۱۴۰۴ مهر ۲۴, پنجشنبه

لازم نیست که زحمت بکشید.... فقط فرض کنید

 این فیلم را تا به آخر ببینید فقط ۳ دقیقه است.... فقط ۳ دقیقه...




- فرض کنید که آن زن؛ همان «کودکانِ کار» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «دخترانِ خیابان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ به صورتش اسید پاشیده اند.
- فرض کنید که آن زن؛ «تالاب گاوخونی» است
- فرض کنید که آن زن؛ «دریاچهٔ آذربایجان» است
- فرض کنید که آن زن؛ «بلوچستان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «کُردستان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «گور خوابان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «خانه به دوشان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «سفره هایِ خالی» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «زاینده رود» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «رود کارون» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «مهسا و نیکا» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «جنبشِ ملّی مهسا» است.

سپس به آن رهگذران نگاهی بیندازید.

این رهگذاران کیستند؟

این رهگذران شماها هستید که از کنارش «پِچ پِچ کنان» رد می شوید.
فقط یک نفر است که به جایِ «پِچ پِچ کردن» به یاری آن زن شتافت سپس یک نفرِ دیگر آمد و سپس فقط دو نفرِ دیگر آمدند.

تا به آخر ببینید. این فیلم یک «آیینه است» و چهرهٔ شما را به خودتان نشان می دهد.
نترسید؛ سیمایِ خود را در «آیینه» ببینید.

کژدم

۱۴۰۴ مهر ۲۲, سه‌شنبه

«Neutralization» سقف خواسته هایِ اسرائیل و آمریکا است

مشکلی که «اپوزیسیونچیهایِ بی پشم و پیل و «بی استخوان» و «بی دندان» دارند؛ این است که با خواسته هایِ اسرائیل و آمریکا و اروپا آشنایی ندارند. این کشورها را باید «موجودیّتهای» خارج از ایران دانست که نه از نظرِ اخلاقی و نه از جهتِ اُلگوهایِ بین المللی هیچ تعهّدی نسبت به ایران و مردمِ ایران ندارند؛ مگر آنکه یک قتل عامّ گسترده مانندِ آنچه که در «کامبوج» توسّط کمونیستها اتّفاق افتاد؛ در ایران نیز اجرا شَود. این کشورها چیزی به نامِ «مردمِ ایران» را به رسمیّت نمی شناسند؛ بلکه «حکومتها» را به رسمیّت می شناسند و هر حاکمیّتی که این نقشهٔ ژئوپولیتیکِ گربه نشان را رهبری می کند؛ تنها چیزی است که میتوانند با آن کار کنند. لذا روابطشان را با «حاکمیّت» تنظیم میکنند. با یکدیگر نیز چنین می کنند. وقتی که «جو بایدن» حاکم است؛ با او تنظیم میکنند و زمانی که ترامپ است؛ با او تنظیم میکنند. آنها  روابطشان با آمریکا را با «BLM» و «MAGA» و «ANTIFA» تنظیم نمی کنند. 
لذا اینکه بگوییم؛ «اسرائیل» یا «اوباما» و یا «ترامپ» مردم ایران را «فروختند» و یا تنها گذاشتند؛ ریشه در «خواسته هایِ نپخته و احمقانه» دارد و واقعیّتها و دیدگاههایِ حکومتها را در حوزهٔ روابط بین المللی تغییر نخواهد داد. اینکه عدّه ای احمق برایِ ایجادِ هیجاناتِ احمقانه میگویند که «روسها» بشار اسد را فروختند؛ کاملاً مزخرفات است. زیرا رابطهٔ «پوتین» با «اسد»؛ رابطهٔ «ارباب و نوکر» بود و نه رابطهٔ «استراتژیک». با رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران نیز چنین رابطه ای دارد.
اینکه دیدیم «پوتین» در نهایت از سوریه عقب نشینی کرد؛ این عقب نشینی از ماههایِ نخستینِ جنگ با «یوکرئین» آغاز شد و بخشهایِ مهمّ تسلیحاتی خود (سیستمهایِ پدافندیِ پیشرفته) را از سوریه خارج نمود. پس از ماجرایِ «پریگوژن» نیز بخشهایِ مهمّی از نیروهایِ فعّالِ خود در سوریه و لیبی را از دست داد و برایِ «پوتین»؛ ماجرایِ سوریه تبدیل به «پرداختِ هزینه هایِ بی فایده» گردید و زمانی که دید نیروهایِ «احمد الشَرَع» در حالِ پیشرویهایِ سنگین هستند؛ برایِ «حفظِ جایِ پا» در آیندهٔ سوریه؛ عقب نشینی کرد و نوکَرَش را نیز با خود بُرد. فرارِ نیروهایِ شجاعِ رژیمِ شیعی از سوریه نیز نشان داد که نه سپاهِ قدس و نه اوباشانِ پاکستانی و افغانی؛ در سوریه «هیچ پوخی نبودند»  و با «کیرِ هوایی پوتین» داماد شده بودند و در نهایت نیز به کمکِ روسها توانستند فرار کنند. لذا روسها در سوریه به رژیمِ شیعی نیز از پُشت خنجر نزدند. اینکه «نوکر» از «ارباب» انتظارهای «اخلاقی و رؤیایی» دارد؛ به خاطرِ «خریّتِ نوکر» است. اینکه «دیّوسِ فرزانه» و اوباشانِ دور و بَرَش روایتِ دروغینی از رابطهٔ «ارباب و نوکری» با روسیه را به عنوانِ «رابطهٔ استراتژیک» و «پیمانهایِ استراتژیک» به خوردِ «اُلاغهایِ حزب اللّاغی» داده است؛ حتّی تقصیرِ «دیّوسِ فرزانه» نیز نیست؛ بلکه تقصیرِ «حزب اللّاغی ها» است که «کیر» را با «پستان» عوضی گرفته اند و میخواهند از آن «شیر بنوشند» و وقتی میبینند که «شیر» ی در کار نیست؛ میگویند «کیر به ما خیانت کرد و شیر نداد». حتّی رابطهٔ «دیّوسِ فرزانه» با «حزب اللّاغی ها» نیز رابطهٔ «استراتژیک» نیست؛ بلکه رابطهٔ «ارباب و نوکری» است. امّا چون «نوکر» باور نمیکند که آنچه را که «روحِ مَنی» و «نایبِ کیرِ خر» می خواند؛ در واقع «اُلاغ سوار» است ؛ این روایت را که «همه اش تقصیرِ روسها و بشار اسد بود» را بهتر میتواند هضم کُند.
آنچه که گفتم؛ «توضیحِ مکانیسم» بود. مشکلِ «مخالفینِ رژیم» نیز در درونِ همین «مکانیسم» تعریف می شود.
«دوست انگاریِ اخلاقیِ» حکومتهایِ مخالفِ رژیم شیعی از طرفِ آنهایی که خود را «اپوزیسیون» می نامند نیز فوتوکُپی همان انتظاراتِ «حزب اللّاغی ها» و «دیّوس فرزانه» از روسیه و چین است. اینکه شعار داده شد: «اوباما؛ یا با اونا یا با ما» احمقانه ترین انتظار بود. این «ما» که آنها می گفتند که بود؟ «موسوی»؟ «کرّوبی»؟ یا «سازگارا و مخملباف»؟
اینکه «شازده فیل خان» پس از سالها میگوید که حکومتهایِ غربی؛ جنبشهایِ مردم ایران را به زیرِ اتوبوس انداختند؛ چشم داشتی احمقانه است؛ بویژه اگر از طرفِ کسی مطرح شود که به قولِ خودش «تیمِ کارکُشته» دارد و حدّ اقل «روابط بیمن الملل» را می شناسد امّا این مسئلهٔ ساده را نمی فهمد که هیچکس در دنیا تعهّدی نسبت به مردم ایران و سرنوشتِ آنها ندارد امّا تلاش میکند که «تعهّد آفرینی کُند». اینگونه تلاشها به جایی نمی رسند و اگر در پاسخ به اینگونه تلاشها روزی ترامپ و یا آقایِ ناتانیاهو از آنها بپرسد که «چه نوع کمکی میخواهید؟ لطفاً سازمانهایِ اجرایی خود را که حتماً باید داشته باشید را  معرّفی کنید تا موردِ توجّه قرار دهیم» زبانشان لال می شود. زیرا هیچ سازمانی ندارند  و سازمانهایشان از نوعِ «دُورِ همی و شب نشینی» است. کسی برایِ «دفترچه» بودجهٔ رسمی و یا محرمانه اختصاص نمی دهد. هیچکس آنقدر احمق نیست که بیاید برایِ این ادّعا که شما بیایید به ما پول بدهید تا از اعتصابها حمایت مالی کنیم؛ بودجه تعیین کند. زیرا چنین شبکه ها و سازمانهایی ندارید. زمانی که شما «نیرویِ اطّلاعاتی - امنیّتی» و «نیرویِ نظامی» ندارید و حتّی حاضر نیستید که چنین نیروهایی تشکیل دهید؛ روی شما حساب باز نمی کند و زمانی که به همان «دوستانِ خیالی» دروغ می فروشید و میگویید که «شما بزنید.... بقیّه اَش با ما»؛ دیدیم که چه شد؟ آقایِ ناتانیاهو رژیمِ شیعی را به درخواستِ «اپوزیسیون»؛ بمباران نکرد؛ امّا به زبانِ بی زبانی گفت: «ما زدیم.... حالا نوبتِ شماست» و دید که «بقیّه اَش با ما» فقط یک «دروغِ بزرگ» بود.
با «دروغ فروشی» و خواندنِ خُطبه هایِ انقلابی و آتشین از همان نوعی که در نماز جمعه ها خوانده می شود که «مردم ایران ..... ملّتِ ایران ... اجازه نخواهد داد و چنین و چنان خواهد کرد.» هیچکس شما را به «پَشمِ مبارَکِ خایه اَش» نیز حساب نخواهد کرد. حال میخواهید آنها را «خائنین به مردمِ ایران» قلمداد کنید و یا مانندِ «اوباش جعفری» بگویید که: «رُفقایِ شمالیِ ما بَد اخلاقی کردند.»
لذا باید «جایگاهِ واقعیِ خود» را بشناسید و اگر این جایگاه مناسب نیست؛ «جایگاه سازی» کنید (اپوزیسیون در قامتِ حکومتی).
سالهایی دور پیش از این گفتم: «رفتارِ خودتان برای سرنگونیِ رژیمِ شیعی را با مسیری که در خارج از ایران می گذرد؛ تنظیم کنید.»؛ اگر آنها میخواهند صادراتِ نفتی را تحریم کنند؛ شما این محصولات و مراکزِ تولید و مسیرهایِ صادرات را به آتش بکشید و یا تخریب کنید. آیا در این جهت حتّی یک حرکتِ کوچک کردید؟
امّا اسرائیل با تلاشهایِ پی گیر و در زمانی چند ۱۰ ساله؛ توانست در درونِ ایران نیرو جذب کرده و آموزش دهد و همهٔ امکاناتِ لازم را در اختیارشان قرار دهد که نتیجه اش را در جنگِ ۱۲ روزه دیدید و شگفت زده شدید. این همان کاری بود که برایِ ساختنِ «اپوزیسیون در قامتِ حکومتی» ضروری بود و همچنان هست و خواهد بود. برای «دفترچه نویسی» به کفِ دستتان حتّی «تُف» نیز نمی کنند. آنها بر رویِ «نیرویِ مِیدانیِ سازمان یافته» و آمادهٔ عملیّات حساب باز میکنند.
«اپوزیسیونچی ها» هنوز نفهمیده اند و یا نمیخواهند بفهمند که سقفِ خواستهٔ آمریکا و اسرائیل و کشورهایِ منطقه در رابطه با رژیمِ شیعی؛ «Neutralization» است.
«Neutralization»  ضرورتاً به معنیِ «سرنگون کردن و تغییرِ رژیم» در ایران نیست. همین قدر که دندانها و ناخنهایِ رژیمِ شیعی را بِکشند؛ به اهدافِ خود رسیده اند و برایشان کافی است. آنها فقط «محیطِ اَمن» میخواهند و اگر مردمِ ایران این رژیم را سرنگون کنند؛ آنها خواهند گفت: «خیلی بهتر شد» و پس از آن روابطشان را با «حکومتِ جدید» (هر کسی که باشد) تنظیم خواهند نمود.
اگر اسرائیل و آمریکا بتوانند ناخنها و دندانهایِ رژیمِ شیعی را بکشند؛ مطمئن باشید که «شازده فیل خان»؛ به حاشیهٔ بسیار دور خواهد رفت و به قولِ خودش: به «فیل زیرِ اتوبوس» تبدیل خواهد شد. در آن زمان؛ نه آنرا «خیانت» و «خنجر از پُشت زدن» بنامید و نَه داستانهایِ «توطئه» برایش بسازید.
همین اکنون در «سودان» نبردهایِ خونینی در جریان است. چرا کسی طرفِ یکی از این جبهه ها را نمی گیرد؟ امّا به هر دو طرف «اسلحه می فروشند». به این میگویند: «الگویِ رفتاریِ جامعهٔ بین الملل».

