۱۴۰۴ فروردین ۶, چهارشنبه

در این مدّتی که نبودم؛ تنها کسی که حرفِ حسابی زد «ساسی مانکن» بود.

در این مدّتی که نبودم؛ اتّفاقاتی بی نظیر افتاد. «شازده رضا» رهبریِ «دوران گذار» را پذیرفتند؛ امّا «دوره و چگونگی سرنگونی رژیم» را مسکوت گذاشته فرمودند. آذربایجانیها مثلی دارند که میگوید: «حاضرینا شاه دی»؛ یعنی وقتی سفره را انداختند و همهٔ اغذیه و اشربه چیده و حاضر شد؛ ایشان شاهِ میدان هستند. زیرا نوبتِ «آهای...هلوی پوست کنده؛ بِپر تو گلو» فرا می رسد. بقیّه را نیز که میشناسید و دیگر نیازی به تکرار گویی نیست. «شازده رضا» حتّی نتوانست «تبریکِ نوروزی» را بدونِ اینکه از رویِ یک «نوشته» بخواند؛ انجام دهد و جالبتر اینکه این تبریکِ ملوکانه را ۲ روز پیش از تحویل سال از رویِ نوشته خواند؛ تا خدایِ ناکرده  به خاطر نصادم روزِ «به درک واصل شدنِ علی سگ کُش» با نوروز دچارِ «گناه کبیره» شده و به پیش او برود.

لذا تنها کسی که به خال زد؛ «ساسی مانکن» بود که مردمِ انقلابی ایران را شدیداً میخواهند رژیمِ شیعی را سرنگون کنند آمّا مانندِ همان «مافنگی» که سیگار میکشید و خمار بود را «دیّوس» خطاب فرمود. (دیّوس چرا نشستی؟... بلند بشو قِر بِدِه)

شاید بهترین «خطابه» ای بود در این مدّت شنیدم.

 

کژدم