آیا «منشورِ حقوقِ بشریِ کوروشی» آنچنان پیچیده و راز آلود بوده است که برایِ درکِ آن؛ همهٔ موجوداتِ «گونهٔ انسانی»؛ باید «انشتین» می بودند تا آنرا بفهمند؟ یا اینکه با نگاهی ساده به همسایگان میتوانستند بفهمند که همسایگانشان نیز مانند آنها هستند و «خرچنگ» و «قورباغه» و «شیاطین» و «تمساح» نیستند؟
پاسخ این است که برایِ دَرکِ آن منشور؛ نیازی به «نبوغ» نبود. امّا برای نفهمیدنِ آن «میلیونها تُن حماقت» لازم بود وَ گونهٔ انسانی «هزاران میلیون تُن حماقت» داشت تا این منشور را نه تنها «دَر زمانِ لازِمِ خود» نَفَهمد؛ بلکه به خاطرِ وجودِ «مازادِ حماقت» با آن به مبارزه برخیزد.
نمونهٔ بسیار آشکارِ ان حماقتها؛ جنگهایی هستند که «کوروش بزرگ» در در میانهٔ آنها «کُشته شد».
نمونهٔ بسیار آشکارِ ان حماقتها؛ جنگهایی هستند که «کوروش بزرگ» در در میانهٔ آنها «کُشته شد».
به تعبیرِ «فردریک ویلهلم نیچه» ... «کوروشِ بزرگ»؛ ... «مردی نا بهنگام» بود.
باز هم به تعبیرِ «نیچه»؛ ....
«کوروشِ بزرگ» ....«مُرغوا جانی» بود که به «وا پَس» مینگریست و آیندهٔ ۲۰۰۰ سالهٔ «گونهٔ انسانی» را میدید.
«کوروشِ بزرگ» ....«مُرغوا جانی» بود که به «وا پَس» مینگریست و آیندهٔ ۲۰۰۰ سالهٔ «گونهٔ انسانی» را میدید.
امّا «گونهٔ انسانی» با او چگونه رفتار کَرد؟ ...
«گونهٔ انسانی»؛ زمانی منشورِ حقوق بشر را بر سَردَرِ سازمان ملل قرار داد که : «منشورِ حقوقِ بشریِ کوروشی»؛ نه تنها تاریخش گذشته است؛ بلکه: «منشوری کَپَک زده و مسموم» است.
سَقفِ بلورینِ دنیایی که با عنوانِ «دنیایِ انسانی» تعریف می شد؛ اکنون «تَرَک» برداشته و از تعریفِ «تفاوتِ انسان با میمون» به مرحلهٔ تعریفِ تفاوتِ «انسان سانها = زامبی ها» با «انسان» گام نهاده است.
در این بازهٔ زمانی که من (کژدم)؛ آنرا «نقطهٔ عطفی تاریخی» میدانم. ... «انسان سانها»؛ مانندِ «سُرخپوستها»؛ «ابورجینالهای استرالیا» و «قبایلِ آفریقایی»... از صحنهٔ «زندگیِ شرافتمندانه» حذف شده و به صحنهٔ «زندگیِ نا شرافتمندانه» رانده خواهند شد.
جوامِعِ «اسلام زده» که توسّط «جُذامِ فکریِ اسلام» Disfigure شده اند (به چهرهٔ جذامیان بنگرید) و همچنین «هندوستانِ خرافات زده» و بخشِ بزرگی از «انسان سانهایِ چین»؛ نخستین گروههای «انسان سانها» خواهند بود که بازیِ «ادامهٔ بقا» را خواهند باخت.
اینگونه است که کِشتیِ عدّه ای «اوباشانِ باسواد امّا عقب مانده» که آنها را به عنوانِ «سیاستمدارانِ برجستهٔ بین المللی» و یا «نظریّه پردازان» مینامید؛ به گِل خواهد نشست.
