۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

نگاهی به بیانیهٔ مشترک حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومه لهٔ کردستان ایران و بررسی نقش آتی سازمان مجاهدین خلق ایران

با توجه به اینکه بیانیهٔ مشترک حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کوملهٔ کردستان ایران  از طرف برخی گروههای ملتزم به «ناسیونالیسم صفوی» که بر اساس شیعه گری بنیاد نهاده شده و در طی ۵۰۰ سال بعد از ظهور این سلسلهٔ ننگین به جای ناسیونالیسم ایرانی نشسته است؛ روبرو گردیده و این دو حزب مبارز سرزمین ماد به تجزیه طلبی محکوم گردیده اند؛ به عنوان یکی از هواداران اندیشه های استاد فرود فولادوند با التزام به «ناسیونالیسم ایرانی» و نه «ناسیونالیسم ننگین صفوی و پان ایرانیستی» نظر خود را در رابطه با این بیانیه و همچنین تشکیل کنگرهٔ ملی و سازمان مجاهدین خلق ایران را در این فایل صوتی تصویری به سمع و نظر مبارزان راستین آزادی ایران و برقراری دموکراسی واقعی و برقراری آیین ریشه ای میرسانم.
فایلهای صوتی کم حجم این برنامه نیز در لینکهای زیرین قابل دریافت میباشند

پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده انجمنهای پادشاهی ایران

کژدم


در لینکهای زیرین فایل صوتی این گفتگو در سه قسمت تقدیم میگردد. بعد از باز شدن صفحهٔ داونلود؛ بر روی مستطیل آبی رنگ کلیک کنید تا فایل صوتی کم حجم داونلود شود.



۱۸ نظر:

  1. جناب کژدم تا حدودی حرفهای درستی در این فایلهای صوتی زدید اما جسارتا خیلی هم مزخرف به هم بافتید.من نمیدونم چرا شما طرفداران به اصلاح ائین ریشه ای تندر انقدر علاقه دارید پشت پا بزنید به یک سری مسائل بدیهی و اصول پذیرفته شده.
    مجاهدین از زمانی که به مردم خودشون اتش گشودن و رفتن دست اتحاد به اون صدام گور به گور شده متجاوز حرامزاده دادن دیگه کوچکترین پایگاه مردمی و کاریزمای سیاسی در داخل ایران ندارن.من نمیدونم شما چند وقته ایران نیومدین ولی فضا اینجوری نیست که چون اوضاع کشور به حالت فوق العاده بحرانی درامده مردم له له بزنن برای هر ننه قمری که به اسم مبارزه سیاسی توانایی اینو داشته باشه که به رژیم ضربه بزنه.در ایران فقط کافیه که برای مردم ثابت بشه یکی از سردسته های مبارزات سیاسی به یکی از این گروهها تعلق داره:مجاهدین،سلطنت طلبان(حالا فرقی نمی کنه سلطنت طلب پیرو رضا پهلوی یا به قول شما دیبا باشه یا پیروان نظام پادشاهی بر اساس آئین ریشه ای)،طرفداران امریکا و اسرائیل،ضداسلامان و بیخدایان.البته در کل مردم حساب قابل توجهی بر روی نیروهای خارج از کشور باز نکردن چون به هیچ عنوان اونها رو قابل اعتماد و اطمینان نمیدونن.طبق شرایط فعلی اگر هم قیامی شکل بگیرد به نظر من تا حدود زیادی خودجوش خواهد بود و به دلیل همان سازمان یافته و هدفمند نبودن همچون جنبش سبز شکست خواهد خورد.مجاهدین هم سالهاست که مبارزاتش در حد لگدپرانی و شعاردهی است و همان طور که گفتم اکثریت جامعه ایرانی به مجاهدین به چشم نوکران صدام نگاه میکنن و هیچ گاه پشتیبان انها و پذیرایشان نخواهند بود.
    شما جوری از فرود فولادوند حرف میزنین توگویی که بنیان گذار یک حرکت انقلابی بزرگ بوده که طی همه این سالها سرلوحه مبارزات ازادیخواهان کشور قرار گرفته.بابا فولادوند عددی نبود اصلا! اومد چند تا مزخرف گفت و یه عده از هموطنان ساده دل عصبانی از دست فلاکتهایی که اسلام برایمان به بار اورده را موقتا جذب خودش کرد و رفت معلوم نشد اصلا کجا غیبش زد! با اون لحن کوچه بازاری و فحشهای چارواداری اصلا مگه کسی تحویلش هم میگرفت! تا حدود زیادی هم حرفهای شما با اندیشه های ایشون در تضاده.فرود فولادوند تا حدودی عقاید نژاد پرستانه داشت و چندین بار به صراحت برتری نژاد آریایی رو در برنامه هاش مطرح کرده بود.پان ایرانیسم هم که در این فایلها بسیار مورد نوازش شما قرار گرفت،از منظر سیاسی باز هم مورد تایید فولادوند بود و من خودم چندین بار شنیدم که از تشکیل دوباره امپراتوری ایران باستان طبق حدود و قلمرو جغرافیایی همان زمان سخن به میان اورد که بخش مهمی از اندیشه پان ایرانیسم سیاسی است.من فکر میکنم به دلیل تاکید زیادی که فولادوند بر فاسد و طائون زا بودن اسلام و خاصه فرقه شیعه داشت انقدر شما باهاش حال کردین!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دوست عزیز
      نخست اینکه از هر دری سخن گفته اید ولی نه به طور مشروح و مستدل؛ بلکه مثل همون شعاری های خارج کشوری همینطوری یکریز بافتنی بافته اید. نخست اینکه ایران در شرایط بحرانی معمولی نیست و شاید شما برای اولین بار است که به نوشته های من سر میزنید. ایران در شرایط خشک شدن دریاچهٔ ارومیه قرار دارد و توفان نمک نتیجهٔ طبیعی آن خواهد بود. گویا شما نفستون از جای گرم در میاد و فکر میکنید که این هم خواهد گذشت.البته این هم خواهد گذشت ولی شما هیچ تصوری از چگونه گذشتنش ندارید. من فرقی میان افکار شما و حزب اللهی ها نمیبینم؛ البته آنچه که در چهرهٔ شما دیده میشود؛ یک حزب اللهی سرخورده ای که حتی با به سر کار آمدن دوبارهٔ «اکبر کوسه» راضل شده اید ولی باید بگویم که به قول رئیس جمهورتان دیگه اونو لولو برده. هیچ حنایی دیگه رنگ نداره؛ همانطور که بارها گفته ام رژیم ننگین اسلامی-شیعی از زمان از دست دادن بحرین؛ به سراشیبی «شکست استراتژیک» افتاده و مزبوحانه در تلاشی بی انتها و پر هزینه در جهت جمع و جور کردن قضیه است ولی هر روز بد تر از روز پیش شده و اکنون این بدتر شدنها آهنگ شدیدتری به خودش گرفته و کار به جایی خواهد رسید که دلار ۲۰ هزار تومانی را هم به زودی خواهید دید. دوم اینکه من «تندری» نیستم و استاد فرود فولادوند هم نه نژادپرست بود و نه پان ایرانیست. سخن گفتن از بازگشت به مرزهای ایران باستان اندیشهٔ پان ایرانیستی نیست؛ اندیشهٔ پان ایرانیستی همان چیزی است که رژیم همین اکنون نیز در حال پاسداری از آن است. چیزی هم به نام «نژاد آریایی» وجود ندارد و آنهایی که اینرا علم کردند اروپاییها بودند اما اقوام آریایی وجود دارند و اروپائیانی که خود را آریایی مینامند هیچ سنخیتی با ما به غیر از اینکه انسان هستند ندارند. بر خلاف نظرات مشعشع شما استاد فرود فولادوند بنیانگذار یک حرکت بزرگ فرهنگی بودند و این حرکت فرهنگی همچنان در حال گسترش و ثمر دهی است.این حرکت باعث شد که بسیاری از زبانهای لال باز شود و اکنون تنها موجودی که به هیکل اسلام و تشیع کثیف نریده است شاید کلاغها باشند.(دنباله در پایین)

