در بخش نخست متذکر شدم که حتی آن دسته از مبارزینی که مخالف خشونتها و ویرانیهای به جا مانده از نبرد سوریه هستند باید برای گریز از خشونت و ویرانیهای مشابه در ایران؛ از هم اکنون به مطالعه و تدوین استراتژی خاص خود بپردازند. این دسته از نیروهای مبارز نمیتوانند هدف رسیدن به دموکراسی و لاجرم سرنگونی رژیم اسلامی حاکم بر ایران را فدای آنچه که «انسان دوستی رویایی و به دور از واقعیت» است نمایند و گرنه در عرصهٔ سیاست عملی؛ تبدیل به ابزار و لابی رژیم اسلامی حاکم خواهند شد و تجربهٔ چندین ساله نیز نشان داده است که رژیم اسلامی و اتاقهای فکری آن یکی از عوامل پشت پردهٔ تبلیغ چنین افکاری هستند و با حمایتهای مالی پنهان و آشکار خویش سعی در گسترش سازمانها و گروههایی دارند که چنین افکاری را به عنوان یک خط ظاهراً انساندوستانه در میان نیروهای اپوزیسیون جا اندازی کنند و موجبات اخته شدن عملی و میدانی جنبش دموکراسی خواهی را فراهم سازند و تا کنون نیز تا حدودی موفق بوده اند. رضا پهلوی یکی از مروجین آشکار اختگی سیاسی است که روابط پیدا و پنهان او با اصلاح طلبان حکومی(سبزهای مذهبی) نشانه ای آشکار از لابیگری این شخص برای تضمین بقای رژیم اسلامی در زیر لوای «مبارزات بدون خشونت» است. لذا دارندگان اینگونه افکار به عنوان «سدّ راه مبارزه» و یا «لابیهای رژیم اسلامی» شناخته خواهند شد و آن دسته از نیروها که فریب شیر و شکلات ظاهری اینگونه افکار را خورده اند؛ برای ماندن در جبههٔ مبارزین راه آزادی؛ تنها با شرکت عملی در مبارزه برای سرنگونی رژیم سرکوبگر اسلامی از طریق تدوین برنامه برای «کنترل خشونت و ویرانیهای لجام گسیخته و غیر ضروری» میتوانند اندیشه های انسان دوستانهٔ خود را در عمل به پیش برند و نه با نفی فلسفی خشونت به مفهوم عام کلمه. زیرا هرگونه دعوت از مبارزین برای عدم خشونت؛ ریختن آب به آسیاب رژیم اسلامی و مشروعیت بخشیدن به نیروهای سرکوب رژیم و باز گذاشتن دست آنها برای سرکوب لجام گسیختهٔ مردم است.
درسهای عملی
۱- چه
بخواهیم و چه نخواهیم باید دانست که حرکتهای مردمی به صورت گله ای آغاز
میشوند که به نام تظاهرات میشناسیم. از اینکه آنرا گلّه ای مینامم قصد
توهین ندارم و تنها به خاطر خصوصیاتی که باخود حمل میکند شاید بهترین و
مناسبترین نام از نظر فنی «تظاهرات گلّه ای» باشد. تظاهرات گلّه ای بسیار
آسیب پذیر بوده و در صورت تصمیم نیروهای سرکوب میتواند به صحنه های قتل عام
تبدیل گردد. در سوریه نیز اینچنین آغاز شد و همه جای دنیا نیز اینچنین
بوده است؛ زیرا مردم با نوعی از خوش باوری و امید برای بدست آوردن خواسته
هایشان به خیابانها میریزند. اما نیروهای آگاه میدانند که پیروزی تنها در
اثر تداوم مبارزه حاصل میشود و حتی یک اعتصاب بسیار سادهٔ کارمندان و یا
کارگران برای افزایش حقوق نیز در بهترین حالت روزها و هفته ها تداوم
میخواهد؛ چه رسد به تظاهرات سیاسی که تغییرات بنیادی سیاسی؛ اقتصادی و اجتماعی را خواستار است که طبیعتاً
به زمان بسیار بیشتری برای رسیدن به خواسته ها نیاز دارد و با وجود
حاکمیتهای فاسد وسرکوبگری مانند رژیم جمهوری اسلامی شاید به جز تحمل
تلفات سنگین؛ هرگز نتیجه ای نداشته باشد. لذا وظیفهٔ نیروهای آگاه این است که با
برنامه ریزی و سازماندهی تظاهرات؛ از شدت آسیبهایی که نیروهای سرکوب به
مردم خواهند رسانید تا حد ممکن بکاهند و با برنامه ریزی و سازماندهی نیروها برای به دست آوردن پیروزیهای ملموس در هر تظاهراتی؛ مردم را به مسیری بکشانند که دست آوردها و روشهای عملی حصول دست آوردها را به طور عینی ببینند و لمس کنند و به ادامهٔ مبارزه امیدوار شوند. تنها در چنین صورتی است که
