۱۴۰۴ آبان ۲۳, جمعه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش پنجُم)

 آزادیها (۲)

در نوشتارِ پیشین؛ اندکی به «خاستگاه ها» پرداختم. تا تصویری کُلّی ارائه کنم. امّا به «آزادیهایِ مِیدانی» نیز اشاره کردم. در این نوشتار هَر آنچه میگویم؛ فقط «آزادیهایِ مِیدانی» و دلایلِ مِیدانی برای این «آزادیها» هستند.

آزادیِ کاملِ مطبوعات

زمانی که از آزادیِ مطبوعات سُخن میگوییم؛ ذِهنها را به سویِ «ورق پاره ها»(روزنامه ها و مجلّه ها و .... کاغذی) سوق می دهد.
آیا در دورانِ کنونی این «وَرق پاره ها»؛ خوانده می شوند؟ تیراژشان چقدر است؟ چه تعداد کسانی می توانند آنها را «بِخَرَند» و «بِخوانند»؟  تعدادِ «جمعیّتِ ایران» چقدر است؟ آیا تناسبی میانِ تعدادِ این «کاغذ پاره ها» و «جمعیّت» و «سوادِ خواندن و نوشتن» و بویژه «فهمیدن» و «تیراژِ انتشار» وجود دارد؟ اگر وجود دارد؛ چقدر است؟؟؟
اگر خوب نگاه کنید؛ تعدادِ این «ورق پاره ها» بر اساسِ «تعدادِ جمعیّت و سواد» مانندِ «سوزن در کاهدان» است. حالا بیا و «سوزن» را پیدا کُن و «پارگی ها» را بِدوز!!!
امّا جایِ این ورق پاره ها را «مطبوعاتِ تصویری و صوتی» گرفته اند؛ که در «یوتیوب» و «اینستا گرام» و «تلِگرام» و ...... مانندِ پِشگِل ریخته اند و معلوم نیست که «فُلانِ چه کسی» در «بَهمانِ چه کَسی» فرورفته است و اساساً چه میخواهد و به چه دلیلی «فرو رفته اَند؟».
لذا «آزادیِ مطبوعات» در دُنیایِ کنونی؛  باید «شکل و مُحتوایِ  دیگری» داشته باشد. باید بتواند «چه بی سواد و چه باسواد» را به زبانی ساده مُتوجّهِ مسائل اساسی بِکُنَد. به همین دلیل؛ ما باید در فکرِ تولیدِ «مطبوعاتِ حرفه ای تَری» باشیم. حرفه ای که در آن نتوان «دروغ فروشی» کرد و در مواردی به نامِ آزادی مطبوعات؛ از آن بوقی برایِ «لجن پراکنی و اتّهامهای دروغین» استفاده نمود. مطبوعات باید متعهّد به افزایِشِ «دانشِ عمومی» باشند. در دنیایِ کنونیِ آزادیِ مطبوعات در کشورهایِ غربی؛ «خبرنگاریِ تحقیقی» به نامی «شرافتمندانه» تبدیل شده است که در بسیاری موارد؛ «رازهایِ پنهان» را آشکار می کُند؛ امّا تلاشهایِ قدرتمندان و بازیهایِ حکومتی بوسیلهٔ «حقوقدانهایِ مُزدور»(سیستم قضاییِ فاسد) نتایج این تحقیقات را با تراشیدنِ «دلایلِ مزخرف» امّا با پشتوانهٔ «قدرتِ حکومتی و قضایی»؛ پایمال می کنند. پروندهٔ «پاناما» یکی از نمونه هایِ بارزِ آن در دَهَهٔ اخیر است و «محرمانه» اعلام کردنِ «پروندهٔ اِپستین» که باید به عنوانِ یک «پروندهٔ جنایی» موردِ برخوردِ قضایی قرار می گرفت؛ نمونه ای زنده است. مشکلِ دیگری که در حاکمیّتهایِ «پارتی کراتیک» به روشنی دیده می شود؛ «استفادهٔ ابزاری» از این نوع پرونده ها؛ بر علیهّ «رقیبانِ سیاسی» است.
پروندهٔ «اِپستین» شباهتِ محتواییِ عمیقی با فیلمِ سینمایی «Eyes Wide Shut» دارد. آزادیِ مطبوعات نیز به آزادیِ «بوقهایِ حزبی» تنزّل یافته است.
در ایرانِ آینده؛ «خبرنگاریِ تحقیقی» و سایرِ انواعِ «خبرنگاری» را باید «چشمها و گوشهایِ مردم ایران» به حساب آورد که باید کاملاً آزاد باشند تا به همه جا «سَرَک بکشند» و در کنارِ آن؛ تخلّفاتِ مطبوعاتی را باید «خیانتِ آشکار» تلَقّی نمود.
با تبدیل کردنِ «پولِ ملّی فیزیکی» به «پولِ دیجیتالِ ملّی» میتوان جلو بسیاریِ از فسادها را گرفت؛ امّا نه همهٔ  آنها را. رشوه دادنها میتوانند به صورتِ «استخدامهایِ رانتی» در ازایِ «خدمات» و یا اَشکالِ دیگری نیز ظهور کنند و «خبرنگاریِ تحقیقاتی» میتواند اینگونه راههایِ فرعیِ فساد را نیز تا جایِ ممکن سدّ کند.

