نپختگی و خام خیالی و عدم دانش سیاسی در جنبشی که به «جنبش سبز» معروف شد؛ تنوری داغ برای عده ای شیاد بوجود آورد تا شعار ننگین و گدا مآبانهٔ «اوباما...اوباما یا با اونا یا با ما» را به یکی از نمادهای جنبش سبز تبدیل نمایند و ژنرالهای دروغینی مانند محسن مخملباف و محسن سازگارا پای به میدان نهادند و با القأ این مسئله که اگر جنبش را «یوتیوب»ی کنیم و اروپا و آمریکا سیل جمعیت انقلابی و درگیری میان نیروهای سرکوب رژیم با مردم را ببینند؛ پای به میدان خواهند نهاد و با اعمال تحریم و فشارهای دیپلماتیک و حمایت مادی و معنوی از جنبش؛ کار تمام خواهد شد. جنبش سبز در طی مدت کوتاه ۸ ماهه به این نتیجه رسید که تمامی این برآوردها در حد رویا و خواب و خیال است. اکنون ۴ سال از آن دورهٔ پر تب و تاب گذشته است اما آنچه که از طرف مردم در انتخابات اخیر به نمایش گذاشته شد نشان داد که بخش وسیعی از مردم با تحریم انتخابات و یا دادن رای اعتراضی نشان دادند که هنوز با رژیم منحوس اسلامی سر جنگ دارند و سکوت کنونی سکوت گورستان نیست و گدایی خامنه ای برای جمع آوری رای و تلاشهای پیگیر خامنه ای و تمامیت رژیم برای شستن ننگ سال ۸۸ با دست آویز قرار دادن نتایج انتخابات اخیر نشان میدهد که ضربه ای که در سال ۸۸ خورده اند بسیار سنگین بوده است و وحشت رژیم از تکرار جنبش وسیع اجتماعی-سیاسی و به میدان آمدن دوبارهٔ مردم برای احقاق حقوق اساسی خود را میتوان در لابلای تمامی تلاشهای رژیم برای به کرسی نشاندن «عدم تقلب در سال ۸۸ » و مشروع نشان دادن سرکوب ننگین مردم بی دفاع به روشنی دید. ماجرای سال ۸۸ مانند ماجرای حمله به خوابگاه دانشجویان و پرت کردن دانشجویان از بالای ساختمانها نیست که بتوانند آنرا به گردن نیروهای خودسر بیندازند؛ زیرا در سال ۸۸ خامنه ای با تمامی نیروهایش برای سرکوب به میدان آمد و به زبان خویش فتوای خونریزی داد؛ که اگر ذره ای صداقت و شرف در وجود کثیف و متعفن خامنه ای وجود داشت باید به تکرار انتخابات تن می داد و تلاشهای کنونی خامنه ای برای مشروعیت دادن به حکومت ننگین ۸ سالهٔ احمدی نژاد نه تنها خریداری ندارد؛ بلکه باید این دکان شیادی توسط نویسندگان و کنشگران سیاسی آزادیخواه به طور کامل بسته شود. به نظر من در آینده ای نه چندان دور در ایران شاهد خیزشهای مردمی خواهیم بود که اگر نیروهای سیاسی آزادی خواه و میهن پرست نتوانند خود را برای سازماندهی و رهبری آن آماده کنند؛ بار دیگر یا شاهد کشتار و شکنجه و زندانی شدن مردم برای هیچ و پوچ خواهیم بود و یا با هرج و مرجی مانند سوریه روبرو خواهیم شد. در این نوشتهٔ کوتاه با الهام از آنچه که در سوریه و مصر میگذرد میخواهم نگاهی دوباره به جنبش سبز که یکی از امواج جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان است بپردازم.
در آغاز این نوشته به شعار ننگین «اوباما؛ اوباما... یا با اونا یا با ما» اشاره نمودم. این شعار از چند بعد یک شعار ننگین است:
۱- نشان میدهد که شعار دهندگان به قدرت خود مطمئن نیستند و به قدرتی خارجی پناه میبرند.