موجِ مهاجرتها از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند که ظاهراً به امیدِ زندگیِ بهتری انجام میگیرد؛ تبدیل به «سونامیِ مهاجرت» شده و تنشها میان ساکنانِ اصلی با مهاجرین شدّت گرفته و چه بسا به خشونت و کشتار خواهد انجامید. زیرا اکثرِ مهاجرین را افرادی تشکیل میدهند که هیچ تخصّصی ندارند و نمیتوانند در جوامعِ پیشرفته به عنوانِ نیروی کار جذب شوند و حتّی اگر به عنوانِ «رُفتگر» استخدام شوند؛ مقدارِ زباله ای که تولید میکنند؛ بیشتر از زباله ای است که جمع آوری میکنند.
این موجودات را در یک جمله؛ چنین میتوان تعریف نمود: «دهانها و شکمها برای تولیدِ مدفوع و زباله و تولیدِ گندابِ فرهنگی».
این موجودات ؛ همانهایی هستند که به عنوانِ «عواملِ انسانیِ تغییراتِ محیطِ زیست» و «گرمایشِ زمین»؛ از آنها نام برده میشود. زیرا نیازهایِ «موجودیّتِ» این موجودات فراتر از آنچیزی است است که در ظاهر مطرح میشوند. این موجودات به «غذا»؛ «مسکن»؛ «امنیّتِ شغلی»؛ «دارو»؛ »سیستمِ آموزشی» و ... نیاز دارند.
این موجودات؛ زمانی «مشتری» به حساب می آمدند؛ زیرا قدرتِ «تولید» و «خدمات» داشتند. امّا اکنون ... فقط «مصرف کننده هایِ بی مصرف» هستند که با پرداختِ «گونی سیب زمینی»؛ «سَبَدِ غذایی»... فقط به دردِ «رأی دادن» میخورند.
این موجودات؛ زمانی «مشتری» به حساب می آمدند؛ زیرا قدرتِ «تولید» و «خدمات» داشتند. امّا اکنون ... فقط «مصرف کننده هایِ بی مصرف» هستند که با پرداختِ «گونی سیب زمینی»؛ «سَبَدِ غذایی»... فقط به دردِ «رأی دادن» میخورند.
تنها انتظارِ من (کژدم) این است که یک نفر «باهوش» (مانندِ سعیدِ قاسمی نژاد = تیزهوش خانِ عقبماندهٔ ذهنی) و یا موجودِ «کَپَک زده ای» مانندِ «دکتر خان پرهام» ؛ نشان دَهَند که چگونه میتوان اینهمه «دهان»؛ «معده»؛ «شکم» و «سوراخِ کون»؛ «مدفوع»؛ «زورگیری»؛ «روسپیگری برایِ شِکم صاحب مرده»؛ «اجاره دادنِ کودکان برای کار» «اجاره دادنِ کودکان برای خدماتِ جنسی» و «هزاران بی شرافتی»؛ به علاوهٔ «بحثهایِ حقوقیِ مبتنی بر حقوقِ بشر» را طوری به همدیگر «بخیه زد» ... تا به یک «اوتوپیایِ بهشت گونه» رسید؟
پرسشِ من از همهٔ «روسپی زادگانِ حقوقِ بشری» و «کُسکشهایی» که میخواهند این همه مشکلات را با «پاسداشتِ چهارچوبهای پوسیدهٔ قدیمی» حلّ کنند این است:
چرا مردم را فریب میدهید؟ مگر میتوان از «مستراح» ... «اتاقِ غذاخوری» ساخت که «بویِ گَند» نَدَهَد؟
آیا میخواهید جامعه را؛ آرام آرام به «سلّولهای انفرادی» با «کوپونِ غذا و سَبَدِ غذایی» تبدیل کنید؟(مثلِ کرهٔ شمالی)؟
آیا فکر میکنید که اگر با وعدهٔ «دموکراسی» آغاز نموده و سپس ایران را به «قوطی کبریت» تبدیل کنید؛ میتوانید موفّق شوید؟
البتّه که میتوانید موفّق شوید؛ زیرا «احمقها = موجوداتِ تولید کنندهٔ مدفوع» ... بسیارانند.
امّا موجوداتی «دیگرگونه» (مانندِ کژدم) نیز وجود دارند ... تا خایه هایتان را بِکِشد.
کژدم