کژدم





۱۴۰۴ مهر ۱۷, پنجشنبه

خطاب به آقای «مراد اوباما وِیسی»

 حتماً با سخنرانیهایِ غرّایِ «امام حسین اوباما» آشنایی دارید؟! اگر ندارید سخنرانیهایش را گوش کنید. جملاتی آتشین؛ امّا بی محتوا؛ که ظهورِ یک «شارلاتان» را رقم زد و آمریکاییها به او رأی دادند. امّا چیزی بدست نیاوردند.

سخنرانی امروزِ آقای «مراد اوباما ویسی»؛ حتّی بسیار بی محتوا تر است.


ایشان فکر میکنند که اگر صدایشان را مانندِ «انگلها در مساجد» بالا و پایین ببرند. سخنانشان تأثیرگذار خواهد بود. امّا مشکلِ ایشان این است که سُخنی برایِ گفتن ندارند. ۱۰ ها بار کلمهٔ تغییر را بکار میبرند. امّا نمیگویند که این تغییرِ مشعشع برایِ رسیدن به چه چیز است؟
آیا منظورشان «دفترچهٔ دورانِ اضطرار» است؟ آیا ایمان آوردن به «شازده فیل خان» است؟ که ایشان نیز به غیر از همین مزخرفاتی که آقایِ «مراد اوباما وِیسی» بلغور میکنند حرفی برایِ زدن ندارد.
بیایید و به مردم و بویژه آن ۶۰ درصدی که همیشه گفته اید «زیرِ خطّ فقر» هستند؛ امیدهایِ ملموس بدهید. 
من(کژدم) امیدهایِ ملموس را بر شمرده ام. اگر اندیشه هایِ «کژدم» راهنمایِ راه باشد؛ به هر آنچه که گفته ام؛ عمل خواهد شد و «وعده هایِ سَر خرمن» نیستند.
اگر وعده هایِ «کژدم» را نمی پذیرید؛ بیایید وعده هایِ ملموسِ خود را بدهید.
آیا گفتنِ اینکه «مردم خُنثی هستند»؛ توهین است؟ آیا گفتنِ اینکه «مردم آماده نیستند» توهین است؟
نَه؛ به هیچ وجه.
اینکه مردم «تغییر میخواهند»؛ جملهٔ درستی نیست. بلکه باید گفت: «مردم آرزو میکنند که تغییراتی بوسیلهٔ دیگران» برایشان در سینیِ طلایی آورده شود.
همین «ساکنینِ ایران» که شما آنها را «مردم» می نامید بودند که در «جنبشِ ملّی مهسا» حدّ اکثر اینکه به عنوانِ «تماشاچی» در پیاده روها می ایستادند و گرنه «جنبشِ ملّی مهسا» ظرفیتِ تبدیل شدن به یک جُنبشِ ۱۰ ها میلیونی را داشت. امّا همین هایی که شما «مردم» میخوانید؛ مثلِ «ماستِ وارفته» عمل کردند. باید اینرا توی صورتشان گفت تا «شرم کنند».

آقای «مراد اوباما وِیسی»؛ با اینگونه سخنرانیهایِ غرّا امّا بی محتوا؛ نمیتوان موجوداتِ «خنثی» را به عناصرِ «فعّال» تبدیل کرد.
برایِ فعّال کردنِ مردم باید «امیدهایِ ملموس» بدهید. تلاش نیز نکنید که «شازده فیل خان» را به عنوانِ «تنها راه امید» به پاچهٔ مردم فرو کنید.

