۱۴۰۴ فروردین ۲۰, چهارشنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (مرحلهٔ پیشا نبرد)

 در مرحلهٔ «پیشا نبرد»؛ باید بسیاری از مسائل مهمّ را برایِ خود حلّ کرده باشید و گرنه در میانهٔ نبرد گرفتارِ مشکل خواهید شد و چه بسا شکست بخورید.

۱- برایِ چه میخواهید رژیم را سرنگون کنید؟ آیا فقط سرنگونیِ رژیم مهمّ است و یا ساختنِ «ساختاری نوین» که لازمه اَش سرنگونی رژیمِ کنونی است؟
من به طورِ شخصی فکر نمیکنم که «سلطنت طلبان» شجاعتِ به میدان آمدن را داشته باشند. زیرا در «حپروت» زندگی میکنند و  ذهنشان آگنده از «مالیخولیا» است. رهبرشان (شازده شومبول) نیز چنان «گَل و گشاد» سخن میگوید که نمیتواند پشتیبانیِ حتّی یک قدرتِ مؤثر خارجی را جلب کند و همه میدانند که بسیار ناتوان است و بیش از اینکه یک «رهبرِ سیاسی» باشد؛ مانندِ یک «فعّال مدنی» در کشورهایِ اروپایی و یا آمریکا سخن میگوید و رفتار میکند. لذا جماعتی که رهبرشان چنین موجودی باشد؛ میتوانید روحیهٔ هوادارانش را بسنجید. امّا همین موجودات؛ در آیندهٔ پس از سرنگونی رژیم میتوانند به «چماقدار» و «چی-ی یی یَن»های (خام خوارهایِ دورانِ صفوی ها = زنده خوارها= آدم خوارها) تبدیل شوند (اردبیلیها آنها را «چیگ یی یَن» تلفّظ میکنند). امّا هیچ اهمیّتی ندارد که برایِ کدامین «آیندهٔ آرزویی» برایِ ایران تلاش میکنید؟ زیرا راههای مبارزاتی نوعی از «برخوردِ نظامی» هستند و از قوانینِ تقریباً یکسانی پیروی می کنند.
در اینجا نمیخواهم انواعِ دیگر مبارزه؛ مانندِ جنبشهایِ مدنی را کمرنگ نشان دهم؛ بلکه میخواهم بگویم که مبارزه برایِ «سرنگونی»  یک «نبردِ ترکیبی» است.

۲- سازماندهی. زمانی که از سازماندهی سخن به میان می آید؛ نخستین تصوّر این است که یک گروهِ رهبریِ واحد(چیزی مانندِ «ستادِ کُلّ مبارزاتی»)؛ هوادارانش را آموزش میدهد و پس از شناسایی هایِ لازم و تسلیحِ هواداران؛ آنها را دسته بندی کرده و بنا بر استراتژی مبارزاتی؛ مأموریتّایِ خاصّی به آنها میدهد و هر گروهی وظایفِ محوّلهٔ خود را انجام میدهد. امّا همهٔ این گروهها و رسته ها؛ به «رهبری» متّصل هستند و بر اساسِ پروتوکُل «زنجیرهٔ فرماندهی» اداره می شوند. این نوع از سازماندهی به «سازماندهی هِرَمی» مشهور است.
امّا نوعی دیگر از سازماندهی نیز وجود دارد که به «سازماندهیِ اُفقی» معروف است. در این نوع از سازماندهی؛ رهبری وجود دارد؛ امّا گروههاي عملیّاتی «خود ساخته و خودمختار» هستند و فقط به «رهنمود» گوش داده و به طورِ مستقل در جهتِ رهنمود حرکت میکنند. این نوع از سازماندهی را «داعش» و «القاعده» در اروپا به نمایش گذاشتند. هیچ سلّولی با سلّول دیگر رابطه ندارد و در صورتِ دستگیری نمیتواند سلّولِ دیگر را «لُو» بدهد.
ما از چنین «رهبری هایی» برخوردار نیستیم و این دو نوع از سازماندهی؛ حتّی برایِ بررَسی در حوضهٔ نظری نیز برای ما بی ارزش است. لذا من (کژدم) نوعی دیگر از «سازماندهی اُفُقی» را پیشنها میکنم که دارایِ رهبریِ «سیاسي» و «ستادِ فرماندهی» نیست و نیروهای مردمی که توانایی فکری و عَملی دارند به صورتِ «گروههایِ کوچکِ خودجوش» ظهور میکنند و بر اساسِ شناختی که از طبیعتِ «مبارزاتِ مردمی» (به عنوانِ مثال؛ تظاهراتهایِ گلّه ای؛ زخمی شدگان؛ اسیران و .....) داریم بنا شده و این مبارزات را هدایت میکنند. بدونِ اینکه از کسی دستوری گرفته باشد.
آنچه که در بخش نخست (مرحلهٔ مقدّماتی - شناسایی) بر شمردم؛ خواستگاهِ اصلیِ مأموریتهایی است که از طرفِ نیروهای مردمیِ «تشکّل یافته به صورتِ خود جوش» تعریف شده و اجرأ می شوند. این گروهها هَم «رهبرانِ مِیدانی» هستند و هَم «سربازان».