تاکتیکهایی که نیروهای آگاه بکار میگیرند؛ به سرعت مورد توجه مردم قرار
گرفته و به صورت آگاهی تجربی به سرعت انتشار و جذب گردیده و تبدیل به «خرد جمعی» میشود؛ و گرنه تنها با فراخوان مردم به تظاهرات و یا شرکت کردن در آن به عنوان «عضوی از گلّه» هیچ نشانی از «نیروی آگاه» بودن را با خود حمل نمیکند و چنین افرادی هرگز نخواهند توانست؛ نه به عنوان یک نیروی میدانی آگاه و نه در عرصهٔ نیروهای استراتژیست و یا تاکتیسین مطرح شوند و تنها به «چهره های هالیوودی گلّه» تبدیل خواهند شد. ناکامی «تظاهرات گلّه ای» در جنبش سوریه به سرعت آشگار شد و از این روی؛ اگر به سوریه نگاهی
بیندازیم میبینیم که ماههای طولانی است که دیگر از تظاهرات های گلّه ای
هفتگی خبری نیست و شکل مبارزه بسیار متفاوت گشته و سطح نبرد از سوی هر دو
طرف ارتقاء یافته است. تاکتیسین های مبارزات در سوریه عملیاتها را به پیروزی میرسانند و استراتژیستها با جمعبندی نتایج دست آوردها سعی در ارتقاء سطح و عمق و گسترهٔ نبرد به سوی پیروزی هستند. اینکه جنبش سوریه یک جنبش دموکراسی خواه و یا یک جنبش قهقرایی است؛ مورد بحث این مقاله نیست و در چهاچوب بحثهای ایدئولوژیک باید به آن پرداخت؛ اما آنچه که در این نوشتار بر آن تاکید میشود مطالعهٔ شیوه ها و تاکتیکهایی است که در صحنهٔ مبارزه به طور عملی دیده میشوند و این آن چیزی است که میتوان از آن آموخت و در مبارزات به طور روزمره از آن سود برد.
تظاهرات گلّه ای به تظاهراتی اطلاق میشود که یا بوسیلهٔ یک فرخوان و یا به صورت خودجوش توسط انبوهی از مردم برای ابراز خواسته های سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و یا مدنی بر پا میشود.این نوع از تظاهرات میتواند به صورت تجمع در برابر یک ساختمان حکومتی و یا به صورت راهپیمایی از یک و یا چند نقطهٔ مرکزی به سوی یک یا چند نقطهٔ دیگر برای تجمع نهایی اجرأ شود.
۱- تظاهرات گلّه ای معمولاً بر اساس عادت و پیشینهٔ تاریخی که از مراکز تجمع و تظاهرات در ذهن مردم است؛ به طور طبیعی به مسیرها و مراکز خاصی کشانده میشود.
۲- به خاطر تجمع مردمی که از نقاط مختلف به مسیرها و یا مراکز تظاهرات می آیند؛ معمولاً شناختی حرفه ای از جغرافیای مسیرها و مراکز تجمع وجود ندارد. به عنوان مثال مردم هیچ ایده ای در رابطه با اینکه چرا نیروهای پلیس و یا ضد شورش این و یا آن کوچه را بسته اند و چرا مسیرهای دیگر را باز گذاشته اند؟ یا اینکه چرا در بعضی مناطق تجمع نیروهای ضد شورش زیادتر از بقیهٔ جاهاست نیز ندارند و این نشاندهندهٔ عدم آگاهی شرکت کنندگان نسبت به جغرافیای نظامی محل تظاهرات می باشد.
۳- اینگونه تظاهرات ها معمولاً از افراد ناهمگونی که به صورتی کاملاً تصادفی در کنار هم قرار گرفته اند و هیچ شناختی از افراد اطراف خود ندارند تشکیل شده و معمولاً سیستم تدافعی آنها نزدیک به صفر است.
۴- در اینگونه تظاهراتها معمولاً برای وقایع غیر مترقبه هیچ برنامه ای موجود نیست؛ به عنوان مثال هیچ تدبیری برای رو برو شدن با مسئلهٔ زخمیها و یا دستگیر شدگان اندیشده نمیشود و در صورت وقوع چنین اتفاقاتی؛ مردم از هر آنچه که دم دست باشد استفاده میکنند.
۵- داشتن ارتباطات منسجم برای اطلاع رسانی و هدایت تظاهرات؛ در این نوع از تظاهراتها وجود ندارد و حرکت مردم به صورت امواج بی هدفی است که در اثر فشار نیروهای سرکوب بوجود می آید و مردم از به دست گرفتن ابتکار عمل عاجز هستند و گردانندگی اصلی بازی را نیروهای سرکوب در دست دارند.
