۱۴۰۰ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

موسیقی و رقص

 حالا بیایید و بگویید که «کژدم» حرفی برایِ زدن ندارد و به «کوچهٔ علی چپ» زده است و میخواهد در بارهٔ «موسیقی و رقص» به «روده درازی» بپردازد. ... آزاد هستید ... هرچه میخواهد دِلِ تنگتان بگویید....

امّا خیلی از شماها که این وبلاگ را «نوک» میزنید و از «مُرغ سحر» گرفته تا «زُهرهٔ داریوش رفیعی هروئینی» و ترانه هایِ «داریوش تریاکی» و «دلکش»؛ «الهه»؛ «پروین»؛ «پوران»؛ «مرضیه»؛ «شجریان»؛ «ویگن»؛ «گوگوش» و  «مُختاباد»؛ «افتخاری»؛ «مهستی»؛ «هایده»؛ «شمّاعی زاده» (کمتر بیشترش کُن) و .... تا روسپی زاده هایِ اخیر که «گوز» و «استفراغ» را به نامِ موسیقی میفروشند و آنرا «رَپ» و «هیپ هاپ» مینامند را شنیده اید. از رقصهایِ محلّی گرفته تا رقصهایِ گروهی و آموزگارانِ رقص مانندِ «مهرداد خردادیان» و بسیاری دیگران را دیده اید.

اینجا دیگر «وزارت اطّلاعات» و «اطّلاعاتِ سپاه» به دنبالتان نخواهند بود. فقط «وجودِ خودتان» را «مَحَک» بزنید تا ببینید که چقدر وزن دارید؟

پس بیایید و سفرهٔ دلتان را در «بی خطر ترین» موضوع باز کنید.

پُرسشها:

۱- موسیقی را چه کسانی اختراع کردند؟ (این پُرسش؛ یک پُرسِشِ ۲ وجهی است و باید در پاسخ به آن مواظب باشید).

۲- نقشِ «گونهٔ انسانی» در موسیقی چیست؟ یعنی اینکه: «گونهٔ انسانی» در موسیقی چه نقش و یا نقشهایی دارد؟

۳- صدایِ خواننده های گوناگون را چگونه ارزیابی میکنید؟ به عنوانِ مثال: فرقِ خواندنِ «افتخاری» با «شجریان» و «دلکش» و «مرضیه»  در چیست؟  البتّه این فقط یک مثال برایِ «گشایشِ بحث» بود.

۴- نظرتان در بارهٔ «رقص» و «رقصیدن»  چیست؟

اگر فکر میکنی که این بحث بی ارزش است؛ بِدان که «خودت» بی ارزش هستی. زیرا حتّی برایِ آنچه که ۱۰ ها سال است گوش میدهی؛ هرگز فکر نکرده ای و حالا میخواهی «قطبِ سیاسی» باشی و «کشور داری» کُنی.

«کژدمِ بِتهووِن»

۱۳۸ نظر:

  1. کژدم تو هم این عادت زشت ایرانیها رو داری که خودشون رو تو همه مسائل صاحب نظر می دونن و جالبه در حالی که خوانندگان خودت رو یه مشت گاو و گوسفند می دونی می خوای مثل خودت باشن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اُلاغ جانِ گرامی
      قرار نیست که دربارهٔ «کژدم» حرف بزنی و تعبیر و تفسیر کُنی.... موضوعِ بحث روشن است...
      دربارهٔ موسیقی و رقص حرف بزن. ذِق و وق نکن.
      آدمهایِ ذِقّی زیاد هستند. چون حرفی برایِ زدن ندارند؛ همیشه «کُس شعر» میبافند.

      حذف
  2. درود
    هرآنچه که تورا به آرامش برساند موسیقیست وهر انچه که تورا هم به آرامش و هم زیبایی اندام و آرایش بدن برساند رقص است
    بیسواد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دوست گرامی
      من تلاش میکنم که با این پرسشها؛ «ساختار شناسی» در رابطه با «موسیقی و رقص» بکار ببریم.
      با یک جمله نمیتوان هیچ چیز را توضیح داد. لطفاً اندکی فکر کنید.
      میتوانستم بحث را در رابطه با «سیب زمینی» آغاز کنم. امّا موسیقی و رقص دارایِ گسترهٔ بسیار بزرگی هستند.

      حذف
  3. درود بر کژدم گرامی
    در پاسخ به سوال نخست، به نظر من همان کسانی که «خط» و قبل تر از آن «زبان» را اختراع کردن، موسیقی را هم همان ها اختراع کردن. من فکر میکنم موسیقی قبل تر از «زبان» اختراع شده است. موسیقی برای بیان احساسات انسان ها ( انسان در تعریف شما) از طبیعت ‌‌؛ شرایط موجود( احساس شادی، غم، ترس، تنهایی و...)، برقراری ارتباط و ایجاد همدلی میان دیگر همنوعان بوجود آمده است.
    در کل به نظر من همان هایی که شما «شمن» می نامید، موسیقی را اختراع کرده اند.


    در پاسخ به سوال دوم شما، متاسفانه نمی‌دانم!!!


    در پاسخ به سوال سوم، به نظر من، سبک خواندن به دو صورت است. بخشی از خواننده ها با «حنجره شون» می خوانند و بخشی دیگر با «لب و دهانشان» می خوانند.
    البته به سبک آهنگی که می خوانند هم بستگی دارد. بعضی سبک ها نیاز به خواندن با حنجره دارند مثل موسیقی «اُپرا» و «سنتی» و بعضی سبک ها مثل «رپ» و «هیپ هاپ» که با لب و دهانشان می‌خوانند.
    در مورد صدا ها، صداها در طیف مختلفی وجود دارند و صداهای خوانندگان با یکدیگر تفاوت دارد. برخی صدا ها «بم» و «مخملی» و بعضی دیگر «نازک» و... است. و به سلیقه ی افراد بستگی دارد که از چه صداهایی خوششان بیاید یا نیاید، یا چه نوع صدایی آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. به طور مثال من خودم شخصا از صدا و سبک خواندن «فریدون فروغی» خوشم میاد(فارغ از شعر و متن موسیقی).


    در پاسخ به سوال چهارم، به نظر من رقص، حرکت فیزیکی است که فرد رقصنده با انجام دادن آن حس خود را نسبت به جهان پیرامون خود ابراز می‌کند. رقص فقط به صورتی که مرسوم است محدود نمی شود. خیلی از حرکات روزانه انسان ها، به نظر من رقص محسوب می‌شوند. برای مثال «فوتبال خیابانی» (نه فوتبال حرفه ای) که من تجربه‌ شو دارم،می تواند رقص محسوب شود. یا حتی همین مراسم سینه زنی و زنجیر زنی شیعیان شنیعه که من قبلا تجربشو داشتم، میتواند رقص محسوب شود. حتی مبارزه کردن هم میتواند رقص محسوب شود. ژیمناستیک و...
    رقص الزاماً با موسیقی همراه نیست.
    اگر بخواهیم ریز تر نگاه کنیم، حتی جنبش های مولکولی هم می‌توانند رقص محسوب شوند.
    رقص می‌تواند نشان دهنده اتحاد و همبستگی میان یک گروه یا جامعه باشد. رقص «کردی» می‌تواند بهترین مثال باشد.




    با سپاس اشکان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکان گرامی
      در بارهٔ «سبکِ خواندن» اشتباه میکنید. اینکه عدّه ای با حنجره و عدّه ای دیگر با«لب و دهان»؛ اشتباه است. یک قطعه ای را برای خودتان انتخاب کنید و برای خودتان بخوانید و مطالعه کنید که چه بخشهایی از بدن را به کار میگیرید.
      در رابطه با بخش چهارم نیز مطالبِ درست و نادرستی را در کنارِ یکدیگر گذاشته اید. به عنوانِ مثال مراسم سینه زنی و زنجیر زنی نوعی رقصیدن با موسیقی است و این نظر کاملاً درست است. امّا رقص کُردی به عنوانِ مثالی برای «همبستگی و اتّحاد» نادرست است. زیرا هر ۲ این رقصها «دیسیپلین در کارِ گروهی و اتّحاد» را به نمایش میگذارند و حرکاتشان با اینکه مایه هایی از «رقصیدن» دارد؛ امّا بیشتر «فورم» هست تا «رقص».
      ژیمناستیک به تنهایی رقص نیست؛ امّا در «باله» به صورتِ حرکاتِ سمبلیک و موزون به رقص تبدیل شده است.
      اندکی بیشتر فکر کنید.

      حذف
  4. با درود
    موسیقی غذای روح و روان است. هر موجودی به تناسب احساسات درونی خود نوع موسیقی را انتخاب میکنه. مثل هر چیز دیگر در طبیعت، طبع انسان نیز نسبت به نوع موسیقی در حال دگر دیسی است. همه چیز بطور دینامیک در حرکت لامتناهیست.
    رقص با تلفیق و یا بدون موسیقی منتهااليه شیوه بروز احساسات درونیست. به رقص حیوانات و پرندگان بنگریم به خلوص نیت درونی آنان پی می‌بریم.
    یک سبک موسیقی که برای فردی لذت بخش است می‌تواند سوهان روح دیگری گردد. اکثر خواننده گانی را که نام بردی شاید زمانی میشینیدم ولی دیگر تحمل شنیدن صدایشان را ندارم.
    در تمام عمر هفتاد ساله ام هیچگاه موسیقی پاپ ایرانی را آنقدر مبتذل نشنیده بودم. در ایران کنونی موسیقی به اندازه خود حکومت و مردم سقوط کرده است.
    چند روزی‌ست این انسان را پیدا کرده ام لطفا بعد از شنیدن از او نظرت را بگو.
    سام

    https://m.youtube.com/watch?v=b4dyQYO-vQU

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سام گرامی
      مشکلاتی که شما مطرح میکنید بیشتر به خاطرِ «کاربُردِ موسیقی» برایِ «اهدافِ تعریف شده» مانندِ «پول»؛ «شهرت»؛ «فریبِ مردم»؛ «تحریک» و .... بوجود آمده اند که البتّه بخشی از وظایفی است که موسیقی حرفه ای برایِ خود تعریف میکند.
      در همین آهنگی که از آقای «امید طوطیان» فرستادید؛ «شعر = موسیقیِ کلامی» بر موسیقیِ ابزاری (Instrumental) برتری زیادی دارد ولی شعر حالتی «استعاری» دارد که میتواند هر کسی را به «وادیِ دلخواهِ آن شخص» بکشاند. من اینگونه اشعار را «آیینه» مینامم که هر کسی خودش را در آن میبیند. به آثارِ آقایِ «شاهین نجفی» بسیار نزدیک است و در پایان؛ نوعی «انکار» تمامی سخنانی است که آهنگ با آن شروع و در پایان با انکارِ آنها پایان می یابد. امّا «جایگزین» پیشنهاد نمیکند. من (کژدم) سالها پیش از این فریبِ همین «انکار» (اثر شاهین نجفی) را خوردم و خودم را در آن آیینه دیدم. بعدها روشن شد که شاهین نجفی در بندِ «نان و کار» و «شناسنامهٔ ایرانی برایِ کودکِ افغان» است و آنچه که به عنوانِ «جایگزین» پیشنهاد میکند آرزوهایی مانندِ «سراب» هستند.
      شما اگر به ترانهٔ «آتشِ کاروان» از «بانو دلکش» گوش کنید؛ میتوانید ببینید که رژیمِ کنونیِ حاکم بر ایران؛ مجاهدین؛ بهاییها؛ اصلاح طلبها و همهٔ «آسیب دیده ها» میتوانند خود را در آیینهٔ ترانهٔ «آتشِ کاروان» ببینند.
      خوب شد که این ترانه را فرستادید و باعثِ گشوده شدنِ دَرِ دیگری در مبحثِ موسیقی در این وبلاگ شدید.

      سپاس

      حذف
    2. درود کژدم
      نظر شما درباره این نوع موسیقی چیست؟


      https://youtu.be/hHNOeNPT7z4



      با سپاس اشکان

      حذف
    3. اشکان گرامی
      فارغ از اینکه آنچه در این آهنگ گفته میشود چیست؟
      کلامی آهنگین ندارد و موسیقی ابزاریِ آن نیز بسیار فقیر است.
      همانطوری که در متنِ اصلی گفتم در حدّ «گوز» و «استفراغ» است.

      حذف
  5. پاسخ‌ها:
    ۱. وجه اول: بشر از زمانی که هنوز به این مرحله نرسیده بود، درک موسیقی داشت. همین الان به حیوانات باهوش مثل شمپانزه یا طوطی نگاه کنید که درک موسیقی دارن. اما وجه دوم جواب: موسیقی به صورت نت‌نویسی شده و منظم توسط اروپایی‌ها تدوین شد و به ملل دیگه راه پیدا کرد. مثلا علی‌نقی وزیری نت‌نویسی رو در اروپا یاد گرفت و به ایران آورد.
    ۲. جانورهایی مثل میمون می‌تونن ابزار رو درک کنن (مثلا تیزی چاقو یا نرمی پارچه) اما نمی‌تونن ابزار بسازن. موسیقی هم همینه. انسان می‌تونه موسیقی رو تولید کنه و بقیه‌ی گونه‌ها تنها می‌تونن درک کنن.
    ۳. هر خواننده و نوازنده در هر دورانی، مثل یک تاجر برای جامعه‌ی مخاطبش محصولش رو متناسب عرضه می‌کنه. موسیقی ایرانی بر اساس خلق و خوی ایرانی ساخته شده، در حالی که موسیقی سنتی اسکاندیناوی برای خلق و خوی وایکینگ‌ها ساخته شده، راک دهه هفتاد آمریکا برای جو اون دوران و موسیقی ایران موقع انقلاب هم برای جو اون موقع. این مسئله‌ی بازار هدف حتی تو صدای خواننده هم خودش رو نشون می‌ده. خواننده‌ی پانک نعره می‌زنه چون کسی که پول بلیط داده اومده نعره بشنوه و خواننده‌ی جز این کار رو نمی‌کنه. بازار همه‌ی اینا رو شکل می‌ده.
    ۴. شخصا به این سوال خیلی فکر کردم. از اون جایی که رقص نوعی نمود شادی درونیه، احتمالا اولین «رقص»ها زمانی بودن که اجداد غارنشین ما خوشحال از شکار برمی‌گشتن و از خوشحالی دست و پاشون رو تو هوا تکون می‌دادن که تونستن زنده بمونن و غذا پیدا کنن. مثل پاسخ سوال اول، کم کم این رقص به صورت تدوین شده دراومد طوری که الان در ملل مختلف هزاران نوع رقص داریم که هرکدوم اصول خودش رو داره. اما فرقش اینه که الان ممکنه یک رقاص سال‌ها تمرین کنه، با استرس روی صحنه بره و تمام مدت حواسش باشه که اشتباه نکنه. چون به مرور زمان جنبه‌ی «هنری» رقص از جنبه‌ی «شادی» رقص پیشی گرفت. که البته این هم مثل موسیقی مربوط به بازار هدفه. مخاطب رقص باله پول بلیط نداده که رقصی مثل غارنشین‌ها ببینه :)
    امیدوارم پاسخ‌ها شروعی برای یک بحث مفید باشه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود
      به مسائل زیادی اشاره کردید که بخشِ بزرگِ آنرا مسائل حاشیه ای تشکیل میدهند. امّا به ۲ نکتهٔ مهمّ که فقط بخشی از دایره ای بزرگتر هستند اشاره نمودید که بسیار خوب بود.
      ۱- انسان هم درکِ موسیقایی دارد و هم میتواند به طورِ عمدی آهنگ بسازد که نوعی از «ابزار سازی» است.
      ۲- رقص با آنکسی که توانست دانه جمع کند و یا شکار کرده و با غذا به غار برگردد و خوشحال بود آغاز شد. امّا حرکاتِ فیزیکیِ «گریهٔ مادر» و یا «گریهٔ پدر» را فراموش کردید. صدایِ باد و باران و پرندگان و حیواناتِ دیگر و بسیاری از صداها را فراموش کردید.
      اگر اندکی بیشتر فکر کنید بسیاری چیزها را خواهید یافت که به کامل شدنِ «پازل» کمک خواهد کرد.

      اگر «شعر» را بدونِ در نظر گرفتنِ درستی و یا غلط بودنِ آن؛ «موسیقیِ کلامِی » بنامیم. ...«رقص» حرکاتِ فیزیکیِ موسیقایی است.

      حذف
  6. بخش اول
    به ساده ترین بیان ، موسیقی مجموعه ایست مرکب از اصوات ، کلامی ، سازی و یا ترکیبی از هردو که به شکلی هماهنگ از نغمه (ملودی) ، وزن (ریتم) تشکیا یافته و بیانگر احساسی خاص است.
    بشر از آن هنگام که توانست حنجره اش را به کنترل خود درآورد و به عبارتی از دوران پارینه سنگی موسیقی را در کنار گفتمان برای بیان احساسات خود به کار برده است و با تقلید از نواهای طبیعت چون نوای پرندگان « آوای باد « ترنم و آهنگ رودخانه ها و آبشارها شروع به تولید اصواتی موزون نمود. از آن پس موسیقی به یکی از جنبه های فرهنگی در جوامع گوناگون بشری بدل شد.
    موسیقی به مانند زبان اختراع کسی نیست ، ولیکن یونانیها بر این باور بودند که پیتاگوراس فرزند زئوس که فلوت مینواخت موسیقی را اختراع نموده و یهودیها بر این باورند که اولین موسیقیدان داود بوده است « ولیکن قدیمی ترین ساز موسیقی یافت شده ، فلوتیست ساخته شده از استخوان و عاج متعلق به 43000 سال پیش.
    بهتر است بپرسیم چه کسی موسیقی را نوشتاری نمود و به عبارتی الفبای موسیقی و نتها را بنیان نهاد. قدیمترین اثر نوشتاری موسیقی که بر روی الواح گلی سومری کشف شده و حاوی دستورالعملها و نواختن سرودی است که به افتخار پادشاه لیپید-عشتار ساخته شده و قدیمیترین قطعه ملودیک یافت شده سرودیست به نام "سرود هوریانها شماره 6" که به افتخار الهه نیکال ساخته شده و متعلق به قرن چهاردهم قبل از میلاد بوده و در اوگاریت سوریه کشف شده است که در اصل بابلی است. قدیمترین اثر کامل یافت شده به نام "سیلیکوس اپیتاف"آوازیست یونانی و متعلق به قرن اول پس از میلاد که بر روی قبر زنی در ترکیه یافت شد.
    آنچه که مشخص است ، سومریها ، بابلیها ، یونانیها ، ایرانیها و متعاقبا بیزانس و اروپای قدیم ، نوشتارهایی را جهت ثبت و اجرای موسیقی به کارگفته اند. از قرن هفتم میلادی اسپانیایی ها به ابداع نوشتاری به منظور حفظ و اجرای "سرودهای گریگوریانی" پرداختند ، ولیکن آنکس که
    پیشگام نت نویسی بود ، کشیشی ایتالیایی به نام "گویدو آزرو" بود که در اولین سالهای قرن یازدهم ، بنیان نت نویسی امروزه را نهاد و هفت الفبای موسیقی را معرفی نمود. کشیشان کاتولیک بمنظور یکسان سازی اجرای سرودهای مذهبی در کلیساها به توسعه موسیقی نوشتاری پرداختند تا اینکه در قرن هفدهم سبک نت نویسی موسیقی به سیستمی استاندارد در موسیقی اروپا تبدیل شد.

    پاسخحذف
  7. بخش دوم
    موسیقی در ایران باستان نیز به مانند دیگر مناطق در میان رودان ، تاریخ و سابقه ای بس قدیمی دارد. قدیمی ترین اثر یافت شده که به وجود موسیقی در ایران باستان حکایت دارد "مهر چغامیش" است که در دزفول یافت شده و متعلق به 3400 سال قبل از میلاد (دوره ایلامیان) است و گروهی توازنده را نشان می چهد که همراه با چنگ ، بربط ، سرنا ، طبل به همراه خواننده ای در حال اجرا هستند. به نظر میرسد موسیقی زمان مادها بیشتر بر سرودهای گاتها تمرکز داشته ، هرچند اطلاع دقیقی در دست نیست. موسیقی دوران هخامنشیان بنا به گفته هرودوت شامل موسیقی مذهبی ، بزمی و رزمی بوده است و به غیر از نقش های کنده شده در سنگ نبشته ها چیز زیادی از موسیقی آنزمان در دست نیست.
    در دوران اشکانیان ، موسیقی از چنگ دربار و دولت رها گردید و به میان مردم رفت. بخشی های خراسان و گوسان ها (کسانی که آوازهای چکامی را با آهنگ میخواندند) از نمونه های تحول موسیقی در این دوران هستند.
    ]ثار باستانی یافته شده از زمان ساسانیان و نوشتارهای تاریخی مکتوب بر گسترش و اشاعه فراوان موسیقی در دوران ساسانیان حکایت دارد که اوج آنرا باید به زمان خسروپرویز نسبت داد. علاقه شاهان ساسانی به موسیقی و حمایت آنها از این امر سبب توسعه فراوان موسیقی در آن زمان گردید. بر اساس آثار بدست آمده ، نوازندگان ساسانی از انواع گسترده ای از سازها استفاده میکردند. عود ، دف ، بربط ، سنتور ، تنبور ، قره نی ، چمبار و انواع سازهای ضربی و بادی از این جمله هستند. موسیقیدانانی چون باربد ، نکیسا ، بامشاد و رامتین از جمله نامداران این فن بودند.
    در دوره ساسانیان ساختار موسیقی ایران شکل گرفت که شامل هفت مقام خسروانی ، سی مقام اشتقاقی و سیصدو شصت ملودی بود. امروزه اطلاعات ما از این مقام ها کم است ، ولی آنچه که مسلم است این مقام ها سینه به سینه نقل شده و راه خود را به روزگاران بعد یافتند و شاعرانی چون رودکی ، حافظ ، منوچهری و حتی مولانا به آنها اشاره میکنند. شاید برخی از آواهای قومیت های ایرانی رگه هایی از آنها را در خود داشته باشند ، به مانند موسیقی اورامانات و سیاه چمانه کردی و...و...و...
    هجوم اعراب تمامی این دستاوردها را به باد داد و دوره تاریکی را بر ایران و ایرانی حاکم نمود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.اکبر گرامی
      سپاس از اطّلاعاتِ مربوط به تاریخِ بخشی از موسیقی که فرستادید. امّا یک اشتباهِ بزرگ که خوانندگانِ دیگر نیز در آن مشترک هستند؛ مسئلهٔ «کنترل حنجره» است. امّا همزمان در مسئلهٔ «کنترلِ حنجره» به نکتهٔ مهمّی اشاره نمودید که به نامِ «کنترل» میشناسیم. اکنون نمیخواهم به این مسئله بپردازم و زمانی که فرستادنِ نظرات پایان گرفت؛ نظرِ خودم را خواهم داد. تا یا «آخرین کلام» باشد و یا به گشایشِ بیشترِ بحث کمک کند.

