۱۴۰۴ آبان ۲۳, جمعه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش پنجُم)

 آزادیها (۲)

در نوشتارِ پیشین؛ اندکی به «خاستگاه ها» پرداختم. تا تصویری کُلّی ارائه کنم. امّا به «آزادیهایِ مِیدانی» نیز اشاره کردم. در این نوشتار هَر آنچه میگویم؛ فقط «آزادیهایِ مِیدانی» و دلایلِ مِیدانی برای این «آزادیها» هستند.

آزادیِ کاملِ مطبوعات

زمانی که از آزادیِ مطبوعات سُخن میگوییم؛ ذِهنها را به سویِ «ورق پاره ها»(روزنامه ها و مجلّه ها و .... کاغذی) سوق می دهد.
آیا در دورانِ کنونی این «وَرق پاره ها»؛ خوانده می شوند؟ تیراژشان چقدر است؟ چه تعداد کسانی می توانند آنها را «بِخَرَند» و «بِخوانند»؟  تعدادِ «جمغیّتِ ایران» چقدر است؟ آیا تناسبی میانِ تعدادِ این «کاغذ پاره ها» و «جمعیّت» و «سوادِ خواندن و نوشتن» و بویژه «فهمیدن» و «تیراژِ انتشار» وجود دارد؟ اگر وجود دارد؛ چقدر است؟؟؟
اگر خوب نگاه کنید؛ تعدادِ این «ورق پاره ها» بر اساسِ «تعدادِ جمعیّت و سواد» مانندِ «سوزن در کاهدان» است. حالا بیا و «سوزن» را پیدا کُن و «پارگی ها» را بِدوز!!!
امّا جایِ این ورق پاره ها را «مطبوعاتِ تصویری و صوتی» گرفته اند؛ که در «یوتیوب» و «اینستا گرام» و «تلِگرام» و ...... مانندِ پِشگِل ریخته اند و معلوم نیست که «فُلانِ چه کسی» در «بَهمانِ چه کَسی» فرورفته است و اساساً چه میخواهد و به چه دلیلی «فرو رفته اَند؟».
لذا «آزادیِ مطبوعات» در دُنیایِ کنونی؛  باید «شکل و مُحتوایِ  دیگری» داشته باشد. باید بتواند «چه بی سواد و چه باسواد» را به زبانی ساده مُتوجّهِ مسائل اساسی بِکُنَد. به همین دلیل؛ ما باید در فکرِ تولیدِ «مطبوعاتِ حرفه ای تَری» باشیم. حرفه ای که در آن نتوان «دروغ فروشی» کرد و در مواردی به نامِ آزادی مطبوعات؛ از آن بوقی برایِ «لجن پراکنی و اتّهامهای دروغین» استفاده نمود. مطبوعات باید متعهّد به افزایِشِ «دانشِ عمومی» باشند. در دنیایِ کنونیِ آزادیِ مطبوعات در کشورهایِ غربی؛ «خبرنگاریِ تحقیقی» به نامی «شرافتمندانه» تبدیل شده است که در بسیاری موارد؛ «رازهایِ پنهان» را آشکار می کُند؛ امّا تلاشهایِ قدرتمندان و بازیهایِ حکومتی بوسیلهٔ «حقوقدانهایِ مُزدور»(سیستم قضاییِ فاسد) نتایج این تحقیقات را با تراشیدنِ «دلایلِ مزخرف» امّا با پشتوانهٔ «قدرتِ حکومتی و قضایی»؛ پایمال می کنند. پروندهٔ «پاناما» یکی از نمونه هایِ بارزِ آن در دَهَهٔ اخیر است و «محرمانه» اعلام کردنِ «پروندهٔ اِپستین» که باید به عنوانِ یک «پروندهٔ جنایی» موردِ برخوردِ قضایی قرار می گرفت؛ نمونه ای زنده است. مشکلِ دیگری که در حاکمیّتهایِ «پارتی کراتیک» به روشنی دیده می شود؛ «استفادهٔ ابزاری» از این نوع پرونده ها؛ بر علیهّ «رقیبانِ سیاسی» است.
پروندهٔ «اِپستین» شباهتِ محتواییِ عمیقی با فیلمِ سینمایی «Eyes Wide Shut» دارد. آزادیِ مطبوعات نیز به آزادیِ «بوقهایِ حزبی» تنزّل یافته است.
در ایرانِ آینده؛ «خبرنگاریِ تحقیقی» و سایرِ انواعِ «خبرنگاری» را باید «چشمها و گوشهایِ مردم ایران» به حساب آورد که باید کاملاً آزاد باشند تا به همه جا «سَرَک بکشند» و در کنارِ آن؛ تخلّفاتِ مطبوعاتی را باید «خیانتِ آشکار» تلَقّی نمود.
با تبدیل کردنِ «پولِ ملّی فیزیکی» به «پولِ دیجیتالِ ملّی» میتوان جلو بسیاریِ از فسادها را گرفت؛ امّا نه همهٔ  آنها را. رشوه دادنها میتوانند به صورتِ «استخدامهایِ رانتی» در ازایِ «خدمات» و یا اَشکالِ دیگری نیز ظهور کنند و «خبرنگاریِ تحقیقاتی» میتواند اینگونه راههایِ فرعیِ فساد را نیز تا جایِ ممکن سدّ کند.

آزادی نهادهایِ مَدنی

نهادهایِ مَدنی؛ گروههایِ «مردم نهاد» که بنا بر سلیقه هایِ گوناگونِ در میانِ مردم شکل میگیرند. برخی از این نهادها «نهادهای صِنفی» و برخی نهادهایِ «ضدّ تبعیض» ؛ «پشتیبانی از محیط زیست»؛؛ «پشتیبانی از زندگی حیوانات»؛ «تولیدِ اندیشه هایِ سیاسی و اقتصادی»؛ «نهادهایِ ضدّ فساد» و..... که تلاششان برای ارتقأء «استانداردهایِ زندگی بهتر» متمرکز است.
آزادیِ اینگونه نهادها نه تنها باید در قانونِ اساسی تضمین شود؛ بلکه «یافته هایِ این نهادها» باید به اطّلاعِ عمومی برسد.
حکومتِ دموکراتیک باید به همهٔ این نهادها «تریبون» بدهد. تریبونها در دنیایِ کنونی باید «تریبونهایِ شنیداری و دیداری» باشند (کانالهایِ رادیویی و تلویزیونی). گردهمایی این نهادها از قبیلِ «سمینارها و کنفرانسها» چه در سطح اُستانی و چه در عرصهٔ ملّی؛ باید موردِ توجّه حکومتِ دموکراتیک باشد و نظرات و بیانیّه هایِ این نهادها باید در مجالِس نمایندگان موردِ توجّه قرار گیرد.
در کنارِ آزادیهای مَدنی؛ باید آزادیِ تشکیلِ «احزابِ سیاسی»؛ «احزابِ فرقه گرایِ قومی»؛ «احزابِ دین پایه» و هر تشکّلی که بخواهد از نهادهای مَدنی برایِ «تعمیقِ تفرقه» استفاده نماید؛ باید کاملاً «ممنوع» و «سرکوب» شوند. یک جامعهٔ دموکراتیک نمیتواند به «فاشیستها؛ «نژاد پرستها» «قوم گراها» (انواعِ پان ها) به بهانهٔ «آزادی بیان و تشکّل»؛ اجازهٔ حضور بدهد.
گفته می شود که در کشورهایِ غَربی؛ نهادهایِ مَدنی بسیار قدرتمند هستند. این یک دروغِ بزرگ است. زیرا نهادهای مَدنی توسّط «احزاب»؛ مصادره و در واقع به «شاخه هایِ حزبی» تبدیل شده اند و از «رانت خواری» در سطحِ کلان تغذیه می کنند و بخشی از کارشان؛ «جمع آوری و فروشِ رأی» به احزاب است. «نهادهایِ مدنی» را نمیتوان خرید؛ امّا «رهبرانِ احزاب» را میتوان خرید.
اصلِ «پَس گرفتنِ رأی» و «خبرنگاریِ تحقیقی»؛ تضمین کنندهٔ «تداوم سلامتی و پُشتکارِ نهادهایِ مَدنی» است.
همهٔ «نهادهایِ دینیِ موجود» باید منحلّ شده و نباید اجازهٔ «تشکّل دوباره» به آنها داده شود. زیرا تلاشِ همهٔ «ادیان»؛ بر تولید «جذامِ فکری» استوار است و نه رُشدِ استانداردهایِ زندگی و رفاهِ عمومی. رهبرانِ اینگونه تشکّلها؛ به جای «خدا» حرف میزنند و اگر «خدا چنین می فرماید» را از سخنانِ آنها حذف کنید؛ خواهید دید که «مُشتی مزخرفات» به جای می ماند. اگر «الله چنین فرمود» را از «قرآنِ کَژیم» حذف کنید؛ به یک کتابِ «یاوه و مسخره» تبدیل می شود. یکبار امتحان کنید تا به چشمِ خودتان ببینید.

آزادیِ «داشتنِ دین» و «بی دینی» و «ضدّ دینی»

داشتنِ «دین» تنها و تنها به خاطرِ انتقالِ آن از طرفِ پدران و مادران؛ از طریقِ «هیپنوتیزمِ مداوم» است. به همین خاطر است که «یهودی زاده»؛ «یهودی» و «مسلمان زاده»؛ «مسلمان» و «شیعه زاده»؛ «شیعه» و الی آخر........ می شود.
امّا «بی دینی» و «ضد دین بودن»؛ نشانهٔ «گزینش و تفکّر» است. با این وصف نمیتوان «آزادیِ داشتنِ دین» و یا «اندیشه هایِ ماورایی» در حدّ «فَردی» را سَلب کرد. امّا «تظاهراتِ و نمایشهایِ دینی» به شرطی آزاد است که به موازاتِ آن «تظاهرات و نمایشهایِ ضدّ دینی» نیز آزاد باشد. به این معنی که اگر «شیعیان» بخواهند «عاشورا تاسوعا» راه بیندازند؛ «ضدّ دینها» نیز به «جشن و پایکوبی» و فحّاشی به «حسینِ شجاع»؛ در پیاده روها و یا آنسویِ خیابان بپردازند و اگر «شیعه ها» نتوانند تحمّل کنند و به «ضدّ دینها» حمله کنند؛ باید به شدّت سرکوب شوند و یاد بگیرند که آنها همانقدر آزاد هستند که دیگران آزاد هستند.

اردوگاههایِ کار و کار آموزی به جایِ «زندان»

«زندانی کردن»؛ نوعی «زنده به گور کردن» است که نه تنها هیچ مشکلی در هیچ کشوری را حلّ نکرده است و یک تجربهٔ تاریخیِ کاملاً شکست خورده می باشد؛ باید از قوانینِ ایران حذف شود. زیرا «زندانی کردن»؛هزینه هایِ زیادی را برای «نگهداریِ زنده به گورها» که از «ثروتِ ملّی» تأمین می شوند را بر کُلِ جامعه تحمیل میکند. این هزینه ها میتوانند در بسیاری از مواردِ دیگرِ نیازهایِ  ضروریِ اجتماعی صرف شوند.
امّا «اردوگاههایِ کار» و «اردوگاههایِ کار آموزی»؛ نه تنها میتواند به تأمینِ هزینهٔ زندگیِ بزهکاران در اردوگاهها و همچنین به تأمینِ هزینه هایِ زندگی خانواده هایشان کمکِ مؤثری باشد؛ بلکه «فرهنگِ کار برایِ تأمین زندگی» را در میانِ بزهکاران گُسترش دهد و پس از آزاد شدن نیز میتوانندِ در حوزهٔ حرفه ای که یاد گرفته اند؛ در بازارِ کار جذب شوند.

