۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

پراکندگیها و پراکنده گویی های اجباری

محمد علی کلی دوم دو ماموریت دارد؛ نخست ایجاد شرایط برای در قدرت ماندن حزب دموکراتیک آمریکا برای ۴ سال دیگر زیرا رای دهندگان نه فلسطینی و یا اسرائیلی و یا اوکرائینی و آلمانی؛ بلکه شهروندان آمریکا خواهند بود. لذا مسئلهٔ دوم؛ سیاست خارجی و داخلی آقای اوباما  و حزب اوست که بیش از هر چیزی در زیر سایهٔ مسئلهٔ نخست تعریف میشود.  اما نباید فراموش کرد که آقای اوباما همان خانم کوندالیزا رایس است که تنها فرقشان جنسیت آنهاست. راستش را بخواهید؛ لیبرالیسم لجام گسیختهٔ غربی مرزها را به باریکی «تار مو» تبدیل کرده است (پُست مدرنیسم)؛ به شکلی که حتی تشخیص «زن» از «مرد» نیز مثل گذشته ها آسان نمی نماید (مگر با ارائهٔ شواهدی در رابطه با وجود خرطوم). لذا از یک «برده زاده» انتظاری بیش از به میخ و به نعل زدن نداشته باشید زیرا او انتخاب نهایی هر دو حزب بوده است. بر روی جمهوری خواه ها نیز زیاد حساب نکنید؛ زیرا کوندالیزا رایس یکی از آنهاست و این دو حزب تنها به یک کاتالیزور نیاز دارند تا یکی شوند و بقیهٔ حرفها و داد و قالها تنها وعده های انتخاباتی هستند. هر چند که اگر هم نبودند؛ نتیجهٔ تلاشهای آنها به جیب منافع ملی آمریکا خواهد رفت و نه من و تو. زمانی که سناتور «مک کین» داد سخن میدهد؛ مرا به یاد پاسدار روضه خوان «سعید قاسمی» می اندازد.
شاید این مسئله یکی از دست آوردهای عصر نوین است که ببینیم: فرقی میان کوندالیزا رایس و باراک حسین اوباما و مک کین و سعید قاسمی وجود ندارد و همگی مزدوران و کارمندان باندهای گوناگون مالی و تجاری و صنعتی و غارت هستند (سعید قاسمی مزدور غارتگران است).
پرسش این است که پس چه چیزی همچنان اصالت دارد؟ و پاسخ این است که تنها جنبشهای «به حاشیه رانده شدگان» اصالت دارند؛ زیرا آنها بر لبهٔ پرتگاه ایستاده اند. اما پرسش دیگری که به دنبال می آید این است که آیا راه «به حاشیه رانده شدگان» میتواند پاسخی برای دردها باشد؟ و پاسخ این است که این جماعت راهی به جز پریدن از پرتگاه را ندارند؛ زیرا اگر جایگاهی داشتند؛ بر لبهٔ پرتگاه جمع نمیشدند و یا رانده نمیشدند؛ پس نه راه «پیش»؛ بلکه تنها راهشان به «پَس» و یا «مرگ» است.
تمامی ناله های پوتین و سردمداران روسیه و رگهای باد کردهٔ گردن هوادارانش؛ یا حرکتهای حکومت ننگین صفوی و یا حاکمیت عربستان سعودی و گروههایی مانند «داعش» برای فرار از «رانده شدن به حاشیه» است. اما تمامی این تلاشها کوبیدن بر دری بسته و مهر و موم شده است. این رانده شدگان شاید بتوانند عده ای دیگر را به پرتگاه و پریدن به «مغاک» بکشانند؛ اما هیچ انگاره و اندیشه ای رو به آینده ای درخشان ندارند.
هیچ دری توسط آنهایی که خوشبختی خود را در گذشته میبینند به روی آینده باز نخواهد شد. آیندهٔ درخشان تنها در دست «ظهور انسان» (نژاد پنهان) است.
تمامی آرزوی من این بود و هست که همچون ۲۵۰۰ سال پیش که «نخستین منشور حقوق بشر» توسط «کوروش بزرگ» به گیتی عرضه شد؛ «ظهور انسان» نیز برای نخستین بار در سرزمین ما به گیتی هدیه شود.
بدون «ظهور انسان» (نژاد پنهان) و قطع روند بازتولید «انسان سان ها» و باز تعریف «جامعهٔ انسانی»؛ «ثروت» و «مالکیت»؛ همهٔ اتفاقات در عرصهٔ بین المللی در حد «سرگرمیهای خونین» خواهند ماند.

کژدم

۱ نظر:

  1. ناشناس گرامی
    این تنها یک نمونه است. مسئله تنها نفت نیست و اگر همه چیز را در تولید و انرژی و توزیع خلاصه کنیم؛ به بیراهه رفته ایم.
    در دنیای کنونی بیش از دو میلیارد موجود که «انسان» نامیده میشوند؛ وجود دارند که به خاطر ناتوانی هایشان مشتری هیچ چیز نیستند (نمیتوانند بخرند؛ زیرا منبع درآمدی ندارند) و این تنها آغاز کار است.

    پاسخحذف