۱۳۹۴ تیر ۱, دوشنبه

بگذارید مطلبی هم برای دل خود منتشر کنم. به یاد جنگاور Ramon Dekkers

نخستین اروپایی که در مسابقات جنگاوران Muay Thai  در سرزمینی بیگانه جنگید و مانند الماس درخشید و نامش برای همیشه
«الماس» ماند.
نام او همردیف «محمد علی کلی» در نبردهای Muay Thai است.

 Ramon Dekkers در سال ۲۰۱۳ میلادی در هنگام دوچرخه سواری؛ با پایین آمدن شدید فشار خون درگذشت.
نام همهٔ جنگاوران؛ «یاد باد».



اکنون جنگاوری از سرزمین ماد که بسیار جوان است؛ به این آوردگاه پیوسته است. مهم نیست که تا به آخر برندهٔ میدان نبرد باشد. مهم این است که در آوردگاه باشد.
«مکوان امیرخانی»؛ جنگاوری از کردستان ایران و زادهٔ کردستان عراق.



من از سخنانش لذّت بردم. امیدوارم که همیشه پیروز و جنگاور بماند. به قول خودش:
«زمانی که میبینی؛ مرکز جهان نیستی؛ پی میبری که پس... هر چه پیش آید... خوش آید .... چنین اندیشه ای است که به من اعتماد به نفس میدهد» (نقل به معنی).

کژدم

۲۵ نظر:

  1. کژدم نظرت درباره ورزش‌های رزمی چیست؟ میان کاراته و کونگ فو و تکواندو و غیره کدام بهتر است؟ چرا همه را به بازی‌های المپیک راه داده‌اند ولی کاراته را نمی‌پذیرند. آیا در کاراته «خشونت مرگباری» نهفته است؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی

      نخست اینکه «امروز»؛ «روز من» است. امروز من به هیچ چیز اهمیت نمیدهم مگر ماجرایی به نام «نبرد».
      «نبرد بی وزن شدن و پریدن» با «قوّهٔ جاذبه».
      نبرد «هوش» با «حماقت».
      نبرد «ذلّت» با «دلاوری».
      نبرد «سرعت» با «تنبلی».
      نبرد «ضعف» با «قدرت مقاومت».
      نبرد «آفرینش» با «مصرف کنندگی».
      نبرد «پیروی» با «آفرینندگی».
      نبرد میان «خدا بودن» و «بنده» بودن.
      نبرد میان «برده بودن» و «خدا شدن».
      اینکه چرا «کارته» را به المپیک راه داده اند و یا نداده اند؛ برای من مهم نیست. زیرا «نبرد» قانون پذیر نیست و آنهایی که برای نبرد قانون وضع میکنند؛ اهداف دیگری دارند. لذا اینکه «کاراته» اسرار مرگباری دارد و یا ندارد هیچ اهمیتی ندارد؛ زیرا نبرد یعنی کشتن و یا کشته شدن و پذیرفتن مسئولیت هر دو نتیجهٔ آن. من هرگز به هنرهای رزمی به عنوان «تفریح» نگاه نکرده ام و آموختن آن و ورزیده شدن در فنون رزمی برای من مفهومی کاربردی داشتند.
      شیوه های گوناگون نبرد نیاز به «ورزیدگی» دارد. امّا «نبرد» ورزش نیست. بلکه برای حذف دشمن است.


      امروز روز من است و در عنوان نوشته نیز گفته ام.

      نظر من در رابطه با «هنرهای رزمی» به عنوان کسیکه بیش از ۷ سال از زندگیم را در راه آموزش این هنر گذاشته ام و در واقع با این هنر زندگیها کرده ام؛ مشخص است. اینکه Ramon Dekkers نظر مرا جلب کرده است به هیچوجه تصادفی نیست.
      اگر شما و یا دیگر خوانندگان در «گل سرخ» و یا «خوشهٔ گندم»؛ «زیبایی» و یا «زندگی» میبینید ... من در هرچه که هست؛ چه در درون و چه در بیرون؛ یک چیز را میبینم؛ و آن «نبرد» است.