      حذف
  8. بخش سوم
    دوران خمود موسیقی ایران با سیطره اعراب بر ایران آغاز شد وپیروی از سنت پیغمبر توسط خلفای راشدین ، اجرای هرگونه موسیقی سازی را ممنوع نمود بجز آنچه بعنوان نوحه و ندبه نامیده میشد. دوران تاریک تا زمان خلافت عباسیان ادامه یافت ، ولیکن تمایل خلفای عباسی بویژه هارون الرشید به داشتن درباری به مانند ساسانیان و حضور طیف وسیعی از کارگزاران ایرانی در دربار وی ، باعث نوزایش موسیقی گردید.
    موسیقی عرب با تاثیر از موسیقی ایران و اندلس بنیان نهاده شد و اصول اولیه و گامهای آن تدوین گردید. موسیقی ایران و آنچه که در خاطره ها مانده بود با همت عبدالقادر مراغه ای ، ابوالفرج اصفهانی ، صفی الدین ارموی ، ابونصر فارابی و ابن سینا قانونمند شد و در دوازده مقام جای گرفت ودربارها ، خانه های اشراف و حتی میخانه ها و محل جولان موسیقی گشت که سینه به سینه نقل میشد و از نو پای میگرفت.
    حمله مغول و تیمور موسیقی ایران را به سمت صوفیگری کشاند و نهایتا آنچه که به صفویه رسید در کنج دربار مخفی گردید.
    در کنار این موسیقی رسمی ، موسیقی مونولوگ و ساده تر که از قدیم الایام در روستاها و ایلها متداول بود راه خود را دنبال میکرد و بخش عمده ای از موسیقی فولکلور ایران که در میان قومیتهای مختلف ایرانی وجود دارد ، بیانگر تاریخی طولانیست « هرچند که هریک ویژگی جغرافیایی مناطق خود را حفظ نموده اند. بخشی های شمال خراسان ، تنبور نوازان کرمانشاه ، دوتارنوازان جنوب خراسان ، عاشق های آذربایجان و سیاه چمانه های کردستان و هوری های اورامانات ، هریک بیانگر تاریخ و احساسات قوم خود هستند.
    دوران انحطاط موسیقی علمی ایران که با هجوم مغول آغاز گشت ، در دوران صفویان نیز ادامه یافت و مخالفت علمای شیعه با هرگونه موسیقی آنرا محصور در بزمهای درباری و خصوصی نمود و برخی را به خدمت تعزیه و شبیه سازی گرفت. دوره انحطاط و نزول موسیقی ایران کم و بیش تا دوران ناصرالدین شاه ادامه داشت.

    پاسخحذف
  9. کژدم گرامی
    شاید من مقصود خود را خوب بیان نکرده ام ، چیزی به نام کنترل حنجره در آوا معنی ندارد. نمیتوان با کنترل حنجره تنور را به باریتون و یا سوپرانو را به باس تغییر دهید. مقصودم را شاید بهتر بود با واژه تسلط بر صدا و نفس بیان میکردم. صدا آمیزه ای از خصوصیات فیزیکی تارهای حنجره ، ریه و بخشهای فوق حنجره شامل زبان ، کام، گونه و لبهاست و برترین خواننده آنست که بتواند از این ابزار آنچه را که میخواهد بصورتی رها برون دهد.

    پاسخحذف
  10. بخش چهارم
    فتحعلی شاه به موسیقیدانان توجه داشت و همینطور محمد شاه ، ولیکن دوران شکوفایی موسیقی ایرانی از زمان ناصرالدین شاه آغاز گردید. او به هنر توجه داشت و از موسیقیدانان حمایت میکرد . موسیقی دانانی که با روش موسیقی غربی آشنا شده بودند وارد صحنه گشتند. در دوره طولانی سلطنت این شاه ، موسیقی ایران تغییرات زیادی را به خود دید. تعادلی مابین موسیقی جدی درباری و موسیقی سبک کوچه و بازار تعادلی برقرار شد. تاسیس شعبه موزیک نظامی دارالفنون و ورود ژان باپتیست لومر معلم فرانسوی موسیقی به دارالفنون تاثیر زیادی را بر کلاسه نمودن و تقسیم بندی موسیقی ایران نمود. لومر اصول نت نویسی را به شاگردانش یاد داد و آنها را با مفاهیم موسیقی کلاسیک غربی و تئوری موسیقی آشنا نمود. موسیقی ایران در این زمان به تمامی از موسیقی عثمانی و عرب جدا شد و مقام ها در موسیقی سنتی ایران جای خود را به دستگاهها دادند و در نهایت موسیقی سنتی ایران در هفت دستگاه و پنج آواز تنظیم گردید و عبدالعلی وزیزی شیوه نت نویسی آنرا بنیان گذاشت.
    موسیقی سنتی ایران در زمان مظفرالدین شاه تا حدی منزوی گشت و از حمایتهای دربار طرفی نبرد ، ولیکن انقلاب مشروطیت ، ظهور پهلوی و بخصوص تاسیس رادیو جانی دوباره به آن بخشید و آنرا کاملا به داخل مردم کشاند.

    پاسخحذف
  11. بخش پنجم
    انقلاب مشروطیت و دوره رضاشاه را باید دوران دگردیسی ، بازسازی و اوج موسیقی سنتی ایران ارزیابی ، موسیقی ردیفی امروز ما نتیجه زحمات اساتید آن دوران هستند و بسیاری از بهترین موسیقیدانان امروز شاگردان آن اساتید. موسیقی آوازی ایران در سه مکتب رشد نمود ، مکتب تهران که بر اساس ردیف سازی بنا میشود و خواننده مجبور است که گوشه های مختلفی را در آواز اجرا کند. شاخص ترین خوانندگان این مکتب عبدالله دوامی ، محمود کریمی و جناب دماوندی بودند و در دوران جدیدتر بنان ، محمودی خوانساری و شجریان تبحر کاملی را در اجرای گوشه های این مکتب داشتند. مکتب تبریز که توجه اصلی آن بر اجرای موسیقی و ملودی است و شاخص ترین خوانندگان آن ، اقبال آذر و رضا قلی میرزای ظلی بودند و سرانجام مکتب اصفهان که به ادای شعر و تحویل آن به شنونده اهمیت میدهد و کارهای تاج اصفهانی ، ادیب خوانساری و در دوران جدیدتر شاه زیدی نمونه مشخصی از این مکتب است.
    هرچند باید گفت که این مکاتب به سبک اجرا توجه دارند و جدا کردن آنها از یکدیگر مشکل است . ابوالحسن صبا اعتقاد داشت که در موسیقی ایران از قدیم سه سبک وجود داشته است ، سبک اصفهان ، سبک آذری و سبک کردی ، ولی مشخص نیست مقصود ایشان سبک آوازیست یا سبک موسیقی.
    به هرحال امروز مکتب آوازی تهران تقریبا سبک آوازی غالب موسیقی ردیفی ایران است.
    ترانه سرایی در ایران نیز به نقطه اوج خود در سالهای چهل رسید و هنرمندانی چون خالقی ، معروفی ، محجوبی ، معروفی ، بدیعی , مهدی خالدی و یاحقی ترانه هایی به یادماندنی از خود بجای نهادند. در دههای سی و چهل با ورود موسیقی پاپ ، موسیقی ایران بکلی دگرگون گشت و به بیانی دو شاخه گردید. در بخشی که موسیقی سنتی ایران را در خود جای میداد و بخشی که از پاپ خارجی متاثر بود.
    با اتقلاب اسلامی ، دور درجازنی موسیقی ایران آغاز گردید و تکرار مکررات جای هرگونه نوآوری را گرفت. جز چند کار برجسته بقیه آثار اجرایی به بیانی تکرار گذشته هاست و در بهترین حالات نیز بازخوانی ترانه های قدیم.

    پاسخحذف
  12. بخش ششم
    بر خلاف موسیقی کلاسیک غرب که بر پایه ارکستراسیون و کنترپوان بنا شده و در آن صدای خواننده نیز به مانند سازی در ارکستر استفاده میشود ، موسیقی سنتی ایران بر پایه کلام بناشده و نقش شعر و خواننده در آن بسیار پر اهمیت است. در موسیقی ردیف ایرانی نمیتوان آثار زیادی را یافت که در آن موسیقی به تنهایی بتواند مخاطب را جذب کند و یا احساسات را منتقل کند. در تمامی موسیقی ایران تنها چند اثر ملودیک وجود دارد که بدون کلام قادر به انتقال احساس آهنگساز به شنونده هستند. از اینگونه آثار میتوان به زرد ملیجه (صبا) ، گریه لیلی (اسدالله ملک) ، چهار مضراب زنگ شتر (صبا) ، نی نوا (علیزاده) و چندین اثر انگشت شمار دیگر اشاره کرد. کارهای ارکستری موسیقی ایران بدون کلام به مانند تکنوازی با تعداد زیادی ساز به نظر میرسند. به همین دلیلست که در موسیقی ایران نقش شاعر و خواننده بسیار پر اهمیت است.
    در میان خوانندگان آوازی که آثارشان زیاد به گوش رسیده و میرسد ، از لحاظ تکنیک آواز "بنان" جایگاه ویژه ای دارد و از نظر انتقال به شنونده و احساس درک شعر و موسیقی "محمودی خوانساری" ، از نقطه نظر جذب شنونده ، شجریان با صدای گرم و تکنیک بالا در برخی از اجراهایش بی دلیل لقب استاد را به خود نگرفته است. خوانندگان دیگر نیز گاهی جرقه ای زده اند ولیکن آنقدر به اینطرف و آنطرف میزنند و از تواناییهای خود غافل میشوند که آنها را باید دنباله رو نامید تا مبدع و استاد. همایون شجریان ، قربانی ، شهرام ناظری و صدیق تعریف ازین جمله هستند.
    در خوانندگان ترانه ، تصور نمیکنم کسی به قدرت و توان دلکش برسد ، صدای رهای وی به راحتی جان به شعر و ترانه می بخشد. هرچند خوانندگانی چون قمر ، مرضیه ، پروین نیز در بخش بابلای هرم خوانندگان ایران جای میگیرند. فراموش نباید کرد که شجریان در کنار آواز نیز استاد ترانه است. سه ترانه "داروک" ، "سرای بیکسی" و "پرکن پیاله را" میتوان در زمره شاهکارهای ترانه سرایی ایران جای داد.

    پاسخحذف
  13. بخش هفتم
    موسیقی ایرانی در هر سه فرم مقامی ، سنتی و حتی پاپ ویژگی درونگرا دارد و بیشتر شخصی است تا جمعی. این ویژگی نه تنها مختص موسیقی ایران بلکه به شکلی واضح مشخصه تمامی انواع موسیقی شرق است. از موسیقی ترکی تا موسیقی چین و ژاپن. دلیل را باید بر خاستگاه و عوامل توسعه آنها دانست. خاستگاه موسیقی ردیفی ایران دربارها بوده و از عوامل مجلسی و بزمی بهره زیادی برده است و هزار و چهارصد سال سرکوب و انقیاد آنرا به شدت درونگرا ساخته و آرامبخش و تخدیرگونه. موسیقی ایران به شدت به به دو عامل شعر و بالطبع خواننده وابسته است و نوای ساز در آن بیشتر حالت پرکنندگی فواصل و سکوت را دارد و یا کنترل کننده ریتم آهنگ است. به همین دلیلست که دستگاهها و آوازهای موسیقی ردیفی ایران بسیار شبیه وزن و عروض شعر ایرانی است. موسیقی ایران پیوندی تنگاتنگ با شعر دارد و بالطبع ارزش خواننده در این نوع موسیقی بالاست. گوش ایرانی با موسیقی بدون کلام آشنا نیست و کلام نیز از خلال آواسرایی خواننده جان میگیرد. به عبارتی در موسیقی ایرانی ساز نقشی فرعی بعهده میگیرد و بار گران موسیقی به عهده شعر و خواننده میافتد. نمونه ای از این گفته ها را میتوانید در برگ سبز شماره 9 دریافت ، جایی که ذبیحی شعری از فروغی بسطامی را بدون ساز در بیات ترک میخواند.
    در موسیقی پاپ ایران نیز همین مورد صادق است. ترانه سرای خوب و شعر مناسب است که رضایت شنونده را جلب میکند و وظیفه آهنگساز تنها همراهی با صدای خواننده است. شعر اگر در محدوده بالا و پایین صدای خواننده قابل خواندن باشد و اگر خواننده بتواند صدای خود را با کلمات شعر تطبیق دهد ، بالطبع نتیجه خوب درخواهد آمد. به عبارت دیگر خواننده خوب آنست که بتواند با کنترل دهان ، زبان ، کام و لبها و کنترل نفس بتواند فرکانس مناسب برای ادای کلمه را تولید کند. دامنه صدا و کنترل آنست که خواننده خوب را از بد جدا میسازد.
    در موسیقی برونگرای غربی ، صدای خواننده به مانند ساز به کار میرود و بخشی از ارکستر است و در موسیقی درونگرای شرق ، ساز عنصری فرعی در خدمت ترانه و خواننده است.
    به همین دلیلست که اوج موسیقی پاپ ایران در سالهای دهه چهل و پنجاه و آثار برجسته پاپ ایرانی بیشتر مدیون ترانه سرایان است تا آهنگسازها و خواننده ای موفق بود که دامنه صدای خود را بخوبی میتوانست با شعر تطبیق دهد.

    پاسخحذف
  14. خوانندگان 1
    خوانندگان 1
    حنجره انسان خود یک نوع آلت موسیقی طبیعی است که خود تولید صوت میکند و مقدم بر اختراع هر گونه سازی بوده است. صدای انسان مولود سلسله حرکاتی فیزیکی است که تارهای صوتی را به ارتعاش درآورده و هرچه این ارتعاشات منظمتر باشد ، صدای تولیدی مطبوعتر و مطلوبتر است. آواز به کاربردن صداست بنا بر قوانین و اصول موسیقی که معنای آن توسط لحن و کلام ادا میشود خواه همراه با ساز باشد و یا نباشد.
    در موسیقی غرب با آزمایشهای دقیق ، برحسب قدرت و ضعف صدا (زیر یا بم خواندن) آواز و نوع صدا را در زنان و مردان طبقه بندی نموده اند. در زنان ، سه گروه سوپرانو (صدای زیر) ، متزوسوپرانو (صدای متوسط) و کنترآلتو (صدای بم) و در مردان ، سه گروه تنور (صدای زیر) ، باریتون (صدای متوسط) و باس (صدای بم) مشخص شده اند که هریک نیز تقسیم بندی های خود را دارند.
    در موسیقی آوازی ایران نیز از قدیم صداها را به سه دسته تقسیم کرده بودند دو دانگ(نرم و آهسته یا ناحیه صوتی بم ) ، چهاردانگ(ناحیه صوتی متوسط) و شش دانگ(زیر و اوج یا ناحیه صوتی زیر) که با تقسیم بندی های امروزی کمی متفاوت است.
    بطور کلی صدای انسان و حتی خوانندگان محدوده خاصی دارد وپایینتر یا بالتر از آن یک صوت فیزیکی است که به گوش ناخوشایند است. برخی از خوانندگان با تمرین و کنترل نفس فادرند از این محدوده چهاردانگ خارج شده و نتهایی بم تر و یا زیرتر از ناحیه صوتی خود را بخوانند. با این حساب باید گفت که اصطلاح صدای شش دانگ که به بعضی از خوانندگان اطلاق میشود ، جنبه علمی ندارد.
    خوانندگانی که محدوده صدایشان نزدیک به زیر قرار میگیرد قدرت بیشتری را در اجرای موسیقی کلامی دارند و بخصوص خوانندگان مرد در گروه تنور و خوانندگان زن در گروئ متزوسوپرانوولی همانطور کئ گفتیم محدوده صدای طبیعی خوانندگان مرد چهار دانگ است.
    صدای خوانندگان ایرانی تقریبا از اوایل قرن چهاردهم در دست است ، بصورت صفحات گرامافون ، نوارهای ضبط شده و یا وسایلی از این قبیل. تقسیم بندی صدای خوانندگان قدیمی بر اساس صفحات گرامافون بسیار مشکل است ، ولیکن بر اساس گفته ها و آثار موجوی میتوان گفت که تاج اصفهانی و سید علی اصغر کردستانی صدایی با وسعت بالا و بسیار شفاف داشته اند. در مورد زنان قمر و غزال بسیار مشخص هستند.

    پاسخحذف
  15. خوانندگان 2
    صدا تنها عاملی نیست که اثری موسیقیایی را دلپذیر می نماید. تکنیک و وسعت خوانندگی ، رسابودن ، گرم خوانی ، تنوع تحریرها و مهمتر از همه شعر و نحوه بیان ، لحن موسیقی و نحوه انتقال حس موسیقی به شنونده است که سبب جدایش خوانندگان میگردد. از دهه سی تا اواخر دهه پنجاه ، خوانندگان مرد زیادی در موسیقی سنتی ایران پا به عرصه نهادند. از گلپایگانی و ایرج که صدای آنها را به اصطلاح در گروه شش دانگ ها جای می دادند ، از قوامی و محمودی خوانساری که صدایی چهاردانگ داشتند تا بنان و عبدالعلی وزیری که صدایی دو دانگ داشتند. ولیکن شناخت آنها از ردیفهای ایرانی ، نحوه بیان ، انتخاب شعر و دستگاه متناسب با آن و انتخاب گوشه های متناسب ، کیفیت کار آنها را کاملا از یکدیگر متمایز می نماید. گلپایگانی در اوایل دوران خوانندگی خود و با وسعت صدای بسیار بالا و تحریرهای طولانی جای خود را در موسیقی آوازی ایران پیدا نمود ، ولیکن گلپایگانی تنها مسلط به دو دستگاه شور و سه گاه بود ، آوازها و آثارش در این دستگاه به مفهومی متعالیست اما به هنگام اجرا در دستگاههای دیگر ضعفهای تکنیکی و ناهمخوانی با ردیف مشخص میشد. دو کار بسیار مشهور وی "مست مستم ساقیا" و "گفتی شتاب رفتن من از برای توست" هردو در شور اجرا شده اند. گلپایگانی هرگز نتوانست ضعفهای تکنیکی خود را رفع نماید و در نهایت به سیستم بزمی و کاباره ای موسیقی ایرانی وارد شد. همین مشکل در مورد ایرج نیز صادق است ، صدایی که بنا بگفته اغلب موسیقیدانان در میان صدای خوانندگان ایرانی منحصر به فرد بود به علت ضعفهای تکنیکی در اجرای ردیفهای ایرانی سر از فیلمهای فارسی درآورد.
    در نقطه مقابل باید از "بنان" یاد کرد. صدای بنان دو دانگ است ولیکن تسلط کامل وی به دستگاههای آوازی ایران و گوشه های آنها ، انتخاب درست ردیف آوازی منطبق با شعر ، شور و لحن بیان اشعار و استفاده بجا از گوشه ها در ابیان یک شعر باعث گردید که هریک از آثارش خاطره انگیز و فراموش نشدنی شود. هرچند وجود نوازندگان و اساتید چیره دست در کنار وی و ساختن آهنگ در محدوده صدای وی نیز کمک بسیار زیادی به وی نمود. "کاروان" ، "بهاردلنشین" ، "الهه ناز" و "نوای نی" و آوازهایی چون "مشو زمن خسته دل جدا ای دوست" ،"بیار باده که ما را به هیچ حال امشب" در سه گاه ، "آمد اما" در همایون ، "حسب حالی ننوشتیم" در چهرگاه از قطعاتی هستند که تا کنون بر تارک موسیقی آوازی ایران می درخشند.
    دومین خواننده آوازی صاحب سبک در این ورطه "محمودی خوانساری" است ، با صدایی با وسعت عادی ولیکن با تکنیکی بسیار والا ، تقریبا او در تمامی دستگاههای آوازی ایران خوانده است و در هیچیک نمیتوان کوچکترین ایرادی بر وی وارد کرد. نوع بیان احساسی ، انتقال دقیق کلمات ، ردیف متناسب با شعر و تسلط وی بر گوشه ها و توانایی استفاده بجب از وسعت صدا هریک از آوازهای وی را خاطره انگیز و بی همتا می سازد. "گریه لیلی" در دشتی ، "گریه شبانه" در سه گاه ، "نماز شام قریبان" در افشاری ، "یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما" در ابوعطا و " ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما" ازآوازهایی هستند که به مانند الفبای آموزش آواز ایران به شمار می آیند.
    در سومین ردیف حسین فاخته ای(قوامی) را می باید نام برد. هرچند از لحاظ تکنیکی بی همتاست و در انتخاب شعر و ردیف بسیار ممتاز ، و در انتقال کلمات استاد ، لیکن بیان وی فاقد احساس لازم است و به بیان دیگر بسیار کلاسیک و مکتبی است. به آواز ممتاز وی "هر شب من و دل تا سحر در گوشه میخانه ها" گوش فرا دهید « آوازی در نهایت تکنیک و کاملا در قالب مکتب آوازی تهران ، در هیچ جا نمیتوان ایرادی بر آن وارد کرد ، ولیکن احساس میکنید که چیزی در این میان کم است. با تمامی این حرفها وی در زمره برترین استادان موسیقی سنتی ایران است و تا کنون علی رغم تمامی تلاشهای برخی خوانندگان در بازخوانی ترانه معروف وی "تو ای پری کجایی" هیچیک نتوانسته اند به آستانه درگاه وی نیز راه یابند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م. اکبر گرامی
      از اینکه به صورتی پیگیر و تا حدّ ممکن با نگاهی گسترده (البتّه در حدّ وبلاگ) مطالب زیادی را تنظیم کرده و میفرستید؛ بسیار سپاسگذارم.
      در مطالبی که فرستادید «مهندسیِ خوبِ موسیقایی» موج میزند و به صورتِ گسترده ای به ابزار و قطعاتی که میتوانند یک محصولِ خوب را که توسّط «مهندس» طرّاحی و اجرا و تولید میشوند اشاره نموده اید.
      در اینجا فقط میخواهم مطلبی را اضافه کنم که در نظراتِ قبلیِ خودم بارها به آن اشاره کردم.

      ۱- جانورانِ «مهره دار» که دارایِ «شُش = ریه» هستند؛ همگی نوعی از «ابزارِ موسیقی» هستند که در کُلّ آنها را «سازهایِ بادی» مینامیم و من فکر میکنم که سازهایِ بادی از نوعِ «نِی انبان» بیشترین نزدیکی را به «سازهایِ بادیِ بیولوژیک» را دارد و چه بسا بر اساسِ «ساختارِ موسیقایی انسان و حیوان» اختراع شده باشد.

      ۲- گذشته از احساسات و تخیّلات و اعتقادات و ...انسان یک «سازِ بادی» است.
      صدا را فقط حنجره تولید نمیکند. میتوانید با لبهایتان بدونِ استفاده از حنجره نیز صدا تولید کنید و یا به صدایِ نفس کشیدن که در «بینی» و یا دهان تولید میشود گوش کنید.
      از نظرِ من اگر انسان را نوعی «نِی انبان» بدانیم؛ آنچه که در تولیدِ صدا دخیل هستند به شرحِ زیر هستند:

      ۱- پردهٔ دیافراگم.
      ۲- شُش ها.
      ۳- نای.
      ۴- حنجره.
      ۵- زبانِ کوچک.
      ۶- پرده ای که لوزه ها را در پشتِ خود میپوشاند و مانندِ پردهٔ نازکی گلو را از حفرهٔ دهان جدا میسازد.
      ۷- حفرهٔ دهان.
      ۸- گونه ها.
      ۹- دندانها.
      ۱۰- کامِ دهان.
      ۱۱- بینی.
      ۱۲- زبان.
      ۱۳- لبها.

      خروجیهایِ نهایی هوا از شُشها؛ بینی و دهان هستند. اگر حروفِ الفبا را یکایک تلفّظ کنید خواهید دید که چه حروفی از دهان و یا بینی و یا به طورِ همزمان از دهان و بینی خارج میشوند و زبان و زبانِ کوچک و پردهٔ نازکِ لوزه ها و دندانها چه نقشی در هدایتِ خروجِ هوا را بازی میکنند.
      به عنوانِ مثال حرفِ «ل» با پهن شدنِ زبان و پوشانیدنِ دندانها و همچنین با همکاریِ سطحِ فوقانیِ زبان که به کام میچسبد؛ هوا را به سمتِ خروج از بینی هدایت میکند.
      برخی از حروف «پرتاب» میشوند(خروجِ پرتابیِ هوا) و برخی آرام خارج میشوند. در هر ۲ صورت نباید نقشِ مهمِ «پردهٔ دیافراگم» را فراموش کرد که آیا به شُشها ضربه میزند و یا به آنها فشارِ مُمتد وارد میکند.
      در موردِ «فریاد» میبینیم که حروفِ «آ» و «ها» به صورتِ ممتد اجرا میشوند و بخشِ بزرگی از هوا از دهان خارج میشود و بخشِ بسیار اندکی نیز از بینی.

