۱۴۰۴ مهر ۱۷, پنجشنبه

خطاب به آقای «مراد اوباما وِیسی»

 حتماً با سخنرانیهایِ غرّایِ «امام حسین اوباما» آشنایی دارید؟! اگر ندارید سخنرانیهایش را گوش کنید. جملاتی آتشین؛ امّا بی محتوا؛ که ظهورِ یک «شارلاتان» را رقم زد و آمریکاییها به او رأی دادند. امّا چیزی بدست نیاوردند.

سخنرانی امروزِ آقای «مراد اوباما ویسی»؛ حتّی بسیار بی محتوا تر است.


ایشان فکر میکنند که اگر صدایشان را مانندِ «انگلها در مساجد» بالا و پایین ببرند. سخنانشان تأثیرگذار خواهد بود. امّا مشکلِ ایشان این است که سُخنی برایِ گفتن ندارند. ۱۰ ها بار کلمهٔ تغییر را بکار میبرند. امّا نمیگویند که این تغییرِ مشعشع برایِ رسیدن به چه چیز است؟
آیا منظورشان «دفترچهٔ دورانِ اضطرار» است؟ آیا ایمان آوردن به «شازده فیل خان» است؟ که ایشان نیز به غیر از همین مزخرفاتی که آقایِ «مراد اوباما وِیسی» بلغور میکنند حرفی برایِ زدن ندارد.
بیایید و به مردم و بویژه آن ۶۰ درصدی که همیشه گفته اید «زیرِ خطّ فقر» هستند؛ امیدهایِ ملموس بدهید. 
من(کژدم) امیدهایِ ملموس را بر شمرده ام. اگر اندیشه هایِ «کژدم» راهنمایِ راه باشد؛ به هر آنچه که گفته ام؛ عمل خواهد شد و «وعده هایِ سَر خرمن» نیستند.
اگر وعده هایِ «کژدم» را نمی پذیرید؛ بیایید وعده هایِ ملموسِ خود را بدهید.
آیا گفتنِ اینکه «مردم خُنثی هستند»؛ توهین است؟ آیا گفتنِ اینکه «مردم آماده نیستند» توهین است؟
نَه؛ به هیچ وجه.
اینکه مردم «تغییر میخواهند»؛ جملهٔ درستی نیست. بلکه باید گفت: «مردم آرزو میکنند که تغییراتی بوسیلهٔ دیگران» برایشان در سینیِ طلایی آورده شود.
همین «ساکنینِ ایران» که شما آنها را «مردم» می نامید بودند که در «جنبشِ ملّی مهسا» حدّ اکثر اینکه به عنوانِ «تماشاچی» در پیاده روها می ایستادند و گرنه «جنبشِ ملّی مهسا» ظرفیتِ تبدیل شدن به یک جُنبشِ ۱۰ ها میلیونی را داشت. امّا همین هایی که شما «مردم» میخوانید؛ مثلِ «ماستِ وارفته» عمل کردند. باید اینرا توی صورتشان گفت تا «شرم کنند».

آقای «مراد اوباما وِیسی»؛ با اینگونه سخنرانیهایِ غرّا امّا بی محتوا؛ نمیتوان موجوداتِ «خنثی» را به عناصرِ «فعّال» تبدیل کرد.
برایِ فعّال کردنِ مردم باید «امیدهایِ ملموس» بدهید. تلاش نیز نکنید که «شازده فیل خان» را به عنوانِ «تنها راه امید» به پاچهٔ مردم فرو کنید.

کژدم

۱۴۰۴ مهر ۱۴, دوشنبه

قوانینِ «دورهٔ اضطراریِ گذار» پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی

 تمامی دلایلی که ایدهٔ «سرنگونیِ رژیمِ شیعی» را یک ضرورت قلمداد میکنند؛ ایجادِ «تغییراتِ ریشه ای»  در جهتِ زمینه سازی برایِ یک «حاکمیّتِ مردمیِ پایدار» را می طلِبد. این تغییرات؛ مانندِ «بُر زدنِ یک دسته وَرَقِ بازی» و فروختنِ آن به نامِ «تغییراتِ انقلابی» نیست. بلکه انقلاب به معنیِ «تغییرِ بازی» با زَدن به زیرِ میزِ بازیهایِ کنونی و تغییرِ «زیر ساختها» و «قوانینِ بازی» است.
«دورانِ گذار» باید نمونه هایی از «تغییراتِ مُثبتِ مِیدانی» را به مردم نشان دهد و با این نمونه ها و نشانه ها؛ امید به آینده ای روشن  که با «حکومتِ مردمی» و «رفاهِ ملّی» عَجین شده است را به مُردم به ارمغان بیاوَرد. به قولِ معروف؛ دورانِ گذار باید «نمونه ای از خَروار» و «بهاری که سالِ نِکو» را نشان می دهد باشد و به مردم نشان دهد که «سَهمِشان در انقلاب کو؟» و برای چه «انقلاب» در دستورِ کار بوده و هَست و خواهد بود.
امّا باید پذیرفت که پس از سرنگونِ رژیمِ شیعی؛ واردِ نوعی از «دورانِ مَحاق» می شویم. لذا «رهبریِ انقلاب» باید در پِیِ «توانمند کردنِ مردم» برایِ رویارویی با این دورانِ مِه آلود است.
برخیها وعده میدهند که مُشکلات تا یکسال پس از سرنگونِ رژیمِ شیعی حلّ خواهند شد. زیرا صادراتِ نفت به شکلِ عادی باز خواهد گشت؛ تحریمها برداشته خواهند شد؛ شرکتهایِ خارجی بَرایِ سرمایه گذاری صف خواهند کشید؛ اینترنت آزاد خواهد شد و پوشش آزاد برایِ بانوان تضمین خواهد شد و به این ترتیب ایران به کشورِ «بُلبل و سُنبل و گلستان» تبدیل خواهد گردید.فقط کافی است که یک سال صبر کنید و یا شاید ضروری باشد که دوسال صبر کنید و شاید اندکی بیشتر.
مردم پیشِ خود خواهند پرسید که: یعنی همین؟
آنها در پاسخ خواهند گفت که: مگر یک زندگیِ عادی نمیخواستید؟... مگر در یکی دوسال و یا سه سال بهتر از این میتوان کَرد؟
برخی خواهند پرسید:
گیرم که عدّه ای توانستند ۳ سال صبر کنند؛ پس تکلیفِ آنهایی که همین اکنون «زیرِ خطِ فقر هستند» و یا «گور خواب» هستند در این ۳ سال انتظار چه میشود؟
آنها در «دفترچهٔ کذایی» خود که توسّطِ «تیزهوش خانها» نوشته و تنظیم شده است؛ حتّی یک «ویرگول» نیز به عنوانِ «اشارهٔ سمبلیک» به رفعِ مشکلاتِ «زیرِ خطّ فقری ها» و «گور خوابها» به «جملاتِ حقوقیِ پُر طمطراق ولی توخالیِ خود»؛ اضافه نکرده اند.
آنها برایِ اینکه «قشرِ محافظه کار»(بخوانید شیعیانِ کثیف) را نرنجانند؛ حتّی کلمات و نامها را تغییر داده اند (کَلَک شرعی). امّا فراموش شده هایِ ۶۰ درصدی هیچ ارزشی برایشان نداشته است.

پُرسش نخست این است که: 

آنهایی که دستشان به دهانشان می رسد؛ چه مرضی دارند که در پروژه ای شرکت کنند که باید در نتیجهٔ آن به «شِعبِ ابی طالب» سقوط کرده و به دُنبالِ پیدا کردنِ «سنگ» و «تَسمه» برایِ بَستنِ «سنگ به شِکمشان» سَگ دو بزنند؟ 

پُرسشِ دوّم این است که:

در این یک دوسال و ۳ سال؛ «گور خوابها» و «زیرِ خطِ فقریها» باید چه خاکی بر سرشان بریزند؟ همانهایی که کارشان از «شِعبِ ابی طالب» نیز گذشته است و تنها جایی که برایشان خواهد ماند؛ صحرایِ «بیافرا» در ایران است.

من(کژدم) سر فصلِ پیشنهاداتِ خود برای دورانِ گذار را به شرحِ زیر ارائه می کنم و امیدوارم که موردِ توجّه و مطالعه قرار گرفته و توسّط خوانندگان به تیغِ نقد سپرده شود و نَه «تیغِ شعار و فحّاشی»:

میدانیم که «اجاره بها» یکی از کمر شکن ترین هزینه هایِ هر خانواده است و این امر مختصِ ایران نیست و یک مُشکلِ بین المللی می باشد. در دورهٔ گذار و اضطرار شاید نتوان مردم را ثروتمند کرد؛ امّا می توان جلو فجایع را بوسیلهٔ «توانمند کردنِ مردم» گرفت.

۱- تا حدّ اقلّ ۳ سال؛ هیچ مالکی حقّ ندارد مستاجر را از محلِ سکونتِ استیجاری و یا محلِ کسب و کارِ استیجاری بیرون کُند و هیچ وکیل و یا دادگاهی حقّ ندارد که چنین حکمِ ظالمانه ای را تنظیم و یا صادر کند.

۲- تمامی «اجاره بها»ها تا ۳ سال «فریز» می شوند و هیچ مالکی حقّ ندارد که بر «اجاره بها» بیفزاید.

۳- بر اساسِ تاریخِ انعقادِ اجارهٔ ملک و قیمتِ دلار در همان زمان به عنوانِ «قیمتِ پایه» تعیین می شود و در صورتِ بالا رفتنِ ارزشِ پولِ ملّی؛ به همان نسبت از اجاره بها کاسته خواهد شد. امّا اگر پولِ ملّی تقویت نشود؛ اجاره بها در همان سطح باقی می ماند.
مالک میتواند پس از ۳ سال از مستأجر بخواهد که ملک اجاره ای را ترک و یا قراردادِ تازه ای ببندد.
قیمتِ پایه برایِ هر قراردادِ تازه ای بر اساسِ قیمتِ دلار و رُشدِ ارزشِ پولِ ملّی تعیین خواهد شد.

۴- تمامی بنگاههایِ دینی؛ اعم از اوقاف و سایرِ بُنیادهایِ غارت؛ ملّی اعلام شده و اگر کسانی به عنوانِ «مستأجر» در املاکِ این بُنیادهایِ غارت؛ چه به عنوانِ «سکونت» و یا «محلِ کسب و کار» دارایِ قرارداد هستند؛ پس از «ملّی شدنِ این بنگاههای غارت»؛ با تخفیفِ ۳۰ درصدی در اجاره بها؛ تا ۳ سال میتوانند در همان مکانها بمانند.
این تخفیف میتواند در جهتِ کَم کردنِ هزینه هایِ زندگی و کسب و کار؛ باعثِ رونق اقتصادی شود و از سویِ دیگر حکومتِ موقّت را برایِ پرداختِ هزینه هایِ خدماتِ دولتی پُشتیبانی کند.

۵- شهرداریها موظّف می شوند که از پیگردِ «دست فروشان» دست برداشته و محلّهای دستفروشی را از طریقِ ساختنِ کیوسک ها «زیبا سازی» نموده و از صاحبانِ استیجاریِ کیوسکها؛ مبلغی عادلانه برایِ «اجاره بها» دریافت کنند. این مبلغ توسّط افتصاد دانانِ شریف تعیین خواهد شد.

۶- همهٔ «روسپی خانه هایِ شرعی» در «روسپی خانه هایِ رَضوی» و «قُم» و سایرِ شهرها تعطیل و گردانندگانِ این «روسپی خانه هایِ شرعی»؛ به خاطرِ جنایاتِ شرعی؛ «حذف» می شوند و اموالشان «ملّی» اعلام می شود.

۷- در همان دورهٔ آغازین به کشاورزان و باغداران و جالیز داران؛ آموزش داده می شود که به چه دلایلی باید وامهایی را که از «دریاچهٔ آذربایجان» و یا «آبهایِ زیرزمینی» در سراسرِ کشور گرفته اند؛ باید بازپس دهند. تا آذربایجان را از تبدیل شدن به «کویرِ نمک» و سایرِ شهرها را از «فرونشستِ زمین» نجات دهند. این پروژه از طریقِ «آموزش و اِقناع» و همچنین «اجبار» انجام خواهد گرفت. کشاورزانی که نتوانند خود را با شرایط جدید وِفق دهند؛ میتوانند باغها و کشتزارهایِ خود را به «سرمایه گذاران» بفروشند و در عرصه هایِ دیگری سرمایه گذاری کنند.

۸- کولبران باید آزاد گذاشته شوند. امّا باید به آنها گفت که پس از برداشته شدنِ تحریمها و صادرات و وارداتِ آزاد؛ کسب و کارِ آنها کَساد شده و چه بسا از بین برود. لذا باید در زمینه هایِ دیگری باید تحتِ «آموزش» قرار گیرند(به عنوانِ مثال: امورِ مربوط به گردِشگری).

۹- همهٔ «انگلها» باید از مراکزِ آموزش اخراج شده و در صورتِ لزوم؛ توسّط مردم «حذف» شوند.

۱۰- تشکیلاتِ «سیاسی-نظامی- امنیّتی- اقتصادی» موسوم به «سپاه پاسدارانِ انقلابِ اسلامی» و تمامیِ زیر مجموعه هایَش از میان بُرده شده و عناصرِ انسانیِ آنها توسّط مردم یا حذف می شوند و یا از ایران اخراج می گردند.
اموالِ سازمانیِ این سازمانِ جنایتکار؛ بخشی به ارتش ملّی ایران منتقل شده و بخشهایِ اقتصادیِ آن مصادره میشوند تا بعدها به «سرمایه گذارانِ خصوصی» واگذار می شوند.

۱۱- همهٔ بانکها و بنیادهایِ مالیِ قلّابی مصادره شده و گردانندگانِ آنها حذف می شوند.

۱۲- تمامی کارخانه هایِ «تولیدِ انگل» در «قُم» و سایرِ شهرها تعطیل شده و انگلها باید خودشان تصمیم بگیرند که یا به عراق و افغانستان و پاکستان فرار کنند و یا توسّط مردم «حذف» شوند.

۱۳- زندانها بسته شده و همهٔ زندانیانِ سیاسی و عقیدتی آزاد می شوند. امّا زندانیانِ جنایتکارِ سابقه دار؛ حذف می شوند. زندانیانِ بزهکارِ زیرِ سنِ قانونیِ اضطراری (۱۸ سال)؛ آزاد می شوند.

۱۴- همهٔ اوباشانِ خیابانی اعمّ از «زورگیرها» و «سارقینِ حرفه ای» و همهٔ اعضایِ «جرائمِ سازمانیافته»؛ باید توسّط نیروهایِ مردمی حذف شوند.

۱۵- بنگاههایِ آموزشِ «گردشگری» و «میهمان پذیری» و شیوهٔ برخورد با «گردشگرانِ کشورهایِ خارجی» باید تشکیل شده و زمینه هایِ تجارتِ سالمِ «گردشگری» را مُهیّا سازند.

۱۶- باید مردم آموزش داده شده و تشویق شوند تا عرضهٔ محصولاتِ غذایی خانگی را به عنوانِ «Street Food» به گردشگران ارائه دهند.

۱۸- وظیفهٔ سازماندهیِ مراکز و بازارهایِ محصولاتِ خانگی به عهدهٔ استانداریها و شهردایها خواهد بود. این دو دستگاه همیشه به اعمالِ خشونت بر علیه مردم می پرداختند و باید نقشی نوین را بر عهده گیرند.

۱۹- نیروهایِ ارتش پس از تصفیهٔ آنها از وجود نَحسِ عناصرِ کثیفِ «شیعه مسلک» به عنوانِ تنها نیرویِ مسلّح برای دفاع از قانونِ اساسی و تمامیّتِ ارضی ایران شناخته خواهد شد.

۲۰- امنیّتِ داخلیِ شهرها و روستاها به طورِ موقّت به «جوانانِ محلّه» و یا هر نامیِ دیگری که میخواهید بنامید؛ سپرده میشود و پس از تشکیلِ «شهربانی» و «ژاندارمِری» به این ۲ نیرو سپرده خواهد شد.

مسائل کلان از قبیلِ «سفارتخانه ها» و «روابط با کشورهایِ همسایه» و سایرِ کشورها و بستنِ پیمان نامه ها؛ مسیرهایِ دیگری برایِ پیموده شدن دارند. که در اینجا به آنها نمی پردازم.