نتیجهٔ نهایی چنین تظاهراتهایی؛ به جز دوندگی بی هدف و خسته کننده؛ عدم دست آورد ملموس؛ تحمل تلفات به صورت کشته ها و زخمی ها و اسیران چیزی نمیتواند باشد و در صورت تکرار مکرر آن؛ تنها نتیجهٔ آن یأس و نا امیدی و پذیرفتن شکست خواهد بود.
نخست باید از ضرورت تظاهرات سازمان یافتهٔ سیاسی برای ایجاد تغییر سخن بگویم. کمترین نکته ای که تظاهرات مردمی وسیع و سازمان یافته را به یک ضرورت تبدیل میکند این است که مردم ارادهٔ خود را در دفاع از خواسته های سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و بویژه ارادهٔ خود را در دفاع از نیروهای مبارز حرفه ای و فرزندانشان نه تنها به رخ حاکمیت و افکار عمومی بین المللی می کشند؛ بلکه به حاکمیت اجازه نمی دهند که فرزندان مبارز آنها را در تبلیغات زهر آگین خود؛ به عنوان عده ای معدود و انگشت شمار از یاغیان ضد امنیت ملی معرفی نموده و به این ترتیب خود را در سرکوب و کشتار آنها مشروع جلوه دهند. از نظر من تظاهرات های مردمی یکی از راههای نشان دادن پشتیبانی مردمی از مبارزات فرزندان خود میباشد و گرنه گسترده ترین تظاهرات ها نیز به خودی خود نمیتواند حاکمیت سرکوبگر و تا دندان مسلح را به زانو در آورد. لذا فراخوان برای اینگونه تظاهرات ها تنها در مقاطع ضروری باید انجام گیرد.
نیروهای مبارز باید بدانند که تنها با صادر کردن فراخوان نمیتوان ادعای پیشاهنگی و رهبری مبارزات را داشت؛ بلکه سازماندهی و هدایت میدانی تظاهرات است که میتواند نیروهای مبارز را به مقام رهبری هدایت نماید. حتی مطرح نمودن یک شعار و فراگیر شدن مقطعی آن نشانگر به دست گرفتن رهبری نیست و افتخاری را نصیب یک سازمان و یا حزب سیاسی نمیکند؛ بلکه این اعمال هژمونی در عرصهٔ عمل و مبارزات میدانی و به دست آوردن پیروزیهای ملموس است که یک حزب و یا سازمان را لایق افتخار بدست گرفتن رهبری سیاسی مینماید. یک نیروی سیاسی حرفه ای باید بداند که مردم مانند تیرهای اسلحه نیستند که بتوان به طور مداوم از جان و مال آنها مایه گذاشت و به دوندگیهای پر هزینه واداشت؛ یک حزب سیاسی همچنین باید بداند که زمانیکه مردم در عمل ببینند که هر فراخوانی بنا بر ضرورتی تعریف شده و دقیق استوار است و هر بار هم با پیروزی به پایان رسیده است؛ هرگز نه تنها فرزندان خود را تنها نمیگذارند؛ بلکه پتانسیل انقلابی و آگاهی سیاسی و مبارزاتی آنها رشد میکند و خرد جمعی ناشی از روشهای مبارزاتی پیروزمند که در طی مبارزات شکل میگیرد مردم را تبدیل به نیروهایی نظم پذیری میکند که نظم آنها بر اساس خردورزی مبارزاتی در ذهن و زندگیشان شکل گرفته و نهادینه شده است. مطلب مهم دیگری که باید به آن توجه داشت این است که؛ به میدان کشانیدن مردم در مبارزات سیاسی؛ تنها برای سرنگونی رژیم حاکم اسلامی نیست؛ بلکه از سوی دیگر دادن آموزش سیاسی و جلب اعتماد بیشتر مردم نیز به شمار می آید و به بیانی دیگر احزاب سیاسی تنها در عرصهٔ مبارزات میدانی است که میتوانند هم پاکی اندیشه های خود و هم درایت سیاسی خود را به نمایش بگذارند و در جنبش ۸۸ دیدیم که با اینکه مردم بر اساس اعتمادی که بوسیلهٔ شعارهای اصلاح طلبان ایجاد شده بود به میدان آمدند؛ اما بعد از چندی عدم صداقت سبزهای مذهبی در استفادهٔ ابزاری از مردم برای چانه زنی در بالا؛ موجبات دلسردی مردم را فراهم نمود و این در حالی بود که بخشهای بسیار وسیع تری از مردم؛ از همان آغاز به شیادانی مانند کروبی و موسوی و خاتمی اعتماد نکردند لذا سبزهای مذهبی و سایر گروههایی که چه بسا به افقهای فراتر از حقوق مدنی می اندیشیدند نه تنها نتوانستند جنبش را در سطح ملی گسترش دهند بلکه با ادامه دادن به روش تظاهراتهای گلّه ای و خیانت اصلاح طلبان دچار ریزشهای شدید شده و آنچه محصول نهایی این جنبش بود یک شکست صد در صدی بود. از این روی؛ این هشداری تجربی به تمامی احزاب و گروهها و سازمانهایی است که ادعای مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و برقراری حاکمیتی دموکراتیک را لقلقهٔ زبان خویش قرار داده ولی در عرصه های میدانی مبارزاتی نه تنها هیچ برنامه ای برای سرنگونی ندارند؛ بلکه تلاش میکنند تا نظرات اختهٔ خود را به عنوان تنها راه مبارزه مطرح نمایند. این چنین احزابی باید بدانند که حتی در حاشیه نیز قرار نخواهند گرفت.