      حذف
    2. سوم اینکه وارد شدن به مسائل سیاسی؛ آنگونه که شما ادعایش را دارید نیست؛ در زمانی که مردم دچار استیصال میشوند حتی سازمان مجاهدین هم اگر از آنها دفاع نمایند از طرف مردم پذیرفته خواهند شد و اگر شما و دیگران به همین روش و منش خود ادامه دهید اینرا همانگونه که در فایل صوتی گفته ام به چشم خود خواهید دید. در یک تحلیل سیاسی دیدن آنچه که دیروز اتفاق افتاده است نه تنها یک شاهکار نیست بلکه بسیار بی ارزش است؛ چون هر ننه قمری میتواند آنرا ببیند؛ آنچه که مهم است دیدن آینده ای دورتر است. زمانی که همگان چندین بار به خاطر هیاهوهای به راه افتاده منتظر آغاز جنگ با رژیم ایران بوده اند من همیشه گفته ام که این جنگ با سرنگونی رژیم سوریه و حمله به حزب الله لبنان آغاز خواهد شد و شما به چشم خود خواهید دید که رژیم به چنان فلاکتی دچار خواهد شد که در زمان حمله به حزب الله لبنان؛ در بهترین حالت به طوری بسیار محدود در آن شرکت خواهد نمود. فروپاشی هلال شیعی نظریهٔ شخص من است و شما هیچ مقاله ای در جایی دیگر نخواهید یافت که به ماجرای رژیم شیعی مسلک و شکست استراتژیک آن چنین نگاهی داشته باشد. رژیم ایران نیز نه با هیاهوهای من و سایر نویسندگان؛ بلکه با خیزشهای مردمی انجام خواهد گرفت و در آن زمان است که شما از خواب بیدار خواهید شد و معنی جملهٔ خانم مریم رجوی را خواهید فهمید که گفت : « دیگر مردم از تظاهرات کردن نخواهند ترسید». من در مقاله های گوناگون دربارهٔ شیوه های تظاهرات سازمانیافته سخن گفته ام و عمیقاً می فهمم که سخن خانم مریم رجوی اشاره به چه چیزی دارد.
      اما در میان سخنان خودتان گفتید که استاد فرود فولادوند توانست نظر عده ای از هم میهنان را به طرف خود جلب کند و این را من به حساب اعتراف ناخواسته میگذارم؛ و فکر میکنم که آن یک عده بسیار زیاد بوده اند و مبارزان درون میهن از درون آن اندیشه ها برخواهند خاست نه از میان طرفداران خاتمی و اکبر شاه. (دنباله در پایین)

      حذف
    3. از نظر من درک شما از حکومت فدرال نیز یک درک «پان ایرانیستی صفوی مسلکانه» است که همیشه نظرش ریشه در خاک دارد؛ تشیع این سرزمین را به اندازهٔ کافی تجزیه کرده است و لزومی به تجزیه نیست. در حاکمیت فدرال حکومت مرکزی وجود دارد ولی تصور شما از فدرالیسم این است که گویی هر دار و دسته ای برای خودش حکومتی تشکیل میدهد و نهایتاً نیز ایران تجزیه میشود. حال که سخن به اینجا رسید؛ من یک پیشگویی کوچک میکنم و اینرا شما در آینده خواهید دید: در نخستین روزهای آغاز جنگ ما سه جزیرهٔ « تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی» را از دست خواهیم داد و این ۳ جزیره تحت نظارت بین المللی خواهند رفت و قضیه به دادگاههای بین المللی کشیده شده و هر حکومتی که به جای این رژیم بر سر کار بیاید؛ شاید دهها سال باید در راهروهای این دادگاهها دوندگی کند. این کمترین ضرر استراتژیکی هست که حاکمیت کثیف شیعی برای ایران به جای خواهد گذاشت. دریاچهٔ ارومیه نیز محصول تمامی سردمداران رژیم شیعی مسلک از همان آغاز است و محصول عمر ۸ سالهٔ احمدی نژاد به تنهایی نیست. لذا فکر نکنید که اگر از تشیع کثیف حرف میزنم تنها به خاطر اندیشه های استاد فرود فولادوند است؛ بلکه بر اساس میراث پانصد سالهٔ تشیع در این سرزمین است.