آن ۲۰ محوری که در بالا ذکر کردم؛ برایِ توانمند سازیِ مردم برایِ رویا رویی با «شرایط اضطراری» است.
سایرِ قوانینِ دائمی را در سلسله نوشتارهایِ «چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟» پِی خواهم گرفت.

کژدم



۱۴۰۴ مهر ۱۰, پنجشنبه

ضرورتِ استراتژیکِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی برایِ آمریکا

 اگر تا ۲ هفتهٔ پیش «سرنگونیِ رژیمِ شیعی» به عنوانِ یک ضرورت برایِ تأمینِ «امنیّتِ وجودیِ اسرائیل» و همچنین تأمینِ امنیّتِ «رَوندِ شکوفایی اقتصادیِ خاورمیانه» مطرح بود؛ امّا با مطرح شدنِ مسئلهٔ بازپس گیریِ «پایگاه بَگرام»؛ نابودیِ تمامیِ زیرساختهایِ نظامیِ رژیمِ شیعی و سرنگونیِ رژیم؛ به یک «ضرورتِ استراتژیکِ نظامی» برای مقابله با رفتارهایِ حکومتِ چین و روسیه تبدیل شده است.
فراخوانِ فرماندهانِ اَرشدِ نظامیِ آمریکا برایِ اِعمالِ «نظمِ نوین» در ارتشِ آمریکا و تغییرِ نامِ «وزارتِ دفاع» به «وزارتِ جنگ» و همچنین شعارِ «بازگشتِ آمریکا به خاورمیانه»؛ نشانه هایِ بارزی هستند که سرزمینِ ایران به عنوانِ یک «نقطهٔ استراتژیکِ سیاسی - اقتصادی - نظامیِ کلیدی» در استراتژی هایِ جدید آمریکا در رابطه با «خاورمیانه - چین - روسیه» تعریف شده است و باید به طورِ بنیادی تغییر کُند و رژیمِ شیعی باید به هر شیوه و قیمتی سرنگون شود.
تمامیّتِ چهارچوب ارضی ایران نیز بنا بر ضرورتِ «حفظِ ظرفیتهایِ ایران» از طرفِ اسرائیل و آمریکا تضمین خواهد شد.

کژدم


۱۴۰۴ مهر ۱, سه‌شنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش دوّم

 در این بخش؛ تناقض گویی هایِ آشکار و در نظر گرفتنِ «سود و زیانِ سامانهٔ گذار»(تشخیصِ مصلحتِ نظام) را به روشنی می بینید. «دفترچه نویس» در اینجا در تلاش است که با موضوعِ «قوانینِ گذشته» به «بند بازی» بپردازد. در حالی که این «دفترچه نویسان» باید از همین اکنون «قوانینِ موقّتِ دورانِ گذار» را بنویسند و از آن دفاع کنند. نَه اینکه از رویِ «تنبلیِ ذهنی» و یا «وعده هایِ سَرِ خرمن» به فکرِ شیره مالیدن به سرِ مردم باشند و به «مزخرف بافیهایِ پُر اِبهام» روی آورند.


همانگونه که در تصویرِ بالا می بینید؛ در آغاز گفته می شود که با سرنگونیِ رژیم قوانینِ رژیمِ سرنگون شده با انحلالِ قانونِ اساسی؛ به طورِ خودکار بی اعتبار نمی شوند؛ مگر آنکه ریشهٔ ایدئولوژیک داشته باشند. امّا اینکه چه کسی تصمیم میگیرد که کدامین قانین «ایدئو لوژیک» هستند و یا نیستند؟؟ مشخّص نیست. امّا در پایینِ صفحه؛ میتوانید ببینید که چه عاملی حرفِ اوّل را می زند؟ و آن عاملِ اصلی
حفظِ موجودیّتِ «سامانهٔ گذار» (تشخیصِ مصلحتِ نظام) است. همان اصلی که در همهٔ «احزابِ سیاسی» نیز حرفِ اوّل را می زند و درست به همین دلیل است که نمیتوان به «شعارها» و «وعده» هایِ احزاب اعتماد نمود. در واقع آنچه که باید موردِ بررَسی قرار گیرد؛ این است که آیا یک مادّهٔ قانونی میتواند طوری طرّاحی شود که «توازنِ منافعِ اجتماعی» را تضمین کُند؟ یا فقط برایِ تأمینِ منافعِ گروهِ ویژه ای است؟

این دفترچه تا پایانِ صفحهٔ ۱۸؛ دچارِ «تکرار گویی» است و سپ «دفترچه نویسِ تیزهوش» فراموش می کند که قرار است برایِ «دورانِ اضطرار» پیراهن بدوزند و ناگهان به صحرایِ کربلا می زند و بحثهای موردِ نیاز برایِ تدوین قوانینِ «پس از دورانِ گذار» را مطرح می سازد که فقط با این درد میخورد که «تیزهوش خان» (سعید«میرزاقاسمی»نژاد) بگوید که: «ما خیلی می فهمیم»؟؟!!


به این جدول نگاهی بیندازید؛ آیا اشاره به قوانینِ دورانِ «ثبات»است و یا دورانِ اضطرار؟
من با این «سرفصل هایِ قانونی» مُخالفتِ حرفه ای ندارم؛ زیرا فقط «سَر فصل» هستند. امّا هیچ ربطی ویژه به «دورانِ اضطرار» ندارند.
به عنوانِ مثال؛ آیا این «سامانهٔ گذار»؛ توانایی اجرایِ « قیمت واحدِ ارز» بر اساسِ «بازارِ آزاد» و «تعدیلِ قیمتِ سوخت» بر این اساس را دارد؟ اگر ندارد؛ این سرفصل به چه دلیلی در این جدول گنجانیده شده است؟

در صفحهٔ ۲۵ نیز همین مُشکل ادامه دارد:


یعنی اینکه «دورانِ اضطرار» و «ثبات» به صورتِ «مخلوط» فروخته می شود.

در مجموع؛ باید بگویم که نویسندگانِ دفترچه؛ هیچ دَرکِ روشنی از «دورانِ اضطرار» ندارند.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۳۰, یکشنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش نخست

 ۱۳ صفحهٔ نخستِ این دفترچه را میتوان «اساسنامهٔ سازمانی» و تعدادی «شعار» که اینچنین و آنچنان خواهیم کرد؛ به حساب آورد و من (کژدم) انتقاد از آنرا بی معنی و بی ارزش میدانم. زیرا توضیحِ ساختارِ سازمانی و تقسیمِ وظایف است و «شعار دادن» نیز به این خاطر که بر «کُلّی گویی» استوار است؛ قابلِ نَقد نیست. تنها کسانی میتوانند به آن انتقاداتی وارد کنند که عضوی از آن سازمان باشند و یا بخواهند تا تغییراتی در آن داده شود که بتوانند به عضویّتِ آن سازمان در آیند. لذا از صفحهٔ ۱۴ شروع می کنم:


همانگونه که می بینید؛ در این بخش؛ ۳ پیشنهاد ارائه شده است: «این» یا «ان» و یا ترکیبی از «این و آن» و گزینهٔ سوّم ترجیح داده می شود (ترکیبی از «این و آن») و سپس خاستگاهِ گزینهٔ ترکیبی و «امید بخش»بودنِ آنرا چنین توضیح می فرمایند:


در اینجا «ابهام آمیز گویی» و «دروغگویی» با یکدیگر ترکیب شده اند:

۱- اگر قوانینِ رژیمِ شیعی؛ از نطرِ بُنیادی و ماهوی با قوانینِ دورانِ «محمّد رضا پهلوی» تفاوت دارند؛ کدامین موادّ قانونی را از «این» و «آن» کَم میکنید تا بتوانید با وصله پینه کردن «قانونِ مُشعشعِ اضطرار» بسازید و همه را به آینده امیدوار سازید؟ (طرّاحانِ دفترچه در اینجا «لال» تشریف دارند.).
مانندِ اینکه بگویی: بله... ما میخواهیم «هویج» را با «نارنگی» ترکیب کنیم و برایِ اینکار باید یک کمی از این و آن کَم کنیم. به این دلیل که این دو حدّ اقل در یک چیز مشترک هستند و آن «رنگِ نارنجی» است.

۲- در رابطه با آنچه که «قانونِ جوامعِ اروپایی ۱۹۷۲» نامیده می شود نیز به صورتی آشکار دروغ میگویند. زیرا این قانون یک «قانونِ اروپایی» نبود و این بریتانیایی ها بودند که برای «هَمگِن» ساختنِ قوانینِ داخلیِ بریتانیا برایِ پیوستن به «جامعهٔ اقتصادیِ اروپا» تدوین کرده بودند و جنبهٔ «نمادین» نیز نداشت و بسیار هّم جدّی بود.(در آن زمان «اتّحادیهٔ اروپا» وجود نداشت و مُشکلات پس از ظهورِ «اتّحادیهٔ اروپا» آغاز شد.) و اینکه میگویند تعدادی را حذف کردند و تعدادی را حفظ کردند یک جملهٔ بسیار «مبهَم» آمیخته با «دروغ» است و اگر کسی بخواهد از این «ابهام» دَر آید؛ نمیتواند به «غضنفر»هایِ تدوین کنندهٔ این «دفترچه» اعتماد کند و باید خودش برود و «پرتقال فروش» را پیدا کند. البتّه برایِ کسانی که خود را «ذوب شده در شازده فیل خان» میدانند؛ کفایت می کُنَد.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۹, چهارشنبه

یک پیشنهاد برایِ آنهایی که میخواهند در آیندهٔ ایران نقشِ فعّالِ فکری داشته باشند

 به تمامیِ وقتی که صرفِ خواندنِ و گوش دادن به اخبار و نظریه پردازی ها نگاهی بیندازید و ببینید که تا چه حدّی شما را برایِ «ساختنِ ایرانِ نوین» پرورش داده اند؟ آیا واقعاً پرورش یافته اید و یا «شنیدن و خواندنِ اخبار و گزارشها» برایتان نقشی مانندِ «هروئین» و «سیگار» و «الکل» برایِ معتادان داشته است؟

آیا بهتر نیست که وقتتان را صرفِ مطالعهٔ مسائلی از این قبیل که پیشنهاد میکنم بکنید؟

۱- در ایران آینده؛ آیا روی آوردن به تکنولوژی پیشرفته؛ «آبادگر» خواهد بود و یا «ویرانگر»؟
- چه گروههایِ شُغلی و چه تعداد از مردم ایران با ورود و یا تولیدِ «تکنولوژی هایِ پیشرفته» از بازارِ کار خارج خواهند شد؟
- چگونه و با چه شیوه هایی میتوان این «به حاشیه رانده شدگان» را به ادامهٔ زندگیِ شرافتمندانه امیدوار نمود؟

۲- چگونه میتوان نه تنها از رُشدِ اختلافاتِ قومی؛ قبیله ای و عشیره ای کاست؛ بلکه این اختلافات را به صفر رسانید و به «ملّت» تبدیل شد؟

۳- چه تعداد «زبان» در ایران وجود دارند؟

- آموزش به زبانِ مادری؛ به چه ابزار و ملزوماتی نیاز دارد؟
- آیا چنین پروژه ای اِتلافِ وقت و سرمایه است؟ یا اینکه هزینه هایِ آن برایِ «رُشدِ فرهنگی» یک امرِ ضروری است و به هیچ وجه اتلاف به حساب نمی آید؟

۴- حذفِ «مالکیّت بر زمین» چه تأ ثیری بر اقتصادِ ملّی در سطوحِ اُستانی و ملّی میتواند داشته باشد؟
- آیا به «تأمینِ مسکن» کمک میکند؟
- آیا به رُشدِ کشاورزی کمک میکند؟
- و آیا هایِ دیگر.

۵- آیا میتوان «سازمانهایِ مَدنی» را جایگزینِ «احزاب» کرد؟

۶- آیا باید کار را به «کاردان»(تکنوکرات) سپرد؟ یا اینکه «کاردانها» باید در مسیرِ «استراتژیهایِ کلانِ تدوین شده» به کار گمارده شوند؟

اگر اندکی بیشتر فکر کنید؛ میتواند مسائلِ دیگری را نیز پیدا کرده و راهکارهایی برایشان تدوین کنید.

برایِ مطالعهٔ اینگونه مسائل؛ بهتر است که «متونِ آکادمیک» در هر مورد را مطالعه کنید و از مطالعهٔ «متونِ حِزبی» که آلوده هستند پرهیز کنید.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۶, یکشنبه

به بهانهٔ آقای «حاتم قادری»

 در ماههایِ اخیر؛ به صورتِ مکرّر می شنیدم که از آقایِ «حاتم قادری» به عنوانِ استادِ علومِ سیاسی و اجتماعی و بویژه «منتقدِ رژیمِ شیعی» و منتقدِ «ولایت فقیه» نام برده می شد و همچنان می شَود. لذا با خودم گفتم که بدونِ واسطه و تعبیرها و تفسیرهایِ دیگران با گوشهایِ خود بشنوم که چه خبر است.
نقطهٔ مرکزیِ سخنان ایشان مسئلهٔ «حاکمیّتِ ولایی» است که به صورتی «فلسفی» بیان می شود و میتوان گفت که از نظرِ ایشان؛ گرچه «جهان شمول» نیست؛ امّا بخشِ بزرگی از «گونهٔ انسانی» بر رویِ کُرهٔ خاکی؛ همچنان اسیرِ «حاکمیّتِ ولایی» است. امّا بخشهایی از «گونهٔ انسانی»؛ «حاکمیّتِ ولایی» را پُشتِ سر گذاشته و به «دموکراسی» راه یافته اند. البتّه به دلیلِ اینکه ایشان؛ «حاکمیّتِ ولاییِ احزاب» را «دموکراسی» میدانند؛ نشان از آن دارد که «آرمان شهرِ ایشان» شبیهِ همان چیزی است که در اروپا و آمریکا جریان دارد و گفتار و جُستارِ فلسفیِ ایشان بیش از این قدّ نمی دهد و راهِ دیگری متصوّر نیست. به همین دلیل است که من(کژدم) ایشان را در ردهٔ «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی میکنم. با این تفاوت که بسیاری از «طوطی هایِ دیگر»؛ «ولایتِ ایشان» را پذیرفته اند. زیرا از ایشان بسیار «قدّ کوتاه تر» هستند و به همین دلیل از ایشان به عنوانِ «مَرجع» یاد میکنند؛ بدون اینکه خودشان و شنوندگانشان را در «دستهٔ مقلّدین» تعریف کنند.
سخنانِ «فلسفی گونهٔ» ایشان را میتوانید به وفور در بحث هایِ «پَسا کانت»ی مانندِ  «جورج ادوارد مور» و بویژه در اندیشه هایِ «گُهربار فردریک ویلهلم نیچه» و دیگران در اروپا و بخشی از نظراتِ «ملّا صدرا» در رابطه با «مجتهد و مقلّد» که موجباتِ «تکفیرِ او» را رقم زد پیدا کنید. به همین دلیل من(کژدم) ایشان و مقلّدانِ ایشان را در «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی کردم.
از نظرِ آقایِ «حاتم قادری»؛ جایگزینِ پَس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ اگر «جمهوری» باشد؛ «مُضحِک ترین جمهوری» خواهد بود و اگر «پادشاهی» باشد نیز پس از مدّتی به یک حاکمیّتِ «ولایی» تبدیل خواهد شد. زیرا ایرانِ کنونی دُچارِ «چند صدایی» شده است و با وجودِ  این «چند صدایی»؛ نَه میتوان «جمهوری» ساخت و نَه «پادشاهی». امّا ایشان نمیگویند که این «چند صداییِ موجود» فقط «نقّ و نال» هستند. همان چیزی که در «موسیقیِ رَپ» و «هیپ هاپ» شاهدِ آن هستیم. آمیخته ای از «اعتراضاتِ بی انتها» و «ما میتوانیم هایِِ توخالیِ بی انتها» (هر ۲ در حدّ کلامِ اَخته) که هیچگونه «راهِ مشخّص» برایِ «برون رفت» و «ساختار سازیِ نوین» را ارائه نمیدهند.
اینگونه بحثها ظاهراً به عنوانِ بحثهایی که به رُشدِ «اندیشهٔ سیاسی» کمک میکنند؛ در «ویدیو کلیپهایِ یوتیوبی»  به صورتي بسیار تکراری منتشر میشوند؛ هیچ گونه ای از «ساختارِ نوین» را پیشنهاد نمی کنند و فقط «تعدادِ طوطی ها» زیاد شده اند.
ایشان در رابطه با «شازده فیل خان» میگویند که او موجودی نه تنها «ناتوان» است؛ بلکه آرزویِ قلبیِ او این است که «بگذارید زندگیَم را بکنم» که البتّه نیازی به «تحلیل گر بودن» ندارد و «شازده فیل خان» خودش گفته است که اگر خودش انتخاب میکرد؛ دوست داشت که «آشپز» بشود.(جایِ پُرسش دارد که چرا تا کنون نشده است؟؟؟!!!).
تنها چیزی که از آقایِ «حاتم قادری»؛ چشمِ کژدم را گرفت؛ «استقلالِ نظر» و «تسلّطِ ایشان» بر اجازه ندادن به «مُجریِ مصاحبه» است تا نتواند نظرِ خود را به ایشان دیکته کُند و روایت و تفسیرِ دیگرگونه ای از نظراتِ ایشان را بر دهانِ ایشان گذاشته و «حاشیه را به مَتن» تبدیل کرده و به عنوانِ «نظرِ آقایِ حاتم قادری» به شنوندگانَش بفروشد.
این شارلاتان بازی را در مصاحبهٔ ایشان با «شارلاتان عبدالله عبدی» و ساکت نمودنِ «شارلاتان عبدالله عبدی» بوضوح میتوان دید. 
نظرِ دیگرِ آقایِ «حاتم قادری» این است که اگر بخواهیم از این «بُن بست» بیرون آییم؛ که البتّه از نطرِ ایشان بسیار دیر شده است؛ این است «مردان و زنانی» ظهور کنند تا بتوان از این «مَغاک» بیرون آمد. یعنی اینکه برایِ «برون رفت از  حکومتِ ولایی» نیاز به «ولایتهای نوین» داریم.