در شرایط کنونی؛ هیچ حزب و سازمانی که بتواند تظاهرات سازمان یافته ای را به میدان بکشاند؛ در درون میهن وجود ندارد؛ احزاب و گروههای موجود حتی درکی از تظاهرات سازمان یافته ندارند و فکر میکنند که با کاشتن مثلاً ۵۰۰ نفر در درون تظاهرات برای دادن شعارهای حزبی و گروهی کار سازماندهی به اتمام رسیده است. البته خیلی ها هستند که دوست دارند فراخوان بدهند و مردم نیز مثل گوسفند به دنبال آنها راه بیفتند؛ اما مردم ایران بسیار آگاه تر از آنی هستند که فریب چنین ترفندهایی را بخورند و حرکت سرلشکر هخا (روحانی) با داعیهٔ کذایی «سازمان سیاسی نظامی عقاب» آخرین دایناسور از این نوع بود که به تاریخ نمایشنامه های خنده دار پیوست و فکر نمیکنم که رضا پهلوی بعد از شکست این نمایشنامهٔ خنده دار؛ جرأت تکرار آن را داشته باشد. البته بعضی ها با حسابهای سر انگشتی میگویند که چند میلیون نفر در ایران هوادار حکومت سلطنتی هستند؛ اما این آقایان و خانمها باید بدانند که مهم نیست که چند نفر هوادار شما هستند؛ بلکه مهم آن است که چکاری بلدید که با این چند میلیون نفر ادعایی انجام دهید؟ تجربهٔ ۵ سال نخست بعد از فاجعهٔ ۵۷ را مرور کنید که چگونه نیروی میلیونها هوادار از طرف رهبران دروغین و پوشالی آنها نه تنها به هدر داده شد؛ بلکه تمامی نیروهای خود را به طرف جوخه های اعدام هدایت کردند. پرسش دیگر از این مدعیان این است که با داشتن اینهمه هوادار تاکنون چکار کرده اید؟ آیا منتظر روز رستاخیز ملی دوم نشسته اید؟
از نظر من با اینکه میدانیم هیچ حزب توانمندی که بتواند تظاهرات سازمان یافته ای را براه اندازد؛ در درون میهن وجود ندارد؛ مانع از این نمیشود که به تشریح و توضیح آن نپردازیم؛ زیرا فرزندان فرهیختهٔ ایران با درک ضرورتهای مبارزات سیاسی این سازمانها و گروهها را در درون میهن بوجود خواهند آورد و تلاشهای ما در حوزهٔ «نظر معطوف به مسائل عملی» میتواند گنجینهٔ گرانبهایی را به عنوان فرهنگ مبارزاتی در اختیار فرزندان دلیر آریابوم بگذارد. اکنون وظیفهٔ ما نه تکرار طوطی وار گفته های هزاران بار جویده شدهٔ بی مصرف؛ بلکه تولید اندیشهٔ مبارزاتی است.
۱- وجود یک و یا چند سازمانی که به سرنگونی رژیم حاکم اسلامی التزام عملی دارند (نه؛ دار و دسته های حرّافان) و در صحنهٔ مبارزات از طرف مردم شناخته شده باشند ضروری است. وظایف عملی این سازمانها برای براه انداختن تظاهرات های سازمان یافته؛ تشکیل کمیتهٔ مشترکی برای این امر است که وظایف آن کمیته به شرح زیرمیباشد:
الف: تعریف مشخص از هدف و یا اهدافی که هر تظاهرات مشخص مردمی به دنبال به دست آوردن آنهاست. مانند اعلام موجودیت و یا آمادگی برای سرنگونی رژیم و یا فرخوان از سایر مردم ایران برای همبستگی برای سرنگونی حاکمیت و ........ لازم به یاد آوریست که هر تظاهرات سازمان یافته اهداف خاصی را تعقیب میکند و این اهداف با توجه به شرایط موجود میتوانند بسیار متفاوت باشند.
ب: بررسی و تعیین و تدوین شعارها در جهت بیان اهداف تعیین شده برای هر یک از تظاهرات ها.