کژدم

۱۴۰۴ آبان ۱۹, دوشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش چهارم)

 آزادیها (۱)

برای ورود به این مبحث؛ بهتر دیدم که از آنچه که دربحثهای فلسفی با عنوانِ «جبر و اختیار» از آن یاد می شود آغاز کُنم؛ البتّه نَه به صورتِ «نشخوارِ فلسفی که هزاران بار جویده شده اند»؛ بلکه «جبر و اختیارِ مِیدانی و ملموس» که در تمامیِ عرصه هایِ زندگیِ میتوان آنرا مشاهده نمود. «گسترهٔ جبر»؛ «گسترهٔ اختیار» را محدود می کند و بالعکس؛ هرچه دایرهٔ «جبر» کمتر میشود؛ به «گسترهٔ اختیار» افزوده می گردد. «گسترهٔ اختیار» آن چیزی است که به آن «آزادی» میگوییم.

جبرهای طبیعی

هیچکس «پدر و مادرِ طبیعی» خود را انتخاب نمی کُند. هیچکس درجهٔ هوشِ خود را انتخاب نمی کُند. هیچکس «ایمنی و یا نا-ایمنیِ طبیعی» در برابرِ بیماریها را انتخاب نمی کند. هیچکس بیماریهایِ ارثیِ طبیعی را انتخاب نمی کُند. هیچکس؛ رنگِ پوست و رنگِ مو و چشم و ظاهرِ فیزیکیِ خود را انتخاب نمی کُند. حتّی اگر با دستکاری در  DNA و ژنها؛ بتوان تغییراتی ایجاد نمود؛ بازهم شخصی که محصولِ این تغییرات است؛ در «انتخابِ آنها» نقشِ تصمیم گیرنده ندارد و فقط یک «محصول» است. «جبرهایِ مَنفیِ و مُثبتِ طبیعی» در تولیدِ مثل را میتوان با کمکِ تکنولوژی و «ازدواجِ آگاهانه» کنترل نموده و بهبود بخشید. لذا می بینید که در طولِ تاریخ؛ گونهٔ انسانی توانسته است بخشهایی از «جبرهایِ طبیعی» را «هَک» کرده و در رسیدن به محصولاتِ «آرزویی» و یا حتّی تولیدِ «محصولاتی نوین» از طریقِ «هَک» کردن استفاده نمایند که نتیجهٔ آنرا در محصولاتِ «حیوانی»؛ «گیاهی» و «مایکرو اُرگانیسم ها» «فلزّات» و ..... را شاهد هستیم.

جبرهایِ اجتماعی

جبرهای اجتماعی همگی ساختهٔ «گونهٔ انسانی» و «قردادی» هستند. یعنی «مصنوعی» بوده و اصالت ندارند. این جبرها در چند حوزه فعّال بوده و «هم پوشانی» دارند و تلاشِ حاکمان و یا «طرّاحانِ حاکمیّت» بر این است که «تار و پودی» از این جبرها ببافند که آنرا «سیستمِ اجتماعی» می نامیم و چون «قراردادی» هستند میتوان در تعریفِ همهٔ آنها دستکاری نموده و سیستمِ «ظاهراً نوین» و یا «نوین» را تولید نمود. امّا هیچ تضمینی وجود ندارد که با «بازتعریفها» محصولِ نهایی به «اختیاراتِ بیشتر» به نفعِ «عمومِ مردم» بینجامد. دایرهٔ اختیارهای اجتماعی (دموکراسی) زمانی گسترده می شود که دایرهٔ جبرهای کنونی حذف شوند و گرنه با حفظِ بخشی از این جبرها و پیشنهادِ سیستمی آمیخته با «جبرهایِ کُهن» فقط و فقط «اصلاحات» است و پس از مدّتی تاریخِ مصرفشان خواهد گذشت. لذا من(کژدم) «انقلاب» را پیشنهاد می کُنم. مارکسیسم نیز «انقلاب» را پیشنهاد می کرد. امّا پیشنهادَش این بود که «سرمایه داریِ دولتی» (مالکیّتِ دولتی) را جانشینِِ «سرمایه داریِ فَردی» کُند که در واقع «حزبِ کمونیست» را به عنوانِ «تنها سرمایه دارِ بی رقیب» حاکم سازد. «بی رِقابَتی» یعنی «مرگِ پیشرفت». «پاپیولیسم» یعنی «سرمایه داری» با اِعمالِ «حقوقِ هَمسانِ شهروندی»(حقوقِ یکسان فقط یک افسانه است.) و از میان برداشتنِ «شهروندیِ درجه ۱ و۲و۳ و ... اجباری».

جبرهای موجودِ کنونی عبارتند از:

۱- جبرهایِ فرهنگی.
۲- جبرهایِ اقتصادی.
۳- جبرهایِ سیاسی.
۴- جبرهایِ قضایی.

جبرهایِ فرهنگی:

جبرهایِ فرهنگی را «جایگاهِ تولّدتان» از قبیلِ «خانواده»؛ «طایفه»؛ «دینِ خانوادگی»؛ «دینِ حاکم»؛ «باورهایِ طایفه ای» و امثالهم به عنوانِ «هویّت» به «نوزادان و کودکان» تحمیل میکنند و با تکرارِ «هیپنوتیک»؛ شما را به این باور می رسانند که «شما»(منظوررم شُمایِ نوعی است) دارایِ هویّتِ خاصّی هستید که نباید به آن «خیانت کنید». این جبرها شما را از «هم میهنانِ شما» نه تنها جدا می سازند؛ بلکه در مقابلِ یکدیگر قرار می دهند. این همان زمینهٔ کثیفی است که همیشه یکی از ابزارهایِ اصلیِ حاکمانِ کثیف برایِ اجرایی کردنِ «تفرقه بینداز و حکومت کُن»  بوده است.
بیرون آمدن از این «تارِ عنکبوتِ فرهنگی» بسیار سخت است. زیرا گروههایِ دیگر نیز بر این طبل میکوبند و تاریحچه ای «خون آلود» از این «خرافه» حمایت می کُند.
برون رفت از این «جَبرِ خُرافیِ فرهنگی»؛ یکی از مسائلی است که باید با آن در عرصهٔ «مِیدانی» مبارزه نمود و تنها راه برایِ پیروزی در این مبارزه؛ مبارزه با  «احزاب و گروههایِ فرقه ای» است که در ظاهر به نامِ «مبارزه برایِ حقوقِ مردم»؛ امّا در باطن برایِ «منافعِ رهبرانِ فرقه و حزب» کار میکنند. «مارکسیستها» این فرقه ها را با نامهایِ «اِتنیکها؛ مظلومینِ تاریخ؛ خلقها» مُزیّن می سازند تا از مردم «استفادهٔ ابزاری» کنند و عدّه ای رهبرانِ خود خوانده بر مردم حاکم شده و جامعه ای فاسد و مُبتنی بر «رانت خواری» تشکیل دهند و توسّط همان «رانت خواران» مردم را با «تکفیرهایی از نوعِ کمونیستی» سرکوب کنند. به تاریخچهٔ «احزابِ کمونیست» نگاهی بیندازید تا «کُشتارها» و «تصفیه های خشونت بار و خونین» را ببینید. به همین رژیمِ شیعیِ حاکم نگاه کنید تا همین کثافتکاریها را ببینید.
برایِ مبارزه با این جریانات؛ باید فِرقه ها و طیفه ها و عشیره ها و احزاب را دُور زد و با «مردم» رابطهٔ مستقیمِ سیاسی - اقتصادی - فرهنگی  ایجاد نمود و به آنها  در عمل نشان داد که همهٔ شان دارایِ حقوقِ اجتماعی و سیاسیِ «همسان» هستند.
باید «نهادهایِ مَدنی» در تمامیِ عرصه ها را تقویت کرده و به میدان آورد؛ تا مسائل گوناگون در عرصه هایِ «اُستانی» و «ملّی» به گفتمانِ روزِ مردم تبدیل شوند و مردم بدانند و بفهمند که اکنون قدرت در دست آنها است. اینگونه است که جامعهٔ ایران رُشد خواهد نمود. زیرا این مردم هستند که همیشه باید «بهترین تصمیمها را برای خود و آیندگان بگیرند» و دست از تقلیدهایِ کورکورانه از «فرمایشاتِ دینی و سیاسی و حزبی» بشویند.

جبرهایِ اقتصادی

در ایران هر ساله هزاران کودک؛ به خاطرِ فقرِ خانوادگی که به اِرث بُرده اند؛ از صحنهٔ «رُشد و شکوفایی» خارج شده و به «کودکانِ کار» تبدیل می شوند و چه بسا در میانِ آنها استعدادهایی بی نظیر وجود دارند که هرگز شکوفه نمی کنند و به گُل نمی نشینند و میوه نمی دهند و در فقر؛ زنده زنده می پوسند.
حدودِ ۶۰٪ از درآمدِ خانواده هایِ «اجاره نشین» را «اجاره بها» می بلعَد. مردم ایران هم در شرایطِ کنونیِ حاکمیّتِ «تشیّع شنیعه» و نیز در باغِ بهشتی که به نامِ «دموکراسی» توسّط عدّه ای به مردم فروخته می شود (چه به صورتِ پادشاهی و یا جمهوری)؛ به صورتِ  «شهروندانِ درجه یک و درجه دو و درجه سه و ....» زندگی خواهند کرد.
پُرسش این است که اگر قرار است که آینده نیز ادامهٔ امروز باشد؛ چرا باید انقلاب کرد؟
چگونه میتوان این اندیشهٔ جنایتکارانه را پذیرفت که بخشی از ایرانیان؛ «سرپناه» داشته باشند و بخشی دیگر «بی سرپناه» بمانند؟
این چه نوعی از تعریفِ «حقوقِ شهروندی» است؟
اینگونه تعریفها؛ یادگارِ «گذشتگان» هستند و تاریخِ دورانِ آنها همچنان در دسترس است و میتوان مطالعه کرد و گفت: «دیگر بَس است».
با وارد شدنِ مستقیمِ «نهادهایِ مدنی» به عرصهٔ سیاست و اقتصاد و ساختار سازیِ اجتماعی؛ میتوان دَرکی درست از نقشِِ مثبتِ «سرمایه داری» و ایجادِ محدودیّتهایی که از تولّدِ «اولیگارشی» جلو گیری کرده و ساز وکار هایِ تصمیم گیریهایِ کلان را از دستِ این موجودات خارج نمود را در زندگیِ روزمرّه آموخت. «نهادهایِ مدنی» در صورتِ آزاد شدن؛ خواهند توانست در عرصه هایِ اُستانی و مِلّی؛ با ایجادِ اتّحادیّه ها در سطحِ ملّی نمایندگانِ بی واسطهٔ خود را به قوایِ سه گانه بفرستند.
یکی از «جبرهایِ اقتصادی» که هیچکس به جُز «لَقلَقه هایِ روشنفکرانهٔ دروغین» به آن اشاره نمی کنند؛ «جبرهایِ اقتصادیِ آینده» است که با رُشدِ سرسام آورِ تکنولوژی و به بیرون رانده شدنِ مردم از چرخهٔ تولید خواهد انجامید می باشد.
آیا باید جلو رُشدِ تکنولوژی را گرفت؟ یا اینکه باید به فکرِ ساختنِ «جامعه ای بسیار کارآمد» بود که رُشدِ تکنولوژی به وجودِ آنها نیازمند خواهد بود؟
این مُشکلات و راهکارها را نمی توان با «فرمانِ ملوکانه» و یا «دستورها و وعده هایِ انتخاباتیِ احزاب» حلّ نمود.
اینگونه است که جامعه؛ با وارد شدن در عرصه هایِ گوناگون؛ «غربالگری در دورانِ جنینی» و «تَک فرزندی» را خواهد پذیرفت.