امّا من(کژدم) برخلافِ آقایِ «حاتم قادری»؛ به این نتیجهٔ نهایی نرسیده ام که جامعهٔ ایران (به صورتِ عمومی) و «مردمِ ایران»؛ دچارِ «مرگِ مغزیِ سیاسی» شده اند. بلکه معتقدم که وضعیّتِ کنونی؛ «جامعهٔ ایران» را به «موجودیّتی بِکر» تبدیل کرده است که میتوان با پیشنهادهای نوین برایِ ساختنِ «ایرانی نوین» و فارغ از «کاپی پِیستِ مُدلهایِ موجود»؛ به جامعه ای بسیار فعّال تبدیل نمود.
نخستین گام این است که به مردم؛ «دروغ نفروشیم»؛ «آرزوهایِ بی بُنیاد» نفروشیم و آنها را برایِ بنیانگذاریِ «سیستمی نوین برایِ ملاقات با آینده» آماده سازیم. در چنین صورتی؛ تعدادِ «طوطیها» کَمتر و کَمتر خواهد شد و همهٔ چند صداییهایِ باقی مانده؛ «چند صداییهایِ استخوان دار» خواهند بود و من(کژدم) بَر آنَم.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۹, یکشنبه

یک پیشنهادِ عملیّاتی به «اسرائیل»

 نخست اینکه؛ این پیشنهادِ عملیّاتی هیچ ربطی به «طرحِ اِنسداد» ندارد و «طرحِ انسداد» ماجرایی دیگر است.
این پیشنهادِ عملیّاتی؛ بر این اساس است که رژیمِ کثیفِ شیعی؛ از «بمبهایِ خوشه ای» برایِ بمبارانِ مناطق مسکونی در اسرائیل استفاده کرده است و اوباشانِ «حوثی» را نیز به همین کار واداشته است.
این پیشنهاد در صورتِ عملیّاتی شدن؛ میتواند جهنّمِ واقعی را به سرِ سفره هایِ اوباشانِ پاسدار و بسیجی و نیروهایِ سرکوب بیاورد.
همچنین میتواند اوباشانِ رژیم را که در صورتِ «تهدید شدنِ مِیدانی»؛ دست به فرارشان بسیار خوب است را دچارِ تشویشِ روانیِ شدید نموده و «ریزشِ واقعی» و «فرار» را در میانِ اوباشانِ رژیمِ شیعه مسلکِ گورپرست کلید زده و مردم را برایِ سرنگونیِ رژیم امیدوار کُند. منظورم از «ریزش» این نیست که این بی شرفها به طرفِ مردم خواهند آمد؛ بلکه یا فرار کرده و یا کُشته و یا معلول خواهند شد.

پیشنهاد:

خانه هایِ سازمانیّ و مراکزِ مسکونی اوباشانِ سپاه و فرماندهانِ «اَرتشِ قلّابی» که تنها فرقشان با اوباشانِ پاسدار فقط در «تقسیمِ وظایف» است و همچنین نیرویِ انتظامی و امنیّتی و دستگاهِ فرمایشیِ قضایی و سایرِ نیروهایِ سرکوب را در فازِ دوّمِ عملیّاتِ «شیرِ برخاسته» به شدّت بمباران کنید. این خانه ها مراکزِ «تولید و پرورشِ سگهایِ هار» هستند و این سگهایِ هار مشمولِ قوانینِ «حقوق بشر» نمی شوند و نخواهند شد.
آقایِ ناتانیاهو وعده دادند که از انقلابِ مردم ایران حمایت خواهند کرد.
مردمِ ایران به «حمایتهایِ توخالیِ کلامی» نیازی ندارند. بلکّ به «حذف شدنِ نیروهایِ دُشمنِ مردم» نیاز دارند. مردمِ ایران «حمایتهایِ بی ارزش و بی مصرفِ کلامی» را در رابطه با قیامِ مردمِ «ونزوئلا» و «بیلوروس» دیده اند و با نتایجِ «صفر درصدی» اینگونه حمایتها بسیار آشنا هستند.
مردمِ ایران به «حمایتِ مِیدانی» نیاز دارند.

آقایِ ناتانیاهو

دوستیها و پیمانهایِ نیک؛ اینگونه آغاز میشوند.

«کوروش بزرگ» به «حمایتِ کلامی» از یهودیان نپرداخت. بلکه دُشمنِ یهودیان را «حذف» کرد.
«ایرانیان» از شما نمیخواهند که رژیمِ شیعی را سرنگون کنید. آنچه که «ایرانیان» نیاز دارند؛ گُسیختنِ تار و پودِ «فرماندهی و کنترلِ شبکه هایِ سرکوبِ» رژیمِ کثیفِ شیعی است. بقیّه اش را پس از آن به «مردم ایران» بسپارید.

«دست»؛ «دَست» را می شویَد و سپس با همدیگر؛ «صورت» را می شویند.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۶, پنجشنبه

بالاخره؛ پایین خره.... میخواهند « ماشهٔ»؛ «مکانیسم» را بِکِشند؟؟؟!!!

 بسیاری از «تحلولگران» میخواهند که از «چاهِ اجرایی شدنِ مکانیسمِ ماشه»؛ با  سَطلِ «قیامهایِ مردمی»؛ «سرنگونی» بیرون بکشند و «داد و قالِ رسانه ای» و «داد و قالِ آرزوهایِ بی پایه» را بُنیادِ  «تحلولهایِ خود» قرار می دهند. البتّه امیدوارم که نظرِ من به طورِ کامل اشتباه باشد و آن «تحلولها» به «واقعیّت» تبدیل شوند و نظرِ من(کژدم) مانندِ «تُفِ سَربالا» بر پیشانیَم فرود آید. امّا اینگونه نخواهد شد.
یکی از «تحلولگران» که عضوِ هیئت تحریریّهٔ «ایران اینترنشنال»(علی حسینِ قاضی زاده) است؛ در استقبال از اجرایی شدنِ «مکانیسمِ ماشه»؛ گفت: «سرانجام لحظهٔ موعود فرا رسید».


من(کژدم) به ایشان میگویم که: این لحظهٔ موعودِ خیالی نیز مانندِ همان لحظهٔ موعودِ خیالیِ نبردِ ۱۲ روزهٔ اسرائیل علیهِ رژیمِ شیعی؛ که منتظر بودید تا «ساکنینِ ایران»؛ «کونِ مبارکشان» را تکان دهند؛ به «دیارِ فنا» خواهد رفت.
آیا من(کژدم) آرزو ندارم که آن «لحظهٔ موعود» فرا برسد؟ آیا من(کژدم) در آرزویِ دیدنِ «روزهایِ ذِلّتِ تشیّعِ شنیعه» نه تنها در ایران؛ بلکه در «عراق» و «لُبنان» و «یَمن» و «کثافتستان» و «افغانستان» نیستم؟.... بسیار آرزومندتر از شماها هستم. امّا شماها اشتباه می کُنید. زیرا «مکانیسمِ ماشه»؛ فقط «ساکنینِ ایران» را بیش از اینی که هست؛ «قورباغه پَز» خواهد کرد.
«شازده فیل خان» نیز بارِ دیگر چادرِ خدیجه خانم را به کَمر بست و «ناپلئون بناپارت» شده و گویی که «فرماندهِ عملیّاتی شدنِ مکانیسمِ ماشه است»؛ فرمودند که: «بالاخره زمانِ فعّال سازیِ تحریمهایِ بین المللی فرا رسید».
به نظرِ من(کژدم) حتّی ترکیبِ «اجرایی شدنِ مکانیسمِ ماشه و آغازِ فازِ دوّمِ نبردِ اسرائیل بر علیهِ رژیمِ شیعی»؛ به سرنگونیِ رژیمِ شیعی نخواهد انجامید و «طرحِ انسداد» نقطه ای کلیدی است که باید به این «رِسِپی» افزوده شود. و بدونِ این «چاشنیِ سرنوشت ساز»؛ همه «وِل معطّل» هستند. البتّه اسرائیل خواهد توانست تا «ریگ» را برایِ مُدّتی از «کَفشِ پایش» دَر آوَرد و «ترامپِ لاشخور» نیز به «جایزهٔ صلحِ نوبل» برسد؛  امّا برایِ ایران؛ «تُنبانِ نُو» نخواهد شد.
«تُنبانِ نُو»؛ «طرح» میخواهد؛ «سوزن و نَخ» میخواهد؛ «پارچه» میخواهد و بالاتَر از همه؛ «خیّاط» میخواهد.
کُدامشان را دارید؟
یا اینکه فکر میکنید که میتوانید از «Walmart»؛ تُنبانِ نُو (پارتی کراسی) بخرید؟

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۲, یکشنبه

آشپزی به شیوهٔ «اپوزیسیونچیها»

 «اپوزیسیونچیها»؛ یک «گونی» پُر از سبزیجات و حبوبات و برنج و سیب زمینی و .... دارند که نامش را گذاشته اند «مردمِ ایران».این « گونی» همچنان رویِ دستشان مانده است. زیرا حتّی شناختی از «مُحتویّاتِ گونی» ندارند. چند تا «رِسِپی» برای پُختنِ آش را از اینوَر و آنوَر یاد گرفته اند و بدونِ اینکه با این «رِسِپی ها» آشی پُخته باشند؛ این «رِسِپی»ها را به اشتراک میگذارند و بر رویِ آنها بحثهایی از نوعِ «بَحرِ طویل» راه انداخته و کارشان در همین مسیرِ «بَحرِ طویلی» سالها است که ادامه دارد و فکر میکنم تا زمانِ «ظهور مَهدی و مسیح» ادامه خواهد داشت.
آیا تا کنون کسی را دیده اید که موضوعی با عنوانِ «آسیب شناسیِ جُنبشِ ملّی مَهسا» را به میان بکشد؟ یا اینکه هر کسی میخواهد آنرا به نامِ خود کُنَد؟ یا حتّی این «جُبِشِ ملّی» را «انقلاب» بنامد؛ تا خودش را «بالا بِکِشد»(سیاسَتِ لاشخوری) و «مادَرِ جبشِ ملّی مهسا» (بانو مسیحِ علی نژاد) را انکار کرده (انکارِ مسیح و ساختنِ کلیسا به نامِ مسیح) و با دادنِ القابِ پُر طمطراق به «جُنبش ملّی مهسا» خود را «قهرمان» بنامد. مانندِ دادنِ مِدال از طرفِ «امام حسین اوباما» به یک نابغه. «امام حسین اوباما» در واقع میخواست با دادنِ آن «مِدالِ قلّابی»؛ «مدالِ واقعیِ»( آن نابغه) را به گردنِ خودش بیندازد.




کسی که حتّی فرقِ «نخود» و «لوبیا» و «گشنیز» و «جعفری» و «برنج» و «شکر» و «نمک» را نداند و «اُلگویِ رفتاری» این محتویات را نشناسد؛ چگونه میخواهد آش بپزد؟
این موجودات (فَلّهٔ اپوزیسیونچی ها)؛ تنها زمانی به داد و قال و شُعار می افتند که ببینند در جایی «دیگی در حالِ غُل غُل کردن است».
آن زمان همگی مانندِ «خدیجه خانم» چادُرهایشان را به دورِ کَمر بسته و «ناپلئون بناپارت» میشوند و تا دُورِ بعدی؛ به لاتایلات گویی می افتند.

پُرسشها:

۱- چرا «جنبش ملّی مهسا» به «مقاومتِ ملّیِ زنانِ ایرانی» تنزّل کرد؟
۲- رهبرانِ میدانیِ این جُنبِش چه اشتباهاتی کردند؟
۳- چرا «گسترهٔ جُنبش» با اینکه در سطحِ ملّی اتّفاق افتاد؛ بسیار محدود ماند؟

آیا حاضرید به این پُرسشها پاسخ دهید؟

این گوی و این مِیدان

کژدم

۱۴۰۴ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

هشدار در رابطه خریدنِ ساختمانهایِ به حراج گذاشته شده

 آنهایی که ساختمانهایشان را به حراج گذاشته اند؛ هَمگی ریگی به کفش دارند و میخواهند فرار کنند. اگر کسانی به امیدِ اینکه این ساختمانها و اَملاک را ارزان می خرند و در آینده به چند برابرِ قیمت خواهند فروخت؛ سخت در اشتباه هستند.
آنهایی که ساختمانها را برایِ فرار می فروشند؛ احساسِ خطر میکنند. طمع کارانی که خریدار هستند باید بسیار بیشتر از فروشندگان احساسِ خطر کنند. زیرا معلوم نیست که پس از فروپاشیِ رژیمِ شیعی و یا سرنگونیِ این رژیم؛ چه اتّفاقاتی خواهد افتاد و چه بسا خریداران به جُرمِ خیانت و کمک به خروجِ ارز و طلا از ایران؛ نه تنها محاکمه شوند؛ بلکه اموالشان نیز مصادره شود.

«روسپی زادگانِ سپاهِ پاچاهارداران» در سوریّه؛ سرمایه گذاریهایِ سنگینی بر رویِ «خریدنِ زمینها و ساختمانهایِ ارزان» و براه انداختنِ «بساز و بفروشی»؛ انجام دادند. هم پولهایشان را از دست دادند و در آخر نیز مجبور به فرار با کمکهایِ روسیه شدند. هیچکس از این بخش از ضررهایِ هنگفت در سوریّه سخنی نمی گوید. امّا «کژدم» به شما میگوید که بسیار هُشیار باشید.
شما باید به جایِ خریدِ اینگونه اموالِ به غارت رفته؛ باید فروشندگان را شناسایی کنید و اینکه به کدامین کشورها فرار میکنند؟
تا در آینده حساب پس بدهند.
خریداران نیز باید شناسایی شوند. زیرا اگر «خائن» نباشند؛ حدّ اقل اینکه؛ «خطا کار» هستند.

