آقای «مراد ویسی» در پشت پردهٔ سخنانِ بسیار تکراری و «روزانهٔ خود» (آدامس هزار بار جویده شده)؛ در حالِ دمیدنِ «آهسته و پیوسته» بر این ایده است که «اوباشانِ شیعه مسلک» که تا دیروز به عنوانِ «دستمال مستراح» و زیرِ نامِ «اصلاح طلب» برای «اوباش فرزانه» خدمت کرده و پس از «مستعمل شدن» به سطل دستمال مستراحهای «مستعمل» ریخته شده بودند را از این «سطل» در آورده و به عنوانِ کسانی که در برابر «پوشک پوش فرزانه» قد علم کرده اند را به عنوانِ افرادِ «سکولار» به حکومتِ بعدی ایران تزریق کند. همهٔ این تلاشها در زیرِ پوستِ «تحلیلهای مربوط به ماجرای حماس و آمدن ترامپ» و گزارشهایِ روزانه از حملهٔ آمریکا و اسرائیل به رژیمِ کثیفِ شیعی؛ به شنوندگان و بینندگان تزریق میشود. خروجی واقعیِ براه انداختنِ این گفتمان به شدّت با آنچه که «شازده شومبول» در نظر دارد نه تنها «هماهنگ»؛ بلکه تار و پودِ تمامی آن چیزی است که «شازده شومبول» برای ایران بافته است.
سخنانِ شازده شومبول:
۱- تعداد کسانی که به جنایت دست زده اند انگشت شمار است.
۲- اگر قرار بر اسلام زدایی باشد؛ ترجیح میدهم که رژیمِ خامنه ای همچنان بماند.
۳- من(شازده) وارد یک گفتگو و مذاکره با فرماندهان سپاه شده ام تا به صورتِ مسالمت آمیز وارد رژیمِ بعدی شوند.
«شازده شومبول» فرموده اند که به همهٔ این افراد «امان نامه» داده خواهد شد و آنهایی را که به صورتِ علنی به سرکوبِ مردم پرداخته اند را نیز که نمیتوان «پاک شویی» کرد؛ طبق قوانینِ «حقوق بشر»؛ آرام آرام میتوان پرونده هایِ جنایاتشان را «ماستمالی» نمود.
۴- بسیجیهایِ رژیمِ شیعی نیز میتوانند به بسیجیهایِ «شازده شومبول» تبدیل شده و با شعارِ «جاوید شاه» به عنوانِ چماقدار به صفِ هوادارانِ خود افزوده و سایرِ نظرات را سرکوب نماید. نقش شخصِ شخیصِ «شازده شومبول» نیز براه انداختنِ دار و دسته هایِ سلطنت طلب برای سرکوبِ هر صدایی که بتواند این موجود مفلوک را «زیرِ سایه» بِبرد و نشان دهد که تا چه اندازه ناتوان است و از نظرِ قدّ و قواره؛ حتّی «کوتوله تر» از «کوتوله هایِ شبه سیاسی» است؛ گسیلِ میدان نموده و از آنها به عنوانِ «نیروهایِ نافرمان» (بخوانید همان نیروهایِ خودسَر) و در واقع نیروهایِ «آتش به اختیار» و سازمان یافته نام برده میشود.
۵- پیام به «انگلهایِ صفوی» که به او بپیوندند و «حوزه و فیضیه» و «موجودیّتِ انگلیِ خود» را تحتِ نامِ عامه پسندِ «سکولاریسم» حفظ کنند.
آقای «مراد ویسی» نقشِ «آتش بیارِ معرکه» را به عنوانِ «خبر نگار» برای این «استرتژی» بازی می کُند (سیاستِ انگلِ بنیانگذار = همَه با هم) میخواهد همهٔ اوباشانِ اصلاح طلب و سرکوبگرانِ رژیم و هوادارانِ «شازده شومبول» را در یک «دیگ» ریخته و برایِ آیندهٔ ایران همان «آشِ کُهنه» را بپزد که «محمّد رضا پهلوی پُخت» که در نتیجه به «خیانتِ ملّی ۵۷» انجامید. «امید نادان» نیز به خاطر داشتنِ «زبانِ بی استخوان» از چندین سال خیانتِ خود و خدمت به رژیمِ کثیفِ شیعی با براه انداختنِ بوق و کرنایِ «خامنه ای = کوروش بزرگ» و «بسیجی و پاسدار = سپاه جاویدانِ هخامنشی» به آرامی شروع به «پوست اندازی» کرده و به دار و دستهٔ «شازده شومبول پرستان» پیوسته است (سیاستِ همیشگی پان ایرانیستها = از هر طرف که باد میاد بادِش بده).
