همانگونه که بارها و به تکرار گفته بودم؛ تنها راه رژیم برای خلاص شدن از طناب داری که بر گردنش آویخته شده و هر لحظه بر فشار آن افزوده میشود؛ یک کودتا در درون رژیم اسلامی از طرف نیروهایی است که پرچم سفید تسلیم در برابر غرب را به دست گرفته باشند و شخصی مانند رهبر فقیه فرزانه در میان نباشد که هردم تخته نردی دیگر بازی کند. اما گویا رهبر فرزانه به راهی میانه فکر کرده بود که نه سیخ بسوزد و نه کباب و حسن روحانی به صورتی کنترل شده؛ ظاهراً همان نقشی را بازی کند که «کودتاچی های فرضی تسلیم طلب» میتوانند بازی کنند. براستی در ذهن علیل این رهبر فرزانه چه میگذرد؟ آیا فکر میکند که تکرار پروژهٔ خاتمی و با همدستی خاتمی و رفسنجانی میتواند جای خالی پرچم تسلیم مطلق را بگیرد؟ مثلی ترکی هست که میگوید: « او آغاجلاری اودونا کسیبلَر» (آن درختها را برای هیزم بریده اند). تکرار پروژهٔ خاتمی به عنوان یک پروژهٔ سوخته؛ آن هم در شرایطی که هم رهبر فرزانه و هم تمامی اراذل و اوباش رژیم چه در لبنان و چه در درون میهن؛ هر لحظه شعار میدهند که رای مردم به حسن روحانی؛ به معنی رای مردم به ولایت وقیح است و در پشت رای بخشی از نفهمیدگان سیاسی پنهان میشوند که بوی بهشت را در پهن حسن روحانی جستجو کردند و باز هم برای چندمین بار به اشتباهی خیانت آمیز دچار شده و با باور به اینکه اگر به حسن روحانی رای ندهیم شخصی بدتر از او خواهد آمد (این بوق و کرنای تبلیغاتی بنیان تمامی تبلیغات کارچاق کنهای رژیم در درون و برون میهن بود). شاید اکنون بعد از اجرایی شدن تحریمهای سنگینی که حاکمیت آمریکا آنها را به عنوان «قانون» تعریف میکند؛ باید به این خوشباوران الکی خوش و چوخ بختیار که خوشیهای زندگیشان در بازیهای فوتبال و والیبال و رقص و شادمانی های مسخرهٔ خیابانی خلاصه میشود؛ فهمانده باشد که «هیچ مذاکره و سازشی در کار نیست».
باید اکنون فهمیده باشند که هر معامله ای با دو طرف تعریف میشود و یکی از این دو طرف در حال تکرار بازیهای سوخته است و طرف دیگر میلی به مذاکره ندارد و نیک میداند که تنها راه مذاکره به ذلت کشاندن طرف مقابل است.
جیغ و ویغ آمیخته با گریهٔ «عباس عراقچی» در برابر اجرایی شدن تحریمهای سنگین اخیر آمریکا که آنرا به شیوهٔ گفتمان فیلمهای شبه سیاسی هالیوودی «گامی اشتباه در زمانی اشتباه» خواند (اینجا)؛ نشان از درون پر تلاطم و نگران رژیم اسلامی دارد. جیغ عباس عراقچی را باید همان «جیغ رهبر فرزانه» تلقی کرد.