۲- نشان میدهد که شعار دهندگان حتی با الفبای سیاست آشنایی ندارند و فریب شعارهای «دموکراسی خواهی غرب» را خورده اند و فکر میکنند که غرب بنگاه خیریه باز کرده است و میخواهد دنیا را به سوی دموکراسی رهبری کند. در حالی که غرب با تحمیل «لیبرالیسم» به جای دموکراسی در پی ایجاد شکافهای اجتماعی توسط بوجود آمدن احزاب سیاسی و اعمال نفوذ از طریق زد و بندهای اقتصادی و سیاسی از طریق این احزاب است. اگر زمانی برای تکه پاره کردن کشورها و ایجاد کشورهای مصنوعی تلاش میکردند؛ اکنون در فکر تکه پاره کردن کشورها از طریق احزاب هستند و این امر تنها از طریق فروختن «لیبرالیسم» به جای «دموکراسی» امکان پذیر است.
۳- نشان میدهد که کمترین آشنایی با مفهوم «دموکراسی» و «لیبرالیسم» در میان نیروهای «شبه سیاسی» ایران وجود ندارد و فرق این دو مفهوم سیاسی را نمیدانند و چه بسا خود را درگیر فهمیدن این مسائل نیز نمیخواهند بکنند و تنبلی ذهنی را به درک درست سیاسی ترجیح میدهند.
۴- نشان میدهد که شعار دهندگان هیچ تصوری از روند حمایت خارجی و همچنین عواقب حمایت خارجی ندارند و نمیدانند که کشورهای غربی در برابر حمایتهای احتمالی «خواسته»هایی را نیز مطرح خواهند نمود و روند حمایتها در گرو تحقق خواسته های آنان خواهد بود. از سوی دیگر کشورهای غربی و یا هر کشوری اگر بخواهند از یک جریانی حمایت کنند؛ از «توده های مردم» که در خیابانها راهپیمایی میکنند حمایت نمیکنند؛ بلکه از «جنبشهای سازمانیافته»ای که شانس رسیدن به قدرت را دارند حمایتی مشروط و معامله گرایانه خواهند کرد. جنبش سازمانیافته نیز دسته ای از افراد نیستند که مانند گونی سیب زمینی دور هم جمع شده باشند و هر از گاهی بیانیه ای منتشر کنند و یا در سمینارها سخنرانیهای غرّا انجام دهند؛ بلکه یک جنبش سازمانیافته باید دارای سازمانهای گوناگون موثر در هدایت روند جنبش سیاسی-اجتماعی در تمامی عرصه ها و در صورت لزوم نظامی باشد.
خوشبختانه جنبش مردم سوریه در طول تاریخ ۳ ساله اش و همچنین جنبشهای مردم مصر و تونس مانند کتابهای بازی هستند که به اندازهٔ کافی آن دانش و آگاهی را در رابطه با حمایتهای خارجی و نوع آن در اختیار ما قرار بدهند.