      لذا نوعِ «زبانِ گفتاری» میتواند در موسیقی تأثیر بسزایی داشته باشد.
      برخی زبانها مانندِ «فارسی»؛ «تُرکی»؛ «انگلیسی» زبانهایِ «روان»(مانندِ آب و یا روغن) هستند. برخی دیگر «نیمه روان» و برخی «سنگلاخی» و برخی «سنگلاخی با سنگهایِ زِبر و گوشه دار» هستند و در شکل گرفتنِ موسیقیِ آن اقوام و ملّتها نقشِ مهمّی دارند.
      مسئلهٔ دیگر ساختارِ فیزیکیِ آن ۱۳ موردی است که در بالا مطرح نمودم.
      گوشتالود بودنِ درونِ بینی؛ بزرگی و کوچکیِ شُشها؛ زبانِ بزرگ و کوچک و همچنین نرم و یا سفت بودنِ عضلاتِ زبان؛ بزرگی و یا کوچکیِ حفرهٔ دهان؛ بزرگی و کوچکی «قوسِ فکّی» و بزرگی و کوچکیِ دندانها که میتواند به «ازدحام دندانی» و یا «پراکندگی» و فاصله دار بودنِ دندانها بینجامد و یا سایرِ مشکلاتِ مادر زادیِ فَکّی و نوعِ رابطهٔ فکّهای بالا و پایین؛ سفت و یا نرم بودنِ عضلاتِ حنجره؛ تعدادِ تارهایِ صوتیِ حنجره و «آزاد» و یا به هم چسبیده بودنِ آنها (مانندِ دوقوهایِ به چسبیده)و اینکه در کدامین نقاط به هم چسبیده اند؛ داشتنِ لوزه هایِ بزرگ و یا کوچک و در مجموع «ساختارِ اعضایِ ۱۳ گانه» میتواند خواننده را بسیار موّفق و یا در برخی عرصه ها مانندِ کِشتی به گِل بنشاند.
      خواننده هایی که برشمردید که در برخی عرصه ها نتوانستند بدرخشند؛ به طورِ یقین مشکلِ «ساختارِ فیزیکی» در یکی از گلوگاههایِ ۱۳ گانه داشته اند.
      آقای شجریان یکی از اساتیدِ موسیقیِ ایرانی هستند. بسیاری نیز صدایِ ایشان را دوست دارند. امّا من صدایش را دوست ندارم. زیرا صدایش مانندِ «چرخ دنده» است و صدایِ «گیر کردنِ چرخ دنده ها» در زمانِ خواندن بسیار آشکار است. صدایِ آقایان «افتخاری» و «مختاباد» بسیار «روان» است و اگر بخواهم این ۲ را با یکدیگر مقایسه کنم؛ صدایِ «افتخاری» مانندِ «آب» و صدایِ «مُختاباد» مانندِ «روغن» است. امّا در اینکه هر ۳ نفر «استاد» هستند شکّی نیست.

      منتظرِ انتقاداتِ سازنده هستم. تا بتوانیم رو «به پیش» داشته باشیم.
      پس از پایانِ نظراتِ بعدیِ خواننگان ۲ پیشنهاد خواهم داشت.

      حذف
  16. خوانندگان 3
    در میان خوانندگان زن ، به چهار نام شناخته شده برمیخوریم دلکش ، مرضیه ، هایده و حمیرا. صدای هایده و دلکش هر دو در مایه های کنترآلتوست ، ولیکن تفاوت از زمین تا آسمانست. دلکش خواننده ایست که استاد نحوه بیان ، انتقال احساس شعر و بیانی واضح و روشن است. مسلط به وسعت صدایش و کنترلی بی مانند بر آن. وجود آهنگسازانی چون خالدی و ترانه سرایان برجسته سبب گردید که ترانه هایش یه دل نشیند و تمرین مداوم وی سبب گردید که بتواند خود را با ردیف ها منطبق کند. بسیاری از خوانندگان امروزی سعی کرده اند تا ترانه های وی را بازخوانی کنند کسانی چون بسطامی ، مختاباد ، افتخاری ، قربانی و... ولیکن تفاوت از زمین تا آسمانست. هایده نیز صدایی با وسعت و گرم دارد ولیکن از نظر تکنیکی به همان مشکل گلپایگانی مبتلا شد که در نهایت وی را به خواندن ترانه هایی کشاند که به ترانه های کوچه بازتری نزدیک است. ولیکن کارهای اولیه وی به مانند "آزاده ام" و "رفتم" از قطعات فراموش نشدنی موسیقی سنتی ایران هستند.
    مرضیه وسعت صدایی به مراتب بالاتر از دلکش دارد در مایه های متنوسوپرانو واز لحاظ تکنیکی و قدرت بیان نیز در حد بالاییست البته نه در آواز بلکه در ترانه خوانی. وی به درستی در رقابتی تنگاتنگ با دلکش است و انتخایب میان این دو بسیار سخت و مقایسه ای مع الفارق. برخی از ترانه های وی چون " برگ خزان" ، "طاووس" ، " به زمانی" جزو شاهکارهای ترانه خوانی ایران هستند. حمیرا نیز به مانند هایده از ضعف تکنیکی بر خلاف وسعت بی بدیل صدایش رنج میبرد که حتی ترانه های بسیار استادانه یاحقی نیز نتوانست بر آن سایه بیندازد. او نیز به مانند هایده سرانجام به این نتیجه رسید که اجرای ترانه های سبکتر برای وی بهتر و عملی تر است.
    در خاتمه این بخش لازمست از دو خواننده زن یاد کنیم که انقلاب اجازه خودنمایی و رشد را از آنها گرفت. هنگامه اخوان و پریسا. صدای هر دوی آنها در محدوده سوپرانوست ، ولیکن صدای هنگامه اخوان شبیه به قمر و در محدوده زیرین سوپران جای میگیرد. هردوی آنها با تکنیکهای ردیفی ایران آشنا بودند و با بازخوانی ترانه های قدیمی آغاز به کار کردند. هنگامه اخوان به بازخوانی ترانه های قمر و روح انگیز پرداخت و پریسا به بازخوانی ترانه های امیرجاهد. ولیکن بازخوانیها چیزی فراتر از آن بود که باید باشد ، هنگامه اخوان در بازخوانی ترانه های قمر سبک خاص خود را وارد نمود که اگر کارش ادامه می یافت ممکن بود ترانه سرایی در ایران را با فرمی جدید مواجه کند. ترانه "موسم گل" را با صدای قمر و هنگامه اخوان گوش دهید تا مفهوم سخن روشن گردد. پریسا نیز همینطور ، در بازخوانی ترانه های امیرجاهد شاهد ظهور استعدادی فراتر از خوانندگان آنروزی هستیم. متاسفانه ، روزگار اجازه تاخت و تاز را از آنها گرفت و در نهایت آنها نیز به درد روزمرگی در موسیقی ایران مبتلا شدند.

    پاسخحذف
  17. درود کژدم
    درباره موضوع «ساختار شناسی» مقاله ای سراغ دارید؟
    تو چند تا فیلم مثل اینکه درباره این موضوع صحبت کردین ولی من نتونستم فیلم هارو پیدا کنم.



    با سپاس اشکان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکانِ گرامی
      نظریّهٔ «ساختار شناسی» مبحثی است که خودم به آن رسیده ام. «اختراع» نیست ولی یک کشف است.
      فیلمهایی که در دسترس نیستند؛به درخواستِ من حذف شدند. امّا همان فیلمها فقط در سطحِ «مقدّمه» بودند و ارزشِ زیادی ندارند.
      به طورِ شخصی منبعی را سراغ ندارم که «ساختار شناسی» را به عنوانِ یک «تئوری» موردِ بحث قرار داده باشد.
      اگر در میانِ خوانندگان کسی هست که منابعی را میشناسد؛ میتواند معرّفی کند.

      حذف
  18. خوانندگان 4
    از دهه 60 تا کنون ، موسیقی سنتی ایران با چهار نام مانوس بوده است. محمدرضا شجریان ، شهرام ناظری ، علیرضا افتخاری و ایرج بسطامی. اگر کل صداهای ضبط شده موسیقی ایران را در این صد سال در نظر بگیریم ،به تعداد زیادی صداهای دلنشین ، پرقدرت ، کامل و کم نقص پی میبریم و عمق پسرفت موسیقی ایرانی را وقتی شاهدیم که می بینیم در چهل سال اخیر تنها این چهار صدای شاخص را داریم. صدای این چهارتن در موسیقی ایران محفوظ خواهد ماند ولیکن تاسف در این است چقدر استعداد در این سالها خشکیده و تنبلی و یکنواختی و تقلید و گردش در یک دایره بسته چقدر صداهای گوناگون را به خاموشی کشانده.
    شجریان فعالیت خوانندگی را از نیمه دوم دهه چهل آغاز نمود و در هر دوره کاری خود بئ سبک و شیوه یکی از قدما خوانده است ، ولیکن شخصیت هنری و آوازی وی به تثبیت مقام وی به عنوان برجسته ترین استاد آوازی ایران در این دوران کمک نمود. از نظر زیبایی شناسی ، صدای شجریان فاخر نیست و به هیچوجه به پای صدای افتخاری نمیرسد. ولیکن وی این کمبود را با تکنیک و وسعت خوانندگی ، درستی اجرا ، بیان واضح و تنوع تحریرها جبران نمود و به درجه امروز رسید. در مرور بر کارهای وی ، شیوه آوازی شجریان به مرور زمان پیشرفت نموده ولیکن جنس صدای وی نه. جنس صدای شجریان در دو دهه اول کارش بسیار متمایز و شنیدنی تر است. شجریان به مرور زمان ملودی و تحریر را به درست ادا کردن کلمات ترجیح داده است و این انتقاد بر کارهای بیست سال اخیرش وجود دارد. در ضمن وی نوعی باریک خوانی و کم حجم خوانی را در آموزش شاگردان خود به کار برده است که آسیبی بر هنر آواز ایران به شمار می آید. با این حال نباید از نظر دور داشت که شجریان در کار خود به نقطه کمالی از جهت ترکیب جمله های آوازی ، اجرای تحریرهای سنجیده و تلفیق شعر و موسیقی دست یافته است که
    به بهای یکنواختی رنگ صدا در کارهای مختلفش به دست آمده. شجریان در آواز سبک خاص خود را بنا می نهد که از سبک خواندن استادانی چون بنان و خوانساری و قوامی جداست. "آواز دیلمان" شجریان را با همین آواز از بنان و خوانساری مقایسه کنید تا معنی سبک خوانندگی آنها روشنتر شود.
    شهرام ناظری یکی از سمبل های موسیقی ایرانی چهل ساله اخیر است که بلافاصله و در کنار شجریان قرار میگیرد. صدای وسیع ، پرشور و حماسی اش به همراه شفافیت و صافی و زلالی اش او را از هر خواننده دیگری در این سالها جدا میکند. سری کارهای چاووش او را میتوان بهترین آثارش نامید. وی موسیقی عرفانی و مولانا خوانی را در موسیقی سنتی ایران باب نمود و حتی عناصر موسیقی مقامی یارسان کرمانشاه را وارد کارهایش نمود و در سالهای اخیر تحریرهای ریتمیک و ضربی را به آوازهایش افزوده است. ولیکن این نکته را باید گفت که با اینکه اجراهای زیادی داشته اما تعداد کارهای قوی و تاثیر گذارش به مراتب کمتر از کارهای معمولی اش است.

    پاسخحذف
  19. خوانندگان 5
    رنگ ، گرما و وسعت صدای افتخاری بی همتاست و ویرا از لحاظ وسعت صدا میتوان با ایرج مقایسه کرد. او بر صدایش بی نهایت مسلط است و از صدای قدرتمند و حجم بالای خود صدایی گرم را تولید میکند که بر شنونده اش تاثیری دلپذیر دارد. قدرت و سرعت تحریرهایش بی نظیر است و در حفظ رنگ آمیزی و تونالیته صدایش در سه نقطه اوج و میانی و بم کم نظیر. او با اجرای کارهایی از علیزاده و مشکاتیان بر سر زبانها افتاد و با "راز گل" به جایگاهی رسید که در آرزوی هر خواننده ایست. ولیکن پرکاری وی و از شاخه به شاخه پریدن هایش کار دستش داد و با اجرای آثاری که بیشتر در مایه های عربی و موسیقی کوچه بازاری بودند و خود آنها را پاپ می نامید به راحتی راه نزول را در پیش گرفت که شاید اینرا باید ناشی از شخصیت هنری وی دانست.
    وسیع ترین صدا از بم تا اوج در میان خوانندگان ایرانی را باید متعلق به ایرج بشطامی دانست ، صدایی که در عین قدرت و وسعت بسیار ساده و بی تکلف است. صدای غریزی و زنگ دار ولیکن پر تحریر و با انعطاف. تحریرهای بسطامی غیر منتظره است و مختص خود وی. شاگرد شجریان بود ، ولیکن هرگز به تقلید وی نپرداخت و سبک مختص به خود داشت. شخصیتی محجوب و بی مدعا که همین ویژگی هایش سبب شد که در هنگام حیاتش از جلوی چشمها دور بماند و آنقدر که زیبنده تکنیک و صدایش بود شناخته نشود.
    جای سخن از دیگر خوانندگان امروزی چون همایون شجریان ، علیرضا قربانی ، مختاباد و صدیق تعریف وجود دارد ، و هریک آثاری شنیدنی را بجای گذاشته اند ، آثاری که نشان از شخصیت آوازی مستقل آنها ندارد و بیشتر تقلیدی است از آثار استادان پیشین و یا تلاش در یافتن سبک مختص خودشان که خود بدل به ملغمه ای شده است. و اینکه خیل خوانندگانی که با طی دوران تلمذ ، یکشبه به آوازخوانی روی آورده و مدعی در این میانه هستند و کارهایشان تقلیدیست از استادان بویژه شجریان . و همه در آبکند راکدی که موسیقی سنتی ایران در این روزها به آن دچار شده ، چه از نظر خواننده و چه از نظر نوازنده. گاه فکر میکنم دوران طلایی و شکوفایی موسیقی ایرانی سپری شده و روزمرگی و در جا زدن به واقعه ای عادی تبدیل شده.
    موسیقی پاپ ایرانی نیز در اوج شکوفایی اش در دهه پنجاه چیزی بود نزدیک به موسیقی کوچه و بازار و ترانه های به یادماندنی آن روزها بیشتر مرهون ترانه سرایان هستند تا خوانندگان. موسیقی پاپ ایرانی بر خلاف پاپ غربی در چارچوب دردهای فردی و آه و ناله های عاشقانه درجا زد و جز فرهاد خواننده ای و آهنگسازی نیافت که به جامعه بپردازد و چند ترانه ای نیز که با صدای گوگوش و ابی و همینطور فریدون فروغی در این تقسیم بندی جای میگیرد ، گلهایی بودند در میان عتفزار وسیع موسیقی پاپ ایرانی. وضعیت امروز موسیقی پاپ ایران نیز که اظهر من الشمس است و باید گفت که این مرداب غمگین نیلوفری ندارد.

    پاسخحذف
  20. کژدم گرامی
    آنچه که من در این روده درازی هایم به آن پرداختم و در حقیقت به تکنیکهای خوانندگان پرداختم و آنها را از جنبه های مختلف ارزیابی نمودم ، نظر شخصی خودم هست و این نظر ممکنست برای برخی قابل پذیرش باشد یا نباشد. اگر به نوشته های من دقت کنید من واقعا صدای هردوی آنها را در حد بالایی میدانم ولیکن شخصیت آوازی آقای افتخاری مطلوب نظرم نیست و آقای مختاباد را نیز به دلیل نداشتن سبک آوازی خاص فقط بعنوان خواننده ای کمی بیشتر از معمولی ارزیابی میکنم ، هرچند که برخی از کارهایشان را واقعا می پسندم.
    متاسفانه موسیقی ایرانی بر پایه احساس بیان شده که عمدتا نه بوسیله موسیقی بلکه با کلام خواننده منتقل میشوند که کاملا در جهت مخالف موسیقی کلاسیک غربی قرار میگیرند و این از فرهنگ موسیقیایی ما ناشی میشود. از نظر من خواننده با مجموعه کارها و شخصیت هنری خود باید مورد ارزیابی قرار گیرد نه تنها بر اساس چند قطعه از کارهایش. ولیکن من نیز با شما هم عقیده هستم و گفته ام که صدای شجریان فاخته نیست و خود وی در جایی گفته است که "من اگر صدای افتخاری را داشتم ، دنیا را می گرفتم".

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.اکبر گرامی
      ورودِ من به این مسئله مانندِ شما نیست. من بیشتر به جنبهٔ «ساختار شناسیِ موسیقی» و «ساختار سازی» می اندیشم. به طورِ فردی با موسیقی آشناییِ حرفه ای و یا حتّی در حدّ «مُبتدی» نیز ندارم. فقط شنونده هستم. امّا شنونده ای از نوعی دیگر.
      من سخنانِ شما را روده درازی نمیدانم. بلکه «انتشارِ اطّلاعاتِ مفید» میدانم و فکر میکنم که نظراتِ من نیز در موازاتِ نظراتِ شما و شاید «مکمّل» نیز باشند و به رهروانِ «وادیِ موسیقی» کمک کنند.
      در هر حال هرچه میخواهد دِلِ تنگَت ... بگو.

      حذف
  21. کژدم گرامی
    کسی که موسیقی را از نگاه ساختارشناسی و ساختارسازی ارزیابی می کند ، نمیتواند شنونده ای مبتدی باشد. ساختار فقط در موسیقی کلاسیک غرب قابل پیگیریست و رصد کردن و شاید من اشتباه میکنم.نوشته اید که شنونده ای از نوع دیگر هستید ، اگر جسارت نباشد مایلم موضوع را تشریح کنید. در ضمن سپاسگزارم که اجازه دادید دلتنگی های خودم را بگویم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.اکبر گرامی

      اینکه میگویم شنونده ای مبتدی هستم؛ منظورم مزخرفاتی مانندِ «فروتَنی فروشی» نیست. اینرا جدّی گفتم. امّا یک «دانش آموز» هستم؛ آنهم از جنسِ «فضول».

      حذف
  22. سلام کژدم
    این دومین بار است که این مطلب را میفرستم .
    برای من همیشه آهنگ سازی و ساخت یک آهنگ بسیار عجیب است . نوعی خلقت است . آهنگ ساز نده چگونه می تواند ازقبل این آهنگ را تصور کند ؟
    ولی موسیقی را از جهات مختلف مورد بررسی قرارداد .
    ۱. آغاز موسیقی چگونه بوده است ؟
    ۲. ابزارهای مختلف موسیقی چگونه و بر چه محاسباتی طراحی ساخته شده اند ؟
    ۳. نقش محیط جغرافیایی در شکل گیری و تنوع موسیقی مناطق مختلف چگونه است ؟
    ۴. گسترش موسیقی در گذشته چگونه بوده است ؟
    ۵. تکنیکهای آواز خواندن و لحن های مختلف و ریتمهای مختلف برای بیان احساسات غم و شادی و عشق و هجران و آرزوها و رویاها همه از ابعاد موسیقی هستند
    ۶. اقتصاد موسیقی از گذشته تا اکنون شامل ساخت و خرید و فروش آلات موسیقی و آهنگها
    ۷. تاثیر و نیاز موسیقی بر اختراع و توسعه ابزارهای ضبط و پخش موسیقی
    ۸. رابطه موسیقی و طبقات اجتماعی
    ۹. موسیقی و هویت ملی و قومی
    ۱۰ . نقش موسیقی بر تغییرات فیزیکی جسم انسان . غمگین کردن . هیجان . شاد بودن و ترشح انواع هورمون ها و فعل و انفعال شیمیایی در بدن انسان
    ۱۱. موسیقی و جنگ و تاثیر موسیقی بر تهییج و شجاع کردن و جرات بخشیدن برای جنگ مانند. آهنگران و به کشتن دادن نوجوانان
    و همچنین انواع مارش های نظامی که باعث برانگیختن احساس حرکت و قدرت و نظم می شود .
    .
    ۱۲. نقش حکومتها در جهت دادن به موسیقی و به با توجه به اینکه بیشترین جامعه هدف موسیقی جوانان و نوجوانان می باشند. میتوان با موسیقی آنها را به انحطاطو نابودی و ابتذال کشاند . امروز ایران. که نه موسبقی می شناسند نه خواننده و نه شعر و بی هویتی کلمل این نسلها

    ولی در خواننده های این نیم قرن جدا از صدا چیزی که باعث محبوبیت آنها شد خود را نفروختن به حاکمیت است . بزرگترین راز ماندگاری شجریان. جدا از نقش اساتید موسیقی برو دقت در انتخاب شعر فاسد نبودن شجریان بود که نه به الکل جذب شد . نه تریاک . نه زن بارگی . و خود را به پول نفروخت .
    بی شرفهایی مانند داریوش مفنگی و آهنگ سازهایی مانند اسفندیار منفرد زاده و شاعری مثل اردلان سرافراز قبل از عنقلاب چه مرثیه ای می خولندند و بعد از عنقلاب لال شدند .
    و امروز هر ملتی برای معرفی خود بطور خلاصه و کوتاه یک سرود ملی دارد برای معرفی تاریخ و جغرافیای خود

    کانا

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      احتمالاً مطلبت را بارِ اوّل برای دوستِ دخترِت فرستادی. حالا روت نمیشه بگی.
      ایشون هم مطلبت را خونده و «غَشّ» کرده.

      دوستِ عزیز در اینجا بحث بر سرِ «موسیقی» و «رقص» است.
      به موسیقیِ «متعهّد» و «با ایمان» و «مقدّس» کاری نداریم.

      حذف
  23. کژدم آیا موسیقی میتونه انسان رو به خلسه ببره؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بله موسیقی میتواند در آغازِ راه به «مدیتیشن» کمک کند. امّا پس از مدّتی دیگر به هیچ عنصرِ خارجی به عنوانِ «موتورِ محرّک» نیازی نخواهید داشت و «مدیتیشن» به آسانیِ برگردانیدنِ رویتان از «این سو» به «دیگر سو» اتّفاق خواهد افتاد.
      به سرعتِ یک «بشکن زدن» در «دیگر سو» هستید.
      در خانقاهها از موسیقی و رقص برایِ «هیپنوتیزمِ دسته جمعی» و «Self Hypnosis» استفاده میشود.
      بقیّهٔ کار نیز با مزخرفاتِ بی پایهٔ «کلامی» که از طرفِ «پیر» و یا «مُرشد» به خوردِ پیروان داده میشود؛ ادامه می یابد.

      حذف
  24. نمیدونم چرا ولی حس میکنم واقعا هنر و بویژه موسیقی شکل مخدر داره بله به شما آرامش میده بله برای خود من خیالاتم رو به پرواز درمیاره ولی راستش رو بخوای به سمت خیالات بی ارزش و غیر سازنده میبره خیالات جذاب ولی بدون فایده من خودم از عاشقان موسیقی بودم روزی شاید چند ساعت موسیقی گوش میدادم سبک های مختلف ایرانی و فرنگی وعاشق نوع کلاسیک قرن هجدهمی بودم مثل باخ یا بت هوون با موسیقی پرنده خیالم به پرواز درمیومد خودم رو تو قصه هایی میدیدم که مغزم اون ها رو ساخته بود ولی خیلی وقت هست که دیگه زیاد گوش نمیکنم شاید در حد هفته ای یکبار و بعد از اون در کار خیلی پیشرفت کردم من در آکادمیا هستم و پژوهشگر در مسائل زیستی هستم الان حس میکنم که بدون موسیقی ذهنم منظم تر هست و تمرکزم روی کارم بیشتر و تلاشم مضاعف تر دوست ندارم مثل آخوندا باشم ولی واقعا فکر میکنم موسیقی خیلی شبیه مواد مخدر هست و اگه ترکش کنی خیلی ضرر نمی کنی!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نظر شما درست است. موسیقی میتواند بسیاری از اعضایِ «گونهٔ انسانی» را به «رویا پردازی» بکشاند و در حالی که «زندگیِ واقعی» در جایی دیگر در جریان است؛ آن اشخاص در جایی دیگر که وجودش فقط در ذهن آنها است زندگیِ خود را هدر بدهند.