آزادی نهادهایِ مَدنی

نهادهایِ مَدنی؛ گروههایِ «مردم نهاد» که بنا بر سلیقه هایِ گوناگونِ در میانِ مردم شکل میگیرند. برخی از این نهادها «نهادهای صِنفی» و برخی نهادهایِ «ضدّ تبعیض» ؛ «پشتیبانی از محیط زیست»؛؛ «پشتیبانی از زندگی حیوانات»؛ «تولیدِ اندیشه هایِ سیاسی و اقتصادی»؛ «نهادهایِ ضدّ فساد» و..... که تلاششان برای ارتقأء «استانداردهایِ زندگی بهتر» متمرکز است.
آزادیِ اینگونه نهادها نه تنها باید در قانونِ اساسی تضمین شود؛ بلکه «یافته هایِ این نهادها» باید به اطّلاعِ عمومی برسد.
حکومتِ دموکراتیک باید به همهٔ این نهادها «تریبون» بدهد. تریبونها در دنیایِ کنونی باید «تریبونهایِ شنیداری و دیداری» باشند (کانالهایِ رادیویی و تلویزیونی). گردهمایی این نهادها از قبیلِ «سمینارها و کنفرانسها» چه در سطح اُستانی و چه در عرصهٔ ملّی؛ باید موردِ توجّه حکومتِ دموکراتیک باشد و نظرات و بیانیّه هایِ این نهادها باید در مجالِس نمایندگان موردِ توجّه قرار گیرد.
در کنارِ آزادیهای مَدنی؛ باید آزادیِ تشکیلِ «احزابِ سیاسی»؛ «احزابِ فرقه گرایِ قومی»؛ «احزابِ دین پایه» و هر تشکّلی که بخواهد از نهادهای مَدنی برایِ «تعمیقِ تفرقه» استفاده نماید؛ باید کاملاً «ممنوع» و «سرکوب» شوند. یک جامعهٔ دموکراتیک نمیتواند به «فاشیستها؛ «نژاد پرستها» «قوم گراها» (انواعِ پان ها) به بهانهٔ «آزادی بیان و تشکّل»؛ اجازهٔ حضور بدهد.
گفته می شود که در کشورهایِ غَربی؛ نهادهایِ مَدنی بسیار قدرتمند هستند. این یک دروغِ بزرگ است. زیرا نهادهای مَدنی توسّط «احزاب»؛ مصادره و در واقع به «شاخه هایِ حزبی» تبدیل شده اند و از «رانت خواری» در سطحِ کلان تغذیه می کنند و بخشی از کارشان؛ «جمع آوری و فروشِ رأی» به احزاب است. «نهادهایِ مدنی» را نمیتوان خرید؛ امّا «رهبرانِ احزاب» را میتوان خرید.
اصلِ «پَس گرفتنِ رأی» و «خبرنگاریِ تحقیقی»؛ تضمین کنندهٔ «تداوم سلامتی و پُشتکارِ نهادهایِ مَدنی» است.
همهٔ «نهادهایِ دینیِ موجود» باید منحلّ شده و نباید اجازهٔ «تشکّل دوباره» به آنها داده شود. زیرا تلاشِ همهٔ «ادیان»؛ بر تولید «جذامِ فکری» استوار است و نه رُشدِ استانداردهایِ زندگی و رفاهِ عمومی. رهبرانِ اینگونه تشکّلها؛ به جای «خدا» حرف میزنند و اگر «خدا چنین می فرماید» را از سخنانِ آنها حذف کنید؛ خواهید دید که «مُشتی مزخرفات» به جای می ماند. اگر «الله چنین فرمود» را از «قرآنِ کَژیم» حذف کنید؛ به یک کتابِ «یاوه و مسخره» تبدیل می شود. یکبار امتحان کنید تا به چشمِ خودتان ببینید.

