دیر زمانی است که اپوزیسیون فارسی زبانان ایرانی تبار اروپایی و آمریکایی شده؛ به خاطر بی عملی و درماندگی ذهنی خود به دو گروه تقسیم شده اند؛ گروهی که میگویند؛ ملت ایران را ول کنید چون ترسو و بی لیاقت و تو سری خور و «موالی» هستند و همین حاکمیت کثیف هم از سر آنها زیادتر است. گروهی دیگر نیز با اینکه ظاهراً اینگونه سخن نمیگویند؛ اما در عمل چارهٔ درمان ناتوانیهای خود را در حملهٔ بیگانگان به خاک سرزمینمان میدانند. این دار و دسته ها که بسیار متنوع نیز هستند؛در تمامی طیفهای جمهوریخواه و یا سلطنت طلب به وفور یافت میشوند و استراتژی خود را برای رسیدن به مقام «دلبری» در پیشگاه بیگانگان بنا نموده اند. نقطهٔ مشترک آنها دفاع از استراتژی مبارزهٔ بدون خشونت و جزوهٔ «جین شارپ» است و هنوز هم که هنوز است؛ با دیدن این همه شکستهای پی در پی نمیخواهند قبول کنند که جزوهٔ راهنمای «جین شارپ» نه تنها راه نیست؛ بلکه چاه است و نتیجه ای که از این چاه بیرون خواهد آمد؛ همان امام زمانی است که در انتظار آن نشسته اند و آن «حملهٔ بیگانگان به ایران» است.
هر دوی این دارو دسته های بزرگ به یک چیز ایمان دارند و آن اینکه دوران ایران تمام شده و اکنون دوران یکه تازی قدرتهای اروپایی و آمریکا فرا رسیده است و این آقایان و خانمهای مبارز نیز باید خیلی زرنگ باشند و ایران را از مسیر دلبری برای بیگانگان نجات دهند.
این دار و دسته ها شدیداً مخالف مبارزهٔ قهر آمیز بر علیه رژیم اسلامی بوده و برای همین هم هست که تمامی آنها کاسه های گدایی رسیدن به قدرت را به درگاه بیگانگان میبرند. اما یک اصل اساسی که تمامی این دار و دسته ها و پیروان آنها؛ فراموش کرده اند این است که یک وزنه بردار برای رسیدن به مدال طلا؛ باید پروتوکولهای تبدیل شدن به وزنه بردار و وزنه برداری را نه تنها اجرا کند بلکه باید بسیار تلاش نماید تا آن مدال طلا را به دست آورد و خود نیز بتواند به خویش افتخار کند. این دار و دسته های پیزوری اپوزیسیون قلابی؛ به تکنولوژی «دوپینگ» علاقه مند تر هستند. برای مدت زمانی بسیار طولانی بود که اساساً مبارزه برای سرنگونی؛ محلی از اعراب نداشت و همه اصلاحات طلب شده بودند؛ و جزوهٔ جین شارپ در بغل به دنبال خریدن دسته های گل و فرو کردن آن به لوله های تفنگ بسیجیان و نیروهای ویژهٔ سپاه و آویختن به گردن فرماندهان سپاه و وزارت اطلاعات بودند. نتیجهٔ این دسته گلها صدها نفر کشته از نیروهای مبارز بود که هم رژیم و هم سبزهای مذهبی از دادن آمار دقیق آن سر باز میزنند.
بعد از این ماجراها و سرکوبها و شکستها؛ اپوزیسیون قلابی به جای اینکه به بازبینی و تحلیل منطقی روند شکست و راهکارها بیندیشد؛ شیپور را بازهم از سر گشاد آن میزند. اینبار اپوزیسیون قلابی که نه به دنبال سرنگونی؛ بلکه به دنبال اتلاف وقت تا رسیدن زمان حمله بیگانگان لحظه شماری میکند؛ تنها و تنها به وقت گذرانی دل خوش کرده است و خدای را هزار بار شکر میکند که خداوند اسماعیل نوری علاء را که سالهاست به وراجی های شبه سیاسی و ظاهراً آکادمیک ولی در حد مکتب شناسی میگذراند؛ به دادشان رسید و کلمهٔ « انحلال طلبی» را بر زبانشان انداخت و همهٔ منتظران ظهور ناجی اعظم ( آمریکا و اروپا) خوشحال شدند که « سقّز» دیگری پیدا شده و میتوانند آنرا برای سالهای سال بجوند و از سوی دیگر رهبر فرزانهٔ مسلمین عالم و اتاقهای فکری او نیز بسیار خوشحال تر از اپوزیسیون؛ که بدون بکار گرفتن نیروهای گمنام امام زمان و و هزینه نمودن صدها میلیون دلار؛ این نظریهٔ جدید جنبش را از درون آن تحت کنترل خود در آورده است و «ستون پنجم» های بی جیره و مواجب (البته شاید هم با جیره و مواجب) این «سقّز» را در دهان مردم انداخته اند تا بحران اندکی فرو کش نماید ؛ تا رژیم بتواند نیروها و انرژی خود را در جای دیگری بکار گیرد و این کمترین خیانت آنهایی است که همچنان به سیاست «دفع الوقت» تا حملهٔ بیگانگان به ایران میپردازند. این خائنین هم «حال» و هم « آیندهٔ» ایران را به حراج گذاشته اند. «حال» را به رژیم اسلامی حاکم بر ایران میفروشند و « آینده» را بر سر میز مذاکره با بیگانگان گذاشته اند و نام این روند را بیشرمانه و خائنانه؛ روند « انحلال» گذاشته اند و خود را انحلال طلبان میخوانند. جرم اینها کمتر از اشخاصی مانند « هوشنگ امیر احمدی» و «تریتا پارسی» نیست و چه بسا سنگینتر است. آن دو دشمنان آشکار ایران و ایرانیان هستند؛ اما این دار و دسته ها دشمنانی در لباس دوست.