      حذف
  25. دوست ناشناس
    اولین بار است که میشنوم موسیقی حالت مخدر داشته باشد و انسان را به خلسه ببرد. موسیقی آرامبخش است اگر مقصودتان کارهای باخ باشد. مهیج است اگر آثار بتهوون باشد ف چه سمفونی ف چه کوارتت ها و حتی سونات هایش. حتی عارفانه ترین آثار موسیقی ایران نیز خلسه آور نیست. دوست عزیز ، اگر آثاری موسیقیایی را سراغ دارید که حالت خلسه آور و تخدیر کننده داشته باشد ، به ما هم معرفی کنید ، شاید در مراکز ترک اعتیاد به کار بیاید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر کژدم گرامی
      جناب م اکبر
      فکر کنم بستگی به افراد و شرایط موجود داره. من خودم زمانی که عاشق بودم، همینجوری بودم. کلا تو هپروت یا حپروت بودم.
      روزی 5 الی 6 ساعت آهنگ گوش میدادم. حتی نصف شبا.
      من با نظر کژدم موافقم که موسیقی میتونه آدمو از زندگی واقعی دور کنه. درکش کردم.


      اشکان

      حذف
    2. م. اکبر گرامی

      فکر میکنم که آن دوستِ ناشناس به «یک بخش» از واقعیّتی اشاره کرد که بخشِ دیگرِ همان واقعیّت را به زیر سایه میبَرَد و از نظر پنهان می دارد.
      آن بخشِ «زیرِ سایه» این است «شخصی»؛ رویاهایی دارد که موسیقی کمک میکند تا آن رویاها «نظم» پیدا کنند.
      موسیقی با همهٔ انسانها رابطه برقرار میکند. به همین خاطر است که هیچ فیلم سینمایی را بدونِ «موسیقی متن» تولید نمیکنند. «موسیقیِ متن» مانندِ «چکُش» صحنه ها را در ذهنِ بینندّ میکوبد.
      در زندگیِ روزمرّه نیز ترانه هایِ گوناگون به تناسبِ «رؤیاهایِ فردی» با آن شخص رابطه برقرار میکنند و یا به آن رؤیاها «نظم» میدهند و یا مانندِ «بنزین بر رویِ آتش» میشوند.
      اینکه میگویید «حتّی عارفانه ترین آثارِ موسیقی نیز خلسه آور نیستند»؛ کاملاً درست است. امّا کسی که میخواهد «هیپنوتیزم» شود و به «خانقاه» میرود؛ همان موسیقیِ عارفانه که چند دقیقهٔ قبل «خلسه آور نبود»؛ ناگهان تبدیل به «پُتک» میشود.
      موسیقی میتواند مانندِ «ظرف» باشد که رویاهایتان را در آن بریزید تا شکل بگیرند و منظّم شوند.

      حذف
    3. کژدم گرامی
      به عبارتی برداشت ما از موسیقی است که این حالت را ایجاد میکند. درست است ، موسیقی رویاساز است ولیکن این کاملا به برداشت خودمان و هماهنگی فرکانسهای موسیقی با فرکانسهای مغز ما در لحطه شنیدن بستگی دارد.
      موسیقی در ضمن یک روش روان درمانیست ، و ممکنست که استفاده از آن به دلیل همین آرامبخش بودن باشد نه تخدیر و خلسه آور بودن.

      حذف
    4. م. اکبر گرامی

      این بخش از گفتهٔ شما که گفتید: «موسیقی رویاساز است ولیکن این کاملا به برداشت خودمان و هماهنگی فرکانسهای موسیقی با فرکانسهای مغز ما در لحطه شنیدن بستگی دارد.» ... لُبِ مطلب است.
      موسیقی اگر هماهنگ با رویاهایِ شما باشد میتواند «پُتک» شود و گرنه شما حتّی به آن گوش نخواهید داد.
      برخی آهنگها میتوانند آرام بخش باشند و برخی دیگر میتوانند با «خویِ درنده» هماهنگ شده و خطرناک شوند.
      این بحثها دیگر به «ساختار شناسیِ موسیقی» ربطی ندارند و به حوزهٔ «کاربُردِ موسیقی» مربوط میشوند که البتّه با «ساختار شناسیِ موسیقی» نیز
      بی رابطه نیست.

      حذف
  26. درود کژدم
    "موسیقی میتواند مانندِ «ظرف» باشد که رویاهایتان را در آن بریزید تا شکل بگیرند و منظّم شوند"
    آیا به تبدیل شدن رویاها به واقعیت، کمک می‌کند؟


    اشکان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکانِ گرامی
      من فکر میکنم که موسیقی این توانایی را دارد.

      در پیشنهاداتِ خودم که وعده اش را داده ام به ۲ و یا ۳ مورد که رؤیاهایِ دیرینهٔ من بوده اند اشاره خواهم کرد.

      حذف
    2. اشکان گرامی
      من نیز فکر میکنم امکان زیادی دارد. نمونه ای را ذکر میکنم. ریمسکی کورساکف یکی از برجسته ترین آهنگسازان روس بود. وی در اواخر قرن هیجده ، اپرایی را تصنیف کرد به نام "خروس طلایی" در شب افتتاح ، تزار حاضر بود و همینطور مردم. در پایان اپرا ، مردم علاوه بر تشویق آهنگساز شروع به هو کردن تزار و ابراز نارضایتی به وضع موجود نمودند که بدل به تطاهرات و شورش بزرگی گردید و با فرونشاندن غایله این اپرا به مدت بیست سال ممنوع گردید. همین وضعیت در مورد اپرای "بوریس گودانوف" ساخته موسورگسکی نیز روی داد و اپرا تا پس از انقلاب اکتبر هرگز اجازه اجرا پیدا نکرد.
      یکی از دلایل تصنیف مارش های نظامی تاثیر روانی و تهییج کننده آنست.
      در آلمان نازی آثار واگنر به همین منطور و تهییج مردم و سربازان بصورت مداوم از رادیو پخش می شد.

      حذف
  27. کژدم گرامی
    موسیقی که در خانقاه ها مبنای رقص (سما) قرار میگیرد ، در اصل ضرباهنگ و ریتم رقص را مشخص میکند. در اینجا حرکات و چرخش هاست که سبب خلسه میگردد. در رقص دراویش قونیه و چرخ زدن ها هیچ ساز خاصی به کار نمیرود.
    بالعکس در تنبور نوازی دسته جمعی یارسان ، هیچ رقصی وجود ندارد و هیچ حالت خلسه ای مشهود نیست.
    در کل تقریبا با عقیده شما تا حدی موافق هستم که برخی از انواع موسیقی ، حالتی شبیه به هیپنوتیزم جمعی ایجاد می کنند. همان حالتی که آثار کلیسایی باخ یا هایدن ایجاد میکند ، ولی این حالت فقط در هنگام اجرای موسیقی برقرار است و با اتمام و یا قطع آن سریعا از میان میرود. اصولا یکی از دلایل تصنیف مس ها ، موتت ها ، اوراتوریوها که در موسیقی باروک رایج بود و مرتبا به آهنگسازان سفارش داده میشد ، تاثیر روانی این آثار بویژه در محیط کلیساها بود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.اکبر گرامی
      به این نظرِ شما فقط پاسخی اجمالی میدهم.زیرا نمیخواهم در میانِ شاخه هایِ گوناگونی که میتوانند برویند و ما را از هدفِ اصلی که «ساختار شناسیِ موسیقی» است دور سازند.
      موسیقی «خلسه آفرین» نیست امّا به عنوانِ یک «محرّکِ اوّلیّه» میتواند موردِ استفاده قرار گیرد.
      البتّه با آنچه که شما «خلسه» مینامید و تا آنجایی که فهمیده ام آنرا همان «مدیتیشن» میدانید؛ به شدّت مخالفم.

      حذف
  28. با درود
    با توجه به اینکه گفته بودید بهترین نوع مدیتیشن عمیق را میشود در معابد بودایی آموزش دید؛
    پرسش من این است که چرا در این معابد هیچ کمکی از موسیقی گرفته نمیشود و تا آنجا که من میدانم نهایت موسیقی در آن گوش دادن به دم و باز دم خود فرد هست؛
    گرنه همه اش سکوت و تمرکز به نظر میرسه..
    پس تا اینجا که من فهمیدم موسیقی یک مخدر رایگان با کاربرد های بد و خوبه که میتونه نهایتا کمک کننده باشه اما واجب نیست و اینکه ظاهرا سالمترین سرچشمه های موسیقی؛ نوع بی کلامش هست.. تا آدرسی اشتباه در زمانی اشتباه به فردی اشتباه نده ؟؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما
      این دَرکِ من که میتوان «مدیتیشن» را در معابدِ بودایی آموزش دید؛ کاملاً اشتباه بود.
      آن معبدِ بودایی که چند سالِ پیش مانعِ ورودِ من به معبد شد؛ نشان داد که آنها نیز به شغلِ شریفِ «هیپنوتیزمِ دسته جمعی» و «مؤمن سازی» مشغولند.
      چیزی به نامِ «مدیتیشن» در «معابدِ بودایی» پیدا نمیشود.
      آن موجودِ «شارلاتان» که پیرِ خراباتِ آن معبد بود و هر روز «نیروانا» سر میکشید؛ وقتی مرا دید و شناخت؛ از قدرتِ «مدیریّتی» استفاده کرد و گفت:
      اگر این موجود واردِ معبد شود؛ معبد را به گُه میکشد.... فراموشش کنید.

      حذف
    2. در ضمن چیزی به نامِ «موسیقیِ خوب» و یا «موسیقیِ بَد» وجود ندارید. گویی که بگوییم: «چاقویِ خوب» و یا «چاقویِ بد».
      به عنوانِ مثال:
      ترانهٔ «حمیرا» را بر میدارند و اشعارش را تغییر میدهند و در «کارناوالِ رقص و آوازِ عاشورا» به عنوانِ «عزاداری» در جمجمه هایِ پُر از «پِهِن» فرو میکنند.

      حذف
    3. در اینجا پُرسشی دارم که به طورِ مستقیم به «ساختار شناسیِ موسیقی» مربوط است. فکر میکنم که در میانِ شرکت کنندگان در این مبحث «م. اکبر» گرامی شناختِ گسترده ای در رابطه با موسیقی دارد و میتواند پاسخ دهد. البتّه هر کسی که آشنایی دارد میتواند پاسخ دهد.
      مسئلهٔ دیگر اینکه شاید به نظرِ برخی از خوانندگان چنین برسد که «موسیقیِ آذربایجانی» و «موسیقیِ کُردی» را سانسور کرده ام؛ امّا اینطور نیست؛ زیرا این دو موسیقی را نیز از شاخه هایِ موسیقیِ ایرانی میدانم. حتّی بخشی از آنچه که «موسیقیِ عربی» نامیده میشود؛ نیز بخشهایی از موسیقیِ ایرانی هستند.

      پرسش:
      چه تعداد «دستگاه» و «گوشه» و .... در موسیقیِ ایران وجود دارند؟ و نقشِ آنها چیست؟

      حذف
  29. اصول و ساختار موسیقی سنتی ایران 1
    موسیقی ردیفی ایران اندیشمندانه ترین مصالح ساخت موسیقی را در اختیار آهنگساز یا خواننده قرار می دهد و بر پایه اصولی بنا نهاده شده که کاملا بر پایه قوانین فیزیک اصوات و ریاضیات قرار گرفته. بدون هیچ تعصبی ، هیچیک از ساختارهای موسیقیایی موسیقی دیگر اقوام و حتی موسیقی کلاسیک غرب به این درجه از پختگی و شناخت قوانین حاکم بر فیزیک صدا نرسیده اند.
    به منظور درک بیشتر این موسیقی باید به برخی از اصطلاحات رایج آن رجوع کرد تا بتوان ویژگیها و ساختار آنرا توصیف نمود.
    - کوچکترین بخش موسیقی ایران را "گوشه" مینامندو به زبانی ساده قطعه و قسمتی است از کل ملودیهای خاص ، آهنگی است که در فاصله یک دانگ ادا میشود و عموما دایره آن از پنج نت تجاوز نمیکند ولی در برخی از گوشه ها به هفت نت نیز میرسد. گوشه رابطه مابین نت اول و نتهای بعدی را با فاصله یا پرده مشخص میکند به عبارتی اختلاف فرکانسی و ارتباط نتها را در یک مجموعه کوچک مشخص میکند. به بیانی دیگر گوشه کاری به نت اصلی یا اول ندارد و با انتخاب شما که نت اول چه باشد ، اصول انتخای نتهای بعدی را تعریف میکند تا این مجموعه کوچک از لحاظ تونالیته و فرکانسی گوش نواز باشد. شاید این پرسش پیش بیاید که اگر گوشه تعریف شده پس آهنگساز یا نوازنده یا خواننده چه کاره است؟ جواب پرسش در هوشمندی بنیانگراران موسیقی ایرا نهفته است و توانایی سازها وصدای خواننده. بالاترین وسعت صدای یک ساز یا خواننده چهار دانگ است و این به این معناست که ساز توانایی ایجاد صداهایی را در چهار دور توالی نتها دارد به عبارتی 24 نت که دوتای آنها مشابه هستند که میشود 22 نت. گوشه به شما میگوید که برای ایجاد لحنی موسیقیایی ، میباید نت اول خودرا انتخاب کنید و چهارنت بعدی را بر اساس پرده های مشخص شده در گوشه انتخاب کنید. به عبارتی جملات پنج کلمه ای غیر مکرر از میان 22 کلمه. یعنی برحسب اینکه شما کدامیک از این 22 نت را اول در نظر بگیرید ، هر گوشه به شما 26000 لحن مختلف را ارائه میدهد که گوش نواز است. به عبارتی گوشه جمله ایست در موسیقی که می باید در جوار جملات دیگر بدل به پاراگراف گردد و ملودی اصلی را شکل دهد.
    گوشه ها به سه دسته بزرگ ، کوچک و سرگردان تقسیم میشوند . گوشه های بزرگ میتوانند به مدت ظولانی در طول یک اجرا نواخته شوند (بصورت و تکرار و واریاسیون) به مانند گوشه حجاز در ابوعطا و شوشتری در همایون. گوشه های کوچک در همه آوازها و دستگاهها وجود دارند و حالت پرکننده را دارند مانند گوشه سوز و گداز در اصفهان. گوشه های سرگردان گوشه هایی هستند که قابلیت اجرا در دستگاههای مختلف را دارند و برای پرده گردانی (انتقال از دستگاهی به دستگاه دیگر) استفاده میشوند ، مانند گوشه راک در ماهور که با آن وارد آواز اصفهان میشوند و یا گوشه شکسته در ماهور و بیات ترک که با آن وارد آواز افشاری میشوند.
    گوشه هایی که ساختار ملودیک و ریمیک دارند میتوانند در غالب بسیاری از دستگاهها و گوشه های اصلی قرار گیرند مانند گوشه مثنوی ، ساقی نامه و یا راک. گوشه های نیز که ریتمیک هستند فقط در یک دستگاه و گوشه خاص اجرا میشوند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.اکبر گرامی
      از اینکه وسط حرفتان میپرم؛ پوزش میخواهم.
      اگر به یکی از کامنتهایِ پیشینِ خود نگاه کنید؛ گفته بودید که « اگر میخواهی در رابطه با موسیقی ساختار شناسی کنی بهتر است که به سراغِ موسیقی غربی بروی».
      امّا اکنون سخنانی میگویید که نشان از «کشفِ ساختارهایِ شگرفِ موسیقی ایرانی» دارد.
      این تغییرِ نظر نتیجهٔ «سَفر» است. «مدیتیشن» برخلافِ «مزخرفاتِ صوفیگرانه» به دنبالِ «دیدنِ خدا؛ محمّد؛ علی؛ مسیح؛ ابوبکر؛ ابراهیم و ....» نیست. «مدیتیشن» یک «سَفر» و در گامِ نخست فقط «تماشا کردن» است. در این تماشا کردنها است که از «نگاه کردن» به «دیدن» میرسیم.
      بسیار خوشحالم که به وادیِ «مدیتیشن» وارد شدید و تماشا کردید و نتیجه آن شد که چیزهایی را دیدید که در آن کامنتِ پیشین؛ آنرا انکار کرده بودید. زیرا به جایِ «تماشا» و در نتیجه «دیدن»؛ در آن کامنت به «منطق» روی آورده بودید.
      البتّه این «گام» فقط گامی کوچک در «سو» است و اکنون به «دیگرسو» کاری نداریم.
      نه «رقصیدید» و نه بر رویِ رَوِشِ «تنفّس» تمرکز کردید تا به «خلسهٔ مقدّس» برسید.... بلکه فقط به «تماشا» نشستید و میبینید که توانستید «ببینید».
      من (کژدم) از موسیقی سر در نمی آورم؛ امّا زمانی که در گفتارهایِ گوناگون شنیده بودم که میتوان از این دستگاه به دستگاهِ دیگر رفت؛ به خودیِ خود فهمیدم که باید در این سفر از یک دستگاه به دستگاهِ دیگر؛ باید «پُلهایی» وجود داشته باشند. اکنون شما آن «پُلها» را بدونِ اینکه کژدم از شما بخواهد که «پُلها» را ببین و این ایده را در ذهنِ شما بکارد؛ به خودیِ خود این پلها را نه تنها دیدید؛ بلکه برایِ خوانندگان «نشان» دادید.
      از «فضولی کردن» عذر میخواهم.

      حذف
    2. کژدم گرامی
      بدون اغراق بگویم که شما مشوقی بودید برای نوشتن آن چیزی که در ذهنم بود و مراجعه ای مجدد و از نو یافتن. باور کنید که شما باعث شدید در ذهن و آگاهی خود مطالبی را بیابم که هرگز دقتی بر آنها نداشتم و من خود این را پوست اندازی نویی در خودم از شناخت موسیقی ایران می دانم. این بازنگری سبب شد که دیدم به برخی مطالب تغییر کند و معنی دوباره دیدن را که شما ذکر می کنید ، بطور ملموسی احساس کنم. شما باعث شدید که نگاهم به موسیقی ایران دچار تغییراتی شود و ازین بابت از شما سپاسگزارم.

      حذف
  30. اصول و ساختار موسیقی سنتی ایران 2
    گوشه ها کوچکترین بخش موسیقی ایران هستند که سینه به سینه نقل شده و به ما رسیده اند و اکثر از آنها خاستگاهی در قومیتهای گوناگون ایران دارند . حال باید از این جملات کوچک بتوان پاراگراف را ساخت و مفهوم اصلی را که همان ملودی است به شنونده منتقل نمود. ردیف در موسیقی ایرانی این وظیفه را بر عهده دارد.
    - ردیف: به طرز قرار گرفتن آهنگها و نغمات موسیقی (گوشه ها) گفته میشود که بر اساس روند گسترش ملودی و موقعیت مکانی در دانگ های یک دستگاه یا آواز مرتب میشوند. گوشه های مختلف در یک مجموعه در کنار هم قرار میگیرند تا ردیف را بسازند .
    برخلاف گوشه ردیف توالی مشخص شده و تعریف شده ای ندارد و آهنگساز بر اساس ملودی و تفکر خود میتواند ردیف آهنگی خود را بنا نهد به آن شرط که گوشه ها از یک مجموعه مشخص شده و تعریف شده گرفته شده باشند که این مجموعه را دستگاه یا آواز می نامند. به منظور آموزش هنرجویان ، اساتید موسیقی ایران در هر دستگاهی ردیفهایی را تعریف نموده اند که از گوشه های مشخصی تشکیل یافته. ردیفها بر اساس نام مصنف و راوی آن تعریف میشوند. از مهمترین ردیفهای موسیقی ایران میتوان به ردیف میرزا عبدالله به روایت نورعلی برومند ريال ردیف آقا حسینقلی به روایت علی اکبر شهنازی ، ردیف ابوالحسن صبا ، ردیف ابوالحسن صبا ، ردیف فرهت اشاره نمود. این ردیفها جنبه آموزشی دارد و نوازندگان و آهنگسازان برجسته در کارهای خود ردیفهای خاص خود را در اجرای اثر اعمال میکنند.
    موسیقی ایرانی بر گوشه بعنوان بخش اصلی تکیه میکند. تعداد گوشه های نقل شده در موسیقی ایران متفاوت ذکر شده ، موسی معروفی 471 گوشه را تعریف کرده و میرزا عبدالله 300 ، در سالیان اخیر و بمنظور آسان نمودن آموزش ، حدود 150 از آنها را آموزش می دهند. ولیکن میزان گوشه های به کار رفته در آثار موسیقیدانان ایران از 200 تا 400 متغیر است.
    با این حساب شاید بتوان معنی ساده ای از دستگاه تعریف کرد. به زبان ساده دستگاه ترکیبی است از تعدادی گوشه که به ترتیب معینی پشت سریک قرارگرفته اند و کوک و گام مخصوص به خود را داراهستند. گام در موسیقی کلاسیک غربی کلا از دو گام ماژور و مینور تشکیل یافته و لیکن در موسیقی ایرانی علاوه بر پرده های موسیقی غربی ، فواصل دیگری تعریف شده است و خود آنها نیز به کم ، بیش ، نیم تقسیم شده که پرده های ریزتری را در فاصله گذاری نت ها بوجود می آورند. به همین دلیل گام گذاری در موسیقی ایرانی بسیار متنوع تر از موسیقی غربی است و همین ویژگی است که سبب ایجاد دستگاههای گوناگون شده است.

    پاسخحذف
  31. اصول و ساختار موسیقی سنتی ایران 3
    تا زمان ناصرالدین شاه ، موسیقی ایران به مقام هایی تقسیم شده بود که سینه به سینه نقل میشد و هریک صاحب لحن های متفاوتی بودند که اجرای آنها بستگی به حافظه نوازنده داشت. موسیقی قدیم ایران علاوه بر دوازده مقام و شش آواز ، شامل بیست و چهار شعبه نیز بود که برخی از متون آنها را به عنوان گوشه های اصلی ذکر نموده اند.
    موسیقی امروزی ایران و تقسیم بندی آن مدیون میرزا علی اکبر خان فراهانی است ، یکی از بزرگترین نوازندگان تار که بسیاری از الحان موسیقی ایران را در سینه داشت. میرزا با دعوت و سماجت میرزا تقی خان امیرکبیر به تهران آمد و بزودی به عنوان برجسته ترین موسیقیدان عصر خود معروف گشت. وی دنباله کار فرصت الدوله شیرازی را گرفت ، مقام های ایرانی را مرتب نموده و تقسیم بندی جدیدی به آنها داد و آنها را در قالب "هفت دستگاه" و "پنج آواز" مرتب نمود و هریک را به صورت مجموعه ای با عنوان ردیف گردآوری و تدوین نمود. پسرانش آقا حسینقلی و میرزا عبدالله کار وی را پیگیری نمودند و موسیقیدانان بعدی نیز به مرتب نمودن و غنی کردن آنها اقدام نمودند تا اینکه رسما علینقی وزیری آنها را به گونه ای نوشتاری تنظیم نمود و عملا به فرم استانداردی برای موسیقی سنتی ایران تبدیل نمود.
    قبل از پرداختن به شرح این تقسیمات ، ابتدا لازمست که تفاوت میان دستگاه و آواز را دریافت. درست است که هردستگاه یا آوازی از گوشه های ویژه خود تشکیل یافته و دارای کوک و گام مخصوص به خود است ، ولیکن گستره صوتی در آوازها کمتر از دستگاههاست. قطعات سازی بدون خواننده در آوازها محدود و نادر بوده ولی در اجرای دستگاهها مفصل و رواج دارند. پرده گردانی (انتقال از دستگاهی به دستگاه دیگر) در آوازها بسیار محدود بوده و بخشی اصلی از اجرای آواز محسوب نمیشود ، اما این امر یکی از اجزای اصلی در اجرای یک دستگاههاست ، دلیل این امر اینست که آواز در موسیقی سنتی ایران اغلب یک مد دارد و همه گوشه ها در یک مد قرار میگیرند و امکان پرده گردانی محدود ، ولیکن در دستگاهها ، گوشه ها میتوانند در چند مد قرار گیرند و محدودیت پرده گردانی وجود ندارد.
    در موسیقی ایرانی امکان خواندن در تمامی دستگاهها فراهم است و حتی آوازها بعنوان زیر مجموعه ای از دستگاهها قرار میگیرند. اجرای تصنیف ها معمولا در ردیف های دستگاهها صورت میگیرد0 ولیکن عموما اجرای سازی در دستگاهها صورت مگیرد.
    هر دستگاهی با توجه به چگونگی ردیف ، قادر به انتقال حالت و احساس خاصی است که ویژگی آن محسوب می شود 0 شناسایی دستگاهها درامدیست بر شناخت ساختار بافتی موسیقی سنتی ایران.