جبرهایِ سیاسی

جبرهایِ سیاسی در صورتِ پناه بُردن به «پارتی کراسی» که به نامِ «دموکراسی» فروخته می شوند؛ همچنان ادامه خواهند یافت و چرخهٔ «تقصیر این حزب و یا آن حزب بود» نیز به صورتِ «چرخهٔ بی انتها» خواهند ماند. «بِگم... بِگم»هایِ «شمپانزه نژادی» همچنان   به عنوانِ بازیگرِ اصلی برایِ فریبِ مردم بکار بُرده خواهند شد. این بازی را در ایران حدّاقل ۴۷ سال است که تجربه می کنید. «تقصیرِ این بود و آن بود» امّا «تقصیرِ هیچکس نبود» و نتیجه اَش «ویرانی هایِ مستمرّ» بود.
این جبرهایِ سیاسی باید محو شوند و تنها راهِ آن وارد شدنِ «مستقیمِ مردم» به عرصه است.

جبرهایِ قضایی

زایِشِ «جبرهایِ قضایی» با تعریفِ «گناهان» و «انتقام از گناهکاران» آغاز می شود. هر چقدر که «دایرهٔ گناهان» را بزرگ بگیرید؛ تعدادِ گناهکاران و «مجازات»(انتقام) بیشتر می شود و هرچقدر که این دایره را «کوچک» بگیرید؛ تعدادِ گناهکاران و «مجازات» کوچکتر می شود. امّا هیچ یک از این تجارب در طولِ تاریخ؛ منجر به «پاک شدنِ جوامع» از بُحرانِ «بِزهکاری» نشده است.
نظرِ شخصیِ من(کژدم) این است که همهٔ زندانها باید برچیده شوند و جایِ زندانها را با پنج راهِ حلّ میتوان بر اساسِ اهمیّتِ و خطراتِ اجتماعیِ «بزهکاری»  پُر نمود:

۱- بازداشتگاههایِ موقّت برای تشخیضِ جُرم و یا تبرئهٔ متّهمین.
۲- آموزشگاهها برایِ آموزشِ حرفه های گوناگون.
۳- اردوگاههایِ کار.
۴- حذفِ فیزیکی.
۵- هیچگونه زندانیِ سیاسی و یا «عقیدتیِ فردی» نباید داشته باشیم. 

نظرِ «کژدم» فقط «یک نظر» است و همهٔ تصمیم گیریها باید به «نهادهایِ مردمی»  و حکومتِ برآمده از دِلِ نهادهایِ مردمی سپرده شوند تا مردم به صورتِ مستقیم در رابطه با «تعریفِ بِزِه» و عواقبِ آن تصمیم بگیرند و در ساختنِ سیستمِ قضایی دخالتِ مستقیم داشته باشند.

کژدم

۱۴۰۴ آبان ۱۰, شنبه

پروژهٔ جدیدِ «قرمساق فرزانه»: دستمال مستراحی به نامِ «کرّوبی»

 پروژهٔ نخست: 
انتخابِ خاتمیِ بی شرف؛ برای براه انداختنِ «گفتگویِ تمدّنها» و براه انداختنِ چند «کاغذ پارهٔ آزاد» برای براه انداختنِ بحثهایِ «انتزاعی» در رابطه با «دموکراسی اسلامی».
هدفِ پروژه: 
۱- خوابانیدنِ غائلهٔ دادگاه میکونوس و آرام کردنِ جوّ بین المللی.
۲- ایجادِ پوشش برای پروژهٔ هسته ای و ماجرایِ عبدالغدیرخان.

پروژهٔ دوّم:
انتخابِ «شمپانزه نژاد»؛ برای انتقالِ داراییهایِ دولتی به «سپاه پاچاهار داران» و نفوذ دادنِ سپاه در عرصه هایِ کلیدی؛ اقتصادی و سیاسی.
هدفِ پروژه:
پاکستانیزه کردنِ ایران به رهبریِ ولایت فقیه.

پروژهٔ سوّم:
انتخابِ امام حسن بنفش؛ برای فرار از زیرِ فشارهایِ اقتصادی و سیاسیِ سازمانِ ملل.
اهدافِ پروژه:
 رفعِ تحریمها و بدست آوردنِ پول برایِ ادامهٔ پروژه هایِ سه گانهٔ «هسته ای؛ موشکی؛ هلال شیعی»

پروژهٔ چهارم:
انتخابِ «رئیسی»؛ برایِ پیش بُردنِ پروژهٔ هسته ای تا لبهٔ «ساختنِ بمب».
هدف: راه پیموده شد؛ امّا رئیسی به دَرَک واصل گردید و پروژه بدونِ رئیسی ادامه یافت.

پروژهٔ پنجم:
انتخابِ «پزشکیان»؛ برایِ براه انداختنِ نوعی دیگر از «گفتگویِ تمدّنها».
اهدف پروژه: 
۱-تثبیتِ این موضوع که رژیمِ شیعی یک قدرتِ منطقه ای در «آستانهٔ ساختنِ بمبِ هسته ای» است.
۲- وحشت از نارضایتیها و پناه بُردن به نوعی دیگر از «خاتمی». یعنی «خاتمیِ نهج البلاغه خوانِ عدالتخواه»؛ برای فریبِ چندبارهٔ مردم.

اسرائیل با کُشتنِ «رئیسی» از رژیمِ شیعی «زهرِ چشم» گرفت و در نبردِ ۱۲ روزه؛ ضرباتِ سنگینی به پروژه هایِ رژیمِ شیعی فرود آورد و پروژهٔ «پزشکیان» نیز شکست خورد. لذا «دیّوس فرزانه»؛ پیشاپیش دستمالِ «مستراحِ قهرمان»(کرّوبی) را از «حصر» آزاد نموده بود و اکنون نوبتِ استفاده از این موجود به عنوانِ کسی که خارج از دایرهٔ حکومت است و همچنین به اوباش فرزانه ناسزا میگوید؛ فرا رسیده است. «اوباشِ فرزانه» می داند که در میانِ «اپوزیسیونچی ها» داد و قال و «قارقار» شروع شده و برای محبوبیّتِ «کرّوبی» سنگِ تمام خواهند گذاشت و به این ترتیب؛ میتوان بخشی از مردم را به طرفِ «قبلهٔ کرّوبی» کشانید.
و این «پروژهٔ ششم» است.
هدف: چندپاره کردنِ مردم و به بیراهه کشانیدنِ انها.

کژدم


۱۴۰۴ آبان ۵, دوشنبه

داستانِ «شازده فیل خان» و «فیلِ صورتی»

«شازده فیل خان»؛ بازهم «فیلِ صورتی» هوا فرمودند. ایشان در سخنرانی خویش در کنفرانس کانادا؛ از مردم ایران خواستند که «گروههایِ کوچک» تشکیل داده و برایِ «نبردِ نهایی» آماده شوند.
با اعلامِ این نظر؛ آه از نهادِ هوادارانِ ایشان بر آمد و به «هلهله و کِلکِله» پرداختند.
این نظر بیش از ۱۴ سالِ پیش از طرفِ «وبلاگِ کژدم» و به صورتِ مِیدانی و راهکارها؛ پیشنهاد شده بود و بر رویِ زمین ماند. لذا «فرمایش ملوکانه» حتّی در حدّ یک «نظرِ وبلاگی»؛ آنهم ۱۴ سال دیرتر؛ هیچگونه ارزشی ندارد. زیرا مشخّص نیست که این گروه هایِ کوچک؛ بر اساسِ کدامین «اهدافِ مِیدانی»(منظورم اهدافِ سیاسی نیست) باید تشکیل شوند؟ مگر در «جنبش ملّی مَهسا»؛ همان «جوانانِ محلّه» تشکیل نشدند؟ و جُنبش را با دمیدن بر شعارِ «ولگردی در خیابان»؛ به شکست نکشانیدند؟
آنهایی که در میانِ «هوادارنِ بازگشتِ سلطنت»؛ واقعاً پایِ کار هستند؛ باید به خاطرِ به پیروزی رسانیدنِ جنبشِ خودشان به این پُرسش پاسخ دهند.
هوا کردنِ «فیلِ صورتی» (هم وَزنِ پلنگِ صورتی)؛ بازهم فقط «چاقویِ بی دستهٔ» دیگر است.

آقای «ناتانیاهو» نیز باز هم از مردمِ ایران خواسته اند که اُمیدشان را از دست ندهند.
آقایِ «ناتانیاهو» حتماً می دانند که شرط بندی بر رویِ «لاک پُشت» در «دو چهارصد متر»؛ اشتباه بسیار بزرگی است و اُمیدها را می کُشَد.
ایشان باید بر رویِ «یوز پلنگ» (چیتا) شرط بندی کنند.

در تاریخِ شکل گیریِ هیچ انقلابی در جهان؛ شاهدی پیدا نخواهید کرد که «همهٔ مردم» به خیابانها ریختند و کار را یکسره کردند.
در انقلابِ «۱۷ اُکتبر»؛ حزب کمونیستِ روسیه فقط ۱۰۰ هزار عضو و هوادار داشت و جمعیّتِ روسیه (امپراتوری) تقریباً ۱۲۰ میلیون نفر بود. «انشقاق» نیز به وفور یافت می شد؛ امّا همهٔ گروهها و سازمانها (اپوزیسیون)؛ پایِ کار بودند.
انقلابِ کوبا با «موتورِ کوچکِ ۷۰ تا ۸۰ نفره» شروع شد که در همان آغاز لَت و پار شدند و تنها افرادِ کمی از مهلکه جانِ سالم بِدَر بردند. در «افسانه هایِ انقلابِ کوبا»؛ این جان به دَر بردگان را «۱۲ مردِ طلایی» نامیدند.
این ۱۲ مردِ طلایی؛ هم شجاعتِ «کُشته شدن» و نیز «شجاعتِ کُشتنِ دشمنان» را داشتند. اینکه میگویند «چه گوارا»؛ به دستِ خودش بیش از ۳ هزار نفر را کُشته است؛ شاید اغراق آمیز باشد؛ امّا گفته نمی شود که چند هزار نفر به دستِ «انقلابیون» کُشته شدند؟ آن انقلابیون از «کُرهٔ مرّیخ» نیامده بودند؛ همهٔ شان یا کارگرانِ کشاورزی و یا شهرنشینان بودند.
کسانی نیز که به دستِ انقلابیّون کشته شدند؛ اکثراً «خبر چینها» و یا گروههایِ مسلّحِ «مزدور» بودند که در کُردستان به آنها «جاش» میگویند.
«آقا محمّد خانِ قاجار» به گرفتنِ «اسیر»؛ اعتقادی نداشت و می گفت که اگر آذوقه ای داشته باشیم؛ به نیروهایِ خود می دهیم؛ نَه به نیروهایِ دشمن (منظورشان اسیران بود).
از نظرِ ایشان اینکه: «اسیر بگیریم؛ جا و مکان تهیّه کنیم؛ عدّه ای را نیز برایِ نگهبانی بگماریم؛ به آنها آب و غذا بدهیم»؛ کاری احمقانه بود.
در سالهایِ اخیر دیدیم که اسرائیل؛ بر خلافِ نظرِ «آقا محمّد خان قاجار» عمل کرد؛ اسیر گرفت؛ برایِ دشمنانِ خودش جا و مکان تهیّه کرد؛ همهٔ نیازهایِ زندگی را حتّی در حدّ جرّاحی های پُرهزینهٔ پزشکی را برایشان فراهم نمود و سپس برایِ یک اسیرِ خود؛ آن اسیر را با هزار کثافتِ اخوان المسلمینی مبادله کرد. نتیجه اَش چه شد؟ «نتیجه اَش قتلِ عامِ روستائیان و جوانانِ شرکت کننده در فستیوال موسیقی؛ توسّط بی شرفهایِ اخوان المسلمین در هفتم اُکتبر» شد.
در این مسئله من(کژدم) به «آقا محمّد خانِ قاجار» رأی می دهم.
من(کژدم) در مبارزه بر علیه حکومتِ «تشیّع شنیعه»؛ به «یوز پلنگ» رأی می دهم.