۳- کسی که میخواهد به میدان بیاید؛ باید از خود بپرسد که : آیا  شجاعتِ کُشتنِ نیروهایِ دشمن را دارد؟ آیا شجاعتِ بوجود آوردنِ زخمهایِ عمیق بر رویِ بدنِ نیروهایِ رژیم را دارد؟
«شجاعت برایِ کُشته شدن» کافی نیست. زیرا دشمنِ شما بسیار خرسند میشود که همهٔ شما را بکُشد. لذا «شجاعت برای کُشته شدن» به تنهایی کافی  نیست و هیچ گونه ای از پیروزی را به ارمغان نمی آورد. امّا «شجاعت برایِ کُشته شدن» به همراهِ «شجاعت برایِ کُشتن»؛ میتواند پیروزی به ارمغان بیاورد. به شرطی که بدانیم از چه روشهایی استفاده کنیم. اگر «خشونت پرهیز» هستید؛ بروید و «دعایِ فَرج» بخوانید تا «مسیح و مهدی» بیایند و نجاتتان دهند.

۴- فهمیدنِ این مسئلهٔ مهمّ که چه چیزی «ثروت و دارایی ملّی» است و چه چیزی «سلاحِ دشمن» برایِ سرکوب است. اگر هر آنچه که موجود است را «ثروتِ ملّی» بنامیم؛ حتّی سلاحها و موتورسیکلتها و اتوموبیلهایِ نیروهای سرکوب نیز اموالِ ملّی هستند.

۵- فریبِ شعارِ «ما مثلِ آنها وحشی نیستیم» را نخورید. زیرا این شعار را رژیم و کسانی که برایِ حفظ این رژیم تلاش میکنند؛ اختراع کرده اند تا نوعی «مُشکلِ فکری و اخلاقی» را در ذِهنِ مبارزان بکارند و به این وسیله مبارزان را از درون خلع سلاح کنند.
برخی نیز شعار می دهند که اگر برایِ سرنگونی رژیم از خشونت استفاده شود؛ حکومتِ بعدی نیز یک حاکمیّتِ «خشونت گرا» خواهد شد. گویی که سربازی که به جبههٔ جنگ می رود؛ تبدیل به «قاتل حرفه ای» می شود و زمانی که جنگ تمام میشود؛ همهٔ سربازان و افسران و درجه داران را به عنوانِ «قاتلینِ حرفه ای» پاکسازی کرد. زیرا به «خشونت طلب» و «قاتل» تبدیل شده اند. در حالی که چنین نیست و اگر نمونه هایی را نیز بیاورند؛ تفسیرِ این نمونه ها بسیار احمقانه هستند. زیرا تعدادِ «جنایتکاران» در میانِ کسانی که در جنگ شرکت نداشته اند؛ به مراتب بسیار بیشتر است و چه بسا همین جنایتکارانی که دورانِ جنگ را گذرانده اند؛ اگر در جنگ نیز شرکت نمی کردند؛ جنایتکارانی مانندِ سایر جنایتکاران بودند.