هر چند که این دار و دسته ها فکر میکنند که مردم ایران میگویند که «حتّی اگر کفتارها بر سرِ حکومت بیایند از این رژیم بهتر است»؟؟؟!!!؛ امّا واقعیّتِ مِیدانی چنین نیست. این دار و دسته ها «آزادی» و «دموکراسی» را در «آزادی پوشش» و «پارتی کراسی» خلاصه نموده و همان «احزاب» نیز بوسیلهٔ «چماقدارانِ شازده شومبول + بسیجیها و پاسدارانِ سفید شویی شدهٔ رژیمِ کنونی»؛ سرکوب خواهند شد. من(کژدم) این امر را که عدّه ای به خاطرِ عدم وجودِ «اپوزیسیونِ واقعی و قدرتمند»؛ به ناچار از «شازده شومبول» حمایت میکنند؛ انکار نمی کنم. امّا این عدّه در برابرِ دیگرانی که «بسیارانند»؛ بسیار «اندک» هستند و راه به جایی نخواهند بُرد. همانگونه که «سازمان مجاهدین خلق» و «کمونیستها» نیز راه به جایی نخواهند بُرد. زیرا «آزمودنِ خطا»؛ دادنِ یک شانس دیگر برایِ ترمیمِ خطاها نیست؛ بلکه «حماقتِ محض» است. دادنِ حقّ حیات به مراکزِ «تولیدِ انگل»(آخوند) زیر چترِ «سکولاریسم»؛ ادامهٔ اشائهٔ خرافاتِ «گور پرستی» و اهدافِ سیاسیِ«انگلهایِ گورپرست» ( فَدَک فقط یک باغ نبود؛ بلکه همه جا فَدَک است) را دوباره احیاء خواهد کرد.
آیا در «آذربایجان» و یا «کُردستان» و «بلوچستان» و «ترکمن ها» و «مردم جنوبِ ایران» و بخشِ بزرگی از «تُرکهای ساکن تهران و سایر نقاط ایران»؛ شعارهایِ طرفداری از «شازده شومبول» را شنیده اید؟ من(کژدم) نشنیده ام.
«شازده شومبول» با اینها چکار خواهد کرد؛ این جوامع با اختراعِ نامهایی مانندِ «تُرک نما»؛ «کُرد نما»؛ «بلوچ نما»؛ «عرب نما» و ....... بشمار..... که مشابه همان نامِ «گروهک ها» است؛همه را به صلّابه خواهند کشید و در نهایت «آخرین سنگر» برای «پوست اندازیِ اوباشانِ رژیمِ کثیفِ شیعی کنونی» خواهند بود.
اینکه آقای «مراد ویسی» میگوید که سرانِ رژیم آرام آرام به مخالفتِ علنی با اهدافِ «انگل فرزانه» روی آورده اند؛ را باید اینگونه اصلاح نمود:
این اوباشان؛ میدانند که باد از سمتِ «سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی» می وَزَد و اگر اینگونه پیش برود؛ حسابشان با «کرام الکاتبین» است. لذا استراتژی جدید آنها این است که در میانهٔ این توفان؛ پناهگاهی برای خود بسازند و این «پناهگاه» با تبلیغِ برای «شازده شومبول» ساخته خواهد شد.
زمانی که در همان آغازِ «جنبش مهسا»؛ آن جنبش را یک «جنبش ملّی» نامیدم. بر این اساس بود که «جنبش زن زندگی آزادی» یک جنبشِ «فرا گروهی- فرا قومی- فرا سیاسی» بود که بر علیه آنچه که زندگیِ همهٔ مردم ایران را به تباهی می کشید؛ براه افتاد.
امّا «جنبش ملّی برایِ تغییرِ زیرساختهایِ سیاسی و اقتصادی»؛ باید «برنامهٔ کاری» ارائه دهد و گرنه هیچ فراخوانی بدونِ ارائهٔ برنامه های کلان؛ نمیتواند یک «جنبش ملّی» بیافریند.
سنگر گرفتن پُشتِ کلماتِ بی جانی مانندِ «دموکراسی» و «آزادی» که تعریفِی از آنها داده نمی شود و هیچ ساختاری پیشنهاد نمی شود و «شازده شومبول» میگوید که : «هر نفر فقط یک رأی».... نمیتواند مردم را بفریبد.
نمیتوان بارِ دیگر «پادشاهی یا جمهوری» (کُپی برداری از جمهوری اسلامی آری یا نه) و سپس «بنی صدر صد در صد» براه انداخت.
کژدم
کژدم به نظر می اد حکومت اسلامی شیعی تا شهریور سقوط ساختاری بکنه و طبقه مافیای بوروکراسی رانتخوار در ابن فرجه شروع ببه پوست اندازی بکنند اما هسته سختت قدرت مثل جبهه پایداری و مافیای وابسته در سپاه با تلنگر نظامی چه از خارج و چه داخل از هم بپاشه
پاسخحذفمشکل دقیقاً اینجا است که خیلیها فرق میانِ «سرنگونی» و «فروپاشی» را نمی فهمند.