راستی ای رهبر فرزانه... چرا همه چیز اینطوری وارونه شده؟ چرا دیگه بازیهات خریداری نداره؟ یک روز رای گرفتن با پخش پرتقال و سیب زمینی و روزی دیگر با وعدهٔ «کلید زنگ زده»؟ آیا هنوز مغز علیلت معنی «شکست استراتژیک» رو نمیفهمه؟ آیا فکر نمیکنی که وقتی روباه از سوراخ بیرون اومد؛ دیگه بهش رحم نمیشه و سرنوشتش فقط مرگه؟ آیا فکر میکنی که سیاستمدارهای کهنه کار هم مانند یک عده الکی خوشی که به چند کیلو سیب زمینی و کلید زنگ زده رای میدهند؛ احمق هستند و به کلید زنگ زده دل خوش میکنند؟ آیا فکر میکنی که آنها هم مثل این الکی خوشها با والیبال و فوتبال حال میکنن؟ یا اینکه از درآمد والیبال و فوتبال «مالیات» جمع میکنند؟
طبق اخباری که همهٔ خوانندگان آنرا میدانند؛ رژیم اسلامی به همراه روسیه و چین ماهیانه نیم میلیارد دلار کمک نظامی به رژیم اسد ارائه میدهند که شامل حقوق مزدوران لبنانی و عراقی شیعه مسلک و مزدوران «شبیحه» و هزینه های ارتش رژیم بشار اسد است. برای آمریکا و اروپا؛ «سوریه هرچه سوخته تر و ویرانتر؛ بهتر»؛ اما برای رژیم اسلامی چطور؟ حتی اگر حلب نیز بازپس گرفته شود با آن چکار میتوانند بکنید؟ آیا آن قدرت مالی وجود دارد که سوریه را از نو بسازند؟ چند سال طول کشید که ویرانیهای پیروزی در جنگ ۳۳ روزهٔ لبنان را ترمیم کنند؟ با این نمونهٔ لبنانی؛ ترمیم ویرانیهای پیروزی در سوریه چه مدت طول خواهد کشید؟ البته هنوز ویرانیها کامل نشده اند؛ درست است که آمریکا و اروپا در رابطه با روند مسائل خاورمیانه دچار مشکل هستند؛ اما این دلیل نمیشود که رژیم اسلامی رهبر فرزانه برندهٔ میدان خواهید بود؛ زیرا همان آمریکایی که دچار مشکلات است؛ همزمان میتواند رژیم اسلامی را در ابعاد وسیعی تحریم کند و خودش نیز آسیب ببیند؛ ولی همچنان توانایی ادامهٔ نبرد را دارد.
پرسش دیگر اینکه بازپس گرفتن حلب یک چیز است و نگه داشتن آن چیزی دیگر است و ازدست دادن دوبارهٔ آن بسیار ویرانگرتر خواهد بود. مگر حلب دستتان نبود؟ برای از دست دادنش چقدر هزینه کردید؟ برای بازپس گرفتنش چقدر هزینه لازم است؟ برای نگهداشتنش چقدر هزینه لازم است؟ و در نهایت برای از دست دادن دوباره اش چقدر میتوانید هزینه کنید؟ چرا این بازی طراحی شده از سوی رهبر فرزانه و اتاقهای فکری عریض و طویلش تنها و تنها «هزینه بَر» هستند؟ راستی برای اینهمه هزینه؛ منابع درآمدها کجا هستند؟ اکنون ۲۴ سال از ویرانی خوزستان میگذرد؛ چند درصد از ویرانیهایش ترمیم شده است؟ یا اینکه تنها هنرتان این بوده است که خوزستان را به «موزهٔ جنگ ۸ ساله» تبدیل کنید و به بازیچهٔ بازیهای احمقانهٔ «المپیک راهیان نور» تبدیل کنید؟
شاید بعضیها چنین بیندیشند که اگر میگذاشتند که رفسنجانی بیاید و انتخاب شود؛ وضعیت خیلی عوض میشد؛ من میگویم که هیچ فرقی نمیکرد؛ چونکه غرب دیگر به دنبال بازی کردن نیست و مذاکرات را تا سطح یک کار اداری معمولی پایین آورده است و در طول مذاکرات بی ثمر چندین ساله؛ غرب نشان داده است که از موضع تهاجمی رژیم خوشنود است؛ زیرا این موضع هرچه ریشه دارتر میشود به فرهنگ حکومتی تبدیل میگردد و بازگشت از آن برای رژیم سخت تر و بسیار پر هزینه تر خواهد بود. یک جملهٔ سیاسی هست که میگوید: «به دشمن همان چیزی را بدهید که دوست دارد به او داده شود» و غرب «نمایش سرسختی» را به رژیم هدیه کرد و از آن پلکانی برای رسیدن به ویرانی تدریجی زیرساختهای اقتصادی ایران ساخت.
اکنون رژیم در عطش «فتح حلب» میسوزد و سر از پا نمیشناسد. تمامی نیروهای رژیم در این راستا بسیج شده اند و فکر میکنند که اگر حلب را پس بگیرند؛ میتواند در مذاکرات بعدی نقش مهمی داشته باشد. اما رهبر فرزانه هنوز نفهمیده است که قرار نیست مذاکره شود؛ بلکه قرار است که رژیم همچنان در بازی از دست دادن و بازپس گرفتن حلب باقی بماند و دار و ندار خود را در این راه ببازد. آن سخنی که در سوریه زده میشود؛ بسیار عملی تر از آن سخنی است که در مذاکرات ۱+۵ زده میشوند. در مذاکرات هسته ای؛ معمولاً چند نفر با چند کیف دستی در یک اتاق مینشینند و برای همدیگر قصه میگویند؛ اما در سوریه سخن گفتن مفهوم دیگری دارد. سخنان در سوریه از لولهٔ تفنگ بیرون می آیند. از کیف بدستهایی که از لحظهٔ سوار شدن به هواپیما تا اعلام نتایج مذاکرات زیر فلاشهای دوربینها قرار دارند خبری نیست. در مذاکرات مسلحانهٔ سوریه رژیم اسلامی را وادار کردند که حسن نصرالله را که پیش تر از اینها حتی از طرف مردم سنی مذهب سوریه به عنوان یک رهبر مومن و مبارز شناخته میشد را از لانه بیرون بکشند و در میان سنی مسلکان بی آبرویش کنند. در سوریه بود که رژیم مجبور شد حزب الله لبنان و آخوند حسن نصرالله را مانند یک گلوله هزینه کند. مذاکرات مسلحانهٔ سوریه؛ مسیر هزینه کردنهای عملی است و اینگونه نیست که سعید جلیلی برود و بیانیه بخواند و صحیح و سالم به خانه بازگردد و نامزد ریاست جمهوری شود.