پ: شناسایی نظامی شهری و تعیین اهدافی که میتوانند به تسخیرموقت و یا دائمی مبارزین در آیند. (تعیین این اهداف بر اساس استراتژی تسخیر شهر تعیین میشوند). برای شناسایی نظامی شهر؛ شناسایی مراکز تجمع نیروهای دشمن و امکانات تهاجمی و تدافعی این مراکز و شناسایی مسیرهای قابل دسترس این مراکز برای گسیل کردن نیروها برای کمک به سایر نیروهای دشمن؛ شناسایی ارتفاعات(ساختمانهای بلند) در تمامی مسیرهای پیش بینی شده برای انجام تظاهرات و مسیرهای عقب نشینی (پایان تظاهرات) و رصد کردن استقرار تک تیر اندازان دشمن در این ارتفاعات؛ مطالعهٔ مراکز استقرار نیروهای دشمن و اهدافی که از آرایش نظامی خود در مقابله با تظاهرات دنبال میکنند؛
ت: تلاش برای کسب اطلاعات در رابطه با مانورهای نیروهای سرکوب و شیوهٔ سازماندهی نیروهای دشمن و اهدافی که آن مانورها تعقیب میکنند.
ث: تلاش برای به دست آوردن دستگاههای ارتباطی بُرد کوتاه از قبیل «واکی تاکی»؛ رادیوهایی با قابلیت شنود مکالمات دشمن.
کژدم
شناخت تظاهرات گلّه ای
تظاهرات گلّه ای به تظاهراتی اطلاق میشود که یا بوسیلهٔ یک فرخوان و یا به صورت خودجوش توسط انبوهی از مردم برای ابراز خواسته های سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و یا مدنی بر پا میشود.این نوع از تظاهرات میتواند به صورت تجمع در برابر یک ساختمان حکومتی و یا به صورت راهپیمایی از یک و یا چند نقطهٔ مرکزی به سوی یک یا چند نقطهٔ دیگر برای تجمع نهایی اجرأ شود.
۱- تظاهرات گلّه ای معمولاً بر اساس عادت و پیشینهٔ تاریخی که از مراکز تجمع و تظاهرات در ذهن مردم است؛ به طور طبیعی به مسیرها و مراکز خاصی کشانده میشود.
۲- به خاطر تجمع مردمی که از نقاط مختلف به مسیرها و یا مراکز تظاهرات می آیند؛ معمولاً شناختی حرفه ای از جغرافیای مسیرها و مراکز تجمع وجود ندارد. به عنوان مثال مردم هیچ ایده ای در رابطه با اینکه چرا نیروهای پلیس و یا ضد شورش این و یا آن کوچه را بسته اند و چرا مسیرهای دیگر را باز گذاشته اند؟ یا اینکه چرا در بعضی مناطق تجمع نیروهای ضد شورش زیادتر از بقیهٔ جاهاست نیز ندارند و این نشاندهندهٔ عدم آگاهی شرکت کنندگان نسبت به جغرافیای نظامی محل تظاهرات می باشد.
۳- اینگونه تظاهرات ها معمولاً از افراد ناهمگونی که به صورتی کاملاً تصادفی در کنار هم قرار گرفته اند و هیچ شناختی از افراد اطراف خود ندارند تشکیل شده و معمولاً سیستم تدافعی آنها نزدیک به صفر است.
۴- در اینگونه تظاهراتها معمولاً برای وقایع غیر مترقبه هیچ برنامه ای موجود نیست؛ به عنوان مثال هیچ تدبیری برای رو برو شدن با مسئلهٔ زخمیها و یا دستگیر شدگان اندیشده نمیشود و در صورت وقوع چنین اتفاقاتی؛ مردم از هر آنچه که دم دست باشد استفاده میکنند.
۵- داشتن ارتباطات منسجم برای اطلاع رسانی و هدایت تظاهرات؛ در این نوع از تظاهراتها وجود ندارد و حرکت مردم به صورت امواج بی هدفی است که در اثر فشار نیروهای سرکوب بوجود می آید و مردم از به دست گرفتن ابتکار عمل عاجز هستند و گردانندگی اصلی بازی را نیروهای سرکوب در دست دارند.
نتیجهٔ نهایی چنین تظاهراتهایی؛ به جز دوندگی بی هدف و خسته کننده؛ عدم دست آورد ملموس؛ تحمل تلفات به صورت کشته ها و زخمی ها و اسیران چیزی نمیتواند باشد و در صورت تکرار مکرر آن؛ تنها نتیجهٔ آن یأس و نا امیدی و پذیرفتن شکست خواهد بود.