آزادیِ «داشتنِ دین» و «بی دینی» و «ضدّ دینی»

داشتنِ «دین» تنها و تنها به خاطرِ انتقالِ آن از طرفِ پدران و مادران؛ از طریقِ «هیپنوتیزمِ مداوم» است. به همین خاطر است که «یهودی زاده»؛ «یهودی» و «مسلمان زاده»؛ «مسلمان» و «شیعه زاده»؛ «شیعه» و الی آخر........ می شود.
امّا «بی دینی» و «ضد دین بودن»؛ نشانهٔ «گزینش و تفکّر» است. با این وصف نمیتوان «آزادیِ داشتنِ دین» و یا «اندیشه هایِ ماورایی» در حدّ «فَردی» را سَلب کرد. امّا «تظاهراتِ و نمایشهایِ دینی» به شرطی آزاد است که به موازاتِ آن «تظاهرات و نمایشهایِ ضدّ دینی» نیز آزاد باشد. به این معنی که اگر «شیعیان» بخواهند «عاشورا تاسوعا» راه بیندازند؛ «ضدّ دینها» نیز به «جشن و پایکوبی» و فحّاشی به «حسینِ شجاع»؛ در پیاده روها و یا آنسویِ خیابان بپردازند و اگر «شیعه ها» نتوانند تحمّل کنند و به «ضدّ دینها» حمله کنند؛ باید به شدّت سرکوب شوند و یاد بگیرند که آنها همانقدر آزاد هستند که دیگران آزاد هستند.

اردوگاههایِ کار و کار آموزی به جایِ «زندان»

«زندانی کردن»؛ نوعی «زنده به گور کردن» است که نه تنها هیچ مشکلی در هیچ کشوری را حلّ نکرده است و یک تجربهٔ تاریخیِ کاملاً شکست خورده می باشد؛ باید از قوانینِ ایران حذف شود. زیرا «زندانی کردن»؛هزینه هایِ زیادی را برای «نگهداریِ زنده به گورها» که از «ثروتِ ملّی» تأمین می شوند را بر کُلِ جامعه تحمیل میکند. این هزینه ها میتوانند در بسیاری از مواردِ دیگرِ نیازهایِ  ضروریِ اجتماعی صرف شوند.
امّا «اردوگاههایِ کار» و «اردوگاههایِ کار آموزی»؛ نه تنها میتواند به تأمینِ هزینهٔ زندگیِ بزهکاران در اردوگاهها و همچنین به تأمینِ هزینه هایِ زندگی خانواده هایشان کمکِ مؤثری باشد؛ بلکه «فرهنگِ کار برایِ تأمین زندگی» را در میانِ بزهکاران گُسترش دهد و پس از آزاد شدن نیز میتوانندِ در حوزهٔ حرفه ای که یاد گرفته اند؛ در بازارِ کار جذب شوند.

کژدم

۱۴۰۴ آبان ۱۹, دوشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش چهارم)

 آزادیها (۱)

برای ورود به این مبحث؛ بهتر دیدم که از آنچه که دربحثهای فلسفی با عنوانِ «جبر و اختیار» از آن یاد می شود آغاز کُنم؛ البتّه نَه به صورتِ «نشخوارِ فلسفی که هزاران بار جویده شده اند»؛ بلکه «جبر و اختیارِ مِیدانی و ملموس» که در تمامیِ عرصه هایِ زندگیِ میتوان آنرا مشاهده نمود. «گسترهٔ جبر»؛ «گسترهٔ اختیار» را محدود می کند و بالعکس؛ هرچه دایرهٔ «جبر» کمتر میشود؛ به «گسترهٔ اختیار» افزوده می گردد. «گسترهٔ اختیار» آن چیزی است که به آن «آزادی» میگوییم.

