آزادیها (۱)
برای ورود به این مبحث؛ بهتر دیدم که از آنچه که دربحثهای فلسفی با عنوانِ «جبر و اختیار» از آن یاد می شود آغاز کُنم؛ البتّه نَه به صورتِ «نشخوارِ فلسفی که هزاران بار جویده شده اند»؛ بلکه «جبر و اختیارِ مِیدانی و ملموس» که در تمامیِ عرصه هایِ زندگیِ میتوان آنرا مشاهده نمود. «گسترهٔ جبر»؛ «گسترهٔ اختیار» را محدود می کند و بالعکس؛ هرچه دایرهٔ «جبر» کمتر میشود؛ به «گسترهٔ اختیار» افزوده می گردد. «گسترهٔ اختیار» آن چیزی است که به آن «آزادی» میگوییم.
جبرهای طبیعی
هیچکس «پدر و مادرِ طبیعی» خود را انتخاب نمی کُند. هیچکس درجهٔ هوشِ خود را انتخاب نمی کُند. هیچکس «ایمنی و یا نا-ایمنیِ طبیعی» در برابرِ بیماریها را انتخاب نمی کند. هیچکس بیماریهایِ ارثیِ طبیعی را انتخاب نمی کُند. هیچکس؛ رنگِ پوست و رنگِ مو و چشم و ظاهرِ فیزیکیِ خود را انتخاب نمی کُند. حتّی اگر با دستکاری در DNA و ژنها؛ بتوان تغییراتی ایجاد نمود؛ بازهم شخصی که محصولِ این تغییرات است؛ در «انتخابِ آنها» نقشِ تصمیم گیرنده ندارد و فقط یک «محصول» است. «جبرهایِ مَنفیِ و مُثبتِ طبیعی» در تولیدِ مثل را میتوان با کمکِ تکنولوژی و «ازدواجِ آگاهانه» کنترل نموده و بهبود بخشید. لذا می بینید که در طولِ تاریخ؛ گونهٔ انسانی توانسته است بخشهایی از «جبرهایِ طبیعی» را «هَک» کرده و در رسیدن به محصولاتِ «آرزویی» و یا حتّی تولیدِ «محصولاتی نوین» از طریقِ «هَک» کردن استفاده نمایند که نتیجهٔ آنرا در محصولاتِ «حیوانی»؛ «گیاهی» و «مایکرو اُرگانیسم ها» «فلزّات» و ..... را شاهد هستیم.
جبرهایِ اجتماعی
جبرهای اجتماعی همگی ساختهٔ «گونهٔ انسانی» و «قردادی» هستند. یعنی «مصنوعی» بوده و اصالت ندارند. این جبرها در چند حوزه فعّال بوده و «هم پوشانی» دارند و تلاشِ حاکمان و یا «طرّاحانِ حاکمیّت» بر این است که «تار و پودی» از این جبرها ببافند که آنرا «سیستمِ اجتماعی» می نامیم و چون «قراردادی» هستند میتوان در تعریفِ همهٔ آنها دستکاری نموده و سیستمِ «ظاهراً نوین» و یا «نوین» را تولید نمود. امّا هیچ تضمینی وجود ندارد که با «بازتعریفها» محصولِ نهایی به «اختیاراتِ بیشتر» به نفعِ «عمومِ مردم» بینجامد. دایرهٔ اختیارهای اجتماعی (دموکراسی) زمانی گسترده می شود که دایرهٔ جبرهای کنونی حذف شوند و گرنه با حفظِ بخشی از این جبرها و پیشنهادِ سیستمی آمیخته با «جبرهایِ کُهن» فقط و فقط «اصلاحات» است و پس از مدّتی تاریخِ مصرفشان خواهد گذشت. لذا من(کژدم) «انقلاب» را پیشنهاد می کُنم. مارکسیسم نیز «انقلاب» را پیشنهاد می کرد. امّا پیشنهادَش این بود که «سرمایه داریِ دولتی» (مالکیّتِ دولتی) را جانشینِِ «سرمایه داریِ فَردی» کُند که در واقع «حزبِ کمونیست» را به عنوانِ «تنها سرمایه دارِ بی رقیب» حاکم سازد. «بی رِقابَتی» یعنی «مرگِ پیشرفت». «پاپیولیسم» یعنی «سرمایه داری» با اِعمالِ «حقوقِ هَمسانِ شهروندی»(حقوقِ یکسان فقط یک افسانه است.) و از میان برداشتنِ «شهروندیِ درجه ۱ و۲و۳ و ... اجباری».
جبرهای موجودِ کنونی عبارتند از:
۱- جبرهایِ فرهنگی.
۲- جبرهایِ اقتصادی.
۳- جبرهایِ سیاسی.
۴- جبرهایِ قضایی.
جبرهایِ فرهنگی:
جبرهایِ فرهنگی را «جایگاهِ تولّدتان» از قبیلِ «خانواده»؛ «طایفه»؛ «دینِ خانوادگی»؛ «دینِ حاکم»؛ «باورهایِ طایفه ای» و امثالهم به عنوانِ «هویّت» به «نوزادان و کودکان» تحمیل میکنند و با تکرارِ «هیپنوتیک»؛ شما را به این باور می رسانند که «شما»(منظوررم شُمایِ نوعی است) دارایِ هویّتِ خاصّی هستید که نباید به آن «خیانت کنید». این جبرها شما را از «هم میهنانِ شما» نه تنها جدا می سازند؛ بلکه در مقابلِ یکدیگر قرار می دهند. این همان زمینهٔ کثیفی است که همیشه یکی از ابزارهایِ اصلیِ حاکمانِ کثیف برایِ اجرایی کردنِ «تفرقه بینداز و حکومت کُن» بوده است.
