مروری بر آنچه در این ۱۷ روز گذشت
در عرصهٔ چالشهای سیاسی درون میهن که اساساً میان باندهای گوناگون حکومتی صورت میگیرد؛ نیروهای آزادیخواه همچنان هیچ نقشی نداشته و مثل « ممّد بوقی» تنها بوق میزدند. معمولاً در تمامی بازیها و از جمله بازیهای سیاسی ؛ کش و قوسها و فراز و نشیب ها؛ فراوانند و یک نیروی سیاسی باید تمامی اتفاقات را رصد کند و موقعیت در حال تغییر دشمن و یا رقیب و تمامی آرایشهای نیروها را ترسیم نماید و برای انجام چنین امر مهمی باید از مرز نقل خبر گذشت. تمامی این اخبار آخرین نمود ظاهری آن چیزهایی است که در زیر لایه های تاریک چالشهای واقعی میرود. اما متاسفانه دوستان «شبه سیاسی» همچنان در حد نقل خبر و هورا کشیدن و یا اخم کردن و یا افسرده شدن مانده اند و گویا هیچگاه هم از «خواب خرگوشی» بیدار نخواهند شد؛ شاید هم از روزمرّه گی خوششان می آید ( توضیح اینکه خرگوش به خاطر مراحل کوتاه و مداوم خواب و بیداری همیشه صحنه های «جدا از هم» را در بیداری میبیند و لذا درکی از روند ماجرا ندارد و هر صحنه ای برای خودش شخصیت جداگانه ای دارد) آنهایی هم که مثلاً تحلیل گر شمرده میشوند؛ هیچ تحلیل کاربردی از وقایع ندارند و تنها همچنانکه بارها گفته ام در حد تاریخ نگار مانده اند. شاید در این ۱۷ روز اخیر تنها خبری که نظرم را جلب کرد؛ مسئلهٔ « سرکوه» رفتن آقای فرج سرکوهی و فریاد « اللهم لولیّک الفرج» سردادن ایشان بود. گویا ایشان میخواهند که اکبر گنجی را از تنهایی در آورند. به هر حال پیوندشان مبارک. مثل اینکه کار دارد بیخ پیدا میکند و ماجرای « سحر و جادو و جنّ گیری»؛ زیاد هم بیراه نیست و گرنه کارل پوپر کجا؛ و فرج ( آنهم از نوع سر کوهی اش) کجا و «صفوی نوین» کجا؟
گذشته از شوخیهای جدّی؛ آنچه که در این ۱۷ روز به طور آشکار دیده میشود؛ فروکش کردن سر و صداها ست. گویا بازیگران بزرگ به خرده ریز خوارها و کفتارها گفته اند که زیاد زوزه نکشند. شاید بعضیها این فروکش را نتیجهٔ تهدید عملی احمدی نژاد؛ ارزیابی کنند. اما از نظر من قضیه بسیار بزرگتر و پیچیده تر از تکه پرانیهای احمدی نژاد است. به نظر من آنچه که اکنون میتواند کاسه کوزهٔ تمامی جناحهها و باندهای حکومتی اعم از « ولایت وقیحی» و یا « صفوی نوین» را در هم بریزد این است که منطقه آبستن یک تحول بزرگ است و این تحول بزرگ از روی جسد « هلال شیعی» رد خواهد شد. برای روشن شدن قضیه چند مسئله را ذکر میکنم تا ببینیم به کجا میرسد :
۱- روابط آمریکا با پاکستان هر روز تیره تر میشود. این تیرگی پاکستان را به حرکتی نمایشی که مسافرت زرداری به ایران بود واداشت. مسافرتی که هم طرف ایرانی و هم طرف پاکستانی در چنین شرایطی به آن نیاز دارند ( توپ توخالی).
۲- آمریکا با هندوستان وارد مذاکرات « استراتژیک» شده است. اینگونه مذاکرات بسیار مهم هستند و مواردی که در این نوع از گفتگوها مورد بحث قرار میگیرند؛ معمولا خواسته های کلان میباشند و میتوان به نوعی آنرا گفتگوهای « راهنمای مسیر» نام نهاد.( پاکستان هم در این میان چند تا ترقه در هندوستان منفجر کرد که بگوید اسلام یعنی چه؟ ولی گویا صدای انفجار این ترقه ها از گوز هم کمتر بوده است و یا شاید هم آمریکاییها گفته اند ولش کنید اینها عادت کرده اند که هر وقت آلرژی پیدا میکنند یا تبخال میزنند و یا می گوزند).
۳- عربستان سعودی وارد خریدهای کلان تجهیزات نظامی شده است و تنها تانکهای پیشرفتهٔ آلمانی در صدر اخبار قرار گرفت.
۴- مسئلهٔ لیبی همچنان در حالت یک حرکت پیش از کیش و مات نگاه داشته شده است.
۵- چین و روسیه شدیداً به سوریه چسبیده اند و گفتگوهای نفس گیر و سنگین چندجانبه در رابطه با تقسیم منافع خاورمیانه در جریان است.
۶- ترکیه عثمانی در حالت آماده باش نظامی در مرزهای سوریه به سر میبرد و با کوچکترین نشانه های گشایش وارد خاک سوریه شده و همانگونه که پیشتر گفته ام منطقهٔ حایل تشکیل خواهد داد.( مثل منطقهٔ پرواز ممنوع در عراق).
۷- سفیر حکومت اسلامی ایران در عراق به همراه محافظین و راننده اش مورد هجوم قرار گرفته اند که نوعی اشاره به حکومت اسلامی بود.( یعنی خفه شو بشین سر جات)
۸- روابط ترکیه عثمانی و رژیم تازی پرستان حاکم بر ایران؛ به حالت انفجار نزدیک میشود. انفجار به معنی عقب نشینی رژیم ایران و دلاوران سپاه پاسداران اسلام و عربده کشی در داخل خواهد بود که آنرا « انفجار نور» مینامند.
۹- فرمانده کل سازمان « سیا» که یک استراتژیست اطلاعاتی- امنیتی است و ژنرال پتریوس که یک استراتژیست نظامی است؛ جا بجا شدند. یعنی اینکه سازمان «سیا» دارای فرماندهی شد که یک استراتژیست نظامی متبحر در خنثی سازی جنگهای نامتقارن است و ارتش آمریکا در منطقهٔ خاورمیانه دارای فرماندهی شد که یک استراتژیست اطلاعاتی – امنیتی است. ( آیا عمق مسئله را درک میکنید؟)
۱۰- حکومت تازی پرستان حاکم بر ایران هم کاملاً در شرایط « آچمز» سیاسی- نظامی قرار دارد. ( من دوبار به این مردک احمق که فرمانده سپاه قاچاقچیان مواد مخدر قدس است گفتم که این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست! ولی گویا هم احمق است و هم کر است.)
اما مهمتر از همه قسمت ۱۱ است :
۱۱- راستی جای جنبش دموکراسی خواهی کجاست؟ من میدانم کجاست!!! جنبش دموکراسی خواهی رفته گل بچینه. بعضی ها هم میگن رفته توی « چمدان» تا کلیک کنه.
کژدم
Welcome Back.
پاسخحذفما مار گزیدها رو از غیبت طولانیت نگران کردی. کژدم گرامی همیشه از بیانتان استفاده می کنم ولی احساس می کنم وقتی پای تحلیل از موقعیت مبارزه میشه ترجیح می دهید که با نوشتن یک جمله یا دو، که بیشتر به هوشدار می ماند، از واقعیت جریان مبارزه دَر برید. چرا؟