با نگاهی گذرا به حمایتهای جهت دار غرب در مصر و تونس؛ که در نتیجهٔ آن اخوان المسلمین در هر دو کشور به قدرت رسیدند؛ به سادگی میتوان دریافت که این حمایتها منحصر به شرایط خاص هر کشوری نمیشود و غرب در واقع از نیروی سازمانیافتهٔ «اخوان المسلمین» به طور جدی و در جهت خاصی حمایت نموده و در حال مهره چینی در منطقهٔ خاورمیانه بوده است تا بتواند به طور همزمان هم رژیم اسلامی ایران و هم حکومتهای عربی حوزهٔ خلیج فارس را تحت فشار قرار دهد و در این راه از تباه و فدا کردن آیندهٔ مردم مصر و تونس و سوریه هیچ ابایی ندارند و کشورهایی همچون قطر و ترکیهٔ عثمانی و عربستان سعودی نیز دست کمی از کشورهای غربی در این راه ندارند. لذا باید «ساده لوحی ها» و «حماقتها» را به دور ریخت و زمانی که کسی میگوید «سرمایهٔ سیاسی» دارد و برای اثبات آن چند عکس گرفته شده در کنار برخی دولتمردان کشورهای غربی را به مردم نشان دهد و یا به جوایز قلابی ادبی و سیاسی و یا دکتراهای اهدایی قلابی اش اشاره کند؛ باید بدون هیچ شکی و شبهه ای او را «شیاد» و کلاهبردار و نوکر گرگهای درندهٔ بیگانه دانست. زیرا سرمایهٔ سیاسی نه در چند تصویری که میتوان آنها را با چند ده هزار دلار خرید و نه در جایزه های ادبی قلابی که با چند تلفن میتواند در اختیار کسی قرار گیرد؛ بلکه در قدرت سازمانی و گستردگی و کارایی یک سازمان سیاسی؛ اعم از حزب و سازمان و یا جبههٔ سیاسی نهفته است و این آن چیزی است که جنبش آیندهٔ ایران به آن نیاز دارد. داشتن قدرت همیشه نتیجهٔ تلاشهای درونی سازمانیافته و بوجود آوردن ساختارهای درونی بوده است و هرگز نمی توان قدرت را از دیگران قرض گرفت. قدرت عاریه ای همیشه نشانهٔ «وام داری» و تهی شدن و در نهایت تبدیل شدن به عروسک خیمه شب بازی «وام دهندگان» بوده است. اکنون نیروهای بشار اسد برای حفظ حاکمیت خود دست به دامن روسیه و سپاه پاسداران و حزب الله لبنان شده است و بدون آنکه متوجه باشد؛ در حال جنگیدن برای ابقای خود به عنوان یک عروسک خیمه شب بازی است و در واقع دیر زمانی است که قدرت را از دست داده است و مانند یک سوسک مرده؛ تنها پوسته ای از بشار اسد باقی مانده است.
از سوی دیگر تقاضای حمایت و کمک بین المللی برای کسانی که نه حزبی و نه سازمانی دارند و فقط مانند سربازان پیاده خود را در اختیار هر کس و ناکسی قرار میدهند تا یک روز به آنها دستور راهپیمایی میلیونی بدهند و روز دیگر بدون ذکر هیچ دلیلی آنها را به پیاده روی سکوت در پیاده رو ها دعوت کنند؛ نه تنها نشانهٔ رشد سیاسی نیست؛ بلکه نماد کودکی و خود باختگی و از حول حلیم به درون دیگ افتادن است. انقلاب یک امر یک روزه و دوروزه و حتی چندین ماهه نیست مگر آنکه از همان روز نخست مردم بدانند که امروز نه برای راهپیمایی و درگیری و جنگ و گریز بیفایدهٔ خیابانی؛ بلکه برای تسخیر مراکز حکومتی بیرون می آیند و پیش از بیرون آمدن مردم از خانه ها سازمانهای سیاسی تدارکات لازم را دیده باشند که در مقاله های گوناگون به تمامی این مسائل پرداخته ام.
زمانی که جنبش موسوم به سبز آغاز شد؛ رژیم توانایی کنترل آنرا داشت. نه تحریمهای سنگین در کار بودند و نه ماجرای فروپاشی هلال شیعی به این مرحله رسیده بود که رژیم مجبور شود به طور مستقیم در نبردهای سوریه شرکت کند و نیروهای عراقی و لبنانی خود را هزینه کند. اما اکنون رژیم در اوج استیصال قرار گرفته است و صدای خامنه ای فرزانه از ته چاه بیرون می آید و ادای زین العابدین بیمار را در می آورد و دست به دامن مظلوم نمایی شده است و بی شرمانه میخواهد که مردم برای فجایع سال ۸۸ از او عذرخواهی کنند؛ تا بتواند بحران درون میهن را به شکلی از اشکال کنترل کند و حسن روحانی نیز هیزم این آتش است. اما آنچه که رژیم را به مرحلهٔ استیصال و نکبت کشانیده است پر شتاب تر از پیش حاکمیت اوباشان اسلامی را به مسیری بسیار درد آورتر خواهد کشاند. اگر میبینیم که آقای ولادیمیر پوتین میخواهد به ایران بیاید ؛ نشان از نگرانیهای عمیق روسیه دارد. روسها بهتر از هرکسی میدانند که رژیم رهبر فرزانه و اوباشان اطرافش به چنان ذلتی افتاده اند که هر لحظه امکان بالا بردن پرچم سفید تسلیم مطلق وجود دارد تا در زیر سایهٔ حمایت «او با آنها» چند صباحی بیشتر به زندگی کثیف خود ادامه دهند و در نتیجه منافع روسیه در خاورمیانه و آسیای میانه به خطر بیفتد.