بیرون آمدن از این «تارِ عنکبوتِ فرهنگی» بسیار سخت است. زیرا گروههایِ دیگر نیز بر این طبل میکوبند و تاریحچه ای «خون آلود» از این «خرافه» حمایت می کُند.
برون رفت از این «جَبرِ خُرافیِ فرهنگی»؛ یکی از مسائلی است که باید با آن در عرصهٔ «مِیدانی» مبارزه نمود و تنها راه برایِ پیروزی در این مبارزه؛ مبارزه با «احزاب و گروههایِ فرقه ای» است که در ظاهر به نامِ «مبارزه برایِ حقوقِ مردم»؛ امّا در باطن برایِ «منافعِ رهبرانِ فرقه و حزب» کار میکنند. «مارکسیستها» این فرقه ها را با نامهایِ «اِتنیکها؛ مظلومینِ تاریخ؛ خلقها» مُزیّن می سازند تا از مردم «استفادهٔ ابزاری» کنند و عدّه ای رهبرانِ خود خوانده بر مردم حاکم شده و جامعه ای فاسد و مُبتنی بر «رانت خواری» تشکیل دهند و توسّط همان «رانت خواران» مردم را با «تکفیرهایی از نوعِ کمونیستی» سرکوب کنند. به تاریخچهٔ «احزابِ کمونیست» نگاهی بیندازید تا «کُشتارها» و «تصفیه های خشونت بار و خونین» را ببینید. به همین رژیمِ شیعیِ حاکم نگاه کنید تا همین کثافتکاریها را ببینید.
برایِ مبارزه با این جریانات؛ باید فِرقه ها و طیفه ها و عشیره ها و احزاب را دُور زد و با «مردم» رابطهٔ مستقیمِ سیاسی - اقتصادی - فرهنگی ایجاد نمود و به آنها در عمل نشان داد که همهٔ شان دارایِ حقوقِ اجتماعی و سیاسیِ «همسان» هستند.
باید «نهادهایِ مَدنی» در تمامیِ عرصه ها را تقویت کرده و به میدان آورد؛ تا مسائل گوناگون در عرصه هایِ «اُستانی» و «ملّی» به گفتمانِ روزِ مردم تبدیل شوند و مردم بدانند و بفهمند که اکنون قدرت در دست آنها است. اینگونه است که جامعهٔ ایران رُشد خواهد نمود. زیرا این مردم هستند که همیشه باید «بهترین تصمیمها را برای خود و آیندگان بگیرند» و دست از تقلیدهایِ کورکورانه از «فرمایشاتِ دینی و سیاسی و حزبی» بشویند.
جبرهایِ اقتصادی
در ایران هر ساله هزاران کودک؛ به خاطرِ فقرِ خانوادگی که به اِرث بُرده اند؛ از صحنهٔ «رُشد و شکوفایی» خارج شده و به «کودکانِ کار» تبدیل می شوند و چه بسا در میانِ آنها استعدادهایی بی نظیر وجود دارند که هرگز شکوفه نمی کنند و به گُل نمی نشینند و میوه نمی دهند و در فقر؛ زنده زنده می پوسند.
حدودِ ۶۰٪ از درآمدِ خانواده هایِ «اجاره نشین» را «اجاره بها» می بلعَد. مردم ایران هم در شرایطِ کنونیِ حاکمیّتِ «تشیّع شنیعه» و نیز در باغِ بهشتی که به نامِ «دموکراسی» توسّط عدّه ای به مردم فروخته می شود (چه به صورتِ پادشاهی و یا جمهوری)؛ به صورتِ «شهروندانِ درجه یک و درجه دو و درجه سه و ....» زندگی خواهند کرد.
پُرسش این است که اگر قرار است که آینده نیز ادامهٔ امروز باشد؛ چرا باید انقلاب کرد؟
چگونه میتوان این اندیشهٔ جنایتکارانه را پذیرفت که بخشی از ایرانیان؛ «سرپناه» داشته باشند و بخشی دیگر «بی سرپناه» بمانند؟
این چه نوعی از تعریفِ «حقوقِ شهروندی» است؟
اینگونه تعریفها؛ یادگارِ «گذشتگان» هستند و تاریخِ دورانِ آنها همچنان در دسترس است و میتوان مطالعه کرد و گفت: «دیگر بَس است».
با وارد شدنِ مستقیمِ «نهادهایِ مدنی» به عرصهٔ سیاست و اقتصاد و ساختار سازیِ اجتماعی؛ میتوان دَرکی درست از نقشِِ مثبتِ «سرمایه داری» و ایجادِ محدودیّتهایی که از تولّدِ «اولیگارشی» جلو گیری کرده و ساز وکار هایِ تصمیم گیریهایِ کلان را از دستِ این موجودات خارج نمود را در زندگیِ روزمرّه آموخت. «نهادهایِ مدنی» در صورتِ آزاد شدن؛ خواهند توانست در عرصه هایِ اُستانی و مِلّی؛ با ایجادِ اتّحادیّه ها در سطحِ ملّی نمایندگانِ بی واسطهٔ خود را به قوایِ سه گانه بفرستند.
