمیم های کاخِ سفید؛ برخی برایِ پیشنهادِ راهِ جدید به طورِ غیرِ رسمی و برخی برایِ تأثیرگذاری بر نظراتِ رژیمِ شیعی رسانه ای می شوند. مشکلی به نامِ «تحلولگران» این است که بر اساسِ این بافتنی ها؛ خود را «کارشناس» جا زده و به روده درازی در رسانه هایِ خبری و یا کانالهایِ «یوتیوبی» می پردازند و اینگونه «بافتنی ها» را «خبرِ جدید» انگاشته و یا «جا میزنند» تا « در شهرِ کوران جلوه گری» کنند.اینگونه مزخرف بافی ها نه تنها اتلافِ وقتِ مردم است؛ بلکه به «بی اعتباریِ روده درازان» می انجامد ولی این روده درازان هیچ اهمیتی به «بی اعتبار شدن» نمی دهند؛ زیرا ۴۶ سال است که یاوه بافته اند و همچنان «کارشناس» و «نُقل مجالس» هستند. زیرا هَم آنها و نیز «مجالس گردانها» میدانند که «هیچکارگان»(انسان سانهایِ ساکنِ ایران) هیچ راهی به جُز نشستن بر «پایِ مِنبرِ آنها» را ندارند.و به همین دلیل است که میبینیم که «روده درازی هایِ بی بنیان» در رابطه با این مزخرفات؛ میتواند هزاران بیننده و شنونده را به پایِ «مِنبرها» کشانده و خوانندگانِ مزخرفاتِ نوشتاری را «میخ» کرده و به «آشفته فکری» بکشانَد. ولی «آشفته فکرانِ آحمق» را نمیتوان «آشفته فِکر تَر» کرد؛ امّا میتوان آنها را در «طویلهٔ فکری» میخکوب و «مصرف کنندهٔ علوفه» نگاه داشت؛ مگر این «عُلوفه خواران» جایی بهتر از طویله هایِ انباشته با «علوفهٔ آماده» را میتوانند پیدا کنند؟ اگر «علوفه خواری» تَرک شود؛ این «تحلولگران» نیز مجبور خواهند شد تا تکانی به آن «کونِ گُنده و گُشادشان» بدهند و برایِ عرضهٔ مطالبی بهتر با یکدیگر به رقابت بپردازند.
یکی می گفت:
«شاگردِ خوب آن است که پاسخهایِ دُرستی به پرسشها بدهد.»
دیگری گفت:
«شاگردِ خوب آن است که پُرسشهایی فَرای آنچه که آموخته است را مطرح کند و اُستاد را به چالش بکشد.اینگونه است که دانِش پَر می کِشد»
شیوه هایِ «مِیدانی»:
شیوهٔ نخست:
همان چیزی است که ترامپ مطرح می کُند. «فشارِ حدّ اکثریِ اقتصادی و حملهٔ نظامی» و یا «توافق بر اساسِ ۱۲ فرمانِ مایک پُمپئو»؛ همراه با مشوّقِ «طرح مارشال». امّا نامِ «مایک پومپِئو» را به میان نمی آورند و سُخنی علنی در رابطه با «طرحِ مارشال» نیز گفته نشده است. امّا میدانیم که بر اساسِ اُلگویِ رفتاریِ ترامپ؛ او در راهِ خدا اینکار را نمی کند و انتظاراتِ اقتصادیِ کلان دارد.
انتظاراتِ کلانِ اقتصادی؛ جیغِ اروپا را نیز در آورده است و سخن از «ملاحظهٔ منافعِ اروپا در مذاکرات» را مطرح نموده اند. که اگر منظورشان «رفعِ مُشکِلِ موشکی و هسته ای و نیابتی ها» باشد؛ همهٔ اینها در طرحِ «توافق» موجود هستند و تنها چیزی که اروپاییها را نگران می سازد؛ این است که «طرح مارشال» جایی برایِ آنها در نظر نگیرد. چین نیز همین نگرانی را دارد.روسها نیز میخواهند در این روند شرکت داشته و با لطایف الحیَل؛ دستِ آمریکا را در حوزه هایِ سیاسی و امنیّتی ببَندند و در این راستا با «تقلّب» به نفعِ رژیمِ شیعی؛ «ضدّ آمریکایی» بودنِ رژیمِ شیعی را حفظ کنند.
