۱۴۰۴ مهر ۱, سه‌شنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش دوّم

 در این بخش؛ تناقض گویی هایِ آشکار و در نظر گرفتنِ «سود و زیانِ سامانهٔ گذار»(تشخیصِ مصلحتِ نظام) را به روشنی می بینید. «دفترچه نویس» در اینجا در تلاش است که با موضوعِ «قوانینِ گذشته» به «بند بازی» بپردازد. در حالی که این «دفترچه نویسان» باید از همین اکنون «قوانینِ موقّتِ دورانِ گذار» را بنویسند و از آن دفاع کنند. نَه اینکه از رویِ «تنبلیِ ذهنی» و یا «وعده هایِ سَرِ خرمن» به فکرِ شیره مالیدن به سرِ مردم باشند و به «مزخرف بافیهایِ پُر اِبهام» روی آورند.


همانگونه که در تصویرِ بالا می بینید؛ در آغاز گفته می شود که با سرنگونیِ رژیم قوانینِ رژیمِ سرنگون شده با انحلالِ قانونِ اساسی؛ به طورِ خودکار بی اعتبار نمی شوند؛ مگر آنکه ریشهٔ ایدئولوژیک داشته باشند. امّا اینکه چه کسی تصمیم میگیرد که کدامین قانین «ایدئو لوژیک» هستند و یا نیستند؟؟ مشخّص نیست. امّا در پایینِ صفحه؛ میتوانید ببینید که چه عاملی حرفِ اوّل را می زند؟ و آن عاملِ اصلی
حفظِ موجودیّتِ «سامانهٔ گذار» (تشخیصِ مصلحتِ نظام) است. همان اصلی که در همهٔ «احزابِ سیاسی» نیز حرفِ اوّل را می زند و درست به همین دلیل است که نمیتوان به «شعارها» و «وعده» هایِ احزاب اعتماد نمود. در واقع آنچه که باید موردِ بررَسی قرار گیرد؛ این است که آیا یک مادّهٔ قانونی میتواند طوری طرّاحی شود که «توازنِ منافعِ اجتماعی» را تضمین کُند؟ یا فقط برایِ تأمینِ منافعِ گروهِ ویژه ای است؟

این دفترچه تا پایانِ صفحهٔ ۱۸؛ دچارِ «تکرار گویی» است و سپ «دفترچه نویسِ تیزهوش» فراموش می کند که قرار است برایِ «دورانِ اضطرار» پیراهن بدوزند و ناگهان به صحرایِ کربلا می زند و بحثهای موردِ نیاز برایِ تدوین قوانینِ «پس از دورانِ گذار» را مطرح می سازد که فقط با این درد میخورد که «تیزهوش خان» (سعید«میرزاقاسمی»نژاد) بگوید که: «ما خیلی می فهمیم»؟؟!!


به این جدول نگاهی بیندازید؛ آیا اشاره به قوانینِ دورانِ «ثبات»است و یا دورانِ اضطرار؟
من با این «سرفصل هایِ قانونی» مُخالفتِ حرفه ای ندارم؛ زیرا فقط «سَر فصل» هستند. امّا هیچ ربطی ویژه به «دورانِ اضطرار» ندارند.
به عنوانِ مثال؛ آیا این «سامانهٔ گذار»؛ توانایی اجرایِ « قیمت واحدِ ارز» بر اساسِ «بازارِ آزاد» و «تعدیلِ قیمتِ سوخت» بر این اساس را دارد؟ اگر ندارد؛ این سرفصل به چه دلیلی در این جدول گنجانیده شده است؟

در صفحهٔ ۲۵ نیز همین مُشکل ادامه دارد:


یعنی اینکه «دورانِ اضطرار» و «ثبات» به صورتِ «مخلوط» فروخته می شود.

در مجموع؛ باید بگویم که نویسندگانِ دفترچه؛ هیچ دَرکِ روشنی از «دورانِ اضطرار» ندارند.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۳۰, یکشنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش نخست

 ۱۳ صفحهٔ نخستِ این دفترچه را میتوان «اساسنامهٔ سازمانی» و تعدادی «شعار» که اینچنین و آنچنان خواهیم کرد؛ به حساب آورد و من (کژدم) انتقاد از آنرا بی معنی و بی ارزش میدانم. زیرا توضیحِ ساختارِ سازمانی و تقسیمِ وظایف است و «شعار دادن» نیز به این خاطر که بر «کُلّی گویی» استوار است؛ قابلِ نَقد نیست. تنها کسانی میتوانند به آن انتقاداتی وارد کنند که عضوی از آن سازمان باشند و یا بخواهند تا تغییراتی در آن داده شود که بتوانند به عضویّتِ آن سازمان در آیند. لذا از صفحهٔ ۱۴ شروع می کنم:


همانگونه که می بینید؛ در این بخش؛ ۳ پیشنهاد ارائه شده است: «این» یا «ان» و یا ترکیبی از «این و آن» و گزینهٔ سوّم ترجیح داده می شود (ترکیبی از «این و آن») و سپس خاستگاهِ گزینهٔ ترکیبی و «امید بخش»بودنِ آنرا چنین توضیح می فرمایند:


در اینجا «ابهام آمیز گویی» و «دروغگویی» با یکدیگر ترکیب شده اند:

۱- اگر قوانینِ رژیمِ شیعی؛ از نطرِ بُنیادی و ماهوی با قوانینِ دورانِ «محمّد رضا پهلوی» تفاوت دارند؛ کدامین موادّ قانونی را از «این» و «آن» کَم میکنید تا بتوانید با وصله پینه کردن «قانونِ مُشعشعِ اضطرار» بسازید و همه را به آینده امیدوار سازید؟ (طرّاحانِ دفترچه در اینجا «لال» تشریف دارند.).
مانندِ اینکه بگویی: بله... ما میخواهیم «هویج» را با «نارنگی» ترکیب کنیم و برایِ اینکار باید یک کمی از این و آن کَم کنیم. به این دلیل که این دو حدّ اقل در یک چیز مشترک هستند و آن «رنگِ نارنجی» است.

۲- در رابطه با آنچه که «قانونِ جوامعِ اروپایی ۱۹۷۲» نامیده می شود نیز به صورتی آشکار دروغ میگویند. زیرا این قانون یک «قانونِ اروپایی» نبود و این بریتانیایی ها بودند که برای «هَمگِن» ساختنِ قوانینِ داخلیِ بریتانیا برایِ پیوستن به «جامعهٔ اقتصادیِ اروپا» تدوین کرده بودند و جنبهٔ «نمادین» نیز نداشت و بسیار هّم جدّی بود.(در آن زمان «اتّحادیهٔ اروپا» وجود نداشت و مُشکلات پس از ظهورِ «اتّحادیهٔ اروپا» آغاز شد.) و اینکه میگویند تعدادی را حذف کردند و تعدادی را حفظ کردند یک جملهٔ بسیار «مبهَم» آمیخته با «دروغ» است و اگر کسی بخواهد از این «ابهام» دَر آید؛ نمیتواند به «غضنفر»هایِ تدوین کنندهٔ این «دفترچه» اعتماد کند و باید خودش برود و «پرتقال فروش» را پیدا کند. البتّه برایِ کسانی که خود را «ذوب شده در شازده فیل خان» میدانند؛ کفایت می کُنَد.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۹, چهارشنبه

یک پیشنهاد برایِ آنهایی که میخواهند در آیندهٔ ایران نقشِ فعّالِ فکری داشته باشند

 به تمامیِ وقتی که صرفِ خواندنِ و گوش دادن به اخبار و نظریه پردازی ها نگاهی بیندازید و ببینید که تا چه حدّی شما را برایِ «ساختنِ ایرانِ نوین» پرورش داده اند؟ آیا واقعاً پرورش یافته اید و یا «شنیدن و خواندنِ اخبار و گزارشها» برایتان نقشی مانندِ «هروئین» و «سیگار» و «الکل» برایِ معتادان داشته است؟

آیا بهتر نیست که وقتتان را صرفِ مطالعهٔ مسائلی از این قبیل که پیشنهاد میکنم بکنید؟

۱- در ایران آینده؛ آیا روی آوردن به تکنولوژی پیشرفته؛ «آبادگر» خواهد بود و یا «ویرانگر»؟
- چه گروههایِ شُغلی و چه تعداد از مردم ایران با ورود و یا تولیدِ «تکنولوژی هایِ پیشرفته» از بازارِ کار خارج خواهند شد؟
- چگونه و با چه شیوه هایی میتوان این «به حاشیه رانده شدگان» را به ادامهٔ زندگیِ شرافتمندانه امیدوار نمود؟