کژدم

۱۴۰۴ مرداد ۲۲, چهارشنبه

نَقدی بر آقای «مُراد ویسی»

 روزی مَردی که: «عِنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» به جنگِ مردی که «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» رفت.
آنکه «عنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» به آنکه «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» گفت:
اِی کسی که «عِنان نداری؛ سِنان نداری؛ خنجر نداری؛ نیزه نداری و سِپر نداری»... چگونه میخواهی که با مَردی که «عِنان دارد؛ سِنان دارد؛ خنجر دارد؛ نیزه دارد و سِپر دارد» بِجنگی؟
آن مَردِ دیگر که «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» به مردی که «َغنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» پاسخ داد:
اِی که تو «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری».... بِدان که من که «عنان ندارم؛ سِنان ندارم؛ خنجر ندارم؛ نیزه ندارم و سِپر ندارم»؛ به تو که «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری»... می گویم تا باید بدانی که با کسی روبرو هستی که «عنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد؛ نیزه ندارد و سِپر ندارد» روبرو هستی که بر تو که «عِنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری»..... با اینکه «عِنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد؛ نیزه ندارد و سِپر ندارد»... به تو که «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سپر داری» میگوید که «اِی که تو عِنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری».... بِدان که تو با مردی روبرو هستی که «عِنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد نیزه ندارد و سِپر ندارد» روبرو هستی که با تو که «عِنان داری؛ سِنان داری ...........

روزی «مُلّا نصرالدین» از جایی که «غذایِ نَذری» میدادند بَر می گشت و «اِسهال» گرفته بود و همینطوری از او «می رفت».....
مردی به او رسید و پرسید:
این جایی که «غذایِ نَذری» میدهند کجاست؟
«ملّا نصر الدّین» خطّ «اسهالِ خود» را نشان داد و گفت:

«همین خطّ را بگیر و بُرو تا به محلِ غذایِ نَذری برسی»

کژدمِ مُنتقِد

۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

هشدار به «ساکنینِ ایران»

 تنها راهِ جلوگیری از ادامهٔ جنگ؛ تنها و تنها یک «انقلاب» است. جنگِ کنونی خلق السّاعه نیست. بلکه ادامهٔ جنگی است که رهبران و شرکت کنندگان در «خیانتِ ملّی ۵۷»؛ آنرا آغاز کردند. آنچه که «خیانتِ ملّی ۵۷» ساخت؛ یک ساختارِ «دروغ پایه و خرافه پایه» و «تکفیری» بود. حتّی «کُردها» و «بلوچها» نیز نمیتوانند بگویند که «ما در این خیانت دست نداشتیم.»؛ زیرا نمیتوانند شعارِ «شیعه سُنّی فرقی نیه... رهبرِ ما خُمینیه» را انکار کنند. «خیانتِ ملّی ۵۷» فقط یک حادثهٔ تاریخی که در یک مقطعِ خاصّ انجام گرفت؛ نبود. بلکه این «خیانت» ۴۷ سال ادامه پیدا کرد و همچنان ادامه دارد.
اکنون در مرحلهٔ پایانیِِ «ادامهٔ این خیانتِ ملّی» هستیم و آنهایی که «باد کاشتند»؛ «خودشان و فرزندان و نَوه هایشان توفان درو خواهند کرد».
همهٔ «اپوزیسیونچی ها»؛ شما (ساکنینِ ایران) را شُجاع و «فهمیده» می نامند. آنها به شما دروغ می فروشند. آنها یک نقّاشی پُر زرق و برق و دروغین که از شماها کشیده اند را به شماها می فروشند. امّا «کژدم» تنها آیینهٔ راستگویی است که واقعیّتِ شما را به شما نشان می دهد. اگر اکنون بیدار نشوید؛ فردایِ پس از وقوعِ حادثه؛ حتّی قیامتان مانندِ «حنایِ پس از عروسی» خواهد بود که به «کون» می مالند.
اینکه رژیمِ کثیفِ شیعی میگوید که میخواهد «ساختارهایِ امنیّتی» را ارتقاء دهد یک دروغ است. زیرا افرادی که دارد؛ همانهایی هستند که بودند و همچنان هستند. اهداف و استراتژیهایشان نیز همان است که بود. شماها نیز همانهایی هستید که بودید (رأی دهندگانِ شجاع به خائنین در ۴۷ سالِ گذشته). لذا معجزه ای در کار نیست و نخواهد بود. «دستهٔ وَرَق» همان است و اگر هزار بار نیز آنرا «بُر بزنید»؛ بازهم همان ۵۲ وَرق است.
آنچه که اکنون در انتظارِ شماست؛ همان چیزی است که «ساکنینِ غزّه» اکنون به آن رسیده اند و در «غزّه»؛ زنده به گور شده و هر کسی؛ کاسهٔ گدایی به دست گرفته و منتظرِ «کمکهایِ انسان دوستانه» است و در زوایایِ تاریک؛ به «یکدیگر خواری» روی آورده اند.
جنگی که اکنون در انتظارش هستید؛ جنگ برایِ گُسیختنِ «تار و پودها» است. چه تعدادتان میخواهید «فرار» کنید؟ چه مقدار «موادّ غذایی» میخواهید «احتکار» کنید؟ کدامین کشوری حاضر خواهد بود که میلیونها فراری را پناه دَهد؟
در این ۴۷ سال؛ هیچ روزِتان بهتر از روزِ پیشین نبوده است. امّا وضعیّتِ کنونی به دورانِ «ویرانیهایِ روزانه و تدریجی» شباهتی ندارند. زیرا زمانِ «فرو ریختنِ آوارها» فرا رسیده است.

کژدم

۱۴۰۴ تیر ۴, چهارشنبه

آتش بَس؟

 باز هم فشار خونها پایین آمد؛ «هلویِ پوست کندهٔ دموکراسی» از دستها لیز خورد و به زمین افتاد. قرار بود که رژیمِ شیعی را سرنگون کنند و به «ساکنینِ ایران» بگویند: بفرمایید نوشِ جان.
«شازده فیل خان» نیز درست یک روز قبل از «آتش بَس»؛ باز هم چادرِ «خدیجه خانم» را به کمر بست و گفت که بالاخره تصمیم گرفته است که رهبر بشود. سَرآغازِ این اظهاراتِ ایشان؛ حتّی رنگِ «ادبیّاتِ ایرانی» نداشت و از رویِ یک مَتنِ رسمی که به «انگلیسی بریتانیایی نوشته شده» (I am here by) را برایش به فارسی ترجمه کرده بودند. همه چیز به نظرِ ایشان و «مشاورانَش» از جمله آقایِ «مراد ویسی» به ایشان اطمینان داده بودند که دیگر کار تمام است و حتّی یک «سنگریزه» نیز در مسیر وجود ندارد. آقایِ «مراد ویسی» حتّی برایِ ایشان یک «مصاحبهٔ از پیش تنظیم شده» تقدیم کردند. امّا گویا «شازده فیل خان» خیلی بدشانس است.

امّا چرا آتش بَس اعلام شد؟

ظاهرِ قضیّه این است که این جنگ؛ ۲ طرفِ اصلی دارد (رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران - اسرائیل). امّا بازیگرانِ دیگری نیز وجود دارند که به چشمِ «تحلولگران» نمی آیند.

۱- رهبرانِ اسرائیل به این نتیجه رسیده اند که حتّی اگر تمامیِ ماشینِ سرکوبِ رژیمِ شیعی را مَحو کنند؛ «ساکنینِ ایران»؛ کونِ مبارکشان را تکان نخواهند داد و در رابطه با «آرزویِ ساکنینِ ایران» و «حرکت به سویِ عینیّت بخشیدن به آرزوها»؛ خِلطِ مبحث شده است و ساکنینِ ایرن هنوز آماده نیستند و «اپوزیسیونچیها» به آنها دروغ فروخته اند.


https://www.youtube.com/watch?v=QE3yMEfpk6E

۲- «شازده فیل خان» نه تنها «شخصیّتی کاریزماتیک» نیست؛ بلکه توانایی  ساختنِ یک سازمانِ کوچک را نیز ندارد. هرچند که اسرائیل در جهتِ «بزرگ نماییِ ایشان» سنگِ تمام گذشته است و حقّ هم داشت؛ زیرا در زمانِ قَحطی؛ «داشتنِ پوستِ موز» نیز بهتر از «داشتنِ هیچ» است. امّا در نهایت؛ «عَلف باید به دَهَنِ بُزی شیرین بیاید.». هیچ یک از دولتهایِ آمریکا نیز هرگز «شازده فیل خان» را جدّی نگرفته اند و به همین دلیل بود که ایشان در کمالِ ناراحتی گفتند: «فیل را در اُتاق نمی بینند.».

۳- رژیمِ شیعی به دستِ اسرائیل به شدّت تضعیف شده است و  ترامپ فکر می کند که به جایِ سرنگونی؛ شاید بهتر باشد با حفظِ «پوستهٔ رژیم»؛ بتوان محتوایَش را تغییر داد. (طرحِ مارشالِ ترامپ).

۴- مطالعهٔ حرکات و اُلگویِ رفتاریِ رژیمِ شیعی و تحوّلاتِ درونیِ رژیمِ شیعی در دورانِ آتش بَس. با توجّه به اینکه: نیروهایِ تحتِ امرِ اسرائیل در ایران سالم و «سازمان یافته» باقی مانده اند و این امر بر دوشِ آنها است.

۵- ادامهٔ فشارها از طریقِ «مکانیسمِ ماشه».

۶- تجدیدِ قوایِ اسرائیل پس از تقریباً ۲ سالِ نبردهایِ مداوم در چندین جبهه.

۷- بالاخره ترامپ توانست با کمکِ آقایِ ناتانیاهو؛ نیمچه لواشی بپزد. آیا تا به حال سراغ دارید که کسی خودش را نامزدِ «جایزهٔ صلح نوبل» کرده باشد؟ ترامپ در این مورد «مدالِ طلایِ قلّابی» گرفت. (هرچند که ارزشِ جایزهٔ صلحِ نوبل را تا حدّ پِشگِل پایین آورده اند و فقط ارزشی ویترینی دارد).

۸- پس از هر شکست؛ نوبت به «تقسیمِ گناهان» و گریه و زاریها فرا می رسد و رژیمِ شیعی اکنون در این سراشیبی افتاده است.
ایرائیل خواهد توانست این سراشیبی را مدیریّت کرده و به اعضایِ «لشکرِ پنهانِ خود» بیفزاید.

۹- آن آت و آشغالهایِ هسته ای را که سالها است عَلم کرده بودند را نیز تحویل خواهند داد.

کژدم

۱۴۰۴ خرداد ۳۰, جمعه

پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی

 در سالِ ۲۰۲۳ پیشبینی کردم که در سالِ ۲۰۲۵ «آغازِ رَوندِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی در ایران» کلید خواهد خورد؛ خنده دار به نظر می رسید. شاید در آن زمان بسیار به دور از انتظار به نظر می رسید. امّا اکنون میبینیم که سالِ ۲۰۲۵ هم آغازِ روندِ سرنگونیِ رژیمِ شیعیانِ شنیعه؛ و نیز پایان حاکمیّتِ این اوباشان خواهد بود. در نوشتار پیشین نیز گفتم که برخلافِ تصوّرِ عمومی؛ نیروهایِ تحتِ امرِ اسرائیل در ایران؛ در حدّ یک لشکرِ کامل است؛ شاید باز هم موجبِ خندهٔ تان شده باشد؛ امّا پس از سرنگونیِ رژیمِ تشیّعِ شنیعه؛ خواهید دید که برآوردِ کژدم درست بوده است. بخشِ اعظمِ این نیروها ایرانی هستند. شاید بپرسید که چه دلیلی برایِ این ادّعا دارم؟ پاسخ این است که: دلایلِ بسیار ساده ای در پُشتِ این ادّعا نهفته اند.

۱- آمریکا و «بویژه اسرائیل» جنگهایِ پس از ۱۱ سپنامبر ۲۰۰۱ در افغانستان و عراق را بسیار دقیق مطالعه نموده اند و نخواهند گذاشت که ایران نیز به عراق و افغانستانی دیگر تبدیل شود. بلکه تلاش خواهند نمود تا ایران را به اُلگویی برایِ عراق تبدیل کنند که البتهه به همیاریِ ایرانیان نیازی بنیادی دارد. از سوی دیگر جایگاهِ ایران در منطقه بسیار فراتر از آن ۲ کشورِ نامبرده است. زیرا در ایرانِ کنونی؛ هیچ زمینه ای برایِ جنگهایِ فرقه هایِ دینی وجود ندارد. همان زمینه ای که در عراق و افغانستان وجود داشتند و هنوز هم وجود دارند و «جورج بوش پسر» با وارد کردنِ «سگهایِ هارِ تشیّع شنیعه» (فرقهٔ ولایتِ فقیهی) به معادلهٔ عراق؛ برایِ سازماندهیِ «جنگهایِ ۳۰ ساله» از آن استفاده نمود. اکنون «سگهایِ هارِ تشیّعِ شنیعه» اگر بتوانند شورتِ خودشان را بر کونشان نگه دارند؛ معجزه کرده اند؛ چه رسد به؛ به راه انداختنِ جنگهایِ «خرافه پایه».

۲- در جنگها؛ فقط «فتوحات» نیستند که اهمیّت دارند؛ بلکه «حفظِ فتوحات» مسئله ای بسیار مهمّتر از خودِ فتوحات است. آمریکا و بویژه اسرائیل این «فتح» را تنها نخواهند گذاشت و «دموگرافیِ ایران» نیز به هیچ وجه شبیهِ آن ۲ کشورِ نامبرده نیست و پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ هیچ نیرویی در درونِ سرزمینِ ایران به «جنگهایِ چریکیِ دینی» روی نخواهد آورد. لذا اسرائیل و آمریکا برایِ حفظِ فتوحات؛ به یک نیرویِ بزرگ نیاز دارند تا بتوانند «آرامش» در دورانِ «خلأ قدرت» بِپا کنند و با هر کسی را که بخواهد این آرامش را به هَم بزند؛ برخوردِ جدّی خواهند کرد( بویژه تُرکهایِ عُثمانی و اوباشانِ حاکم بر قَطر). لذا چه بسا به بیش از یک لشکر نیاز داشته باشند و من فکر میکنم که اسرائیل؛ «کارِ امروز را به فردا نگذاشته باشد» و ستونها و زیر بناهایِ این امر تدارک دیده شده است و اگر کامل نیست؛ من (کژدم) حاضرم تا نظراتِ خود را برایِ هر آنچه که «ضروری» است را بدونِ هیچ چشم داشتی بیان کُنم.

۳- دولتِ «شیعه مِحورِ عراق» و «انگل سیستانی» و همچنین «شازده شومبولِ فیل» و هوادارانَش باید بدانند که بازیِ «شیعه گری» در ایران تمام خواهد شد و چه بسا به بازیِ شیعه گری در «عراق» و «لبنان» و «یَمن» نیز پایان دَهَد. کُلّ منطقه نیز همین را میخواهد و با آن همکاری خواهد کرد. زیرا «رُشد و شکوفاییِ اقتصادی» فقط در آرامش امکان پذیر است.

۴- ایجادِ «منطقهٔ سبز» نقشِ «سازمانِ کنترلِ بحران» و «رِیل گذاری برایِ آینده» را خواهد داشت و یک «حکومتِ موقّت» نخواهد بود.

برایِ انجامِ چنین کارِ بزرگی؛ نیاز به بیش از چندین لشکر است. و اسرائیل و آمریکا نمیتوانند کار را «نیمه کاره» رها کنند و بگویند که «مسئلهٔ ما فقط بمبِ اتمی» بود. زیرا یک کشورِ بحران زده به وسعتِ ایران؛ به نوبهٔ خود به یک «بمبِ اتمیِ امنیّتی» تبدیل خواهد شد.

پروژهٔ اسرائیل و آمریکا هر چه که باشد؛ مردمِ ایران باید به فکرِ آیندهٔ خود و سرزمینشان باشند و گرنه این پتانسیل وجود دارد که ایران به «فروپاشیِ سرزمینی» دچار شود.

کژدم

۱۴۰۴ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

ورود ترامپ به معادلهٔ جنگِ سرنوشت ساز

 ورودِ ترامپ به معادله؛ نشان می دهد که فصلهایِ «کاشت و داشت» توسّط آقایِ ناتانیاهو رو به پایان است و اکنون «فصلِ برداشت» فرا رسیده است.