یکی از «جبرهایِ اقتصادی» که هیچکس به جُز «لَقلَقه هایِ روشنفکرانهٔ دروغین» به آن اشاره نمی کنند؛ «جبرهایِ اقتصادیِ آینده» است که با رُشدِ سرسام آورِ تکنولوژی و به بیرون رانده شدنِ مردم از چرخهٔ تولید خواهد انجامید می باشد.
آیا باید جلو رُشدِ تکنولوژی را گرفت؟ یا اینکه باید به فکرِ ساختنِ «جامعه ای بسیار کارآمد» بود که رُشدِ تکنولوژی به وجودِ آنها نیازمند خواهد بود؟
این مُشکلات و راهکارها را نمی توان با «فرمانِ ملوکانه» و یا «دستورها و وعده هایِ انتخاباتیِ احزاب» حلّ نمود.
اینگونه است که جامعه؛ با وارد شدن در عرصه هایِ گوناگون؛ «غربالگری در دورانِ جنینی» و «تَک فرزندی» را خواهد پذیرفت.
جبرهایِ سیاسی
جبرهایِ سیاسی در صورتِ پناه بُردن به «پارتی کراسی» که به نامِ «دموکراسی» فروخته می شوند؛ همچنان ادامه خواهند یافت و چرخهٔ «تقصیر این حزب و یا آن حزب بود» نیز به صورتِ «چرخهٔ بی انتها» خواهند ماند. «بِگم... بِگم»هایِ «شمپانزه نژادی» همچنان به عنوانِ بازیگرِ اصلی برایِ فریبِ مردم بکار بُرده خواهند شد. این بازی را در ایران حدّاقل ۴۷ سال است که تجربه می کنید. «تقصیرِ این بود و آن بود» امّا «تقصیرِ هیچکس نبود» و نتیجه اَش «ویرانی هایِ مستمرّ» بود.
این جبرهایِ سیاسی باید محو شوند و تنها راهِ آن وارد شدنِ «مستقیمِ مردم» به عرصه است.
جبرهایِ قضایی
زایِشِ «جبرهایِ قضایی» با تعریفِ «گناهان» و «انتقام از گناهکاران» آغاز می شود. هر چقدر که «دایرهٔ گناهان» را بزرگ بگیرید؛ تعدادِ گناهکاران و «مجازات»(انتقام) بیشتر می شود و هرچقدر که این دایره را «کوچک» بگیرید؛ تعدادِ گناهکاران و «مجازات» کوچکتر می شود. امّا هیچ یک از این تجارب در طولِ تاریخ؛ منجر به «پاک شدنِ جوامع» از بُحرانِ «بِزهکاری» نشده است.
نظرِ شخصیِ من(کژدم) این است که همهٔ زندانها باید برچیده شوند و جایِ زندانها را با پنج راهِ حلّ میتوان بر اساسِ اهمیّتِ و خطراتِ اجتماعیِ «بزهکاری» پُر نمود:
۱- بازداشتگاههایِ موقّت برای تشخیضِ جُرم و یا تبرئهٔ متّهمین.
۲- آموزشگاهها برایِ آموزشِ حرفه های گوناگون.
۳- اردوگاههایِ کار.
۴- حذفِ فیزیکی.
۵- هیچگونه زندانیِ سیاسی و یا «عقیدتیِ فردی» نباید داشته باشیم.
نظرِ «کژدم» فقط «یک نظر» است و همهٔ تصمیم گیریها باید به «نهادهایِ مردمی» و حکومتِ برآمده از دِلِ نهادهایِ مردمی سپرده شوند تا مردم به صورتِ مستقیم در رابطه با «تعریفِ بِزِه» و عواقبِ آن تصمیم بگیرند و در ساختنِ سیستمِ قضایی دخالتِ مستقیم داشته باشند.
کژدم

وبلاگِ کژدم را شُخم بزنید تا با نوعی دیگر از اندیشهٔ سیاسی آشنا شوید. راههایی که دیگران پیشنهاد میکنند؛ نوعی از «نشخوارِ افکارِ قدیمی» است که در حالِ رنگ باختن هستند. به آمریکا و اروپا نگاهی بیندازید تا ببینید که در آنچه که «دموکراسی» می نامند؛ اثری مستقیم از «مردم» نیست و خواسته هایِ مردم باید از درونِ «قیفی به نامِ احزاب» بگذرد. برایِ این احزاب نیز؛ «حفظ حِزب؛ اوجَبِ واجبات است». همانگونه که «حفظِ رژیمِ شیعی؛ برایِ شیعیانِ شنیعه؛ اوجبِ واجبات است». به همان گونه که برای حزبِ کمونیستِ چین «حفظِ حزبِ کمونیست ؛ اوجبِ واجبات است» و برایِ «پوتین» نیز حفظِ «اُلیگارشیِ حاکم اوجبِ واجبات است». احزابِ سیاسی؛ اکنون به «فرقه» تبدیل شده اند. و مردم هنوز متوجّه این مسئله نیستند. به همین دلیل است که در اروپا و آمریکا؛ وضعیّت هر ساله بدتر می شود.