کژدم

۱۴۰۴ مهر ۲۹, سه‌شنبه

مزخرفی دیگر با نام «کنفرانس اُسلو»

 نخستین دلیلِ مزخرف بودنِ این به اصطلاح «کنفرانس» در این است که گویی شرکت کنندگان در این کنفرانس اساساً با یکدیگر آشناییِ قبلی ندارند و مانندِ گروهی از میهمانان در این کنفرانس شرکت کرده اند تا خودشان را به همدیگر معرّفی کنند. حتّی آقایِ «شاهین مدرّس» که ظاهراً «آکادمیک» است و سخنرانیِ غرّایی می کند؛ در رابطه با نقشِ مشعشعِ «احزاب» در آموزش و پرورش و شبکه سازی را دلیلی بر پذیرفتنِ «پارتی کراسی» به عنوانِ یک «ضرورت» معرّفی می کند ولی حتّی با عینکِ تَه استکانیِ نیز نمیتواند «جنبش ملّی مهسا» را به عنوانِ نقطهٔ آغازِ «سازماندهیِ اُفقی» ببیند و به صورتِ احمقانه ای میگوید: حزب توده تشکل را یاد داد؛ حزب توده مطالعه کردن و نوشتن را یاد داد و ....
امّا گویا آقایِ «شاهینِ مدرّس» اساساً کور است و نمی بیند که حزبِ توده؛ «خواندنِ کتابهایِ خطّی» و «تشکّلهایِ خطّی» و «نوشتنهایِ خطّی» را یاد داد. .... «تشکّلهایِ «هِرَمی» را یاد داد. که «رهبر» و «کمیتهٔ مرکزی» می رینند و اعضا و هواداران؛ مدفوعِ انها را برایِ صبحانه و نهار و عصرانه و شام؛ میل می فرمایند و گرنه «تصفیه» می شوند.
نمایندهٔ حزب دموکرات کردستان نیز؛ گویی که تازه از رختخواب بیرون آمده و همچنان خواب آلود است؛ همان سخنانِ کُهنه را تکرار میکند و «فدرالیسم» را تنها نوعِ واقعی دموکراسی معرّفی می کند که البتّه منظورش این است که «جایگاهِ حزبِ ایشان» باید به رسمیّت شناخته شود و بودجه هایِ کردستان نیز از «قیفِ حزب دموکرات» ردّ شده و سَرشکن شود و راههایِ «رانت خواریِ حزبی» باز شوند.
نمایندهٔ «کومه له» نیز میگوید که کُردستان ظرفیّتِ ادارهٔ کُردستان برایِ پیشرفتهایِ مشعشع را دارد و نیازی به آقا بالاسَر ندارد. پول بدهید؛ ما خودمان میدانیم که چطوری بخوریم و «میلیشیا» بسازیم. این ۲ به اصطلاح حزبِ سیاسی؛ هنوز هم که هنوز است؛ نتوانسته اند فرهنگِ «زیستن بدونِ عشیره و قبیله و اطاعت از سرانِ عشایر» را به «فرهنگِ منطقه ای» تبدیل کنند. امّا چنین ادّعاهایِ «کونِ خر پاره کُن» دارند. هر وقت؛ توانستید با شنیدنِ نامِ «ایلِ منگور» خایه هایتان جُفت نشود؛ بیایید به کنفرانسِ بَعدی و گرنه جایتان در کُردستانِ عراق امن تر است.
بقیّه نیز همان مزخرف بافانِ تکرار گوی هستند.
من که حالم به هَم خورد.
حالا هِی بیایید و بپرسید که چرا رژیم سرنگون نمی شود؟
پاسخ جلو چشمهایتان است.... به خاطرِ وجودِ این «نسناس ها».

https://www.instagram.com/reel/DP9UkJwDFSU/

کژدم

۱۴۰۴ مهر ۲۴, پنجشنبه

لازم نیست که زحمت بکشید.... فقط فرض کنید

 این فیلم را تا به آخر ببینید فقط ۳ دقیقه است.... فقط ۳ دقیقه...




- فرض کنید که آن زن؛ همان «کودکانِ کار» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «دخترانِ خیابان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ به صورتش اسید پاشیده اند.
- فرض کنید که آن زن؛ «تالاب گاوخونی» است
- فرض کنید که آن زن؛ «دریاچهٔ آذربایجان» است
- فرض کنید که آن زن؛ «بلوچستان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «کُردستان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «گور خوابان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «خانه به دوشان» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «سفره هایِ خالی» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «زاینده رود» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «رود کارون» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «مهسا و نیکا» است.
- فرض کنید که آن زن؛ «جنبشِ ملّی مهسا» است.

سپس به آن رهگذران نگاهی بیندازید.

این رهگذاران کیستند؟

این رهگذران شماها هستید که از کنارش «پِچ پِچ کنان» رد می شوید.
فقط یک نفر است که به جایِ «پِچ پِچ کردن» به یاری آن زن شتافت سپس یک نفرِ دیگر آمد و سپس فقط دو نفرِ دیگر آمدند.

تا به آخر ببینید. این فیلم یک «آیینه است» و چهرهٔ شما را به خودتان نشان می دهد.
نترسید؛ سیمایِ خود را در «آیینه» ببینید.

کژدم

۱۴۰۴ مهر ۲۲, سه‌شنبه

«Neutralization» سقف خواسته هایِ اسرائیل و آمریکا است

مشکلی که «اپوزیسیونچیهایِ بی پشم و پیل و «بی استخوان» و «بی دندان» دارند؛ این است که با خواسته هایِ اسرائیل و آمریکا و اروپا آشنایی ندارند. این کشورها را باید «موجودیّتهای» خارج از ایران دانست که نه از نظرِ اخلاقی و نه از جهتِ اُلگوهایِ بین المللی هیچ تعهّدی نسبت به ایران و مردمِ ایران ندارند؛ مگر آنکه یک قتل عامّ گسترده مانندِ آنچه که در «کامبوج» توسّط کمونیستها اتّفاق افتاد؛ در ایران نیز اجرا شَود. این کشورها چیزی به نامِ «مردمِ ایران» را به رسمیّت نمی شناسند؛ بلکه «حکومتها» را به رسمیّت می شناسند و هر حاکمیّتی که این نقشهٔ ژئوپولیتیکِ گربه نشان را رهبری می کند؛ تنها چیزی است که میتوانند با آن کار کنند. لذا روابطشان را با «حاکمیّت» تنظیم میکنند. با یکدیگر نیز چنین می کنند. وقتی که «جو بایدن» حاکم است؛ با او تنظیم میکنند و زمانی که ترامپ است؛ با او تنظیم میکنند. آنها  روابطشان با آمریکا را با «BLM» و «MAGA» و «ANTIFA» تنظیم نمی کنند. 
لذا اینکه بگوییم؛ «اسرائیل» یا «اوباما» و یا «ترامپ» مردم ایران را «فروختند» و یا تنها گذاشتند؛ ریشه در «خواسته هایِ نپخته و احمقانه» دارد و واقعیّتها و دیدگاههایِ حکومتها را در حوزهٔ روابط بین المللی تغییر نخواهد داد. اینکه عدّه ای احمق برایِ ایجادِ هیجاناتِ احمقانه میگویند که «روسها» بشار اسد را فروختند؛ کاملاً مزخرفات است. زیرا رابطهٔ «پوتین» با «اسد»؛ رابطهٔ «ارباب و نوکر» بود و نه رابطهٔ «استراتژیک». با رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران نیز چنین رابطه ای دارد.
اینکه دیدیم «پوتین» در نهایت از سوریه عقب نشینی کرد؛ این عقب نشینی از ماههایِ نخستینِ جنگ با «یوکرئین» آغاز شد و بخشهایِ مهمّ تسلیحاتی خود (سیستمهایِ پدافندیِ پیشرفته) را از سوریه خارج نمود. پس از ماجرایِ «پریگوژن» نیز بخشهایِ مهمّی از نیروهایِ فعّالِ خود در سوریه و لیبی را از دست داد و برایِ «پوتین»؛ ماجرایِ سوریه تبدیل به «پرداختِ هزینه هایِ بی فایده» گردید و زمانی که دید نیروهایِ «احمد الشَرَع» در حالِ پیشرویهایِ سنگین هستند؛ برایِ «حفظِ جایِ پا» در آیندهٔ سوریه؛ عقب نشینی کرد و نوکَرَش را نیز با خود بُرد. فرارِ نیروهایِ شجاعِ رژیمِ شیعی از سوریه نیز نشان داد که نه سپاهِ قدس و نه اوباشانِ پاکستانی و افغانی؛ در سوریه «هیچ پوخی نبودند»  و با «کیرِ هوایی پوتین» داماد شده بودند و در نهایت نیز به کمکِ روسها توانستند فرار کنند. لذا روسها در سوریه به رژیمِ شیعی نیز از پُشت خنجر نزدند. اینکه «نوکر» از «ارباب» انتظارهای «اخلاقی و رؤیایی» دارد؛ به خاطرِ «خریّتِ نوکر» است. اینکه «دیّوسِ فرزانه» و اوباشانِ دور و بَرَش روایتِ دروغینی از رابطهٔ «ارباب و نوکری» با روسیه را به عنوانِ «رابطهٔ استراتژیک» و «پیمانهایِ استراتژیک» به خوردِ «اُلاغهایِ حزب اللّاغی» داده است؛ حتّی تقصیرِ «دیّوسِ فرزانه» نیز نیست؛ بلکه تقصیرِ «حزب اللّاغی ها» است که «کیر» را با «پستان» عوضی گرفته اند و میخواهند از آن «شیر بنوشند» و وقتی میبینند که «شیر» ی در کار نیست؛ میگویند «کیر به ما خیانت کرد و شیر نداد». حتّی رابطهٔ «دیّوسِ فرزانه» با «حزب اللّاغی ها» نیز رابطهٔ «استراتژیک» نیست؛ بلکه رابطهٔ «ارباب و نوکری» است. امّا چون «نوکر» باور نمیکند که آنچه را که «روحِ مَنی» و «نایبِ کیرِ خر» می خواند؛ در واقع «اُلاغ سوار» است ؛ این روایت را که «همه اش تقصیرِ روسها و بشار اسد بود» را بهتر میتواند هضم کُند.
آنچه که گفتم؛ «توضیحِ مکانیسم» بود. مشکلِ «مخالفینِ رژیم» نیز در درونِ همین «مکانیسم» تعریف می شود.
«دوست انگاریِ اخلاقیِ» حکومتهایِ مخالفِ رژیم شیعی از طرفِ آنهایی که خود را «اپوزیسیون» می نامند نیز فوتوکُپی همان انتظاراتِ «حزب اللّاغی ها» و «دیّوس فرزانه» از روسیه و چین است. اینکه شعار داده شد: «اوباما؛ یا با اونا یا با ما» احمقانه ترین انتظار بود. این «ما» که آنها می گفتند که بود؟ «موسوی»؟ «کرّوبی»؟ یا «سازگارا و مخملباف»؟
اینکه «شازده فیل خان» پس از سالها میگوید که حکومتهایِ غربی؛ جنبشهایِ مردم ایران را به زیرِ اتوبوس انداختند؛ چشم داشتی احمقانه است؛ بویژه اگر از طرفِ کسی مطرح شود که به قولِ خودش «تیمِ کارکُشته» دارد و حدّ اقل «روابط بیمن الملل» را می شناسد امّا این مسئلهٔ ساده را نمی فهمد که هیچکس در دنیا تعهّدی نسبت به مردم ایران و سرنوشتِ آنها ندارد امّا تلاش میکند که «تعهّد آفرینی کُند». اینگونه تلاشها به جایی نمی رسند و اگر در پاسخ به اینگونه تلاشها روزی ترامپ و یا آقایِ ناتانیاهو از آنها بپرسد که «چه نوع کمکی میخواهید؟ لطفاً سازمانهایِ اجرایی خود را که حتماً باید داشته باشید را  معرّفی کنید تا موردِ توجّه قرار دهیم» زبانشان لال می شود. زیرا هیچ سازمانی ندارند  و سازمانهایشان از نوعِ «دُورِ همی و شب نشینی» است. کسی برایِ «دفترچه» بودجهٔ رسمی و یا محرمانه اختصاص نمی دهد. هیچکس آنقدر احمق نیست که بیاید برایِ این ادّعا که شما بیایید به ما پول بدهید تا از اعتصابها حمایت مالی کنیم؛ بودجه تعیین کند. زیرا چنین شبکه ها و سازمانهایی ندارید. زمانی که شما «نیرویِ اطّلاعاتی - امنیّتی» و «نیرویِ نظامی» ندارید و حتّی حاضر نیستید که چنین نیروهایی تشکیل دهید؛ روی شما حساب باز نمی کند و زمانی که به همان «دوستانِ خیالی» دروغ می فروشید و میگویید که «شما بزنید.... بقیّه اَش با ما»؛ دیدیم که چه شد؟ آقایِ ناتانیاهو رژیمِ شیعی را به درخواستِ «اپوزیسیون»؛ بمباران نکرد؛ امّا به زبانِ بی زبانی گفت: «ما زدیم.... حالا نوبتِ شماست» و دید که «بقیّه اَش با ما» فقط یک «دروغِ بزرگ» بود.
با «دروغ فروشی» و خواندنِ خُطبه هایِ انقلابی و آتشین از همان نوعی که در نماز جمعه ها خوانده می شود که «مردم ایران ..... ملّتِ ایران ... اجازه نخواهد داد و چنین و چنان خواهد کرد.» هیچکس شما را به «پَشمِ مبارَکِ خایه اَش» نیز حساب نخواهد کرد. حال میخواهید آنها را «خائنین به مردمِ ایران» قلمداد کنید و یا مانندِ «اوباش جعفری» بگویید که: «رُفقایِ شمالیِ ما بَد اخلاقی کردند.»
لذا باید «جایگاهِ واقعیِ خود» را بشناسید و اگر این جایگاه مناسب نیست؛ «جایگاه سازی» کنید (اپوزیسیون در قامتِ حکومتی).
سالهایی دور پیش از این گفتم: «رفتارِ خودتان برای سرنگونیِ رژیمِ شیعی را با مسیری که در خارج از ایران می گذرد؛ تنظیم کنید.»؛ اگر آنها میخواهند صادراتِ نفتی را تحریم کنند؛ شما این محصولات و مراکزِ تولید و مسیرهایِ صادرات را به آتش بکشید و یا تخریب کنید. آیا در این جهت حتّی یک حرکتِ کوچک کردید؟
امّا اسرائیل با تلاشهایِ پی گیر و در زمانی چند ۱۰ ساله؛ توانست در درونِ ایران نیرو جذب کرده و آموزش دهد و همهٔ امکاناتِ لازم را در اختیارشان قرار دهد که نتیجه اش را در جنگِ ۱۲ روزه دیدید و شگفت زده شدید. این همان کاری بود که برایِ ساختنِ «اپوزیسیون در قامتِ حکومتی» ضروری بود و همچنان هست و خواهد بود. برای «دفترچه نویسی» به کفِ دستتان حتّی «تُف» نیز نمی کنند. آنها بر رویِ «نیرویِ مِیدانیِ سازمان یافته» و آمادهٔ عملیّات حساب باز میکنند.
«اپوزیسیونچی ها» هنوز نفهمیده اند و یا نمیخواهند بفهمند که سقفِ خواستهٔ آمریکا و اسرائیل و کشورهایِ منطقه در رابطه با رژیمِ شیعی؛ «Neutralization» است.
«Neutralization»  ضرورتاً به معنیِ «سرنگون کردن و تغییرِ رژیم» در ایران نیست. همین قدر که دندانها و ناخنهایِ رژیمِ شیعی را بِکشند؛ به اهدافِ خود رسیده اند و برایشان کافی است. آنها فقط «محیطِ اَمن» میخواهند و اگر مردمِ ایران این رژیم را سرنگون کنند؛ آنها خواهند گفت: «خیلی بهتر شد» و پس از آن روابطشان را با «حکومتِ جدید» (هر کسی که باشد) تنظیم خواهند نمود.
اگر اسرائیل و آمریکا بتوانند ناخنها و دندانهایِ رژیمِ شیعی را بکشند؛ مطمئن باشید که «شازده فیل خان»؛ به حاشیهٔ بسیار دور خواهد رفت و به قولِ خودش: به «فیل زیرِ اتوبوس» تبدیل خواهد شد. در آن زمان؛ نه آنرا «خیانت» و «خنجر از پُشت زدن» بنامید و نَه داستانهایِ «توطئه» برایش بسازید.
همین اکنون در «سودان» نبردهایِ خونینی در جریان است. چرا کسی طرفِ یکی از این جبهه ها را نمی گیرد؟ امّا به هر دو طرف «اسلحه می فروشند». به این میگویند: «الگویِ رفتاریِ جامعهٔ بین الملل».