    پاسخحذف
  32. اصول و ساختار موسیقی سنتی ایران 4
    موسیقی ردیفی ایران امروزه در هفت دستگاه (شور ، همایون ، ماهور ، سه گاه ، چهارگاه ، راست پنجگاه و نوا) و پنج آواز (دشتی ، ابوعطا ، افشاری ، بیات ترک و اصفهان) تقسیم شده اند . چهار آواز اول ذکر شده بالا متعلقات دستگاه شور و اصفهان از متعلقات دستگاه همایون می باشند. برخی از روایتها چو آواز بیات کرد در دستگاه شور و آواز شوشتری در دستگاه همایون یا چهارگاه را آوازهایی مستقل میدانند.
    - دستگاه شور: شور را مهمترین و مادر دستگاههای ایرانی می شناسند. بر خلاف دیگر دستگاهها همناممقام های قدیمی ایران نیست ولیکن درحات آن با مقام حسینی منطبق است که از گوشه های همین دستگاه است. برای دستگاه شور بیش از هفتاد گوشه برشمرده اند و دارای سیزده گوشه اصلی و مرکزی است. گوشه مشخصی برای پرده گردانی ندارد و معمولا اجرای دستگاه شور تماما در خود دستگاه است. روح کلی آن حزن انگیز و متداعی غم و اندوه است. آلبوم یاد ایام و معمای هستی شجریان از نمونه های این دستگاه هستند.
    - همایون : این دستگاه بیانگر نوعی موسیقی مجلل ، با وقار ، آرامش بخش و زیباست ، نه حزن و اندوه شور را دارد و نه شادی و فرحبخشی ماهور را. اغلب لالایی ها ی نقاط مختلف ایران و حتی موسیقی زورخانه ای از ملودیهای این دستگاه استفاده می کنند. برای همایون بیش از پنجاه گوشه ذکر کرده اند. سرگشته قوامی ، بهار دلنشین بنان و طاقتم ده مرضیه در این دستگاه تصنیف و خوانده شده اند و آلبوم "بیداد" شجریان نمونه ای از این دستگاه است. قابل پرده گردانی به دستگاههای نوا ، سه گاه و چهارگاه را دارد.
    - ماهور : از نظر فواصل منطبق با گام ماژور در موسیقی غربی است و شاد ترین لحن را در دستگاههای ایرانی دارد. احساس شجاعت ، شادی و امیدواری را به شنونده القا میکند. برای آن نزدیک به شصت گوشه شمارده اند و به دلیل ملودی روان آن در بیشتر جشنها نواخته میشود . سرو چمان شجریان ، مرغ سحر و زمن نگارم درویش خان از نمونه های تصنیفی و آلبوم ماه مجلس مختاباد از نمونه های این دستگاه هستند. برخی از گوشه های ماهور زمینه پرده گردانی به بسیاری از دستگاههای دیگر را ممکن می سازند . ماهور بطور خاص در موسیقی محلی کردستان و لرستان رواج دارد.
    - سه گاه : به احتمال زیاد این دستگاه از موسیقی مقامی سرچشمه گرفته و آنرا کهنترین دستگاه موسیقی ایران می دانند . از نظر مد آوازی با افشاری نزدیک است . حزن انگیز است ولی غم و اندوهی که به امیدواری گرایش دارد و میتوان آنرا گونه ای شادی تصور نمود . نزدیک چهل گوشه برای آن برشمرده اند. برخی گوسه گاه با نام مشابه در چهارگاه وجود دارند و میتوان این دو دستگاه را به نوعی برادر دانست. من از روز ازل بنان ، رسوای زمانه مرضیه چهار مضراب مخالف سه گاه مشکاتیان از نمونه های این دستگاه هستند.
    - چهار گاه : با دستگاه سه گاه مرتبط هستند و میتوان تمامی گوشه های سه گاه را در چهارگاه اجرا نمود ، ولیکن گوشه های خاص چهارگاه در سه گاه قابل اجرا نیست. بیش از 60 گوشه برای آن شمارده اند. این گوشه ها برخی حالت اندوه ، برخی حالت شادی و برخی حالت وقار را منتقل می کنند و از طریق پرده گردانی به همایون منتقل میشود. چهار گاه از نظر موسیقی شناسی نماینده کامل همه ویژگیهای موسیقی ایرانی است. در تعزیه خوانی و نوحه خوانی مرسوم است ولیکن برخی از شادترین قطعات موسیقی ایرانی چون رنگ مبارک باد و رقص باباکرم در چهارگاه هستند.

    پاسخحذف
  33. اصول و ساختار موسیقی سنتی ایران 5
    نوا : با مقام نوا مطابق است ودر پیوندی نزدیک با بیات اصفهان و رابطه ای تنگاتنگ با شور. تعداد گوشه های آنرا سی و شش ذکر نموده اند . این گوشه ها لحن و آهنگ ملایمی دارند ، نه زیاد شاد و نه زیاد غمگین. در مجالس معمولا آنرا در پایان میهمانی می نواختند. اغلب شعرهای عرفانی و بویژه اشعار حافظ در این دستگاه خوانده میشود. نی نوا از حسین علیزاده ، آلبوم چهره به چهره از شجریان و نوا و دود عود پرویز مشکاتیان در این دستگاه تصنیف و اجرا شده اند.
    راست پنجگاه : هرچند کمتر ز دستگاههای دیگر اجرا میشود ، ولیکن دستگاهی کامل است که تمامی ویژگیهای دیگر آوازهای موسیقی ایران را داراست. موسیقیدانان بر این باورند که این دستگاه مختص آموزش بنا شده است چون با هیچیک از مقام های موسیقی ردیفی ایران مطابق نیست. از جهاتی با سی و شش گوشه مختص به خود تا حدی شبیه ماهور است و امکان پرده گردانی به تمامی دستگاههای دیگر را دارد . برای مرکب نوازی و مرکب خوانی مناسب است و آلبومهای چون راز و نیاز از افتخاری ، چشمه نوش از شجریان و بهاران آبیدر از شهرام ناظری در این دستگاه تصنیف و اجرا شده اند.
    به غیر از هفت دستگاه فوق در موسیقی ایرانی پنج آواز وجود دارد که به نوعی پایه موسیقی آوازی ایران را شکل می دهند.

    افشاری : از متعلقات دستگاه شور است ولیکن تا حدی مستقل از آن و منسوب به ایل افشار در شمال خراسان. آوازیست محزون و غم انگیز و بسیار خوش پسند , با حالتی مالیخولیایی و تاثیرگذار که در مناجات ها بسیار مورد استفاده است. گام آن به سه گاه نزدیک است . بیست گوشه دارد. با گوشه عراق به ماهور منتقل میشود و با رهاب به شور. گوشه مثنوی در افشاری سبکی خاص خود دارد که مثنوی پیچ نام دارد. رفتم که رفتم مرضیه ، غوغای ستارگان پروین ، کاروان شهرام ناظری در این مایه آوازیست. "این دهان بستی دهانی باز شد" شجریان در گوشه مثنوی این آواز خوانده شده.
    دشتی : از متعلقات دستگاه شور دارای بیشترین نزدیکی با این دستگاه . احتمالا برگرفته از مقام های موسیقی دشتستان ، هرچند برخی از گوشه های این آواز غرابت نزدیکی با موسیقی شمال ایران دارد. این آواز بطور سنتی غم انگیز است ولی امکان خواندن در دیگر حالات را نیز داراست. 26 گوشه برای آن شمرده اند که گوشه دیلمان از شناخته شده ترین آنهاست. بسیاری از ترانه ها و لالایی ها در نقاط مختلف ایران در این آواز خوانده میشوند. الهه ناز بنان ، کاوان بنان , شب کویر سکوت شجریان ، شروه خوانی و همینطور سرود ای ایران در این آواز خوانده شده اند.
    بیات ترک : از متعلقات شور است ولیکن به دلیل نزدیکی به ماهور قابلیت اجرایی بسیاری از گوشه های ماهور را دارد. نام این آواز به ترک قشقایی اشاره دارد که گویشی از نوع ترکی آغوز دارند ، و به دلیل محل زندگی آنان گاه این آواز را بیات زند می خوانند. شانزده گوشه را برای این آواز برشمرده اند ولیکن در ردیف میرزا عبدالله ، چهارده گوشه برای آن ذکر شده . دارای احساس حزن و اندوه بسیاریست و بخصوص در گوشه هایی چون دوگاه و روح الارواح مناسب با تعزیه خوانی. با در نظر گرفتن فواصل با مقام ملایم دلگشا در موسیقی مقامی منطبق است.
    تصنیف اندک اندک شهرام ناظری در این آواز خوانده شده.

    پاسخحذف
  34. اصول و ساختار موسیقی سنتی ایران 6
    ابوعطا : این آواز نیز از متعلقات شور است و برای آن حدود 21 گوشه برشمرده اند . ریشه نام این آواز مشخص نیست . حالتی غم انگیز و سوزناک دارد به شیوه ای یکنواخت و عامه پسند . گوشه حجاز دز این آواز که دارای حال و هوای عربی است و نزدیک بودن احساس آن با شور ، سبب شده که بخشی از موسیقی مذهبی ایران همچون اذان و قرائت قران در این آواز صورت گیرد. عشق داند شجریان ، بهار دلکش منسوب به درویش خان و تصنیف آتش دل تاج از نمونه های این آواز هستند.
    اصفهان : که آنرا بیات اصفهان نیز می نامند آوازیست از ملحقات همایون و از لحاظ فواصل بسیار نزدیک به گام مینور در موسیقی غرب. معمولا موسیقیدانان احساسات متفاوت را به آن نسبت میدهند که مابین گاهی شاد و گاهی غمگین توصیف میکنند ولیکن برخی آنرا مانند همایون دارای غمی عمیق می دانند . احساس عمیق مرکب از غم و شادی شاید بهترین توصیف برای بیات اصفهان باشد . برای آن بیش از بیست و پنج گوشه برشمرده اند ولیکن گوشه های مهم آن شش ذکر شده است. آواز اصفهان قابلیت پرده گردانی با شور ، همایون ، ماهور ، سه گاه و چهارگاه را دارد. شاید بتوان گفت که به نامترین قطعات موسیقی ایران در این آواز تصنیف و اجرا شده اند. مرا ببوس گل نراقی ، بوی جوی مولیان بنان ، آمد نوبهار ، دوران کودکی و بردی از یادم دلکش ، شورعاشقانه علیرضا افتخاری ، جان مریم نوری از ترانه های اجرا شده در این بیات هستند . سرود یار دبستانی و پیش درامد بیات اصفهان مرتضی نی داوود نیز از جمله قطعات شناخته شده در آواز اصفهان هستند.
    در اینجا لازمست به نکته ای اشاره کرد. در موسیقی سنتی ایران مایه شوشتری که در دستگاه همایون طبقه بندی شده مورد اختلاف است و برخی آنرا یک آواز و برخی یک دستگاه کوچک جداگانه محسوب می دارند. خیام در برخی از آثارش ریشه هایی از آنرا به دست می دهد. هنوز نیز در برخی از نواحی بوشهر و فارس ، ترانه هایی در این گوشه در مراسم عروسی اجرا میشود. ولی شوشتری به کل احساسی غم انگیز به شنونده می دهد و بدین سبب در مراسم تعزیه مورد استفاده است. تصنیف بیقرار و کاروان شهید شهرام ناظری و ترانه غوغای ستارگان پروین در این مایه است و همینطور شوشتری برای ویولن و ارکستر از حسین دهلوی.
    بیات کرد که در متعلقات دستگاه شور بعنوان گوشه قرار گرفته مورد اختلاف است و برخی آنرا آوازی مستقل ارزیابی می کنند. احتمالا ریشه در کردستان دارد و از نظر ردیف شناختی شباهتهای زیادی با دشتی دارد و به همین دلیل نیز در برخی از ردیفها جزیی از دشتی به حساب آمده. تصنیف سنگ خارا با آهنگی از تجویدی و خوانندگی مرضیه از مشخصترین نمونه های بیات کرد است.
    با توجه به این مطالب باید گفت که موسیقی سنتی ایران مصالح لازم و بافت لازم را برای آهنگساز و نوازنده و خواننده به نحوی کامل فراهم آورده ، و اصول لازم برای به کارگیری آنها را آماده نموده. هیچ کمبودی از لحاظ گام در موسیقی سنتی ایران وجود ندارد و از این لحاظ سروگردنی بالاتر از تمام موسیقی مشرق زمین و حتی موسیقی کلاسیک غربی قرار میگیرد. تنها ایرادی که به گوشه ها و مایه های موسیقی ردیفی ایران گرفته میشود برتری فراوان گام های مینور در آنست که کلا احساس اندوه و غم را تداعی می کنند و بطور کلی میگویند که امکانات موسیقی ایرانی برای تولید موسیقی شاد کم است. اولا که چنین برداشتی کمی غیر منصفانه است و اگر هم چنین باشد ، موسیقی ردیفی ایران میراث فرهنگی ملتی است که در طول چهارده قرن تاریخ همیشه دغدغه زیستن داشته است.

    پاسخحذف
  35. اصول و ساختار موسیقی سنتی ایران 7
    گوشه ها و ردیف ساختار اصلی موسیقی ایران را تشکیل می دهند ، ولیکن علاوه بر اینها فرم نیز بخش مهمی از ساختار این موسیقی است. در موسیقی ردیفی چند فرم اصلی رایج هستند که رایجترین آنها به صورت پیش درآمد ، چهار مضراب ، آواز ، تصنیف و رنگ اجرا میشود. جای برخی از این اجزاء را میتوان با یکدیگر عوض نمود و یا حتی برخی از آنها را تکرار نمود. پیش درآمد قطعه ای ضربی است و قبل از درآمد نواخته میشود. ضرب آن غالبا آهسته و کند است اگرچه با ضرب های تندتر نیز ساخته و اجرا میشوند. مشخصه اصلی پیش درآمد معرفی گوشه های اصلی ، رفتن و بیرون آمدن از آن و درهم تنیدن ریتم از مشخصه های آنست. عموما به صورت ساده ، بدون هارمونی و یک صدایی توسط نوازندگان اجرا میشود. درویش خان سازنده بهترین انواع پیش درآمد است و راک ماهور وی از شناخته ترین آنها.
    برخی چهار مضراب را یکی از مهمترین و عامه پسندترین قالبهای اجرایی موسیقی سازی می دانند. این فرم جوان است و از دوران قاجار متداول شده. به زبان بسیار ساده میتوان گفت که چهار مضراب قطعه ایست که معمولا با ضرب تند (تمپوی بالا) بالا اجرا میشود و معمولا برای رفع یکنواختی در میان آواز استفاده میشود. در چهار مضراب ها بر خلاف تصنیف ها و رنگ ها نقش زیادی به جمله های ملودیک داده نمیشود بلکه نت پایه بصورتهای گوناگون اجرا میشود و بیشتر برای نمایش مهارت و تندنوازی نوازندگان است. چهار مضراب ها یک الگوی ریتمیک مشخص را بارها تکرار می کنند با ثابت نگهداشتن یک یا چند نت خالقی چهار مضراب را مانند اتود در موسیقی غربی می داند. چهار مضراب شهناز و یاحقی ، چهار مضراب درویش خان و صبا ، چهار مضراب های حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان با پایه ثابت و فرم قدیمی از نمونه های این فرم هستند.
    تصنیف رایجترین و مورد پسندترین فرم رایج موسیقی ایران است. این اصطلاح از قرن هشتم هجری رایج بوده و در قرن دهم به اوج میرسد. قدیمترین تصنیفهای بجای مانده مربوز به زمان عبدالقادر مراغه ای در دوره تیموریان است. ای فرم حتی در زمان صفویه و زندیه رایج بود ، اما شکل امروزی آن به اوخر دوره قاجاریه و آغاز مشروطه بازمیگردد. تصنیف ها بیانگر وضعیت سیاسی و اجتماعی آن دوران شدند و نقش بیشتری به موسیقی تا شعر در آنها داده شد. شیدا تصنیف را از کوچه و بازار به مافل هنری برد و عارف محتوا و مضامین را در تصنیف بهبود بخشید. اصطلاح ترانه در دهه سی وارد موسیقی ایران گردید و جای اصطلاح تصنیف را گرفت. کلا تصنیف قطعه ایست که سه گوشه داشته باشد. موزون بوده و در آن آمیختگی تنگاتنگ کلام و موسیقی نمود دارد. ترانه ها انواع متفاوت داشته و بر اساس مضمون تقسیم بندی میشوند ، از ترانه های عامیانه و روستایی ، ترانه های عرفانی ،قومی ، میهنی و سیاسی ، مذهبی ، رزمی یا بزمی. دوران اوج ترانه سازی در ایران از نیمه دوم دهه سی تا پایان نیمه اول دهه پنجاه بود . در سالهای اخیر علی رغم توجه و رغبت به ترانه ، نبود ترانه سرا بازگشت به آن دوران اوج را مشکل نموده.
    رنگ نیز از فرم های اصلی موسیقی ایرانی است که برای شادی و رقص نواخته میشده ، ضرباهنگ آن تند بوده و معمولا در انتهای اجرای دستگاه نواخته میشود. رنگ احتمالا از قدیمترین فرم های موسیقی ایرانی است ولی شکل امروزی آن در دوره معاصر قوام یافته . در هر ردیف دستگاه چند رنگ وجود دارد و برخی در چند دستگاه ردیف شده اند. شهرآشوب ، حربی ، حاشیه ، لزگی ، دلگشا ، نستوری از شناخته شده ترین گوشه های رنگی هستند. آهنگسازان معاصر نیز رنگهایی تصنیف کرده اند همچون رنگ دشتی از سماعی ، رنگ ماهور از درویش خان ؛ رنگ قاسم آبادی از صبا.
    به گاه بررسی ساختار موسیقایی غیر از مطالب فوق سبک ملودی ها ، هارمونی و سازبندی نیز باید مورد توجه قرار گیرند.
    در خاتمه باید این حقیقت را مد نظر قرار داد که موسیقی سنتی ایران علی رغم تمام کارآمدیها و توان بالقوه خود بیشتر موسیقایی است که فردی است و ضعفهایی در راستای بافت چند صدایی ، پولی فونیک ، و استفاده از تضادهای صوتی دارد.
    حسین دهلوی در آثارش به مانند کنسرتینو برای ارکستر و سنتور و یا شورآفرین ، بیژن و منیژه برای ارکستر سمفونی و سرباز برای گروه کر و ارکستر و فانتزی برای تار و ارکستر و دیگر کارهایش سعی بسیار نمود با استفاده از اصول ساختاری موسیقی کلاسیک غرب میان سازهای ایرانی و ارکستر تلفیقی را ایجاد نماید ولی بستگی به شنونده دارد که موفقیت وی را ارزیابی نماید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.اکبر گرامی
      نمیدانم به چه زبانی سپاسگذاری کنم. به نوبهٔ خود بسیار آموختم. شاید این مبحث یکی از بهترین مطالبی است که در این وبلاگ منتشر شده است و بخشِ اصلیِ این مطلب را نوشته هایِ شما تشکیل میدهد و من فقط یک پرسشگر بودم.
      آنچه که به عنوانِ یک «دانش آموزِ فضول» چشمِ مرا گرفت؛ ۲ مطلب است:

      ۱- با تعداد ارقامی که شمردید (تعدادِ دستگاهها؛ آوازها؛ گوشه ها و ....) تقریباً به عددِ «هزار» نزدیک میشویم.
      اگر یک مجموعهٔ صِرفاً عددیِ «هزار عددی» داشته باشیم و بخواهیم آن اعداد را در دسته هایِ ۲ تایی و ۳ تایی و چهار تایی و ... دسته بندی کنیم شاید تعدادِ ترکیبات؛ بیش از ۱۰ میلیارد باشد و اگر برایِ هر یک از اعداد؛ «اوّل بودن» و «دوّم بودن» و «سوّم بودن» و .... را اضافه کنیم با دسته بندیهایِ گوناگونی که ترکیباتِ گونهٔ نخست فقط بخشی از آن است خواهیم رسید و مجموعهٔ این ترکیبات شاید به هزاران میلیارد ترکیب برسد.
      از نظرِ دسته بندیِ صرفاً ریاضی میتوانیم بفهمیم که چه قدرت و پتانسیلی در موسیقیِ ایرانی نهفته است.
      البتّه توضیح دادید که از برخی آوازها نمیتوان به آوازهایِ دیگر و یا از فلان دستگاه نمیتوان به دستگاهِ دیگر «پُل» زد. امّا من فکر میکنم که «کار نَشُد ندارد» و اگر تا کنون انجام نشده است و تلاشهایِ محدودی شده است؛ وظیفهٔ بعدیِ «استادانِ فرهیخته»؛ «ابزار سازی» است تا این «درهایِ ظاهراً بسته» را بگشایند. گویی که پیچ و مهره ای دارید که با هیچیک از «آچارهایِ موجود» باز و بسته نمیشوند. وظیفه این است که «آچارِ جدیدی ساخته شود».
      این «آچارِ جدید» حتماً باید یک آچارِ خیالی از «جنسِ موسیقی» باشد و چه بسا نیاز به آفرینشِ «سازی جدید» برایِ اجرا شدن داشته باشد.
      یکی «مولکول» را میبیند و حدّ اکثرِ تواناییِ «ذِهنِ منجمِدَش» به این میرسد که بگوید: «قدرتِ خدا را ببین .... الله اکبر.... الله اکبر» ودر همان برکه میماند و «می گَندد».
      دیگری نیز همان «مولکول» را میبینید و به فکرِ «مهندسیِ مولکولی» می افتد و «نانو تکنولوژی» را «می آفریند» و درهایِ بزرگی را میگشاید.

      ۲- در این اقیانوسِ بیکرانِ موسیقیِ ایرانی؛ نمیدانم که چگونه است که برخی به جایِ ساختن ترکیبهایِ جدید که پیشترها ساخته نشده اند نمی پردازند و کارشان به «تقلید» از دیگران روی می آورند. به این «مقلّدینِ جویایِ نام» باید گفت:
      ساختنِ «آچار» برایِ «ناگشوده ها» را وِل کُن .... حدّ اقل «ساختاری» بساز که پیشتر از تو کسی نساخته است. چرا با «تکرار» خودت و دیگران را فریب میدهی؟

      حذف
  36. خوانندگان گرامی
    میبینم که همگی ساکت هستید و فقط «گوش میدهید». در آیینِ «شمنی» به این میگویند: «صدایِ یک دست».
    صدایی که در «همهمه» شنیده نمیشود زیرا دستهایِ زیادی ایجادِ «صدا» میکنند و صدایِ اصلی در میانِ صداها «گُم» میشود. این «سکوت» به هیچ وجه «بد» نیست. بلکه یک «آغاز» است.
    اکنون زمانِ آن است که شماها نیز چیزی بگویید.
    اگر تا یک ساعتِ دیگر صدایی از شماها نشنیدم؛ یکی از پیشنهادهایی را که قولش را داده بودم؛ مطرح خواهم کرد.
    این «یک ساعت» برایِ «فکر کردن» نیست؛ بلکه به خاطرِ کسانی است که چه بسا وقتِ شنیدن را نداشته اند و برای خواندنِ مطالب اکنون به وبلاگ مراجعه کرده اند.