      حذف
    2. Ramon Dekkers یکی از خدایان «سرعت» (غلبه بر زمان) و گرفتن هرگونه فرصت از حریف و همچنین از خدایان «نترسی و بی باکی» در نبردهای کلاسه بندی شده به عنوان «نبردهای از راه نزدیک» بود. این نوع از نبردها روحیهٔ خاص خود را میطلبند و قابل مقایسه با «نبردهای از راه بسیار دور» نیستند.

      حذف
    3. نبردهای کلاسه بندی شده از راه «بسیار نزدیک بدون استفاده از سلاح» را «کشتی» مینامیم. اگر فاصله به اندازهٔ طول بازو از کتف تا نوک انگشتان باشد؛ میتواند «مشت زنی» نامیده شود و در فاصله ای اندکی دور تر «کاراته و تکواندو» باشد و ....
      اگر تسلیحات به آن افزوده شود؛ ماجرا به طور کلّی تغییر میکند.

      حذف
    4. کژدم ممنون برای توضیحاتت. روز نبرد بر تو و همه مبارزان مبارک باشه. من درجایی خوانده بودم که کاراته در اوکیناوا نزد بوداییانی آغاز شد که اجازه حمل سلاح نداشتند و به ناچار باید بدن خود را طوری پرورش می‌دادند که هر نقطه آن خودش یک سلاح باشه. در واقع این جماعت کاراته را در سنت سامورایی‌ها پرورش داده‌اند و یک کاراته‌کا یک نوع سامورایی فاقد شمشیر بود. برای همین هم ضربات کاراته اگر به هدف اصابت کنند غالبا کشنده هستند. ظاهرا به همین دلیل هم ورزش‌هایی چون تکواندو و بوکس و این اواخر ووشو و کونک فو به المپیک راه یافته‌اند ولی کاراته را به دلیل همان ویژگی بیشتر یک جنگ می‌دانند و نه یک ورزش. چون در صورتی که ضربه‌ای کنترل نشده به حریف اصابت کند باعث مرگ می‌شود.
      در ضمن ببین این وروجک هفت ساله ژاپنی چه سرعت و قدرتی را بطور همزمان به نمایش می‌گذاره. هدیه‌ای برای تو در روز نبرد