پاسخ دادنحذفوعدهٔ تشکیل احزاب و سازمان یافتنِ مردم در احزابِ گوناگون بر اساسِ شعارهایِ «شیر و شکلاتی» احزاب که در «اساسنامهٔ احزاب» برایِ جلبِ «مشتری» و به صورتی «عامّ» مطرح می شوند و نه تنها قابلِ «تعبیر و تفسیر» هستند؛ بلکه در دوره هایِ گوناگون؛ به بهانه هایِ گوناگون زیرِ پا گذاشته شده و «عربده کِشهایِ حِزبی» در رسانه هایِ حزبی و یا در رسانه هایِ ظاهراً غیرِ حزبی امّا «خریداری شده»؛ با چیدنِ اشخاصی دستچین شده با اَلقابِ دهان پُرکُن؛ وارد نوعی از بحثهایِ از پیش «مهندسی شده» می شوند که هدفِ اینگونه بحثها فقط «خَر رنگ کُنی» است.
به همین «دفترچهٔ گذار دورانِ اضطرار» نگاهی بیندازید و از خواندنِ مزخرفاتِ «عامّ» آن خسته نشوید و آنرا شُخم بزنید تا بفهمید که چه میگویم. چه بسا لازم باشد که آنرا چندین بار بخوانید تا ببینید که چقدر «پاره پوره» و در مسائل مشخّص؛ کاملاً لال است. زیرا نویسندگان میدانند که اگر مانندِ «بنیانگذارِ ملعون» بگویند که این کار و یا آن کار را میکنیم ؛ انتظاراتِ مردم را بالا می بَرَند و چون اساساً به برآورد کردنِ هیچ انتظاری اعتقاد ندارند؛ به «کُلّی گویی» می آویزند.
میگویند که «سعید میرزاقاسمی نژاد» مهندسِ اصلیِ این «دفترچهٔ لال» است. این شخص دانش آموختهٔ «بنیادِ دفاع از دموکراسی ها» ست.
کارِ این بنیاد؛ برخلافِ آنچه که «اندیشکده برای دفاع از دمکراسی» باشد؛ یکی از مراکزِ «تربیتِ کادرهایِ حزبی» و «نفوذ دادنِ تدریجیِ این کادرها» به بدنهٔ اجرایی و سپس «قوّهٔ مقننه» می باشد.
آیا فکر میکنید که «زُهران مَمدانی» ناگهان مانندِ قارچ روییده و یااستعدادهایش در جامعهٔ دموکراتیکِ آمریکا شکوفا شده است؟
هرگز؛ این موجود محصولِ کارخانه هایِ «تولیدِ کادر»(اندیشکده هایِ حزبی) است. جمله به جملهٔ سخنرانیهایش از پیش تدوین شده و نقشِ او فقط «نمایش بر رویِ صحنه» است.
آنچه که میگویم؛ «تئوریِ توطئه» نیست. بلکه یک نمایشِ بی پایان است.
«دنباله در پایین»
«ادامهٔ بالا»
حذفحدودِ ۶ سالِ پیش؛ رهبرانِ حزبِ دموکرات در آمریکا؛ دولتِ ترامپ را به برچیدنِ «فیلی باستر» تهدید می کردند و تمامی رسانه هایِ حزبیِ «حزبِ جمهوری خواه»؛ این شعارِ حزبِ دموکرات را «تلاش برای از بین بُردنِ دموکراسی» می خواندند. امّا امروز می بینید که دولتِ ترامپ؛ همان شعار را می دهد و میگوید که باید «فیلی باستر» از آیین نامهٔ داخلیِ مجلس حذف شود.
آیا اگر دولت و مجلس از درونِ «دموکراسیِ واقعی» بدونِ «گرایشهایِ فرقه ای سیاسی» (احزاب) بیرون می آمد؛ آیا کسی حاضر می شد که دولتی را که خودش به طورِ مستقیم تعیین کرده است را به تعطیلی بکشاند؟
آیا می شد که ترامپ وعدهٔ ارزان شدنِ بنزین و موادّ غذایی را در ۱۰۰ روزِ نخستِ نشستن بر صندلیِ ریاست جمهوری را بدهد و پس از رسیدن به آن «صندلی» بگوید که: «گاهی وقتها مردم به دارویِ تلخ نیاز دارند»(نقل به معنی)؟ تا به صورتِ غیرِ مستقیم به مردم بگوید که «فعلاً فراموش کنید؛ زیرا میخواهیم غزّه و گرین لند را بخریم و اهدافِ بسیار بزرگی را دنبال میکنیم».
هرگز چنین اتّفاقی نمی افتاد. زیرا هرگز چنین وعده هایِ توخالی داده نمی شد.
در ایرانِ کنونی؛ چه جمهوری خواهان و چه پادشاهی خواهان؛ همگی دست در دستِ یکدیگر؛ با تکیه بر «دموکراسی دروغین» (پارتی کراسی)؛ میخواهند ایران را به همان ورطهٔ ناکارآمدِ «فرقه ای سیاسی» بکشانند و شعارشان این است که «مردم نمی فهمند».
امّا مردم؛ اینرا لمس می کنند و میفهمند که چند درصد از درآمدِ ماهانهٔ شان؛ هزینهٔ زندگی بر طبقِ «استانداردهایِ موجود» می شود و چند درصدِ آن «پس انداز» می شود؟!