      حذف
  2. بحث هم اصلا جزوه جین شارپ نیست.مردم گزیده شده ما با وجود این همه رکبی که خوردن از ریسمان سیاه و سفید هم میترسن و به طور عمومی به نظر من اگه قرار باشه یک سری اصلاحات اقتصادی صورت بگیره،روابط ایران با جهان به شکل شکسته بسته ای از سر گرفته بشه،دیوانه ای مثل خامنه ای کناز گذاشته بشه و فرد معتدل تر و منطقی تری مثل اکبر شاه کوسه یا شورای فقهی به قدرت برسه و کمی ازادی های سیاسی و اجتماعی داده بشه،همین جمهوری اسهالی را خواهند پذیرفت و ترجیح میدهند خود را در گیر ناامنی ها و بلاتکلیفی های طولانی مدت دوران انقلاب و اغتشاشات بی پایانش نکنند.اگه بخواهیم با دیدگاه های کور شما پیش برویم بله صد در صد جهنمی هزار بار بدتر از سوریه بهمان نازل خواهد شد ولی اتفاقا ما باید از سوریه درس بگیریم و اشتباهات انها را تکرار نکنیم.همین الان هم حتی اگه دولت مرکزی سوریه سقوط کنه،بشار اسد در کوهستان شیعه نشین خواستگاه خود و پدرش به مقاومتهای پراکنده و طولانی مدت ادامه خواهد داد و اجازه برقراری ارامش در کشور را خواهد گرفت(تازه اگر بعد از ان مخالفان بر سر قدرت به جان هم نیفتند که البته می افتند).
    دفاع مزبوحانه تان از فدرالیسم هم باز از ان حرفها بود.در مورد وضعیت ایران کسانی که پای فدرالیسم را به عنوان شکل ایده آل نظام سیاسی اینده ایران به میان میکشند هیچ شناختی از مردم ایران و شرایطی فعلی که کشورمان درش قرار داره ندارن.عزیزم شما فقط کم مونده بود تحت لوای حق تعیین سرنوشت حق جدا شدن پاره های تن ایران نظیر کردستان و اذربایجان را هم بدهید.تعریفتان از ملت هم با هیچ معیار اکادمیکی همخوانی ندارد که انرا دستاویزی قرار دادید برای سندیت صحبتهایتان.در مورد فدرالیسم در لینک زیر به نظرم خیلی خوب به این ادعا پاسخ داده شده:
    http://iran-vich.blogspot.com/2012/04/blog-post.html
    در پایان باید بگم که حکایت شما حکایت مرغ یه پا داره هستش.نه سلطنت طلبان پیرو رضا پهلوی و نه مجاهدین و نه توده ای های ورشکسته سیاسی و نه شما پیروان همان ائین ریشه ای اساسا عددی نبوده اید که بخواهید حرفی در میدان سیاست ایران بزنید.اساسا من فکر نمیکنم از نظر عملی چیزی به اسم اپوزیسیون البته وجود داشته باشه.همه یه عده ادم خیالباف و اهل شعارن که رفتن اونور اب در فضای ازاد و باز مشغول به هوار کشیدن هستند.این رو هم به خصوص خدمت شما عرض کنم که مهم نیست که شما پیرو پادشاهی باشید یا سلطنت،مردم اصلا میانه ای با این قسم نظامهای موروثی و برتری جویانه ندارند.اصلا اسم شاه که بیاید،همه رویشان را برمیگردانند.حداقل بچسبید به جمهوری که محتمل ترین و منطقی ترین گزینه برای تعیین نوع نظام سیاسی اینده ایران است،بلکا اندیشه های پارادوکسیکال و نچسبتان در میان ایرانیان داخل کشور خریدار داشته باشد.
    کیوان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اتفاقاً مسئله بر سر جزوهٔ جین شارپ هست. زمانی هست که شما قدرت انتخاب دارید و میتوانید این راه را بروید و یا آن راه دیگر را انتخاب کنید. اما زمانهایی نیز وجود دارند که شما یک راه بیشتر ندارید؛ زیرا همه چیز بر شما تحمیل میشود. مانند جنگ ایران و عراق که نتیجهٔ ملغمهٔ بزرگی از دخالت کشورهای قدرتمند غربی و کشورها و شیخ نشینهای منطقه ای و تلاش رژیم برای بنیان نهادن هلال شیعی بود. به هر حال مردم ایران در آن شرایط به جز «دفاع از میهن» چاره ای نداشتند. در آیندهٔ نزدیک نیز همینگونه خواهد بود و دیگر مسئله این نخواهد بود که اکبر کوسه بیاید و یا ژنرال قاسم سلیمانی بیاید. بلکه مسئله این خواهد بود که «همگی باید بروند» و البته آنها هم به سادگی نخواهند رفت زیرا اربابان روس و چینی آنها نخواهند گذاشت که بروند و محصول نهایی همان چیزی خواهد بود که در سوریه میبینید و این یک تحلیل و نظریه است و گرنه من بسیار بیش از شما علاقه مند هستم که ارازل و اوباش شیعی مسلک اگر حتی یک جو شرف در وجودشان باقی مانده باشد خودشان بروند و ایران نیز مانند سوریه به ویرانه تبدیل نشود. اما میان آرزو و آنچه که به طور واقعی در آیندهٔ نزدیک پیش خواهد آمد فرق بسیار است و یک فرد سیاسی نه بر اساس آرزوها و « ای کاش» ها بلکه بر اساس آنچه که به طور عملی اتفاق خواهد افتاد برنامه ریزی میکند و تمامی پیشنهاد من این است که از هم اکنون باید آمادهٔ رو دررویی با آن شرایط شد؛ و گرنه « ای کاش ها» بسیارند. در رابطه با سوریه هم زیاد نگران نباشید؛ هر آنچه که در سوریه میگذرد از نظر من تا آنجایی اهمیت دارد که «پازل هلال شیعی» به هم بخورد و تواناییهای رژیم استحاله پیدا کرده و تضعیف شود و بتوانیم با یک جریان ضعیف شدهٔ از همه جا رانده؛ روبرو شویم. در مورد لبنان نیز همینطور؛ اینکه چه بر سر شیعیان لبنان خواهد آمد نیز مشکل قبایل لبنانی و اسرائیلی هاست.
      باز هم به مسئلهٔ تجزیه و فدرالیسم و اینکه تعریف من از «ملت» با هیچ نظریهٔ «کلاسیک» همخوانی ندارد اشاره کرده اید. مسئله این است که همان کلاسیک ها مردم عراق و ترکیه را یک ملت تعریف میکنند و مثلاً کردهای ترکیه و عراق نیز بخشی از ملت تعریف شدهٔ کلاسیک های شما قرار میگیرند. در حالی که اینچنین نیست. از انظر من ایرانیان زمانی به یک ملت تبدیل خواهند شد که شاخصه های جدایی «عشیره ای و قبیله ای» که متعلق به جوامع غیر پیشرفته است؛ تبدیل به « همبستگی های اقتصادی و اجتماعی» شود که در نتیجه موجب زایش «همبستگی سیاسی» خواهد شد و آنگاه است که یک ملت بوجود می آید. آن ملتی که شما از آن سخن میگویید در عصر پارینه سنگی دفن شده است. حتی از نظر من قوم ماد (کرد) هنوز نمیتواند خودش را در حد یک «ملت» تعریف کند و همچنان شاخصه های عشیرتی و قبیله ای در کردستان جریان دارد.(دنباله در پایین)

      حذف
    2. من از «ملت» به مفهوم مدرن آن سخن میگویم و شما همچنان در تعریف «دوران مصدق» مانده اید. در زمانهای قدیم تمامی تعریفهای اجتماعی بر اساس «خون و زمین» شکل میگرفت؛ زیرا اقتصاد بر اساس زمین بود (دامداری و کشاورزی). اما اکنون با اینکه از آخرین سالهای مرگ این تعریف شاید بیش از ۴۰ سال نگذشته است اما شکوفایی های اقتصادی و اجتماعی چنان شتابی دارند که گویی تعاریف زمان دکتر مصدقی؛ به دوران پارینه سنگی تعلق دارند و متاسفانه چون شما مانند کسی که وسط فیلم به سینما وارد شده اید هنوز با افکار من آشنایی ندارید و بهتر است که این وبلاگ را کمی شخم بزنید و دید درستی نسبت به افکار من پیدا کنید تا بهتر بتوانیم همدیگر را بفهمیم. و گرنه من باید بنشینم فیلم را از اول برایتان تعریف کنم.