      https://www.youtube.com/watch?v=65QCHZDXKmA

      حذف
    5. ناشناس گرامی
      در همهٔ هنرهای رزمی؛ نقاط خطرناک بدن که با ضربه خوردن منجر به مرگ میشوند شناخته شده هستند.
      «کاراته» به مفهوم «مبارزه با دستهای خالی» است و برخی «اوکیناواته» را «پدر کاراته» به حساب می آورند. برخی نیز میگویند که نخستین بودائیانی که شاگردان «بودای ۲۸ اُم بودند» در اوکیناوا این هنر رزمی را رواج دادند و به همین دلیل «اوکیناواته» نامیده شد. داستانها در این زمینه ها زیادند. آمّا آنچه که مسلّم است «معبد شائولین سو» پدر تمامی هنرهای رزمی است. «کونگ فو» و «ووشو» و «تای چی» نامهای مختلف سبکهای گوناگون هنرهای رزمی چینی هستند. این سبکها نکات مشترک بسیاری دارند. مانند سبگهای گوناگون کاراته و یا تکواندو.
      آنچه که شما «کاراته سامورایی بدون شمشیر» نامیدید نام اشتباهی است؛ زیرا «کاراته» اساساً به به معنی «مبارزه با دستهای خالی» است؛ امّا سبک مبارزه بدون شمشیر ظاهراً باید همان «بوشیدو» باشد و معنی بوشیدو همان «سامورایی معنوی» (Spiritual Samurai ) است. تمامی اساتید نامدار و صاحب سبک در «کاراته» شاگردان و اساتید بزرگ «بوشیدو» بوده اند. مانند «استاد ماسو تاتسو اویاما» بنیانگذار سبک «کیو کوشینکای» و استاد فرهاد وارسته بنیانگذار سبک «کان ذن ریو کاراته دو» در بوشیدو پرورش یافته اند.
      به نظر من نباید در این رابطه دچار «فرقه گرایی» شد و بحث «شیعه» و «سنّی» راه انداخت. به عنوان مثال اکنون سبکهای بسیار زیادی در هنرهای رزمی مطرح هستند که بسیار کاربردی و خطرناکند. از جملهٔ آنها سبک «کراو ماگا» که بنیانگذارش یکی از یهودیان اروپای شرقی در جنگ جهانی دوّم است. این سبک که به نام «کراو ماگا» شناخته میشود سبکی بسیار مرگبار است.
      آنچه که برای من مهم است؛ «مطالعهٔ سبکهای گوناگون نبرد» است. امّا آنچه که «اصالت طبیعی دارد»؛ خودِ «نبرد» و «غریزهٔ نبرد» است.
      در آیین بودایی؛ بودای بیست و هشتم که به دو نام «بودهی داروما» و «داروما تائیشی» (بودای جنگاوری) شناخته میشود. آیین «Zen» (مدیتیشن نوع بودایی) برای پروراندن «شیوه های نبرد» بکار گرفته شده است. آیین بودایی نخستین (بودای شاکیامونی = سیذارتا گوتاما بودا) که اهل «نپال» بود؛ در آیین «داروما تائیشی» به بر رسی «نبرد» و شیوه های نبرد انفرادی و تن به تن متمرکز شده است. لذا به جای اتلاف وقت در «فرقه گرایی» باید به آنچه که «روح نبرد = طبیعت نبرد» و مطالعهٔ انسان از دیدگاه «جنگی» تمرکز نمود و از همگان آموخت.
      در «آیین نبرد»؛ هیچگونه «وحی آسمانی» وجود ندارد. بلکه؛ هر چه که هست؛ «دانش ناب» است.

      حذف
  2. کژدم شنیده ام که جهانگیری معاون روباه هم به خیل دزدان پیوسته. انشاء الله ساعتش خیر باشد. مملکت امام زمان خیر و برکاتش زیاد است. خدا بسر شاهد است تا امام زمان را داریم. هیچ غمی نداریم. تا اسلام ناب را داریم. هیچ فسادی تهد یدمان نمی کند. تا ایت الکرسی را داریم. تهد ید های خارجی هم همه حرف مفتند.لاکن این ملت هنوز قدر اسلام را نفهمیدند. لاکن محمد رضا دزد بود. فاسد بود.مملکت را ویرانه کرده بود. لاکن. معنویات را باید زنده کرد لاکن. لاکن اسلام عزیز در خطرهه لاکن. کژدم من به این نتیجه رسیده ام که اسلام من دراری محمد عبد الله همه چیز در ان جایز و بقول خود شان مباح است. و تنها چیزی که در ان ارزش ندارد. و واقع از تمام اشیاء روی زمین بی مقدار تر است. انسان است. اری اسلام انسان ها را انسان نما یا بقول تو انسان سان می کند. البته انسان نما که چه عرض کنم. نمی شود یک مسلمان را با نئاندرتال مقایسه کرد.

    پاسخحذف
  3. گژدم جان شما گقتید . اس300 رو دیگه نمیسازند و به سد علی هم نمیدنا. دقیقن روسیه بعد 5 /6 ماه از گفته جدیدشون که گفته بودن میدیم -همینو گفته. این ملاهارو سر کار گذاشته پوتین.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      آخرش این S300 رو زمانی که کلّی «حفره» توی نرم افزارش برای نفوذ F35 و سایر تسلیحات آماده کردند به «الدنگ فرزانه» و «کُدها»ی آنرا را به اسرائیل میدن.