کژدم





۱۴۰۴ مهر ۱۷, پنجشنبه

خطاب به آقای «مراد اوباما وِیسی»

 حتماً با سخنرانیهایِ غرّایِ «امام حسین اوباما» آشنایی دارید؟! اگر ندارید سخنرانیهایش را گوش کنید. جملاتی آتشین؛ امّا بی محتوا؛ که ظهورِ یک «شارلاتان» را رقم زد و آمریکاییها به او رأی دادند. امّا چیزی بدست نیاوردند.

سخنرانی امروزِ آقای «مراد اوباما ویسی»؛ حتّی بسیار بی محتوا تر است.


ایشان فکر میکنند که اگر صدایشان را مانندِ «انگلها در مساجد» بالا و پایین ببرند. سخنانشان تأثیرگذار خواهد بود. امّا مشکلِ ایشان این است که سُخنی برایِ گفتن ندارند. ۱۰ ها بار کلمهٔ تغییر را بکار میبرند. امّا نمیگویند که این تغییرِ مشعشع برایِ رسیدن به چه چیز است؟
آیا منظورشان «دفترچهٔ دورانِ اضطرار» است؟ آیا ایمان آوردن به «شازده فیل خان» است؟ که ایشان نیز به غیر از همین مزخرفاتی که آقایِ «مراد اوباما وِیسی» بلغور میکنند حرفی برایِ زدن ندارد.
بیایید و به مردم و بویژه آن ۶۰ درصدی که همیشه گفته اید «زیرِ خطّ فقر» هستند؛ امیدهایِ ملموس بدهید. 
من(کژدم) امیدهایِ ملموس را بر شمرده ام. اگر اندیشه هایِ «کژدم» راهنمایِ راه باشد؛ به هر آنچه که گفته ام؛ عمل خواهد شد و «وعده هایِ سَر خرمن» نیستند.
اگر وعده هایِ «کژدم» را نمی پذیرید؛ بیایید وعده هایِ ملموسِ خود را بدهید.
آیا گفتنِ اینکه «مردم خُنثی هستند»؛ توهین است؟ آیا گفتنِ اینکه «مردم آماده نیستند» توهین است؟
نَه؛ به هیچ وجه.
اینکه مردم «تغییر میخواهند»؛ جملهٔ درستی نیست. بلکه باید گفت: «مردم آرزو میکنند که تغییراتی بوسیلهٔ دیگران» برایشان در سینیِ طلایی آورده شود.
همین «ساکنینِ ایران» که شما آنها را «مردم» می نامید بودند که در «جنبشِ ملّی مهسا» حدّ اکثر اینکه به عنوانِ «تماشاچی» در پیاده روها می ایستادند و گرنه «جنبشِ ملّی مهسا» ظرفیتِ تبدیل شدن به یک جُنبشِ ۱۰ ها میلیونی را داشت. امّا همین هایی که شما «مردم» میخوانید؛ مثلِ «ماستِ وارفته» عمل کردند. باید اینرا توی صورتشان گفت تا «شرم کنند».

آقای «مراد اوباما وِیسی»؛ با اینگونه سخنرانیهایِ غرّا امّا بی محتوا؛ نمیتوان موجوداتِ «خنثی» را به عناصرِ «فعّال» تبدیل کرد.
برایِ فعّال کردنِ مردم باید «امیدهایِ ملموس» بدهید. تلاش نیز نکنید که «شازده فیل خان» را به عنوانِ «تنها راه امید» به پاچهٔ مردم فرو کنید.

کژدم

۱۴۰۴ مهر ۱۴, دوشنبه

قوانینِ «دورهٔ اضطراریِ گذار» پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی

 تمامی دلایلی که ایدهٔ «سرنگونیِ رژیمِ شیعی» را یک ضرورت قلمداد میکنند؛ ایجادِ «تغییراتِ ریشه ای»  در جهتِ زمینه سازی برایِ یک «حاکمیّتِ مردمیِ پایدار» را می طلِبد. این تغییرات؛ مانندِ «بُر زدنِ یک دسته وَرَقِ بازی» و فروختنِ آن به نامِ «تغییراتِ انقلابی» نیست. بلکه انقلاب به معنیِ «تغییرِ بازی» با زَدن به زیرِ میزِ بازیهایِ کنونی و تغییرِ «زیر ساختها» و «قوانینِ بازی» است.
«دورانِ گذار» باید نمونه هایی از «تغییراتِ مُثبتِ مِیدانی» را به مردم نشان دهد و با این نمونه ها و نشانه ها؛ امید به آینده ای روشن  که با «حکومتِ مردمی» و «رفاهِ ملّی» عَجین شده است را به مُردم به ارمغان بیاوَرد. به قولِ معروف؛ دورانِ گذار باید «نمونه ای از خَروار» و «بهاری که سالِ نِکو» را نشان می دهد باشد و به مردم نشان دهد که «سَهمِشان در انقلاب کو؟» و برای چه «انقلاب» در دستورِ کار بوده و هَست و خواهد بود.
امّا باید پذیرفت که پس از سرنگونِ رژیمِ شیعی؛ واردِ نوعی از «دورانِ مَحاق» می شویم. لذا «رهبریِ انقلاب» باید در پِیِ «توانمند کردنِ مردم» برایِ رویارویی با این دورانِ مِه آلود است.
برخیها وعده میدهند که مُشکلات تا یکسال پس از سرنگونِ رژیمِ شیعی حلّ خواهند شد. زیرا صادراتِ نفت به شکلِ عادی باز خواهد گشت؛ تحریمها برداشته خواهند شد؛ شرکتهایِ خارجی بَرایِ سرمایه گذاری صف خواهند کشید؛ اینترنت آزاد خواهد شد و پوشش آزاد برایِ بانوان تضمین خواهد شد و به این ترتیب ایران به کشورِ «بُلبل و سُنبل و گلستان» تبدیل خواهد گردید.فقط کافی است که یک سال صبر کنید و یا شاید ضروری باشد که دوسال صبر کنید و شاید اندکی بیشتر.
مردم پیشِ خود خواهند پرسید که: یعنی همین؟
آنها در پاسخ خواهند گفت که: مگر یک زندگیِ عادی نمیخواستید؟... مگر در یکی دوسال و یا سه سال بهتر از این میتوان کَرد؟
برخی خواهند پرسید:
گیرم که عدّه ای توانستند ۳ سال صبر کنند؛ پس تکلیفِ آنهایی که همین اکنون «زیرِ خطِ فقر هستند» و یا «گور خواب» هستند در این ۳ سال انتظار چه میشود؟
آنها در «دفترچهٔ کذایی» خود که توسّطِ «تیزهوش خانها» نوشته و تنظیم شده است؛ حتّی یک «ویرگول» نیز به عنوانِ «اشارهٔ سمبلیک» به رفعِ مشکلاتِ «زیرِ خطّ فقری ها» و «گور خوابها» به «جملاتِ حقوقیِ پُر طمطراق ولی توخالیِ خود»؛ اضافه نکرده اند.
آنها برایِ اینکه «قشرِ محافظه کار»(بخوانید شیعیانِ کثیف) را نرنجانند؛ حتّی کلمات و نامها را تغییر داده اند (کَلَک شرعی). امّا فراموش شده هایِ ۶۰ درصدی هیچ ارزشی برایشان نداشته است.