کژدم

۱۴۰۴ مهر ۱۴, دوشنبه

قوانینِ «دورهٔ اضطراریِ گذار» پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی

 تمامی دلایلی که ایدهٔ «سرنگونیِ رژیمِ شیعی» را یک ضرورت قلمداد میکنند؛ ایجادِ «تغییراتِ ریشه ای»  در جهتِ زمینه سازی برایِ یک «حاکمیّتِ مردمیِ پایدار» را می طلِبد. این تغییرات؛ مانندِ «بُر زدنِ یک دسته وَرَقِ بازی» و فروختنِ آن به نامِ «تغییراتِ انقلابی» نیست. بلکه انقلاب به معنیِ «تغییرِ بازی» با زَدن به زیرِ میزِ بازیهایِ کنونی و تغییرِ «زیر ساختها» و «قوانینِ بازی» است.
«دورانِ گذار» باید نمونه هایی از «تغییراتِ مُثبتِ مِیدانی» را به مردم نشان دهد و با این نمونه ها و نشانه ها؛ امید به آینده ای روشن  که با «حکومتِ مردمی» و «رفاهِ ملّی» عَجین شده است را به مُردم به ارمغان بیاوَرد. به قولِ معروف؛ دورانِ گذار باید «نمونه ای از خَروار» و «بهاری که سالِ نِکو» را نشان می دهد باشد و به مردم نشان دهد که «سَهمِشان در انقلاب کو؟» و برای چه «انقلاب» در دستورِ کار بوده و هَست و خواهد بود.
امّا باید پذیرفت که پس از سرنگونِ رژیمِ شیعی؛ واردِ نوعی از «دورانِ مَحاق» می شویم. لذا «رهبریِ انقلاب» باید در پِیِ «توانمند کردنِ مردم» برایِ رویارویی با این دورانِ مِه آلود است.
برخیها وعده میدهند که مُشکلات تا یکسال پس از سرنگونِ رژیمِ شیعی حلّ خواهند شد. زیرا صادراتِ نفت به شکلِ عادی باز خواهد گشت؛ تحریمها برداشته خواهند شد؛ شرکتهایِ خارجی بَرایِ سرمایه گذاری صف خواهند کشید؛ اینترنت آزاد خواهد شد و پوشش آزاد برایِ بانوان تضمین خواهد شد و به این ترتیب ایران به کشورِ «بُلبل و سُنبل و گلستان» تبدیل خواهد گردید.فقط کافی است که یک سال صبر کنید و یا شاید ضروری باشد که دوسال صبر کنید و شاید اندکی بیشتر.
مردم پیشِ خود خواهند پرسید که: یعنی همین؟
آنها در پاسخ خواهند گفت که: مگر یک زندگیِ عادی نمیخواستید؟... مگر در یکی دوسال و یا سه سال بهتر از این میتوان کَرد؟
برخی خواهند پرسید:
گیرم که عدّه ای توانستند ۳ سال صبر کنند؛ پس تکلیفِ آنهایی که همین اکنون «زیرِ خطِ فقر هستند» و یا «گور خواب» هستند در این ۳ سال انتظار چه میشود؟
آنها در «دفترچهٔ کذایی» خود که توسّطِ «تیزهوش خانها» نوشته و تنظیم شده است؛ حتّی یک «ویرگول» نیز به عنوانِ «اشارهٔ سمبلیک» به رفعِ مشکلاتِ «زیرِ خطّ فقری ها» و «گور خوابها» به «جملاتِ حقوقیِ پُر طمطراق ولی توخالیِ خود»؛ اضافه نکرده اند.
آنها برایِ اینکه «قشرِ محافظه کار»(بخوانید شیعیانِ کثیف) را نرنجانند؛ حتّی کلمات و نامها را تغییر داده اند (کَلَک شرعی). امّا فراموش شده هایِ ۶۰ درصدی هیچ ارزشی برایشان نداشته است.

پُرسش نخست این است که: 

آنهایی که دستشان به دهانشان می رسد؛ چه مرضی دارند که در پروژه ای شرکت کنند که باید در نتیجهٔ آن به «شِعبِ ابی طالب» سقوط کرده و به دُنبالِ پیدا کردنِ «سنگ» و «تَسمه» برایِ بَستنِ «سنگ به شِکمشان» سَگ دو بزنند؟ 

پُرسشِ دوّم این است که:

در این یک دوسال و ۳ سال؛ «گور خوابها» و «زیرِ خطِ فقریها» باید چه خاکی بر سرشان بریزند؟ همانهایی که کارشان از «شِعبِ ابی طالب» نیز گذشته است و تنها جایی که برایشان خواهد ماند؛ صحرایِ «بیافرا» در ایران است.

من(کژدم) سر فصلِ پیشنهاداتِ خود برای دورانِ گذار را به شرحِ زیر ارائه می کنم و امیدوارم که موردِ توجّه و مطالعه قرار گرفته و توسّط خوانندگان به تیغِ نقد سپرده شود و نَه «تیغِ شعار و فحّاشی»:

میدانیم که «اجاره بها» یکی از کمر شکن ترین هزینه هایِ هر خانواده است و این امر مختصِ ایران نیست و یک مُشکلِ بین المللی می باشد. در دورهٔ گذار و اضطرار شاید نتوان مردم را ثروتمند کرد؛ امّا می توان جلو فجایع را بوسیلهٔ «توانمند کردنِ مردم» گرفت.

۱- تا حدّ اقلّ ۳ سال؛ هیچ مالکی حقّ ندارد مستاجر را از محلِ سکونتِ استیجاری و یا محلِ کسب و کارِ استیجاری بیرون کُند و هیچ وکیل و یا دادگاهی حقّ ندارد که چنین حکمِ ظالمانه ای را تنظیم و یا صادر کند.

۲- تمامی «اجاره بها»ها تا ۳ سال «فریز» می شوند و هیچ مالکی حقّ ندارد که بر «اجاره بها» بیفزاید.

۳- بر اساسِ تاریخِ انعقادِ اجارهٔ ملک و قیمتِ دلار در همان زمان به عنوانِ «قیمتِ پایه» تعیین می شود و در صورتِ بالا رفتنِ ارزشِ پولِ ملّی؛ به همان نسبت از اجاره بها کاسته خواهد شد. امّا اگر پولِ ملّی تقویت نشود؛ اجاره بها در همان سطح باقی می ماند.
مالک میتواند پس از ۳ سال از مستأجر بخواهد که ملک اجاره ای را ترک و یا قراردادِ تازه ای ببندد.
قیمتِ پایه برایِ هر قراردادِ تازه ای بر اساسِ قیمتِ دلار و رُشدِ ارزشِ پولِ ملّی تعیین خواهد شد.

۴- تمامی بنگاههایِ دینی؛ اعم از اوقاف و سایرِ بُنیادهایِ غارت؛ ملّی اعلام شده و اگر کسانی به عنوانِ «مستأجر» در املاکِ این بُنیادهایِ غارت؛ چه به عنوانِ «سکونت» و یا «محلِ کسب و کار» دارایِ قرارداد هستند؛ پس از «ملّی شدنِ این بنگاههای غارت»؛ با تخفیفِ ۳۰ درصدی در اجاره بها؛ تا ۳ سال میتوانند در همان مکانها بمانند.
این تخفیف میتواند در جهتِ کَم کردنِ هزینه هایِ زندگی و کسب و کار؛ باعثِ رونق اقتصادی شود و از سویِ دیگر حکومتِ موقّت را برایِ پرداختِ هزینه هایِ خدماتِ دولتی پُشتیبانی کند.

۵- شهرداریها موظّف می شوند که از پیگردِ «دست فروشان» دست برداشته و محلّهای دستفروشی را از طریقِ ساختنِ کیوسک ها «زیبا سازی» نموده و از صاحبانِ استیجاریِ کیوسکها؛ مبلغی عادلانه برایِ «اجاره بها» دریافت کنند. این مبلغ توسّط افتصاد دانانِ شریف تعیین خواهد شد.

۶- همهٔ «روسپی خانه هایِ شرعی» در «روسپی خانه هایِ رَضوی» و «قُم» و سایرِ شهرها تعطیل و گردانندگانِ این «روسپی خانه هایِ شرعی»؛ به خاطرِ جنایاتِ شرعی؛ «حذف» می شوند و اموالشان «ملّی» اعلام می شود.