چه زمانی بیگانگان به ایران حمله خواهند کرد؟
در تمامی طول زمانی و گستره های جغرافیایی یک نبرد؛ نابودی و یا از میدان به در بردن دشمن یک ضرورت است و تمامی نبرد را این ضرورت؛ تعریف میکند. اما زمانهایی وجود دارند که دشمن نمیخواهد از میدان بیرون رود و نیروی مقابل اجباراً به ضرورت حذف کامل دشمن میرسد. این بخشی از یک تعریف کلاسیک است. اما حتی رسیدن به ضرورت حذف کامل دشمن نیز به خودی خود نمیتواند زمان آغاز حمله را تعریف و تبیین کند. تعریف و تبیین زمان حمله نیز بر اساس عقربه های ساعت تعریف نمیشود؛ بلکه زمان آغاز حمله را حدّ اکثر توانایی های نیروهای خودی و حد اکثر ناتوانیهای نیروهای دشمن تعیین میکند و سکوتی که از زمان تعریف ضرورت تا زمان حمله را فرا میگیرد؛ سکوتی توأم با «جمع آوری اطلاعات»؛ «حفاظت اطلاعات» محاسبات و آرایش تدریجی نیروها و.... دهها مسئلهٔ دیگر است. لذا حتی با کمترین بهرهٔ هوشی که مستلزم یک عنصر سیاسی بودن است نیز میتوان فهمید که نه آمریکا و نه اروپا؛ در یک و یا چند قدمی حمله به ایران نیستند.
آنهایی که بر طبل « آغاز حمله به ایران» در زمانی نزدیک میکوبند؛ یا آنقدر بیسواد هستند که فقط آرزوهای خود را به نام «زمان حمله نزدیک است» به مردم میفروشند و یا اینکه با ایجاد هیاهوی بی اساس میخواهند وضعیت موجود میان نیروهای مبارز را به بهانهٔ فوری بودن خطر جنگ؛ بر هم زده و چنین وانمود کنند که باید همه به دور این شخص و یا آن گروه جمع شوند. اما نمیگویند که برای چه جمع شوند؟ آیا میخواهند با جمع آوری نیرو به جنگ بیگانگان بروند؟ آیا میخواهند که از وضعیت جنگی استفاده نموده و نیروهای خود را به درون مرزه بکشانند و یا هواداران خود را در درون میهن سازماندهی نموده و رژیم را که در جنگ با آمریکا و اروپا درگیر است با جبهه ای نوین از مبارزان آزادیخواه روبرو نمایند؟ آیا میخواهند با رژیم متحد شده و بر علیه نیروهای بیگانه بجنگند؟
به نظر من هیچکدام. آنها فقط میخواهند که تعداد نفرات اطراف خود را زیاد کنند و به بیگانگان نمایش دهند و بگویند که برگزیدن آنها به جای رژیم تنها راه معقول پیش پای آمریکا و اروپاست و تنها نیتی که دارند؛ پیش بردن «سیاست دلبری» است. این نیروها نمونهٔ «عراق» را در رویاهای خود برای خود ترسیم میکنند؛ غافل از اینکه سناریوی عراق به هیچ وجه شامل حال آنان نمیشود. برای درک بهتر سناریوی عراق را بررسی کنیم:
۱- آمریکا در صدد سرنگونی رژیم عراق است و حاکمیت عراق بعد از یک جنگ خانمانسوز و ویرانگر که به نام «طوفان صحرا» شناخته شد در طی سالیان طولانی بعد از آن نیز تحت سنگینترین فشارهای اقتصادی به نقطهء پایانی ضعف خود نزدیک گردید و نیروهای آمریکا و انگلیس نه در یک نبرد شدید؛ بلکه با راهپیمایی نظامی عراق را فتح نمودند.
۲- نخست فردی آمریکایی به نام Paul Bremer به عنوان فرماندار نظامی عراق در دوران گذار برگزیده شد.
۳- نیروهای سیاسی- نظامی عراقی تحت نامهای «سپاه بدر» و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در میان شیعیان عراق محبوبیت داشتند؛ به عنوان یک آلترناتیو مطرح بودند و هر چند که آمریکاییها و انگلیس به هیچ وجه علاقه ای به روی کار آمدن این نیروها نداشتند؛ ولی این دو نیرو بر آنها تحمیل شد. باز هم به دقت دوباره بخوانید: ... « تحمیل شد». و به همین دلیل نیز منتقدان آقای جورج بوش میگفتند که جنگ را ما کردیم و نتیجه اش به نفع رژیم ایران تمام شد و مشکل بزرگ کشورها و امیر نشینها هم این بود؛ زیرا دیدند که یک حلقهٔ دیگر نیز هرچند به صورتی ضعیفتر به «هلال شیعی» اضافه گردید.