      حذف
  3. گژدم گرامی بی مانند بود بخصوص تحلیل شما از جریان پیوستن دو حزب کرد. در مورد مجاهدین من فکر کنم که این گروه همان زمانی که در ایران غیر قانونی اعلام شد دیگر هیچ کار عملی مطلقأ انجام نداده . همان سال اول غیر قانونی شدن اکثر اعضای انها بدون هیچ مقاومتی یا دستگیر و به دنبال ان ٬ تواب یا کشته یا فراری. اینها همان فراریها هستند که شق القمرشون یک «تار یک تنبک» و مسخره بازی های تلویزیونی است . یا شرکت در محافل اروپایی برای بدست اوردن ابروی از دست رفته خود با ان شکل و شمایل مسخره لاچک بسر و پوشیدن کت و دامنهای سه سایز بزرگتر از سایز خودشون کار دیگه ای نکردند. فروغ جاودان هم که دیگه اوج فلاکت و از مرحله پرت بودن انها بود. از ان جریان هم سالها گذشته . حالا یک مشت پیر مرد افسرده و زنهای یائسه الترناتیو ما شدند؟ جریان اینه که امریکا از طریق این گروه حسابی از رژیم باج گرفته و از طرفی دیگه نمی تونه انها را در کمپ اشرف تا ابد نگهداری کنه . از طرفی هیچ کشوری هم پذیرای این گروه که در لیست تروریستی است نیست . امریکا با در اوردن انها از این لیست زمینه را برای پخش کردن انها در جهان را فراهم کرده. این گردهمایی های مسخره و اِستیج شده مجاهدین با لباس زرد و چتر زرد و شعارهای خنک و بی مزه٬ بیشتر به کارنوال بچه ها می ماند تا تظاهر یک گروه سیاسی و نظامی جدی. تنها الترناتیو برای رژیم انهایی هستند که سهمی در اوردن این رژیم نداشته و از روز اول امدن این بیگانگان به کشور با انها مخالف و سر ستیز و مبارزه داشته اند. انجمن پادشاهی و مردم کردستان نمونه بارز دشمنان این رژیم از همان روز اول هستند. در ضمن بر اساس پرسش همگانی که عبدی در چند سال پیش از مردم کرد و بخاطر ان به زندان افتاد اکثر بالای مردم خواهان بازگشت ایران به شکوه باستان و سیستم پادشاهی هستند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دوست گرامی
      فرق شما با من در این است که شما تحلیل سیاسی را با احساس میهن پرستی در هم می آمیزید؛ ولی من اینکار را نمیکنم. از میان سخنان شما به یک جمله که خیلی هم مهم است و هیچکس هم به آن توجهی نمیکند؛ میپردازم و آن جملهٔ شما این است : ( جریان اینه که امریکا از طریق این گروه حسابی از رژیم باج گرفته و از طرفی دیگه نمی تونه انها را در کمپ اشرف تا ابد نگهداری کنه )؛ با اینکه این جملهٔ شما درست است ولی متاسفانه به عمق آنچه که خود گفته اید پی نبرده اید. مسئلهٔ اصلی این است که اگر آمریکا و اروپا از طریق این گروه توانسته اند از رژیم باج بگیرند؛ چه دلیلی داشته است؟ چرا از طریق سید رضا دیبا و یا حزب کمونیست کارگری و یا جمهومریخواهان نتوانسته اند از رژیم باج بگیرند؛ پاسخ من این است که این سازمان برای رژیم اهمیت دارد و هنوز هم از اهمیت آن کم نشده است. اینکه لچک به سر و یا پیر زنان یائسه هستن یک چیز است و اینکه به قول شما همین لچک به سرهای یائسه با اندکی کمکهای نظامی میتوانند به چه چیزی تبدیل شوند؛ یک مسئلهٔ دیگر است و این دقیقاً آن بخشی است که من به آن توجه دارم. از سوی دیگر شیعه مسلکها در آینده زیر علم مجاهدین سینه خواهند زد و این مسئله نیز به خودی خود هم برای بیگانگان و هم برای شیعه مسلکها جاذبه دارد و چه بسا در آینده ببینیم که عده ای از پاسدارها نیز به این لچک به سرهای یائسه بپیوندند تا جان و مال و خانوادهٔ خویش را نجات دهند و باز هم سرشان در آخور «رانت خواری» باقی بماند. از نظر من این سازمان رشد خواهد کرد و اگر از هم اکنون به فکرش نباشیم مانند گروه حماس که نخست چند نفر بودند؛ به یک غدهٔ لاعلاج تبدیل خواهد شد. مسائل با آرزوهای ما شکل نمیگیرند؛ بلکه با پیشبینی و پیدا کردن راه چاره و عملیاتی کردن آن راهها شکل میگیرند.

      حذف
  4. کژدم گرامی اوردن نام امریکا در ارتباط با لیست تروریستی بود و نه اینکه امریکا است که سرنوشت ما را را از طریق معامله مجاهد رقم می زند. امریکا ترازو بدست گرفته و همه را وزن می کند و اصولأ انهاهم ( مجاهدین ) مثقالکی وزن دارند ولی مردم ایران با هر چه بوی مذهب بدهد بیزار هستند. ودنیا این را خوب می داند البته امریکا دوست دارد مجاهدین یا اکبر کوسه یا موسوی را به مردم ایران بچپاند ولی مردم ایران زیر بار نمی روند. رژیم جمهوری اسلامی از تفنگ آبی در دست بچه ها هم می ترسد و اگر کسی فکر کند که همین ترس رژیم از انها نشان از جدی بودن بچه و تفنگ ابی در دستش است باید به عقل طرف شک کرد. پرداختن به خطر مجاهد بحثی انحرافیست.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من فکر میکنم که شما هم دشمن را خیلی دست کم گرفته اید و فکر میکنید که از تفنگ آبی هم میترسد و هم رقیب را دست کم گرفته اید. اینکه شما از غذای خاصی بدتان بیاید؛ در زمان گرسنگی همان غذا را با به به و چه چه خواهید خورد. مسئلهٔ بد آمدن از اسلام هم همینطور است. مردم ایران با چند سازمان زبده که میدانند چکار میکنند روبرو نخواهند بود و همین ساده انگاریها در رابطه با مجاهدین که اینها «مثقال» هستند؛ بدون داشتن حتی یک تصور واقعی از آنچه که سازمان مجاهدین میتواند انجام دهد باعث خواهد شد که به بازی جدی سیاسی نیز بدون آمادگی و ساده لوحانه وارد شویم و اگر چنین است ؛همان بهتر که اصلاً وارد نشویم. سخن شما مثل حرفهای جمشید شارمهد میماند که می گفت کومه له و حزب دموکرات همه اش ۱۰ یا ۱۵ نفر هستند که در کمپ زندگی میکنند و شکست خورده اند؛ ولی دیدیم که همینکه این حد اکثر (۳۰ نفر به قول شارمهد)؛ بیانیه دادند؛ چه ولوله ای به پا شد. در رابطه با سازمان مجاهدین خلق هم همینطور است؛ و اپوزیسیون قلابی نه میتواند بگوید که اینها تروریست هستند و باید در لیست باقی میماندند و موضع رژیم را میگرفت و نه اینکه لیاقت آنرا دارد که بگوید که اینها توانایی دارند؛ زیرا اینرا هم به عنوان اعتراف به ضعف خود میدانند؛ که البته چه بگویند و چه نگویند نه تنها ضعیف هستند؛ بلکه در واقع همان یک مثقال هم نیستند و اگر به تعداد نفراتشان اشاره کنند؛ این تعداد نفرات نیست که کاری را از پیش میبرد؛ بلکه این داشتن استراتژی مبارزاتی و سازماندهی نفرات است که حرف اصلی را در میدان خواهد زد. پرداختن به مجاهدین خلق یک بحث انحرافی نیست و اگر کسی مجاهدین خلق را نشناسد و در محاسبات خود نگنجاند؛ مانند یک آدم کور وارد خیابان پر ترافیک خواهد شد. بعضی ها مثل همان دوستی که کامنت نخست را نوشته است شاید فکر میکنند که مجاهدین بازهم قیام سال ۶۰ را تکرار خواهند کرد؛ اما من میدانم که نه تنها اینچنین نخواهد بود؛ بلکه زمانی که وارد نبردهای خیابانی مردمی شدند؛ درخواهید یافت که منظورم چیست؟ به هر حال منتظر بمانید تا ببینید که این به قول شما «مثقال» چکارها خواهد کرد. خانم مریم رجوی شاه بیت کلی آنرا گفت. در مبارزات میدانی منتظر مشاهداتی باشید که از تعجب شاخ در بیاورید. سایر نیروهای مدعی یا باید خودشان را برای اعمالی بهتر آماده نمایند و یا اینکه حذف خواهند شد. در زمان نبرد؛ بی عملی و ناتوانی سند ادعاهای دروغین به شمار خواهند آمد.