۷- در همان دورهٔ آغازین به کشاورزان و باغداران و جالیز داران؛ آموزش داده می شود که به چه دلایلی باید وامهایی را که از «دریاچهٔ آذربایجان» و یا «آبهایِ زیرزمینی» در سراسرِ کشور گرفته اند؛ باید بازپس دهند. تا آذربایجان را از تبدیل شدن به «کویرِ نمک» و سایرِ شهرها را از «فرونشستِ زمین» نجات دهند. این پروژه از طریقِ «آموزش و اِقناع» و همچنین «اجبار» انجام خواهد گرفت. کشاورزانی که نتوانند خود را با شرایط جدید وِفق دهند؛ میتوانند باغها و کشتزارهایِ خود را به «سرمایه گذاران» بفروشند و در عرصه هایِ دیگری سرمایه گذاری کنند.

۸- کولبران باید آزاد گذاشته شوند. امّا باید به آنها گفت که پس از برداشته شدنِ تحریمها و صادرات و وارداتِ آزاد؛ کسب و کارِ آنها کَساد شده و چه بسا از بین برود. لذا باید در زمینه هایِ دیگری باید تحتِ «آموزش» قرار گیرند(به عنوانِ مثال: امورِ مربوط به گردِشگری).

۹- همهٔ «انگلها» باید از مراکزِ آموزش اخراج شده و در صورتِ لزوم؛ توسّط مردم «حذف» شوند.

۱۰- تشکیلاتِ «سیاسی-نظامی- امنیّتی- اقتصادی» موسوم به «سپاه پاسدارانِ انقلابِ اسلامی» و تمامیِ زیر مجموعه هایَش از میان بُرده شده و عناصرِ انسانیِ آنها توسّط مردم یا حذف می شوند و یا از ایران اخراج می گردند.
اموالِ سازمانیِ این سازمانِ جنایتکار؛ بخشی به ارتش ملّی ایران منتقل شده و بخشهایِ اقتصادیِ آن مصادره میشوند تا بعدها به «سرمایه گذارانِ خصوصی» واگذار می شوند.

۱۱- همهٔ بانکها و بنیادهایِ مالیِ قلّابی مصادره شده و گردانندگانِ آنها حذف می شوند.

۱۲- تمامی کارخانه هایِ «تولیدِ انگل» در «قُم» و سایرِ شهرها تعطیل شده و انگلها باید خودشان تصمیم بگیرند که یا به عراق و افغانستان و پاکستان فرار کنند و یا توسّط مردم «حذف» شوند.

۱۳- زندانها بسته شده و همهٔ زندانیانِ سیاسی و عقیدتی آزاد می شوند. امّا زندانیانِ جنایتکارِ سابقه دار؛ حذف می شوند. زندانیانِ بزهکارِ زیرِ سنِ قانونیِ اضطراری (۱۸ سال)؛ آزاد می شوند.

۱۴- همهٔ اوباشانِ خیابانی اعمّ از «زورگیرها» و «سارقینِ حرفه ای» و همهٔ اعضایِ «جرائمِ سازمانیافته»؛ باید توسّط نیروهایِ مردمی حذف شوند.

۱۵- بنگاههایِ آموزشِ «گردشگری» و «میهمان پذیری» و شیوهٔ برخورد با «گردشگرانِ کشورهایِ خارجی» باید تشکیل شده و زمینه هایِ تجارتِ سالمِ «گردشگری» را مُهیّا سازند.

۱۶- باید مردم آموزش داده شده و تشویق شوند تا عرضهٔ محصولاتِ غذایی خانگی را به عنوانِ «Street Food» به گردشگران ارائه دهند.

۱۸- وظیفهٔ سازماندهیِ مراکز و بازارهایِ محصولاتِ خانگی به عهدهٔ استانداریها و شهردایها خواهد بود. این دو دستگاه همیشه به اعمالِ خشونت بر علیه مردم می پرداختند و باید نقشی نوین را بر عهده گیرند.

۱۹- نیروهایِ ارتش پس از تصفیهٔ آنها از وجود نَحسِ عناصرِ کثیفِ «شیعه مسلک» به عنوانِ تنها نیرویِ مسلّح برای دفاع از قانونِ اساسی و تمامیّتِ ارضی ایران شناخته خواهد شد.

۲۰- امنیّتِ داخلیِ شهرها و روستاها به طورِ موقّت به «جوانانِ محلّه» و یا هر نامیِ دیگری که میخواهید بنامید؛ سپرده میشود و پس از تشکیلِ «شهربانی» و «ژاندارمِری» به این ۲ نیرو سپرده خواهد شد.

مسائل کلان از قبیلِ «سفارتخانه ها» و «روابط با کشورهایِ همسایه» و سایرِ کشورها و بستنِ پیمان نامه ها؛ مسیرهایِ دیگری برایِ پیموده شدن دارند. که در اینجا به آنها نمی پردازم.

آن ۲۰ محوری که در بالا ذکر کردم؛ برایِ توانمند سازیِ مردم برایِ رویا رویی با «شرایط اضطراری» است.
سایرِ قوانینِ دائمی را در سلسله نوشتارهایِ «چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟» پِی خواهم گرفت.

کژدم



۱۴۰۴ مهر ۱۰, پنجشنبه

ضرورتِ استراتژیکِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی برایِ آمریکا

 اگر تا ۲ هفتهٔ پیش «سرنگونیِ رژیمِ شیعی» به عنوانِ یک ضرورت برایِ تأمینِ «امنیّتِ وجودیِ اسرائیل» و همچنین تأمینِ امنیّتِ «رَوندِ شکوفایی اقتصادیِ خاورمیانه» مطرح بود؛ امّا با مطرح شدنِ مسئلهٔ بازپس گیریِ «پایگاه بَگرام»؛ نابودیِ تمامیِ زیرساختهایِ نظامیِ رژیمِ شیعی و سرنگونیِ رژیم؛ به یک «ضرورتِ استراتژیکِ نظامی» برای مقابله با رفتارهایِ حکومتِ چین و روسیه تبدیل شده است.
فراخوانِ فرماندهانِ اَرشدِ نظامیِ آمریکا برایِ اِعمالِ «نظمِ نوین» در ارتشِ آمریکا و تغییرِ نامِ «وزارتِ دفاع» به «وزارتِ جنگ» و همچنین شعارِ «بازگشتِ آمریکا به خاورمیانه»؛ نشانه هایِ بارزی هستند که سرزمینِ ایران به عنوانِ یک «نقطهٔ استراتژیکِ سیاسی - اقتصادی - نظامیِ کلیدی» در استراتژی هایِ جدید آمریکا در رابطه با «خاورمیانه - چین - روسیه» تعریف شده است و باید به طورِ بنیادی تغییر کُند و رژیمِ شیعی باید به هر شیوه و قیمتی سرنگون شود.
تمامیّتِ چهارچوب ارضی ایران نیز بنا بر ضرورتِ «حفظِ ظرفیتهایِ ایران» از طرفِ اسرائیل و آمریکا تضمین خواهد شد.

کژدم


۱۴۰۴ مهر ۱, سه‌شنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش دوّم

 در این بخش؛ تناقض گویی هایِ آشکار و در نظر گرفتنِ «سود و زیانِ سامانهٔ گذار»(تشخیصِ مصلحتِ نظام) را به روشنی می بینید. «دفترچه نویس» در اینجا در تلاش است که با موضوعِ «قوانینِ گذشته» به «بند بازی» بپردازد. در حالی که این «دفترچه نویسان» باید از همین اکنون «قوانینِ موقّتِ دورانِ گذار» را بنویسند و از آن دفاع کنند. نَه اینکه از رویِ «تنبلیِ ذهنی» و یا «وعده هایِ سَرِ خرمن» به فکرِ شیره مالیدن به سرِ مردم باشند و به «مزخرف بافیهایِ پُر اِبهام» روی آورند.


همانگونه که در تصویرِ بالا می بینید؛ در آغاز گفته می شود که با سرنگونیِ رژیم قوانینِ رژیمِ سرنگون شده با انحلالِ قانونِ اساسی؛ به طورِ خودکار بی اعتبار نمی شوند؛ مگر آنکه ریشهٔ ایدئولوژیک داشته باشند. امّا اینکه چه کسی تصمیم میگیرد که کدامین قانین «ایدئو لوژیک» هستند و یا نیستند؟؟ مشخّص نیست. امّا در پایینِ صفحه؛ میتوانید ببینید که چه عاملی حرفِ اوّل را می زند؟ و آن عاملِ اصلی
حفظِ موجودیّتِ «سامانهٔ گذار» (تشخیصِ مصلحتِ نظام) است. همان اصلی که در همهٔ «احزابِ سیاسی» نیز حرفِ اوّل را می زند و درست به همین دلیل است که نمیتوان به «شعارها» و «وعده» هایِ احزاب اعتماد نمود. در واقع آنچه که باید موردِ بررَسی قرار گیرد؛ این است که آیا یک مادّهٔ قانونی میتواند طوری طرّاحی شود که «توازنِ منافعِ اجتماعی» را تضمین کُند؟ یا فقط برایِ تأمینِ منافعِ گروهِ ویژه ای است؟

این دفترچه تا پایانِ صفحهٔ ۱۸؛ دچارِ «تکرار گویی» است و سپ «دفترچه نویسِ تیزهوش» فراموش می کند که قرار است برایِ «دورانِ اضطرار» پیراهن بدوزند و ناگهان به صحرایِ کربلا می زند و بحثهای موردِ نیاز برایِ تدوین قوانینِ «پس از دورانِ گذار» را مطرح می سازد که فقط با این درد میخورد که «تیزهوش خان» (سعید«میرزاقاسمی»نژاد) بگوید که: «ما خیلی می فهمیم»؟؟!!