تظاهرات سازمان یافته
نخست باید از ضرورت تظاهرات سازمان یافتهٔ سیاسی برای ایجاد تغییر سخن بگویم. کمترین نکته ای که تظاهرات مردمی وسیع و سازمان یافته را به یک ضرورت تبدیل میکند این است که مردم ارادهٔ خود را در دفاع از خواسته های سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی و بویژه ارادهٔ خود را در دفاع از نیروهای مبارز حرفه ای و فرزندانشان نه تنها به رخ حاکمیت و افکار عمومی بین المللی می کشند؛ بلکه به حاکمیت اجازه نمی دهند که فرزندان مبارز آنها را در تبلیغات زهر آگین خود؛ به عنوان عده ای معدود و انگشت شمار از یاغیان ضد امنیت ملی معرفی نموده و به این ترتیب خود را در سرکوب و کشتار آنها مشروع جلوه دهند. از نظر من تظاهرات های مردمی یکی از راههای نشان دادن پشتیبانی مردمی از مبارزات فرزندان خود میباشد و گرنه گسترده ترین تظاهرات ها نیز به خودی خود نمیتواند حاکمیت سرکوبگر و تا دندان مسلح را به زانو در آورد. لذا فراخوان برای اینگونه تظاهرات ها تنها در مقاطع ضروری باید انجام گیرد.
نیروهای مبارز باید بدانند که تنها با صادر کردن فراخوان نمیتوان ادعای پیشاهنگی و رهبری مبارزات را داشت؛ بلکه سازماندهی و هدایت میدانی تظاهرات است که میتواند نیروهای مبارز را به مقام رهبری هدایت نماید. حتی مطرح نمودن یک شعار و فراگیر شدن مقطعی آن نشانگر به دست گرفتن رهبری نیست و افتخاری را نصیب یک سازمان و یا حزب سیاسی نمیکند؛ بلکه این اعمال هژمونی در عرصهٔ عمل و مبارزات میدانی و به دست آوردن پیروزیهای ملموس است که یک حزب و یا سازمان را لایق افتخار بدست گرفتن رهبری سیاسی مینماید. یک نیروی سیاسی حرفه ای باید بداند که مردم مانند تیرهای اسلحه نیستند که بتوان به طور مداوم از جان و مال آنها مایه گذاشت و به دوندگیهای پر هزینه واداشت؛ یک حزب سیاسی همچنین باید بداند که زمانیکه مردم در عمل ببینند که هر فراخوانی بنا بر ضرورتی تعریف شده و دقیق استوار است و هر بار هم با پیروزی به پایان رسیده است؛ هرگز نه تنها فرزندان خود را تنها نمیگذارند؛ بلکه پتانسیل انقلابی و آگاهی سیاسی و مبارزاتی آنها رشد میکند و خرد جمعی ناشی از روشهای مبارزاتی پیروزمند که در طی مبارزات شکل میگیرد مردم را تبدیل به نیروهایی نظم پذیری میکند که نظم آنها بر اساس خردورزی مبارزاتی در ذهن و زندگیشان شکل گرفته و نهادینه شده است. مطلب مهم دیگری که باید به آن توجه داشت این است که؛ به میدان کشانیدن مردم در مبارزات سیاسی؛ تنها برای سرنگونی رژیم حاکم اسلامی نیست؛ بلکه از سوی دیگر دادن آموزش سیاسی و جلب اعتماد بیشتر مردم نیز به شمار می آید و به بیانی دیگر احزاب سیاسی تنها در عرصهٔ مبارزات میدانی است که میتوانند هم پاکی اندیشه های خود و هم درایت سیاسی خود را به نمایش بگذارند و در جنبش ۸۸ دیدیم که با اینکه مردم بر اساس اعتمادی که بوسیلهٔ شعارهای اصلاح طلبان ایجاد شده بود به میدان آمدند؛ اما بعد از چندی عدم صداقت سبزهای مذهبی در استفادهٔ ابزاری از مردم برای چانه زنی در بالا؛ موجبات دلسردی مردم را فراهم نمود و این در حالی بود که بخشهای بسیار وسیع تری از مردم؛ از همان آغاز به شیادانی مانند کروبی و موسوی و خاتمی اعتماد نکردند لذا سبزهای مذهبی و سایر گروههایی که چه بسا به افقهای فراتر از حقوق مدنی می اندیشیدند نه تنها نتوانستند جنبش را در سطح ملی گسترش دهند بلکه با ادامه دادن به روش تظاهراتهای گلّه ای و خیانت اصلاح طلبان دچار ریزشهای شدید شده و آنچه محصول نهایی این جنبش بود یک شکست صد در صدی بود. از این روی؛ این هشداری تجربی به تمامی احزاب و گروهها و سازمانهایی است که ادعای مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و برقراری حاکمیتی دموکراتیک را لقلقهٔ زبان خویش قرار داده ولی در عرصه های میدانی مبارزاتی نه تنها هیچ برنامه ای برای سرنگونی ندارند؛ بلکه تلاش میکنند تا نظرات اختهٔ خود را به عنوان تنها راه مبارزه مطرح نمایند. این چنین احزابی باید بدانند که حتی در حاشیه نیز قرار نخواهند گرفت.