کژدم

۸ نظر:

  1. کژدم
    به نظر تو خامنه ای جام ذهر رو خواهد نوشید مثل خمینی حروم راده؟؟
    (کیان)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بارها گفته ام که نگاهِ ترامپ نسبت به ایران این است که ایران مانندِ افغانستان و کشورهایِ خاورمیانه و آفریقایی یک «کشور - مستراح» است. باز هم در دورهٔ نخستِ ترامپ بارها گفته ام که ترامپ با «ورشکسته ها» مذاکره می کند. در دور دوّم از همان آغاز دیدیم که در رابطه با مسئلهٔ «یوکرئین» و «حزب الله لبنان» و همچنین «حماس» نیز مانندِ یک «لاشخور»(مذاکره با ورشکسته ها) وارد میدان شد. «یوکرئین» که به خاطرِ کثافتکاریهایِ مشترک آمریکایِ «جو بایدن» و اتّحادیهٔ اروپا به جنگِ فرسایشی بدونِ کمکهایِ مؤثر کشانده شد و بارها نیز گفته ام که در یک «جنگِ فرسایشی» هر دو طرف فرسوده می شوند. اکنون «یوکرئین» به شدّت فرسوده تر از روسیه است و دیدیم که ترامپ چه رفتاری در کاخ سفید با آقایِ «زلنسکی» کرد. زیرا تمامی تلاشِ ترامپ مانندِ یک «لاشخور» تصاحب معادن و گلوگاههایِ اقتصادی «یوکرئین» است که تا کنون به نتیجهٔ مطلوبی برایِ «لاشخور» نرسیده است. در رابطه با «غزّه» نیز به عنوانِ «مشتریِ زمین» و تصاحب غزّه ؛ آنهم زمینی که نَه خودش «شکار کرده باشد»؛ بلکه اسرائیل؛ با خونِ دلِ ۱۵ ماهه و دادنِ کشته هایِ بسیار فراهم شده است. اکنون ترامپ میخواهد مانندِ یک «لاشخور» بر رویِ دستاوردهایِ اسرائیل چمبره بزند. در رابطه با «حزب الله لبنان» و لُبنان نیز بازهم مانندِ «لاشخور» رفتار میکند. زیرا «حزب اللهِ ورشکستهٔ کنونی» محصولِ اسرائیل است و نَه آمریکا؛ فرستادنِ «ویتکاف» به لبنان که لاشخوری از جنسِ ترامپ است؛ به «سودِ کامل» اسرائیل تمام نشد و اسرائیل «ویتکاف» را پذیرفت؛ به این امید که ترامپ را در رابطه با مسئلهٔ رژیمِ شیعی ایران در کنارِ خود داشته باشد.
      اسرائیلیها بزودی در خواهند یافت و یا همین اکنون نیز به آن اشراف پیدا کرده اند که ترامپ در واقع میخواهد راهی میانه را پیشنهاد کند که ترامپ «گوشت» را بخورد و اسرائیل نیز به «استخوان» راضی شود. در حالی که همهٔ این «لاشه هایِ خاورمیانه ای» که نامشان را بُردم؛ به دستِ اسرائیل شکار شده اند و نَه آمریکا.
      ترامپ در برابرِ «موجوداتِ زندهٔ توانا»؛ ناتوان از «شکار کردن» است و زمانی پا پیش می گذارد که آن «حیوان» را موجودِ دیگری شکار کرده باشد.
      اکنون «انگلِ فرزانه» توسّط اسرائیل به شدّت زخمی شده است ولی ترامپ به آن به مانندِ یک «لاشه» می نگرد که به سادگی میتواند آنرا بخورد. به همین خاطر نیز «ویتکاف» را فرستاده است. رژیمِ شیعی نیز معامله ای ۲۵۰ میلیارد دلاری به او پیشنهاد کرده اند (پیشنهادی از جنسِ لاشهٔ رو به مرگ).
      اینکه «اوباش فرزانه» جام زهر را خواهد نوشید؛ پاسخی روشن دارد:
      «لاشه ها چیزی نمی خورند. بلکه خورده میشوند».
      اگر ترامپ به «ویتکاف بازی» ادامه دهد؛ اسرائیل همان کاری را خواهد کرد که مشابه آنرا در «غزّه» می بینید.
      «اسرائیل» اکنون در حالِ «بیم و اُمید» به سر می بَرَد؛ نظرِ من این است که برای اسرائیل؛ داشتنِ «امیدِ واهی» بسیار خطرناک است. امّا «نا اُمیدی» میتواند به «به دست گرفتنِ ابتکارِ عمل» بینجامد. اسرائیل میداند که دستهای ترامپ آنچنان که خودش تصوّر میکند و برایِ خودش «دَسته گُل» می فرستد؛ باز نیست. مشکلِ دیگرِ ترامپ؛ این است که مانندِ «پوشک پوش فرزانه»؛ بیش از حدّ «گُنده گوزی» میکند و همهٔ کارهایش حتّی « صبحانه خوردنِ خودش» را نیز با پَسوندِ «You have Never Seen Before» گزارش می دهد.
      در مجموع؛ مردم ایران نیز نباید به ترامپ اعتماد کنند و به مزخرفاتِ او در رابطه با اینکه «ایرانیان دارایِ فرهنگِ باستانی هستند» و یا «خیلی باهوش هستند» دِل ببندند. زیرا
      اگر هیچ کس نیز نداند؛ خودِ ایرانیان میدانند که چیزی به نامِ «فرهنگِ باستانی» وجود ندارد و «باستان» در «باستانها» دَفن شده و استخوانهایش نیز پوسیده است و با «باستان» نمیتوان «آینده» ساخت. بخش اعظمِ گونهٔ انسانی که در ایران زندگی می کنند؛ فقط «ساکنینِ ایران» هستند و در «خیانتِ ملّی ۵۷» برای «ساختنِ آینده» بوسیلهٔ بَرپا کردنِ «شیعه گریِ باستانی» انقلاب کردند و اکنون «تشیّع شنیعهٔ باستانی» مانندِ «گُرز» در کونشان فرو رفته و بیرون نمی آید.
      لذا نَه از «با تربیتیِ کژدم» دِل آزرده شوید؛ و نَه با «مزخرفاتِ ترامپ» دِل خوش شوید.
      در مجموع؛ «باستان بازی» را کنار بگذارید. معنیِ واقعیِ «باستان» این است: «پلّه ای که در زمانی دور در گذشته؛ از آن گذشته ایم».