اکنون برای نیروهای میهن پرست و دموکراسی خواه؛ زمان آن رسیده است که جنبش را از وجود شارلاتانهای روضه خوان و دلالان قرآن فروش پاک کنند و باید بدانند که تا زمانیکه تنهٔ جنبش از لوث وجود این انگلها پاک نشود؛ تنومند نخواهد شد و شکوفه وگل و میوه نخواهد داد. هیچ یک از این انگلها نه استراتژی مبارزاتی تدوین شده و نه سازمانهای عریض و طویل و کارأمد مبارزاتی دارند و نه قصد مبارزه دارند و تنها میخواهند مانند انگلهای پیچک از درخت جنبش بالا رفته و از آن در جهت منافع شخصی شان استفاده کنند. به اکبر گنجی و آقای رضا پهلوی بنگرید که در پیش از انتخابات غبغبشان پرباد بود و اکنون خفه خون گرفته اند و اگر هم سخنی بگویند تکرار همان سخنان پیشین است و حتی یک رهنمود عملی در میان آن سخنان نخواهید دید و تا زمانی که نیروهای میهن پرست بر دانش سیاسی خود نیفزایند؛ از دست این انگلها رها نخواهند شد.
سرمایه های سیاسی آقای رضا پهلوی اکنون مشغول چانه زنی هستند تا به هر شکلی که شده اخوان المسلمین را به قدرت بازگردانند و نگذارند که بلایی که در مصر بر سر این اراذل آمد؛ در تونس نیز تکرار شود. اینها آن سرمایه های سیاسی مشترک سبزهای مذهبی و آقای رضا پهلوی و سلطنت طلبان و انواع جمهوریخواهان آلاپلنگی هستند که همچنان از آقای اوباما (هوادار اخوان المسلمین) میخواهند که به شعار مردمی «یا با اونا یا با ما» پاسخ مثبت بدهد.
راستی؛ شرم آور نیست؟ آیا با چنین شرمی میتوان برای سرنگونی حاکمیت اوباشان اسلامی آماده شد؟ آیا میتوان از «ایرانی سرفراز» در آینده سخن گفت؟ آیا هنوز هم احمقهایی وجود دارند که بگویند مرغ یک پا دارد؟ و راه این است که کشورهای غربی باید به ناله های ذلیلانه ای که در شعار «یا با اونا یا با ما» نهفته است توجه کنند تا ایرانیان به بهشت لیبرالیسم پای نهند؟
زمانی که حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومه له کردستان ایران؛ بیانیه همکاری منتشر نمودند؛ بسیار خوشحال شدم. اما در مدت زمانی که از انتشار آن بیانیه گذشته است؛ تنها همکاری این دو حزب انتشار بیانیه های مشترک مزخرفی بوده است که در رابطه با اینرا محکوم میکنیم و آنرا محکوم میکنیم و یا بیانیه هایی از قبیل برگزاری دلاورانهٔ مراسم چهارشنبه سوری و نوروز و امثال آن بوده است. این دو حزب نیز گویا تا حد سازمانهای حقوق بشری تنزل کرده و به مفت خوردن و خوابیدن عادت نموده اند.