      حذف
  4. آنچه که در رابطه با «هنرهای رزمی» تحریف شده است؛ اینکه: «هنرهای رزمی» را به عنوان «ورزش» مطرح میکنند و این یک دروغ بی شرمانه است.
    «هنرهای رزمی» آموزش فنون برای آماده شدن؛ برای «جنگیدن» و «حذف فیزیکی دشمن» هستند. چیزی به نام «ورزشهای رزمی برای مشهور شدن» در میان «عاشقان خشونت» که حتی لیاقت درگیر شدن با یک «معتاد بی سر و پا» را ندارند؛ امّا حاضرند صدها هزار تومان و یا صدها «یورو» و یا «دلار» برای تماشای لت و پار شدن دو نفر بپردازند نیست. امّا اگر آن «دو جنگاور» برای «لت و پار شدن» آماده اند؛ برای آنها باکی نیست؛ زیرا «کاسهٔ ریسک مرگ» را سر کشیده اند و اگر بهای مرگ خویش را «دهها هزار دلار» تعیین کرده باشند؛ نشانهٔ «حماقت» آنها است که «دلاوری» خود را برای به نمایش گذاشتن در برابر «ترسوها» چنین ارزان میفروشند.
    هنرهای رزمی؛ برای روبرو شدن با دشمن و به گور سپردن دشمن؛ تولید شده اند.

    نمیدانم که در کجا خوانده ام؟ ولی احتمال میدهم که در یکی از آثار «فرانتس کافکا» بوده باشد که وضعیت یک دوندهٔ «ماراتون» که نخستین شخصی بوده است که به پایان خط مسابقه رسیده و شایستهٔ «مدال طلا» بوده است؛ از طرف خبرنگار مورد پرسش قرار میگیرد:

    خبر نگار: اکنون که به عنوان نخستین نفر به خط پایان مسابقه رسیده ای و «مدال طلا» خواهی گرفت .... چه احساسی داری؟

    دوندهٔ برندهٔ ماراتون: احساس میکنم که خیلی خسته هستم.

    این آن پاسخی است که «اندیشهٔ کافکایی» با اتکا به «تبدیل شدن نبرد؛ به مسابقهٔ نمایشی» به خورد ما میدهد (پوچ انگاری زندگی). در حالیکه «مسابقهٔ دو ماراتون المپیکی»؛ فقط یک مسابقه است و روح اصلی «دوندهٔ واقعی ماراتون » از آن گرفته شده و به «پوسته ای نمایشی و بی ارزش» تبدیل گردیده است.
    ارزش واقعی آموزش هنر رزمی؛ در آماده شدن برای «حذف دشمن» نهفته است و نه یک نمایش.

    پاسخحذف
  5. نبرد بی وزن شدن و پریدن» با «قوّهٔ جاذبه».کژدم عزیز. جمله قبل از خودته. منو دقایقی زیادی بفکر برده. لطفن پاسخ بده.1-به من الهام شد شما به رمز جمله ایکه نوشتی . حتمن رسیدی. ممنون اگه جواب بدی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      آیا شنیده اید که میگویند:
      «مُرد و راحت شد».
      آنکه از همه چیز «بمیرد» .... میتواند پرواز کند.
      مانند «بودا»

      حذف
    2. ممنون از پاسخ پر محتوایتان.