پُرسش نخست این است که: 

آنهایی که دستشان به دهانشان می رسد؛ چه مرضی دارند که در پروژه ای شرکت کنند که باید در نتیجهٔ آن به «شِعبِ ابی طالب» سقوط کرده و به دُنبالِ پیدا کردنِ «سنگ» و «تَسمه» برایِ بَستنِ «سنگ به شِکمشان» سَگ دو بزنند؟ 

پُرسشِ دوّم این است که:

در این یک دوسال و ۳ سال؛ «گور خوابها» و «زیرِ خطِ فقریها» باید چه خاکی بر سرشان بریزند؟ همانهایی که کارشان از «شِعبِ ابی طالب» نیز گذشته است و تنها جایی که برایشان خواهد ماند؛ صحرایِ «بیافرا» در ایران است.

من(کژدم) سر فصلِ پیشنهاداتِ خود برای دورانِ گذار را به شرحِ زیر ارائه می کنم و امیدوارم که موردِ توجّه و مطالعه قرار گرفته و توسّط خوانندگان به تیغِ نقد سپرده شود و نَه «تیغِ شعار و فحّاشی»:

میدانیم که «اجاره بها» یکی از کمر شکن ترین هزینه هایِ هر خانواده است و این امر مختصِ ایران نیست و یک مُشکلِ بین المللی می باشد. در دورهٔ گذار و اضطرار شاید نتوان مردم را ثروتمند کرد؛ امّا می توان جلو فجایع را بوسیلهٔ «توانمند کردنِ مردم» گرفت.

۱- تا حدّ اقلّ ۳ سال؛ هیچ مالکی حقّ ندارد مستاجر را از محلِ سکونتِ استیجاری و یا محلِ کسب و کارِ استیجاری بیرون کُند و هیچ وکیل و یا دادگاهی حقّ ندارد که چنین حکمِ ظالمانه ای را تنظیم و یا صادر کند.

۲- تمامی «اجاره بها»ها تا ۳ سال «فریز» می شوند و هیچ مالکی حقّ ندارد که بر «اجاره بها» بیفزاید.

۳- بر اساسِ تاریخِ انعقادِ اجارهٔ ملک و قیمتِ دلار در همان زمان به عنوانِ «قیمتِ پایه» تعیین می شود و در صورتِ بالا رفتنِ ارزشِ پولِ ملّی؛ به همان نسبت از اجاره بها کاسته خواهد شد. امّا اگر پولِ ملّی تقویت نشود؛ اجاره بها در همان سطح باقی می ماند.
مالک میتواند پس از ۳ سال از مستأجر بخواهد که ملک اجاره ای را ترک و یا قراردادِ تازه ای ببندد.
قیمتِ پایه برایِ هر قراردادِ تازه ای بر اساسِ قیمتِ دلار و رُشدِ ارزشِ پولِ ملّی تعیین خواهد شد.

۴- تمامی بنگاههایِ دینی؛ اعم از اوقاف و سایرِ بُنیادهایِ غارت؛ ملّی اعلام شده و اگر کسانی به عنوانِ «مستأجر» در املاکِ این بُنیادهایِ غارت؛ چه به عنوانِ «سکونت» و یا «محلِ کسب و کار» دارایِ قرارداد هستند؛ پس از «ملّی شدنِ این بنگاههای غارت»؛ با تخفیفِ ۳۰ درصدی در اجاره بها؛ تا ۳ سال میتوانند در همان مکانها بمانند.
این تخفیف میتواند در جهتِ کَم کردنِ هزینه هایِ زندگی و کسب و کار؛ باعثِ رونق اقتصادی شود و از سویِ دیگر حکومتِ موقّت را برایِ پرداختِ هزینه هایِ خدماتِ دولتی پُشتیبانی کند.

۵- شهرداریها موظّف می شوند که از پیگردِ «دست فروشان» دست برداشته و محلّهای دستفروشی را از طریقِ ساختنِ کیوسک ها «زیبا سازی» نموده و از صاحبانِ استیجاریِ کیوسکها؛ مبلغی عادلانه برایِ «اجاره بها» دریافت کنند. این مبلغ توسّط افتصاد دانانِ شریف تعیین خواهد شد.

۶- همهٔ «روسپی خانه هایِ شرعی» در «روسپی خانه هایِ رَضوی» و «قُم» و سایرِ شهرها تعطیل و گردانندگانِ این «روسپی خانه هایِ شرعی»؛ به خاطرِ جنایاتِ شرعی؛ «حذف» می شوند و اموالشان «ملّی» اعلام می شود.

۷- در همان دورهٔ آغازین به کشاورزان و باغداران و جالیز داران؛ آموزش داده می شود که به چه دلایلی باید وامهایی را که از «دریاچهٔ آذربایجان» و یا «آبهایِ زیرزمینی» در سراسرِ کشور گرفته اند؛ باید بازپس دهند. تا آذربایجان را از تبدیل شدن به «کویرِ نمک» و سایرِ شهرها را از «فرونشستِ زمین» نجات دهند. این پروژه از طریقِ «آموزش و اِقناع» و همچنین «اجبار» انجام خواهد گرفت. کشاورزانی که نتوانند خود را با شرایط جدید وِفق دهند؛ میتوانند باغها و کشتزارهایِ خود را به «سرمایه گذاران» بفروشند و در عرصه هایِ دیگری سرمایه گذاری کنند.

۸- کولبران باید آزاد گذاشته شوند. امّا باید به آنها گفت که پس از برداشته شدنِ تحریمها و صادرات و وارداتِ آزاد؛ کسب و کارِ آنها کَساد شده و چه بسا از بین برود. لذا باید در زمینه هایِ دیگری باید تحتِ «آموزش» قرار گیرند(به عنوانِ مثال: امورِ مربوط به گردِشگری).

۹- همهٔ «انگلها» باید از مراکزِ آموزش اخراج شده و در صورتِ لزوم؛ توسّط مردم «حذف» شوند.

۱۰- تشکیلاتِ «سیاسی-نظامی- امنیّتی- اقتصادی» موسوم به «سپاه پاسدارانِ انقلابِ اسلامی» و تمامیِ زیر مجموعه هایَش از میان بُرده شده و عناصرِ انسانیِ آنها توسّط مردم یا حذف می شوند و یا از ایران اخراج می گردند.
اموالِ سازمانیِ این سازمانِ جنایتکار؛ بخشی به ارتش ملّی ایران منتقل شده و بخشهایِ اقتصادیِ آن مصادره میشوند تا بعدها به «سرمایه گذارانِ خصوصی» واگذار می شوند.

۱۱- همهٔ بانکها و بنیادهایِ مالیِ قلّابی مصادره شده و گردانندگانِ آنها حذف می شوند.

۱۲- تمامی کارخانه هایِ «تولیدِ انگل» در «قُم» و سایرِ شهرها تعطیل شده و انگلها باید خودشان تصمیم بگیرند که یا به عراق و افغانستان و پاکستان فرار کنند و یا توسّط مردم «حذف» شوند.

۱۳- زندانها بسته شده و همهٔ زندانیانِ سیاسی و عقیدتی آزاد می شوند. امّا زندانیانِ جنایتکارِ سابقه دار؛ حذف می شوند. زندانیانِ بزهکارِ زیرِ سنِ قانونیِ اضطراری (۱۸ سال)؛ آزاد می شوند.

۱۴- همهٔ اوباشانِ خیابانی اعمّ از «زورگیرها» و «سارقینِ حرفه ای» و همهٔ اعضایِ «جرائمِ سازمانیافته»؛ باید توسّط نیروهایِ مردمی حذف شوند.

۱۵- بنگاههایِ آموزشِ «گردشگری» و «میهمان پذیری» و شیوهٔ برخورد با «گردشگرانِ کشورهایِ خارجی» باید تشکیل شده و زمینه هایِ تجارتِ سالمِ «گردشگری» را مُهیّا سازند.

۱۶- باید مردم آموزش داده شده و تشویق شوند تا عرضهٔ محصولاتِ غذایی خانگی را به عنوانِ «Street Food» به گردشگران ارائه دهند.

۱۸- وظیفهٔ سازماندهیِ مراکز و بازارهایِ محصولاتِ خانگی به عهدهٔ استانداریها و شهردایها خواهد بود. این دو دستگاه همیشه به اعمالِ خشونت بر علیه مردم می پرداختند و باید نقشی نوین را بر عهده گیرند.

۱۹- نیروهایِ ارتش پس از تصفیهٔ آنها از وجود نَحسِ عناصرِ کثیفِ «شیعه مسلک» به عنوانِ تنها نیرویِ مسلّح برای دفاع از قانونِ اساسی و تمامیّتِ ارضی ایران شناخته خواهد شد.

۲۰- امنیّتِ داخلیِ شهرها و روستاها به طورِ موقّت به «جوانانِ محلّه» و یا هر نامیِ دیگری که میخواهید بنامید؛ سپرده میشود و پس از تشکیلِ «شهربانی» و «ژاندارمِری» به این ۲ نیرو سپرده خواهد شد.

مسائل کلان از قبیلِ «سفارتخانه ها» و «روابط با کشورهایِ همسایه» و سایرِ کشورها و بستنِ پیمان نامه ها؛ مسیرهایِ دیگری برایِ پیموده شدن دارند. که در اینجا به آنها نمی پردازم.

آن ۲۰ محوری که در بالا ذکر کردم؛ برایِ توانمند سازیِ مردم برایِ رویا رویی با «شرایط اضطراری» است.
سایرِ قوانینِ دائمی را در سلسله نوشتارهایِ «چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟» پِی خواهم گرفت.

کژدم



۱۴۰۴ مهر ۱۰, پنجشنبه

ضرورتِ استراتژیکِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی برایِ آمریکا

 اگر تا ۲ هفتهٔ پیش «سرنگونیِ رژیمِ شیعی» به عنوانِ یک ضرورت برایِ تأمینِ «امنیّتِ وجودیِ اسرائیل» و همچنین تأمینِ امنیّتِ «رَوندِ شکوفایی اقتصادیِ خاورمیانه» مطرح بود؛ امّا با مطرح شدنِ مسئلهٔ بازپس گیریِ «پایگاه بَگرام»؛ نابودیِ تمامیِ زیرساختهایِ نظامیِ رژیمِ شیعی و سرنگونیِ رژیم؛ به یک «ضرورتِ استراتژیکِ نظامی» برای مقابله با رفتارهایِ حکومتِ چین و روسیه تبدیل شده است.
فراخوانِ فرماندهانِ اَرشدِ نظامیِ آمریکا برایِ اِعمالِ «نظمِ نوین» در ارتشِ آمریکا و تغییرِ نامِ «وزارتِ دفاع» به «وزارتِ جنگ» و همچنین شعارِ «بازگشتِ آمریکا به خاورمیانه»؛ نشانه هایِ بارزی هستند که سرزمینِ ایران به عنوانِ یک «نقطهٔ استراتژیکِ سیاسی - اقتصادی - نظامیِ کلیدی» در استراتژی هایِ جدید آمریکا در رابطه با «خاورمیانه - چین - روسیه» تعریف شده است و باید به طورِ بنیادی تغییر کُند و رژیمِ شیعی باید به هر شیوه و قیمتی سرنگون شود.
تمامیّتِ چهارچوب ارضی ایران نیز بنا بر ضرورتِ «حفظِ ظرفیتهایِ ایران» از طرفِ اسرائیل و آمریکا تضمین خواهد شد.

کژدم


۱۴۰۴ مهر ۱, سه‌شنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش دوّم

 در این بخش؛ تناقض گویی هایِ آشکار و در نظر گرفتنِ «سود و زیانِ سامانهٔ گذار»(تشخیصِ مصلحتِ نظام) را به روشنی می بینید. «دفترچه نویس» در اینجا در تلاش است که با موضوعِ «قوانینِ گذشته» به «بند بازی» بپردازد. در حالی که این «دفترچه نویسان» باید از همین اکنون «قوانینِ موقّتِ دورانِ گذار» را بنویسند و از آن دفاع کنند. نَه اینکه از رویِ «تنبلیِ ذهنی» و یا «وعده هایِ سَرِ خرمن» به فکرِ شیره مالیدن به سرِ مردم باشند و به «مزخرف بافیهایِ پُر اِبهام» روی آورند.