    پاسخحذف
  37. سلام کژدم
    درست است که موسیقی ایرانی پتانسیلرخیلی زیادی دارد اما ساختن و ظهور استعداد جدید و سازنده آچار جدید به یک. بستر و زمینه نیازمند است .
    در زمان قاجار به پهلوی و در زمان پهلوی به خدمت گذاران موسیقی از جهات مختلف بستر فراهم بود
    ۱. استخدام اغلب این افراد در رادیو تلویزیون برای اینکه کمتر دغدغه نان داشته باشند .
    ۲. توجه و ارزش نهادن به موسیقی و نوازنده و خواننده کما اینکه افراد شاخص موسیقی آن زمان را ما می شناسیم فرامرز پایور . شهناز بدیعی. و.... ولی امروز ممکن است اساتید بزرگی وجود داشته باشند اما در کجا و به چه کسانی هنر خود را عرضه کنند ؟
    و امروز با پرو بال دادن به تهی و محسن نامجو و ساسی مانکن و هنر و‌هنرمند را به انزوا کشانده اند .
    ۳. موسیقی اقوام ایرانی علی الخصوص کردی که ضمن همپوشانی با موسیقی سنتی ایران دارای مختصات ویژه خود است و ترکهای عثمانی به شدت در حال چپاول آن به نفع خود می باشند بجای حفظ و حراست و مهر ایرانی زدن در حال زدودن آن و بعنوان موسیقی بی کلاس دارد از دست میرود .
    موسیقی و رشد آن مثل هر کار دیگر پول و حکومت نیاز دارد .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      اگر اینگونه است؛ ....
      حکومتی «فرهنگ ساز» بنا کنید و از «ذِق وِقّ» بپرهیزید. زیرا «ذِقّ و وِقّ» به جایی راه نمی بَرَد.
      اگر می بَرَد؟!!! بگویید.

      حذف
    2. خوانندگانِ گرامی
      اگر به سخنِ خواننده ای که «سلام» گفت؛ توجّه کنید؛ میبینید که «اسمان» را به «ریسمان» حواله میدهد.
      مگر کسی دست و پایِ «همایونِ شجریان» را بسته است و یا او را تهدید کرده اند که نباید «آهنگِ جدیدی بسازد»؟... این موجود استعدادش تا اینجا همین بوده است که بروز داده است. شاید در آینده استعدادهایِ دیگرَش شکوفا شوند.
      زمانی که تقاضا کردم که لطفاً به سراغِ «منطق» (Logical Reaso0ning) نروید؛ به همین خاطر بود. زیرا منطق معمولاً یک «اصلِ کذایی» را به عنوانِ یک «باور» در ذهنتان فرو میکند و بر اساسِ آن «اصلِ کذایی» برایتان «کلماتِ بی جان» که ظاهراً درست به نظر میرسند بیرون میریزد (مزخرفاتِ کلامی).
      میگویم که «مثلِ حیوانِ درنده رانندگی نکنید»....
      پاسخ میدهند که چون «پلیس فاسد است» اینکار را میکنیم. حال اگر حکومتی فرهنگساز بر سرِ کار بیاید و اتوموبیلِ راننده ای را که مثلِ حیوانِ درنده رفتار میکند را اوراق کُند؛ خواهید گفت که از دستِ یک دیکتاتور راحت شدیم و به دستِ دیکتاتورِ دیگری افتادیم.... اگر هم کاری نکند؛ خواهید گفت که «کاسه همان کاسه است و آش همان آش».
      من حالم از این مزخرفات به هم میخورد.

      حذف
  38. به نظرم موسیقی یعنی ایجاد هماهنگی بین مولکول های هوا و اجبار اونها به رقصیدن هماهنگ با هم یعنی درواقع رقص هماهنگ مولکول های هوا موسیقی رو به وجود میاره و نت ها و زیر و بم های موسیقی مثل حرکات ظریف یک رقاصه هست که هرچقدر زیباتر نواخته بشه و رقص مولکول های هوا زیباتر باشه موسیقی زیباتری خواهیم داشت و مولکول های بدن ما هم مثل دومینو با این هماهنگی مولکولی خودشو هماهنگ میکنه و همراه و هماهنگ با اون به رقص در میاد که رقص رو اونطوری که میشناسیم به ما نشون میده، در واقع رقص و موسیقی مثل یین و یانگ میمونن که به هم وابسته ان و هر کدوم دیگری رو به وجود میاره

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشاره به «یین» و «یانگ» که خرافه ای «پسا شمنی» در چین است و از طرفِ «Pagan»های چینی برایِ توضیحِ ناشناخته ها بافته شده است؛ هیچ ربطی به بخشِ نخستِ سخنانِ شما ندارد. بخشِ نخستِ سخنانِ شما نوعی توضیحِ فیزیکی بود و آوردنِ نامهایِ «یین» و «یانگ» نوعی «اظهارِ فضله» ... درست شنیدید ... «اظهارِ فضله»... تا بگویید که با «خدایِ اسمان» و «خدایِ زمین» در فرهنگِ «تائوئی» چینی آشنا هستید.... «نوچ» آشنایی ندارید
      «اظهارِ فضله» چیزِ بدی است و برایتان «مدال» نمی آورد.
      نصیحت:

      با «یی چینگ» زیادی فال نگیر..... از «فالِ حافظ» و «استخاره» بهتر نیست. «یی چینگ» هیچ ربطی به «آیینِ تائو» ندارد.
      پاسخ نیز نده زیرا برایِ «اتلافِ وقت» حوصله ندارم.

      حذف
    2. «زمین و آسمان»؛ «نور و ظلمت»؛ «خدا و شیطان»؛
      دوگانه هایی هستند که توسّط آخوندهایِ «Pagan»ها برایِ توضیحِ هستی آفریده شدند. در توضیحِ موسیقی دیدید که «دوگانه» ای وجود ندارد امّا عدّه ای هستند که میخواهند بگویند «دنیا مانندِ یک سمفونی» است و همهٔ «کائنات در حالِ بزن و برقص» هستند. هیچیک از این تعبیرها حتّی یک «پاپاسی» به دانشِ بشری نیفزوده اند و فقط نوعی «آدامس» تولید کرده اند که هزاران سال است گونهٔ انسانی را به «جویدنِ بی محصول» مشغول کرده است که در زبانِ فارسی به «ژاژ خوایی» معروف است.

      حذف
  39. پیشنهادِ نخست:

    من(کژدم) هنرهایِ رزمی را با کاراته و سبکِ «کان ذن ریو» شروع کردم که گفته میشد «سبکی ایرانی» بود. زیرا بنیانگذارش «استاد فرهاد وارسته» بود.
    پس از مدّتی هیچگونه «زندگی» در این سبک ندیدم و اساتیدش با «ذن» آشنایی نداشتند و فقط «ادایش» را در می آوردند.
    از سبکِ «شوتوکان» نیز حالم به هم خورد زیرا بر رویِ «کاتا» تکیه میکرد؛ امّا شاگردان و استادانش مانندِ «میمون» حرکاتی را تکرار میکردند که سالیانِ سال تکرار می شد و سخن فقط بر سرِ «اجرایِ بهتر» بود. در رابطه با «ذن» نیز به همان نسبتِ «کان ذن ریو» گاو بودند. سپس از «کیو کوشین کای» سر در آوردم که ظاهراً «زنده تر» دیده میشد؛ امّا پس از مدّتی حالم را به هم زد. تا اینکه موجودی به نامِ «ابراهیمِ میرزایی» پیدا شد که نامش را بدونِ لقبِ «پروفسود» ذکر نمیکردند و میگفتند که بنیانگذارِ سبکی ایران از «کانگ فو» است که به «کانگ فو تو آ» معروف شد «تو آ» نیز مخففِ همان شعاری بود که میداد (گر به خود آیی به خدایی رسی). میدانستتم که نوعی «خر رنگ کُنی» است. زیرا «ذن» را به «صوفیگری» تفسیر کرده بود. امّا با این همه یک سر و گردن از بقیّه بالاتر بود؛ زیرا حدّ اقل برایِ «ذن» نوعی معادلِ خرافیِ صوفیگرانه پیدا کرده بود.
    کارِ من «سیر و سفر و تماشا بود» و بر رویِ هیچ شاخه ای نمی نشستم. روزی در مراسمِ «عاشورا» وقتی که کارناوالِ «رقص و آواز» را تماشا میکردم؛ با خودم گفتم:
    بهترین سبکِ ایرانی برایِ هنرهایِ رزمی میتواند استفاده از «موسیقی ایرانی» باشد تا بتواند در زمانِ تمرین «وجد و شور» ایجاد کند.
    پس از آن به طورِ تجربی دریافتم که میتوان با ترانهٔ «شده ام بُت پرستِ تو» (زنده یاد آغاسی)؛ چنان شور و وجدی بوجود آورد که با مزخرفاتی که تا آن زمان شنیده بودم؛ به هیچ وجه قابلِ مقایسه نبود. لذا تمریناتِ تکنیکهایِ هنرهای رزمی را در قالبِ موسیقی ایرانی و ترجیحاً در قالبِ موسیقیهایی با «ضرباهنگهایِ تند و سریع» ریختم..... نتیجه به صورتِ بسیار چشمگیری با آنچه که به خوردِ جوانان داده میشد؛ متفاوت بود.
    آنچه که در کاراته به نامِ «کاتا» شناخته میشود؛ نوعی مبارزه با «حریفِ فرضی» است که در ورزشِ «بوکس» که نوعی هنرِ رزمی است به «نبرد با سایه» معروف است.
    این حریفِ فرضی با «تصوّراتِ شما» حرکت میکند و شما میتوانید از خود دفاع کنید و یا به بخشی از بَدنِ حریف که به خاطرِ حرکت؛ «بی دفاع» مانده است ضربه بزنید.
    ضرباهنگهایِ شدیدِ موسیقی؛ حرکاتِ «حریفِ فرضی» را سرعت میبخشد و به حرکاتِ شما نیز سرعتِ عجیبی میدهد.
    مهمّ نیست که موسیقی «کوچه بازاری» باشد و یا اثری از «بتهوون» و یا ترانه ای از «دلکش» و یا «مرضیه» باشد. هر کدام که باشد؛ به صورتِ طبیعی جایگاهِ خود را به صورتِ تجربی پیدا خواهد کرد.

    پیشنهادِ من این است که «رزمی کارها» به جایِ اینکه به حرکاتِ موزون و آهستهٔ «کاتا ها» تکیه کنند؛ از «موسیقیِ ایرانی» در تمرینهایِ خود استفاده کنند و در نهایت «سبکی واقعاً ایرانی» در عرصهٔ هنرهایِ رزمی بیافرینند.
    من از این تکنیک؛ با استفاده از موسیقیهایِ غربی که دارایِ ضرباهنگهایِ تُند هستند نیز استفاده کرده ام و همین اکنون نیز؛ با اینکه تقریباً پیر هستم؛ سرعتِ بالایی در مقایسه با سِن و سال خود دارم.... چیزی شبیهِ سرعتِ «رعد و برق».
    این پیشنهادِ کژدم را جدّی بگیرید تا حدّ اکثر در ۶ ماه نتایجِ فوق العادهٔ آنرا ببینید.

    پاسخحذف
  40. سلام
    آهنگ های کردی مخصوصا آوات بوکانی بسیار ریتن تندی دارد . امتحان کنید .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام.
      سپاس از پیشنهادتان.
      این شد «حرفِ حساب». یک راهنماییِ «کاربُردی».
      نتیجه اَش نیز به سرعت دیده میشود. یا رفوزه میشود و یا موجبِ پیشرفت. اگر رفوزه شد بروید سراغِ آهنگهایِ دیگر.

      حذف
    2. منظورِ من از هنرهایِ رزمی تمرکز بر رویِ سبکِ خاصّی نیست. بلکه «هنرهایِ رزمیِ ترکیبی» است که به نوعی میتوان آنرا «گُلچین» نامید. «جوجیتسو» و «آیکیدو» را فراموش نکنید.
      آهنگهایی که ضرباهنگِ بسیار شدیدی دارند؛ برایِ آغازِ کار را پیشنهادا نمیکنم؛ زیرا نفستان را میگیرد. استراحتِ به حالتِ نشسته را نیز پیشنهاد نمیکنم؛ زیرا «اتلافِ وقت» است. در استراحت نیز میتوانید با حرکات و تکنیکها را در قالبِ آهنگهایِ بسیار ملایم بریزید و حرکاتِ حریفِ فرضی را تماشا کنید و نقاطِ ضعفِفِ حریفِ فرضی را در هنگامِ حمله و دفاعَش ببینید و بهترین نقاط را برایِ حمله انتخاب کنید.
      شیوه هایِ تنفّس به دردِ «مدیتیشن» نمیخورد؛ امّا در هنرهایِ رزمی کاربردِ بسیار زیاد و مفیدی دارد. نفسِ خود را با «فریادها» که در کاراته «کیای» نامیده میشود؛ هدر ندهید. در هنگامِ تمرینهایِ «موسیقایی» به خودی خود خواهید دید که بدونِ اینکه خودتان بخواهید در برخی موارد «کیای» میکشید و اگر دقّت کنید خواهید دید که چقدر «به جا» بوده است.
      بسیاری از حرکات در هنرهایِ رزمی؛ «ارزشِ رزمی» ندارند و فقط برای زیبایی بکار میروند و میتوان گفت که به نوعی شبیه «کادو پیچی» هستند.
      «هنرِ رزمیِ ترکیبی و موسیقایی» نیازی به «کادو پیچی» ندارد و بخودیِ خود هیجان انگیز و زیبا است.

      حذف
  41. پیشنهادِ دوّم:

    نظریّهٔ «اوهامی» و «تخیّلی» وجود دارد که میگوید تمامی هستی در «رقص و سماع» است. این نظریّهٔ «کلامی» و نه حتّی «فلسفی» بر اساس دیدن و شنیدنِ صدا و حرکاتِ جانوران و صداهایِ طبیعی که توسّط «گونهٔ انسانی» قابل دیدن و شنیدن هستند؛ شکل گرفته و آنرا به تمامی جهان گسترش داده و «جهان شمول» انگاشته اند. بسیاری از امواجِ صوتی وجود دارند که موجوداتِ گوناگون به صورتِ «اختصاصی» توانایی شنیدنش را دارند؛ بسیاری از «بوها» و «طعم ها» وجود دارند که احساسِ آنها نیاز به دستگاههای چشایی و بویایی خاصّی نیاز دارد. بسیاری چیزهایِ دیگر نیز وجود دارند که گونهٔ انسانی در اطرافِ «زیست محیطیِ خود» با آنها ملاقات نکرده است و به همین دلیل از دایرهٔ توجّهِ گونهٔ انسانی خارج هستند. در رابطه با آنها نه «توضیحاتِ مالیخولیاییِ کلامی» وجود داد و نه «مرکزِ زایشِ پرسشهایِ علمی و یا فلسفی» قرار گرفته اند. گویی که «وجود ندارند».
    امّا در این نوشتار فقط «موسیقی» و «رقص» است که موردِ پرسش قرار گرفته است. لذا فقط در این دایرهٔ مشخّص است که باید به «سفر» بپردازیم و گرنه در میانِ «مالیخولیاها» و «نظریّه هایِ علمی» و «مزخرفاتِ کلامی» و «بافته هایِ ادبیِ استعاری» گُم خواهیم شد.پیشنهادِ دوّمِ من برایِ اجرایی شدن مسیری بسیار سخت و طولانی را طلب میکند و چیزی بسیار سخت تر از بافتنِ «فرشِ بهارستان» است.
    ما صداهایِ طبیعیِ گوناگونی را در کرهٔ زمین داریم. این صداها تولید شده و سپس در اثرِ تهاجمِ صداها و امواجّ دیگر محو میشوند و قابلِ بازیافت نیستند و اگر قابلیّتِ بازیافت شدن را نیز داشته باشند؛ نیاز به اختراعِ ابزارِ خاصّی دارند. امّا خوشبختانه ما میتوانیم این صداها را «ضبط» کنیم.
    از صدایِ «جیر جیرکها»؛ تا «بلبلها» و «سگها» و «گربه ها» و «عقابها» و «نسیم» و «باد» و «توفان» و «آبشارها» و «امواجِ گوناگونِ دریاها» و ......
    این صداهایِ طبیعی ۱۰۰٪ در سیستمِ «نُتهایِ موسیقی» جایگاهی دارند.
    اگر «شیر مردان» و «شیر زنانی» در «وادیِ موسیقی» وجود دارند که بتوانند این «صداها» را «ضبط» کرده و حدّ اقلّ برایِ «باز سازیِ یک ترانهٔ کوچکِ ایرانی» (فارسی؛ تُرکی؛ کُردی؛ عربی) از آنها استفاده کنند.

    دروازهٔ جدیدی (باب) در دنیایِ موسیقیِ ایرانی گشوده خواهد شد.

    آیا کسی صدایِ مرا میشنود و آن «احساس و اراده» را دارد که این «فرشِ بهارستان» را ببافد؟

    پاسخحذف
  42. سلام
    در اورامان کردستان آوازهای کهنی وجود دارد که آن را همان سبک و سیاق خواندن کتاب زرتشت می دانند . این آواز هماهنگ و موزون با صدای کبک می باشد که به سیا چمانه معروف است .( سیا همان سیاه می باشد و چمانه مشخص نیست جامانه است به معنی جامه و جامه دان یا معنی چشم )
    این آواز بسته به نوع شعر در مضامین عاشقانه . وصف طبیعت و یا نوعی آواز خانقاهی هم خوانده می شود .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      منظورِ من اینگونه نغمه ها نیستند؛ منظورِ من استفاده از صداهایِ گوناگونِ ضبط شدهٔ طبیعی هستند. از صدایِ حشرات گرفته تا سایرِ حیوانات و صدایِ باد و باران و توفان و صدایِ تُندر و..و...و...و....
      طبعاً صداها و آهنگهایی که در موسیقیهایِ رایج تولید میشوند؛ از صداهایی که در طبیعت وجود دارند تأثیر گرفته اند ولی همانها نیستند؛ بلکه «تعبیر» و «تفسیری» از آن صداهایِ طبیعی هستند.
      به هر حال از نظری که فرستادید سپاسگزارم.

      حذف
  43. سلام مجدد
    به نظر میاد که عدم توجه و ضبط این صدا ها بع چند دلیل است. . یکی اینکه چون از بدو تولد با بسیاری از این صداها خو گرفته ایم دیگر مهم نیستند و همچنین تصور دوام و وجود و بقای همیشگی این صدا ها و دلیل سوم در دسترس بودن برای همه گان

    و تعبیر و تفسیر این صداها نیازمند درک روابط کمی و مدلسازی ریاضی است . طراحی و تعیین یک سیستم مختصات چند بعدی و که بتوان هرنوع صدایی را در این چهارچوب مطالعه کرد. شاید این کار در حوزه مهندسین برق و مخابرات و پردازش سیگنال باشد . سواد کار را دارند . ما

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      این صداها بنیادهایِ موسیقی هستند و به «مهندسیِ موسیقایی» (آهنگ سازی و ترانه سازی) مربوط هستند که مدلهایِ خودش را دارد و توسّط «م. اکبر» گرامی به صورتی واضح توضیح داده شده اند؛ البتّه اگر خوانده باشید و در اینجا از این جنبه باید مورد مطالعه قرار گیرند تا آن «فرشِ بهارستان» بافته شود.
      من به رابطه هایِ دیگر صداها و یا به تعاریفِ دیگرِ صدا در اینجا کاری ندارم.
      صدایِ «چکّش و سندان» شاید برایِ شما معنی مکانیکی داشته باشد؛ امّا در موسیقی میتواند در یک قالب و مدلِ مشخّص در ساختنِ یک آهنگ بکار بیاید.

      حذف
  44. کژدم گرامی
    ایده به کاربردن صداهای طبیعت در یک اثر موسیقایی از قدیم مدنظر بود، ولیکن هیچ سازی در جهان قادر به تولید صدای طبیعت نیست و موسیقیدانانی که تصمیم داشتند که این صداها را در کارهایشان نشان دهند، در محدوده وسعت ساز صداهایی به نشانه های صدای طبیعی بوجود آوردند ، بتهوون در سمفونی 6 ، شومان در سمفونی بهار و سن سانس در کارناوال حیوانات.
    با اختراع سینتی سایزر و اختراع ادوات موسیقی خاص و ورود دستگاههای صوتی ختص به حوزه موسیقی، سبکی در ساخت ، تنظیم و اجرای موسیقی بوجود آمد که به موسیقی الکترونیک مشهور شد . چیزی که امروزه کاربرد تمام یا بخشی از آن را در تمامی اجراهای پاپ و راک و متال و ... میتوانید مشاهده کنید.
    در دهه هفتاد ، بخشی از موسیقی الکترونیک به اجرای آثار کلاسیک به وسیله سینتی سایزرها پرداخت که در اجرا در موارد لازم از ضبط صداهای طبیعی استفاده مینمود. این اجراها که به نام کلاسیترونیک در نزد برخی شناخته میشوند ، آثار آهنگسازان ، موسیقی سرزمین ها به شکلی متفاوت اجرا می کنند. تنظیم مجدد اثر و استفاده از صداهای طبیعی ، از مشخصات این اجراها هستند که در بسیاری موارد بسیار تاثیر گذار و جذاب.
    ایسائو تومیتا ، کیتارو ، وندی کارلوس از شناخته ترین این ها هستند. این هنرمندان به بازسازی اثر از جنبه های تنظیم میپردازند و شیوه اجرای آنها بر اساس بزرگنمایی روی تاثیر احساسی موسیقی است.
    تومیتا در آثاری چون "تابلوهای نمایشگاه موسیقی " و "شبی بر فراز کوه سنگی"از موسورگسکی ، "دریایی به نام سولاریس" باخ و "لک لک ها در آشیانه" یاماگوچی و همینطور کیتارو در آثاری چون "کاروانسرا" ، "ماگما" و "ابرها" و همچنین وندی کارلوس در "صدای فصلها" ، " باد تیره" ، "پیتر و گرگ" پروکوفیف و "کارناوال حیوانات" سن سانس افقهای جدیدی را برابر شنونده قرار می دهند.
    در خاتمه اگر تمایل داشتید در گاه هنرهای رزمی موسیقی مهیجی داشته باشید ، قطعه "ماتسوری" از کیتارو میتواند راضی کننده باشد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود م.اکبر گرامی
      من با هیچیک از موسیقیدانانی که بر شمردید و کارهایشان آشنا نیستم. فقط آثارِ بتهوون و باخ را تا حدودی گوش کرده ام.
      منظورِ من ساختنِ یک ترانهٔ ایرانی با استفاده از صداهایِ طبیعی ضبط شده و سازهایِ ایرانی است و این رؤیا را از دورانِ نوجوانی داشته ام.
      کیتارو را نمی شناسم و حتماً گوش خواهم داد.
      در رابطه با کاربردِ موسیقی در هنرهایِ رزمی نیز میدانم که از هر اثرِ مسیقی ایرانی که در هر دستگاهی اجرا شده باشد میتوان به خوبی استفاده کرد و یک سبکِ کاملاً ایرانی بوجود آورد.
      استفاده از موسیقیِ ایرانی در هنرهایِ رزمی میتواند خلأ «مدیتیشن» را تا حدودی پُر کند. «مدیتیشن» در ایران فهمیده نمیشود و تا از آن سخن بگویی ذهنها به «خانقاه بازی» کشانده میشوند و اشتباهِ دیرینهٔ «این همانی» تکرار میشود. بر اساسِ دریافتهایِ شخصیِ من؛ کاربردِ موسیقی در تمرینهایِ هنرهایِ رزمی میتواند «مدیتیشن» تولید کند؛ بدونِ اینکه «رزمی کار» آنرا حسّ کند. امّا با توجّه به پیشرفتهایِ سریع و شگرفی که خواهد دید؛ شاید دریابد که عاملِ سوّمی در این تمرینها عمل میکرده است و من میدانم که آن عامل «مدیتیشن» است.

      حذف
    2. استفاده از صداهای طبیعی و تلفیق آن با سازهای ایرانی ، ایده ای بسیار جالب و وسوسه کننده است. مسلما میتوان با کمک سینتی سایزر این کار را انجام داد و بخاطر وجود پرده های ریزتر در موسیقی ایران ، نتیجه استفاده از چنین روشی بسیار جذابتر از موسیقی غربی خواهد بود و شاید این روش بتواند مفری برای خروج از این دور باطل موسیقی امروزی ایران باشد. شنیدن صدای باد و قطرات باران در زرد ملیجه صبا و یا صدای گله در ترانه آفتاب از کوه سر زد ، برای منهم آرزویی خوشایند است.