اگر امروز آغاز کنیم که «نهادهایِ مردمی»؛ سُکان را بدست گیرند؛ در آغاز شاهدِ اشتباهات باشیم؛ امّا در زمانی کوتاه؛ این نهادها می آموزند که کجاها اشتباه کرده اند؟ و از آن پَس چگونه تصمیمهایی را باید بگیرند؟
کژدم
در کانال تلگرام کژدم عضو شوید. تا مطالبِ مهمّ را ببینید و در صورتِ قبول داشتنِ آن مطالب را به اشتراک بگذارید.
پاسخ دادنحذفتلاش کنید که «نظراتِ پُخته و حساب شده» بدهید و از دادنِ نظراتی که «ارزشِ کاربُردی ندارند» و فقط «شعاری هستند» بپرهیزید.
ما با «شعارها» پیشرفت نمی کنیم؛ ما با دادنِ «نظراتِ کُلّی» در دامِ «فلسفه بافی» گرفتار میشویم و آنچه که فراموش می شَود؛ «پیشرفتهایِ مِیدانی» است.
آدرس کانال:
t.me/ KajdoumG است.
سپاس
واقعا ممنون از نشر افکار روشن گرانه شما ...امیدوارم که افکار شما در فضای مجازی توسط افکار عمومی شنیده و بازنشر شده و به عنوان شالوده ایران نوین مورد استفاده قرار بگیرد...
پاسخ دادنحذفسپاس از مِهرِ شما. من نیز امیدوارم.
حذفمَرگِ دَردبارِ «احمدِ بالدی»؛ که از دَردِ طاقت فرسایِ دیدنِ «مرگِ زندگیِ خانواده اَش» به خاطِرِ ویرانیِ «دَکّهٔ زندگیِ» خانواده اَش به خود سوزی پناه بُرد؛ با اینکه با این نوع از «عکس العَمل» به شدّت مخالفَم؛ دِلِ مرا به شدّت فِشُرد.
پاسخ دادنحذفهرچه کژدم میگوید؛ از «تَهِ دِل» میگویید. من(کژدم) با «خود سوزی» به شدّت مخالفم و به «پاسدار سوزی و بسیجی سوزی و اِطّلاعاتی سوزی و آخوند سوزی» مُعتقدَم.... «خود سوزی»؛ کارِ رژیمِ کثیفِ «تشیّعِ شنیعه» را راحت تر می کُند. یعنی: «آنقدر فشار می آوریم تا خودکُشی کنید. زیرا خایهٔ کُشتنِ ما را ندارید»
اینکه مانندِ «مجیدِ محمّدیِ پوفیوز» بگوییم که: «کُشتنِ آخوندهایی که در مساجد؛ فقط مسئله می گویند» جایز نیست؛ زنگِ خطر را در ذِهنِ کژدم به صدا در می آوَرَد که : آیا ین موجودِ سخیفِ «جامعه شناسیِ خورجینی»؛ و موجوداتی مانندِ او؛ قطعه ای دیگر از پازِلِ «حفظِ تشیّعِ شنیعه»؛ پس از سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ «تشیّعِ شنیعه» نیستند؟
باور کنید که: «حتماً هستند».
https://x.com/fereydounjrl/status/1986533041377059192?s=46
پاسخ دادنحذف«اِی اُلاغِ ناشناس»؛ آیا تا به حال دیده ای که «کژدم» از حاکمانِ «قَطَر» به غیر از عنوانِ «اوباشانِ حاکم بر قَطر»؛ یاد کرده باشد؟ آیا این امر مسئلهٔ تازه ای است که به «کژدم» یادآوری کنید؟
حذفآخه؛ اِی «اُلاغ»... این «سعیدِ میرزا قاسمی نژاد» که این همه در رابطه با «اوباشانِ حاکم بر قَطر» «گاز و بنزین و مازوت» می سوزاند؛ تا به حال حتّی یک جمله در رابطه با «چگونه می توان رژیمِ کثیفِ شیعی را سرنگون کرد؟»؛ سُخنی گفته است؟
به «دفترچهٔ دورانِ اضطرار»تان نگاهی بیندازید که حتّی وقتی که یک لیوان آب را از «یخچال» بر می دارند؛ «فوت» میکنند تا «دهانشان نَسوزد» و میگویند که: (ما ازدواجِ هم جنس گرایان را به «رابطه» تبدیل کردیم؛ تا دِلِ نازُکِ «محافظه کاران» را نرنجانیم»(نقل به معنیِ تمسخُر آمیز از زیر نویسهایِ توضیحیِ دفترچهٔ کذایی).
آیا این است آن آشی که این موجودِ مفلوک(سعیدِ میرزا قاسمی نژاد) برایِ دورانِ «گُذارِ اضطراری» پُخته و «شازده فیل خان» را برایِ «هورت کشیدنِ این آش» راضی کرده است؟
اگر این است؛ هَم بر آن «آش» و نیز بر صورتِ «آشپز»؛ بشاشید.
پِدَرِ مِلّتِ ایران؛ اگر این «بی پِدَر» است....
بر چنین «بوم و بَر و بَر پِدَرَش» باید رید.
آیا این شعر آشنا است؟ اگر آشنا است؛ حتماً باید به یاد داشته باشید.... زیرا یکی از اشعارِ دورانِ «مشروطیّت» است.