به این جدول نگاهی بیندازید؛ آیا اشاره به قوانینِ دورانِ «ثبات»است و یا دورانِ اضطرار؟
من با این «سرفصل هایِ قانونی» مُخالفتِ حرفه ای ندارم؛ زیرا فقط «سَر فصل» هستند. امّا هیچ ربطی ویژه به «دورانِ اضطرار» ندارند.
به عنوانِ مثال؛ آیا این «سامانهٔ گذار»؛ توانایی اجرایِ « قیمت واحدِ ارز» بر اساسِ «بازارِ آزاد» و «تعدیلِ قیمتِ سوخت» بر این اساس را دارد؟ اگر ندارد؛ این سرفصل به چه دلیلی در این جدول گنجانیده شده است؟

در صفحهٔ ۲۵ نیز همین مُشکل ادامه دارد:


یعنی اینکه «دورانِ اضطرار» و «ثبات» به صورتِ «مخلوط» فروخته می شود.

در مجموع؛ باید بگویم که نویسندگانِ دفترچه؛ هیچ دَرکِ روشنی از «دورانِ اضطرار» ندارند.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۳۰, یکشنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش نخست

 ۱۳ صفحهٔ نخستِ این دفترچه را میتوان «اساسنامهٔ سازمانی» و تعدادی «شعار» که اینچنین و آنچنان خواهیم کرد؛ به حساب آورد و من (کژدم) انتقاد از آنرا بی معنی و بی ارزش میدانم. زیرا توضیحِ ساختارِ سازمانی و تقسیمِ وظایف است و «شعار دادن» نیز به این خاطر که بر «کُلّی گویی» استوار است؛ قابلِ نَقد نیست. تنها کسانی میتوانند به آن انتقاداتی وارد کنند که عضوی از آن سازمان باشند و یا بخواهند تا تغییراتی در آن داده شود که بتوانند به عضویّتِ آن سازمان در آیند. لذا از صفحهٔ ۱۴ شروع می کنم:


همانگونه که می بینید؛ در این بخش؛ ۳ پیشنهاد ارائه شده است: «این» یا «ان» و یا ترکیبی از «این و آن» و گزینهٔ سوّم ترجیح داده می شود (ترکیبی از «این و آن») و سپس خاستگاهِ گزینهٔ ترکیبی و «امید بخش»بودنِ آنرا چنین توضیح می فرمایند:


در اینجا «ابهام آمیز گویی» و «دروغگویی» با یکدیگر ترکیب شده اند:

۱- اگر قوانینِ رژیمِ شیعی؛ از نطرِ بُنیادی و ماهوی با قوانینِ دورانِ «محمّد رضا پهلوی» تفاوت دارند؛ کدامین موادّ قانونی را از «این» و «آن» کَم میکنید تا بتوانید با وصله پینه کردن «قانونِ مُشعشعِ اضطرار» بسازید و همه را به آینده امیدوار سازید؟ (طرّاحانِ دفترچه در اینجا «لال» تشریف دارند.).
مانندِ اینکه بگویی: بله... ما میخواهیم «هویج» را با «نارنگی» ترکیب کنیم و برایِ اینکار باید یک کمی از این و آن کَم کنیم. به این دلیل که این دو حدّ اقل در یک چیز مشترک هستند و آن «رنگِ نارنجی» است.

۲- در رابطه با آنچه که «قانونِ جوامعِ اروپایی ۱۹۷۲» نامیده می شود نیز به صورتی آشکار دروغ میگویند. زیرا این قانون یک «قانونِ اروپایی» نبود و این بریتانیایی ها بودند که برای «هَمگِن» ساختنِ قوانینِ داخلیِ بریتانیا برایِ پیوستن به «جامعهٔ اقتصادیِ اروپا» تدوین کرده بودند و جنبهٔ «نمادین» نیز نداشت و بسیار هّم جدّی بود.(در آن زمان «اتّحادیهٔ اروپا» وجود نداشت و مُشکلات پس از ظهورِ «اتّحادیهٔ اروپا» آغاز شد.) و اینکه میگویند تعدادی را حذف کردند و تعدادی را حفظ کردند یک جملهٔ بسیار «مبهَم» آمیخته با «دروغ» است و اگر کسی بخواهد از این «ابهام» دَر آید؛ نمیتواند به «غضنفر»هایِ تدوین کنندهٔ این «دفترچه» اعتماد کند و باید خودش برود و «پرتقال فروش» را پیدا کند. البتّه برایِ کسانی که خود را «ذوب شده در شازده فیل خان» میدانند؛ کفایت می کُنَد.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۹, چهارشنبه

یک پیشنهاد برایِ آنهایی که میخواهند در آیندهٔ ایران نقشِ فعّالِ فکری داشته باشند

 به تمامیِ وقتی که صرفِ خواندنِ و گوش دادن به اخبار و نظریه پردازی ها نگاهی بیندازید و ببینید که تا چه حدّی شما را برایِ «ساختنِ ایرانِ نوین» پرورش داده اند؟ آیا واقعاً پرورش یافته اید و یا «شنیدن و خواندنِ اخبار و گزارشها» برایتان نقشی مانندِ «هروئین» و «سیگار» و «الکل» برایِ معتادان داشته است؟

آیا بهتر نیست که وقتتان را صرفِ مطالعهٔ مسائلی از این قبیل که پیشنهاد میکنم بکنید؟

۱- در ایران آینده؛ آیا روی آوردن به تکنولوژی پیشرفته؛ «آبادگر» خواهد بود و یا «ویرانگر»؟
- چه گروههایِ شُغلی و چه تعداد از مردم ایران با ورود و یا تولیدِ «تکنولوژی هایِ پیشرفته» از بازارِ کار خارج خواهند شد؟
- چگونه و با چه شیوه هایی میتوان این «به حاشیه رانده شدگان» را به ادامهٔ زندگیِ شرافتمندانه امیدوار نمود؟

۲- چگونه میتوان نه تنها از رُشدِ اختلافاتِ قومی؛ قبیله ای و عشیره ای کاست؛ بلکه این اختلافات را به صفر رسانید و به «ملّت» تبدیل شد؟

۳- چه تعداد «زبان» در ایران وجود دارند؟

- آموزش به زبانِ مادری؛ به چه ابزار و ملزوماتی نیاز دارد؟
- آیا چنین پروژه ای اِتلافِ وقت و سرمایه است؟ یا اینکه هزینه هایِ آن برایِ «رُشدِ فرهنگی» یک امرِ ضروری است و به هیچ وجه اتلاف به حساب نمی آید؟

۴- حذفِ «مالکیّت بر زمین» چه تأ ثیری بر اقتصادِ ملّی در سطوحِ اُستانی و ملّی میتواند داشته باشد؟
- آیا به «تأمینِ مسکن» کمک میکند؟
- آیا به رُشدِ کشاورزی کمک میکند؟
- و آیا هایِ دیگر.

۵- آیا میتوان «سازمانهایِ مَدنی» را جایگزینِ «احزاب» کرد؟

۶- آیا باید کار را به «کاردان»(تکنوکرات) سپرد؟ یا اینکه «کاردانها» باید در مسیرِ «استراتژیهایِ کلانِ تدوین شده» به کار گمارده شوند؟

اگر اندکی بیشتر فکر کنید؛ میتواند مسائلِ دیگری را نیز پیدا کرده و راهکارهایی برایشان تدوین کنید.