اگر این رَوند به بُن بست برسد؛ «فشارِ حدّ اکثری» میتواند به یک «شورشِ گسترده» در سطحِ ملّی بینجامد و «اقداماتِ نظامی» نیز میتواند پایه هایِ لرزانِ رژیمِ شیعی را فرو بریزد. امّا در چنین صورتی؛ آلترناتیوی برایِ جایگزینیِ رژیمِ شیعی در دسترس نیست و شاید نظرِ ترامپ معطوف به انتخابات و شکل گیریِ رژیمِ جدید؛ بوسیلهٔ «نظارتِ سازمانِ ملل متّحد» بر رَوندِ شکل گیریِ احزاب و گروههایِ سیاسی و در نهایت تدوینِ قانونِ اساسی و «رفراندوم» و «انتخابات ها» باشد.
امّا در شرایط کنونی؛ ترامپ ظاهراً کاری به کارِ حقوقِ بشر و حاکمیّتِ «پارتی کراتیک» و سرنوشتِ مردم ایران و «ساکنینِ ایران» ندارد. امّا اگر کار به «شورشهایِ گسترده» برسد؛ تیمِ ترامپ مجبور خواهد شد که در این روند؛ نقشی فعّال بازی کند.
لذا ترامپ با مطرح کردنِ «توافق به زبانِ خوش»؛ میخواهد ۲ پروژه را با «حفظِ رژیمِ شیعی» به پیش بِبرد:
۱- جارو کردنِ تمامی توانایی هایِ هسته ای و موشکیِِ رژیمِ شیعی با ورودِ متخصصینِ آمریکایی (چکمه هایِ هسته ای) به تمامیِ «روندِ فنّیِ خلعِ سلاح».
۲- شُل کردنِ تدریجیِ و کنترل شدهٔ پیچ و مهره هایِ «تحریمها» بنا بر «نیازهایِ مِیدانیِ طرحِ مارشال».
ترامپ نمیخواهد که واردِ «گزینهٔ نظامی» بشود؛ نه به این خاطر که موجودِي «مهربان» است. بلکه به خاطرِ «هزینه هایِ سنگینِ درگیریِ نظامی» و عواقبِ غیرِ قابلِ پیشبینیِ آن. این «عواقبِ غیر قابل پیشبینی»؛ هیچ ربطی به پاسخِ رژیمِ شیعی ندارد. بلکه هراس از «تغییرِ ژئو پولیتیکِ ایران» در آینده ای پس از «درگیریهایِ نظامی» است.
اگر کار به درگیریِ نظامی بکشد؛ با حمله هایِ شدید و فشرده نمیتوان مطمئن شد که کار به پایان رسیده است. زیرا این درگیریها میتوانند پایِ دیگران را به این ماجرا باز کرده و ایران را واردِ «چالِشِ موجودیّتیِ سرزمینی» کنند. حتّی در چنین سناریویی؛ باز هم نیاز به «چکمه هایِ هسته ای» وجود دارد تا کار را پیش از آنکه «دستهایِ ناباب» به موادّ هسته ای برسند؛ به پایان برسانند.