اگر آشنایی ندارید؛ کژدم شما را آشنا کَرد.
البتّه از اینکه این شعر را که «موردِ مناقشه» است را مطرح نمودم. منظورَم «رضا شاهِ بزرگ» نبود؛ بلکه منظورم؛ «نَسناسهایی مانندِ شما» در دورانِ «انقلابِ مشروطّیت» بود که نمیدانستید که آیا بالاخره از «کیرِ اسلام» شیر بنوشید؟ و یا اینکه؛ «سرزمینِ ایران» را «مادَر» بدانید؟
حالا پَس از ۱۰۰ سال چِطور؟
تا الان در سد خشک شده کرج ۷۴ جنازه با دستهای بسته پیدا شده. یادم اومد پیکر دنیا فرهادی، دانشجوی اهوازی رو هم پس از قتلش انداخته بودن تو کارون. این رودها و سدها که بخشکه، چه جنایاتی هویدا بشه.
پاسخ دادنحذف«پیکَرهایِ پاکِ بسیاری» هستند که نمیدانیم در کُجاها پراکنده هستند؟
حذفآیا «ما» صاحبانِ این «پیکرهایِ پاک» هستیم؟
اَگر هستیم؛.... «به پا خیزید».
کژدم
اگر ببینی؛ آنچه را که «کژدم» می بیند؛....
حذفاگَر «حسّ کُنی»؛ آنچه را که «کژدم» حِسّ می کند.
کارِ این رژیمِ کثیف؛ تمام است.
آیا میتوانی حِسّ کُنی ؛ آنچه را من حِسّ می کنم؟
آیا می بینی ؛ آنچه را که مَن می بینم؟
اگر اینگونه است؛.... پیمانی ناگُسستنی میانِ ما است؛ هر چند که این پیمان را در«ظاهر» نبسته باشیم.
کژدم
نیامدن به خیابان هم هزینه دارد. هزینهاش را هم همین مردم عادی میپردازند. آمار خودکشی را ببینید! ببینید چند جوان در همین چند سال اخیر با سوزاندن خویش به زندگی خود پایان دادهاند. وقتی آمدن به خیابان که یک راهحل جمعی است نفی میشود، اینگونه نیست که من و شما دیگر هزینه نپردازیم، کماکان هزینه پرداخته میشود، تا جمهوریاسلامی بر سر کار است همه در حال هزینه دادن هستیم، منتهی این خشم گسترده در دل عصیانهای فردی بروز پیدا میکند، بیآنکه به هیچ دستاورد جمعی منتهی شود. تنها از دل آمدن به خیابان است که میشود تصور کرد این هزینهدادنها در نهایت ما را به وضعیتی بهتر برساند.
پاسخ دادنحذفمن(کژدم) مخالِفِ «به خیابان آمدن» نیستم. بلکه با «راهپیماییهایِ گلّه ای» و «سازمان نیافته»؛ مخالفم.
حذفشاید بپرسید که «سازمان یافتگی» چیست؟
بر دیوارها بنویسید که «وبلاگِ کژدم را بخوانید»؛ و شعارِ «کژدم... کَژدم» جا بیفتَد؛ آنگاه به شما خواهم گفت که «سازمان یافتگی» چیست؟
آنقدرها نیز «احمق» نیستم که پیش از وقوَغ «حادثه» به رژیمِ کثیفِ شیعی اطّلاع دَهَم که میخواهیم چکار کنیم؟ لذا باید آنها را برایِ روبرو شدن با «ناشناخته» گلاویز کنیم.
آخرِ داستان ها و بافتنی ها این است که:
حذفآیا میخواهید «سرزمینِ ایران» را نجات دهید؛ یا نَه؟
اگر می خواهید؛ باید آستینها را بالا بزنید.
اگر دستها و بازوهایتان مانندِ نمازگزارانِ شیعه مَسلک؛ مانندِ «کیرِ خر» از دو سو آویزان باشد؛ «زندگی بهتر» و «آیندگانتان را» فراموش کرده و آنها را «معتادان آینده» و «روسپی هایِ آینده» به حساب آورید و همینطوری مانندِ (بازوها و دستهایِ آویخته مانندِ «کیرِ خَر در تابستان» شبیه به نمازگزارانِ شیعه مسلک) باقی بمانید.
آیا راهِ دیگری پیشنهاد می فرمایید؟
https://x.com/pahlavicomms/status/1988311390084567229?s=46
پاسخ دادنحذفبسیار ساده سازی شده و بسیار ساده انگارانه است.
حذف«گارد جاویدان» مانندِ «نیروهایِ ویژهٔ کنونی» در ارتشهایِ مُدِرن؛ یک سپاهِ «حرفه ای» و آموزش دیده و مجهّز و «کُشتارگر» بود و با «قلم و کاغذ بردارید و اسمِ چند نفر را که به آنها اعتماد دارید را بنویسید»؛ نمیتوان «گاردِ جاویدان» ساخت.
با اینکه غربیها به اشتباه «گاردِ جاویدان» را به Immortals (نا میرا) ترجمه کرده اند؛ باید آنرا Everlast می خواندند.