اکنون همهٔ بازیگران بین المللی و منطقه ای در حال آماده شدن برای نبردهایی سهمگین (مذاکرات مسلحانه) در دو شهر بزرگ حلب و حمص هستند. همهٔ طرفها میگویند که این نبردها مهمترین نبردهای تاریخ شورشهای سوریه خواهد بود. اما من این نبردها را نه به خاطر فتوحات و شکستهای ظاهری آن مانند از دست دادن حلب و یا بازپس گیری آن؛ بلکه به خاطر هزینه های سنگینی که رژیم اسلامی در این نبردها متحمل خواهد شد مهم میدانم. بازیهای سیاسی مسابقهٔ «دو صد متر» و یا حتی «مسابقهٔ ماراتون» نیست؛ بلکه مسابقهٔ دویدن در هزاران کیلومتر است. جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان؛ چه با فتح حلب؛ و چه در شکست برای بازپس گیری حلب؛ در مجموعه شرایط کنونی بازنده هستند. جیغ رهبر فرزانه که از گلوی عباس عراقچی (بلندگوی فرزانه) بیرون آمد؛ گویای شکست پروژهٔ «بازتولید پروژهٔ خاتمی» است.
کژدم
باید اکنون فهمیده باشند که هر معامله ای با دو طرف تعریف میشود و یکی از این دو طرف در حال تکرار بازیهای سوخته است و طرف دیگر میلی به مذاکره ندارد و نیک میداند که تنها راه مذاکره به ذلت کشاندن طرف مقابل است.
جیغ و ویغ آمیخته با گریهٔ «عباس عراقچی» در برابر اجرایی شدن تحریمهای سنگین اخیر آمریکا که آنرا به شیوهٔ گفتمان فیلمهای شبه سیاسی هالیوودی «گامی اشتباه در زمانی اشتباه» خواند (اینجا)؛ نشان از درون پر تلاطم و نگران رژیم اسلامی دارد. جیغ عباس عراقچی را باید همان «جیغ رهبر فرزانه» تلقی کرد.
راستی ای رهبر فرزانه... چرا همه چیز اینطوری وارونه شده؟ چرا دیگه بازیهات خریداری نداره؟ یک روز رای گرفتن با پخش پرتقال و سیب زمینی و روزی دیگر با وعدهٔ «کلید زنگ زده»؟ آیا هنوز مغز علیلت معنی «شکست استراتژیک» رو نمیفهمه؟ آیا فکر نمیکنی که وقتی روباه از سوراخ بیرون اومد؛ دیگه بهش رحم نمیشه و سرنوشتش فقط مرگه؟ آیا فکر میکنی که سیاستمدارهای کهنه کار هم مانند یک عده الکی خوشی که به چند کیلو سیب زمینی و کلید زنگ زده رای میدهند؛ احمق هستند و به کلید زنگ زده دل خوش میکنند؟ آیا فکر میکنی که آنها هم مثل این الکی خوشها با والیبال و فوتبال حال میکنن؟ یا اینکه از درآمد والیبال و فوتبال «مالیات» جمع میکنند؟
طبق اخباری که همهٔ خوانندگان آنرا میدانند؛ رژیم اسلامی به همراه روسیه و چین ماهیانه نیم میلیارد دلار کمک نظامی به رژیم اسد ارائه میدهند که شامل حقوق مزدوران لبنانی و عراقی شیعه مسلک و مزدوران «شبیحه» و هزینه های ارتش رژیم بشار اسد است. برای آمریکا و اروپا؛ «سوریه هرچه سوخته تر و ویرانتر؛ بهتر»؛ اما برای رژیم اسلامی چطور؟ حتی اگر حلب نیز بازپس گرفته شود با آن چکار میتوانند بکنید؟ آیا آن قدرت مالی وجود دارد که سوریه را از نو بسازند؟ چند سال طول کشید که ویرانیهای پیروزی در جنگ ۳۳ روزهٔ لبنان را ترمیم کنند؟ با این نمونهٔ لبنانی؛ ترمیم ویرانیهای پیروزی در سوریه چه مدت طول خواهد کشید؟ البته هنوز ویرانیها کامل نشده اند؛ درست است که آمریکا و اروپا در رابطه با روند مسائل خاورمیانه دچار مشکل هستند؛ اما این دلیل نمیشود که رژیم اسلامی رهبر فرزانه برندهٔ میدان خواهید بود؛ زیرا همان آمریکایی که دچار مشکلات است؛ همزمان میتواند رژیم اسلامی را در ابعاد وسیعی تحریم کند و خودش نیز آسیب ببیند؛ ولی همچنان توانایی ادامهٔ نبرد را دارد.