در طیّ زمانی که در این وبلاگ فعّالیت کرده ام؛ ۱۰ها بار گفته ام که «اگر شما در مِیدان نباشید؛ دیگران در مِیدان هستند و آنها خواهند بود که محصولِ نهایی را خواهند چید». راستش را بخواهید؛ حقّ هم دارند. زیرا «کار کرده اند»؛ «سرمایه گذاری کرده اند» و شما «حٍیفِ نانها» فقط با جُزوهٔ «جِین شارپ» جلق زده اید.آیا حتّی خواندید تا بدانید و مهمّتر از همه «بفهمید» که چه میخواهم بگویم؟لذا حال؛ نوبتِ بدبختیهایِ بزرگتان فرا رسیده است (گوارایِ وجودهایِ بی جانِتان). دیگر در لابلایِ کتابهایِ تاریخ به دنبالِ «دلایلِ شکستِ ساسانیان» نگردید و خود را «تاریخ دان» نیانگارید. آن صحنه ها همین اکنون در برابرِ چشمانِ کورتان بر رویِ «صحنهٔ نمایشِ زنده» هستند.

اینکه بگوییم ترامپ و آقایِ ناتانیاهو در ۲ ماهِ اخیر «سناریویِ فریب» را بکار بُرده اند و یا اینکه ترامپ توسّط آقایِ ناتانیاهو مُجاب شده است تا «مذاکراتِ احمقانه» را پایان دهد و به «فصلِ برداشت» بپیوندد؛ همگی «داستان بافیهایی در رابطه با گذشته» خواهند بود که هیچگونه سودی برای مردمی که در حالِ «فرار» هستند ندارد.
ترامپ با تاختن به موجودِ کثیفی به نام «تاکر کارلسون»؛ حسابِ آن دسته از «MAGA»ها را که در زندانِ فکریِ «تئوریهایِ توطئه» گرفتار هستند را نیز روشن نمود. ترامپ نشان داد که «انزوا گرا» نیست و هرکجا که «سودی باشد»؛ ترامپ بر سرِ سفره می نشیند.
در یکی از گفتارهایِ اخیرش نیز گفت:«آمریکا به خاورمیانه باز میگردد»(نقل به معنی).
امّا هشدار به ساکنینِ تهران برای تخلیهٔ کاملِ شهر و پیش از آن نقل و انتقالهایِ نظامیِ بسیار مهم؛ به پایگاههایِ آمریکا در اروپا. نشان از ورودی سهمگین از طرفِ آمریکایِ ترامپ به معادلهٔ ایران دارند.
شاید «معادلهٔ ایران» تنها نانی باشد که ترامپ می تواند بِپَزَد و به مردمِ آمریکا بفروشد؛ که البتّه خمیرش را آقایِ ناتانیاهو درست کرده است و «یهودیها» به «خمیرِ تُرشیده» علاقه ای ندارند و نانِ «فطیر» را ترجیح میدهند که ریشه در باورهایِ دینیِ آنها دارد.
مُشکلِ «ساکنینِ ایران» این است که تا کنون هیچ خمیری درست نکرده اند و مانندِ گدایانِ ساکنِ غزّه کاسه به دست نشسته و منتظرند که کسی «نانِ خوشبختی» در کاسهٔ شان بگذارد..... بفرمایید «نانِ ۱۰ میلیوني فرار از تهران» روی میزتان است...... «گوارایِ وجود و نوشِ جانتان باد». 
تنها «مردمانِ بَد» هستند که رهبران و حکومتهایِ بَد دارند. احمقها و نادانهایی که رهبرانشان نیز مانندِ خودشان هستند. (جمهوری خواهان و طرفدارانِ «شازده فیل خان»)
تنها «مردمان کثیف» هستند که «رهبرانِ کثیفی» دارند (به شیعیانِ شنیعه و رهبرانشان نگاه کنید).

۲ سناریویِ احتمالی:

۱-  پس از «مهاجرتِ ساکنینِ تهران» مناطقِ مشکوک به شدّت بمباران میشوند و سپس با فرود آمدنِ نیروهایِ ویژهٔ آمریکایی و اسرائیلی تمامی مراکزِ کلیدی تسخیر می شوند که پایانی بر نظریّهٔ احمقانهٔ «آمریکاییها نیرویِ زمینی به ایران نخواهند فرستاد» باشد. البتّه که در حدّی که به عراق فرستادند نخواهد بود. امّا به صورتِ «محدود» خواهد بود.
همین اکنون نیز از وجودِ «کماندوهایِ اسرائیلی» در ایران سخن گفته می شود؛ امّا در رابطه با «تعدادِ این نیروها» هیچ سخنی در میان نیست. حدس شخصی من این است که نیروهایِ تحتِ فرماندهیِ اسرائیل حدودِ یک لشکرِ کامل است که در سراسرِ ایران پراکنده هستند و  بخشِ بسیار بزرگی از آنها «ایرانی» هستند و نیز از بخشِ بزرگی از این نیروها استفاده نشده است و در حالتِ «سلّولهایِ خفته» به سر می برند.
شاید «دیّوسِ فرزانه» و سایرِ اوباشانِ دانه دُرُشتِ تشیّعِ شنیعه در میانهٔ نبردها به دَرَک واصل شوند و یا شاید  از سوراخ بیرون کشیده شده و به سرنوشتِ مشابهی مانندِ «صدّام» و یا «قذّافی» دچار گردند. سقوطِ نظامی و سیاسیِ تهران؛ باعثِ فرارِ مذبوحانهٔ فرماندهانِ خائن ارتش و اعضایِ سپاه پاچاهارداران و اوباشانِ بسیجی خواهد شد. کُشته و یا دستگیر شدنِ «دیّوس فرزانه» و اوباشانِ «طویلهٔ شورایِ شیعی» و همهٔ دست اندرکارانِ رژیم در تهران؛ مردم را در سایرِ شهرها و اُستانها به قیام برای «لایروبیِ طویلهٔ شیعی»  خواهد کشانید.

۲- در حالی که همهٔ چشمها به تهران خیره شده است؛ اطرافِ «فُردو» به شعاعِ چند کیلومتر با بمبارانهایِ سنگین صاف و پاکسازی شده و «چکمه هایِ هسته ای» واردِ سایتهایِ هسته شوند و کار را تمام کنند.

کژدم

۱۴۰۴ خرداد ۲۲, پنجشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش سوّم)

 در بخشِ دوّم از این نوشتار؛ به انتخاباتِ مستقیم و گسترده از نظرِ «موضوعاتِ گوناگونِ انتخابات» اشاره شد. نخستین پُرسشی که پیش می آید این است که چه مقدار زمان برایِ اینهمه انتخاباتِ گسترده موردِ نیاز است و چه هزینه هایی خواهند داشت؟ آیا سرزمینی خواهیم داشت که همیشه در حالِ برگزاری انتخابات است و کارِ دیگری به جز انتخابات ندارد؟

پاسُخِ کژدم این است که:

آری؛ سرزمینِ ایران پُر انتخابات ترین کشورِ جهان خواهد بود و مردم همیشه مراقبِ کسانی خواهند بود که انتخاب کرده اند و پرسشِ همیشگی آنها این است که آیا آن اشخاص وظایف خود را به درستی انجام می دهند و به وعده هایِ خود وفادار هستند و در جهتِ اجرایی شدنِ وعده هایشان تلاش می کنند؟ یا نَه؟
امّا ساز و کارِ انتخابات چگونه باید باشد که «تقلّب» را به «صفر» برساند و همچنین «پُرهزینه» و «زمان بَر» نباشد؟

۱- تشکیلِ سازمانِ نظارت بر انتخابات

این سازمان دو وظیفهٔ اصلی دارد:
۱‍- نخستین وظیفهٔ این سازمان تدوینِ «نَرم افزارِ انتخابات» و مراقبت امنیّتی از نرم افزارو به روز نمودنِ آن برای جلو گیری از آسیبهایِ «هَکِری»  و تقلّبهایِ احتمالیِ سایبِری است.
۲- وظیفهٔ دوّم این سازمان بررسیِ ادّعاها و مدارک و اسنادی است که داوطلبان برایِ صلاحیّتِ خود ارائه می دهند. این سازمان موظّف است تا «بهرهٔ هوشیِ داوطلبانِ نامزدی» در انتخابات را نیز به کمکِ پرسشهایی که توسّط «AI» طرّاحی می شوند؛ بیازماید. این سازمان به هیچ وجه حقّ ندارد تا عقایدِ فردی داوطلبان را در تعیینِ صلاحیّت دخالت دهد. 
لذا انتخابات با حضور در شعبه هایِ رأی گیری انجام نخواهند گرفت و کاملاً دیجیتال خواهند بود. لذا نه روزهایِ «تعطیلی» خواهیم داشت و نه «رای شماریِ دَستی» و نَه «رأی هایِ پُستی».
تمامی اطّلاعاتِ مربوط به حوزه هایِ انتخاباتی و نامزدهایِ انتخابات چه در عرصهٔ ملّی و یا اُستانی و همچنین سوابقِ منتخبینِ پیشین در حوزهٔ خود و همچنین نظرِ مستقیمِ انتخاب کنندگان در آن مورد؛ قابل دسترسی خواهد بود.
استفاده از این نرم افزار نیازِ مُبرم به ۲ وسیله دارد.
۱- کامپیوتر.
۲- گوشی تلفون هوشمند.
استفاده از تلفنِ هوشمندِ همراه و کامپیوتر به طورِ همزمان؛ در سیستمهایِ بانکی و همچنین ورود به «پُرتالهایِ دولتی»؛ در کشورهایِ پیشرفته؛ کاملاً آزموده شده و در جریان است و هر روزه در جهتِ بهینه سازیِ آن تلاش می شود. آموزشِ چگونگیِ استفاده از این سیستم برایِ عمومِ مردم و همچنین آموزشِ شیوه هایِ مراقبت از حسابِ کاربری نیز بسیار آسان می باشد.
در رابطه با تبلیغاتِ انتخاباتی نیز نیازی به هَدر دادنِ پارچه و کاغذ و چاپ پوسترهایِ آنچنانی نیست. امّا اگر جریانی بخواهد تبلیغاتِ پُر هزینه ای داشته باشد نیز نباید منعِ قانونی داشته باشد.

۲- پَس گرفتنِ رأی

در جنبشِ احمقانهٔ «سبزهایِ مذهبی»؛ شعارِ احمقانه ای مطرح شد که از «موسویِ خائن» میخواستند که از رژیمی که به آن اعتقاد داشتند؛و تنها میخواستند که به دورانِ طلاییِ «قرمساقِ بنیانگذار» برسند؛ رأیشان را پس بگیرد. اگر این شعار در آن زمان و همین اکنون نیز مطالبه ای احمقانه از «دیّوس فرزانه» است؛ امّا میتواند در نظامِ دموکراتیک آینده به عنوانِ یک اصلِ مهمّ و بسیار اثر گذار در «انتخاباتِ آگاهانه» و «عرصهٔ اجرایی»  در قانونِ اساسی ثبت شود.
«پس گرفتنِ رأی» نیز میتواند به سادگی و ورود به «پُرتال دولتی» انجام گیرد. به این صورت که هر کسی میتواند «رأی خود به شخصی را که به او رأی داده است» را پَس بگیرد و نمیتواند در آرایِ کسانی که به او مربوط نیستند دخالت کُند. همچنین میتواند دلیلِ پس گرفتنِ رأی خود را نیز توضیح دهد؛ تا در پروندهٔ شخصِ مزبور ثبت شود. این نظرات و دلایل نیز میتوانند به نمایش عمومی در آیند و مردم بدانند که با چه اشخاصی طرف هستند؟ و ببینند که دلایلِ پس گرفتنِ آراء ارزشمند هستند و یا بی ارزش؟
همچنین افراد میتوانند پس از پس گرفتنِ رأی خود؛ به یکی از نامزدهایِ دیگر که در انتخابات شرکت داشته اند رأی بدهند و یا تا انتخاباتِ بعدی صبر کنند.
نتیجهٔ پس گرفتنِ رأی در صورتِ رسیدن به حدّ نصابِ ۶۵ درصد؛ آن نماینده و یا رئیس دولت و یا وزیران را از مقامِ نمایندگی و یا ریاست جمهوری و .... برکنار می کند و در واقع یک «استیضاحِ مردمی» است و نه بازیهایِ «جناحی» و «باند بازی». همچنین «رُشدِ آرای پس گرفته شده» میتواند بر رویِ افرادِ منتخب تأثیرِ بسزایی داشته باشد تا خود را اصلاح کنند و فکر نکنند که مانندِ «نانسی پِلوسی» و «آقایِ مهتدی» و «آقایِ هجری» و «میچ مَک کانل» و «پوتین» و «ژی جین پینگ» و «خوکِ چاقالو» و بشمار از این دست..... «آقای قاطبهٔ غیرقابل تعویض و مادام العُمر» هستند. زیرا «حزبی وجود ندارد» که با لطایف الحیل آنها را در آن پُست و مقام نگهدارد و آنها به طورِ مستقیم با مردم طرف هستند و از طرفِ مردم «رَصد» می شوند.

۳- شرایط لازم برایِ نامزدی در انتخابات

شرایط مشترک:

این شرایط شاملِ همهٔ داوطلبانِ نامزدی در انتخاباتِ گوناگون می باشد.

۱- شهروندیِ ایران. این شهروندی به کسانی اعطا میشود که از پدر و مادرِ ایرانی زاده شده باشند.
شهروندانِ ایرانیِ دو و یا چند تابعیّتی نمیتوانند با حفظ تابعیّت چندگانه؛ داوطلبِ نامزدی در انتخابات شوند مگر آنکه تابعیّتهای غیرِ ایرانی و همچنین مجوّزِ اقامتِ دائم در کشورهای دیگر را لغو کنند. امّا این شهروندان میتوانند در پروژه هاي گوناگون که در استراتژیهایِ کلانِ سرزمینی تدوین شده اند؛ به عنوانِ «کارمند» و یا «کُنتراتچی» و یا «سرمایه گذار و کار آفرین» شرکت داشته باشند.
۲- عدمِ سؤ پیشینهٔ جنایی و بزهکاری در ایران و یا سایرِ کشورها.
عدمِ سؤ پیشینه باید از طرفِ سازمانهایِ قضایی و پلیسِ ایران و یا پلیسِ کشورهایِ خارجی که در آنها اقامت داشته اند؛ به صورتِ مستند ارائه شوند.
۳- داشتنِ مدارک دانشگاهی معتبر (حدّ اقلّ لیسانس)
به خاطرِ اینکه در دورانِ حاکمیّتِ «تشیّعِ شنیعه»؛ بسیاری از مدارکِ دانشگاهی به شدّت مشکوک هستند و در روندِ «رانت خواری» و یا با پشتوانهٔ «رشوه» و «خرید و فروش سوالات» بدست آمده اند. همهٔ مدارکِ دانشگاهی باید توسّط «وزارتِ آموزشِ عالی» موردِ بررسیِ مجدّد قرار گرفته و در صورتِ «رانتی» و «رِشوه پایه» بودن؛ از درجهٔ اعتبار ساقط می شوند. دارندگانِ چنین مدارکی نمیتوانند حتّی در رشتهٔ مربوط به مدارکشان نیز استخدام شوند. مگر آنکه دوباره خود را برایِ آزمون آماده کرده و از آزمونها سرفراز بیرون آیند.
بر اساسِ این واقعیّتهایِ شرم آورِ تاریخِ رژیمِ شیعی؛ مدارکِ داوطلبان باید موردِ بررسی قرار گیرند.
۴- داوطلبانِ نامزدی در انتخابات باید بتوانند از آزمونهایِ «بهرهٔ هوشی» که توسّط «AI» تدوین میشوند؛ سرفراز بیرون آیند. زیرا داشتنِ «پُستهایِ حکومتی»؛ «سواد محور» نخواهند بود؛ بلکه «سواد - هوش» محور هستند. هدفِ اصلی این است که کسی که انتخاب میشود؛ باید دارایِ دانِشِ پایه؛ بهرهٔ هوشیِ کافی؛ خلّاقیّت و شرافت باشد.
۵- همهٔ داوطلبان باید مدارکِ مربوط به تجربیاتِ موّفق خود را در سازمانهایی که در آن مشغول بکار بوده اند را ارائه دهند. زیرا داشتنِ سوابقِ کاریِ موّفق بسیار مهمّ هستند.
در مجموع هیچ یک از اُرگانهایِ حکومتی؛ «تَنبل خانه» نخواهند بود تا عدّه ای فکر کنند که بر سرِ «سفرهٔ مفتخوری» خواهند نشست.