تعدادِ سربازانِ این سپاه ۱۰ هزار نفر بود و همیشه ۱۰ هزار نفر نگاه داشته می شد. آیا داستان به همینجا ختم می شود؟
این تعداد سربازان؛ همان نیازهایی را داشتند که ارتشهایِ کنونی به آن نیاز دارند و چه بسا یک نیرویِ ۱۳ هزار نفری بوده است که ۱۰ هزار نفرِ آنرا «نیروهایِ رزمی» تشکیل میدادند.
آنچه که شما به آن نامِ پُر طمطراقِ «گاردِ جاویدان» بسته اید؛ فقط یک «گرافیک» و یک «کاریکاتور» و یک بستهٔ «پُفک نمکی» است.
نیرویی که فقط برایِ «کشته شدن»؛ «دستگیر شدن»؛ «کُتک خوردن» ایجاد شود؛ بهتر است که اصلاً ایجاد نشود.
در «جنبشِ ملّی مهسا»؛ ۷۰۰ هزار نفر «کُتک خور»؛ «آمادهٔ ولگردی در خیابان» و «آمادهٔ کُشته شدن» داشتیم. امّا نیرویِ «کُشتارگر» نداشتیم.
و دیدید که کار به کُجا کشید؟
با گرافیک نمیتوان «گاردِ جاویدان» ساخت.
«گارد جاویدان» باید رهبر و فرماندهی از جنسِ «ناپلئون» و «ژاندارک» و «ژنرال پاتون» و «ژنرال رومِل» داشته باشد؛ نه کسی که بگوید: «اگر خشونت باشد من نیستم» و یا بگوید: «اگر قرار بر اسلام زدایی باشد؛ ترجیح می دهم که رژیمّ شیعی همچنان پابرجا بماند».
حذفلطفاً «بستهٔ پُفک نمکی» را «گاردِ جاویدان» نَنامید.
کژدم امکانش خودتون رو به شاهزاده برسونید و مشاور ایشون بشید؟
پاسخ دادنحذفنَه؛ امکانش نیست. «شازده فیل خان» یک «شیعه» است و خودش را نوادهٔ «موسی کاظم» میداند.
حذفمن(کژدم) واقعاً نمی توانم بفهمَم که چگونه می شود که کسی از «پیمانِ کورش» سخن می گوید؛ امّا خود را نه تنها از سُلالهٔ «عَبدِ مناف» می داند؛ بلکه بر آن «اِصرار» دارد؟؟
حذفآیا به خاطرِ «ریشِ تراشیده» و «کراوات» باید به او «اِعتماد کرد؟» که اخوانی هایی مانندِ «خَر دوغان» نیز «همین مُشَخّصه» را دارند.
من(کژدم) نمی توانَم هَضم کُنم که چرا باید به دُورِ کسی جمع شد که حتّی «ایرانی» نیست و به «سُلالهٔ عَبدِ مناف بودن» افتخار می کُند؟
آیا احمقهایی که مانندِ «بُز» و «گاو» به دنبالَش راه افتاده اند؛ از خود می پُرسند که:
«کوروش» و «عبدِ مناف» چه رابطهٔ تاریخی با هَم دارند؟
این رابطه مانندِ رابطهٔ «گورِ خَرِ ایرانی» با «خَرچنگِ فرانسوی» است.
چرا از من(کژدم) میخواهید که مشاوِرِ شخصی باشم که فقط به این خاطر در این عرصه افتاده است که به قولِ خودَش؛ فقط به این خاطر بوده است که در خانواده ای به دنیا آمده است که: «انتخابِ او نبوده است» و گرنه دوست داشت که «آشپز و یا رستوران دار» باشد.
آیا فکر می کنید که کَژدم خَر است و نمی فهمد که ماجرا چیست؟
کژدم اسرائیل تو حمله بعدی خامنه ای رو میکشه؟
پاسخ دادنحذفبه من برایِ حضور در کابینهٔ امنیّتی اسرائیل که یک «اندیشکدهٔ واقعی» است؛ اجازه نمی دهند.
حذفاینها را از «قرمساقِ نادان» و یا از آقای «مراد وِیسی» و سایرِ «بشکن و بالا بندازها» بپرسید.
و اینکه چقدر دیگه باید منتطر بمونیم؟
پاسخ دادنحذفتا وقتی که نه تنها «علف زیرِ پایتان سبز شود»؛ بلکه آن علفها بمیرند و خُشک شوند و نوبت به «علفهایِ دیگر» برسد تا «سبز شوند». و این چرخه...... ادامه دارد.
حذفhttps://x.com/clintlicher95/status/1988473827743924439?s=46
پاسخ دادنحذفاین عکس ۱.۸ میلیون ویو بدست آورده و واکنش بسیجی ها
این یک «فرِیم» از یک فیلم است. آن کودک و پدرش توسّط تک تیراندازِ آنچه که «حکومتِ خودگردان» نامیده می شود کُشته شدند تا بر آتشِ «انتفاضه» بنزین بریزند. ازجایی که به این کودک و پدرش شلّیک شده بود؛ نیروهایِ اسرائیل اصلاً در آنجا نبودند.
حذفمِثلِ این می مانَد که به یک نفر از «پُشت» شلّیک کرده باشند و در بوق و کُنا کنند که از «جلو» تیر خورده است. آتش بیارانِ معرکه نیز قرمساقهای «الجزیره» و BBC بودند و همچنان هستند.
اسرائیل نیز پدرش در آمد تا ثابت کند که نیروهایِ «قرمساقهایِ خودگردان» این کودک و فرزندش را کُشته اند.