همانگونه که در تصویرِ بالا می بینید؛ در آغاز گفته می شود که با سرنگونیِ رژیم قوانینِ رژیمِ سرنگون شده با انحلالِ قانونِ اساسی؛ به طورِ خودکار بی اعتبار نمی شوند؛ مگر آنکه ریشهٔ ایدئولوژیک داشته باشند. امّا اینکه چه کسی تصمیم میگیرد که کدامین قانین «ایدئو لوژیک» هستند و یا نیستند؟؟ مشخّص نیست. امّا در پایینِ صفحه؛ میتوانید ببینید که چه عاملی حرفِ اوّل را می زند؟ و آن عاملِ اصلی
حفظِ موجودیّتِ «سامانهٔ گذار» (تشخیصِ مصلحتِ نظام) است. همان اصلی که در همهٔ «احزابِ سیاسی» نیز حرفِ اوّل را می زند و درست به همین دلیل است که نمیتوان به «شعارها» و «وعده» هایِ احزاب اعتماد نمود. در واقع آنچه که باید موردِ بررَسی قرار گیرد؛ این است که آیا یک مادّهٔ قانونی میتواند طوری طرّاحی شود که «توازنِ منافعِ اجتماعی» را تضمین کُند؟ یا فقط برایِ تأمینِ منافعِ گروهِ ویژه ای است؟

این دفترچه تا پایانِ صفحهٔ ۱۸؛ دچارِ «تکرار گویی» است و سپ «دفترچه نویسِ تیزهوش» فراموش می کند که قرار است برایِ «دورانِ اضطرار» پیراهن بدوزند و ناگهان به صحرایِ کربلا می زند و بحثهای موردِ نیاز برایِ تدوین قوانینِ «پس از دورانِ گذار» را مطرح می سازد که فقط با این درد میخورد که «تیزهوش خان» (سعید«میرزاقاسمی»نژاد) بگوید که: «ما خیلی می فهمیم»؟؟!!


به این جدول نگاهی بیندازید؛ آیا اشاره به قوانینِ دورانِ «ثبات»است و یا دورانِ اضطرار؟
من با این «سرفصل هایِ قانونی» مُخالفتِ حرفه ای ندارم؛ زیرا فقط «سَر فصل» هستند. امّا هیچ ربطی ویژه به «دورانِ اضطرار» ندارند.
به عنوانِ مثال؛ آیا این «سامانهٔ گذار»؛ توانایی اجرایِ « قیمت واحدِ ارز» بر اساسِ «بازارِ آزاد» و «تعدیلِ قیمتِ سوخت» بر این اساس را دارد؟ اگر ندارد؛ این سرفصل به چه دلیلی در این جدول گنجانیده شده است؟

در صفحهٔ ۲۵ نیز همین مُشکل ادامه دارد:


یعنی اینکه «دورانِ اضطرار» و «ثبات» به صورتِ «مخلوط» فروخته می شود.

در مجموع؛ باید بگویم که نویسندگانِ دفترچه؛ هیچ دَرکِ روشنی از «دورانِ اضطرار» ندارند.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۳۰, یکشنبه

نقدی بر «دفترچهٔ دوران گُذار» (مرحلهٔ اضطرار) بخش نخست

 ۱۳ صفحهٔ نخستِ این دفترچه را میتوان «اساسنامهٔ سازمانی» و تعدادی «شعار» که اینچنین و آنچنان خواهیم کرد؛ به حساب آورد و من (کژدم) انتقاد از آنرا بی معنی و بی ارزش میدانم. زیرا توضیحِ ساختارِ سازمانی و تقسیمِ وظایف است و «شعار دادن» نیز به این خاطر که بر «کُلّی گویی» استوار است؛ قابلِ نَقد نیست. تنها کسانی میتوانند به آن انتقاداتی وارد کنند که عضوی از آن سازمان باشند و یا بخواهند تا تغییراتی در آن داده شود که بتوانند به عضویّتِ آن سازمان در آیند. لذا از صفحهٔ ۱۴ شروع می کنم:


همانگونه که می بینید؛ در این بخش؛ ۳ پیشنهاد ارائه شده است: «این» یا «ان» و یا ترکیبی از «این و آن» و گزینهٔ سوّم ترجیح داده می شود (ترکیبی از «این و آن») و سپس خاستگاهِ گزینهٔ ترکیبی و «امید بخش»بودنِ آنرا چنین توضیح می فرمایند:


در اینجا «ابهام آمیز گویی» و «دروغگویی» با یکدیگر ترکیب شده اند:

۱- اگر قوانینِ رژیمِ شیعی؛ از نطرِ بُنیادی و ماهوی با قوانینِ دورانِ «محمّد رضا پهلوی» تفاوت دارند؛ کدامین موادّ قانونی را از «این» و «آن» کَم میکنید تا بتوانید با وصله پینه کردن «قانونِ مُشعشعِ اضطرار» بسازید و همه را به آینده امیدوار سازید؟ (طرّاحانِ دفترچه در اینجا «لال» تشریف دارند.).
مانندِ اینکه بگویی: بله... ما میخواهیم «هویج» را با «نارنگی» ترکیب کنیم و برایِ اینکار باید یک کمی از این و آن کَم کنیم. به این دلیل که این دو حدّ اقل در یک چیز مشترک هستند و آن «رنگِ نارنجی» است.

۲- در رابطه با آنچه که «قانونِ جوامعِ اروپایی ۱۹۷۲» نامیده می شود نیز به صورتی آشکار دروغ میگویند. زیرا این قانون یک «قانونِ اروپایی» نبود و این بریتانیایی ها بودند که برای «هَمگِن» ساختنِ قوانینِ داخلیِ بریتانیا برایِ پیوستن به «جامعهٔ اقتصادیِ اروپا» تدوین کرده بودند و جنبهٔ «نمادین» نیز نداشت و بسیار هّم جدّی بود.(در آن زمان «اتّحادیهٔ اروپا» وجود نداشت و مُشکلات پس از ظهورِ «اتّحادیهٔ اروپا» آغاز شد.) و اینکه میگویند تعدادی را حذف کردند و تعدادی را حفظ کردند یک جملهٔ بسیار «مبهَم» آمیخته با «دروغ» است و اگر کسی بخواهد از این «ابهام» دَر آید؛ نمیتواند به «غضنفر»هایِ تدوین کنندهٔ این «دفترچه» اعتماد کند و باید خودش برود و «پرتقال فروش» را پیدا کند. البتّه برایِ کسانی که خود را «ذوب شده در شازده فیل خان» میدانند؛ کفایت می کُنَد.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۹, چهارشنبه

یک پیشنهاد برایِ آنهایی که میخواهند در آیندهٔ ایران نقشِ فعّالِ فکری داشته باشند

 به تمامیِ وقتی که صرفِ خواندنِ و گوش دادن به اخبار و نظریه پردازی ها نگاهی بیندازید و ببینید که تا چه حدّی شما را برایِ «ساختنِ ایرانِ نوین» پرورش داده اند؟ آیا واقعاً پرورش یافته اید و یا «شنیدن و خواندنِ اخبار و گزارشها» برایتان نقشی مانندِ «هروئین» و «سیگار» و «الکل» برایِ معتادان داشته است؟

آیا بهتر نیست که وقتتان را صرفِ مطالعهٔ مسائلی از این قبیل که پیشنهاد میکنم بکنید؟

۱- در ایران آینده؛ آیا روی آوردن به تکنولوژی پیشرفته؛ «آبادگر» خواهد بود و یا «ویرانگر»؟
- چه گروههایِ شُغلی و چه تعداد از مردم ایران با ورود و یا تولیدِ «تکنولوژی هایِ پیشرفته» از بازارِ کار خارج خواهند شد؟
- چگونه و با چه شیوه هایی میتوان این «به حاشیه رانده شدگان» را به ادامهٔ زندگیِ شرافتمندانه امیدوار نمود؟

۲- چگونه میتوان نه تنها از رُشدِ اختلافاتِ قومی؛ قبیله ای و عشیره ای کاست؛ بلکه این اختلافات را به صفر رسانید و به «ملّت» تبدیل شد؟

۳- چه تعداد «زبان» در ایران وجود دارند؟

- آموزش به زبانِ مادری؛ به چه ابزار و ملزوماتی نیاز دارد؟
- آیا چنین پروژه ای اِتلافِ وقت و سرمایه است؟ یا اینکه هزینه هایِ آن برایِ «رُشدِ فرهنگی» یک امرِ ضروری است و به هیچ وجه اتلاف به حساب نمی آید؟

۴- حذفِ «مالکیّت بر زمین» چه تأ ثیری بر اقتصادِ ملّی در سطوحِ اُستانی و ملّی میتواند داشته باشد؟
- آیا به «تأمینِ مسکن» کمک میکند؟
- آیا به رُشدِ کشاورزی کمک میکند؟
- و آیا هایِ دیگر.

۵- آیا میتوان «سازمانهایِ مَدنی» را جایگزینِ «احزاب» کرد؟

۶- آیا باید کار را به «کاردان»(تکنوکرات) سپرد؟ یا اینکه «کاردانها» باید در مسیرِ «استراتژیهایِ کلانِ تدوین شده» به کار گمارده شوند؟

اگر اندکی بیشتر فکر کنید؛ میتواند مسائلِ دیگری را نیز پیدا کرده و راهکارهایی برایشان تدوین کنید.

برایِ مطالعهٔ اینگونه مسائل؛ بهتر است که «متونِ آکادمیک» در هر مورد را مطالعه کنید و از مطالعهٔ «متونِ حِزبی» که آلوده هستند پرهیز کنید.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۱۶, یکشنبه

به بهانهٔ آقای «حاتم قادری»