شرایط ویژه:

پیش نیازهایِ داوطلبان برای نامزدی در انتخاباتِ مجلس سنا:

۱- داشتنِ مدرکِ دکترا و سابقهٔ مطالعاتِ استراتژیک در همان رشته.
۲- سابقهٔ مستند و درخشان در فعالیّتهایِ عملی و نظارتی.
۳- سرفراز بیرون آمدن از حدّ اقلّ دو آزمونِ هوش در رشتهٔ خود که توسّط «AI» تدوین میشود.
۴- حدّ اقلّ باید ۴۵ سال سنّ و ۱۵ سال سابقهٔ کار داشته باشند.

پیش نیازهایِ داوطلبان برای نامزدی در انتخاباتِ وزیران و ریاستِ کابینه:

۱- این پیش نیازها؛ مشابه پیش نیازهایی است که در بالا ذِکر شد. امّا این داوطلبان باید سابقهٔ مستند و درخشان در امورِ اجرایی مربوط به رشتهٔ خود را نیز داشته باشند.
۲- حدّ اقل ۴۵ سال سنّ و ۱۸ سال سابقهٔ درخشان در رشتهٔ خود و همچنین داشتنِ سابقهٔ درخشان در اجرایی کردنِ طرحهایِ استراتژیک داشته باشند.
۳- از آزمونهایِ  چندگانهٔ هوش که توسّط «AI» تدوین می شوند؛ سرفراز بیرون آیند.

پیش نیازهایِ داوطلبانِ برایِ نامزدی در انتخاباتِ «شورایِ رهبری»:

اعضایِ شورایِ رهبری از نظرِ کیفیتِ دانشِ طرّاحی هایِ استراتژیک و تجربهٔ عملی و نظری از میانِ سَرآمدترین افرادِ سرزمین ایران انتخاب میشوند.
۱- حدّ اقل باید ۵۰ سال سنّ و دارایِ ۲۲ سال سابقهٔ کار و تجربه هایِ لازم و درخشان در طرّاحیهای استراتژیکِ موفّق داشته باشند.
۲- دارایِ دکترایِ علومِ سیاسی و یا اقتصادی و یا نظامی و «اطّلاعاتی - امنیّتی» و محیط زیست و آشنایی تخصصی با تکنولوژیهایِ مدرن بوده و همچنین در مجامعی از قبیلِ «مراکزِ حکومتی» و یا «اتاقهایِ فکری» و یا «پروژه هایِ کلان»  کار کرده اند؛ به عنوانِ استراتژیست شناخته شده باشند.
۳- باید بتوانند از آزمونهایِ چندگانهٔ بهرهٔ هوشی که توسّط «AI» تدوین شده اند؛ سرفراز بیرون آیند.

داشتنِ حقِّ رأی دادن:

رأی دهندگان باید دارایِ حدّ اقلّ ۲۵ سال سنّ باشند.

کژدم

«ادامه دارد»

 


۱۴۰۴ خرداد ۱۹, دوشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش دوّم)

 در بخشِ نخست؛ به آسیبهایِ سیاسی و اجتماعی و اقتصادیِِ «فرقه گرایی سیاسی» (احزاب) و ایجادِ حکومتهایِ ناپایدار (دوره ای) و ناهمگون و ارائهٔ پروژه هایِ جدیدِ حِزبی که میتوانند با حکومتِ دورهٔ بعدی یا مسکوت گذاشته شده و یا به طورِ کامل ویران شوند سخن گفتم. پشتوانهٔ تجربی این نگرش را میتوانید در آمریکا به روشنی ببینید. سیاستِ بیمه درمانی که توسّط دولتِ «باراک اوباما» تدوین شد و به «Obama Care» مشهور بود و حتّی توسّط هم حزبی هایِ خودش نیز زیرِ تیغِ انتقاد بود بنا بر مصالحِ حزبی بر کُرسی نشانده شد و دولتِ ترامپ آنرا از بین بُرد و سیستمِ بیمهٔ درمانیِ دیگری را پیشنهاد کرده و به کُرسی نشاند. داستانِ «دیوارِ مرزی» نیز که توسّط «ترامپ» با تحمّل سختی هایِ فراوان؛ به اجرا گذاشته شد؛ با پیروزیِ «جو بایدن» به محاقِ ابهام رفت و عملاً تعطیل شد. در رابطه با «سیاستِ خارجی» نیز این اختلافات بسیار روشن است و نیازی به تکرارِ آنها نیست. امّا آنچه که موردِ نظرِ من است؛ تأثیرِ خروجیِ «سود و زیان» در این تغییراتِ بزرگ بر رویِ «ثروتِ ملّی» است. بازیِ «حکومتهایِ دوره ای» همچنین میتواند در روابط خارجیِ نیز تأثیراتِ بسزایی داشته و روابط  خارجی را نیز به «روابطِ ناپایدار» تبدیل کند.‌«جرج بوشِ پسر» جنگهایی را دامن می زند که «اوباما» میگوید «این جنگها جنگِ من نیست» و «اوباما» قراردادهایی می بندد که «ترامپ» میگوید اینها قراردادهایِ من نیستند. در اینجا نیز بازهم آنچه که باید مدّ نظر باشد؛ «سود و زیان در یک بازهٔ زمانیِ طولانی» است. آنچه که در دورِ نخستِ «سرمایه گذاری در چین»؛ بسیار سودآور به نظر میرسید؛ اکنون در عرصهٔ اقتصادی و نظامی و سیاسی به «بلایِ جان» برایِ آمریکا و اروپا تبدیل شده است. «اژدها» را بیدار کردند و برایِ «موازنه» تلاش کردند که «فیل»(هندوستان) را نیز بیدار کنند و معلوم نیست که در فرداها این «فیل» و «اژدها» چه بلایی سرِشان خواهند آورد؟
برساختنِ «نظریهٔ گلوبالیسم» نیز به سودِ «اژدها و فیل» تمام شده و شعارهایِ ایجادِ «دهکدهٔ جهانی» نیز از افقهایِ سیاسی و اقتصادی محو شده اند و همانهایی که بنیانگذارانِ این نظریّه بوده اند؛ میخواهند «آبِ رفته را به جوی بازگردانند» و بارِ دیگر «ناسیونالیسم»  چه به صورتِ «اخته» و یا «نیم بند» به روی میز بازگشته است. اکنون. شاید و چه بسا حتماً بخش بزرگی از «بدهی هایِ آمریکا» را اینگونه از بازیهایِ «الّا کُلنگیِ پارتی کراتیک» ایجاد کرده اند و چه «آشهایِ نخورده ای» که «دهانهایِ سوختهٔ بسیاری» بر جای گذاشته اند!!؟
زمانی که «سیاستهایِ داخلی» و «سیاستِ خارجی»؛ حِزبی می شوند؛ حتّی هواداران و اعضایِ حزب نیز که با این سیاستها مخالف هستند؛ صدایشان شنیده نمی شود و بسیاری دیگر نیز به خاطرِ وفاداری به حزب؛ با اینکه مخالف هستند؛ رأی مثبت می دهند.
اگر به مجموعِ تلفیقیِ سیاستهایِ خارجی کشورهایِ «پارتی کراتیک» در یک بازهٔ زمانیِ  واحد نگاهی بیندازید؛ متوجّه می شوید که به اندازهٔ کافی «آشِ شُله قلمکار» هست و اگر تغییراتِ دوره ای که در انتخاباتِ پارتی کراتیکِ داخلی صورت می پذیرند را نیز بر این «آشِ شُله قلمکار» بیفزایید و ایران نیز دچارِ نوساناتِ پارتی کراتیک شود؛ سنگ رویِ سنگ بنا نخواهد شد و پیشرفتها بسیار «لاک پُشتی» و بسیار پُرهزینه خواهند شد.

قانون اساسی؛ ارزش و اهمیّتِ آن

در نوشتارهایِ قدیمی این وبلاگ؛ در بارهٔ ارزش و اهمیّتِ قانونِ اساسی مطالبی را نوشته و بر روی ارزش و اهمیّتِ آن تأکید کرده ام. امّا در اینجا به طورِ خلاصه و اجمالی؛ بارِ دیگر  توضیح میدهم:

۱- قانونِ اساسی مجموعه ای از ستونها است که قوانینِ جاری بر رویِ آن ستونها بنا میشوند.
۲- پیش نویسِ قانونِ اساسی؛ فقط یک «کاغذ پاره» است؛ امّا زمانی که به تصویبِ مردم رسید؛ در مدّت زمانی کوتاه تبدیل به یک «ساختارِ سخت» اجتماعی؛ اقتصادی؛ سیاسی و فرهنگی و نظامی می شود و بازوها و شاخه هایِ فیزیکیِ خود را می گُسترند که تغییرِ انها بسیار دشوار خواهد بود. لذا در قانونِ اساسی؛ باید شیوه هایِ ایجادِ تغییراتِ موردی و یا تغییراتِ کُلّیِ در آن لحاظ شوند.

پیشنهادهایِ کژدم برای قانونِ اساسی

۱- زمین به عنوانِ زمین؛ قابل خرید و فروش نیست. امّا سازه هایی که بر رویِ زمین ساخته شده اند قابل خرید و فروش هستند.
توضیح:
این اصل باعث می شود که فسادهایِ بزرگی مانندِ «زمین خواریِ فردی و یا گروهی»؛ «اوقاف»؛ «بنیادهایِ زمین خوار» و هر تشکّلی که بر «زمین خواری» استوار است؛ امحأ شده و از فسادها و تلاشهایِ بعدی در این زمینه؛ به شدّت جلوگیری شود.
۲- کاربَریِ زمین و تغییر آن فقط توسّط شهرداریها و استانداریها و بر اساسِ مصوّباتِ کُلّی مجلس و استراتژیهایِ اقتصادیِ و اجتماعیِ سرزمینی امکان پذیر است.
۳- پولِ ملّی باید از حالتِ فیزیکی (سکّه و اسکناس) بیرون آمده و به «پولِ دیجیتال» تبدیل گردد. هر قطعه از پولِ ملّیِ دیجیتال؛ اعمّ از «تومان» و «ریال» باید دارایِ شمارهٔ سریال باشند.
توضیح:
همین اکنون نیز بسیاری از تراکُنشها در سطحِ ایران و یا بین المللی؛ به صورتِ دیجیتال انجام میگیرند و این اصلِ پیشنهادی؛ پیشنهادِ عجیب و غریبی نیست. امّا «پولِ دیجیتالی با شمارهٔ سریال» میتواند به تراکُنشهایِ غیرقاونی از جمله «رشوه دادن و رشوه گرفتن» پایان دهد. با این قانون؛ حتّی هر یک ریالی که به حسابِ کسی وارد میشود؛ دارایِ شمارهٔ سریال است و نمیتوان ۲ واحدِ یکسان با یک شماره سریالِ واحد واردِ بازارِ مالی نمود.
این اصل میتواند نقطهٔ پایانی بر «فرارهایِ مالیاتی» شود.
۴- تمامیِ تراکنشهایِ مالی باید از مسیرِ «بانکِ مرکزی» بگذرند.
توضیح:
ثبتِ این تراکنشها توسّط بانکِ مرکزی میتواند موقعیّتِ واقعیِ «استفاده کننده» (چه فَرد و یا گروهِ مالی و صنعتی و کشاورزی و خدماتی و سازمانهایِ دولتی و ....» از تراکنشهایِ قانونی را به صورتی شفّاف و «به روز شده» نشان دهد.موقعیّتِ واقعی و به روز شده؛ اهمیّتِ بسیار بالایی در جلوگیری از «فساد» دارد. به عنوانِ مثال اگر یک کمپانی در حالِ ورشکستگی است؛ نمیتواند با سند سازی و اعلامِ ارزشهایِ دروغین؛ آن کمپانی را در بازارِ بورس بفروشد. امّا میتواند آنرا با ارزشِ واقعی آن در بازارِ بورس به فروش بگذارد.
حتّی تراکُنشهایی که با اشیاء قیمتی از قبیلِ الماس و سایر سنگهایِ با ارزش و آثارِ هنری و مِدالها  و طلا انجام میگیرند باید از مسیرِ بانکِ مرکزی بگذرند و ثبت شوند.
در همین رابطه؛ همهٔ سکّه ها و شمشهایِ طلا باید دارایِ شمارهٔ سریال شوند. این شماره گذاری فقط برایِ کنترلِ تراکُنشها است و خرید و فروشِ سکّه و شمشهایِ طلایی که شمارهٔ سریال ندارند؛ غیر قانونی و نا ممکن خواهد شد.
تمامیِ این تلاشها فقط برایِ داشتنِ اقتصادی شفّاف و جلوگیریِ گسترده از فسادهایِ گوناگونِ مالی انجام میگیرند.
۵- همهٔ تشکّلهایِ دینی و فرقه ای و مذهبی غیرقانونی می شوند و دادنِ هدیه هایِ دینی و فرقه ای از قبیلِ «خُمس» و «زکات» و .... ممنوع است. این امر از تولیدِ «شیّادانِ دروغ  و خرافه فروشِ ثروتمند» جلوگیری می کند. امّا داشتنِ باورهایِ فردی آزاد است.
۶- در ایرانِ آینده؛ چیزی به نامِ «دینِ رسمی» و یا «مذهبِ رسمی» وجود نخواهد داشت و هر شهروندِ ایرانی میتواند به هر عقیده ای به صورتِ فردی گرایش داشته باشد و عقاید خود را تغییر دهد. امّا «تشکّل» بر اساسِ «عقاید مذهبی و دینی» ممنوع است.
در این راستا میتوان سمینارها و کنفرانسها و مناظره هایِ عقیدتی به صورتِ آزاد انجام داد تا باعثِ تنویر افکارِ عمومی شده و از القائاتِ فردی و تولیدِ پیروان بدونِ تضاربِ آراء جلوگیری نمود. در این رابطه حتّی میتوان کانالهایِ تلویزیونیِ ویژه ای ایجاد کرد تا علاقه مندان بتوانند در آن شرکت کنند.
۶- تمامیِ آموزشگاههایِ تولیدِ «انگَلهایِ دینی» و بنیادهایِ مالی دینی از قبیلِ «آستانِ قدس» و سایرِ بنیادهایِ هَمسان غیرقانونی شده و اموالِ متعلّق به چنین مؤسساتی مصادره شده و ملّی میشوند.
۷- همهٔ احزابِ سیاسی منحلّ گردیده و تشکّلهایِ مردمی از قبیلِ سندیکاها؛ اتّحادیّه ها؛ تشکّلهایِ مدنی؛ تشکّلهایِ صنفی و اندیشکده هایِ سیاسی و اقتصادی و .... جایِ احزاب را گرفته و نقش اصلی در تمامی انتخابات هایِ گوناگون و تشکیلِ دولت و شورایِ رهبری را به شیوه ای دموکراتیک و صلح آمیز به عهده میگیرند.
انتشارِ «افشاگریها» مُجاز است. امّا اگر «مستند» نباشند؛ به عنوانِ «تهمت و افتراء» موردِ پیگردِ قانونی قرار میگیرند.
۸- حاکمیّتِ ایرانِ آینده بر ۲ اصل استوار است:
۱- حکومتِ مرکزی.
۲- فدرالیسمِ اقتصادی و مَدَنیِ اُستانی (خودگردانیِ اقتصادی - مَدنی).
توضیح:
حکومتِ مرکزی با آرای همهٔ مردمِ ایران و از طریقِ انتخاباتِ مستقیم شکل میگیرد.
الف: شورایِ رهبری
این شورا مجموعه ای از فرهیختگانِ جامعه است که تدوینِ استراتژیهایِ کلانِ سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی؛ محیط زیست؛ نظامی و امنیّتی را بر عهده دارند. اعضایِ شورایِ رهبری به جز فرهیخته ترین عناصرِ نظامی و امنیّتی؛ با رأی مستقیمِ مردم انتخاب می شوند. اعضای نظامی و امنیّتی شورا میتواند با نظرِ فرماندهانِ ارشدِ ارتش و سازمانِ امنیّتی و با تأییدِ مجلسِ سنا انتخاب شده و یا تغییر کنند. 
۲- مجلسِ شورایِ ملّی
از طریقِ انتخاباتِ مستقیمِ و سراسری توسّط مردم برای تولیدِ قوانینِ موردِ نیازِ روز و آینده تلاش می کنند.
۳- مجلسِ سِنا
این مجلس نیز از طریقِ انتخاباتِ مستقیمِ سراسری توسطّ مردم انتخاب میشوند تا قوانینِ مجلسِ شورایِ ملّی را بازنگری نموده و همخوانی و یا عدمِ همخوانیِ قوانینِ تصویب شده را با استراتژیهایِ کلانِ سرزمینی مشخص نمایند و در صورتِ لزوم با پیشنهاداتِ الحاقی به مجلسِ شورایِ ملّی بازگردانند.
۴- قاضی ها نیز باید با آرایِ مستقیمِ مردم انتخاب شوند. اینکه بگوییم به قاضی هایی نیاز داریم که هیچگونه گرایشِ سیاسی نداشته باشند؛ فقط یک افسانه است. امّا با انتخابِ قضات به صورتِ مستقیم از طرفِ مردم؛ میتوان گرایشاتِ سیاسیِ انها را کنترل نمود.
قاضی ها میتوانند صلاحیّت و یا عدمِ صلاحیّتِ اخلاقیِ نامزدهایِ انتخاباتی را به صورتِ مستند به مردم ارائه دهند. ولی این امر یک نظرِ روشنگرانه خواهد بود و نقشِ سازمانی و قانونی برایِ حذفِ نامزدها نخواهد داشت.
۵- قوّهٔ مجریّه (دولت)
این نهاد نیز از طریقِ انتخاباتِ مستقیم از طرفِ مردم انتخاب میشوند. اینکه رئیس دولت را «رئیس جمهور» و یا «نخست وزیر» بنامیم؛ فرقی ندارد. رئیس قوّهٔ مجریّه حتّی زمانی که نامزد میشود؛ باید وزرایِ پیشنهادیِ خود را نیز تعیین کرده باشد. زیرا وزیرانِ کابینه نیز از طریقِ آرایِ مستقیمِ مردم انتخاب خواهند شد. لذا بهتر است که برایِ هر وزارتخانه چندین نامزد را معرّفی نماید.