      حذف
  5. افسوس که ما قدر استاد فولادوند را ندانستیم اگر ما مردم ایران قدر استاد فولادوند رو میدانستیم و از ایشون حمایت میکردیم تا الان جمهوری اسلامی را نابود کرده بود و ریشه اسلام را هم در ایران خشکانده بود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. استاد فرود فولادوند بزرگترین شخصیت سیاسی و فرهنگی بود که در ۳۳ سال گذشته ظهور کرده است؛ و کاری که استاد انجام داد قابل مقایسه با هیچ دستاوردی نیست؛ بی آبرو شدن اسلام و شکسته شدن تقدس قلابی آن که در طول ۱۴۰۰ سال و بویژه در ۵۰۰ سال اخیر سلسلهٔ کثیف صفوی و ادامه دهندگان راه آن سلسله برایش ساخته بودند؛ فرو ریخت و بازگشت به هویت ملی آغاز گشت. اما تصور عمومی از آغاز جنبش و روند به پیروزی رسیدن آن همچنان در همان تصورات سال ۵۷ و یا خیزش های دورهٔ مصدق مانده بود. انجمن پادشاهی ایران در آن دوره یک اشتباه استراتژیک داشت و آن هم بوجود نیاوردن یک سازمان منسجم و پرورش کادرهای سیاسی و نظامی بود. جنبش انجمن پادشاهی ایران به رهبری استاد فرود فولادوند در عرصهٔ فرهنگی پیروز شد؛ اما در عرصهٔ سیاسی و مبارزات میدانی نتوانست نقش مهمی ایفا کند. شاید بعضی از یاران هوادار استاد بر سر من فریاد بزنند که سخن من درست نیست؛ اما آنچه که بعد از رفتن استاد اتفاق افتاد و کسانی ادعای برافراشتن درفش کاویانی را نمودند که از دانش سیاسی کاملاً بی بهره بوده و فکر میکردند که با به یدک کشیدن نام انجمن و اجرای برنامه های سخیف و بی مایهٔ تلویزیونی و یا اینترنتی ادامه دهندگان راه استاد قلمداد خواهند شد؛ به جز بردن آبروی خود کاری از پیش نبردند. این به تنهایی نشان میدهد که انجمن پادشاهی ایران؛ یک تشکل واقعی سیاسی نبود. و آشفته فکریهای بعد از رفتن استاد؛ سند محکمی است که برای گفتار خود می آورم.