      حذف
  45. پیشنهادِ سوّم:

    شاید حدودِ بیش از یک قرن است که آلاتِ موسیقیِ غرب به ایران راه یافتند و با «تغییرِ کوک» وارد موسیقی ایران شدند. اینکار حرکتِ خوبی بود و باعث شد که موسیقیِ ایرانی رنگی دیگر بگیرد.
    پس از آن نغمه هایِ غربی نیز وارد شده و در موسیقیِ ایرانی جذب شدند. این نیز حرکتِ خوبی بود. امّا پس از آن مزخرفاتِ فلسفیِ غربی نیز که بیشتر جنبهٔ «اگزیستانسیالیستیِ منفی» داشتند و «نیهیلیسم» را تبلیغ میکردند؛ توسّط «صادق هدایت» و «فروغ» و «نعلبندیان» واردِ ادبیّات شده و گندابی را بوجود آوردند که بخشی از ایرانیان به جایِ «تجربه کردنِ زندگی» به «شاشیدن به زندگی» روی آوردند.
    «شاشیدن به زندگی» با «انکارهایِ بی دَر و پیکر» آغاز شد و همچنان ادامه دارد.
    امّا در غرب کسانی پیدا شدند که از نغمه هایِ عربی و ایرانی در آهنگهایِ خود استفاده کردند و درخشیدند.
    گروه «Bony M» یک ترانهٔ «مراکشی» و یا «تونسی» را به «Ma Baker» تبدیل کرد و درخشید.
    گروهِ «Iron Maiden» در هر ترانه ای که از نغمه هایِ «عربی-ایرانی» استفاده نمود؛ زیباترین آهنگهایِ آلبومهایِ «Heavy Metal» را تولید کرد و کنسرتهایشان جمعیّتی بیش از تمامیِ «نماز جمعه ها» را به خود اختصاص می دادند.
    موسیقی متنِ سریالِ «بازیِ تاج و تخت» را یک ایرانی-آلمانی ساخته است و زیبایی اَش را مدیونِ ترکیبِ نغمه هایِ ایرانی و قدرتِ موسیقی Instrumental اروپایی است.
    بقیّهٔ کسانی که اشعارِ فارسی را در کابدِ موسیقیِ غربی اجرا میکنند و از صورت و «پسِ گردنشان» تا «سوراخِ کونشان» پُر از «خالکوبی» است و انگشتانشان نیز پُر از انگشتر است؛ فقط بخشِ «مستراح» موسیقی هستند. مانندِ «حباب» و «حشرات» می آیند و پس از مدّتی کوتاه میروند. ادامهٔ حیاتِ این «حشرات» فقط به خاطرِ استفاده از اشعارِ استعاریِ «ذِق و وِقّ» است که بسیاری را فریب داده و تخیّلاتِ «این همانی» بوجود می آورند. در حالی که اگر از شاعر و خواننده اَش بپرسی که منظورت چیست؛ در همان ایستگاهِ نخستِ فرار میکند. زیرا نمیفهمد که چه میگوید؟
    تبریزیها مَثِلِ خوبی دارند که به کسی که «مزخرف میبافد» میگویند.
    آن مَثَل این است:

    (گَئده ... قولاغیما «وَالادیات» اوخوما)
    ترجمهٔ فارسی: ( هِی اوباش ... تو گوشم «والعادیات» نخوان)
    («وَالعادیات» یکی از مزخرف بافی ترین سوره های «قرآنِ کژیم» است).

    پیشنهادِ من این است که موسیقی ایرانی با اشعارِ ایرانی در قالبهایِ گوناگونِ غربی و آمیخته از سازهایِ غربی و ایرانی تولید شوند.
    به عنوانِ مثال در قالبِ موسیقیِ «Instrumental» و «Hard Rock» و «Heavy Metal» و.... اجرا شوند بدونِ اینکه اصالتِ ایرانیِ آنها آسیب ببیند. تا به این وسیله موسیقیِ ایران در میانِ مردمان غرب به صورتی گسترده معرّفی شود و جایِ خود را باز کند.
    ما در این رابطه بسیار ضعیف هستیم. در حالی که خُرده فرهنگایِ متعلّق به «عصرِ حجر» موسیقیِ خود را بسیار بهتر ما به دنیایِ غرب معرّفی کرده اند.

    پاسخحذف
  46. نمونه اش پر معرفی و تاثیر قرهنگ موسیقی آفریقایی در آمریکا و غرب .
    کسانی مانند محسن نامجو و حمید هیراد خواستند شعر های حافظو مولانا را در قالب جدید بخوانند و مثلا رو دست شجریان بلند شوند. واقعا ریدند به خودشان و موسبقی و حافظ و مولانا را هم از چشم خیلی ها انداختند .
    منمن بخاطر حال و هوای دلم دو بخش از آواز شجریان را بر روی دو کلیپ یک دقیقه ای از فیلم بادیگارد با بازی کوئین کاستنر و ویتنی هوستون میکس کردم خیلی متناسب با بعضی صحنه های فیلم بود . نمیدانم چگونه برایت ارسال کنم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود

      «محسن نامجو» فقط در جستجویِ نام است و گرنه به آن موهایی که شبیه «آدمِ برق گرفته» است نیازی نیست. اینگونه موجودات میخواهند با «خالکوبی» و «انگشتر» و «گردنبند» و در غیابِ اساتید؛ هر مزخرفی را به نامِ موسیقی ایرانی به خوردِ غربیها بدهند. اساتید نیز شاید عارِشان میشود که چنین کار بزرگی بکنند. شاید بالاخره ضد امپریالیست باشند و موسیقی و سیاست در «کوچهٔ علی چپ» با هم مخلوط کرده اند. نتیجه اش نیز همانی میشود که شما گفتید.

      شما میتوانید فایل را به ۲ یا ۳ قسمت تقسیم کرده و به آدرس ایمیلِ قدیمیِ من:

      kajdoum.gazandeh@gmail.com

      بفرستید تا منتشر کنم.
      نترسید من «دُزدِ آثارِ دیگران» نیستم.

      سپاس

      حذف
    2. Michael Jackson «کاراته» را واردِ «رقص» کرد که در نوعِ خود «نو آوری» بود و درخشید. نخستین باری که در ایران موسیقی و رقص او را در کاسِتهایِ «Beta Max» در میانِ جمعی از عاشقانِ او دیدم؛ گفتم که این شخص با هنرهای رزمی آشناییِ خوبی دارد. ۲۵ سال پس از آن شنیدم که Michael Jackson کمربند سیاه کاراته دارد.
      چند سالِ پیش بازیِ فوتبالیستی به نامِ «آبراموویچ» را دیدم و گفتم که این فوتبالیست؛ حتماً «رزمی کار» است. ۲ سالِ بعد شنیدم که «تکواندو کار» است. آبراموویچ «هنرهایِ رزمی» را واردِ «فوتبال» کرد و درخشید.
      اساتیدِ موسیقیِ سنّتی ایرانی باید ریسک را بپذیرند تا «بدرخشند» و گرنه با گفتنِ «من خدایم .... من خدایم» نمیتوان «خدا» شد.
      باید «آفرید» تا «خدا» شُد.
      این است معنیِ اصلیِ «اگزیستانسیالیزم».
      وگرنه هر ننه قمری میتواند با «کُس شعر بافی» و «کُس شعر خوانی» خودش را «خدایِ اگزیستانسیالیسم» جلوه دهد. زیرا بازارَش را دارد.

      حذف
    3. درود بر کژدم

      ببخشید کژدم میدونم به بحث ربطی نداره ولی یک نکته ای رو فقط خواستم بگم

      اون فوتبالیستی که شما گفتین اسمش «ابراهیموویچ» هستش.
      «آبراموویچ» مالک پولدار روس تبار تیم «چلسی» هستش.



      اشکان

      حذف
    4. اشکان گرامی
      درود
      از تذکّری که دادید؛ سپاسگذارم.
      این اشتباهِ من نشان میدهد که چقدر به «ستاره ها» احساسِ «هواداری» دارم که حتّی نمیتوانم نامشان را به خاطر بسپارم.

      حذف
  47. لعنتی مملکت در استانه تجزیه شدن تو داری در مورد رقص می نویسی تو هم مثل جمهوری اسلامی دلقک و وقیح شدی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شما لطفاِ به جایِ لعنت کردنِ من؛ چند تا از «استراتژیها»یی را که برایِ رسانیدنِ ایران به اوجِ مقامِ «امپراتوریِ هخامنشی» را طرّاحی کرده اید را بفرستید تا منتشر کنم.
      من دوست دارم در بارهٔ «مِزقونچی گری» بنویسم.
      چیه مگه؟ دَردِت اومده؟

      حذف
  48. کژدم ماشالا تو هر زمینه ای پیشنهاد دارین.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من مانندِ اوباشانی مثلِ تو مانندِ گاو علوفه نمیخورم.
      قبلاً نیز در بخشِ نظراتِ یکی از نوشتارهایِ پیشین گفتم که در بارهٔ «فوتبال» نیز نظریّه دارم.
      اگر مدیریّتِ فوتبالِ ایران را به من بدهند؛ در طیّ ۱۰ سال تیمهایِ فوتبالی برایِ ایران مهندسی میکنم که «مِسی» و «رونالدو» تبدیل به «تاپاله» بشوند.
      «ساختار شناسیِ فوتبال» و «ساختار سازیِ فوتبال» حتّی بدونِ اینکه «فوتبالیست» باشی .... به قولِ «هشترودیها»... اندکی «عجاییب قراییب» (عَجایب گرایب) است.
      بُدّو برو پیشِ ننهٔ «صیغه ای یَت».

      حذف
    2. درود بر کژدم
      لطفا اگه میشه نظرتون رو درباره «فوتبال» بگید. من شخصا چون فوتبال بازی می‌کنم و میبینم، با فوتبال آشنا ترم نسبت به موسیقی و رقص.
      شاید این بحث باعث بشه تا بتونم «ساختار شناسی» و «ساختار سازی» رو بهتر درک کنم.



      با سپاس اشکان

      حذف
    3. اشکان گرامی
      فوتبال فقط یک ورزش نیست زیرا به خاطر وجودِ هوادارانِ بسیار زیاد؛ یک منبعِ مالیِ بسیار مهمّ است. به همین خاطر در رابطه با فوتبال حرفی نمیزنم.

      حذف
  49. سلام کژدم
    بیشتر مردم توانایی هر کس را در هر زمینه ای با خط کش و مقیاس محفوظات می سنجند
    . ولی کسی که با هر ساختاری بصورت علمی و سیستمی برخورد کند . هر سیستم را بشناسد . انتظارات منطقی از سیستم را بشناسد . در واقع خروجی که از یک سیستم و همچنین نیرو و انرژی های وارد شده به سیستم و کارکرد و وظایف و عملکرد درونی سیستم رابشناسد و عوامل کند کننده یا نابودگر سیستم را . در هر سیستمی می تواند تاثیر گذار باشد .
    در ایران پس از انقلاب. تمام مدیران از معاونت و سرپرستی یک بخش کوچک در درون یک اداره تا مدیران کل و وزیر و معاونانشان همگی بر اساس معیارهای چاپلوسی و درویی وو منافقی و شرکت و تلاش برای کسب رای رئس جمهور و نمایندگان و شوراهای شهری انتخاب می شوند و هر وزیر و وکیل و شورا در پی انتصاب فردی وابسته و دست نشانده در گوشه گوشه می باشند در یک شبکه هرمی و مافیایی می باشند . مثلا معلم قرآن. یا پرورشی را در سمت فرماندار قرار می دهند. و این موجود بدبخت تنها تلاشش حفظ پست و غرائه سرویس به قدرت بالادستش می باشد . این فرد نه در پی تامین آب و آذوقه مردم است نه افت تحصیلی و نه ضریب نفوذ آموزش برایش اهمیت دارد نه اشتغال و بیکاری و سرمایه گذاری و نه وضعیت کشاورزی و نه مسائل مسکن و شهرسازی . فقط سرکوب و حفظ وضعیت سکون موجود. و دقت کنید نه سیرت زیبایی دارند و نه صورتی . اغلب از قشرهای پائین روستایی می باشند تحصیلات هم همگی در رشته های علوم انسانی که در ایران متاسفانه هیچ نوع روش اندیشیدن یاد نمی دهند ادامه داده اند نمونه آن مدارک دکترای جغرافیای سیاسی دکتر خلبان سردارقالیباف و دکتر سبزوار رضایی و دکتر رحیم صفوی از دانشگاه تربیت مدرس. می باشد .
    ولی این نکته را باید قبول کنیم که در تحمیق توده مردم توانایی خاصی دارند و در رجز خوانی .

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      در رابطه با «سیستم» سخنانِ درستی گفتید. اگر ذهنتان را آزاد بگذارید تا «سَفَر» کند؛ مطمئنّم که به مطالب و مسائلِ بیشتری در رابطه با مبحثِ «سیستم» خواهید رسید که تا کنون نمیدانستید.
      این دریافتهایِ جدید با «مطالعه» بدست نخواهند آمد و اگر بدست آیند؛ زمانی بسیار طولانی برای آن صرف خواهید کرد.
      «سَفر» عاملِ «زمان» را به شدّت کاهش میدهد. شاید باور نکنید؛ امّا میتواند «زمان» را از چند سال به «چند روز» و حتّی به «یک روز» کاهش دهد.
      امتحان کنید. ضرر نمیکنید. هم با «سَفر» آشنایی عملی پیدا میکنید و نیز با «دریافتهایِ بی واسطه» (شهود) آشنا میشوید.
      لطفاً اینکار را بکنید و دریافتهایِ جدیدتان را بفرستید تا منتشر شود.

      سپاس

      حذف
    2. چند سالِ پیش گفتم که اصطلاحِ «عشقِ ۱۵ سانتی» مالِ من است. «عشقِ ۱۵ سانتی» پاسخ به پرسشی بود که در ملاقات با یکی از گروههایِ زیر زمینیِ موسیقی «Heavy Metal» از من پرسیده شد. یکی پرسید: «نظرت دربارهٔ عشق چیست؟» که البتّه منظورش همین عشقهایِ روزمرّه ای است که برای همگان اتّفاق می افتد.
      پاسخِ من؛ گَشت و گَشت تا به «محسنِ نامجو» رسید و او این جمله را برایِ متفکّر نشان دادنِ خویش بکار بُرد.
      شاید بیش از ۱۰ بار خواستم که این موجود به «ریشهٔ این جمله» اشاره کند..... امّا دیدم که این موجود به گروهی از «انسان سانها» تعلّق دارد که به آنها «People of the Lies» (مردمانی که در لایه هایِ دروغها زندگی میکنند) میگویند. البتّه هنوز نیز مشتریانش را دارد. مشتریانی که خودشان نیز در «خود فریبی» استادند.

      https://tinyurl.com/ep6emxkf

      من با رابطهٔ آزادِ جنسی مخالف نیستم.
      امّا «حاجی محسن خان» که هر نَفَسش برابر با زندگیِ ۶ ماه از زندگیِ هوادارانش است ... «داستانِ تکراریِ دیگریست».
      کسانی که خود را در «شهرِ کوران»... پادشاه می انگارند.

      حذف
    3. درود کژدم
      نظر شما درباره «رابطه» و در کل «ازدواج» به عنوان کسی که با آیین شمنی آشناست، چیست؟

      ببخشید برای بی ربط بودن به موضوع نوشتار





      با سپاس اشکان

      حذف
    4. اشکان گرامی
      به خاطرِ اینکه مبحثِ «موسیقی و رقص» به طورِ همزمان هم یک «مبحثِ تواناییهایِ فردی» و همچنین «ساختار شناسیِ یک پدیده» و از سویِ دیگر به خاطرِ استفادهٔ ابزاری از موسیقی تبدیل به یک مبحثِ «فرهنگی» شده است و شما پرسشی را مطرح میکنید که هم یک «مسئلهٔ فردی» و به طورِ همزمان یک «مسئلهٔ فرهنگی» (بخشی از ساختارِ اجتماعی)است؛ پرسشِ شما هم «مربوط» و هم «نا مربوط» به نظر میرسد.
      در آیینِ «شمنی»؛ هر «شمن» میداند که با دیگران فرق دارد(Self Awareness). امّا از این «فرق» به عنوانِ «سلاح» برایِ «برتری بر دیگران» استفاده نمیکند و میخواهد راهِ خودش را برود.
      «شمن» چیزی است که بهترین نامِ مناسب برایِ آن «گرگِ تنها» و یا «گُرگِ بیابان» است.
      لذا پُرسشِ شما مرا وا میدارد که چه بسا «حرفهایی گُنده تر از دهان» بزنم و من این کار را نخواهم کرد زیرا «آیینِ شمنی» یک «آیینِ اجتماعیِ گسترده» نیست و اگر یک «شمن» واردِ مسائل اجتماعی میشود؛ نمیخواهد آنچه را که برایِ «او» سازنده است را به عنوانِ «برایِ همگان مناسب است» به خوردِ جامعه بدهد.
      لذا فقط به چند نکته که به پرسشِ شما مربوط هستند اشاره میکنم:

      ۱- «عشق» یک بیماری مانندِ «سرما خوردگی» است که در «Mental State» اتّفاق می افتد و «شمن» نیک میداند که گونه ای از «گونهٔ انسانی» است و چه بسا این بیماری به سراغِ او نیز بیاید. لذا تلاش میکند که این بیماری را از خود دفع کند.
      «شمن» اینرا نیز میداند که نمیتوان کسی را که دچارِ این بیماری شده است را قانع کرد که احساسِ او فقط یک «بیماری» است و به همین دلیل به دنبالِ راههایی عملی (Practical) میگردد تا این بیماری را التیام دهد.

      ۲- «شمن» میداند که «ازدواج» در میانِ «گونهٔ انسانی» با ضریبِ ۹۵٪ و چه بسا بالاتر؛ چسبانیدنِ وصله هایِ ناچسب به یکدیگر است. به همین خاطر نیز حتّی کسانی که به این قرارداد به طورِ ظاهری پایبند میمانند؛ از این قرارداد زجر میکشند و دَم بر نمی آورند و فقط «تحمّل» میکنند.

      اگر بخواهم این بحث را ادامه دهم؛ تبدیل به یک کتابِ هزاران صفحه ای خواهد شد که بخشِ مهمِ آن کتاب را «بحث بر سرِ اخلاقِ دیکته شدهٔ کُهن» اشغال خواهد کرد.
      به همین خاطر فقط به ۲ مطلبِ اصلی از مجموعهٔ بسیاری از مطالبِ دیگر اشاره کردم.

      حذف
    5. آنچه که موسیقیدانِ «مو وِز وِزیِ برق گرفته» انجام داده است و میگوید که به یک «زن» چندین بار اصرار کرده است و او را «راضی» کرده است تا «شومبولِ نامجو» را بپذیرد؛ در «آیینِ شمنی» جایی ندارد.
      یک «شمن» چه «نَر» و یا «ماده» باشد؛ برایِ رابطهٔ جنسی اصرار نمیکند. شاید به یک «پیشنهاد» پاسخِ مثبت بدهد و یا پاسخی منفی بدهد؛ امّا برایِ «رابطهٔ جنسی» به گدایی و حقّه بازی روی نمی آورد.
      «موسیقیدانِ مو وِزوِزی» که هر نفس کشیدنش برابر با ۶ ماه از زندگیِ کسانی است که برای آنها «تَله» گذاشته است .... فقط شرم آور است.
      اکنون نیز به خاطرِ آنچه که آنرا «فشارِ شومبول» مینامم؛ برای ادامهٔ زندگیِ «شومبولیِ خود» اجباراً به «عذر خواهی» به عنوانِ «سپرِ دفاعی» روی آورده است.

      حذف
    6. «شرم» در «آیینِ شمنی» یک «شرمِ اخلاقی» نیست؛ بلکه یک «شمن» میداند که اگر «سقوط» کند؛ شاید سقوطش چند ثانیه طول بکشد؛ امّا بازگشت به نقطهٔ قبل از سقوط شاید سالها طول بکشد و چه بسا هرگز امکان پذیر نباشد و اگر امکان پذیر باشد؛ باز هم بازنده است. زیرا سالهایِ سال را برایِ بازگشت به نقطهٔ اوّل را از دست داده است لذا «شمن» هرگز فکر نمیکند که چنین روندی درست است و به همین خاطر پیش از آنکه سقوط کند؛ دچارِ «شرم» از نتیجهٔ روندی که آنرا میبیند؛ میشود و خودش را به این «ارزانی» نمیفروشد.
      آیینِ شمنی «آیینِ تماشا» و «آیینِ دیدن» است و هر چیزی که «مانعِ راه» شود؛ «شرم آور» است.

      حذف
  50. این روسپی زاده را «موساد» کُشته است. دستشان نیز درد نکند.
    این دَر و آن دَر زدنهایِ «روسپی زاده همّت» و سایرِ اوباشانِ کثیفِ شیعه مسلک؛ فقط از ترسِ کونشان است تا «اسرائیل» را دخیل ندانند تا به خاطرِ «خایه هایِ جفت شدهٔ شان» خود را از «پاسخگویی» کنار بکشند.

    https://tinyurl.com/jx6nrn69

    هر روزه داستانی خواهند بافت تا «ترس» و «زبونیِ خودشان» را بپوشانند.
    همین اکنون خایه هایِ «سردار گروهبانها» جُفت شده است. زیرا مرگِ ناگهانی و «تیرِ غیبِ موسی» را در کمین میبینند.
    مطمئن باشید که «روسپیِ فرزانه» را نیز به تاریکترین تاریکخانه ها منتقل کرده اند تا از «کیرِ حضرتِ موسی» در امان بماند.

    پاسخحذف
  51. گویا علت مرگ حجازی ایست قلبی بود، ولی شهید محسوب می شود، چرا که علت ایست قلبی دیدن ماموران موساد بوده.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. لحنِ رادیو اسرائیل و سخنانِ «اوباش همّت» نشان ار آن دارد که این موجود به قتل رسیده است ولی رژیمِ شیعی همان سیاستی را که بیش از ۲ سال است در سوریه بکار می بَرد و ضرباتی را که میخورد را انکار میکند؛ در همین رابطه نیز میخواهد ادامه دهد.

      حذف
    2. آیا این رویه(تحقیر رژیم شیعی) به ریزش نیرو منجر میشه؟
      من توجه کردم هروقت رژیم میاد عربده بکشه که داریم غنی سازیو بالا میبریم موساد با شکار یک مقام ارشد سپاه تحقیرشون میکنن

      حذف
  52. درود
    چیزی که کژدم چند ماه پیش، پیش‌بینی کرده بود:

    https://b2n.ir/x09278


    با سپاس اشکان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکانِ گرامی؛ درود
      آنچه من گفتم پیشبینی نبود. نظرم این بود که اروپا و آمریکا به نظر می آید که منتظرِ اتّفاقِ بسیار مهمّی هستند. «بنی گانتس» نیز گفته بود که در چند ماه آینده اتّفاقاتِ مهمّی در ایران خواهند افتاد. باید بگویم که بیشتر بر اساسِ قرائن و شواهد آن نظر را داشتم. حال باید پس از مدّتی دید که آیا درست بوده است و یانه؟ لینکی که فرستادید نیز بر این قراین می افزاید. حال شاید چند ماه دیر و زود داشته باشد و شاید نیز اطّلاعاتِ درز کرده؛ برایِ گمراه کردنِ اسرائیل و آمریکا و اروپا بوده باشد و از طرفِ «موشکیها و اتمی ها» به خوردِ غربیها داده باشند.

      حذف
  53. سلام
    توییتی مبنی بر تحمل ۳ ماه دیگر برای مرگ خامنه ای از جانب اسرائیل چه معنی دارد ؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      من در توئیتر نیستم و چنین توئیتی را ندیده ام.