کژدم
در آغاز این نوشته به شعار ننگین «اوباما؛ اوباما... یا با اونا یا با ما» اشاره نمودم. این شعار از چند بعد یک شعار ننگین است:
۱- نشان میدهد که شعار دهندگان به قدرت خود مطمئن نیستند و به قدرتی خارجی پناه میبرند.
۲- نشان میدهد که شعار دهندگان حتی با الفبای سیاست آشنایی ندارند و فریب شعارهای «دموکراسی خواهی غرب» را خورده اند و فکر میکنند که غرب بنگاه خیریه باز کرده است و میخواهد دنیا را به سوی دموکراسی رهبری کند. در حالی که غرب با تحمیل «لیبرالیسم» به جای دموکراسی در پی ایجاد شکافهای اجتماعی توسط بوجود آمدن احزاب سیاسی و اعمال نفوذ از طریق زد و بندهای اقتصادی و سیاسی از طریق این احزاب است. اگر زمانی برای تکه پاره کردن کشورها و ایجاد کشورهای مصنوعی تلاش میکردند؛ اکنون در فکر تکه پاره کردن کشورها از طریق احزاب هستند و این امر تنها از طریق فروختن «لیبرالیسم» به جای «دموکراسی» امکان پذیر است.
۳- نشان میدهد که کمترین آشنایی با مفهوم «دموکراسی» و «لیبرالیسم» در میان نیروهای «شبه سیاسی» ایران وجود ندارد و فرق این دو مفهوم سیاسی را نمیدانند و چه بسا خود را درگیر فهمیدن این مسائل نیز نمیخواهند بکنند و تنبلی ذهنی را به درک درست سیاسی ترجیح میدهند.
۴- نشان میدهد که شعار دهندگان هیچ تصوری از روند حمایت خارجی و همچنین عواقب حمایت خارجی ندارند و نمیدانند که کشورهای غربی در برابر حمایتهای احتمالی «خواسته»هایی را نیز مطرح خواهند نمود و روند حمایتها در گرو تحقق خواسته های آنان خواهد بود. از سوی دیگر کشورهای غربی و یا هر کشوری اگر بخواهند از یک جریانی حمایت کنند؛ از «توده های مردم» که در خیابانها راهپیمایی میکنند حمایت نمیکنند؛ بلکه از «جنبشهای سازمانیافته»ای که شانس رسیدن به قدرت را دارند حمایتی مشروط و معامله گرایانه خواهند کرد. جنبش سازمانیافته نیز دسته ای از افراد نیستند که مانند گونی سیب زمینی دور هم جمع شده باشند و هر از گاهی بیانیه ای منتشر کنند و یا در سمینارها سخنرانیهای غرّا انجام دهند؛ بلکه یک جنبش سازمانیافته باید دارای سازمانهای گوناگون موثر در هدایت روند جنبش سیاسی-اجتماعی در تمامی عرصه ها و در صورت لزوم نظامی باشد.
خوشبختانه جنبش مردم سوریه در طول تاریخ ۳ ساله اش و همچنین جنبشهای مردم مصر و تونس مانند کتابهای بازی هستند که به اندازهٔ کافی آن دانش و آگاهی را در رابطه با حمایتهای خارجی و نوع آن در اختیار ما قرار بدهند.