۴-آمریکا و انگلستان کنترل بخشهای گسترده ای از صحنه های نبرد را که توسط شیعیان و سنی های رادیکال اداره میشد را به خاطر دکترین شکست خوردهٔ آقای «دونالد رامسفلد» از دست داده بودند و تنها آقای ژنرال « پترائوس» بود که با تصحیح «دکترین رامسفلد» توانست کنترل دوبارهٔ اوضاع را دوباره به دست گیرد و البته این آن کنترلی نبود که مورد دلخواه آمریکا و انگلستان باشد.
حال ببینیم که آیا هیچ یک از این شرایط در مورد رژیم حاکم اسلامی بر ایران همخوانی دارد؟
۱- تحریمها هنوز در مرحلهٔ نخست تاثیر گذاری هستند و هدف تعریف شدهٔ این تحریمها همچنان « تغییر رفتار رژیم» است و نه سرنگونی آن و خانم هیلاری کلینتون نیز در آخرین اظهار نظر خود به صراحت گفت که اگر رژیم اسلامی کوتاه بیاید؛ این تحریمها به صورتی سریع حذف خواهند شد و آقای میت رامنی نیز با گفتن اینکه تا حمله به ایران فاصلهٔ زمانی بسیاری وجود دارد؛ همان نظرات خانم کلینتون را به شکلی دیگر تکرار نمود. در حالی که هدف آمریکا از حمله به عراق وارد آوردن یک ضربهٔ استراتژیک و بسیار سریع به منافع روسیه و چین و اروپا بود و میتوان آنرا در راستای سیاست آمریکا در یوگسلاوی سابق به شمار آورد.
۲- شرایط اقتصادی جهانی در حال تکوین به پیوستگی بیشتری است و چینیها میدانند که پذیرفتن خطر ایستادگی و جنگ ویرانگر کاری احمقانه است ولی هدایت بحران تا جایی که بتوانند سهم بیشتری در اقتصاد منطقهٔ خاورمیانه بدست آورند بسیار عاقلانه تر و سودمند است< روسها نیز چنین سیاستی را دنبال خواهند نمود. اما همینگونه که میبینید؛ این نوع از روابط در زمان حمله به عراق وجود نداشت.
۳- حکومت ایران همچنان بخش مهم هلال شیعی را در کنترل خویش دارد و همچنان میتواند به بازی ادامه دهد و آمریکا و اروپا میخواهند که سپاه پاسداران و حزب الله لبنان هر چه بیشتر در باتلاق سوریه فرو روند تا نه تنها موجبات هزینه های سرسام آور را بر گردهٔ رژیم شیعی مسلک بگذارد؛ بلکه آیندهٔ ایران را نیز در میان ملل عرب چنان تضعیف نمایند که حاکمیت بعدی ایران نیز برای بیرون آمدن از باتلاق شیعه ساخته نتواند به سادگی بیرون آید.
۴- هیچ نیروی مبارز جدی که بتواند بخشی از نبرد را به عهده گیرد در ایران وجود ندارد و شاید تنها نیرویی که بتوانند بر روی آن حساب کنند؛ سازمان مجاهدین خلق باشد.
حال ببینیم که آیا هیچ یک از این شرایط در مورد رژیم حاکم اسلامی بر ایران همخوانی دارد؟
۱- تحریمها هنوز در مرحلهٔ نخست تاثیر گذاری هستند و هدف تعریف شدهٔ این تحریمها همچنان « تغییر رفتار رژیم» است و نه سرنگونی آن و خانم هیلاری کلینتون نیز در آخرین اظهار نظر خود به صراحت گفت که اگر رژیم اسلامی کوتاه بیاید؛ این تحریمها به صورتی سریع حذف خواهند شد و آقای میت رامنی نیز با گفتن اینکه تا حمله به ایران فاصلهٔ زمانی بسیاری وجود دارد؛ همان نظرات خانم کلینتون را به شکلی دیگر تکرار نمود. در حالی که هدف آمریکا از حمله به عراق وارد آوردن یک ضربهٔ استراتژیک و بسیار سریع به منافع روسیه و چین و اروپا بود و میتوان آنرا در راستای سیاست آمریکا در یوگسلاوی سابق به شمار آورد.
۲- شرایط اقتصادی جهانی در حال تکوین به پیوستگی بیشتری است و چینیها میدانند که پذیرفتن خطر ایستادگی و جنگ ویرانگر کاری احمقانه است ولی هدایت بحران تا جایی که بتوانند سهم بیشتری در اقتصاد منطقهٔ خاورمیانه بدست آورند بسیار عاقلانه تر و سودمند است< روسها نیز چنین سیاستی را دنبال خواهند نمود. اما همینگونه که میبینید؛ این نوع از روابط در زمان حمله به عراق وجود نداشت.
۳- حکومت ایران همچنان بخش مهم هلال شیعی را در کنترل خویش دارد و همچنان میتواند به بازی ادامه دهد و آمریکا و اروپا میخواهند که سپاه پاسداران و حزب الله لبنان هر چه بیشتر در باتلاق سوریه فرو روند تا نه تنها موجبات هزینه های سرسام آور را بر گردهٔ رژیم شیعی مسلک بگذارد؛ بلکه آیندهٔ ایران را نیز در میان ملل عرب چنان تضعیف نمایند که حاکمیت بعدی ایران نیز برای بیرون آمدن از باتلاق شیعه ساخته نتواند به سادگی بیرون آید.
۴- هیچ نیروی مبارز جدی که بتواند بخشی از نبرد را به عهده گیرد در ایران وجود ندارد و شاید تنها نیرویی که بتوانند بر روی آن حساب کنند؛ سازمان مجاهدین خلق باشد.