جبرهای طبیعی

هیچکس «پدر و مادرِ طبیعی» خود را انتخاب نمی کُند. هیچکس درجهٔ هوشِ خود را انتخاب نمی کُند. هیچکس «ایمنی و یا نا-ایمنیِ طبیعی» در برابرِ بیماریها را انتخاب نمی کند. هیچکس بیماریهایِ ارثیِ طبیعی را انتخاب نمی کُند. هیچکس؛ رنگِ پوست و رنگِ مو و چشم و ظاهرِ فیزیکیِ خود را انتخاب نمی کُند. حتّی اگر با دستکاری در  DNA و ژنها؛ بتوان تغییراتی ایجاد نمود؛ بازهم شخصی که محصولِ این تغییرات است؛ در «انتخابِ آنها» نقشِ تصمیم گیرنده ندارد و فقط یک «محصول» است. «جبرهایِ مَنفیِ و مُثبتِ طبیعی» در تولیدِ مثل را میتوان با کمکِ تکنولوژی و «ازدواجِ آگاهانه» کنترل نموده و بهبود بخشید. لذا می بینید که در طولِ تاریخ؛ گونهٔ انسانی توانسته است بخشهایی از «جبرهایِ طبیعی» را «هَک» کرده و در رسیدن به محصولاتِ «آرزویی» و یا حتّی تولیدِ «محصولاتی نوین» از طریقِ «هَک» کردن استفاده نمایند که نتیجهٔ آنرا در محصولاتِ «حیوانی»؛ «گیاهی» و «مایکرو اُرگانیسم ها» «فلزّات» و ..... را شاهد هستیم.

جبرهایِ اجتماعی

جبرهای اجتماعی همگی ساختهٔ «گونهٔ انسانی» و «قردادی» هستند. یعنی «مصنوعی» بوده و اصالت ندارند. این جبرها در چند حوزه فعّال بوده و «هم پوشانی» دارند و تلاشِ حاکمان و یا «طرّاحانِ حاکمیّت» بر این است که «تار و پودی» از این جبرها ببافند که آنرا «سیستمِ اجتماعی» می نامیم و چون «قراردادی» هستند میتوان در تعریفِ همهٔ آنها دستکاری نموده و سیستمِ «ظاهراً نوین» و یا «نوین» را تولید نمود. امّا هیچ تضمینی وجود ندارد که با «بازتعریفها» محصولِ نهایی به «اختیاراتِ بیشتر» به نفعِ «عمومِ مردم» بینجامد. دایرهٔ اختیارهای اجتماعی (دموکراسی) زمانی گسترده می شود که دایرهٔ جبرهای کنونی حذف شوند و گرنه با حفظِ بخشی از این جبرها و پیشنهادِ سیستمی آمیخته با «جبرهایِ کُهن» فقط و فقط «اصلاحات» است و پس از مدّتی تاریخِ مصرفشان خواهد گذشت. لذا من(کژدم) «انقلاب» را پیشنهاد می کُنم. مارکسیسم نیز «انقلاب» را پیشنهاد می کرد. امّا پیشنهادَش این بود که «سرمایه داریِ دولتی» (مالکیّتِ دولتی) را جانشینِِ «سرمایه داریِ فَردی» کُند که در واقع «حزبِ کمونیست» را به عنوانِ «تنها سرمایه دارِ بی رقیب» حاکم سازد. «بی رِقابَتی» یعنی «مرگِ پیشرفت». «پاپیولیسم» یعنی «سرمایه داری» با اِعمالِ «حقوقِ هَمسانِ شهروندی»(حقوقِ یکسان فقط یک افسانه است.) و از میان برداشتنِ «شهروندیِ درجه ۱ و۲و۳ و ... اجباری».

جبرهای موجودِ کنونی عبارتند از:

۱- جبرهایِ فرهنگی.
۲- جبرهایِ اقتصادی.
۳- جبرهایِ سیاسی.
۴- جبرهایِ قضایی.