برایِ مطالعهٔ اینگونه مسائل؛ بهتر است که «متونِ آکادمیک» در هر مورد را مطالعه کنید و از مطالعهٔ «متونِ حِزبی» که آلوده هستند پرهیز کنید.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۶, یکشنبه

به بهانهٔ آقای «حاتم قادری»

 در ماههایِ اخیر؛ به صورتِ مکرّر می شنیدم که از آقایِ «حاتم قادری» به عنوانِ استادِ علومِ سیاسی و اجتماعی و بویژه «منتقدِ رژیمِ شیعی» و منتقدِ «ولایت فقیه» نام برده می شد و همچنان می شَود. لذا با خودم گفتم که بدونِ واسطه و تعبیرها و تفسیرهایِ دیگران با گوشهایِ خود بشنوم که چه خبر است.
نقطهٔ مرکزیِ سخنان ایشان مسئلهٔ «حاکمیّتِ ولایی» است که به صورتی «فلسفی» بیان می شود و میتوان گفت که از نظرِ ایشان؛ گرچه «جهان شمول» نیست؛ امّا بخشِ بزرگی از «گونهٔ انسانی» بر رویِ کُرهٔ خاکی؛ همچنان اسیرِ «حاکمیّتِ ولایی» است. امّا بخشهایی از «گونهٔ انسانی»؛ «حاکمیّتِ ولایی» را پُشتِ سر گذاشته و به «دموکراسی» راه یافته اند. البتّه به دلیلِ اینکه ایشان؛ «حاکمیّتِ ولاییِ احزاب» را «دموکراسی» میدانند؛ نشان از آن دارد که «آرمان شهرِ ایشان» شبیهِ همان چیزی است که در اروپا و آمریکا جریان دارد و گفتار و جُستارِ فلسفیِ ایشان بیش از این قدّ نمی دهد و راهِ دیگری متصوّر نیست. به همین دلیل است که من(کژدم) ایشان را در ردهٔ «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی میکنم. با این تفاوت که بسیاری از «طوطی هایِ دیگر»؛ «ولایتِ ایشان» را پذیرفته اند. زیرا از ایشان بسیار «قدّ کوتاه تر» هستند و به همین دلیل از ایشان به عنوانِ «مَرجع» یاد میکنند؛ بدون اینکه خودشان و شنوندگانشان را در «دستهٔ مقلّدین» تعریف کنند.
سخنانِ «فلسفی گونهٔ» ایشان را میتوانید به وفور در بحث هایِ «پَسا کانت»ی مانندِ  «جورج ادوارد مور» و بویژه در اندیشه هایِ «گُهربار فردریک ویلهلم نیچه» و دیگران در اروپا و بخشی از نظراتِ «ملّا صدرا» در رابطه با «مجتهد و مقلّد» که موجباتِ «تکفیرِ او» را رقم زد پیدا کنید. به همین دلیل من(کژدم) ایشان و مقلّدانِ ایشان را در «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی کردم.
از نظرِ آقایِ «حاتم قادری»؛ جایگزینِ پَس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ اگر «جمهوری» باشد؛ «مُضحِک ترین جمهوری» خواهد بود و اگر «پادشاهی» باشد نیز پس از مدّتی به یک حاکمیّتِ «ولایی» تبدیل خواهد شد. زیرا ایرانِ کنونی دُچارِ «چند صدایی» شده است و با وجودِ  این «چند صدایی»؛ نَه میتوان «جمهوری» ساخت و نَه «پادشاهی». امّا ایشان نمیگویند که این «چند صداییِ موجود» فقط «نقّ و نال» هستند. همان چیزی که در «موسیقیِ رَپ» و «هیپ هاپ» شاهدِ آن هستیم. آمیخته ای از «اعتراضاتِ بی انتها» و «ما میتوانیم هایِِ توخالیِ بی انتها» (هر ۲ در حدّ کلامِ اَخته) که هیچگونه «راهِ مشخّص» برایِ «برون رفت» و «ساختار سازیِ نوین» را ارائه نمیدهند.
اینگونه بحثها ظاهراً به عنوانِ بحثهایی که به رُشدِ «اندیشهٔ سیاسی» کمک میکنند؛ در «ویدیو کلیپهایِ یوتیوبی»  به صورتي بسیار تکراری منتشر میشوند؛ هیچ گونه ای از «ساختارِ نوین» را پیشنهاد نمی کنند و فقط «تعدادِ طوطی ها» زیاد شده اند.
ایشان در رابطه با «شازده فیل خان» میگویند که او موجودی نه تنها «ناتوان» است؛ بلکه آرزویِ قلبیِ او این است که «بگذارید زندگیَم را بکنم» که البتّه نیازی به «تحلیل گر بودن» ندارد و «شازده فیل خان» خودش گفته است که اگر خودش انتخاب میکرد؛ دوست داشت که «آشپز» بشود.(جایِ پُرسش دارد که چرا تا کنون نشده است؟؟؟!!!).
تنها چیزی که از آقایِ «حاتم قادری»؛ چشمِ کژدم را گرفت؛ «استقلالِ نظر» و «تسلّطِ ایشان» بر اجازه ندادن به «مُجریِ مصاحبه» است تا نتواند نظرِ خود را به ایشان دیکته کُند و روایت و تفسیرِ دیگرگونه ای از نظراتِ ایشان را بر دهانِ ایشان گذاشته و «حاشیه را به مَتن» تبدیل کرده و به عنوانِ «نظرِ آقایِ حاتم قادری» به شنوندگانَش بفروشد.
این شارلاتان بازی را در مصاحبهٔ ایشان با «شارلاتان عبدالله عبدی» و ساکت نمودنِ «شارلاتان عبدالله عبدی» بوضوح میتوان دید. 
نظرِ دیگرِ آقایِ «حاتم قادری» این است که اگر بخواهیم از این «بُن بست» بیرون آییم؛ که البتّه از نطرِ ایشان بسیار دیر شده است؛ این است «مردان و زنانی» ظهور کنند تا بتوان از این «مَغاک» بیرون آمد. یعنی اینکه برایِ «برون رفت از  حکومتِ ولایی» نیاز به «ولایتهای نوین» داریم.

امّا من(کژدم) برخلافِ آقایِ «حاتم قادری»؛ به این نتیجهٔ نهایی نرسیده ام که جامعهٔ ایران (به صورتِ عمومی) و «مردمِ ایران»؛ دچارِ «مرگِ مغزیِ سیاسی» شده اند. بلکه معتقدم که وضعیّتِ کنونی؛ «جامعهٔ ایران» را به «موجودیّتی بِکر» تبدیل کرده است که میتوان با پیشنهادهای نوین برایِ ساختنِ «ایرانی نوین» و فارغ از «کاپی پِیستِ مُدلهایِ موجود»؛ به جامعه ای بسیار فعّال تبدیل نمود.
نخستین گام این است که به مردم؛ «دروغ نفروشیم»؛ «آرزوهایِ بی بُنیاد» نفروشیم و آنها را برایِ بنیانگذاریِ «سیستمی نوین برایِ ملاقات با آینده» آماده سازیم. در چنین صورتی؛ تعدادِ «طوطیها» کَمتر و کَمتر خواهد شد و همهٔ چند صداییهایِ باقی مانده؛ «چند صداییهایِ استخوان دار» خواهند بود و من(کژدم) بَر آنَم.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۹, یکشنبه

یک پیشنهادِ عملیّاتی به «اسرائیل»

 نخست اینکه؛ این پیشنهادِ عملیّاتی هیچ ربطی به «طرحِ اِنسداد» ندارد و «طرحِ انسداد» ماجرایی دیگر است.
این پیشنهادِ عملیّاتی؛ بر این اساس است که رژیمِ کثیفِ شیعی؛ از «بمبهایِ خوشه ای» برایِ بمبارانِ مناطق مسکونی در اسرائیل استفاده کرده است و اوباشانِ «حوثی» را نیز به همین کار واداشته است.
این پیشنهاد در صورتِ عملیّاتی شدن؛ میتواند جهنّمِ واقعی را به سرِ سفره هایِ اوباشانِ پاسدار و بسیجی و نیروهایِ سرکوب بیاورد.
همچنین میتواند اوباشانِ رژیم را که در صورتِ «تهدید شدنِ مِیدانی»؛ دست به فرارشان بسیار خوب است را دچارِ تشویشِ روانیِ شدید نموده و «ریزشِ واقعی» و «فرار» را در میانِ اوباشانِ رژیمِ شیعه مسلکِ گورپرست کلید زده و مردم را برایِ سرنگونیِ رژیم امیدوار کُند. منظورم از «ریزش» این نیست که این بی شرفها به طرفِ مردم خواهند آمد؛ بلکه یا فرار کرده و یا کُشته و یا معلول خواهند شد.