      حذف
  6. شهر نجران عربستان در آستانه سقوط قرار گرفت...
    .
    .
    .
    درگیری‌ها میان ارتش یمن و نظامیان آل‌سعود افزایش پیدا کرده بطوری که انفجارهای شدید در فاصله 10 کیلومتری شهر نجران، این بحران امنیتی تشدید شده است. فرودگاه نجران هم توسط ارتش یمن و انصار الله مورد هدف حمله موشکی قرار گرفته اند.
    اگرچه نظامیان سعودی مانع از ورود مردم به داخل شهر شده و برق برخی مناطق قطع شده است، اما پایگاه‌های نظامی این شهر به محاصره نیروهای یمنی درآمده و احتمال می‌رود این شهر توسط نیروهای یمنی سقوط کند.
    پ ن 1: بافت جمعیتی شهر نجران را شیعیان اسماعیلی تشکیل میدهند که همپیمان انصار الله هستند.
    پ ن 2: شهرهای عسیر و جیزان هم که بافت عمده شیعیان زیدی و اسماعیلی دارندهمپیمانی خود را با انصار الله اعلام کرده اند و خواهان جدایی از عربستان شده اند.
    پ ن 3: شهرهای نجران، عسیر و جیزان حدود 80 سال قبل در جنگ بین حکومت شیعی (امامیه) یمن و آل سعود، توسط سعودی ها از یمن جدا شده و به اشغال عربستان درآمده اند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      زیاد ذوق زده نشو. .... نظرت را که «کپی پیست» یکی از وبسایتهای «شلغم نیوزی است» را ۵ یا ۶ بار نفرست. مطمئن باش که اگر فحاشی نباشد؛ منتشر میکنم. فقط مسئله این است که یا کارمیکنم و نگاهی به وبلاگ نمی اندازم و یا در حال استراحت هستم.

      حذف
  7. ساخت مستندی در مورد مبارزان ی.پ.ژ توسط روسیه‌تودی + تصویر

    http://fa.firatajans.com/news/skht-mstndy-dr-mwrd-mbrzn-y-p-j-twst-rwsyh-twdy-tswyr

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      وحشت روسها از جریانهای «سلفی - جهادی» بسیار عمیق است.
      روسها دلشان برای کردستان نسوخته است .... بلکه در فکر ایجاد «سدّهای دفاعی» برای جلو گیری از نفوذ داعش به آسیای مرکزی هستند.

      حذف
  8. http://www.dw.com/fa-ir/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%AE%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B9%D8%B4/a-18535950

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. برخلاف آنچه که در «کشور تهران» و سایر مناطق «بشکن و بالا بنداز» میگذرد؛ زنان کردستان؛ مرزی برای نبرد با اندیشه های کثیف اسلامی نمیشناسند:

      http://www.dw.com/fa-ir/%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D9%88-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%85%D8%B1%DA%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%A8%D9%87%D9%87-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B9%D8%B4/av-18535833

      حذف
  9. کژدم من چند سالی است که برای مردن تلاش میکنم ولی موفق نمیشم. لطفا پندی به من بده.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      پذیرفتن مرگ بسیار سخت است و اگر موفق نشده اید؛ تقصیر شما نیست. تلاش نمودن برای «مرگ» کار هر کسی نیست و گرنه؛ همه «بودا» می شدند.
      من نیز بسیار تلاش کردم؛ امّا تاریخچهٔ زندگی دوران نوجوانی و جوانی من به عنوان یک vigilante مرا به به «باتلاق سیاست» کشانید. من نیز شکست خوردم.
      «بی وزن شدن» و «بودا» شدن و «غیر قابل دسترس شدن» .... نتیجهٔ تلاش نیست؛ بلکه «پیش زمینه» میخواهد. آن «پیش زمینه» با تلاش به دست نمی آید؛ بلکه باید با آن زاده شوی. آدمی که نصفه نیمه به دنیا آمده است؛ با کمی؛ «کمتر» و یا «بیشتر»؛ همچنان مسیر زندگی «نصفه؛ نیمه» را خواهد پیمود.
      هرگاه دیدید که یک Down Syndrome تبدیل به انشتین شد؛ آنگاه من و شما نیز میتوانیم؛ به «مرگ از وابستگیها» برسیم.