جبرهایِ فرهنگی:

جبرهایِ فرهنگی را «جایگاهِ تولّدتان» از قبیلِ «خانواده»؛ «طایفه»؛ «دینِ خانوادگی»؛ «دینِ حاکم»؛ «باورهایِ طایفه ای» و امثالهم به عنوانِ «هویّت» به «نوزادان و کودکان» تحمیل میکنند و با تکرارِ «هیپنوتیک»؛ شما را به این باور می رسانند که «شما»(منظوررم شُمایِ نوعی است) دارایِ هویّتِ خاصّی هستید که نباید به آن «خیانت کنید». این جبرها شما را از «هم میهنانِ شما» نه تنها جدا می سازند؛ بلکه در مقابلِ یکدیگر قرار می دهند. این همان زمینهٔ کثیفی است که همیشه یکی از ابزارهایِ اصلیِ حاکمانِ کثیف برایِ اجرایی کردنِ «تفرقه بینداز و حکومت کُن»  بوده است.
بیرون آمدن از این «تارِ عنکبوتِ فرهنگی» بسیار سخت است. زیرا گروههایِ دیگر نیز بر این طبل میکوبند و تاریحچه ای «خون آلود» از این «خرافه» حمایت می کُند.
برون رفت از این «جَبرِ خُرافیِ فرهنگی»؛ یکی از مسائلی است که باید با آن در عرصهٔ «مِیدانی» مبارزه نمود و تنها راه برایِ پیروزی در این مبارزه؛ مبارزه با  «احزاب و گروههایِ فرقه ای» است که در ظاهر به نامِ «مبارزه برایِ حقوقِ مردم»؛ امّا در باطن برایِ «منافعِ رهبرانِ فرقه و حزب» کار میکنند. «مارکسیستها» این فرقه ها را با نامهایِ «اِتنیکها؛ مظلومینِ تاریخ؛ خلقها» مُزیّن می سازند تا از مردم «استفادهٔ ابزاری» کنند و عدّه ای رهبرانِ خود خوانده بر مردم حاکم شده و جامعه ای فاسد و مُبتنی بر «رانت خواری» تشکیل دهند و توسّط همان «رانت خواران» مردم را با «تکفیرهایی از نوعِ کمونیستی» سرکوب کنند. به تاریخچهٔ «احزابِ کمونیست» نگاهی بیندازید تا «کُشتارها» و «تصفیه های خشونت بار و خونین» را ببینید. به همین رژیمِ شیعیِ حاکم نگاه کنید تا همین کثافتکاریها را ببینید.
برایِ مبارزه با این جریانات؛ باید فِرقه ها و طیفه ها و عشیره ها و احزاب را دُور زد و با «مردم» رابطهٔ مستقیمِ سیاسی - اقتصادی - فرهنگی  ایجاد نمود و به آنها  در عمل نشان داد که همهٔ شان دارایِ حقوقِ اجتماعی و سیاسیِ «همسان» هستند.
باید «نهادهایِ مَدنی» در تمامیِ عرصه ها را تقویت کرده و به میدان آورد؛ تا مسائل گوناگون در عرصه هایِ «اُستانی» و «ملّی» به گفتمانِ روزِ مردم تبدیل شوند و مردم بدانند و بفهمند که اکنون قدرت در دست آنها است. اینگونه است که جامعهٔ ایران رُشد خواهد نمود. زیرا این مردم هستند که همیشه باید «بهترین تصمیمها را برای خود و آیندگان بگیرند» و دست از تقلیدهایِ کورکورانه از «فرمایشاتِ دینی و سیاسی و حزبی» بشویند.