این بحثها که مردم به خیابان نمیآیند در سالهای پس از آبان ۹۸ هم وجود داشت. مخصوصا زمانی که فشار کرونا فروکش کرد، در پاسخ به هر کسی که اهمیت خیابان را یادآوری میکرد این بحثها مطرح میشد. کسانی پیدا میشدند که میگفتند مردم درگیر زندگی روزانهاند، حاضر نیستند ریسک کند. دیگرانی پا را از این هم فراتر میگذاشتند و مردم را به بیعرضگی و زبونی متهم میکردند. اما مردم به خیابان آمدند. قتل مهسا امینی به جرقه انقلابی بدل شد که به مراتب پر دوامتر از آبان ۹۸ بود.
پاسخ دادنحذفزمانی که «شکست ها» تکرار می شوند؛ دِلسردی ها عمیقتر می گردند. در همان زمان «تحلولگران» میگفتند که فاصلهٔ زمانی میانِ قیامها در حالِ کَم شدن است و از ۷ یا هشت سال به ۲ سال رسیده است. تنها کسی که میگفت: اگر مردم شکست بخورند؛ دأسرد می شوند و چه بسا دیگر به خیابان نیایند؛من(کژدم) بودم. آنها نیز در بوق و کَرنا می کردند که من آیهٔ یأس می خوانم.
حذفبروید وبلاگ را شُخم بزنید و دلایلی را که در رابطه با شکستها بَر می شمردم را بخوانید.
مطالبی که در هر دوره از جنبشها را از جُنبشِ «جُلبکهایِ سبز» تا «جنبشِ ملّی مهسا» را بخوانید. نخواندید و درس نگرفتید و اکنون به «چه کُنم چه کُنم» افتاده اید.
چیزی درون «ایرانیبودن» وجود دارد که نمیگذارد شما خفه شوید! نمیگذارد به اضمحلال و تباهی تن دهید! حکایت امروز و دیروز هم نیست! چیزی درون «ایرانیبودن» وجود داشت که فردوسی را به نوشتن واداشت، چیزی درون «ایرانیبودن» وجود داشت که رضاشاه را در آن روز سوم اسفندماه ۱۲۹۹ به تهران کشاند. آن نیروی «ایرانیبودن» هنوز هم زنده است، در هر دستی که پرچم شیر و خورشید را به دست میگیرد، در هر حنجرهای که نام بلند ایران را فریاد میزند.
پاسخ دادنحذفآن چیز درونِ «ایرلندی بودن»؛ «چینی بودن»؛ «سُرخ پوست بودن»؛ «آلمانی بودن» و ..... نیز هست.
حذف«شاعرانه» فکر کردن؛ به «زایشِ و رُشدِ حماقت» می انجامد.
«کُس شعری» که شما بافتید از «باز این چه شورش است که در خلقِ عالم است.....؟» کُپی سازی شده است.
حذفآیا زدم به خالِ «خواهر و مادرِ و دُخترَت»؟
یا دوست داری بیشتر بِزَنم؟
https://x.com/bosxal/status/1988694786392702993?s=46
پاسخ دادنحذفاین حرکت خیلی تابلو است و اصالت ندارد.
حذفبازیِ بزرگی به نامِ «ری استارت» یادتان هست؟ بازیِ بیرون آوردنِ «پیکرِ رضا شاه» یادتان هست؟
پُر رنگ تر از همه؛ بمبگذاری در «مَقعدِ رضا اسهال و استفراغی» یادتان هست؟
هر زمان دیدید که نیروهایِ ارتش در زمانی که اوباشانِ سپاه و بسیج مردم را سرکوب میکنند ؛ به کمکِ مردم آمده و با بسیج و سپاه درگیر شدند؛ آنگاه باور کنید.
با این حرکتِ «تابلو» دارند برای «سلطنت طلبان» دانه می پاشند و میخواهند مُخترعینِ «کُد QR» را فریب دهند که این تاکتیکتان اثر کرده است.
بسیار مراقب باشید.
https://x.com/justchangingun/status/1988666452879233024?s=46
پاسخ دادنحذفاین زن تصویری از اعتراضات مردمی هست.
این وبلاگ؛ جایی برایِ «گفتگویِ آزاد» است. امّا جایی برایِ «انتشارِ کُس شعرها» نیست. تا هَر کَسی بیاید و به نامِ «آزادی»؛ «وَسَطِ سفره» بِریند.
پاسخ دادنحذفلذا پیش از آنکه دهان باز کنید؛ و یا انگشتتان به رویِ «کیبورد» بِرَوَد؛ ۱۰ ها بار فکر کنید که چه «گفتارِ پُخته ای» را میخواهید ارائه دهید و «کژدم» را به «تحقیر کردن» و یا «سانسور» متّهم نکنید. اگر اینگونه نمی توانید باشید؛ بروید و برایِ اًقایِ «مراد وِیسی» و «مجید محمّدیِ استادِ بلاهت» و «دیّوسِ نادان» و «مجتبی واحدی» و «قوری زاده» و «محسن سازگارا» و ..... نظر بدهید. آنها شماها را بسیار دوست می دارند. زیرا شما برایِ آنها «نان آور» هستید.
در این وبلاگ؛ «خَر داغ می کنند».
(چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش پنجُم)) منتشر شد.
پاسخ دادنحذف