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      بگذارید این داستان را اندکی بیشتر توضیح دهم. زمانی که من به گذشتهٔ خود نگاه میکنم؛ میبینیم که من همیشه یک vigilante بوده ام؛ لذا به «طبیعت خود» احترام میگذارم؛ نه به دلخواه؛ بلکه از روی «دلخواهی اجباری». من زمانی را که «دبیر ریاضی» به خاطر عقاید کثیف «شیعی» خود؛ یک «بچّه ارمنی» را از کلاس درس محروم میکرد و یک شب؛ زمانی که با چند پاکت پر از میوه راهی خانه اش بود تا با «مِهر پدری»؛ «توله هایش» را غذا بدهد؛ و ناگهان یک توبره به سرش کشیده شد و مثل سگ کتک خورد و زوزه کشید و دو دستهایش شکست و چندین ماه نتوانست وجود کثیفش را به مدرسه برساند؛ همچنان لذّت میبرم.
      من همینی هستم که زاده شده ام. پس به طبیعتم احترام میگذارم.

      حذف
    3. من بر روی «قیصر» به تفسیر اخلاقی و یا فرهنگی؛ اهمیت نمیدهم. برای من «قیصر» مردی است که پاشنه های کفشش را میکشد؛ «تیزی» اش را بر میدارد و مانند یک «گرگ بیابان» به دنبال سرنوشت خود میرود.
      برای من قهرمان داستان «رضا موتوری» داستان «گرگ تنهایی است که صدایش بی صداست» و قهرمان فیلم «کندو» داستان مردی است که بر روی زندگیش حتی حاضر است با رفتن به «رستوران ها» و خوردن غذا و نپرداختن پول؛ تا حد مرگ کتک بخورد و بمیرد. من با داستان زندگی «آقا محمد خان قاجار» هرگز برخورد اخلاقی نمیکنم. من او را مردی میشناسم که:

      هرگز نیارمیدند آن چشمهای تیزبین.... هرگز در او نخُفت آن شور زندگی که در آویختن با مرگ است....
      هرگز آن کودک تحقیر شده؛ تحقیر نشد.... با آنکه زندگی اش را... شور عاشقانه زیستنش را از او گرفتند....
      زندگی عاشقانه اش را به گور سپردند....اما او از زیر صخره های نبرد رویید.
      هی..... با تو اَم.... او را میشناسی؟.... او کوهی بود که از قعر دریاها برخاست... نامش آقا محمد خان قاجار بود.
      چی....؟ چه گفتی...؟ از او متنفّری....؟..... در آینه خود را بنگر که... هنوز در زیر لحاف خفّت خوابیده ای.....

      من «چنگیز خان بزرگ» را اینگونه میبینم:


      هرگز نیارمیدند آن چشمهای نگران.... چشمهای جهان بین.... هرگز در او نمرد آرزوی نیکبختی قومش.....
      آن بردهٔ جوان هرگز برده نبود..... او از دیوار چین گذشت که صدها سال بود برای بازداشتنِ او میساختند....
      به فرمان او سربازانش... آنان که بر اسبهای کوتاه سواری میکردند.... تا آخرین قلزوم تاختند..... به فرمان او هرگز خون مغول ریخته نشد...... او مردی از تبار فولاد بود....
      چی...؟ او را هم دوست نمیداری...؟ .... اِمل سایین را چطور...؟... میدانم که دوستش داری ای ناقلا.....

      و ... «امپراتور ناپلئون بناپارت» را اینگونه میبینم:


      هرگز نیارمیدند آن چشمها ... زیرا که چشمهای امپراتور بودند.... آیا حتی میتوانی تصور کنی.... فقط تصور کنی... نه هیچ چیز دیگر... که جمهوری فرانسه... جمهوری که نتیجهٔ آرزوهای قرن بود... به امپراتوری بدل شود؟.... آیا در ذهن تنبل و کوچکت میگنجد؟...... آه.... میدانم که او را نیز دوست نداری.

      دیدگاه «اگزیستانسیالیستی» من بر «تئوری گرگهای تنها» استوار است.
      بدینسان است که از «چُس ناله های کافکا» و «بوف کور» بیزارم.


      حذف
  10. گرگ تنها. بودا چه خسوسیاتی داشت که بودا شد؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هر وقت از عرق خوری و ثروت باد آوردهٔ پدری آزاد شدی؛ از «بودا» بپرس.

      حذف