جبرهایِ اقتصادی

در ایران هر ساله هزاران کودک؛ به خاطرِ فقرِ خانوادگی که به اِرث بُرده اند؛ از صحنهٔ «رُشد و شکوفایی» خارج شده و به «کودکانِ کار» تبدیل می شوند و چه بسا در میانِ آنها استعدادهایی بی نظیر وجود دارند که هرگز شکوفه نمی کنند و به گُل نمی نشینند و میوه نمی دهند و در فقر؛ زنده زنده می پوسند.
حدودِ ۶۰٪ از درآمدِ خانواده هایِ «اجاره نشین» را «اجاره بها» می بلعَد. مردم ایران هم در شرایطِ کنونیِ حاکمیّتِ «تشیّع شنیعه» و نیز در باغِ بهشتی که به نامِ «دموکراسی» توسّط عدّه ای به مردم فروخته می شود (چه به صورتِ پادشاهی و یا جمهوری)؛ به صورتِ  «شهروندانِ درجه یک و درجه دو و درجه سه و ....» زندگی خواهند کرد.
پُرسش این است که اگر قرار است که آینده نیز ادامهٔ امروز باشد؛ چرا باید انقلاب کرد؟
چگونه میتوان این اندیشهٔ جنایتکارانه را پذیرفت که بخشی از ایرانیان؛ «سرپناه» داشته باشند و بخشی دیگر «بی سرپناه» بمانند؟
این چه نوعی از تعریفِ «حقوقِ شهروندی» است؟
اینگونه تعریفها؛ یادگارِ «گذشتگان» هستند و تاریخِ دورانِ آنها همچنان در دسترس است و میتوان مطالعه کرد و گفت: «دیگر بَس است».
با وارد شدنِ مستقیمِ «نهادهایِ مدنی» به عرصهٔ سیاست و اقتصاد و ساختار سازیِ اجتماعی؛ میتوان دَرکی درست از نقشِِ مثبتِ «سرمایه داری» و ایجادِ محدودیّتهایی که از تولّدِ «اولیگارشی» جلو گیری کرده و ساز وکار هایِ تصمیم گیریهایِ کلان را از دستِ این موجودات خارج نمود را در زندگیِ روزمرّه آموخت. «نهادهایِ مدنی» در صورتِ آزاد شدن؛ خواهند توانست در عرصه هایِ اُستانی و مِلّی؛ با ایجادِ اتّحادیّه ها در سطحِ ملّی نمایندگانِ بی واسطهٔ خود را به قوایِ سه گانه بفرستند.
یکی از «جبرهایِ اقتصادی» که هیچکس به جُز «لَقلَقه هایِ روشنفکرانهٔ دروغین» به آن اشاره نمی کنند؛ «جبرهایِ اقتصادیِ آینده» است که با رُشدِ سرسام آورِ تکنولوژی و به بیرون رانده شدنِ مردم از چرخهٔ تولید خواهد انجامید می باشد.
آیا باید جلو رُشدِ تکنولوژی را گرفت؟ یا اینکه باید به فکرِ ساختنِ «جامعه ای بسیار کارآمد» بود که رُشدِ تکنولوژی به وجودِ آنها نیازمند خواهد بود؟
این مُشکلات و راهکارها را نمی توان با «فرمانِ ملوکانه» و یا «دستورها و وعده هایِ انتخاباتیِ احزاب» حلّ نمود.
اینگونه است که جامعه؛ با وارد شدن در عرصه هایِ گوناگون؛ «غربالگری در دورانِ جنینی» و «تَک فرزندی» را خواهد پذیرفت.

جبرهایِ سیاسی

جبرهایِ سیاسی در صورتِ پناه بُردن به «پارتی کراسی» که به نامِ «دموکراسی» فروخته می شوند؛ همچنان ادامه خواهند یافت و چرخهٔ «تقصیر این حزب و یا آن حزب بود» نیز به صورتِ «چرخهٔ بی انتها» خواهند ماند. «بِگم... بِگم»هایِ «شمپانزه نژادی» همچنان   به عنوانِ بازیگرِ اصلی برایِ فریبِ مردم بکار بُرده خواهند شد. این بازی را در ایران حدّاقل ۴۷ سال است که تجربه می کنید. «تقصیرِ این بود و آن بود» امّا «تقصیرِ هیچکس نبود» و نتیجه اَش «ویرانی هایِ مستمرّ» بود.
این جبرهایِ سیاسی باید محو شوند و تنها راهِ آن وارد شدنِ «مستقیمِ مردم» به عرصه است.

جبرهایِ قضایی

زایِشِ «جبرهایِ قضایی» با تعریفِ «گناهان» و «انتقام از گناهکاران» آغاز می شود. هر چقدر که «دایرهٔ گناهان» را بزرگ بگیرید؛ تعدادِ گناهکاران و «مجازات»(انتقام) بیشتر می شود و هرچقدر که این دایره را «کوچک» بگیرید؛ تعدادِ گناهکاران و «مجازات» کوچکتر می شود. امّا هیچ یک از این تجارب در طولِ تاریخ؛ منجر به «پاک شدنِ جوامع» از بُحرانِ «بِزهکاری» نشده است.
نظرِ شخصیِ من(کژدم) این است که همهٔ زندانها باید برچیده شوند و جایِ زندانها را با پنج راهِ حلّ میتوان بر اساسِ اهمیّتِ و خطراتِ اجتماعیِ «بزهکاری»  پُر نمود:

۱- بازداشتگاههایِ موقّت برای تشخیضِ جُرم و یا تبرئهٔ متّهمین.
۲- آموزشگاهها برایِ آموزشِ حرفه های گوناگون.
۳- اردوگاههایِ کار.
۴- حذفِ فیزیکی.
۵- هیچگونه زندانیِ سیاسی و یا «عقیدتیِ فردی» نباید داشته باشیم. 