«ادامه دارد»

کژدم


۱۴۰۴ خرداد ۱۲, دوشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش نخست)

این مستراح «سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی» که حکومتِ «تشیّعِ شنیعه» در طولِ ۴۷ سالِ اخیر درست کرده است را چگونه میخواهید تغییر دهید؟

آیا میخواهید از اروپا و آمریکا کُپی برداری کنید؟ یا میخواهید که با ساختنِ شهرِ «نئوم»؛ ایران را به «قُلّه» ببرید؟
آیا «پارتی کراسی» را همان «دموکراسی» می پندارید؟
آیا میپندارید که «جمهوری» و یا «پادشاهی» چارهٔ کار است؟ آیا «جمهوریخواهان» و یا «پادشاهی خواهان» تا کنون برنامه ای ارائه کرده اند که ببینید فرقشان چیست؟ آیا با این «بی برنامه ها» که «برنامه» را به ظهورِ امامِ زمانی جدیدی به نامِ «پس از سرنگونی رژیم» حواله میدهند؛ میخواهید «ایرانی نوین» بسازید؟

آیا میخواهید به دورانِ محمد رضا پهلوی باز گردید؟

مگر امکان دارد که با جمعیّتِ ۱۰۰ میلیونی به دورانِ جمعیّتِ ۳۶ میلیونی بازگشت؟
مگر امکان دارد که با نداشتنِ «آبِ کافی» و تالابهایِ خشکیده و سدّ هایِ ساخته شده توسّط «مافیایِ آب» و دریاچهٔ خشکیدهٔ آذربایجان و زمینهایِ فرسوده به دورانِ محمّد رضا پهلوی بازگشت؟
مگر سوراخها و حفره هایِ بزرگ و گشادِهمان دورانِ محمّد رضا پهلوی نبود که باعث و بانیِ خیانتِ ملّی ۵۷ شد؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی؛ خبری از تلفون های هوشمند و هوشِ مصنوعی وجود داشت؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی؛ «اَبَر اقتصادی» به نامِ «چین» وجود داشت؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی: حتّی تصوّرِ اینکه بسیاری از آنهایی که «دانشمند» نامیده می شدند و اکنون دانشمندانی بسیار دانشمندتر از آنان در حالِ از دست دادنِ شُغلهای خود هستند وجود داشت؟
شاید فکر می کنید که اگر پولهای «نفت»؛ هزینهٔ «اوباشانِ شیعهٔ لبنانی و عراقی و حوثی و ....» نشود؛ میتوان «ایرانی نوین» ساخت؟!

اگر «رضا شاه» توانست سَر و سامانی به ایرانِ فرسوده از حاکمیّتهایِ ننگینِ «صفویان» و «قاجارها» (پان تُرکها یادداشت کنند که این ۲ جریانِ کثیف؛ تُرک بودند و مجموعاً در حدودِ ۳۷۰ سال ایران را به خاک و خون کشیدند و در دریایِ خون و شمشیر و خرافات غرق کردند و رژیمِ کثیفِ شیعی نیز بازگشتِ دوبارهٔ همان بی شرفها است.). 
اکنون با ایرانی نیمه جان و فرسوده توسّط «تشیّع شنیعه» روبرو هستیم. من(کژدم) معتقدم که به راستی میتوان «رضا شاه» را «شاهنشاه» نامید؛ زیرا قدرتِ سیاسی و نظامیِ «شاهانِ محلّی» را در هَم کوبید و «شاهِ شاهان» شد و سَر و سامانی نوین به ایران داد و بیشتر از آنچه که انجام داد؛ نمیتوان از او انتظار داشت. امّا «شاهنشاه» نامیدنِ «محمّد رضا پهلوی» بی محتوا و بی معنی است. زیرا دیگر «شاهانِ محلّی» وجود نداشتند که ایشان «شاهِ شاهان»(شاهنشاه) نامیده شوند. 
لذا اکنون به «مردان» و «زنانی» نیاز داریم که ۱۰ سَر و گردن؛ از «رضا شاه» بالاتر باشند و اگر چنین «مردان و زنانی» ندارید و میخواهید با ضَربِ چوب و چماق و تبلیغاتی که خودتان نیز میدانید که «دروغ پایه» هستند؛ «شازده شومبول» را رنگ کرده و به جایِ «رضا شاه» بفروشید؛ شاید برایِ برخی از احمقهایی که میخواهند به هر قیمتی که شده از وضعیّتِ کنونی رها شوند؛ اندکی جذّاب باشد؛ امّا نَه برایِ همهٔ ایرانیان. با «قُقنوس بازی» و «شکوفایی بازی» نمیتوانید این «موجود» را که از «جو بایدن» نیز بسیار ناتوان تر است؛ به مردمِ ایران بفروشید. اگر هم بخواهید که «بسیجی ها» و «پاسدارها» را به «چماقدارانِ شازده شومبول» تبدیل کنید و از این طریق به قدرت برسید؛ صدایِ تَشتِ رسوایی تان؛ در کُرهٔ مرّیخ نیز شنیده خواهد شد.

آیا میخواهید «حکومتِ جمهوریِ ایران» داشته باشید؟

زمانی که از «جمهوری» به عنوانِ یک ساختارِ سیاسی سخن می گویید؛ باید بدانید که «جمهوری» (Republic) قرار است که حاکمیّتِ «مردمی» باشد و در برابرِ «دیکتاتوریِ فردی و یا حزبی»؛ معنی پیدا می کُند. طرفدارانِ «جمهوری»؛ مردم را بر اساسِ گرایشاتِ گوناگون سیاسی - آرزویی - اجتماعی - صنفی - مَدنی و .... تعریف میکنند و تلاش میکنند که با ساختنِ «احزابِ سیاسی»؛ مردم را از همهٔ گروهها در آن حزب جمع و جذب کنند و وعده میدهند که میتوانند نوعی «موازنهٔ منافع» میانِ اقشارِ گوناگونِ جامعه ایجاد کنند. «پادشاهی خواهان» نیز میگویند که اگر مانندِ اروپایی ها «پادشاه» داشته باشیم و «احزابِ سیاسی» نیز داشته باشیم؛ فرقی در محتوا وجود نخواهیم داشت (آشتیِ پادشاهی و جمهوری). امّا این به شرطی امکان دارد که «پادشاه» فقط یک «چوب کبریت» باشد. در کشورهایی که «پادشاه» فقط یک «چوب کبریت» است؛ این نهاد فقط یک نهادِ «مصرف کنندهٔ بی مصرف» است و هزینه هایِ زیادی بر بودجه تحمیل می کند که در «جمهوری» وجود نخواهند داشت (صرفه جویی). دعوایِ «جمهوری خواهان» و «پادشاهی خواهان» بر سَرِ یک «چوب کبریت» است. امّا به آن شاخ و برگهایِ مصنوعی می چسبانند و لفّاظی هایِ بی پایانی دارند. امّا «پارتی کراسی» (حکومتِ دوره ای احزاب) نقطهٔ مشترک و قدرتمندِ میانِ این ۲ جریان است.

اصلِ «پارتی کراسی»

«پارتی کراسی»؛ واژه ای است که من(کژدم) ساخته ام. زیرا با تجربیّات و مطالعاتی که داشته ام؛ هیچ حزبی را «نمایندهٔ واقعی مردم» نمیدانم. نمایندهٔ واقعی مردم؛ باید توسّط مردم و در یک مسیرِ «شناختِ طبیعی از افرادِ کارآمد» انتخاب شود و اگر آن نماینده در عمل نشان دهد که «ناتوان» است؛ باید از نمایندگی حذف شود (راهکارِ بسیار ساده ای دارد).
امّا در تشکّلهایِ حزبی؛ رهبرانِ حزب؛ اشخاصی غیرِ قابل تغییر و دارایِ مقامی دائم العمر هستند و در بهترین حالت؛ اگر گروهی  در درونِ حزب (فراکسیون) مخالفِ رهبر و یا رهبرانِ حاکم باشند؛ فقط میتوانند «انشعاب» کنند. با این رَوند؛ نه تنها «رهبرانِ دائمی» و یا ساختارِ حزبی دچارِ دگرگونی نمی شود؛ بلکه یک «حزبِ جدید» با «رهبرانِ دائم العمرِ جدید» نیز به جمعِ احزاب اضافه می گردد. اگر سریالِ تلویزیونیِ «ایتالیا ایتالیا»؛ اثرِ زنده یاد «نوذر آذری» را تماشا کرده باشید؛ جملهٔ معروفی دارد: «من نمایندهٔ دائمی و علی البدل و غیرِ قابل تعویضِ قاطبهٔ مردم هستم». این «آقایانِ قاطبه» ها؛ نه به خاطرِ خدماتِ درخشان به مردم؛ بلکه به خاطرِ «خدمات به حزب» و «حامیانِ مالیِ احزاب» و «مغزشویی هواداران» است که «غیرقابل تغییر و دائم العُمر» می شوند.
«آنگله مَرکل» تا زمانی که «گَندکاریهایش» با پوتین در نتیجهٔ حملهٔ روسها به «یوکرئین»؛ به رویِ پرده اُفتاد؛ همچنان «رهبرِ دائمی» بود و «گاوهایِ آلمانی» نیز به او رأی میدادند. در آمریکا و انگلستان و اُطریش و فرانسه نیز ماجرا به همین شکل است.
در کشورهایِ «اسلامی» و «رژیمِ تشیّع شنیعه» نیز با افزودنِ «مقدّساتِ قلّابی»؛ ماجرای تولیدِ «رهبرانِ دائم العمر» به همان شکل است. در کشورهایِ «کمونیستی» نیز که «تک حزبی» هستند؛ بازهم ماجرا همین است.
در همهٔ کشورهایی که با سیستمِ «پارتی کراسی» اداره می شوند؛ چیزی به نامِ «استقلالِ قوّهٔ قضائیّه» یک «دروغِ افسانه ای» است و تقریباً همهٔ قاضی ها و وکیلها و دادستانها ؛ همگی طرفداران و اعضایِ احزاب هستند.
قوّهٔ مجریّه و مجالس قانون گذاری نیز «حزبی» هستند و بنا بر منافعِ حزبی رفتار میکنند. برایِ احزاب؛ «آبرویِ حزب» و پیروزی در انتخاباف؛ بسیار بیشتر از «منافعِ طبیعی مردم» ارزش دارند.
به همین «حزب دموکرات کردستان» و «کومه له» نگاه کنید. از سالِ ۱۳۵۸ بخشهایِ وسیعی از کردستان را در اختیار داشتند. وعده هایِ بسیاری داده بودند که همهٔ شان به «ظهورِ مهدی موعود» محوّل شد. امّا هر دو حزب به وعده ای که نداده بودند؛ به شدّت عمل کردند. از سالِ ۱۳۶۳ جنگی را با یکدیگر آغاز نمودند که در «سطح رهبری» برایش تصمیم گرفته شده بود. همان رهبرانی که اگر به مرگِ طبیعی نَمُرده باشند؛ بر همان «اَریکه» نشسته اند. این رهبرانِ «خودخوانده»؛ تصمیم گرفتند تا آنچه را که «پیشمرگانِ کُردستان» می نامیدند؛ به کُشتارِ یکدیگر بکشانند و کِشاندند. در واقع ما هرگز «پیشمرگانِ کُردستان» نداشته ایم؛ بلکه «میلیشیاهایِ حزبی» داشته ایم که «رهبرانِ احزاب» برایِ فریبِ مردم و کشاندنِ آنها به طرفِ حزبِ خود؛ آنها را «پیشمرگانِ کُردستان» می نامیدند. پس از اینکه کشتارها تمام شد؛ «انشعابها» آغاز گردید. امّا هیچ تغییرِ ساختاری مشاهده نشد. فقط «رهبرانِ جدیدی» که در حزبِ قبلی نیز از «بلند پایگان» بودند؛ بر تخت نشستند.
در آمریکا نیز به همین شیوه است. «لجن پراکنی»؛ «پرونده سازی»؛ «عَلم کردنِ مسائل نژادی»؛ براه انداختنِ «جنگهایِ خیابانی» و ۱۰ ها کثافتکاریِ دیگر؛ فقط برایِ رساندنِ یک «حزب» به «قدرت» است. اساساً بخشِ مهمّی از فعّالیتهایِ حزبی در چنین زمینه هایی است. لذا اگر «پارتی کراسی» را همان «دموکراسی» میدانید؛ همهٔ این «کثافتکاریها» را باید «نوش جان» کرده و هرگز نگویید که «منظورِ ما این نبود». زیرا منظورتان هرچه که باشد؛ اگر به «حزب سازی» بینجامد؛ در واقع آنچه که به وقوع نخواهد پیوست؛ «منظورهایِ شما» است و آنچه که بوقوع خواهد پیوست؛ «جنگهایِ رهبرانِ حزبی» برایِ «حفظ و به قدرت رسانیدنِ احزاب؛ به هر قیمتی»خواهد بود. 

(ادامه دارد)

کژدم


۱۴۰۴ خرداد ۷, چهارشنبه

پروژهٔ شکوفایی ایران (چاقویِ بی دستهٔ دیگر)

 «فرانتس کافکا»؛ جملهٔ مشهوری دارد که نشانهٔ «یأس کامل» از گشوده شدنِ «دروازه ای نوین» میباشد.

«مسیح هرگز نخواهد آمد؛ مگر یک روز پس از روزِ قیامت»

حدودِ ۵ ساعت وقت گذاشته و هر دو بخشِ این «نشست» و سخنرانیهایِ بی دَر و پیکر را گوش دادم. سخنرانیهایی که با یک جملهٔ «شرم آور» آغاز شدند و آن جمله این بود که در برابرِ کشورهایِ غربی که میگویند:«اپوزیسیونی وجود ندارد..... برنامه ای ندارید»؛ برایتان «پروژه تراشیدیم»؛ تا همه بدانند که نه تنها بی برنامه نیستیم؛ بلکه از «شلغم و سیب زمینی ها» که در مقامِ اساتید تشریف دارند؛ برای تدوینِ این پروژه سود بُردیم که یک خطّ در میان میگفتند: «این پروژه را مدیونِ نظریّاتِ داهیانهٔ شازده» سَرِ هم بندی نمودیم؛  تا همهٔ دولتهایِ غربی چشمهایِ کورشان را باز کرده و «فیل» را در اُتاق ببینند. و اگر دِرایت و سیاست و کیاستِ ملوکانهٔ ایشان نبود؛ همه «نارگیل» را «پوست نَکَنده» میخوردند. گویی که دولت مردانِ غربی؛ «گاوِ گرسنه» تشریف دارند که هر علوفه ای را با وَلَع بخورند.