اینها حد اقل و بسیار خلاصه شدهٔ آن چیزی است که میتوان آنرا « سناریوی اجرا شده در عراق» و عدم تشابه آن با سناریوی مربوط به ایران نامید.
نتیجه اینکه: آمریکا زمانی به ایران حمله خواهد نمود که:
۱- رژیم شیعی مسلک حاکم بر ایران نخواهد تغییر رفتار در برابر «هیچ» را بپذیرد.
۲- رژیم حاکم بر ایران بخش مهم و استراتژیک هلال شیعی را از دست داده باشد.
۳- رژیم حاکم بر ایران از نظر منابع مالی؛ به وضعیت ورشکستکی نزدیک شده باشد.
۴- مردم ایران به چنان فقر و بیچارگی دچار شوند که هر کسی را به رژیم کنونی ترجیح دهند؛ حتی اگر Paul Bremer باشد.
۱- حاکمیت رژیم اسد بر سوریه کاملاً در مراحل نهایی فروپاشی قرار بگیرد.
۲- حزب الله لبنان از طرف اسرائیل به تنهایی و یا با کمک دوستانش مورد تهاجمی ویرانگر قرار گیرد.
نتیجه اینکه: در صورت اجرا شدن این دو شرط در کنار هم؛ نوبت حمله به ایران فرا خواهد رسید.
حال به عنوان یک نیروی سیاسی و یا یک شخصیت سیاسی (حد اقل با دانش ابتدایی سیاسی) آیا میتوان چنین سناریویی را در ایران متصور شد؟ به نظر من؛ هرگز.... . زیرا در ایران هیچ نیروی سازمان یافتهٔ محبوبی که رهبری جنبشهای ضد رژیم اسلامی را در سطح ملی (سراسری) به عهده گرفته و یا در مقاطع گوناگون در رهبری آن شرکت کرده باشد و درخششی داشته باشد وجود ندارد.
نتیجه اینکه: آمریکا زمانی به ایران حمله خواهد نمود که:
۱- رژیم شیعی مسلک حاکم بر ایران نخواهد تغییر رفتار در برابر «هیچ» را بپذیرد.
۲- رژیم حاکم بر ایران بخش مهم و استراتژیک هلال شیعی را از دست داده باشد.
۳- رژیم حاکم بر ایران از نظر منابع مالی؛ به وضعیت ورشکستکی نزدیک شده باشد.
۴- مردم ایران به چنان فقر و بیچارگی دچار شوند که هر کسی را به رژیم کنونی ترجیح دهند؛ حتی اگر Paul Bremer باشد.
شاخصه های حمله به ایران:
۱- حاکمیت رژیم اسد بر سوریه کاملاً در مراحل نهایی فروپاشی قرار بگیرد.
۲- حزب الله لبنان از طرف اسرائیل به تنهایی و یا با کمک دوستانش مورد تهاجمی ویرانگر قرار گیرد.
نتیجه اینکه: در صورت اجرا شدن این دو شرط در کنار هم؛ نوبت حمله به ایران فرا خواهد رسید.
حال به عنوان یک نیروی سیاسی و یا یک شخصیت سیاسی (حد اقل با دانش ابتدایی سیاسی) آیا میتوان چنین سناریویی را در ایران متصور شد؟ به نظر من؛ هرگز.... . زیرا در ایران هیچ نیروی سازمان یافتهٔ محبوبی که رهبری جنبشهای ضد رژیم اسلامی را در سطح ملی (سراسری) به عهده گرفته و یا در مقاطع گوناگون در رهبری آن شرکت کرده باشد و درخششی داشته باشد وجود ندارد.
و تنها سازمانها و احزابی که در ایران ولی متاسفانه تنها در حد منطقه ای و قومی محبوبیت دارند؛ حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومه له کردستان ایران هستند و تا کنون هیچ نیرویی و هیچ شخصیت سیاسی و هیچ سازمان سیاسی که بخواهد این دوحب را از تنهایی و انزوای سیاسی در آورده و نام آنان را در مبارزات ملی مطرح نموده و جنبش مردم سرزمین ماد (کردستان) رابه جنبش ملی پیوند زند وجود ندارد و شوربختانه تمامی جریانها دیدگاهی بسیار نزدیک به رژیم منحط شیعی مسلک حاکم بر ایران را با خود به یدک میکشند و از نظر سیاستهای قومی وجه اشتراک عمیقی با رژیم اسلامی حاکم بر ایران را از خود نشان میدهند. من کردستان را تنها به عنوان نمونه مطرح نمودم و ایمان دارم که جنبشهای قومی دیگری در خوزستان و بلوچستان و خراسان و جنوب ایران نیز وجود دارند ولی همگی به طور مشترک هم از سوی اپوزیسیون قلابی و هم از طرف رژیم اسلامی به طور مشترک به نام «جدایی طلبان» مزین شده اند.
لذا استراتژی « سیاست دلبری» هیچ تشابهی با آنچه که در سناریوی عراق اجرا گردید نداشته و اینکه گروهی و یا فردی در این اندیشه باشد که نهایتاً به خاطر قحط الرجال؛ بر اساس « در شهر کوران مرد یک چشم پادشاه است» خواهند توانست مورد توجه بیگانگان قرار بگیرند؛ سخت در اشتباه هستند و ایجاد تشکلهای ادواری مانند دولت در تبعید و یا انتقالی و یا کنگره و یا شورای ملی و نوشتن منشورهای بی سر و ته؛ هیچگونه ارزش مبارزاتی را با خود حمل نمیکند و در فردای ایران؛ محلی از اعراب نخواهد داشت.