      حذف
  2. درود
    تحلیلِ ذهنی بنده اینه که آمریکای ترامپ به طور علنی شمشیر رو از رو برای چین بسته و از هر وسیله‌ای برای جلوگیری از رشد چین در ابعاد سیاسی و اقتصادی استفاده میکنه تعرفه‌ها تازه شروعِ ماجراست
    یکی از استراتژی‌های آمریکای ترامپ جلوگیری از به ثمر نشستنِ پروژه‌ی جاده‌ی ابریشمِ چین هستش که برخلافِ ادعای رهبران چین با محوریتِ ایران بعد از قراردادِ ترکمنچایِ ۲۵ ساله‌ی ایران با چین درحالِ پیگیری هستش لذا ترامپ برای الغای این قراردادِ ننگین(نه برای ساکنین ایران، بلکه برای جلوگیری از نفوذِ منطقه‌ایِ چین)، مجبور به ایجادِ رژیم چنج در ایران هستش. از ادبیاتِ مورد استفاده از برخی مقاماتِ ارشد در سنتکام مثل هگست که گفته بود رژیم ایران ضعیف‌تر از اونی هست که نشون میده، به نظرم میاد که تغییرِ رژیم در ایران به صورتِ یک اولویت در واشنگتن تعریف شده اما درحالِ حاضر به دلیلِ قحط الرجال در ایران تنها گزینه‌ی آلترناتیو بخواهیم یا نخواهیم در کوتاه مدت همون شازده هستش اما ایشون فقط یک شخصه و اگر نگرانِ شیعه بودنِ ایشون هستین باید بگم که نسل z در ایران برای دین و مسائلِ دینی تره هم خورد نمیکنه و بسیار نسل هوشمند، مستقل و با اعتمادِ به نفسی هست و من ایمان دارم این نسل ایران را خواهد ساخت ضمن اینکه در ایرانِ کنونی متخصصان و روشنفکرانِ بسیاری وجود دارن که مسیر توسعه و رشد رو به خوبی بلدند اما به دلیل سرکوب ساکت شده ان
    در موردِ خطر فروپاشی در ایران هم معتقدم این " رخوتِ نهادینه شده در مردمِ ایران" اگه برای سرنگونی رژیمِ شیعی یک مانعِ بزرگ به حساب میاد، برای جلوگیری از فروپاشیِ سرزمینی در ایران یک مزیت هستش و اگه طیفِ تندروی قومی و قبیله‌ای در ایران به صورتِ سیستماتیک پشتیبانی مالی و لجستیکی ازشون نشه نمیتونن حرف‌های جدایی طلبانه‌شون رو به کرسی بنشونن چون مردم همراهیشون نمیکنن
    تنها چالش کنونی ساقط کردنِ حکومتِ رانت خواران هستش که طبق توصیه‌ی هوشمندانه‌ی شما میتونیم با نگاه کردن به شکل یک کاتالیزر به ترامپ و اسرائیل میشه رژیم رو به راحتی ساقط کرد
    من کاملا مطمئنم پس از سقوطِ این شیادان، ایران به سرعت مسیرِ خود رو پیدا خواهد کرد و دلیلش اینه که نسل جدید کاملا میداند که چه میخواهد و چطور بایستی آن را مطالبه کند