با نگاهی گذرا به حمایتهای جهت دار غرب در مصر و تونس؛ که در نتیجهٔ آن اخوان المسلمین در هر دو کشور به قدرت رسیدند؛ به سادگی میتوان دریافت که این حمایتها منحصر به شرایط خاص هر کشوری نمیشود و غرب در واقع از نیروی سازمانیافتهٔ «اخوان المسلمین» به طور جدی و در جهت خاصی حمایت نموده و در حال مهره چینی در منطقهٔ خاورمیانه بوده است تا بتواند به طور همزمان هم رژیم اسلامی ایران و هم حکومتهای عربی حوزهٔ خلیج فارس را تحت فشار قرار دهد و در این راه از تباه و فدا کردن آیندهٔ مردم مصر و تونس و سوریه هیچ ابایی ندارند و کشورهایی همچون قطر و ترکیهٔ عثمانی و عربستان سعودی نیز دست کمی از کشورهای غربی در این راه ندارند. لذا باید «ساده لوحی ها» و «حماقتها» را به دور ریخت و زمانی که کسی میگوید «سرمایهٔ سیاسی» دارد و برای اثبات آن چند عکس گرفته شده در کنار برخی دولتمردان کشورهای غربی را به مردم نشان دهد و یا به جوایز قلابی ادبی و سیاسی و یا دکتراهای اهدایی قلابی اش اشاره کند؛ باید بدون هیچ شکی و شبهه ای او را «شیاد» و کلاهبردار و نوکر گرگهای درندهٔ بیگانه دانست. زیرا سرمایهٔ سیاسی نه در چند تصویری که میتوان آنها را با چند ده هزار دلار خرید و نه در جایزه های ادبی قلابی که با چند تلفن میتواند در اختیار کسی قرار گیرد؛ بلکه در قدرت سازمانی و گستردگی و کارایی یک سازمان سیاسی؛ اعم از حزب و سازمان و یا جبههٔ سیاسی نهفته است و این آن چیزی است که جنبش آیندهٔ ایران به آن نیاز دارد. داشتن قدرت همیشه نتیجهٔ تلاشهای درونی سازمانیافته و بوجود آوردن ساختارهای درونی بوده است و هرگز نمی توان قدرت را از دیگران قرض گرفت. قدرت عاریه ای همیشه نشانهٔ «وام داری» و تهی شدن و در نهایت تبدیل شدن به عروسک خیمه شب بازی «وام دهندگان» بوده است. اکنون نیروهای بشار اسد برای حفظ حاکمیت خود دست به دامن روسیه و سپاه پاسداران و حزب الله لبنان شده است و بدون آنکه متوجه باشد؛ در حال جنگیدن برای ابقای خود به عنوان یک عروسک خیمه شب بازی است و در واقع دیر زمانی است که قدرت را از دست داده است و مانند یک سوسک مرده؛ تنها پوسته ای از بشار اسد باقی مانده است.
از سوی دیگر تقاضای حمایت و کمک بین المللی برای کسانی که نه حزبی و نه سازمانی دارند و فقط مانند سربازان پیاده خود را در اختیار هر کس و ناکسی قرار میدهند تا یک روز به آنها دستور راهپیمایی میلیونی بدهند و روز دیگر بدون ذکر هیچ دلیلی آنها را به پیاده روی سکوت در پیاده رو ها دعوت کنند؛ نه تنها نشانهٔ رشد سیاسی نیست؛ بلکه نماد کودکی و خود باختگی و از حول حلیم به درون دیگ افتادن است. انقلاب یک امر یک روزه و دوروزه و حتی چندین ماهه نیست مگر آنکه از همان روز نخست مردم بدانند که امروز نه برای راهپیمایی و درگیری و جنگ و گریز بیفایدهٔ خیابانی؛ بلکه برای تسخیر مراکز حکومتی بیرون می آیند و پیش از بیرون آمدن مردم از خانه ها سازمانهای سیاسی تدارکات لازم را دیده باشند که در مقاله های گوناگون به تمامی این مسائل پرداخته ام.
زمانی که جنبش موسوم به سبز آغاز شد؛ رژیم توانایی کنترل آنرا داشت. نه تحریمهای سنگین در کار بودند و نه ماجرای فروپاشی هلال شیعی به این مرحله رسیده بود که رژیم مجبور شود به طور مستقیم در نبردهای سوریه شرکت کند و نیروهای عراقی و لبنانی خود را هزینه کند. اما اکنون رژیم در اوج استیصال قرار گرفته است و صدای خامنه ای فرزانه از ته چاه بیرون می آید و ادای زین العابدین بیمار را در می آورد و دست به دامن مظلوم نمایی شده است و بی شرمانه میخواهد که مردم برای فجایع سال ۸۸ از او عذرخواهی کنند؛ تا بتواند بحران درون میهن را به شکلی از اشکال کنترل کند و حسن روحانی نیز هیزم این آتش است. اما آنچه که رژیم را به مرحلهٔ استیصال و نکبت کشانیده است پر شتاب تر از پیش حاکمیت اوباشان اسلامی را به مسیری بسیار درد آورتر خواهد کشاند. اگر میبینیم که آقای ولادیمیر پوتین میخواهد به ایران بیاید ؛ نشان از نگرانیهای عمیق روسیه دارد. روسها بهتر از هرکسی میدانند که رژیم رهبر فرزانه و اوباشان اطرافش به چنان ذلتی افتاده اند که هر لحظه امکان بالا بردن پرچم سفید تسلیم مطلق وجود دارد تا در زیر سایهٔ حمایت «او با آنها» چند صباحی بیشتر به زندگی کثیف خود ادامه دهند و در نتیجه منافع روسیه در خاورمیانه و آسیای میانه به خطر بیفتد.