چه باید کرد؟
من نمیتوانم برای دیگران و بویژه عاشقان سینه چاک «جین شارپ» نسخه بپیچم؛ زیرا آنها نسخهٔ «سیاست دلبری» را در جیبشان دارند و مدال «انحلال طلبی» را بر گردن آویخته اند ؛ اما میتوانم با هواداران برقراری آیین ریشه ای سخن بگویم ؛ زیرا این نیروها از نظر من همچنان تنها نیروهایی هستند که به تمامی ایرانیان می اندیشند و اندیشه های فراقومی در ذهن آنها توسط آموزه های استاد فرود فولادوند نهادینه شده است.
یاران؛ همانگونه که در آغاز این نوشتار گفتم؛ زمانی که در سنگر ها به جز سکوت هیچ شنیده نمیشود؛ به معنی آن نیست که نبردی در کار نیست ؛ بلکه باید زمان تدارکات و سازماندهی و کادرسازی باشد. یارانی که سابقهٔ نظامی دارند و حد اقل با رزم شبانه آشنایی دارند؛ میدانند که تاریکی شب به عنوان استتار نیرو از دید دشمن به عنوان یک سنگر و عامل طبیعی مورد استفاده قرار میگیرد و هرگونه شلیک نابهنگام و یا افروختن آتش و یا حتی کشیدن سیگار به مفهوم گرا دادن به دشمن برای شناسایی موقعیت نیروهای خودی به شمار می آیند. لذا هرگونه حرکتی که بدون فرمان فرماندهی؛ انجام گیرد نه یک حرکت انقلابی؛ بلکه ظاهر شدن در زمان «نابهنگام» است. دل خوش داشتن به یک یا چند عملیات ایذایی و بسیار کوچک به جز ماجراجویی نابهنگام هیچ ثمری نخواهد داشت و تنها موجبات شناسایی نیروهای انقلابی و زیر ضرب قرار گرفته شدن آنها را به دنبال خواهد داشت.
با فرو خوردن خشم انقلابی؛ و تلاشهای پیگیر برای احیای انجمن پادشاهی ایران و تدوین استراتژی مبارزاتی و بوجودآوردن سازمانهای اجرایی برای پیشبرد مبارزه در جهت برنامهٔ تدوین شده و تلاشهای شبانه روزی برای ساختن کادرهای مجرب و کارکشته ای که افسران مبارزات خواهند بود؛ در سکوتی مانند سکوت گورستان باید انجام گیرد. اکنون که برای چندمین بار این سخنان را میگویم؛ نه برای تبلیغات؛ بلکه در جهت دادن هشدار است که : یاران.... وقت بسیار تنگ است و این همه کار سترگ در پیش. یارانی که از روی پریشانی چه به طرف سلطنت طلبان کشیده شده اند باید بدانند که سید رضا دیبا دارای آن شخصیتی که یک رهبر بتواند داشته باشد نیست و اگر نام «پهلوی» را به یدک نمیکشید حتی به عنوان یک هوادار ساده هم در سازمانهای سیاسی پذیرفته نمیشد و اکنون نیز بعد از سالها ادعای مبارزه؛ هوادار «اسماعیل نوری علاء» شده است تا اندکی به پریشان فکری خویش سر و سامانی بدهد؛ و یا یارانی که فکر میکنند یک عملیات کوچک چند ده هزار دلاری؛ کار بسیار بزرگی است باید بدانند که این همان تعریفی است که هم چریکهای فدایی و هم مجاهدین خلق از مبارزهٔ مسلحانه داشتند و شکست خوردند. این یاران باید بدانند که آنچه که انجام میدهند حتی اگر مسلحانه باشد؛ هیچ ربطی به استراتژی مبارزهٔ مسلحانه ندارد؛ زیرا اساساً هیچگونه استراتژی مبارزاتی تدوین شده ای وجود ندارد. مبارزهٔ مسلحانه در کشتن موضعی چند پاسدار و بسیجی خلاصه نمیشود. یاران حد اقل میتوانند با مبارزات مسلحانه حزب دموکرات کردستان ایران و یا حزب کومه له کردستان ایران نگاهی بیندازند. آنان عملیاتهای بسیار بزرگتری را انجام دادند که چه بسا حتی تصور آن نیز در ذهنتان نگنجد؛ اما به خاطر نداشتن یک استراتژی مبارزاتی صحیح؛ همگی به «کمپ نشینان» تبدیل گردیدند. نبردهای کردستان شکست خوردند ولی این دو حزب نه برای شکست؛ بلکه برای پیروزی به میدان آمده بودند و هرچند که همچنان پر افتخار هستند؛ اما خود نیز میدانند که نتوانستند پیروز شوند و متاسفانه تجربیات شکست خوردهٔ آنان از طرف شارلاتانهای سیاسی به عنوان سند شکست مبارزهٔ مسلحانه مطرح میشود تا ساده اندیشان را از کشیده شدن به مبارزات سرنوشت ساز به دور نگه دارند. در شرایط کنونی حتی از دست دادن یک نفر نیروی مبارز نیز بسیار زیاد است و اگر در پی هر عملیاتی شاهد زیر ضرب رفتن نیروهای خودی باشیم و آنرا به پای «هرکه خربزه میخورد پای لرزش هم مینشیند» بگذاریم؛ بسیار ساده لوحانه است. نیرویی که فدای یک عملیات کوچک بشود نشان از دلیری دارد ولی نشان از یک استراتژی منسجم مبارزاتی ندارد و تکرار چندین بارهٔ تجربیات مبارزات چریکی (برمبنای غلط) گذشته است. آنچه که این رژیم را سرنگون خواهد نمود؛ تنها و تنها مبارزهٔ مسلحانه است؛ اما مانند همان عملیات رزم شبانه که مثال آوردم؛ باید استراتژی تدوین شده و محاسبه شده ای داشته باشد و گرنه نقش یک عملیات کوچک و بی ارزش مانند یک شلیک نابهنگام خواهد بود.