در شرایط کنونی؛ هیچ حزب و سازمانی که بتواند تظاهرات سازمان یافته ای را به میدان بکشاند؛ در درون میهن وجود ندارد؛ احزاب و گروههای موجود حتی درکی از تظاهرات سازمان یافته ندارند و فکر میکنند که با کاشتن مثلاً ۵۰۰ نفر در درون تظاهرات برای دادن شعارهای حزبی و گروهی کار سازماندهی به اتمام رسیده است. البته خیلی ها هستند که دوست دارند فراخوان بدهند و مردم نیز مثل گوسفند به دنبال آنها راه بیفتند؛ اما مردم ایران بسیار آگاه تر از آنی هستند که فریب چنین ترفندهایی را بخورند و حرکت سرلشکر هخا (روحانی) با داعیهٔ کذایی «سازمان سیاسی نظامی عقاب» آخرین دایناسور از این نوع بود که به تاریخ نمایشنامه های خنده دار پیوست و فکر نمیکنم که رضا پهلوی بعد از شکست این نمایشنامهٔ خنده دار؛ جرأت تکرار آن را داشته باشد. البته بعضی ها با حسابهای سر انگشتی میگویند که چند میلیون نفر در ایران هوادار حکومت سلطنتی هستند؛ اما این آقایان و خانمها باید بدانند که مهم نیست که چند نفر هوادار شما هستند؛ بلکه مهم آن است که چکاری بلدید که با این چند میلیون نفر ادعایی انجام دهید؟ تجربهٔ ۵ سال نخست بعد از فاجعهٔ ۵۷ را مرور کنید که چگونه نیروی میلیونها هوادار از طرف رهبران دروغین و پوشالی آنها نه تنها به هدر داده شد؛ بلکه تمامی نیروهای خود را به طرف جوخه های اعدام هدایت کردند. پرسش دیگر از این مدعیان این است که با داشتن اینهمه هوادار تاکنون چکار کرده اید؟ آیا منتظر روز رستاخیز ملی دوم نشسته اید؟
از نظر من با اینکه میدانیم هیچ حزب توانمندی که بتواند تظاهرات سازمان یافته ای را براه اندازد؛ در درون میهن وجود ندارد؛ مانع از این نمیشود که به تشریح و توضیح آن نپردازیم؛ زیرا فرزندان فرهیختهٔ ایران با درک ضرورتهای مبارزات سیاسی این سازمانها و گروهها را در درون میهن بوجود خواهند آورد و تلاشهای ما در حوزهٔ «نظر معطوف به مسائل عملی» میتواند گنجینهٔ گرانبهایی را به عنوان فرهنگ مبارزاتی در اختیار فرزندان دلیر آریابوم بگذارد. اکنون وظیفهٔ ما نه تکرار طوطی وار گفته های هزاران بار جویده شدهٔ بی مصرف؛ بلکه تولید اندیشهٔ مبارزاتی است.
شناخت عناصر تظاهرات سازمان یافته
۱- وجود یک و یا چند سازمانی که به سرنگونی رژیم حاکم اسلامی التزام عملی دارند (نه؛ دار و دسته های حرّافان) و در صحنهٔ مبارزات از طرف مردم شناخته شده باشند ضروری است. وظایف عملی این سازمانها برای براه انداختن تظاهرات های سازمان یافته؛ تشکیل کمیتهٔ مشترکی برای این امر است که وظایف آن کمیته به شرح زیرمیباشد:
الف: تعریف مشخص از هدف و یا اهدافی که هر تظاهرات مشخص مردمی به دنبال به دست آوردن آنهاست. مانند اعلام موجودیت و یا آمادگی برای سرنگونی رژیم و یا فرخوان از سایر مردم ایران برای همبستگی برای سرنگونی حاکمیت و ........ لازم به یاد آوریست که هر تظاهرات سازمان یافته اهداف خاصی را تعقیب میکند و این اهداف با توجه به شرایط موجود میتوانند بسیار متفاوت باشند.
ب: بررسی و تعیین و تدوین شعارها در جهت بیان اهداف تعیین شده برای هر یک از تظاهرات ها.