اکنون برای نیروهای میهن پرست و دموکراسی خواه؛ زمان آن رسیده است که جنبش را از وجود شارلاتانهای روضه خوان و دلالان قرآن فروش پاک کنند و باید بدانند که تا زمانیکه تنهٔ جنبش از لوث وجود این انگلها پاک نشود؛ تنومند نخواهد شد و شکوفه وگل و میوه نخواهد داد. هیچ یک از این انگلها نه استراتژی مبارزاتی تدوین شده و نه سازمانهای عریض و طویل و کارأمد مبارزاتی دارند و نه قصد مبارزه دارند و تنها میخواهند مانند انگلهای پیچک از درخت جنبش بالا رفته و از آن در جهت منافع شخصی شان استفاده کنند. به اکبر گنجی و آقای رضا پهلوی بنگرید که در پیش از انتخابات غبغبشان پرباد بود و اکنون خفه خون گرفته اند و اگر هم سخنی بگویند تکرار همان سخنان پیشین است و حتی یک رهنمود عملی در میان آن سخنان نخواهید دید و تا زمانی که نیروهای میهن پرست بر دانش سیاسی خود نیفزایند؛ از دست این انگلها رها نخواهند شد.
سرمایه های سیاسی آقای رضا پهلوی اکنون مشغول چانه زنی هستند تا به هر شکلی که شده اخوان المسلمین را به قدرت بازگردانند و نگذارند که بلایی که در مصر بر سر این اراذل آمد؛ در تونس نیز تکرار شود. اینها آن سرمایه های سیاسی مشترک سبزهای مذهبی و آقای رضا پهلوی و سلطنت طلبان و انواع جمهوریخواهان آلاپلنگی هستند که همچنان از آقای اوباما (هوادار اخوان المسلمین) میخواهند که به شعار مردمی «یا با اونا یا با ما» پاسخ مثبت بدهد.
راستی؛ شرم آور نیست؟ آیا با چنین شرمی میتوان برای سرنگونی حاکمیت اوباشان اسلامی آماده شد؟ آیا میتوان از «ایرانی سرفراز» در آینده سخن گفت؟ آیا هنوز هم احمقهایی وجود دارند که بگویند مرغ یک پا دارد؟ و راه این است که کشورهای غربی باید به ناله های ذلیلانه ای که در شعار «یا با اونا یا با ما» نهفته است توجه کنند تا ایرانیان به بهشت لیبرالیسم پای نهند؟
زمانی که حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومه له کردستان ایران؛ بیانیه همکاری منتشر نمودند؛ بسیار خوشحال شدم. اما در مدت زمانی که از انتشار آن بیانیه گذشته است؛ تنها همکاری این دو حزب انتشار بیانیه های مشترک مزخرفی بوده است که در رابطه با اینرا محکوم میکنیم و آنرا محکوم میکنیم و یا بیانیه هایی از قبیل برگزاری دلاورانهٔ مراسم چهارشنبه سوری و نوروز و امثال آن بوده است. این دو حزب نیز گویا تا حد سازمانهای حقوق بشری تنزل کرده و به مفت خوردن و خوابیدن عادت نموده اند.
کژدم