۱۴۰۴ دی ۱, دوشنبه

سخنی کوتاه با مردم کردستان

 مردم کُردستان باید از خودشان بپرسند که آیا خود را «ایرانی» می دانند؟ یا اینکه خود را فقط «کُرد» می دانند؟ آیا یادشان رفته است که «نیروهایِ بارزانی» که در زمانِ محمّد رضا شاه پهلوی؛ به ایران پناهنده شدند و «کُردهایِ ایرانی» نه تنها به آنها پناه دادند؛ بلکه مانندِ یک «میهمانِ عزیز» با آنها رفتار کردند. آیا پاسخِ همین «نیروهایِ بارزانی» را که دست در دستِ سپاه پاسداران و بسیج که به «جامانه سورها» مشهور شدند را در برابرِ آن «میهمان نوازی ها» را دیدید؟ آیا درس گرفتید؟
آیا به یاد می آورید که «نیروهایِ طالبانی»؛ در هر جایی که کومه له و یا دموکرات با مشکلی برخورد میکردند؛ به آنها کمک می کردند و به نامِ «هِئز پُشتیبان» مشهور بودند؛ پس از سرکوبِ کاملِ احزابِ کُردستان توسّط رژیمِ شیعی و بَرگشتنِ ورق پس از سقوطِ صدّام؛ همین نیروهایِ طالبانی؛ به آغوشِ رژیمِ شیعی پناه آوردند؟ و وظیفهٔ اصلی شان «کنترل احزابِ کُردستانِ ایران» است؟

چند «عشیرهٔ کُردی» را در درونِ همین کُردستانِ ایران می شناسید که در حالِ همکاری با رژیمِ شیعی هستند؟ آیا این عشایر و قبایل و دار و دسته ها همچنان هستند؟ یا از بین رفته اند؟ اگر هنوز هم هستند؛ مطمئن باشید که در فردایِ پس از سرنگونِ رژیمِ شیعی نیز وجود خواهند داشت و با «حکومتِ وقت» همکاری خواهند کرد و باز هم این «سَرِ شما» است که «بی کلاه» خواهد ماند. اگر این احزابی که در کُردستان هستند؛ بخواهند ماجراهایِ پس از سرنگونیِ حکومتِ محمّد رضا شاه را دوباره تکرار کرده و چند شهر و روستا را تسخیر کنند؛ داستان به همان شیوه ای پایان خواهد یافت که در سالِ ۶۳ پایان یافت و آنچه که برایِ «مردم کُردستانِ ایران» خواهد ماند؛ مجموعه ای از سالها رنج  و بدبختی خواهد بود. این احزابِ کُردستان؛ در طیّ آن چند سالی که ظاهراً در کُردستان حکومت می کردند؛ هیچ حرکتِ مُثبتی که در زندگیِ مردم تأثیری حدّاقل «رفاهی» داشته باشد نکردند. پس از سرکوبهایِ شدیدِ رژیم نیز؛ همین احزاب به «جنگِ داخلی» روی آوردند و چه بسا فرزندانِ شما که در جنگِ داخلی میانِ «کومه له» و «حزب دموکرات» کشته و زخمی شدند؛ بسیار بیشتر از آنهایی بودند که به دستِ رژیمِ شیعی کُشته شدند.

آیا هنوز هم فکر میکنید که این دار و دسته هایی که خود را «پیشمرگ» میخوانند؛ «پیشمرگانِ کُردستان» هستند؟ یا اینکه «میلیشیاهایِ حزبی» هستند؟ گویی که به شکلِ دیگری همان «گروههایِ مسلّحِ خانهای قدیمی» هستند؟ اگر اینگونه که میگویم نیست؛ چرا در عراق همچنان؛ احزابِ ظاهراً سیاسی؛ توسّط «خانواده ها» اداره و رهبری میشوند؟ البتّه این دَردِ بی درمان را در لُبنان نیز میبینید؛ در میانِ شیعیانِ عراق نیز می بینید که رنگِ «قبیله ای عشیره ای» دارند. در سودان و اوگاندا و رواندا نیز میبینید.

من(کژدم) به خاطرِ این تجربیّات و تجربیّاتی که در آمریکا و اروپا می بینم؛ با «حزب بازی» به شدّت مخالفم. «حزب یعنی: یک عدّه رهبرانِ خودخوانده»(چیزی شبیهِ آخوند و مُفتی ها) که با دادنِ وعده و وعیدهایِ دروغین؛ مردم را فریب می دهند و در نهایت نیز کاری انجام نمی دهند و زمانی نیز که مردم را فریب داده و رأی آنها را در انتخاباتِ ظاهراً دموکراتیک بدست می آورند؛ نخستین دلیلی که برایِ «نا کار آمدیِ خود» می تراشند این است که مَثلاً : «جو بایدن چنان خرابکاری کرده است که نمی توان دُرستش کرد». اگر در دورهٔ بعد مردم به «دموکراتها» رأی بدهند؛  آنها نیز همین جمله را تکرار خواهند نمود.

آیا ماجرایِ «جمهوریِ قره باغ» را شنیده اید؟ در دوره ای که روسها با دولتِ ارمنستان رابطهٔ خوبی داشتند و جمهوري آذربایجان ضعیف بود؛ عدّه ای در چند روستا و «قصبه» اعلامِ «جمهوریِ اَرمنی» کردند. سالهای سال نیز کسی به وجودِ آنها اهمیّتی نمی داد. امّا پس از اینکه رابطهٔ روسیه و ارمنستان از «دوستی» به سویِ «تَنِش» کشیده شد؛ «جمهوری قره باغ» نیز در طیّ چند روز از میان رفت و «قره باغ» تبدیل به «غزّه» شد و مردم از آنجا فرار کردند؛ زیرا «جمهوری» تبدیل به «کُشتارگاه» شد. آیا اکنون حتّی یک خبرِ کوتاه در رابطه با آن منطقه را در جایی می بینید؟ هرگز.... زیرا به «دیارِ فراموشی رفته اند» گویی که یک لیوان شیر بوده است که خورده شد. آیا چنین سرنوشتی میخواهید؟ من(کژدم) برایِ هیچ یک از اقوامِ ایرانی؛ چنین چیزی را نمیخواهم و حتّی نمیخواهم که دربارهٔ این رنجها فکر کنم. بلکه میخواهم که این رنجها «پایان» یابند.

من(کژدم) به «گذار از قُومیّت» و «احزاب» برایِ ساختنِ یک «ملّتِ یک پارچهٔ هَمدِل» معتقدم و شالوده هایِ این اندیشه را در نوشتارهایِ «چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟» توضیح داده وهمچنان این سلسله مقالات ادامه دارند.

کژدم