نظرِ «کژدم» فقط «یک نظر» است و همهٔ تصمیم گیریها باید به «نهادهایِ مردمی»  و حکومتِ برآمده از دِلِ نهادهایِ مردمی سپرده شوند تا مردم به صورتِ مستقیم در رابطه با «تعریفِ بِزِه» و عواقبِ آن تصمیم بگیرند و در ساختنِ سیستمِ قضایی دخالتِ مستقیم داشته باشند.

کژدم

۱۴۰۴ آبان ۱۰, شنبه

پروژهٔ جدیدِ «قرمساق فرزانه»: دستمال مستراحی به نامِ «کرّوبی»

 پروژهٔ نخست: 
انتخابِ خاتمیِ بی شرف؛ برای براه انداختنِ «گفتگویِ تمدّنها» و براه انداختنِ چند «کاغذ پارهٔ آزاد» برای براه انداختنِ بحثهایِ «انتزاعی» در رابطه با «دموکراسی اسلامی».
هدفِ پروژه: 
۱- خوابانیدنِ غائلهٔ دادگاه میکونوس و آرام کردنِ جوّ بین المللی.
۲- ایجادِ پوشش برای پروژهٔ هسته ای و ماجرایِ عبدالغدیرخان.

پروژهٔ دوّم:
انتخابِ «شمپانزه نژاد»؛ برای انتقالِ داراییهایِ دولتی به «سپاه پاچاهار داران» و نفوذ دادنِ سپاه در عرصه هایِ کلیدی؛ اقتصادی و سیاسی.
هدفِ پروژه:
پاکستانیزه کردنِ ایران به رهبریِ ولایت فقیه.

پروژهٔ سوّم:
انتخابِ امام حسن بنفش؛ برای فرار از زیرِ فشارهایِ اقتصادی و سیاسیِ سازمانِ ملل.
اهدافِ پروژه:
 رفعِ تحریمها و بدست آوردنِ پول برایِ ادامهٔ پروژه هایِ سه گانهٔ «هسته ای؛ موشکی؛ هلال شیعی»

پروژهٔ چهارم:
انتخابِ «رئیسی»؛ برایِ پیش بُردنِ پروژهٔ هسته ای تا لبهٔ «ساختنِ بمب».
هدف: راه پیموده شد؛ امّا رئیسی به دَرَک واصل گردید و پروژه بدونِ رئیسی ادامه یافت.

پروژهٔ پنجم:
انتخابِ «پزشکیان»؛ برایِ براه انداختنِ نوعی دیگر از «گفتگویِ تمدّنها».
اهدف پروژه: 
۱-تثبیتِ این موضوع که رژیمِ شیعی یک قدرتِ منطقه ای در «آستانهٔ ساختنِ بمبِ هسته ای» است.
۲- وحشت از نارضایتیها و پناه بُردن به نوعی دیگر از «خاتمی». یعنی «خاتمیِ نهج البلاغه خوانِ عدالتخواه»؛ برای فریبِ چندبارهٔ مردم.

اسرائیل با کُشتنِ «رئیسی» از رژیمِ شیعی «زهرِ چشم» گرفت و در نبردِ ۱۲ روزه؛ ضرباتِ سنگینی به پروژه هایِ رژیمِ شیعی فرود آورد و پروژهٔ «پزشکیان» نیز شکست خورد. لذا «دیّوس فرزانه»؛ پیشاپیش دستمالِ «مستراحِ قهرمان»(کرّوبی) را از «حصر» آزاد نموده بود و اکنون نوبتِ استفاده از این موجود به عنوانِ کسی که خارج از دایرهٔ حکومت است و همچنین به اوباش فرزانه ناسزا میگوید؛ فرا رسیده است. «اوباشِ فرزانه» می داند که در میانِ «اپوزیسیونچی ها» داد و قال و «قارقار» شروع شده و برای محبوبیّتِ «کرّوبی» سنگِ تمام خواهند گذاشت و به این ترتیب؛ میتوان بخشی از مردم را به طرفِ «قبلهٔ کرّوبی» کشانید.
و این «پروژهٔ ششم» است.
هدف: چندپاره کردنِ مردم و به بیراهه کشانیدنِ انها.

کژدم