آنچه که من انجمن پادشاهی میخوانم؛ گروهی از آدمهای کوتولهٔ سیاسی نیست که شاید حد اکثر بعضی تجربیات تکنیکی داشته باشند که کارایی آن تجربیات تکنیکی نیز خودشان زیر سوال هستد و تا کنون هیچ نتیجه ای که بتوان آنرا یک پیروزی کامل به حساب آورد دیده نمیشود مگر آنکه برای گنده گویی کردن؛ مانند مسلمانان هر شکستی را پیروزی بنامیم.
هر عملیاتی که نتواند مسیر عقب نشینی را محاسبه نموده باشد و بر اساس محاسبات اندک و نپخته انجام گیرد؛ منجر به ضرباتی انعکاسی خواهد شد (به مقالهٔ طراحی عملیات مراجعه کنید). آنکس که فریاد بزند؛ باید منتظر پژواک نیز باشد و اگر برای پژواک برنامه ای نداشته باشد؛ دیر یا زود؛ دچار برخورد نابهنگام با پژواک خواهد شد. در مورد اخیر پژواک با ۵ ضربهٔ چاقو شنیده شد و تهدید کردنهای توخالی مامورین اطلاعات (در این مورد احمدی و علیخانی) برنامه های طراحی شدهٔ وزارت اطلاعات را از میان نمیبرد و پیش از آنکه شما صدای آنها را ضبط کرده باشید؛ آنها خودشان تمامی مکالمه را ضبط کرده و در اختیار فرماندهان ارشدشان قرار داده اند و جایی برای افشاگری نمانده است. آنکس که تهدید میکند و لاف میزند؛ نشان میدهد که نمیتواند کاری کند. آنکس که میتواند کاری بکند هرگز تهدید نمیکند و لاف نمیزند مگر آنکه قدرت آتش بسیار بالایی داشته باشد.
وظایف ما:
۱- تشکیل انجمن پادشاهی ایران؛ در قامت حکومتی.
۲- تدوین استراتژی مبارزاتی.
۳- کادرسازی بر مبنای نیازهای استراتژی مبارزاتی و عملیاتهای تاکتیکی.
۴- بوجود آوردن سازمانها و تشکلهایی که در استراتژی مبارزاتی وظایف آنها تعریف شده است.
اینها وظایف فوری و بسیار ضروری هستند که در صورت نپرداختن به آنها؛ آیندهٔ درخشانی در برابر نیروهای وفادار به اندیشه های استاد فرود فولادوند قابل تصور نیست. زیرا تنها و تنها این اصول ضروری هستند که میتوانند تداوم مبارزه و تبدیل شدن به آلترناتیو سیاسی را تضمین نمایند.
پاینده ایران؛ برقرار باد آیین ریشه ای؛ کوبنده انجمن های پادشاهی ایران
کژدم
از همین الان باید در داخل کشور انجمن های محلی را تشکیل داد، انجمن های محلی باید تشکیل پیدا کنند
پاسخحذفبسیار تحلیل دقیق وبرابر با وضعیت موجود بود
پاسخحذفدوست گرام. شما از پس آدم نفوذی و ضد انجمن پادشاهی بنام جمشید بر نمی ایید و نتوانستید او را سر جایش بنشانید٬ حالا از رژیم و کنترل و نهایتا نابودی ان صحبت می کنید؟ ما به فرود فولاد وند و انجمن پادشاهی باور داریم ولی بعد از استاد و نفوذ کسانی مانند جمشید کل انجمن به نابودی کشاند شد و خود شما هم نادانسته با این گروه نفوذی همکاری تنگاتنگ داشته اید . برای تشکیل دوباره انجمن از افشا و بیرون کردن لکه ننگی بنام جمشید و دارودسته اش آغاز میشود.