    پاسخحذف
  3. درود
    متأسفم که باید با صراحت پاسخ شما را بدهم. نظری که فرستاده اید؛ فقط به شما خلاصه نمی شود. خیلی ها هستند که چنین نظری دارند. امّا واقعیّت این است که اینها «نظریّه» نیستند. بلکه یک «توبرهٔ پُر از آرزوها» هستند. اینکه میگویید «متاسّفانه دچار قحط الرّجال هستیم»؛ نشانهٔ «درماندگی و بیچارگی» است. اینکه میگویید کسی به جُز «شازده رضا» را ندارید که تویِ بُشقاب بگذارید و از طرفِ دیگر میگویید که «نسل Z» میداند که چه میخواهد و چکار خواهد کرد؟ یک افسانه است تا یک واقعیّت. این «نسل Z» نیز مانندِ همهٔ مردم دنیا از درجه هایِ گوناگونِ «بهرهٔ هوشی» تشکیل شده است و اینکه میخواهید و یا میخواهند یک «بُزِ گَر» را «پیشوایِ موقّت» قرار دهند؛ نشان از درماندگیِ همین «نسل Z» نیز هست. این «نسل Z» اصلاً تافتهٔ جدا بافته ای نیست و بهرهٔ بالا و یا پایینِ «IQ» و «EQ» و تعدادِ «برترین ها» در میانِ آنها نیز از همان «Pattern» طبیعی پیروی می کُند که هزاران سال است یکسان باقی مانده است. این امر مختصِ ایران نیست؛ بلکه یک اَمرِ جهانی (یونیورسال) است.
    من برای شما مثالی میزنم:
    فرض کنید که خبر می رسد که در «تبریز» از آسمان طلا می بارَد. به نظرِ شما شانسِ شیرازی ها و اصفهانی ها و بلوچها و کُردها و تهرانیها و ..... برای جمع کردنِ آن بیشتر است؟ یا تبریزیها و شهرها و روستاهایِ نزدیک به تبریز؟ حتّی اگر شانسِ تبریزیها ظاهراً بیشتر باشد؛ در میانِ تبریزیها نیز «شانس جمع آوری» نه تنها یکسان نیست؛ بلکه به شدّت متفاوت است. زیرا جمع کردنِ طلایی که از آسمان می بارد نیز؛ به ابزارها و المنتهایی به عنوانِ «پیش نیاز» احتیاج دارد که همگان؛ به «یکسان» در اختیار ندارند.
    سخن گفتن از «براندازی»؛ بدونِ داشتنِ یک «طرح» برایِ آینده؛ فقط یک «شوخی خطرناک» است.
    سخنانِ شما فقط یک «آشفته بازار» است. خودتان دوباره مطلبی را که فرستاده اید را بخوانید و فرض کنید که شخصِ دیگری آنرا فرستاده است. از ۱ تا ۲۰ چه نمره ای میدهید؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جناب کژدم
      من ژورنالیست نیستم لذا اگه نوشتارِ بنده انسجامِ کافی مطلب نداره و مخاطب رو دچار سرگیجه میکنه پوزش میطلبم
      منظورِ سخنم از اون باب که گفتم نسلِ Z مستقل و آگاهند و میدانند چه میخواهند و چطور آنرا مطالبه کنند، این نبود که این نسل همگی نابغه تشریف دارند.
      منظور این بود که این نسل مثل نسل‌های قبل از خود درمانده و "پیرو" نیست. این نسل برای رفعِ تشنگی منتظرِ باران نمیماند. معتقدم جنبشِ مهسا شاهکارِ نسلِ Z بود که خواسته‌ی خود رو در عمل به کرسی نشاند. دردِ اصلیِ ساکنین ایران نداشتنِ اعتماد به نفسی است که ۴۷ سال به خاطرِ سرکوبیِ بیش از اندازه و خفقان از بین رفته است. به سخنانِ رهبرِ خائنشان اگر کمی دقت کنید ایشون هنوز هم دارن مردم ایران رو در سخنرانی‌هاشون تحقیر میکنن.. هنوز هم به شکلِ وقیحانه‌ای به طورِ مثال میگن که مردم ایران در موردِ مسئله‌ی مهدویت توانِ ذهنی برای درک آن رو ندارن!! باور کنید اعتمادِ به نفس و حرمتِ نفس در مردم ایران توسط همین رهبرانِ خائن از بین رفته.. و اعتمادِ به نفس پیش نیازِ تغییر و رشد هست.
      نسلِ Z این کمبود را نداره.. کاملا آگاهه که چه توانایی‌ای داره و چطور از اون توانایی برای رفعِ نیازش و خواسته‌ش بهره بگیره و این موضوع چشم‌اندازِ روشنی برای تغییر و رشد رو به من داد.
      نسلِ Z صرفِ نظر از اینکه چه کسی در دورانِ گذار رهبر خواهد بود میداند که باید از او چه بخواهد و چگونه خواسته‌اش رو مطرح کند.. اما نسل‌های پیشین چنین جسارتی رو در خودش نمیدید. نسل Z نسلِ نه روسری و نه توسری است
      در این میان تنها چالشِ پیش‌رو گذر از رژیمِ خرافات و دروغ هستش. من متخصصانِ خیلی خوب و توانایی رو در همین کشور میبینم که نقشه‌ی راهِ رشد رو به خوبی بلدند و اگه بهشون میدون داده بشه میتونن کمک کنن
      ایرانِ ما ابزارِ پیشرفت و رشد رو در اختیار داره ..
      اما بحثِ براندازی و تغییرِ رژیم چیزیه که واقعا چالش برانگیز به نظر میاد چرا که از نظرِ بنده نسلِ Z هنوز به بلوغِ سیاسی نرسیده و این تغییرِ زود هنگام که میتونه یک اجبار از طرفِ غرب باشه ممکنه باعثِ بروزِ اشتباهاتِ اجتناب ناپذیر بشه و نقشِ روشنفکران و رهبرانِ دوره‌ی گذار اینجاست که حساس و مهم جلوه میکنه
      بنده از خوانندگانِ چندین ساله‌ی وبلاگ سما هستم و تحلیل‌های شما بسیار موردِ احترام و تحسینِ من هست پیروز و سرافراز باشید