      حذف
  6. داداش من خودم اذریم و خیلی بهتر از شما دسته کم دردهای قوم خودم رو حس میکنم.من گفتم شرایط بحرانیه و باید این بحران رفع بشه ولی نه از راه اون حمام خونی که مد نظر شماست.گیرم که توفان نمک هم راه افتاد شما میخواهید جلوی توفان نمک را با توفان خون مد نظرتان بگیرید؟ملت ما در صد و خرده ای سال گذشته دو انقلاب بزرگ کردند که اگه نهضت ملی رو هم به عنوان یک جنبش مردمی بزرگ در نظر بگیریم میشه سه تا.هر سه هم بی نتیجه موندند،حالا شما چه تضمینی میدید که دوباره انقلاب کنیم و به نتیجه برسیم؟ اگه میخواید بگید که مردم این دفعه باید چشماشون رو باز کنن و الخ،باید بگم این خیال بافی است.از این لحاظ مردم ما ثابت کردن که قابل اعتماد نیستن.
    اتفاقا بازگشتن به مرزهای جغرافیایی ایران باستان بر مبنای پان ایرانیسم سیاسی است که بعد از محسن پزشکپور به طور گسترده در میان پان ایرانیستهای معتقد به پان ایرانیسم سیاسی(نه معنوی)گسترش پیدا کرد که البته عملا امکان پذیر نیست.ما اگه بتوانیم مرزهای جغرافیایی فعلی خاک ایران رو حفظ کنیم هنر کرده ایم،بازگشتن به حد و حدود باستانی ایران دیگه پیشکش.
    عزیزم من دارم میگم اکبر کوسه اون وقت شما میگین حزب اللهی سابق؟! باور بفرمایین شما تو خواب و خیالین.شما نمیتونین تصور کنین که من و خانواده ام چه ضربه ها که از انقلاب و این نظام فاشیستی نخوردیم اما من به استناد مردمی که روزانه بارها و بارها میبینمشون و جو حاکم بر ایران را به عینه نظاره میکنم میگم که مردم دیگه خواستار سیل و از بنیان برکندن همه چیز نیستند تا دوباره همه چیز را از سر بگیرند.مردم به یک باران هم راضی اند تا دسته کم کثافات و لجن اشکارا از سر و روی این مملکت بالا رفته از بین برود.گسترش اسلام ستیزی هم ربطی به فولادوند ندارد.شما فقط به فضای مجازی هم نگاه کنید کمتر پیش امده به غیر از تندری ها و حالا شما پیروان به زعم خودتون وفادار به اندیشه های استادتون کسی دیگه ای ایشون رو مثل بادکنک باد کنه و به هوا بفرسته.فولادوند یک تاثیر موقت داشت و خیلی هم زود فراموش شد.اونچه که به گسترش اسلام ستیزی کمک کرده مقدم بر همه خود حکومته که باعث شد خیلی ها چشماشون رو بر روی حقایق باز کنند اما این خیلی ها معنیش اکثریت نیست.هنوز خیلی مونده تا اسلام ستیزی خودش رو به اکثریت جامعه تعمیم بده.
    منم به شما قول میدم که مردم هیچ وقت از امثال شما،سلطنت طلبان،مجاهدین و ... همان طور که از طالبان و القاعده حمایت نخواهند کرد از شما هم نخواهند کرد،حال میخواهد تحت هر شرایطی باشد.شاید فقط گذر زمان اینو به شما ثابت کنه.
    به نظر بعیده که مردم ایران پایمردی و استقامت مردم سوریه رو از خودشون نشون بدن اما شاید به قول شما با این وضعیت وخیمی که در حال تداومه انها هم به میدان بیان.البته اگر چنین اتفاقی بیفته به نظر من دلیلش مسائل اقتصادی مربوط به مایجتاج روزانه مردم مثل گوشت و مرغ و تخم مرغ و ... است نه به شکل مستقیم استبداد حاکم و ارتجاع فرهنگی پشت بندش را بهانه قرار بدهد.
    بنده گفتم یک عده دنبال رو فرود فولادوند شدند،همان طور که عده ای پیرو نئوفاشیسم و یا بازگشت سلطنت پهلوی شدند و یا همچون بنیادگرایان جند الله پیرو بن لادن و ملامحمد عمر.این را نه از جهت قیاس که از این جهت میگویم که این جریانات تاثیر و نفوذشان در میان عام مردم کمتر از ان بوده که به چشم بیایند.
    در مورد خسارتی که در مورد جزایر سه گانه احتساب کردید من با شما همنظرم اما مطمئن نیستم از نظر جغرافیایی بتوان تنها محدود به ان دانست.دسته کم در همین اذربایجان اندیشه های پان ترکیستی گسترش زیادی یافته که هرچند باز هم اصلا به حد کافی نیست و هیچ گاه هم نخواهد رسید اما در صورتی که رژیم سقوط کند و مدتی فضایی باز و ازاد شکل بگیرد این گروه ها تنها در اذربایجان مشکلات زیادی ایجاد خواهند کرد و باید هشیار بود و چندان دل را به اینکه ایران هرگز نخواهد مرد و این قبیل شعارها خوش نکرد.فدرالیسم هم به وضوح امتحانش را در افغانستان پس داده،ملت یکپارچه فرهنگی ایران نیازی به این دسته بندی های مذبوحانه به قصد لحاظ کردن حقوق اقوام ندارد چرا که این راهش نیست.تشکیل یک دولت مرکزی ملی و پلورال و مردمی به خودی خود حقوق همه مردم ایران اعم از کرد و لر و بلوچ و اذری و فارس و ... را تامین خواهد کرد و اگر واقعا دموکراسی حاکم شود هر قومی بلندگویی خواهد داشت برای اظهار خواسته هایش و در نهایت رسیدن به ان.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دوست عزیز
      مثل اینکه داریم یواش یواش با همدیگه آشنا میشیم. من هم آذری هستم؛ پان ترکیسمی که از آن صحبت میکنید توسط سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات راه افتاد و « چهرگانی» پاسدار و نمایندهٔ مجلس بنیانگذار آن بود (البته در این دوره و گرنه بنیانگذاران اصلی و تاریخچه سازان آن فرقهٔ دموکرات پیشه وری و گروهی از چریکهای فدایی اهل تبریز از قبیل «اوختای» بودند). نظر شما در این مورد که پان ترکیسم میتواند در شرایط دموکراتیک رشد کند درست است. همچنین اینکه نمیتواند بیشتر از اینی که هست رشد کند نیز درست است و آنهم به خاطر وضعیت اقتصادی آذربایجان است که به خاطر شیعه مسلک بودن مورد توجه بوده اند. اما اگر سنی مذهب میبودند؛ پان ترکیسم حتی بدون دخالت وزارت اطلاعات هم بسیار بیش از اینی که هست رشد میکرد و تبدیل به یک کانون شورشی علیه رژیم شیعی میشد.
      اما در رابطه با طوفان نمک؛ به جای اینکه بپرسید که آیا میخواهید توفان نمک را با توفان خون بشویید؛ بگویید که شما نظرتان چیست؟ اگر توفان نمک بعد از فروپاشی هلال شیعی آمد شما چکار خواهید کرد؟ آیا دسته گل خواهید داد؟ آیا اصلاً تصوری دارید که این توفان نمک چگونه خواهد بود و از کجا خواهد آمد؟... فکر نمیکنم که حتی تصورش را هم داشته باشید و باز هم فکر نمیکنم که راهی برای روبرو شدن با آن داشته باشید برای اینکه اساساً نمیدانید که چیست؟
      در بارهٔ پان ایرانیستها که از نظر تبار فکری همان پیروان پزشکپور هستند باید بگویم که تا دو سال پیش همهٔ دفتر و دستکهایشان را داشتند و به عنوان یک جریان بی ضرر برای رژیم فعالیت میکردند؛ اما از زمانی که رژیم احساس کرد که این حزب اخته میتواند نقش کاتالیزور را در بیداری هویت ملی بازی کند؛ آرام آرام دکان آنها را نیز بست. تنها دکانی که رژیم خودش بنیانگذاری کرد و به صورت کنترل شده همچنان وجود دارد و احتمالاً در صورت احساس خطر حتی آنها را نیز مسلح کند؛ پان ترکها هستند. راهی که شما مطرح میکنید راه نیست بلکه نشستن به امید «فرج امام زمان» است که بنشینیم و خامنه ای بمیرد و چنان ساده به مسئله نگاه میکنید که گویی تضمینی دارد که بعد از مرگ خامنه ای جریان دیگری بد تر از آن به سر کار نیاید. یادم می آید که زمانی پیش از جنبش موسوم به سبز با سید رابطه با انتخابات سخن میگفتیم. نظر ایشان این بود که اگر از موسوی و یا کروبی پشتیبانی بکنیم؛ پیروز خواهند شد و من نظرم این بود که نخواهند شد و حتی اگر پیروز هم بشوند؛ کودتا خواهد شد و سپاه همهٔ امور را به دست خواهد گرفت؛ همچنین به ایشان گفته بودم که احمدی نژاد را ول کن؛ سپاه رو بچسب. این سپاه و سیستمهای امنیتی و خامنه ای هستند که امور را میچرخانند و احمدی نژاد هم برای این نیامده است که بعد از ۴ سال برود. اما ایشان همچنان بر نظر خودشان پافشاری میکردند و احمدی نژاد را به باد تمسخر گرفته بودند و همانی شد که من به ایشان گفته بودم. حالا شما هم میگویید که چون مردم ایران بی غیرت هستند و هم خیلی ضربه خورده اند دیگر به کسی هم اعتماد ندارند و .... ای آخر و نتیجهٔ این آسمان و ریسمان از نظر شما این شده است که « تکان نخوریم زیرا ایران تجزیه خواهد شد». نظر من چیز دیگری است و پرسش من از شما این است که آیا فکری به نظرتان میرسد که هم تکان بخوریم و هم نگذاریم ایران تجزیه بشود؟ اگر نظری دارید بگویید تا گشایشی برای یک گفتگوی پراگماتیک باشد و به این بسنده نکنید که این نمیشود و آن هم نمیشود و آن یکی دیگر هم امکان ندارد و الی آخر.... . من میدانم که توفان نمک خواهد آمد و آغشته به خون خواهد بود و این خواستهٔ من نیست و من هم بوجود آورنده اش نیستم. این طوفان نتیجهٔ شکست استراتژیک رژیم شیعه مسلک حاکم بر ایران است. اما زمانی که از شکست سخن میگوییم؛ لابد طرف پیروزمندی هم وجود دارد؛ و آن طرف پیروزمند کشورهای اروپایی و آمریکا خواهند بود. این طوفان نمک نتیجهٔ معادله ای است که پارامترهای مهم آن اروپا؛ آمریکا؛ چین؛ رژیم حاکم بر ایران و کشورها و شیخ نشینهای منطقه خواهد بود. همانگونه که گفته ام؛ مهم نیست که شما از تنور داغ خوشتان نمی آید؛ بلکه مسئله این است که شما را به تنور داغ هُل خواهند داد. آیا برای روبرو شدن با تنور داغ آماده هستید؟ اگر نیستید خواهید سوخت و اگر هستید در همین بخش نظرات نظر خودتان را بنویسید.(دنباله در پایین)