پ: شناسایی نظامی شهری و تعیین اهدافی که میتوانند به تسخیرموقت و یا دائمی مبارزین در آیند. (تعیین این اهداف بر اساس استراتژی تسخیر شهر تعیین میشوند). برای شناسایی نظامی شهر؛ شناسایی مراکز تجمع نیروهای دشمن و امکانات تهاجمی و تدافعی این مراکز و شناسایی مسیرهای قابل دسترس این مراکز برای گسیل کردن نیروها برای کمک به سایر نیروهای دشمن؛ شناسایی ارتفاعات(ساختمانهای بلند) در تمامی مسیرهای پیش بینی شده برای انجام تظاهرات و مسیرهای عقب نشینی (پایان تظاهرات) و رصد کردن استقرار تک تیر اندازان دشمن در این ارتفاعات؛ مطالعهٔ مراکز استقرار نیروهای دشمن و اهدافی که از آرایش نظامی خود در مقابله با تظاهرات دنبال میکنند؛
ت: تلاش برای کسب اطلاعات در رابطه با مانورهای نیروهای سرکوب و شیوهٔ سازماندهی نیروهای دشمن و اهدافی که آن مانورها تعقیب میکنند.
ث: تلاش برای به دست آوردن دستگاههای ارتباطی بُرد کوتاه از قبیل «واکی تاکی»؛ رادیوهایی با قابلیت شنود مکالمات دشمن.
ادامهٔ این مقاله را در بخش سوم و بخشهای بعدی مورد مطالعه قرار دهید. از تمامی یاران و مبارزان راه سرنگونی رژیم حاکم اسلامی و برقراری حاکمیتی دموکراتیک خواهش دارم که در صورت مفید یافتن این مطالب؛ در تکثیر و انتشار آن بکوشند و از اینکه نام من و منبع مطلب نیز ذکر نشود ابایی ندارم. مهم این است که اندیشهٔ مبارزات سیاسی و راهکارهای عملی آن به عنوان بخشی از فرهنگ مبارزاتی در میان مبارزان مطرح شده و آغازی بر رشد مبارزات سیاسی برای رسیدن به حاکمیتی دموکراتیک باشد.
کژدم
نقطه ابهامی که در مقاله به نظر من رسید مربوط به بخش شناسایی نظامی محل میشود. اگر بتوانید مقالهای در رابطه با «اصول شناسایی نظامی یک منطقه» با ذکر مثالهای عملی ارائه کنید یا اینکه مرجعی برای آن در اینترنت معرفی کنید سپاسگزار میشوم. چون فکر میکنم یکی از بخشهای بسیار مهم حرکت میباشد که باید آگاهانه و از روی شناخت انجام شود.
پاسخحذفآریو
آریوی گرامی
حذفمبحث شناسایی نظامی یک منطقه؛ یک مبحث بسیار گسترده است و شاید اگر دوستانی داشته باشید که در دانشکدهٔ افسری (فرقی نمیکند چه ارتش و یا سپاه) تحصیل کرده اند؛ شاید بتوانند آموزشهایی را که دیده اند به صورت نوشته و یا از طریق گفتاری منتقل نمایند. البته من در نوشته های گوناگون جسته و گریخته با اصول آن اشاره کرده ام و اینرا نیز میدانم که با یک مقاله نمیشود مسائل را توضیح داد. از سوی دیگر اگر من یک مقاله در بارهٔ فراخوان روشن کرده شمع از طرف سید رضا دیبا و تعریف و تمجید از آن بنویسم طیفهای گسترده ای آنرا خواهند خواند و به به و چه چه خواهند گفت؛ اما زمانی که سخن از مسائل جدی به میان می آید تعداد خوانندگان انگشت شمار میشود. بعضی وقتها با خودم فکر میکنم که اگر من هم مقاله هایی در رابطه با مسائل صدربار جویده شده و اخته ای که در سایر وبسایتهای پر مشتری نوشته میشوند؛ بنویسم؛ تعداد خوانندگان بسیار بالا میرود. حتی آنهایی هم که مقاله های جدی را دوست دارند؛ هیچ حرکتی از آنها دیده نمیشود و حتی حاضر نیستند مطلبی اضافه کنند و یا انتقاد کنند. در سلسله مقاله های «هنر جنگیدن» که در حدود ۴ سال پیش نوشتم و اکنون در وبسایت تندر با حذف نام من به عنوان نویسنده همچنان در آنجا به صورت مسروقه نگه داشته اند؛ به بخشی از مطالب در این زمینه اشاره شده است. گاهی تصممیم میگیرم که مقاله های هنرجنگیدن را به صورت تدوینی نوین و با کلاسه بندی جدید باز نویسی کنم؛ اما با این آدمهایی که من میبینم حتی یک نفر نمیخواد به دنبال مسائل جدی برود و گرنه در این مدت؛ حد اقل افرادی پیدا میشدند که منابعی را به من معرفی کنند و یا بخواهند در بخش نظرات مطلب نوشته شده را بسط و گسترش دهند. دریغ حتی از یک دانهٔ « ارزن ».
بسيار جالب توجه بود
حذفمم بعد به وبلاگ شما بيشتر سر ميزنم و از مطالبتون استفاده خواهم كرد و به ديگران هم منتقل ميكنم .