      حذف
    2. شما از «نسل Z» میگویید؛ من این «نسل» را انکار نمی کنم؛ بلکه میگویم که «انسجامِ فکری» ندارد و هیچ «پدر» و یا «مادر»ی نیز وجود ندارد که دستش را بگیرد و به این نسل «راه رفتن» بیاموزد. «جنبشِ ملّی مهسا» یک «مادر» داشت (بانو مسیح علی نژاد) که این کودک (نسل Z) را با براه انداختنِ«آزادیهایِ یواشکی» و «چهارشنبه هایِ سفید» آرام آرام با شیوهٔ «تاتی تاتی» به بلوغ رسانید. برایِ اینکه بر رویِ یک مشکلی که رژیمِ شیعی بر علیه «طبیعت» براه انداخته است (حجاب اجباری و ستمگری بر بانوان) تمرکز کرد و توانست این جنبشِ ملّی را براه بیندازد. امّا میبینید که اندیشهٔ «نَه به اعدام»؛ چنگی به دِلِ مردم نزد و نخواهد زد. زیرا «حذف علفهایِ هرز» بسیار هوشمندانه تر از ساختنِ یک «علفهایِ هرزه زار»(زندان) است و «امنیّتِ اجتماعی» را نه تنها تضمین نمی کند؛ بلکه یک هزینهٔ هنگفت را بر دوشِ جامعه برای «حفاظت از علفهایِ هرز» تحمیل میکند که این «هزینه ها» میتواند برایِ آبادانی «سرزمینِ ایران» صرف شود. اینکه چرا «جنبش ملّی مهسا» پس از پایداریهایِ بسیار شکست خورد؛ باید موردِ «آسیب شناسی» باشد و زیرِ ذرّه بین برود. و من (کژدم) در این نوشتارهایِ جدید در پِی آن هستم.
      آنهایی که خودشان را «برانداز» مینامند؛ مُشتی «احمق» و برخی از آنها «خائنین» هستند. زیرا هیچ راهی را که به سرنگونیِ رژیمِ شیعی بینجامد را به هیچ وجه پیشنهاد نمیکنند و به آسیب شناسی نمی پردازند. امّا من(کژدم) می پردازم و بخشِ بعدیِ این نوشتار را به همین مسئله اختصاص داده ام.