      حذف
    2. من ماهها پیش مقاله ای در این رابطه نوشته بودم و بخشی از آن همچنان در سر تیتر این وبلاگ در بالای صفحه موجود است؛ من تمامی تلاشم بر این است که همه بیایند و راههای عملی پیشنهاد کنند و گرنه سخن گفتن دربارهٔ مسائل عام هیچ دردی را دوا نخواهد نمود. حتی اینکه من و شما در اینجا بر سر منشاء پان ترکیسم اختلاف نظر داشته باشیم و یا نداشته باشیم هیچ دردی را دوا نمیکند. از نظر من این مهم است که اگر رژیم برای اینکه خودش را نجات بدهد؛ دست به تسلیح پان ترکها بزند و یک جبهه برای مشغول کردن و پراکندن سایر نیروها بزند؛ چه باید کرد؟ اینها خیالبافی نیستند؛ بلکه پیشبینی تمامی سناریوهای موجود هستند و من مطمئن هستم که رژیم این کار را خواهد کرد و اساساً هدفش از بوجود آوردن این جریان؛ همین بوده است اما در این میان؛ این پان ترکها خواهند بود که یا خواهند کشت و یا کشته خواهند شد و این بخشی از آن توفان نمک آلوده به خون است و باز هم تکرار میکنم که بخش ناچیزی از آن توفان است و باید به مشکلاتی بسیار بزرگتر از اینها نظر انداخت.
      رژیم شیعی مسلک در آذربایجان پان ترکیسم را گسترش میدهد و در کردستا گاهی با رهبری پژاک بازی میکند و از سوی دیگر جریانهای «سلفی» را سازمان میدهد و در خوزستان هم همینطور؛ اینها فکر میکنند که دوره همهان دورهٔ اسماعیل صفوی و عباس صفوی است که با چنین کثافتکاریهایی برای خودشان حریم امن درست کنند. همین مسائل نیز باعث میشود که افرادی مثل شما از این قضایا بترسید و بگویید که صبر کنیم و ببینیم چه میشود و بهتر است که یک تغییرات جزئی داده شود و وضعیت آرام بگیرد. اما مشکل این است که توفان نمک از آنسوی مرزها و از طرف پیروزمندان می آید و رژیم تنها به حرکات مذبوحانه ای برای خانه نشین کردن اشخاصی مثل شما دست میبرد.