پیشنهاد:

خانه هایِ سازمانیّ و مراکزِ مسکونی اوباشانِ سپاه و فرماندهانِ «اَرتشِ قلّابی» که تنها فرقشان با اوباشانِ پاسدار فقط در «تقسیمِ وظایف» است و همچنین نیرویِ انتظامی و امنیّتی و دستگاهِ فرمایشیِ قضایی و سایرِ نیروهایِ سرکوب را در فازِ دوّمِ عملیّاتِ «شیرِ برخاسته» به شدّت بمباران کنید. این خانه ها مراکزِ «تولید و پرورشِ سگهایِ هار» هستند و این سگهایِ هار مشمولِ قوانینِ «حقوق بشر» نمی شوند و نخواهند شد.
آقایِ ناتانیاهو وعده دادند که از انقلابِ مردم ایران حمایت خواهند کرد.
مردمِ ایران به «حمایتهایِ توخالیِ کلامی» نیازی ندارند. بلکّ به «حذف شدنِ نیروهایِ دُشمنِ مردم» نیاز دارند. مردمِ ایران «حمایتهایِ بی ارزش و بی مصرفِ کلامی» را در رابطه با قیامِ مردمِ «ونزوئلا» و «بیلوروس» دیده اند و با نتایجِ «صفر درصدی» اینگونه حمایتها بسیار آشنا هستند.
مردمِ ایران به «حمایتِ مِیدانی» نیاز دارند.

آقایِ ناتانیاهو

دوستیها و پیمانهایِ نیک؛ اینگونه آغاز میشوند.

«کوروش بزرگ» به «حمایتِ کلامی» از یهودیان نپرداخت. بلکه دُشمنِ یهودیان را «حذف» کرد.
«ایرانیان» از شما نمیخواهند که رژیمِ شیعی را سرنگون کنید. آنچه که «ایرانیان» نیاز دارند؛ گُسیختنِ تار و پودِ «فرماندهی و کنترلِ شبکه هایِ سرکوبِ» رژیمِ کثیفِ شیعی است. بقیّه اش را پس از آن به «مردم ایران» بسپارید.

«دست»؛ «دَست» را می شویَد و سپس با همدیگر؛ «صورت» را می شویند.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۶, پنجشنبه

بالاخره؛ پایین خره.... میخواهند « ماشهٔ»؛ «مکانیسم» را بِکِشند؟؟؟!!!

 بسیاری از «تحلولگران» میخواهند که از «چاهِ اجرایی شدنِ مکانیسمِ ماشه»؛ با  سَطلِ «قیامهایِ مردمی»؛ «سرنگونی» بیرون بکشند و «داد و قالِ رسانه ای» و «داد و قالِ آرزوهایِ بی پایه» را بُنیادِ  «تحلولهایِ خود» قرار می دهند. البتّه امیدوارم که نظرِ من به طورِ کامل اشتباه باشد و آن «تحلولها» به «واقعیّت» تبدیل شوند و نظرِ من(کژدم) مانندِ «تُفِ سَربالا» بر پیشانیَم فرود آید. امّا اینگونه نخواهد شد.
یکی از «تحلولگران» که عضوِ هیئت تحریریّهٔ «ایران اینترنشنال»(علی حسینِ قاضی زاده) است؛ در استقبال از اجرایی شدنِ «مکانیسمِ ماشه»؛ گفت: «سرانجام لحظهٔ موعود فرا رسید».


من(کژدم) به ایشان میگویم که: این لحظهٔ موعودِ خیالی نیز مانندِ همان لحظهٔ موعودِ خیالیِ نبردِ ۱۲ روزهٔ اسرائیل علیهِ رژیمِ شیعی؛ که منتظر بودید تا «ساکنینِ ایران»؛ «کونِ مبارکشان» را تکان دهند؛ به «دیارِ فنا» خواهد رفت.
آیا من(کژدم) آرزو ندارم که آن «لحظهٔ موعود» فرا برسد؟ آیا من(کژدم) در آرزویِ دیدنِ «روزهایِ ذِلّتِ تشیّعِ شنیعه» نه تنها در ایران؛ بلکه در «عراق» و «لُبنان» و «یَمن» و «کثافتستان» و «افغانستان» نیستم؟.... بسیار آرزومندتر از شماها هستم. امّا شماها اشتباه می کُنید. زیرا «مکانیسمِ ماشه»؛ فقط «ساکنینِ ایران» را بیش از اینی که هست؛ «قورباغه پَز» خواهد کرد.
«شازده فیل خان» نیز بارِ دیگر چادرِ خدیجه خانم را به کَمر بست و «ناپلئون بناپارت» شده و گویی که «فرماندهِ عملیّاتی شدنِ مکانیسمِ ماشه است»؛ فرمودند که: «بالاخره زمانِ فعّال سازیِ تحریمهایِ بین المللی فرا رسید».
به نظرِ من(کژدم) حتّی ترکیبِ «اجرایی شدنِ مکانیسمِ ماشه و آغازِ فازِ دوّمِ نبردِ اسرائیل بر علیهِ رژیمِ شیعی»؛ به سرنگونیِ رژیمِ شیعی نخواهد انجامید و «طرحِ انسداد» نقطه ای کلیدی است که باید به این «رِسِپی» افزوده شود. و بدونِ این «چاشنیِ سرنوشت ساز»؛ همه «وِل معطّل» هستند. البتّه اسرائیل خواهد توانست تا «ریگ» را برایِ مُدّتی از «کَفشِ پایش» دَر آوَرد و «ترامپِ لاشخور» نیز به «جایزهٔ صلحِ نوبل» برسد؛  امّا برایِ ایران؛ «تُنبانِ نُو» نخواهد شد.
«تُنبانِ نُو»؛ «طرح» میخواهد؛ «سوزن و نَخ» میخواهد؛ «پارچه» میخواهد و بالاتَر از همه؛ «خیّاط» میخواهد.
کُدامشان را دارید؟
یا اینکه فکر میکنید که میتوانید از «Walmart»؛ تُنبانِ نُو (پارتی کراسی) بخرید؟

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۲, یکشنبه

آشپزی به شیوهٔ «اپوزیسیونچیها»

 «اپوزیسیونچیها»؛ یک «گونی» پُر از سبزیجات و حبوبات و برنج و سیب زمینی و .... دارند که نامش را گذاشته اند «مردمِ ایران».این « گونی» همچنان رویِ دستشان مانده است. زیرا حتّی شناختی از «مُحتویّاتِ گونی» ندارند. چند تا «رِسِپی» برای پُختنِ آش را از اینوَر و آنوَر یاد گرفته اند و بدونِ اینکه با این «رِسِپی ها» آشی پُخته باشند؛ این «رِسِپی»ها را به اشتراک میگذارند و بر رویِ آنها بحثهایی از نوعِ «بَحرِ طویل» راه انداخته و کارشان در همین مسیرِ «بَحرِ طویلی» سالها است که ادامه دارد و فکر میکنم تا زمانِ «ظهور مَهدی و مسیح» ادامه خواهد داشت.
آیا تا کنون کسی را دیده اید که موضوعی با عنوانِ «آسیب شناسیِ جُنبشِ ملّی مَهسا» را به میان بکشد؟ یا اینکه هر کسی میخواهد آنرا به نامِ خود کُنَد؟ یا حتّی این «جُبِشِ ملّی» را «انقلاب» بنامد؛ تا خودش را «بالا بِکِشد»(سیاسَتِ لاشخوری) و «مادَرِ جبشِ ملّی مهسا» (بانو مسیحِ علی نژاد) را انکار کرده (انکارِ مسیح و ساختنِ کلیسا به نامِ مسیح) و با دادنِ القابِ پُر طمطراق به «جُنبش ملّی مهسا» خود را «قهرمان» بنامد. مانندِ دادنِ مِدال از طرفِ «امام حسین اوباما» به یک نابغه. «امام حسین اوباما» در واقع میخواست با دادنِ آن «مِدالِ قلّابی»؛ «مدالِ واقعیِ»( آن نابغه) را به گردنِ خودش بیندازد.




کسی که حتّی فرقِ «نخود» و «لوبیا» و «گشنیز» و «جعفری» و «برنج» و «شکر» و «نمک» را نداند و «اُلگویِ رفتاری» این محتویات را نشناسد؛ چگونه میخواهد آش بپزد؟
این موجودات (فَلّهٔ اپوزیسیونچی ها)؛ تنها زمانی به داد و قال و شُعار می افتند که ببینند در جایی «دیگی در حالِ غُل غُل کردن است».
آن زمان همگی مانندِ «خدیجه خانم» چادُرهایشان را به دورِ کَمر بسته و «ناپلئون بناپارت» میشوند و تا دُورِ بعدی؛ به لاتایلات گویی می افتند.