پاسخحذفرهپویان راه فولادوند در سیستان و بلوچستان
دوست گرامی؛ من هنوز هم آقای جمشید شارمهد را عنصر نفوذی وزارت اطلاعات نمیدان؛ اما ایشان را شخصیتی فاسد میدانم که به همراه آقای ایمان عافار؛ بعد از رفتن استاد؛ که با سوء استفاده از نام «تندر» که مشابهتی با «جنبش تندر» داشت؛ در صدد بوجود آوردن تشکل تندر بر آمدند و بر آورد نخستین آنها این بوده است که بعد از رفتن استاد؛ سیل کمکهای مالی به طرف تشکل آنها سرازیر خواهد شد و میتوانند به تخت طلایی برسند که در فایلهای صوتی منتشر شده نیز جمشید شارمهد به آن اذعان میکند. اما به خاطر ناتوانیهای فکری و سیاسی نتوانستند به تخت طلا دست یابند. یکی از مسائلی که از طرف ایشان مرسوم گردید جمع آوری اطلاعات شخصی هواداران درون میهن بود که از جمشید شارمهد به «مهران» یا با نام دیگر «ماسماتوس» آموزش داده شد و ماسماتوس نیز به تبع سیاستهای جمشید شارمهد به جمع آوری اطلاعات شخصی هواداران میپرداخت و آرش رحمانی پور و یارانش از این طریق لو رفتند. یکی از سیاستهای داخلی جمشید شارمهد این است که از یاران درون میهن نه تنها تمامی مشخصات فردی آنها را میگیرد. بلکه در موارد زیادی از آنها میخواهد که در زمان تولید مواد منفجره آز مراحل آن فیلم تهیه نموده و برای او بفستند. در مورد آرش رحمانی پور و یارانش؛ تمامی آن فیلمها به عنوان مدرک در پروندهٔ آنها درج گردید و بر روی میز وزارت اطلاعات قرار گرفت.
حذفاز نظر من اینگونه جمع آوری اطلاعات از نظر تشکیلاتی نه تنها درست نیست بلکه از این جهت انجام میگیرد که شخص مورد نظر بعدها از طرف جمشید شارمهد مورد تهدید و ارعاب قرار میگیرند. تشکل تندر یک تشکل فاسد است و از عملیاتهایی که حتی از طرف یاران صدیق انجمن انجام میگیرد به نام خود استفاده مینماید. تلاش جمشید شارمهد و ایمان عافار برای تبدیل شدن به چهره هایی جنجالی است تا بتوانند به تلویزیونها و روزنامه ها کشانده شده تا بتوانند به کمکهای مالی کلان دست یابند. آخرین طرحی که جمشید شارمهد داشت؛ طرح سرقت آثار باستانی در زمان بلبشو های احتمالی در صورت بوقوع پیوستن جنگ و نا آرامیها بود تا این آثار به خارج از میهن انتقال داده شده و توسط احتمالً ایمان عافار در بازار سیاه فروخته شوند. این طرح همچنان وجود دارد و یاران در صورت بوجود آمدن بحرانهای اجتماعی تمامی مراکزی از این قبیل را باید تحت محافظت خود گیرند.
مشکل دیگری که آقای شارمهد دارد؛ عدم تواناییهای سیاسی است و به همین خاطر نیز به صورت انگلی؛ از عملیاتهای یاران صدیق انجمن که به تندر اعتماد میکنند میباشد. اما رابطهٔ من با تشکل تندر؛ از اعتماد نخستین آغاز شد و تنها کاری که من در زمان حضور در تندر داشتم؛ همان کاری است که اکنون نیز بدون تندر انجام میدهم. نوشتن مقاله های تحلیلی؛ آموزشهای عام تئوریک. آنچه که من از تشکل تندر انتظار داشتم و آن آموزش کادر و تغییر چهرهٔ آن به گروهی با تواناییهای بالای سیاسی بود که توسط جمشید شارمهد و اطرافیانش سد گردید و به همین خاطر هم میبینیم که افکاری مانند «طلاق اجباری مسلحانه» و «سرقت آثار باستانی تحت نام « غنایم جنگی» و نشستن بر تخت طلا؛ و وعده های «ویژه خواری و رانت خواری» به هواداران انجمن؛ آرام آرام این جریان را به جریانی که بیشتر در فکر «مزدور پروری» است تا یک تشکیلات سیاسی مبارز سوق داده است. این تشکل دکترینهای رژیم اسلامی را در رابطه با اعطای امکانات مالی ویژه به دار و دستهٔ خود موفق میداند و آنرا راهنمای مسیر خود میداند. در فایلهای صوتی نیز بک کرات از زبان جمشید شارمهد به این مورد اشاره شده است و زمانی که من میپرسم که آیا منظورتان «راه محمد» است و او میگوید که بله همان راه محمد. راه محمد غارت و گرفتن غنیمت و پخش آن میان راهزنان بود که مسلمانان آنرا عدالت اسلمی میدانند. تمامی ادعاها در رابطه با راه استاد فرود فولادوند و برقراری آیین ریشه ای؛ تنها شعارهایی برای جذب نیروست.
حذفشیوه هایی که جمشید شارمهد بکار میگیرد عبارتند از همان شیوه هایی که وزارت اطلاعات بکار میگیرد و عبارتند از:
حذف۱- ضبط تمامی مکالمات تلفنی؛ چه از طریق تلفن یا اسکایپ و یا او وو و یا هر سیستم مکالماتی اینترنتی. نرم افزاری که بکار گرفته میشود؛ به طرف مقابل نشان نمیدهد که مکالمات در حال ضبط هستند.
۲- جمع آوری تمامی اطلاعات شخصی و در این رابطه تا میتواند به تمامی اعضای فامیل شخص گسترش می یابند که از نظر مبارزاتی هیچ ارزش امنیتی ندارند؛ مگر برای تهدید و ارعاب اشخاص. این اطلاعات به صورت آرشیو نگهداری میشوند.
۳- جمشید شارمهد در تمامی مکالماتش سعی میکند با پرانیدن تکه هایی مربوط به مسائل جنسی؛ به تمامی اسرار فردی شخص نیز مانند اینکه آیا دوست دختری دارد و یا نه؟ و در کل تلاش میکند تا به روابط جنسی اشخاص نیز دست یابد تا در صورت لزوم برای وادار به سکوت نمودن اشخاص از آنها سوء استفاده نماید.