پرسش دیگر اینکه بازپس گرفتن حلب یک چیز است و نگه داشتن آن چیزی دیگر است و ازدست دادن دوبارهٔ آن بسیار ویرانگرتر خواهد بود. مگر حلب دستتان نبود؟ برای از دست دادنش چقدر هزینه کردید؟ برای بازپس گرفتنش چقدر هزینه لازم است؟ برای نگهداشتنش چقدر هزینه لازم است؟ و در نهایت برای از دست دادن دوباره اش چقدر میتوانید هزینه کنید؟ چرا این بازی طراحی شده از سوی رهبر فرزانه و اتاقهای فکری عریض و طویلش تنها و تنها «هزینه بَر» هستند؟ راستی برای اینهمه هزینه؛ منابع درآمدها کجا هستند؟ اکنون ۲۴ سال از ویرانی خوزستان میگذرد؛ چند درصد از ویرانیهایش ترمیم شده است؟ یا اینکه تنها هنرتان این بوده است که خوزستان را به «موزهٔ جنگ ۸ ساله» تبدیل کنید و به بازیچهٔ بازیهای احمقانهٔ «المپیک راهیان نور» تبدیل کنید؟
شاید بعضیها چنین بیندیشند که اگر میگذاشتند که رفسنجانی بیاید و انتخاب شود؛ وضعیت خیلی عوض میشد؛ من میگویم که هیچ فرقی نمیکرد؛ چونکه غرب دیگر به دنبال بازی کردن نیست و مذاکرات را تا سطح یک کار اداری معمولی پایین آورده است و در طول مذاکرات بی ثمر چندین ساله؛ غرب نشان داده است که از موضع تهاجمی رژیم خوشنود است؛ زیرا این موضع هرچه ریشه دارتر میشود به فرهنگ حکومتی تبدیل میگردد و بازگشت از آن برای رژیم سخت تر و بسیار پر هزینه تر خواهد بود. یک جملهٔ سیاسی هست که میگوید: «به دشمن همان چیزی را بدهید که دوست دارد به او داده شود» و غرب «نمایش سرسختی» را به رژیم هدیه کرد و از آن پلکانی برای رسیدن به ویرانی تدریجی زیرساختهای اقتصادی ایران ساخت.
اکنون رژیم در عطش «فتح حلب» میسوزد و سر از پا نمیشناسد. تمامی نیروهای رژیم در این راستا بسیج شده اند و فکر میکنند که اگر حلب را پس بگیرند؛ میتواند در مذاکرات بعدی نقش مهمی داشته باشد. اما رهبر فرزانه هنوز نفهمیده است که قرار نیست مذاکره شود؛ بلکه قرار است که رژیم همچنان در بازی از دست دادن و بازپس گرفتن حلب باقی بماند و دار و ندار خود را در این راه ببازد. آن سخنی که در سوریه زده میشود؛ بسیار عملی تر از آن سخنی است که در مذاکرات ۱+۵ زده میشوند. در مذاکرات هسته ای؛ معمولاً چند نفر با چند کیف دستی در یک اتاق مینشینند و برای همدیگر قصه میگویند؛ اما در سوریه سخن گفتن مفهوم دیگری دارد. سخنان در سوریه از لولهٔ تفنگ بیرون می آیند. از کیف بدستهایی که از لحظهٔ سوار شدن به هواپیما تا اعلام نتایج مذاکرات زیر فلاشهای دوربینها قرار دارند خبری نیست. در مذاکرات مسلحانهٔ سوریه رژیم اسلامی را وادار کردند که حسن نصرالله را که پیش تر از اینها حتی از طرف مردم سنی مذهب سوریه به عنوان یک رهبر مومن و مبارز شناخته میشد را از لانه بیرون بکشند و در میان سنی مسلکان بی آبرویش کنند. در سوریه بود که رژیم مجبور شد حزب الله لبنان و آخوند حسن نصرالله را مانند یک گلوله هزینه کند. مذاکرات مسلحانهٔ سوریه؛ مسیر هزینه کردنهای عملی است و اینگونه نیست که سعید جلیلی برود و بیانیه بخواند و صحیح و سالم به خانه بازگردد و نامزد ریاست جمهوری شود.