      حذف
  4. عن و گوه و آشغال تو کص مادر و خواهر امام حسین و محمد رسول الله

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. داستانِ حسین (سوّمین نجاستِ مُطهّرِ شیعیان)؛ یعنی همان «حسینِ سلطنت طلب»؛ همین الآن در حالِ تکرار و بر رویِ پرده به صورتِ زنده در حالِ «پخش زنده» است.
      «مذاکره کردن بی شرفی» است یعنی همان «هیهات منّ الذلّه». همان شعاری که «حسین شجاع السلطنه» در مدینه سر داد. امّا زمانی که به کربلا رسید و دید که «کیرها خیلی کُلفتند»؛ از طریقِ «حُرّ ابن یزید ریاحی» پیغام داد که :
      «به شما پول و ثروت داده اند که مرا بکشید؛ امّا من به شما وعده میدهم که اگر با من همکاری کنید و یزید را سرنگون کنیم؛ من(حسین) بسیار بیش از آنچه که به شما وعده داده اند؛ خواهم داد». این «سخنِ خدا گونه» را ما با نامِ «رِشوه» می شناسیم.
      امّا زمانی که فرماندهانِ لشکرِ یزید؛ به «نقد» راضی شدند و «نسیه» را نپذیرفتند؛ «حسین شجاع السلطنه» روی به «گُه خوردن» آورد و ۳ درخواست ذلیلانه را مطرح نمود:
      ۱- یا بگذارید که به پیشِ پسر عمویم (یزید) بِرَوَم؛ زیرا از همهٔ شما بر من مهربان تر است.
      ۲- یا بگذارید که به مدینه باز گردم و دیگر هیچ ادّعایی از من نشنوید.
      ۳- یا مرا به دور افتاده ترین سرحدّات بفرستید که هیچکس نامی از من نشناسد.
      امّا فرماندهانِ سپاهِ مقابل گفتند:
      «حسین» میخواهد «مارمولک بازی» در بیاورد و زمانی که دُمَش از لایِ در گذشت؛ باز هم فیلش یادِ هندوستان خواهد کرد. و به این نتیجه رسیدند که «مارمولک باید کُشته شود».
      داستانِ «انگلِ فرزانه» نیز از همین جنس است.
      در سوریّه نیز همین بودند و «گروهبان سردارانشان» در زیرِ چترِ نیرویِ هوایی روسها بود که به «خود ژنرال پنداری» رسیدند و زمانی که «بشار اسد» فرار کرد؛ حتّی لیاقتِ فرار نیز نداشتند و ۴ هزار نیرویشان را نیز روسها فراری دادند.
      بارها گفته ام که اگر به این اوباشان «کوچه» بدهی؛ به رؤیایِ «خود قهرمان پنداری» فرو می رَوَند. امّا زمانی که به «کوچهٔ بُن بست» میرسند؛ به هیکلِ خودشان می رینند.
      در «جنبشِ ملّی آینده» نیز اگر از نظرِ «مِیدانی» دُرست سازماندهی شود؛ خواهید دید که «شهادت طلب ترینشان» نیز حاضر خواهند شد تا زنان و دخترانشان را بفروشند.

      نقطه آخرِ خطّ

      حذف