۴- خواستن از افراد برای انجام کارها و تهیهٔ فیلم از مراحل انجام کار تا بتواند از آنها به عنوان ابزار تهدید سوء استفاده نماید.
۴-تمامی افرادی که با جمشید شارمهد همکاری میکنند؛ مانند مرتد و پیک تندر و سایهٔ تندر و تمامی سایر افرادی که چه بسا مورد اعتماد بعضی از یاران نیز باشند همگی بدون استثناء کارشان جمع آوری اطلاعات و ضبط مکالمات است. همهٔ انها حتی ساده ترین مکالمات را نیز ضبط میکنند و در زمان لازم قسمتهای بریده شدهٔ آنرا مورد سوء استفاده قرار میدهند.
لذا تمامی یاران باید در زمان گرفتن ارتباط با افراد تندر بسیار هوشیار باشند و از دادن هرگونه اطلاعات شخصی؛ مانند نام و آدرس و داشتن زن و فرزند و اطلاعاتی در رابطهٔ سابقهٔ مبارزاتی خود کاملاً هشیار بوده و از دادن اطلاعات درست حذر کنند. چون هیچیک از این اطلاعات ارزش مبارزاتی ندارد و هیچ سازمان مبارزاتی سالمی چنین اطلاعات گسترده ای را در رابطه با اعضا و هواداران خود جمع آوری نمیکند.
یاران نباید به هیچ عنوان فکر کنند که دادن اطلاعات شخصی به هر جریان سیاسی؛ بخشی از مبارزه است. اعتماد مبارزاتی نه بر اساس دانستن نام و آدرس که مسائلی امنیتی هستند؛ بلکه بر اساس دیدن تلاش مبارزاتی افراد و گروههاست که شکل میگیرد.
اما در رابطه با احیای انجمن پادشاهی ایران؛ باید بگویم که ضروری ترین وظیفه ای است که بر عهدهٔ یاران وفادار به آموزه های استاد فرود فولادوند در پیش رو دارند. بدون وجود چنین تشکلی تمامی مبارزات تبدیل به خرده کاریهای بی ارتبط خواهند شد و به نتیجه نخواهند رسید. تنه احیای انجمن پادشاهی ایران است که میتواند خلأ رهبری را پر کند و همانگونه که در مقاله و جاهای دیگر نیز گفته ام؛ انجمن پادشاهی تشکلی که از جمع شدن چند نفر آدم بیسواد که بزرگترین کارشان براه انداختن خرده کاری است نیمباشد. من برای احیای انجمن پادشاهی ایران؛ در درون تندر فعالیت کردم ولی به خاطر اندیشه های فاسدی که هدف اصلی اش را به دست آوردن منابع مالی کلان قرار داده است نتوانستم کاری از پیش ببرم و به همین دلیل نیز از تشکل تندر خارج شدم.
حذفمن به صراحت و روشنی میگویم که انجمن پادشاهی ایران که استاد فرود فولادوند تشکیل دادند دیگر وجود ندارد و چه دفتر لندن و چه هوشنگ رادخو و چه تشکل تندر هیچ رابطه ای با آن انجمن و یا استاد فرود فولادوند نداشته و تنها برای سود جویی از این نام استفاده مینمایند.
لذا وظیفهٔ اصلی یاران تشکیل انجمن پادشاهی ایران است.
آنهایی که اخبار سوریه را دنبال میکنند؛ میبینند که در دو هفتهٔ اخیر نبرد انقلابیون چهرهٔ جدیدی به خود گرفته است.پیش از این گروههای جدا از هم که همگی تحت نام ارتش آزاد سوریه فعالیت میکردند؛ در واقع گروههای پراکنده ای بودند. اما از دو هفتهٔ پیش که بخشهای بزرگی از این گروهها به هم پیوسته اند دو شهر استراتژیک و یک پادگان نظامی ارتش اسد و یک پایگاه هوایی به تصرف ارتش آزاد سوریه در آمده و نیروهای اسد در شهر حلب نیز به محاصره در آمده اند.
حذفلذا رهبری واحدی که با تشکیل انجمن پادشاهی ایران بوجود خواهد آمد؛ میتواند چهرهٔ جنبش آزادیخواهی ایرانیان را تغییر دهد و هر گونه مقاومت و مخالفت با تشکیل انجمن پادشاهی ایران؛ ریختن آب به آسیاب بیگانگان و رژیم اسلامی حاکم بر ایران است.
با درود. آن شخصی که تندر اعلان کرده رابط استاد است من هستم.من فرمانده بهزاد هستم.به استحضار میرسانم ایران بان خردمند استاد فرود فولادوند زنده هستند و کلیه مسایل را رصد میکنند.طبق آخرین ارتباط اعلان شد که تا زمان بازگشت استاد به صحنه و آغاز عملیات تندر 3 که به انهدام () منجر خواهد شد یاران انجمن منتظر پخش پیام فرماندهی و رهبری انجمن بمانند و فعالیتها و امور وبسایت تندر و جمشید ارتباطی با عملیات پیش رو و نظرات استاد ندارد. به زودی پیام استاد فولادوند را پخش خواهیم کرد. با سپاس. فرمانده بهزاد. اسراییل.حیفا. 18.5.1393 خورشیدی.
پاسخحذف