      حذف
  7. از همبستگی های اقتصادی و اجتماعی صحبت کردید،من از شما میپرسم ایا همبستگی اقتصادی اجتماعی کالیفرنیا با ایالات متحده یا کبک با کانادا کمه؟ مسلمه که نیست،پس چرا تا به این اندازه اندیشه های جدایی طلبانه در ان نواحی گسترش پیدا کرده؟ در شرایط فعلی ایران،شکل گیری فدارالیسم که یکی از دو شرط اولش اعطای حق جدایی به ایالات است به هیچ عنوان منطقی و به مصلحت نیست،شما فقط کافی است نگاهی کنید به کردستان عراق که در هر بحرانی سریع دولت را تهدید میکنند که از شما جدا خواهیم شد.حال تصور کنید این برنامه با این تعدد و تنوع اقوام در ایران چه شکل مضحکی پیدا خواهد کرد.
    من هم دوست دارم و صد در صد مشتاقم که جریان مبارزاتی حاکم با تسلط و نفوذ قابل توجه نیروهای سکولار برانداز که تمامیت حاکمیت جعل و جور فساد اسلامی را اعم از فرقه هاشمی و اسهال طلب و اصول گرایی و ... هدف گرفته باشند همراه باشد ولی وقتی نمیشود و البته به مصلحت نیست،من فکر میکنم از هر راهی برای گریز از فاجعه ای که ممکن است مانند سوریه در ایران هم جاری شود جلوگیری کرد.
    نمیشود شما یک جایی حرفی بزنید و به ان مصدق بدبخت گیر ندید؟ من نمیفهمم اون مصدق چه گناهی داشت که مثل آریامهرتان نرفت خایه مالی امریکا و انگلیس را کند که در هر گذری باید تشری به او بزنید! بله عزیزم،اگر قرار باشد راه حلی ارائه شود و آلترناتیوی ظهور کند که مردم را بازگرداند به اندیشه های ملی گرایانه مصدق که فارس و کرد و لر و بلوچ و عرب و اذری و ... را زیر پرچم ایران گرد هم جمع کرد و حتی احزاب و گروه های جدایی طلب هم همراه خود کرد،باید بگویم که بله تعریف من از ملت همان است که مصدق گفت و کارنامه اش هم نشان داد که اگر خائنین دست نشانده نبودند در صورت تداوم دولتش یکبار و برای همیشه مشکلات مربوط به اقوام و طائون استبداد رفع میشد.حتی همان بحث مطبوع شما یعنی فدرالیسم هم در صورت پشتیبانی ملی مورد تایید مرحوم مصدق بود.اما نذاشتند آقا جان،همان انگلیس و امریکا و آریامهرتان نذاشتند تا در نهایت مملکت بشود کثافت خانه فعلی.
    داداش برای من اهمیتی نداره که شما برای درست جلوه دادن اندیشه هایتان که نه اصلا از بیخ و بن کوچکترین راستی درش وجود دارد و با وضعیت حال و اکنون مملکت ما میخواند و نه اصلا خریداری دارد بگویید که حزب اللهی هستی و پاره سنگی هستی و ... .مهم اون چیزیه که الان در میان مردم وجود داره،مردم تا خرخره در درد و مشکلات گرفتارن و از هر فرصتی برای ابراز نارضایتی البته در صف نون و اتوبوس و ... استفاده میکنن اما این مردم درگیر زندگی معمولی خودشانند و من طبق همین موضوع میگم که این ملت حاضر نیستند که جانشان را برای هر ایده آلی که پشتوانه و تضمینی ندارد به خطر بیندازند.بله روشن فکران هستند و در همین دانشگاهی که من درش تحصیل میکنم مخالفتها و به خصوص از جنس براندازانه اش زیاد است اما مردم از انجا که یکبار و برای باری چند در سال 88 از جبهه موسوی و کروبی و اصلاح طلبان پشتیبانی کردند و نشان دادند که هنوز هم امید به تغییر شرایط در یک چارچوب مشخص دارند، باز هم احتمال میرود که موضعی مشابه پیشه کنند.من هیچ وقت پیرو هیچ کدام از عناصر رژیم نبوده ام اما شما اگر مشاهداتتان از وقایع چند ماه اخیر را مرور کنید و کمی دقیق شوید درخواهید یافت که هاشمی کم کم دارد تکه هایش را جمع میکند و در پی فرصت است که رغیب قدرش را بر زمین بکوبد.قرار گرفتن او در کنار خامنه ای در جریان اجلاس عدم تعهد و بعد هم زیرکی اش در گرفتن بهانه از دست حزب اللهی ها بعد از ورود مهدی هاشمی به ایران نشان میدهد که اتفاقاتی دارد میفتند که احتمالا تاثیرش را در سال جاری یا نیمه اول سال بعد خواهیم دید.
    کیوان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشاره کردن به مسئلهٔ «کبک» فرانسوی نشین و بقیهٔ کانادا و مقایسهٔ آن با ایران مانند مقایسهٔ «سنگک» با نان لواش است. درست است که هر دو نان هستند ولی با همدیگر فرقهای زیادی دارند. کبک خود را فرانسوی میداند و بقیه خود را انگلوساکسون و یا انگلو کِلتیک میدانند. فرانسویهای کبک نمیخواهند بپذیرند که زیر سلطهٔ انگلوهای فاتح بمانند و البته شما این مسئله را که در سالهای بسیار پیش از این پر رنگ بود و اکنون بسیار کمرنگ است را میخواهید به نمایش بگذارید ولی نمیدانید که حرکت جدایی طلبانه در کبک اکنون بسیار فروکش کرده است و آنچه که شما به آن اشاره میکنید؛نتایج جنگ دو ملت است و نه جنگ میان انگلو ها.این جدایی طلبیها در رفراندم اخیر حتی ۲۰ در صد آرا را هم به خود جلب نکرد. داستان اینجایش غلط است که فرانسوی ها «گُل ها» هرگز با «انگلوها» به عنوان یک ملت و یا اقوام گوناگون یک ملت مشارکت نداشته اند. فرانسویها بعد از شکست سختی که از انگلوها خوردند؛ در آنجا ماندند. اما در رابطه با کالیفرنیا هم چنین داستانی وجود ندارد و اگر هم ببینید که بعضی ها بگویند که ما کار میکنیم و مثلاً فلان ایالت فقط میخورد و میخوابد؛ داستانی جدی نیست و احتمالً منابعی که مطالعه نموده اید؛ اندکی بسیار زیاد غیر واقعی هستند. اما برای اطلاع شما باید بگویم که ایالت کالیفرنیا به تنهایی قدرت پنجم اقتصادی جهان است.
      اما باز هم در رابطه با فدرالیسم؛ آنچه که در عراق مشاهده میکنید؛ فدرالیسم نیست و کردستان عراق یک حکومت تقریباً جداگانه است. اگر شما مقاله های پنجگانهٔ «بررسی علل شکست نبرد کردستا» را میخواندید؛ در می یافتید که آنچه که به نام فدرالیسم از آن نام میبرم؛ به هیچ وجه آنچیزی که در عراق میگذرد نیست. حتی کردستان عراق هم یک حکومت یک پارچه نیست و من پیشنهاد میکنم که آن پنج مقاله را بخوانید تا بیشتر با هم آشنا شویم.
      من زیاد علاقه ای به بحث مصدق و محمد رضا پهلوی ندارم. من تنها از این نظر که آن پدر و پسر در همان شرایط بسیار سخت که اگر تاریخ را مطالعه کنید خواهید به سختی آن اذعان خواهید نمود؛ چه با خایه مالی و چه با هر چیزی که تصورش را بکنید توانستند ایران را از حالت افغانستانی قاجاری در سال ۵۷ به یک کشور در حال رشد صنعتی به آخوندها تحویل بدهند و اگر همان زمان به مصدق تحویل داده میشد؛ در یک چشم به هم زدن؛ مصدق آنرا به کاشانیها و خمینی ها تحویل میداد و اکنون ما نیز مانند افغانستان بودیم. لذا به خاطر این خدمات آن دو راد مرد را پادشاه مینامم ولی حاکمیت آنها «پادشاهی» نبود و «سلطنتی» بود. این دو از نظر من بسیار با هم فرق دارند و امیدوارم که هواداران اندیشه های استاد فرود فولادوند را با لوث وجود سلطنت طلبان آلوده نکنید. من هرگز نگفته ام که مصدق آدم بدی بود؛ اما مصدق را مردی که توان ایستادگی در برابر کاشانیها و جریانهایی از این قبیل بایستد نمیشناسم. از سوی دیگر باید بپذیرید که کشوری که «پل پیروزی» نامیده شد و هر روز خدا یک بامبولی از جایی از ایران در می آمد؛ سلطان آن نیز بهتر از این نمیشود. شما مانند نمک خورده های نمکدان شکن سخن میگویید. آن پدر و پسر و به قول خودتان مستبد را با این حاکمیتی که مردم شیعی مسلک خودشان را برایش جِر دادند و همایه هایشان را لو دادند و به پای چوبهٔ دار فرستادند را مقایسه کنید. در ضمن این بحث عمیقاً مربوط به «ساختار شناسی» میشود و فکر میکنم که تا زمانی که با آن آشنا نباشید؛ نمیتوانم بیشتر از این توضیح دهم.
      اینکه مردم میخواهند و یا نمیخواهند خودشان را درگیر کنند؛ پیشتر از این گفته ام که خواست آنها دیگر لزوم خودش را از دست داده است. زیرا زمانی خواهد رسید که حتی آنهایی که صد در صد نمیخواهند؛ نیز وقتی به میدان هُل داده شدند؛ چاره ای نخواهند داشت که «بخواهند» مثل اینکه شما و یا مرا با هلیکوپتر ببرند و بیندازند وسط کویر لوت. حالا میخواهی چکار کنی؟ میخوای برگردی پیش مامانت؟ یا اینکه باید دنبال آب و غذا و ملخ و سوسمار بگردی که زنده بمونی؟ یا اینکه آیة الکرسی و یا دعای فرج امام زمان بخونی؟
      در رابطه با رفسنجانی هم من همخیشه گفته ام که هم اصلاح طلبان و هم رفسنجانی آخرین سنگرهای عقب نشینی رژیم به شمار می آیند. زیاد خوشحال نباشید. این دار و دسته ها را در قفس نگه داشته اند که هر از گاهی برای منحرف نمودن افکار یک چند جمله ای بگویند و بعد هم به خوکدونی شان برگردند.

      حذف