پُرسشها:

۱- چرا «جنبش ملّی مهسا» به «مقاومتِ ملّیِ زنانِ ایرانی» تنزّل کرد؟
۲- رهبرانِ میدانیِ این جُنبِش چه اشتباهاتی کردند؟
۳- چرا «گسترهٔ جُنبش» با اینکه در سطحِ ملّی اتّفاق افتاد؛ بسیار محدود ماند؟

آیا حاضرید به این پُرسشها پاسخ دهید؟

این گوی و این مِیدان

کژدم

۱۴۰۴ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

هشدار در رابطه خریدنِ ساختمانهایِ به حراج گذاشته شده

 آنهایی که ساختمانهایشان را به حراج گذاشته اند؛ هَمگی ریگی به کفش دارند و میخواهند فرار کنند. اگر کسانی به امیدِ اینکه این ساختمانها و اَملاک را ارزان می خرند و در آینده به چند برابرِ قیمت خواهند فروخت؛ سخت در اشتباه هستند.
آنهایی که ساختمانها را برایِ فرار می فروشند؛ احساسِ خطر میکنند. طمع کارانی که خریدار هستند باید بسیار بیشتر از فروشندگان احساسِ خطر کنند. زیرا معلوم نیست که پس از فروپاشیِ رژیمِ شیعی و یا سرنگونیِ این رژیم؛ چه اتّفاقاتی خواهد افتاد و چه بسا خریداران به جُرمِ خیانت و کمک به خروجِ ارز و طلا از ایران؛ نه تنها محاکمه شوند؛ بلکه اموالشان نیز مصادره شود.

«روسپی زادگانِ سپاهِ پاچاهارداران» در سوریّه؛ سرمایه گذاریهایِ سنگینی بر رویِ «خریدنِ زمینها و ساختمانهایِ ارزان» و براه انداختنِ «بساز و بفروشی»؛ انجام دادند. هم پولهایشان را از دست دادند و در آخر نیز مجبور به فرار با کمکهایِ روسیه شدند. هیچکس از این بخش از ضررهایِ هنگفت در سوریّه سخنی نمی گوید. امّا «کژدم» به شما میگوید که بسیار هُشیار باشید.
شما باید به جایِ خریدِ اینگونه اموالِ به غارت رفته؛ باید فروشندگان را شناسایی کنید و اینکه به کدامین کشورها فرار میکنند؟
تا در آینده حساب پس بدهند.
خریداران نیز باید شناسایی شوند. زیرا اگر «خائن» نباشند؛ حدّ اقل اینکه؛ «خطا کار» هستند.

کژدم

۱۴۰۴ مرداد ۲۲, چهارشنبه

نَقدی بر آقای «مُراد ویسی»

 روزی مَردی که: «عِنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» به جنگِ مردی که «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» رفت.
آنکه «عنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» به آنکه «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» گفت:
اِی کسی که «عِنان نداری؛ سِنان نداری؛ خنجر نداری؛ نیزه نداری و سِپر نداری»... چگونه میخواهی که با مَردی که «عِنان دارد؛ سِنان دارد؛ خنجر دارد؛ نیزه دارد و سِپر دارد» بِجنگی؟
آن مَردِ دیگر که «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» به مردی که «َغنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» پاسخ داد:
اِی که تو «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری».... بِدان که من که «عنان ندارم؛ سِنان ندارم؛ خنجر ندارم؛ نیزه ندارم و سِپر ندارم»؛ به تو که «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری»... می گویم تا باید بدانی که با کسی روبرو هستی که «عنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد؛ نیزه ندارد و سِپر ندارد» روبرو هستی که بر تو که «عِنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری»..... با اینکه «عِنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد؛ نیزه ندارد و سِپر ندارد»... به تو که «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سپر داری» میگوید که «اِی که تو عِنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری».... بِدان که تو با مردی روبرو هستی که «عِنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد نیزه ندارد و سِپر ندارد» روبرو هستی که با تو که «عِنان داری؛ سِنان داری ...........

روزی «مُلّا نصرالدین» از جایی که «غذایِ نَذری» میدادند بَر می گشت و «اِسهال» گرفته بود و همینطوری از او «می رفت».....
مردی به او رسید و پرسید:
این جایی که «غذایِ نَذری» میدهند کجاست؟
«ملّا نصر الدّین» خطّ «اسهالِ خود» را نشان داد و گفت:

«همین خطّ را بگیر و بُرو تا به محلِ غذایِ نَذری برسی»

کژدمِ مُنتقِد

۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

هشدار به «ساکنینِ ایران»

 تنها راهِ جلوگیری از ادامهٔ جنگ؛ تنها و تنها یک «انقلاب» است. جنگِ کنونی خلق السّاعه نیست. بلکه ادامهٔ جنگی است که رهبران و شرکت کنندگان در «خیانتِ ملّی ۵۷»؛ آنرا آغاز کردند. آنچه که «خیانتِ ملّی ۵۷» ساخت؛ یک ساختارِ «دروغ پایه و خرافه پایه» و «تکفیری» بود. حتّی «کُردها» و «بلوچها» نیز نمیتوانند بگویند که «ما در این خیانت دست نداشتیم.»؛ زیرا نمیتوانند شعارِ «شیعه سُنّی فرقی نیه... رهبرِ ما خُمینیه» را انکار کنند. «خیانتِ ملّی ۵۷» فقط یک حادثهٔ تاریخی که در یک مقطعِ خاصّ انجام گرفت؛ نبود. بلکه این «خیانت» ۴۷ سال ادامه پیدا کرد و همچنان ادامه دارد.
اکنون در مرحلهٔ پایانیِِ «ادامهٔ این خیانتِ ملّی» هستیم و آنهایی که «باد کاشتند»؛ «خودشان و فرزندان و نَوه هایشان توفان درو خواهند کرد».
همهٔ «اپوزیسیونچی ها»؛ شما (ساکنینِ ایران) را شُجاع و «فهمیده» می نامند. آنها به شما دروغ می فروشند. آنها یک نقّاشی پُر زرق و برق و دروغین که از شماها کشیده اند را به شماها می فروشند. امّا «کژدم» تنها آیینهٔ راستگویی است که واقعیّتِ شما را به شما نشان می دهد. اگر اکنون بیدار نشوید؛ فردایِ پس از وقوعِ حادثه؛ حتّی قیامتان مانندِ «حنایِ پس از عروسی» خواهد بود که به «کون» می مالند.
اینکه رژیمِ کثیفِ شیعی میگوید که میخواهد «ساختارهایِ امنیّتی» را ارتقاء دهد یک دروغ است. زیرا افرادی که دارد؛ همانهایی هستند که بودند و همچنان هستند. اهداف و استراتژیهایشان نیز همان است که بود. شماها نیز همانهایی هستید که بودید (رأی دهندگانِ شجاع به خائنین در ۴۷ سالِ گذشته). لذا معجزه ای در کار نیست و نخواهد بود. «دستهٔ وَرَق» همان است و اگر هزار بار نیز آنرا «بُر بزنید»؛ بازهم همان ۵۲ وَرق است.
آنچه که اکنون در انتظارِ شماست؛ همان چیزی است که «ساکنینِ غزّه» اکنون به آن رسیده اند و در «غزّه»؛ زنده به گور شده و هر کسی؛ کاسهٔ گدایی به دست گرفته و منتظرِ «کمکهایِ انسان دوستانه» است و در زوایایِ تاریک؛ به «یکدیگر خواری» روی آورده اند.
جنگی که اکنون در انتظارش هستید؛ جنگ برایِ گُسیختنِ «تار و پودها» است. چه تعدادتان میخواهید «فرار» کنید؟ چه مقدار «موادّ غذایی» میخواهید «احتکار» کنید؟ کدامین کشوری حاضر خواهد بود که میلیونها فراری را پناه دَهد؟
در این ۴۷ سال؛ هیچ روزِتان بهتر از روزِ پیشین نبوده است. امّا وضعیّتِ کنونی به دورانِ «ویرانیهایِ روزانه و تدریجی» شباهتی ندارند. زیرا زمانِ «فرو ریختنِ آوارها» فرا رسیده است.

کژدم