۲- چگونه میتوان نه تنها از رُشدِ اختلافاتِ قومی؛ قبیله ای و عشیره ای کاست؛ بلکه این اختلافات را به صفر رسانید و به «ملّت» تبدیل شد؟

۳- چه تعداد «زبان» در ایران وجود دارند؟

- آموزش به زبانِ مادری؛ به چه ابزار و ملزوماتی نیاز دارد؟
- آیا چنین پروژه ای اِتلافِ وقت و سرمایه است؟ یا اینکه هزینه هایِ آن برایِ «رُشدِ فرهنگی» یک امرِ ضروری است و به هیچ وجه اتلاف به حساب نمی آید؟

۴- حذفِ «مالکیّت بر زمین» چه تأ ثیری بر اقتصادِ ملّی در سطوحِ اُستانی و ملّی میتواند داشته باشد؟
- آیا به «تأمینِ مسکن» کمک میکند؟
- آیا به رُشدِ کشاورزی کمک میکند؟
- و آیا هایِ دیگر.

۵- آیا میتوان «سازمانهایِ مَدنی» را جایگزینِ «احزاب» کرد؟

۶- آیا باید کار را به «کاردان»(تکنوکرات) سپرد؟ یا اینکه «کاردانها» باید در مسیرِ «استراتژیهایِ کلانِ تدوین شده» به کار گمارده شوند؟

اگر اندکی بیشتر فکر کنید؛ میتواند مسائلِ دیگری را نیز پیدا کرده و راهکارهایی برایشان تدوین کنید.

برایِ مطالعهٔ اینگونه مسائل؛ بهتر است که «متونِ آکادمیک» در هر مورد را مطالعه کنید و از مطالعهٔ «متونِ حِزبی» که آلوده هستند پرهیز کنید.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۶, یکشنبه

به بهانهٔ آقای «حاتم قادری»