حذفاگر به تاریخ لیبی و عراق و سوریه در ۲ دههٔ گذشته نگاهی بیندازید؛ معنی «فروپاشی» را خواهید فهمید. امّا مانندِ مردم عراق و لیبی و سوریه آنرا با گوشت و پوست و استخوان حسّ نخواهید کرد.
فروپاشی زمانی اتّفاق می افتد که قدرت مرکزی؛ به هیچ وجه نمیخواهد با خواسته هایِ مردم کنار بیاید امّا اکثریت مردم با خواسته هایِ گوناگون (چه درست و یا نادرست) میخواهند که قدرت مرکزی را سرنگون کنند؛ امّا رهبرانِ گروههایِ اجتماعی نیز به نوعی از توافق نِسبی دست نمی یابند. لذا نتیجهٔ این تلاشها به «فروپاشی» می انجامد. زیرا پایِ قدرتهایِ منطقه ای و سایر قدرتها نیز به درونِ میهن وارد میشود و همه چیز از هم فرو می پاشد. در چنین صورتی؛ هیچ اهمیّتی ندارد که سازمانِ ملل؛ کدام گروه را به رسمیّت بشناسد؛ مهمّ این است که سنگ رویِ سنگ بنا نمی شود.
امّا «سرنگونیِ قدرت مرکزی» بوسیلهٔ نیروهایِ کاملاً متّحد و یا با سطحی از توافقهایِ مهمّ که موجبِ نوعی از «همبستگی» می شود؛ شالوده هایِ اصلی را پایدار نگاه داشته و مسئلهٔ «خلأ قدرت» پس از سرنگونیِ رژیمِ سابق را تا حدّ ی پُر میکند و از آن به بعد است که «دورانِ گذار» آغاز میشود می شود.
مشکلِ «اوباشان»ی که خود را «اپوزیسیونچی» معرّفی میکنند این است که تا کنون به هیچ حدّ اقلّی از تفاهم نرسیده اند و تعدادِ «سازهای شِبه سیاسی» چنان زیاد است که حتّی با آنها نمیتوان «سکینه دای قزی نای نای» اجرا کرد؛ چه رسد به اجرایِ «سمفونی».
پس از حدود ۱۳ سال نوشتن و مطالعهٔ رفتارِ «خود روشنفکر پنداران» به هیچ وجه به این نتیجهٔ حدّ اقلّی نیز نرسیده ام که امکانِ نوعی از «همبستگی حدّ اقلّی» را میتوان ایجاد کرد.
در «جنبش ملّی مهسا» دیدیم که همبستگی بر سرِ یک خواستهٔ واحد در سطحِ ملّی؛ بوجود آمد. برایِ سرنگونیِ رژیم به مواردی بسیار بیشتر نیاز داریم تا نوعی از «همبستگی ملّی» ایجاد کنیم؛ وگرنه پس از فروپاشی رژیمِ شیعی؛ باید به «چینی بند زنی» روی بیاوریم تا این تکّه ها و پاره ها را به هم وصل کنیم. اگر این «چینی بند زنی» یک ضرورت است؛ چرا نباید همین امروز انجام شود تا آن «جامِ ملّی» تکّه تکّه نگردد؟
کژدم زدی وسط خال.
پاسخحذفاگر می خواهید انقلاب پیروز شود من یک اندرز دارم:
خود ارضایی سیاسی را ترک کنید وگرنه کور می شوید.
یعنی چه؟
یعنی چنان مات و مبهوت گزارش های رنگارنگ و پرهیاهو می شوید که پسر یا دخترتان از کنارتان رد می شود و می رود فعالیت انقلابی انجام می دهد و بر می گردد و می بیند باز شما مات و مبهوت نشسته اید و تکان نخورده اید.
کژدم گرامی، من به «ایران اینترنشنال» می گویم «خود ارضایی سیاسی TV».
به هر حال نباید جانبدارانه قضاوت کرد و لااقل به این درد می خورند که بعضی مسایل را خوب تحت پوشش قرار می دهند.
من نخستین توصیه ای که به عموم مردم می توانم بکنم این است که این ها را زیاد جدی نگیرند و کاری که من می کنم تیتر ها را نگاه می کنم رد می شوم. تنها می خواهم بدانم چه خبر شده.
خلاصه هم می کنم که افراد مختلف که با آن ها گفتگو داشته ام بسیار پخته تر از آن هستند که گول این حرف ها را بخورند.