اکنون همهٔ بازیگران بین المللی و منطقه ای در حال آماده شدن برای نبردهایی سهمگین (مذاکرات مسلحانه) در دو شهر بزرگ حلب و حمص هستند. همهٔ طرفها میگویند که این نبردها مهمترین نبردهای تاریخ شورشهای سوریه خواهد بود. اما من این نبردها را نه به خاطر فتوحات و شکستهای ظاهری آن مانند از دست دادن حلب و یا بازپس گیری آن؛ بلکه به خاطر هزینه های سنگینی که رژیم اسلامی در این نبردها متحمل خواهد شد مهم میدانم. بازیهای سیاسی مسابقهٔ «دو صد متر» و یا حتی «مسابقهٔ ماراتون» نیست؛ بلکه مسابقهٔ دویدن در هزاران کیلومتر است. جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان؛ چه با فتح حلب؛ و چه در شکست برای بازپس گیری حلب؛ در مجموعه شرایط کنونی بازنده هستند. جیغ رهبر فرزانه که از گلوی عباس عراقچی (بلندگوی فرزانه) بیرون آمد؛ گویای شکست پروژهٔ «بازتولید پروژهٔ خاتمی» است.
کژدم
dorood. az Syria ke bogzarim har baar ke negahi be Egypt mi-andazam ah az nahaadam boland mishawad ke cheghadr bi-orzeh boodand in nezamiaane irani ke ejazeh dadand ghodrat az saltanat be akhond-ha beresad. kami nezaamiaane irani bayad sharm konand dar baraabare nezamiane Egypti.
پاسخحذفجناب کژدم درود بر شما
پاسخحذفجایی خواندم که دولت روحانی نمی خواهد به طور کامل باند احمدی نژاد را پاک سازی کند و می خواهد از افراد آن باند هم استفاده کند. آیا این صحت دارد؟ و بر فرض صحت چه دلیلی دارد؟ آیا از این باند می ترسند که دست به دیوانگی بزند و اسناد رو کند یا اینکه باند خامنه ای و باند رفسنجانی و باند نظامی امنیتی صفوی نوین به یک توافق همه جانبه دست یافته اند؟ و اگر صحت ندارد سرنوشت باند صفوی نوین بعد از اتمام دوره احمدی نژاد چه خواهد شد؟ آیا حذف خواهند شد؟ اگر ممکن است در مورد صفوی نوین اطلاعات بیشتری در اختیار ما خوانندگان قرار دهید.
ارادتمند شما، بهروز
درود بهروز گرامی
حذفنظریهٔ سوم درست است و باید بخشی از سبز مذهبی را هم به آن اضافه کگنید چون همگی به این نتیجه رسیده اند که «کیان اسلام» در خطر است. صفوی نوین با باند خامنه ای اختلاف چندانی ندارند و استراتژی هر دو «تمرکز قدرت در یک قطب» بود و هنوز هم که هنوز است میبینید که خامنه ای از منتقدین احمدی نژاد (گردانندگان نظامی-امنیتی پشت پردهٔ احمدی نژاد) میخواهد که «خدمات احمدی نژاد» را به هیچ نگیرند.
شباهت حسن روحانی با حسن کچل!
پاسخحذفشباهت حسن روحانی با حسن کچل در اینجاست که ۱- هر دو کثیف ٬ ۲- عده ای به دنبال شستشوی آنها هستند! البته حسن کچل بنده خدا فقط از لحاظ بهداشتی کثیف بود و با کمی صابون و شامپو کار تموم شد ولی این یکی حسن انقدر سابقه اش تیره و تار هست که اگر دوستان فعال در "ستاد شستشوی حسن" بجای مالیدن مواد شوینده به حسن، حسن رو به مواد شوینده بمالند، باز هم این بابا براق نخواهد شد
بهلول دربدر
ژنرال السیسی مصر و ژنرال قره باغی ایران. یکی قدرت را به مردم پس میدهد یکی قدرت را کت و بغل بسته به دشمنان تاریخی مردم می سپارد. اشک ادم در میاد.
پاسخحذف