«پروژهٔ شکوفایی ایران»؛ سوّمین «چاقویِ بی دسته» است که «شازده خان» ساخته است و میخواهد نخست به کشورهایِ غربی و سپس به مردمِ ایران بفروشد. در «ذِهنیّتِ داهیانهٔ شازده خان»؛ «پروژهٔ سرنگونیِ رژیمِ شیعی»؛ مانندِ «مهدی موعود»؛ در «غیبتِ کبرا خانم» و در حالِ «چاهِ مستراح نَوَردیِ اَبَدی» است.
گویی که وعده بدهی: «اگر گاو داشته باشیم و علوفه نیز داشته باشیم و آن گاو شیر بدهد؛ برایتان بستنی درست خواهم کرد».
هر پروژه ای؛ «آغازی دارد». هیچ پروژه ای از «وسط» شروع نمی شود. هر کتابی با «مقدّمه» و سپس با «فصلِ نخست» آغاز می شود. اگر کتابی خریدید که «مقدّمه اش» این باشد که «برایِ اینکه مردم فکر نکنند که لال هستم و یا بی سواد هستم و سرزنِش نشوَم؛ این کتاب را نوشته ام» و سپس ببینید که کتاب دارایِ «فصلِ نخست» نیست؛ تا آن کتابفروشی دَرَش را نبسته است؛ خواهید رفت و کتاب را پَس خواهید داد.
اگر به تمامیِ سخنرانیها گوش بدهید؛ خواهید دید که همهٔ سخنان «کلیشه برداری» از کشورهایِ دیگر است. گویی که ایران همان «سنگاپور» و «فنلاند» و .... است و چیزی به نامِ «قبایل و عشایر» و «استفراغِ اسلامی» و «استفراغِ شیعی» و ویرانه هایی به نامهایِ «بلوچستان» و «خراسان» و ...... وجود ندارند.
گویی که این متن ها برایِ سخنرانیهای رقابتهایِ انتخاباتیِ احزاب در کشورهایِ پیشرفته نوشته شده اند.
شخصی که برایِ «آموزِش و پرورش» طرح داده است؛ در همان آغازِ سخنرانی؛ بدونِ اینکه هیچ ربطی به «آموزش و پرورش» داشته باشد میگوید:«من به بازارِ آزاد معتقدم و به «پوپولیسم» اعتقادی ندارم.» این شخص حتّی معنی «پوپولیسم» را نیز نمی داند و فکر میکند که سخنانِ «ساده لوح پسندانه» همانا «پوپولیسم» است..... نخیر آقایِ آموزش و پرورش؛.... «پوپولیسم»(Populism) را با پوست نخور اوّل برو بالایِ درخت؛ بعدِش بِکن و بینداز پایین؛ بعدِش به سنگ بکوب و سپس دندانهایِ نازنینِ «نیش»خود را فرو کُن. ولی مواظب باش که پوستهٔ سخت؛ لبهایت را پاره نکند.

حواله کردنِ اجرایِ این پروژه هایِ پا در هوا به پس از «فصلِ اوّلِ کتاب»(پروژهٔ سرنگونی رژیمِ شیعی) و اینکه معلوم نیست چه کسانی و چگونه  قرار است این رژیم را سرنگون کند؟؟؟!! همان «چاقویِ سوّم» است که مانندِ چاقوهایِ «کنگرهٔ ملّی ایرانیان» و «قُقنوس»؛ دسته ندارد. البتّه بگذریم از «چاقویِ پلاستیکی» که «شازده خان» آنرا با طمطراقِ «من پیمان می بندم» ساخته بود.

کژدم

۱۴۰۴ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

شیوه هایِ مِیدانیِ «غیر هسته ای» نمودنِ رژیمِ شیعی

 نخستین مسئله ای که باید در نظر گرفت؛ این است که: معمولاً چه کسانی شیوه هایِ گوناگونِ  «غیرِ هسته ای» نمودنِ رژیمِ شیعی را مطرح می کنند؟ اگر این شیوه ها «رسمی» هستند؛ چرا آن اشخاص میخواهند «ناشناس» باقی بمانند؟ نخستین نتیجه ای که از اینگونه «اخبارِ جعلی» با روایت کنندهٔ «ناشناس» میتوان گرفت؛ اینکه هیچ کدامشان «خبر» نیستند. بلکه «بافتنی» میباشند. این بافتنی ها میتوانند به خاطرِ منافعِ انتخاباتیِ حِزبی توسط «حزب دموکرات» و یا «لیبِریتِریَن ها» و یا حتّی «کاخ سفید» و برخی برایِ تأثیرگذاری بر تصمیم های کاخِ سفید؛ برخی برایِ پیشنهادِ راهِ جدید به طورِ غیرِ رسمی و برخی برایِ تأثیرگذاری بر نظراتِ رژیمِ شیعی رسانه ای می شوند. مشکلی به نامِ «تحلولگران» این است که بر اساسِ این بافتنی ها؛ خود را «کارشناس» جا زده و به روده درازی در رسانه هایِ خبری و یا کانالهایِ «یوتیوبی» می پردازند و اینگونه «بافتنی ها» را «خبرِ جدید» انگاشته و یا «جا میزنند» تا « در شهرِ کوران جلوه گری» کنند.اینگونه مزخرف بافی ها نه تنها اتلافِ وقتِ مردم است؛ بلکه  به «بی اعتباریِ روده درازان» می انجامد ولی این روده درازان هیچ اهمیتی به «بی اعتبار شدن» نمی دهند؛ زیرا ۴۶ سال است که یاوه بافته اند و همچنان «کارشناس» و «نُقل مجالس» هستندزیرا  هَم آنها و نیز «مجالس گردانها» میدانند که «هیچکارگان»(انسان سانهایِ ساکنِ ایران) هیچ راهی به جُز نشستن بر «پایِ مِنبرِ آنها» را ندارند.و به همین دلیل است که میبینیم که «روده درازی هایِ بی بنیان» در رابطه با این مزخرفات؛ میتواند هزاران بیننده و شنونده را به پایِ «مِنبرها» کشانده و خوانندگانِ مزخرفاتِ نوشتاری را «میخ» کرده و به «آشفته فکری» بکشانَد. ولی «آشفته فکرانِ آحمق» را نمیتوان «آشفته فِکر تَر» کرد؛ امّا میتوان آنها را در «طویلهٔ فکری» میخکوب و «مصرف کنندهٔ علوفه» نگاه داشت؛ مگر  این «عُلوفه خواران»  جایی بهتر از طویله هایِ انباشته با «علوفهٔ آماده» را میتوانند پیدا کنند؟ اگر «علوفه خواری» تَرک شود؛ این «تحلولگران» نیز مجبور خواهند شد تا تکانی به آن «کونِ گُنده و گُشادشان» بدهند و برایِ عرضهٔ  مطالبی بهتر با یکدیگر به رقابت بپردازند.

یکی می گفت:

«شاگردِ خوب آن است که پاسخهایِ دُرستی به پرسشها بدهد.»

دیگری گفت:

«شاگردِ خوب آن است که پُرسشهایی فَرای آنچه که آموخته است را مطرح کند و اُستاد را به چالش بکشد.اینگونه است که دانِش پَر می کِشد»

شیوه هایِ «مِیدانی»:

شیوهٔ نخست:

همان چیزی است که ترامپ مطرح می کُند. «فشارِ حدّ اکثریِ اقتصادی و حملهٔ نظامی» و یا «توافق بر اساسِ ۱۲ فرمانِ مایک پُمپئو»؛ همراه با مشوّقِ «طرح مارشال». امّا نامِ «مایک پومپِئو» را به میان نمی آورند و سُخنی علنی در رابطه با «طرحِ مارشال» نیز گفته نشده است. امّا میدانیم که بر اساسِ اُلگویِ رفتاریِ ترامپ؛ او در راهِ خدا اینکار را نمی کند و انتظاراتِ اقتصادیِ کلان دارد.
انتظاراتِ کلانِ اقتصادی؛ جیغِ اروپا را نیز در آورده است و سخن از «ملاحظهٔ منافعِ اروپا در مذاکرات» را مطرح نموده اند. که اگر منظورشان «رفعِ مُشکِلِ موشکی و هسته ای و نیابتی ها» باشد؛ همهٔ اینها در طرحِ «توافق» موجود هستند و تنها چیزی که اروپاییها را نگران می سازد؛ این است که «طرح مارشال» جایی برایِ آنها در نظر نگیرد. چین نیز همین نگرانی را دارد.روسها نیز میخواهند در این روند شرکت داشته و با لطایف الحیَل؛ دستِ آمریکا را در حوزه هایِ سیاسی و امنیّتی ببَندند و در این راستا با «تقلّب» به نفعِ رژیمِ شیعی؛ «ضدّ آمریکایی» بودنِ رژیمِ شیعی را حفظ کنند.
اگر این رَوند به بُن بست برسد؛ «فشارِ حدّ اکثری» میتواند به یک «شورشِ گسترده» در سطحِ ملّی بینجامد و «اقداماتِ نظامی» نیز میتواند پایه هایِ لرزانِ رژیمِ شیعی را فرو بریزد. امّا در چنین صورتی؛ آلترناتیوی برایِ جایگزینیِ رژیمِ شیعی در دسترس نیست و شاید نظرِ ترامپ معطوف به انتخابات و شکل گیریِ رژیمِ جدید؛ بوسیلهٔ «نظارتِ سازمانِ ملل متّحد» بر رَوندِ شکل گیریِ احزاب و گروههایِ سیاسی و در نهایت تدوینِ قانونِ اساسی و «رفراندوم» و «انتخابات ها» باشد.
امّا در شرایط کنونی؛ ترامپ ظاهراً کاری به کارِ حقوقِ بشر و حاکمیّتِ «پارتی کراتیک» و سرنوشتِ مردم ایران و «ساکنینِ ایران» ندارد. امّا اگر کار به «شورشهایِ گسترده» برسد؛ تیمِ ترامپ مجبور خواهد شد که در این روند؛ نقشی فعّال بازی کند.
لذا ترامپ با مطرح کردنِ «توافق به زبانِ خوش»؛ میخواهد ۲ پروژه را با «حفظِ رژیمِ شیعی» به پیش بِبرد:

۱- جارو کردنِ تمامی توانایی هایِ هسته ای و موشکیِِ رژیمِ شیعی با ورودِ متخصصینِ آمریکایی (چکمه هایِ هسته ای) به تمامیِ «روندِ فنّیِ خلعِ سلاح».
۲- شُل کردنِ تدریجیِ و کنترل شدهٔ پیچ و مهره هایِ «تحریمها» بنا بر «نیازهایِ مِیدانیِ طرحِ مارشال».
ترامپ نمیخواهد که واردِ «گزینهٔ نظامی» بشود؛ نه به این خاطر که موجودِي «مهربان» است. بلکه به خاطرِ «هزینه هایِ سنگینِ درگیریِ نظامی» و عواقبِ غیرِ قابلِ پیشبینیِ آن. این «عواقبِ غیر قابل پیشبینی»؛ هیچ ربطی به پاسخِ رژیمِ شیعی ندارد. بلکه هراس از «تغییرِ ژئو پولیتیکِ ایران» در آینده ای پس از «درگیریهایِ نظامی» است. 
اگر کار به درگیریِ نظامی بکشد؛ با حمله هایِ شدید و فشرده نمیتوان مطمئن شد که کار به پایان رسیده است. زیرا این درگیریها میتوانند پایِ دیگران را به این ماجرا باز کرده و ایران را واردِ «چالِشِ موجودیّتیِ سرزمینی» کنند. حتّی در چنین سناریویی؛ باز هم نیاز به «چکمه هایِ هسته ای» وجود دارد تا کار را پیش از آنکه «دستهایِ ناباب» به موادّ هسته ای برسند؛ به پایان برسانند.
دلیلِ اینکه رژیمِ شیعی به ساختنِ «دیوارهایِ دفاعیِ بِتونی» در اطرافِ سازه هایِ هسته ای مشغول است نیز برایِ جلوگیری از ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به عنوانِ بخشی از «درگیریِ نظامی» میباشد. فرودِ ۴ فروند B52 در جزیرهٔ «دیه گو گارسیا» نیز برایِ ایمن سازیِ محیط؛ برایِ فرود آمدنِ سالمِ «چکمه هایِ هسته ای» و انجامِ موفّقیت آمیزِ عملیّاتِ آنها است. این ایمن سازی میتواند با استفاده از بمبهایِ مشهور به MOAB  نیز انجام بگیرد. امّا گویا «Carpet Bombing» را ترجیح میدهند. زیرا نیازی بسیار کمتر به هشدار دادنِ به مردمی که در اطرافِ این سازه ها زندگی میکنند را دارد. امّا باید بنا بَر اُلگویِ رفتاریِ رژیمِ شیعی در غزّه و لبنان؛ وجودِ «تونلهایِ احتمالی» را نیز در نظر بگیرند.

شیوهٔ دوّم:

این شیوه را اسرائیلِ آقای ناتانیاهو پیشنهاد میکند. در این شیوه «درگیریِ نظامیِ شدید» به همراهِ ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به «فُردو» و «نطنز» و سازه هایِ اصفهان و تخریبِ کاملِ انها و ادامهٔ کار با تشدیدِ «فشارهایِ اقتصادی و سیاسی» به رژیمِ شیعی و کمک به «مردم ایران» و «ساکنینِ ایران» برایِ تغییر و سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ پِی گرفته میشود و وظیفهٔ دیگرِ آمریکا این است که از تواناییهایِ خود برایِ جلوگیری از بازتعریفِ «ژئو پولیتیکِ ایران» توسّط «بازیگرانِ دیگر» که بخواهند از آبِ گل آلود ماهی بگیرند؛ جلوگیری کند.
در این شیوه؛ نظرِ اسرائیل این است که ترامپ پس از پایانِ کاملِ عملیّات و سرنگونیِ رژیمِ شیعی میتواند به آرزویِ «طرحِ مارشالِ خود» و یا بخشی مهمّ از آن برسد و سهمِ اروپا را نیز در نظر داشته باشد تا از «کارشکنیِ آنها» جلوگیری کند.
شیوه ای که اسرائیل پیشنهاد میکند؛ در واقع و تا حدودی؛ «وارونهٔ طرحِ ترامپ» است و اگر طرحِ ترامپ (شیوهٔ نخست) شکست بخورد؛ ترامپ مجبور خواهد شد تا با طرحِ آقایِ ناتانیاهو هماهنگ شود.
امّا طرحِ آقایِ ناتانیاهو یک «سوراخِ گُشاد» دارد و آن اینکه چگونه میتوان «ساکنانِ قورباغه پَز شدهٔ ایران» را برایِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی قانع کرد؟ زیرا با «مردمِ ایران» مُشکلی وجود ندارد. برایِ اینکه «مردم ایران» آمادهٔ سرنگونیِ رژیمِ شیعی هستند و مشکلِ اصلی؛ «ساکنینِ ایران» هستند. همانهایی که «ساسی مانکن» خطاب به آنها گفت: «دیّوس چرا نشستی؟...... بلند شو و قِر بِده».

شیوهٔ سوّم: «شیوهٔ کژدم»

این شیوه؛ (شیوهٔ کژدم) برای سرنگونیِ رژیمِ شیعی طرّحی شده است و بسیار شبیهِ طرحِ آقایِ ناتانیاهو میباشد. با این تفاوت که میتواند «ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» را به سرعت «به پایِ میزِ سرنگونیِ رژيمِ شیعی» بکشاند و آن «سوراخِ بزرگ» در طرحِ آقای ناتانیاهو را ترمیم کُند. «شیوهٔ کژدم» بر اساسِ مطالعهٔ «اُلگویِ رفتاریِ مردم ایران و ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» طرّاحی شده است.
این طرح میتواند سرعتِ کار را به شدّت بالا بُرده و شانسِ داشتنِ فرصت زمانیِ کافی برای دخالتِ «بازیگرانِ بدخواه» را به حدّ اقلّ برساند.

کژدم