۱۴۰۴ شهریور ۱۶, یکشنبه

به بهانهٔ آقای «حاتم قادری»

 در ماههایِ اخیر؛ به صورتِ مکرّر می شنیدم که از آقایِ «حاتم قادری» به عنوانِ استادِ علومِ سیاسی و اجتماعی و بویژه «منتقدِ رژیمِ شیعی» و منتقدِ «ولایت فقیه» نام برده می شد و همچنان می شَود. لذا با خودم گفتم که بدونِ واسطه و تعبیرها و تفسیرهایِ دیگران با گوشهایِ خود بشنوم که چه خبر است.
نقطهٔ مرکزیِ سخنان ایشان مسئلهٔ «حاکمیّتِ ولایی» است که به صورتی «فلسفی» بیان می شود و میتوان گفت که از نظرِ ایشان؛ گرچه «جهان شمول» نیست؛ امّا بخشِ بزرگی از «گونهٔ انسانی» بر رویِ کُرهٔ خاکی؛ همچنان اسیرِ «حاکمیّتِ ولایی» است. امّا بخشهایی از «گونهٔ انسانی»؛ «حاکمیّتِ ولایی» را پُشتِ سر گذاشته و به «دموکراسی» راه یافته اند. البتّه به دلیلِ اینکه ایشان؛ «حاکمیّتِ ولاییِ احزاب» را «دموکراسی» میدانند؛ نشان از آن دارد که «آرمان شهرِ ایشان» شبیهِ همان چیزی است که در اروپا و آمریکا جریان دارد و گفتار و جُستارِ فلسفیِ ایشان بیش از این قدّ نمی دهد و راهِ دیگری متصوّر نیست. به همین دلیل است که من(کژدم) ایشان را در ردهٔ «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی میکنم. با این تفاوت که بسیاری از «طوطی هایِ دیگر»؛ «ولایتِ ایشان» را پذیرفته اند. زیرا از ایشان بسیار «قدّ کوتاه تر» هستند و به همین دلیل از ایشان به عنوانِ «مَرجع» یاد میکنند؛ بدون اینکه خودشان و شنوندگانشان را در «دستهٔ مقلّدین» تعریف کنند.
سخنانِ «فلسفی گونهٔ» ایشان را میتوانید به وفور در بحث هایِ «پَسا کانت»ی مانندِ  «جورج ادوارد مور» و بویژه در اندیشه هایِ «گُهربار فردریک ویلهلم نیچه» و دیگران در اروپا و بخشی از نظراتِ «ملّا صدرا» در رابطه با «مجتهد و مقلّد» که موجباتِ «تکفیرِ او» را رقم زد پیدا کنید. به همین دلیل من(کژدم) ایشان و مقلّدانِ ایشان را در «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی کردم.
از نظرِ آقایِ «حاتم قادری»؛ جایگزینِ پَس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ اگر «جمهوری» باشد؛ «مُضحِک ترین جمهوری» خواهد بود و اگر «پادشاهی» باشد نیز پس از مدّتی به یک حاکمیّتِ «ولایی» تبدیل خواهد شد. زیرا ایرانِ کنونی دُچارِ «چند صدایی» شده است و با وجودِ  این «چند صدایی»؛ نَه میتوان «جمهوری» ساخت و نَه «پادشاهی». امّا ایشان نمیگویند که این «چند صداییِ موجود» فقط «نقّ و نال» هستند. همان چیزی که در «موسیقیِ رَپ» و «هیپ هاپ» شاهدِ آن هستیم. آمیخته ای از «اعتراضاتِ بی انتها» و «ما میتوانیم هایِِ توخالیِ بی انتها» (هر ۲ در حدّ کلامِ اَخته) که هیچگونه «راهِ مشخّص» برایِ «برون رفت» و «ساختار سازیِ نوین» را ارائه نمیدهند.
اینگونه بحثها ظاهراً به عنوانِ بحثهایی که به رُشدِ «اندیشهٔ سیاسی» کمک میکنند؛ در «ویدیو کلیپهایِ یوتیوبی»  به صورتي بسیار تکراری منتشر میشوند؛ هیچ گونه ای از «ساختارِ نوین» را پیشنهاد نمی کنند و فقط «تعدادِ طوطی ها» زیاد شده اند.
ایشان در رابطه با «شازده فیل خان» میگویند که او موجودی نه تنها «ناتوان» است؛ بلکه آرزویِ قلبیِ او این است که «بگذارید زندگیَم را بکنم» که البتّه نیازی به «تحلیل گر بودن» ندارد و «شازده فیل خان» خودش گفته است که اگر خودش انتخاب میکرد؛ دوست داشت که «آشپز» بشود.(جایِ پُرسش دارد که چرا تا کنون نشده است؟؟؟!!!).
تنها چیزی که از آقایِ «حاتم قادری»؛ چشمِ کژدم را گرفت؛ «استقلالِ نظر» و «تسلّطِ ایشان» بر اجازه ندادن به «مُجریِ مصاحبه» است تا نتواند نظرِ خود را به ایشان دیکته کُند و روایت و تفسیرِ دیگرگونه ای از نظراتِ ایشان را بر دهانِ ایشان گذاشته و «حاشیه را به مَتن» تبدیل کرده و به عنوانِ «نظرِ آقایِ حاتم قادری» به شنوندگانَش بفروشد.
این شارلاتان بازی را در مصاحبهٔ ایشان با «شارلاتان عبدالله عبدی» و ساکت نمودنِ «شارلاتان عبدالله عبدی» بوضوح میتوان دید. 
نظرِ دیگرِ آقایِ «حاتم قادری» این است که اگر بخواهیم از این «بُن بست» بیرون آییم؛ که البتّه از نطرِ ایشان بسیار دیر شده است؛ این است «مردان و زنانی» ظهور کنند تا بتوان از این «مَغاک» بیرون آمد. یعنی اینکه برایِ «برون رفت از  حکومتِ ولایی» نیاز به «ولایتهای نوین» داریم.

امّا من(کژدم) برخلافِ آقایِ «حاتم قادری»؛ به این نتیجهٔ نهایی نرسیده ام که جامعهٔ ایران (به صورتِ عمومی) و «مردمِ ایران»؛ دچارِ «مرگِ مغزیِ سیاسی» شده اند. بلکه معتقدم که وضعیّتِ کنونی؛ «جامعهٔ ایران» را به «موجودیّتی بِکر» تبدیل کرده است که میتوان با پیشنهادهای نوین برایِ ساختنِ «ایرانی نوین» و فارغ از «کاپی پِیستِ مُدلهایِ موجود»؛ به جامعه ای بسیار فعّال تبدیل نمود.
نخستین گام این است که به مردم؛ «دروغ نفروشیم»؛ «آرزوهایِ بی بُنیاد» نفروشیم و آنها را برایِ بنیانگذاریِ «سیستمی نوین برایِ ملاقات با آینده» آماده سازیم. در چنین صورتی؛ تعدادِ «طوطیها» کَمتر و کَمتر خواهد شد و همهٔ چند صداییهایِ باقی مانده؛ «چند صداییهایِ استخوان دار» خواهند بود و من(کژدم) بَر آنَم.

کژدم