      حذف
    2. مشکلِ اصلیِ ساکنینِ ایران ۳ چیز است:

      ۱- نمیتوانند بفهمند که چه میخواهند؟ و آیا آنچه که میخواهند قابلِ عملی شدن است؟
      لذا به هر دَری که میزنند بسته است.

      ۲- آنچه که «اپوزیسیون» نامیده میشود نیز مجموعه ای از «شارلاتانهایِ احمق» است که نمیتوانند قبول کنند که حنایشان رنگی ندارد.

      ۳- از رویِ قرار گرفتن در حالتِ «نا امیدی» چشم به کشورهایِ بیگانه دوخته اند.

      چند سالِ پیش با یک احمق صحبت میکردم. می گفت که این رژیم را (خودشان) آورده اند و باید «خودشان» ببرند.
      به او گفتم که فرض کُن من این رژیم را آورده اَم. چه دلیلی دارد که آنچه را که خودم آورده اَم را از میان بِبَرم؟ آیا فکر میکنی که من احمق بوده ام که این رژیم را بر سرِ کار آورده باشم؟
      من حتماً هدفی داشته ام که اینکار را کرده اَم و تا زمانی که به اهدافِ خود نرسم؛ این رژیم ماندنی خواهد بود.
      اگر «من» این رژیم را بر سرِ کار آورده ام؛ با «کودتا» نبوده است؛ بلکه پدر و مادرِ احمقِ تو را که فرقِ «خرگوش» و «سوسک» را نمیدانستند توانسته ام قانع کنم که این بهترین راه است که فردی را بر سرِ کار بیاورید که میگوید: «اقتصاد مالِ خران» است....
      الحمدُلله میبینم که «خر» نیستی؛ پس به «اقتصاد» نیازی نداری... زیرا «هر آنکس که دندان دهد نان دهد». حالا بُرو «نوِنتو بُخور» ...
      قراره که فردا «موشک» و «انرژي اتمی» و «امپراتوری» را نیز «بُشکه بُشکه» دَرِ خانه ات بیاورند.
      پرسیدم چندتا خواهر و برادر هستید؟
      گفت: ۷ خواهر دارم و تنها پسرِ خانواده ام.....
      البتّه فقصیرِ بابام نیست... اگه پسر دار نمی شد؛ بِهِش میگفتند «دُم بریده»....
      گفتم:
      پس آنقدر مادرت را گایید که نسناسِ IQ مثلِ تو بیرون بیاد تا خیالِ «تمدّنِ بشری» راحت بشه و «گُه اَر بارترین» پرسسشان این باشد که بگویند:

      «خودشون آوُردن ... خودشون بِبَرَن»...

      نتیجه:
      اکنون ایران ۱۰۰ میلیون جمعیّت دارد که «ناراضی» هستند؛ زیرا میدانند که «آیندهٔ خوبی ندارند»...
      کدام احمقی ۱۰۰ میلیون مشتری را که اینچنین به بد بختی افتاده اند را به «بهشت» می بَرَد؟
      این ۱۰۰ میلیون از رویِ بیچارگی و درماندگی به هر «پوخی» راضی هستند. ....پس بهتر است که به آنها «پوخ» بدهی تا حتّی آیندهٔ فرزندانشان را نیز بفروشند.
      ۱۰ ها بار گفتم که به «ترامپ» نیز دِل نبندید.... زیرا از نظرِ او ایران یک «کشور مستراح» است و ساکنانِ آن نیز هیچ ارزشی برایِ منافعِ آمریکا در «محاسباتِ کلان» را ندارند.
      دولتِ «جو بایدن» نیز همین است و تلاش برایِ حفظِ این رژیم فقط برایِ رسیدن به اهدافِ ویژهٔ پردازندگانِ هزینه هایِ انتخاباتی اَش می باشد.

      بروید نوشتارهایِ ۴ سالِ قبل تا کنون را «شخم» بزنید و هر روزه مرا به «تکرار گویی» نیندازید.

      حذف
  54. کژدم آیین شمنی میتونه انسان رو از زندگی کنار دیگر انسانها(جامعه) رها کنه؟مطمئنن کسی که می‌خواد رو پای خودش بایسته باید از همه ی غرایض و نیاز هاش به دیگران رها بشه.

    پاسخحذف
  55. نه. نمیتواند. مگر آنکه آن «شمن» فقط بخواهد رویِ «مسائلِ درونیِ خودَش» تمرکز کند.
    «شمن» بودن «مُرتاض بازی» نیست.
    چیزی به نامِ آیینِ شمنی به عنوانِ «آیینِ همگانی» (مانندِ ادیان و مذاهب) وجود ندارد. امّا اصولی مشترک وجود دارند که فرق نمیکند یِک شمن در چه عرصه ای کار میکند. امّا باید آن اصول را بکار ببندد.
    عدمِ «دلبستگی» و «وابستگی» از آن اصول هستند.
    «دلبستگی» پدیده ای به نامِ «باور و ایمان» تولید میکند که میتواند به «وابستگی» بینجامد.
    «شمن» فقط یک مسافرِ بینا و «فضول» است.

    پاسخحذف
  56. https://tinyurl.com/ufhdrh53

    مذاکراتِ رژیمِ شیعی با عربستان؛ دلیلی بر به سَرِ عقل آمدنِ رژیمِ شیعی نیست بلکه برآیندِ ۲ مؤلّفهٔ مهمّ است:

    ۱- رژیمِ شیعی به حالتِ «احتضار» در آمده و قدرتِ پاسخگویی خود در برابرِ ضرباتی که میخورد را به طورِ کامل از دست داده است و راهِ شعارهای «حماس گونه» را در پیش گرفته است. هربار که حماس ضربه میخورد؛ شعار میدهد که «درهایِ جهنّم را به رویِ خود باز کردید» و سپس ساکنینِ «غزّه» کاسه هایِ گداییشان را در دست گرفته و در صفهایِ طولانی برایِ دریافتِ «بلغور» می ایستند و زمانی که مشغولِ خوردنِ بلغور هستند در دِلِ خود شعار میدهند: «حالا صبر کنید تا کار دستِ ما بیفتد تا نشانتان دهیم و....» و ۷۲ سال است که همینگونه هستند و باز هم در همین وضعیّت خواهند ماند.

    ۲- دستورِ مستقیمِ چین به «انگل فرزانه» برایِ مذاکره با «عربستان» و تبدیل شدنِ «انگلِ فرزانه» به اشخاصی مانندِ «اسماعیل هانیه» و «انگل حسن نصرالله».
    یک سالِ پیش که ماجرایِ قراردادِ ۲۵ ساله با چین بر سرِ زبانها افتاد و یک سندِ جعلی از طرفِ رژیم انتشار یافت تا با براه انداختنِ بحثهایِ احمقانه بر اساسِ یک سندِ جعلی استوار بود؛ بحث و جدل در رابطه با قراردادِ ۲۵ ساله را «لوث» کرده و برایِ امضایِ قرارداد بسترسازی کند. همین چند روزِ پیش دیدیم که قرارداد به صورتی جدّی امضا شد و هیچ صدایی بر نخاست.
    امّا من (کژدم) در همان زمان گفتم که این سند جعلی است و به طورِ عمدی منتشر شده است.
    در همان زمان گفتم که حکومتِ چین با این قرارداد تلاش خواهد کرد که رفتارهایِ رژیمِ شیعی را در خاورمیانه مهار کند و رژیمِ شیعی و اوباشانِ «پاچاهارداران» را به عنوانِ «مزدورانِ خارجی» در استراتژیهایِ کلانِ خود تعریف کند. در آن زمان وقتی که سخنگویِ وزارتِ کذاییِ بهداشت را به خاطرِ «عربدهٔ سفیرِ چین» از صحنه بیرون کردند و سفیرِ رژیم در چین نیز تمام قدّ از حکومتِ چین دفاع کرد؛ هشدار دادم که رابطه ای که چین برقرار خواهد کرد؛ چنین طبیعتی دارد و چینیها «شریک» نمیخواهند بلکه «برده» میخواهند و با رژیمِ شیعی و ساکنانِ ایران مانندِ برده رفتار خواهند کرد.
    حکومتِ چین مانندِ حکومتِ عربستان نیست که با فرستادنِ چند اوباش و حمله به سفارتش از ایران فرار کند. با حکومتِ چین نمیتوان از این بازیها کرد.
    حتّی تویِ مستراحهایتان دوربین و میکروفون میگذارند. زیرا شیوهٔ «کنترلِ چینی» بر اساسِ «کنترلِ مولکولی» بنا شده است.
    گفتگوهایِ دیپلماتیک با عربستان فقط برایِ ایجادِ «امنیّتِ مسیرِ انرژی» برایِ حکومتِ چین است و با دستورِ مستقیمِ چین به «انگلِ فرزانه» به جریان افتاده است.

    پاسخحذف
  57. تیرهای غیب حضرت موسی؟!


    https://b2n.ir/n92025

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من به طورِ شخصی مطمئن هستم که در میانِ پاسداران کسانی هستند که «بیدار» شده اند. این اطمینان از اینجا سرچشمه میگیرد که این نیروها در هر صورت نیروهایِ «رزمی» هستند و «ذهنیّتِ نظامی» دارند و اگر تواناییِ سرنگونیِ رژیم را نداشته باشند؛ آن شهامت را دارند که حلقه هایِ اصلیِ قدرت را موردِ تهاجم قرار دهند و مانندِ «جنبشِ تیتیش مامانیِ سبز» نیستند که کارشان به «راهپیماییِ سکوت» در پیاده رو بکشد و پس از چند ماه بفهمند که سرشان کلاهِ گشادی رفته است.
      پیشنهادِ من به این نیروها این است که به «نهادهایِ چین» در ایران حمله کنند و محیط را برایِ چینیها نا اَمن سازند.
      کُشتنِ هر چینی در هر جایی از خاکِ ایران یک وظیفهٔ ملّی است. نگذارید تا آبِ خوش از گلویشان پایین برود. اگر این موجودات در ایران ریشه بدوانند؛ کارِ ایران ساخته است و رژیمِ شیعی خودش و ایران و آیندهٔ ساکنینِ ایران را دست بسته به چینیها سپرده است. امّا خوشبختانه این «بی شرافتیها» فقط در حدّ امضای کاغذ است و هنوز در ساختارِ اقتصادی و اجتماعیِ ایران ریشه ندوانیده است.
      بترسید از زمانی که این موجودات در ایران ریشه بدوانند.

      حذف
    2. آیا این پیمان کذایی ۲۵ ساله نیز جزئی از استراتژی جریان گلوبالیستی است؟
      چون این سوال به ذهن همه هجوم اورده که اگه قرار به بازگشت به برجام در وین بود چه نیازی به قرارداد ۲۵ ساله بود؟

      حذف
    3. نخست اینکه دیدِ شما در رابطه با «گلوبالیسم» خیلی «دهاتی واری» است.
      دوّم اینکه آنهایی که شما آنها را «همه» مینامید که این سؤال به ذهنشان هجوم آورده کیستند؟
      لطفاً ادبیّاتِ «بر همه واضح و مبرهن است که ...» را ول کنید و بروید سرِ اصلِ مطلب.

      حذف
  58. درود کژدم
    نظر شما درمورد شیوه تفکر «خلاقانه» و «نقادانه» (اگه اشتباه نکنم منطق میشه) و تفاوت هایی که دارن چیه؟؟



    با سپاس اشکان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکان گرامی
      بررسی این ۲ شیوهٔ تفکّر یک بحثِ فلسفی است. به این دلیل که هر ۲ آنها را میتوانید به هر طرف که بخواهید بکشانید و تعبیر و تفسیری از آنها ارائه کنید. به نظرِ من اینگونه مباحث هیچکس را به هیچ جایی نمیرساند و فقط نوعی سرگرمیِ فکری است.
      واردِ اینگونه بحثها نمیشوم. فقط میتوانم بگویم که «خلّاقیّت» با «رؤیابینی» همراه است. امّا هر کس و ناکسی میتواند «منتقد» باشد.
      این ۲ مقوله از یک جنس نیستند.

      حذف
    2. اشکان گرامی
      مباحثی مانندِ «علم بهتر است و یا ثروت»؛ اگر میلیونها کتاب نیز در رابطه با آنها نوشته شود؛ نه کسی را «دانشمند» می کند و نه کسی را «ثروتمند» میسازد. اینکه بحث کنیم که آیا «تفکّر خلّاقانه» با «تفکّرِ انتقادی» چه فرقی دارند؛ هیچکس را به «فَردِ خلّاق» تبدیل نخواهد کرد.
      به اینگونه بحثها در ذهنِ خود دامن نزنید. به این دسته از بحثها؛ بحث بر سرِ «اطّلاعاتِ بی مصرف» نام نهاده اند (Useless Information) که دَستِ کمی از «پژوهش» و نوشتنِ کتاب در رابطه با موادِ غذایی که «کوروش بزرگ» در صبحانه میخورد ندارند.
      امّا اگر در رابطه با اینکه «چگونه میتوان خلّاقیتِ کودکانِ خلّاق را پرورش داد» مطالعه کنید؛ اگر فرزندِ خلّاقی دارید؛ حدّ اقل در زندگیِ شخصیِ شما؛ میتواند مفید واقع شود.
      چیزی که بتواند در زندگیِ شخصیِ شما «تغییراتِ مِیدانی» بوجود آورد؛ میتواند در جامعه نیز همینگونه تغییرات را بوجود بیاوَرَد. و گرنه چیزی بیشتر از «اتلافِ وقت» نیست.

      حذف
  59. اسرائیل در رابطه با ۲ انفجارِ اخیر که یکی از آنها در کارخانهٔ تولیدِ موتورِ موشک و دیگری به فاصلهٔ زمانیِ اندکی به «موشکِ ضدّ هواییِ سوری» نسبت داده شد؛ دروغ میگوید. در بخشِ نظراتِ یکی از نوشتارهایِ یکی ۲ سالِ پیش گفتم که نیز موشکهایِ ضدّ هوایی نیز میتوان به عنوانِ موشکهایِ تهاجمی استفاده کرد. عدّه ای چه بسا خندیدند.
    اسرائیل حتماً میداند که بازیِ «پینگ پونگِ نظامی» یعنی «جنگِ فرسایشی». پیامهایِ نمایشیِ نظامی که «ما میتوانیم بزنیم» اگر به «ما میتوانیم و می زنیم» نینجامد؛ فقط یک «جلقِ نظامی» است و راه به جایی نمی برد. پیشتر نیز گفته بودم که برخیها به اسرائیل دِل بسته اند؛ امّا اسرائیل با رژیمِ ایران فقط «جلق» میزند.
    چه ناتانیاهو و چه بنی گانتس باید بدانند که تنها راهِ حلِ پایان دادن به ماجراها؛ «حملهٔ غیرِ متعارف» در داخلِ ایران و به موازاتِ آن بمبارانهایِ سنگین در سوریه و در صورتِ لزوم در لبنان است.
    یا رومیِ روم؛ یا زنگیِ زنگ.
    و گرنه همه میدانند که «پینگ پونگ» فقط اتلافِ وقت است و ارزشی ندارد. این بازی نه اروپاییها و نه جو بایدن را از تصمیمِ خود باز نخواهد داشت. زیرا آنها مغزِ خر نخورده اند و میدانند که اسرائیل با این بازیها نشان میدهد که «جدّی» نیست.
    آنها زمانی «کیش و مات» خواهند شد که موضوعی برای «مذاکره» باقی نمانده باشد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پایانِ جنگ در ۶ روز در ۱۹۶۷ را «حملهٔ نامتعارف» رقم زد و «جنگِ ۶ روزه» را به «اسطوره» تبدیل نمود.
      شکستِ آلمان در جنگِ جهانی دوّم زمانی آغاز شد که دولتِ آلمان به جمع کردنِ «قابلمه و قاشق و چنگال» روی آورد و پس از آن در همهٔ جبهه ها عقب نشینی آغاز شد.

      حذف
  60. درود کژدم
    متاسفانه ما معمولا عادت داریم فقط تغییرات ناگهانی رو درک کنیم و از درک تدریجی عاجزیم.
    به جای اینکه تمرکزمون روی وقایع باشه، باید الگوی تغییرات رو درک کنیم.(مثل جمع کردن قاشق و قابلمه و چنگال آلمانی ها)
    رسانه ها هم به وقایع روز دامن میزنن.



    با سپاس اشکان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکان گرامی
      کارِ رسانه ها «هیپنوتیزم دسته جمعی» و کاشتنِ اطّلاعاتِ غلط در ذهنِ خوانندگان و شنوندگان و بینندگان است. برخی از این فعالیتها هدایتِ سیاسی و یا ایدئولوژیک و اقتصادی و مهندسی اجتماعی را در قالِبِ مقاله ها و تبلیغات و ... به عهده دارند و برایِ دیدنِ دروغها باید مسائلِ زیادی را موردِ مطالعه قرار داد و گرنه به سادگی میتوان به «عروسکِ کوکی» تبدیل شد.
      متأسفانه تعدادِ کسانی که بتوانند «غربالگیری» کنند؛ بسیار کم هستند و سخنانشان نیز شنیده نمی شود.
      امّا اگر بررسیِ روندها با دیدی «ساختار شناسانه» همراه باشد؛ به سادگی نمیتوان فریب خورد. بسیاری از نظریّه ها نیز که به عنوانِ «تئوری توطئه» شناخته میشوند نیز نوعی دیگر از اطّلاعاتِ نادرست را تولید و توزیع میکنند.
      در رابطه با همین ۲ انفجاری که در ۴۸ ساعت در اسرائیل اتّفاق افتاد؛ هنوز هم مقاماتِ اسرائیلی با اسرار و انکار در حالِ دروغ گفتن عمدی هستند. این امر به خودیِ خود اعتبارِ این مقامات را به زیرِ سؤال می برد.
      در اسرائیل مردمی که صدایِ انفجارِ مهیبِ موشک را شنیده اند؛ باید باور کنند که آن موشکِ ضدّ هوایی «کلاهک جنگی» نداشته است. اگر اینگونه است این موشک برایِ چه هدفی شليک شده است؟ اینکه «بنی گانتس» میگوید مسئله «پیچیده» است مرا به یادِ سخنانِ تکراریِ «وزارتِ اطّلاعات» می اندازد که یک جمله را همیشه تکرار میکنند: «فلانیها را در یک عملیّاتِ بسیار پیچیده دستگیر کردیم».

      https://tinyurl.com/9zetufpb

      یکی از دلایلی که من با «دموکراسیِ حزب پایه» مخالفم؛ همین است و سپردنِ تعیین و تدوینِ «اهداف و استراتژیهایِ کلان» به احزاب را کاری مزخرف میدانم که میتوانند به خاطرِ برنامه هایِ حزبی و «حفظِ منافعِ موجودیّتی و بقایِ حزب» همه چیز را لوث کرده و به «گَند» بکشند.
      در ایران نیز به همین دلیل همه چیز به «گَند» کشیده شده است و به جایِ احزابِ سیاسی «باندهایِ غارت» حاکمیّت را به دست گرفته اند و هر یک از این باندها به قیمتِ «بقایِ خود» و در مجموع برایِ «حفظِ رژیم به هر قیمتی» به هر کثافتکاری دست میزنند.
      متأسفانه پروژهٔ «وبسایتِ جدید» شکست خورد و گرنه سخنان زیادی برای گفتن و نوشتن وجود دارند که بسیاری از آنها را حتّی مطرح نمیکنم.

      حذف
  61. در مورد حمله اسرائیل به رژیم: روسیه رو فراموش کردی؟ در این حملات ممکنه اسراِئیل دست تنها باشه و این خودش ریسک بزرگی برای این کشوره

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من روسیه را فراموش نکرده ام. این شما هستید که درکِ اشتباهی از منافعِ فوریِ روسیه پس از «حملهٔ نا متعارف» که منجر به شرایطِ جدیدی میشود؛ دارید. اگر حملهٔ «غیر متعارف» به رژیمِ شیعی انجام گیرد؛ به شدّت به نفعِ روسیه نیز خواهد بود.

      حذف
  62. جناب کژدم آیا عدم مشارکت مردمی در انتخابات رژیم پیامدی برای رژیم خواهد داشت یا خیر؟
    سپاس که جواب تمام نظرات من را میدهید

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فکر نمیکنم پیامدِ خاصّی داشته باشد. رژیم به اندازهٔ کافی نیرو دارد و میتواند نیروهایِ زیادتری را نیز استخدام کند.
      رأ ی ندادن نوعی «کِرِختی» است. آدمِ «کِرِخت» بی خطر است.

      حذف
  63. اگر یادِ خوانندگان مانده باشد؛ همیشه میگفتم که این «حاجی بادمجان گروهبان میرزاقاسمی» نبود که روسها را به سوریه کشانید. بلکه نوکرِ دربستیِ روسها بود و این روسها بودند که او را به مسکو کشانیدند و چون «حاجی بادمجان» ریده بود و همهٔ «استراتژیهایِ دهاتی واریَش» در حالِ «شکستِ کامل» بود؛ از ورودِ روسیه به ماجراهایِ سوریه؛ تویِ کونش عروسی بود.
    روسها در آن سفر گوشش را گرفتند و دستورِ وظایفش را دادند و آن موقع تازه فهمید که «ژنرال» نیست و یک «گروهبان» است.

    https://tinyurl.com/trzta6d5

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. البتّه اینرا نیز حتماً به یاد دارید که همین ظریف؛ که در آن دوره «امیر کبیرِ ظریف» شده بود؛ همیشه کونش رویِ زانوهایِ «لاوروف» بود و میانِ «اوباشانِ پاچاهاردار» و «دستگاهِ دیپلماسیِ کذایی» مسابقهٔ «نوکری» در جریان بود.
      اگر اکنون پته ها رویِ آب ریخته میشوند؛ نشانگرِ این است که رژیم دچارِ بحرانهای درونیِ شدید است و میدانند که حتّی قراردادِ ۲۵ ساله نیز نمیتواند راه به جایی ببّرد.

      حذف
    2. این اسهالیون همیشه دنبال یک ارباب قدرتمند میگردند که بتوانند قدرت را از سپاه و خامنه ای پس بگیرند براشون هم چین و روسیه و امریکا و اروپا فرقی نداره فقط یکی پیدا بشه که نذاره کاملا از سفره عنقلاب محروم بشن. این فایل صوتی ظریف هم نشون میده که اصلاح طلبا احساس میکنن به آخر خط نزدیک شدن.

      حذف
    3. این دعواها بینِ «مادر قحبه ها» و «مادر جنده ها» است و هیچ ارزشی ندارد. خودتان را مشغولِ این بازیها نکنید؛ مگر آنکه به یکی از گروههایِ «مادر قحبه ها» و یا «مادر جنده ها» وابسته باشید و «کیسهٔ برنج و حلبی روغن نباتی تان» در گرو این بازیها باشد.

      حذف
  64. https://m.youtube.com/watch?v=D-wPdFc33ww

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ترانهٔ «مشمئز کننده ای» بود. فقط به خاطرِ موسیقیِ متنِ فیلمِ سینماییِ «پدر خوانده» منتشر کردم.

      حذف
    2. پاسخِ «ترانهٔ مشمئز کنندهٔ شما»:

      https://www.youtube.com/watch?v=Bk7RVw3I8eg

      گوش کُن

      صدایِ توانا؛ آهنگِ زیبا و شعری بسیار زیباتر از آهنگ و صدا.

      حذف
    3. این هم از نسخه ای دیگر که «تصویر» نیز به کمکِ صدا و آهنگ می آید و ترکیبی بی بَدیل میسازد.
      زیر نویس نیز دارد. تا شعرِ پُر بَهایش را به فارسی ترجمه کنید:

      https://www.youtube.com/watch?v=u9Dg-g7t2l4

      حذف
  65. گفتن هر نظری آسان است ولی آنجا که شرایط تحقق آن وجود ندارد تنها یک عوام فریبی است....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آخ که قُربانِ این «اظهارِ کُشِ شعرِ فلسفی اَت» بِرَوَم....
      تا حالا کجا بودی؟...
      ای فیلسوفِ «کُسِ شعر»....
      به مامی جونِت بگو برات «اسفند» دود کُنه....

      حذف