 در ماههایِ اخیر؛ به صورتِ مکرّر می شنیدم که از آقایِ «حاتم قادری» به عنوانِ استادِ علومِ سیاسی و اجتماعی و بویژه «منتقدِ رژیمِ شیعی» و منتقدِ «ولایت فقیه» نام برده می شد و همچنان می شَود. لذا با خودم گفتم که بدونِ واسطه و تعبیرها و تفسیرهایِ دیگران با گوشهایِ خود بشنوم که چه خبر است.
نقطهٔ مرکزیِ سخنان ایشان مسئلهٔ «حاکمیّتِ ولایی» است که به صورتی «فلسفی» بیان می شود و میتوان گفت که از نظرِ ایشان؛ گرچه «جهان شمول» نیست؛ امّا بخشِ بزرگی از «گونهٔ انسانی» بر رویِ کُرهٔ خاکی؛ همچنان اسیرِ «حاکمیّتِ ولایی» است. امّا بخشهایی از «گونهٔ انسانی»؛ «حاکمیّتِ ولایی» را پُشتِ سر گذاشته و به «دموکراسی» راه یافته اند. البتّه به دلیلِ اینکه ایشان؛ «حاکمیّتِ ولاییِ احزاب» را «دموکراسی» میدانند؛ نشان از آن دارد که «آرمان شهرِ ایشان» شبیهِ همان چیزی است که در اروپا و آمریکا جریان دارد و گفتار و جُستارِ فلسفیِ ایشان بیش از این قدّ نمی دهد و راهِ دیگری متصوّر نیست. به همین دلیل است که من(کژدم) ایشان را در ردهٔ «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی میکنم. با این تفاوت که بسیاری از «طوطی هایِ دیگر»؛ «ولایتِ ایشان» را پذیرفته اند. زیرا از ایشان بسیار «قدّ کوتاه تر» هستند و به همین دلیل از ایشان به عنوانِ «مَرجع» یاد میکنند؛ بدون اینکه خودشان و شنوندگانشان را در «دستهٔ مقلّدین» تعریف کنند.
سخنانِ «فلسفی گونهٔ» ایشان را میتوانید به وفور در بحث هایِ «پَسا کانت»ی مانندِ  «جورج ادوارد مور» و بویژه در اندیشه هایِ «گُهربار فردریک ویلهلم نیچه» و دیگران در اروپا و بخشی از نظراتِ «ملّا صدرا» در رابطه با «مجتهد و مقلّد» که موجباتِ «تکفیرِ او» را رقم زد پیدا کنید. به همین دلیل من(کژدم) ایشان و مقلّدانِ ایشان را در «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی کردم.
از نظرِ آقایِ «حاتم قادری»؛ جایگزینِ پَس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ اگر «جمهوری» باشد؛ «مُضحِک ترین جمهوری» خواهد بود و اگر «پادشاهی» باشد نیز پس از مدّتی به یک حاکمیّتِ «ولایی» تبدیل خواهد شد. زیرا ایرانِ کنونی دُچارِ «چند صدایی» شده است و با وجودِ  این «چند صدایی»؛ نَه میتوان «جمهوری» ساخت و نَه «پادشاهی». امّا ایشان نمیگویند که این «چند صداییِ موجود» فقط «نقّ و نال» هستند. همان چیزی که در «موسیقیِ رَپ» و «هیپ هاپ» شاهدِ آن هستیم. آمیخته ای از «اعتراضاتِ بی انتها» و «ما میتوانیم هایِِ توخالیِ بی انتها» (هر ۲ در حدّ کلامِ اَخته) که هیچگونه «راهِ مشخّص» برایِ «برون رفت» و «ساختار سازیِ نوین» را ارائه نمیدهند.
اینگونه بحثها ظاهراً به عنوانِ بحثهایی که به رُشدِ «اندیشهٔ سیاسی» کمک میکنند؛ در «ویدیو کلیپهایِ یوتیوبی»  به صورتي بسیار تکراری منتشر میشوند؛ هیچ گونه ای از «ساختارِ نوین» را پیشنهاد نمی کنند و فقط «تعدادِ طوطی ها» زیاد شده اند.
ایشان در رابطه با «شازده فیل خان» میگویند که او موجودی نه تنها «ناتوان» است؛ بلکه آرزویِ قلبیِ او این است که «بگذارید زندگیَم را بکنم» که البتّه نیازی به «تحلیل گر بودن» ندارد و «شازده فیل خان» خودش گفته است که اگر خودش انتخاب میکرد؛ دوست داشت که «آشپز» بشود.(جایِ پُرسش دارد که چرا تا کنون نشده است؟؟؟!!!).
تنها چیزی که از آقایِ «حاتم قادری»؛ چشمِ کژدم را گرفت؛ «استقلالِ نظر» و «تسلّطِ ایشان» بر اجازه ندادن به «مُجریِ مصاحبه» است تا نتواند نظرِ خود را به ایشان دیکته کُند و روایت و تفسیرِ دیگرگونه ای از نظراتِ ایشان را بر دهانِ ایشان گذاشته و «حاشیه را به مَتن» تبدیل کرده و به عنوانِ «نظرِ آقایِ حاتم قادری» به شنوندگانَش بفروشد.
این شارلاتان بازی را در مصاحبهٔ ایشان با «شارلاتان عبدالله عبدی» و ساکت نمودنِ «شارلاتان عبدالله عبدی» بوضوح میتوان دید. 
نظرِ دیگرِ آقایِ «حاتم قادری» این است که اگر بخواهیم از این «بُن بست» بیرون آییم؛ که البتّه از نطرِ ایشان بسیار دیر شده است؛ این است «مردان و زنانی» ظهور کنند تا بتوان از این «مَغاک» بیرون آمد. یعنی اینکه برایِ «برون رفت از  حکومتِ ولایی» نیاز به «ولایتهای نوین» داریم.

امّا من(کژدم) برخلافِ آقایِ «حاتم قادری»؛ به این نتیجهٔ نهایی نرسیده ام که جامعهٔ ایران (به صورتِ عمومی) و «مردمِ ایران»؛ دچارِ «مرگِ مغزیِ سیاسی» شده اند. بلکه معتقدم که وضعیّتِ کنونی؛ «جامعهٔ ایران» را به «موجودیّتی بِکر» تبدیل کرده است که میتوان با پیشنهادهای نوین برایِ ساختنِ «ایرانی نوین» و فارغ از «کاپی پِیستِ مُدلهایِ موجود»؛ به جامعه ای بسیار فعّال تبدیل نمود.
نخستین گام این است که به مردم؛ «دروغ نفروشیم»؛ «آرزوهایِ بی بُنیاد» نفروشیم و آنها را برایِ بنیانگذاریِ «سیستمی نوین برایِ ملاقات با آینده» آماده سازیم. در چنین صورتی؛ تعدادِ «طوطیها» کَمتر و کَمتر خواهد شد و همهٔ چند صداییهایِ باقی مانده؛ «چند صداییهایِ استخوان دار» خواهند بود و من(کژدم) بَر آنَم.

کژدم