دلیلِ اینکه رژیمِ شیعی به ساختنِ «دیوارهایِ دفاعیِ بِتونی» در اطرافِ سازه هایِ هسته ای مشغول است نیز برایِ جلوگیری از ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به عنوانِ بخشی از «درگیریِ نظامی» میباشد. فرودِ ۴ فروند B52 در جزیرهٔ «دیه گو گارسیا» نیز برایِ ایمن سازیِ محیط؛ برایِ فرود آمدنِ سالمِ «چکمه هایِ هسته ای» و انجامِ موفّقیت آمیزِ عملیّاتِ آنها است. این ایمن سازی میتواند با استفاده از بمبهایِ مشهور به MOAB نیز انجام بگیرد. امّا گویا «Carpet Bombing» را ترجیح میدهند. زیرا نیازی بسیار کمتر به هشدار دادنِ به مردمی که در اطرافِ این سازه ها زندگی میکنند را دارد. امّا باید بنا بَر اُلگویِ رفتاریِ رژیمِ شیعی در غزّه و لبنان؛ وجودِ «تونلهایِ احتمالی» را نیز در نظر بگیرند.
شیوهٔ دوّم:
این شیوه را اسرائیلِ آقای ناتانیاهو پیشنهاد میکند. در این شیوه «درگیریِ نظامیِ شدید» به همراهِ ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به «فُردو» و «نطنز» و سازه هایِ اصفهان و تخریبِ کاملِ انها و ادامهٔ کار با تشدیدِ «فشارهایِ اقتصادی و سیاسی» به رژیمِ شیعی و کمک به «مردم ایران» و «ساکنینِ ایران» برایِ تغییر و سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ پِی گرفته میشود و وظیفهٔ دیگرِ آمریکا این است که از تواناییهایِ خود برایِ جلوگیری از بازتعریفِ «ژئو پولیتیکِ ایران» توسّط «بازیگرانِ دیگر» که بخواهند از آبِ گل آلود ماهی بگیرند؛ جلوگیری کند.
در این شیوه؛ نظرِ اسرائیل این است که ترامپ پس از پایانِ کاملِ عملیّات و سرنگونیِ رژیمِ شیعی میتواند به آرزویِ «طرحِ مارشالِ خود» و یا بخشی مهمّ از آن برسد و سهمِ اروپا را نیز در نظر داشته باشد تا از «کارشکنیِ آنها» جلوگیری کند.
شیوه ای که اسرائیل پیشنهاد میکند؛ در واقع و تا حدودی؛ «وارونهٔ طرحِ ترامپ» است و اگر طرحِ ترامپ (شیوهٔ نخست) شکست بخورد؛ ترامپ مجبور خواهد شد تا با طرحِ آقایِ ناتانیاهو هماهنگ شود.
امّا طرحِ آقایِ ناتانیاهو یک «سوراخِ گُشاد» دارد و آن اینکه چگونه میتوان «ساکنانِ قورباغه پَز شدهٔ ایران» را برایِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی قانع کرد؟ زیرا با «مردمِ ایران» مُشکلی وجود ندارد. برایِ اینکه «مردم ایران» آمادهٔ سرنگونیِ رژیمِ شیعی هستند و مشکلِ اصلی؛ «ساکنینِ ایران» هستند. همانهایی که «ساسی مانکن» خطاب به آنها گفت: «دیّوس چرا نشستی؟...... بلند شو و قِر بِده».
شیوهٔ سوّم: «شیوهٔ کژدم»
این شیوه؛ (شیوهٔ کژدم) برای سرنگونیِ رژیمِ شیعی طرّحی شده است و بسیار شبیهِ طرحِ آقایِ ناتانیاهو میباشد. با این تفاوت که میتواند «ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» را به سرعت «به پایِ میزِ سرنگونیِ رژيمِ شیعی» بکشاند و آن «سوراخِ بزرگ» در طرحِ آقای ناتانیاهو را ترمیم کُند. «شیوهٔ کژدم» بر اساسِ مطالعهٔ «اُلگویِ رفتاریِ مردم ایران و ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» طرّاحی شده است.
این طرح میتواند سرعتِ کار را به شدّت بالا بُرده و شانسِ داشتنِ فرصت زمانیِ کافی برای دخالتِ «بازیگرانِ بدخواه» را به حدّ اقلّ برساند.
کژدم