یعنی اگر نگران این هستی که عده ی زیادی گول بخورند خیالت را آسوده کنم. لااقل می توان گفت قضیه بسیار پیچیده تر از این هاست که بشود به سادگی. سلطان رضا دیبا را روی کره ی ماه برد.
به نظر من این گونه «پروپاگاندا» برای فریب دادن همان نسل فریب خوردگان ۵۷ ساخته شده که می دانی پیش تر بار ها از آن سوراخ گزیده شده اند.
در ضمن توصیه می کنم حساب خود را از افرادی که این اراجیف را باور می کنند جدا کنید. از این افراد دور شوید. تا جایی که می توانید. چون درست نمی شوند.
کژدم گرامی، این مساله ی «الاغ ویسی» زمانی به اوج رسید که «حضرت همایون سلطان رضا دیبا» برای «دوران گذار» اعلام آمادگی کرده است.
پیش تر دسته ی خود خوانده ی «شورای مدیریت گذار» را هم داشتیم.
آن زمان (دور نخست زمامداری دانلد شیردل)، من گفتم که «گذاری در کار نخواهد بود درگیری ها شدید تر خواهد شد.»
گروه «تندر» به این حرکت شازده شومپول واکنش نشان داد و خلاصه ی آن این بود. «شازده توهم گذار دارد. شازده به دنبال تغییر از بالاست در حالی که انقلاب تغییر از پایین است.
و مانند این است که شازده از خیزش زن زندگی آزادی پیامی دریافت نکرده است.»
کوتاه سخن این است: شازده، به دنبال گذاری است که هرگز رخ نخواهد داد. اگر شازده به دنبال گذار درون جامعه است احتمالا بخشی از این گذار رخ داده و احتمالا به سویی که ایشان می خواهد هم نمی رود.
امروز هم در اخبار دیدم که شازده قرار است در یک کنفرانس حمایت حداکثری شرکت کند. اگر شرکت کنندگان و همراهان شازده همان هایی باشند که در کنفرانس «منشور به اصطلاح مهسا» بودند باید گفت برای گدایی از «دانلد شیردل» آمده اند و تو پیش تر به ما گفته ای : «دانلد شیردل یک دلار هم به آن ها نخواهد داد.»
و خلاصه این که نخست بیایید به ما ثابت کنید که آن چیزی که به سوی آن می رویم «گذار به دمکراسی» است و نه مثلا «گذار به کره ی شمالی اسلامی» تا بیاییم به بقیه اش فکر کنیم.
پیروز باشید.
گرامی؛
حذفمن آقای «مراد ویسی» را به عنوانِ کسی که «شیوهٔ تحلیل کردن» را می آموزد؛ شخصی ارزشمند میدانم. امّا با این امر که همینطوری و «قُطره ای» و بدونِ ارائهٔ دلایلِ موثق که لازمهٔ یک تحلیل است؛ بخواهد «شازده شومبول» را به عنوانِ تنها راهِ نجات؛ به پاچهٔ مردم فرو کند؛ مخالفم. با نظرِ «پارتی کراسی» ایشان نیز مخالفم. امّا اینها دلیل نمی شود که ایشان را آنگونه که شما ترسیم میکنید بینگارم.
در رابطه با «گروه تندر» نیز؛ دچار «کج فهمی» هستید. اگر به ویدیوهایِ «فساد سیاسی در گروه تندر» مراجعه کنید؛ «جمشید شارمهد» یکی از دلایلِ مخالفت با من(کژدم) را در فحّاشی به «شازده شومبول» ارائه می کند و میگوید که «ما میخواهیم با شاهزاده رضا پهلوی» وارد گفتمان و رسیدن به وحدت بشویم؛ امّا کژدم با این لحنِ خود مانع کار است».(بروید گوش کنید).
جمشید شارمهد؛ کارش فقط «یکی به میخ و یکی به نعل زدن» بود و «لاطایلاط» زیاد میگفت و اصلاً نمی فهمید چه میگوید ؟
گاهی دشمنِ خونیِ «شازده رضا» بود و گاهی از او تمجید می کرد. مانندِ «روح الله زم» به شدّت در «تورِ پلیس امنیّتی» گیر افتاده بود که نهایتاً کار دستش داد.
اینکه شما از «سورهٔ گروه تندر» برایِ من یک «آیه» نقل کنید؛
در آنچه که در طیّ ۲ سال همکاریِ نظری با این گروه داشتم و منجر به شناختی «مِیدانی» از این گروه شد؛ هیچ تأثیری نمی گذارد. در ضمن در آن زمان هیچ سخنی از «دورانِ گذار» در ادبیّاتِ سیاسیِ افراد و گروههایِ ایرانی تبار وجود نداشت.
راستی یک سوّال:
چرا اینهمه قصّه بافتی؟ یعنی فکر میکنی که در حالِ «تولیدِ محتوی» هستی؟