 در ماههایِ اخیر؛ به صورتِ مکرّر می شنیدم که از آقایِ «حاتم قادری» به عنوانِ استادِ علومِ سیاسی و اجتماعی و بویژه «منتقدِ رژیمِ شیعی» و منتقدِ «ولایت فقیه» نام برده می شد و همچنان می شَود. لذا با خودم گفتم که بدونِ واسطه و تعبیرها و تفسیرهایِ دیگران با گوشهایِ خود بشنوم که چه خبر است.
نقطهٔ مرکزیِ سخنان ایشان مسئلهٔ «حاکمیّتِ ولایی» است که به صورتی «فلسفی» بیان می شود و میتوان گفت که از نظرِ ایشان؛ گرچه «جهان شمول» نیست؛ امّا بخشِ بزرگی از «گونهٔ انسانی» بر رویِ کُرهٔ خاکی؛ همچنان اسیرِ «حاکمیّتِ ولایی» است. امّا بخشهایی از «گونهٔ انسانی»؛ «حاکمیّتِ ولایی» را پُشتِ سر گذاشته و به «دموکراسی» راه یافته اند. البتّه به دلیلِ اینکه ایشان؛ «حاکمیّتِ ولاییِ احزاب» را «دموکراسی» میدانند؛ نشان از آن دارد که «آرمان شهرِ ایشان» شبیهِ همان چیزی است که در اروپا و آمریکا جریان دارد و گفتار و جُستارِ فلسفیِ ایشان بیش از این قدّ نمی دهد و راهِ دیگری متصوّر نیست. به همین دلیل است که من(کژدم) ایشان را در ردهٔ «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی میکنم. با این تفاوت که بسیاری از «طوطی هایِ دیگر»؛ «ولایتِ ایشان» را پذیرفته اند. زیرا از ایشان بسیار «قدّ کوتاه تر» هستند و به همین دلیل از ایشان به عنوانِ «مَرجع» یاد میکنند؛ بدون اینکه خودشان و شنوندگانشان را در «دستهٔ مقلّدین» تعریف کنند.
سخنانِ «فلسفی گونهٔ» ایشان را میتوانید به وفور در بحث هایِ «پَسا کانت»ی مانندِ  «جورج ادوارد مور» و بویژه در اندیشه هایِ «گُهربار فردریک ویلهلم نیچه» و دیگران در اروپا و بخشی از نظراتِ «ملّا صدرا» در رابطه با «مجتهد و مقلّد» که موجباتِ «تکفیرِ او» را رقم زد پیدا کنید. به همین دلیل من(کژدم) ایشان و مقلّدانِ ایشان را در «طوطی هایِ اَخته» کلاسه بندی کردم.
از نظرِ آقایِ «حاتم قادری»؛ جایگزینِ پَس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ اگر «جمهوری» باشد؛ «مُضحِک ترین جمهوری» خواهد بود و اگر «پادشاهی» باشد نیز پس از مدّتی به یک حاکمیّتِ «ولایی» تبدیل خواهد شد. زیرا ایرانِ کنونی دُچارِ «چند صدایی» شده است و با وجودِ  این «چند صدایی»؛ نَه میتوان «جمهوری» ساخت و نَه «پادشاهی». امّا ایشان نمیگویند که این «چند صداییِ موجود» فقط «نقّ و نال» هستند. همان چیزی که در «موسیقیِ رَپ» و «هیپ هاپ» شاهدِ آن هستیم. آمیخته ای از «اعتراضاتِ بی انتها» و «ما میتوانیم هایِِ توخالیِ بی انتها» (هر ۲ در حدّ کلامِ اَخته) که هیچگونه «راهِ مشخّص» برایِ «برون رفت» و «ساختار سازیِ نوین» را ارائه نمیدهند.
اینگونه بحثها ظاهراً به عنوانِ بحثهایی که به رُشدِ «اندیشهٔ سیاسی» کمک میکنند؛ در «ویدیو کلیپهایِ یوتیوبی»  به صورتي بسیار تکراری منتشر میشوند؛ هیچ گونه ای از «ساختارِ نوین» را پیشنهاد نمی کنند و فقط «تعدادِ طوطی ها» زیاد شده اند.
ایشان در رابطه با «شازده فیل خان» میگویند که او موجودی نه تنها «ناتوان» است؛ بلکه آرزویِ قلبیِ او این است که «بگذارید زندگیَم را بکنم» که البتّه نیازی به «تحلیل گر بودن» ندارد و «شازده فیل خان» خودش گفته است که اگر خودش انتخاب میکرد؛ دوست داشت که «آشپز» بشود.(جایِ پُرسش دارد که چرا تا کنون نشده است؟؟؟!!!).
تنها چیزی که از آقایِ «حاتم قادری»؛ چشمِ کژدم را گرفت؛ «استقلالِ نظر» و «تسلّطِ ایشان» بر اجازه ندادن به «مُجریِ مصاحبه» است تا نتواند نظرِ خود را به ایشان دیکته کُند و روایت و تفسیرِ دیگرگونه ای از نظراتِ ایشان را بر دهانِ ایشان گذاشته و «حاشیه را به مَتن» تبدیل کرده و به عنوانِ «نظرِ آقایِ حاتم قادری» به شنوندگانَش بفروشد.
این شارلاتان بازی را در مصاحبهٔ ایشان با «شارلاتان عبدالله عبدی» و ساکت نمودنِ «شارلاتان عبدالله عبدی» بوضوح میتوان دید. 
نظرِ دیگرِ آقایِ «حاتم قادری» این است که اگر بخواهیم از این «بُن بست» بیرون آییم؛ که البتّه از نطرِ ایشان بسیار دیر شده است؛ این است «مردان و زنانی» ظهور کنند تا بتوان از این «مَغاک» بیرون آمد. یعنی اینکه برایِ «برون رفت از  حکومتِ ولایی» نیاز به «ولایتهای نوین» داریم.

امّا من(کژدم) برخلافِ آقایِ «حاتم قادری»؛ به این نتیجهٔ نهایی نرسیده ام که جامعهٔ ایران (به صورتِ عمومی) و «مردمِ ایران»؛ دچارِ «مرگِ مغزیِ سیاسی» شده اند. بلکه معتقدم که وضعیّتِ کنونی؛ «جامعهٔ ایران» را به «موجودیّتی بِکر» تبدیل کرده است که میتوان با پیشنهادهای نوین برایِ ساختنِ «ایرانی نوین» و فارغ از «کاپی پِیستِ مُدلهایِ موجود»؛ به جامعه ای بسیار فعّال تبدیل نمود.
نخستین گام این است که به مردم؛ «دروغ نفروشیم»؛ «آرزوهایِ بی بُنیاد» نفروشیم و آنها را برایِ بنیانگذاریِ «سیستمی نوین برایِ ملاقات با آینده» آماده سازیم. در چنین صورتی؛ تعدادِ «طوطیها» کَمتر و کَمتر خواهد شد و همهٔ چند صداییهایِ باقی مانده؛ «چند صداییهایِ استخوان دار» خواهند بود و من(کژدم) بَر آنَم.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۹, یکشنبه

یک پیشنهادِ عملیّاتی به «اسرائیل»

 نخست اینکه؛ این پیشنهادِ عملیّاتی هیچ ربطی به «طرحِ اِنسداد» ندارد و «طرحِ انسداد» ماجرایی دیگر است.
این پیشنهادِ عملیّاتی؛ بر این اساس است که رژیمِ کثیفِ شیعی؛ از «بمبهایِ خوشه ای» برایِ بمبارانِ مناطق مسکونی در اسرائیل استفاده کرده است و اوباشانِ «حوثی» را نیز به همین کار واداشته است.
این پیشنهاد در صورتِ عملیّاتی شدن؛ میتواند جهنّمِ واقعی را به سرِ سفره هایِ اوباشانِ پاسدار و بسیجی و نیروهایِ سرکوب بیاورد.
همچنین میتواند اوباشانِ رژیم را که در صورتِ «تهدید شدنِ مِیدانی»؛ دست به فرارشان بسیار خوب است را دچارِ تشویشِ روانیِ شدید نموده و «ریزشِ واقعی» و «فرار» را در میانِ اوباشانِ رژیمِ شیعه مسلکِ گورپرست کلید زده و مردم را برایِ سرنگونیِ رژیم امیدوار کُند. منظورم از «ریزش» این نیست که این بی شرفها به طرفِ مردم خواهند آمد؛ بلکه یا فرار کرده و یا کُشته و یا معلول خواهند شد.

پیشنهاد:

خانه هایِ سازمانیّ و مراکزِ مسکونی اوباشانِ سپاه و فرماندهانِ «اَرتشِ قلّابی» که تنها فرقشان با اوباشانِ پاسدار فقط در «تقسیمِ وظایف» است و همچنین نیرویِ انتظامی و امنیّتی و دستگاهِ فرمایشیِ قضایی و سایرِ نیروهایِ سرکوب را در فازِ دوّمِ عملیّاتِ «شیرِ برخاسته» به شدّت بمباران کنید. این خانه ها مراکزِ «تولید و پرورشِ سگهایِ هار» هستند و این سگهایِ هار مشمولِ قوانینِ «حقوق بشر» نمی شوند و نخواهند شد.
آقایِ ناتانیاهو وعده دادند که از انقلابِ مردم ایران حمایت خواهند کرد.
مردمِ ایران به «حمایتهایِ توخالیِ کلامی» نیازی ندارند. بلکّ به «حذف شدنِ نیروهایِ دُشمنِ مردم» نیاز دارند. مردمِ ایران «حمایتهایِ بی ارزش و بی مصرفِ کلامی» را در رابطه با قیامِ مردمِ «ونزوئلا» و «بیلوروس» دیده اند و با نتایجِ «صفر درصدی» اینگونه حمایتها بسیار آشنا هستند.
مردمِ ایران به «حمایتِ مِیدانی» نیاز دارند.

آقایِ ناتانیاهو

دوستیها و پیمانهایِ نیک؛ اینگونه آغاز میشوند.

«کوروش بزرگ» به «حمایتِ کلامی» از یهودیان نپرداخت. بلکه دُشمنِ یهودیان را «حذف» کرد.
«ایرانیان» از شما نمیخواهند که رژیمِ شیعی را سرنگون کنید. آنچه که «ایرانیان» نیاز دارند؛ گُسیختنِ تار و پودِ «فرماندهی و کنترلِ شبکه هایِ سرکوبِ» رژیمِ کثیفِ شیعی است. بقیّه اش را پس از آن به «مردم ایران» بسپارید.

«دست»؛ «دَست» را می شویَد و سپس با همدیگر؛ «صورت» را می شویند.

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۶, پنجشنبه

بالاخره؛ پایین خره.... میخواهند « ماشهٔ»؛ «مکانیسم» را بِکِشند؟؟؟!!!

 بسیاری از «تحلولگران» میخواهند که از «چاهِ اجرایی شدنِ مکانیسمِ ماشه»؛ با  سَطلِ «قیامهایِ مردمی»؛ «سرنگونی» بیرون بکشند و «داد و قالِ رسانه ای» و «داد و قالِ آرزوهایِ بی پایه» را بُنیادِ  «تحلولهایِ خود» قرار می دهند. البتّه امیدوارم که نظرِ من به طورِ کامل اشتباه باشد و آن «تحلولها» به «واقعیّت» تبدیل شوند و نظرِ من(کژدم) مانندِ «تُفِ سَربالا» بر پیشانیَم فرود آید. امّا اینگونه نخواهد شد.
یکی از «تحلولگران» که عضوِ هیئت تحریریّهٔ «ایران اینترنشنال»(علی حسینِ قاضی زاده) است؛ در استقبال از اجرایی شدنِ «مکانیسمِ ماشه»؛ گفت: «سرانجام لحظهٔ موعود فرا رسید».


من(کژدم) به ایشان میگویم که: این لحظهٔ موعودِ خیالی نیز مانندِ همان لحظهٔ موعودِ خیالیِ نبردِ ۱۲ روزهٔ اسرائیل علیهِ رژیمِ شیعی؛ که منتظر بودید تا «ساکنینِ ایران»؛ «کونِ مبارکشان» را تکان دهند؛ به «دیارِ فنا» خواهد رفت.
آیا من(کژدم) آرزو ندارم که آن «لحظهٔ موعود» فرا برسد؟ آیا من(کژدم) در آرزویِ دیدنِ «روزهایِ ذِلّتِ تشیّعِ شنیعه» نه تنها در ایران؛ بلکه در «عراق» و «لُبنان» و «یَمن» و «کثافتستان» و «افغانستان» نیستم؟.... بسیار آرزومندتر از شماها هستم. امّا شماها اشتباه می کُنید. زیرا «مکانیسمِ ماشه»؛ فقط «ساکنینِ ایران» را بیش از اینی که هست؛ «قورباغه پَز» خواهد کرد.
«شازده فیل خان» نیز بارِ دیگر چادرِ خدیجه خانم را به کَمر بست و «ناپلئون بناپارت» شده و گویی که «فرماندهِ عملیّاتی شدنِ مکانیسمِ ماشه است»؛ فرمودند که: «بالاخره زمانِ فعّال سازیِ تحریمهایِ بین المللی فرا رسید».
به نظرِ من(کژدم) حتّی ترکیبِ «اجرایی شدنِ مکانیسمِ ماشه و آغازِ فازِ دوّمِ نبردِ اسرائیل بر علیهِ رژیمِ شیعی»؛ به سرنگونیِ رژیمِ شیعی نخواهد انجامید و «طرحِ انسداد» نقطه ای کلیدی است که باید به این «رِسِپی» افزوده شود. و بدونِ این «چاشنیِ سرنوشت ساز»؛ همه «وِل معطّل» هستند. البتّه اسرائیل خواهد توانست تا «ریگ» را برایِ مُدّتی از «کَفشِ پایش» دَر آوَرد و «ترامپِ لاشخور» نیز به «جایزهٔ صلحِ نوبل» برسد؛  امّا برایِ ایران؛ «تُنبانِ نُو» نخواهد شد.
«تُنبانِ نُو»؛ «طرح» میخواهد؛ «سوزن و نَخ» میخواهد؛ «پارچه» میخواهد و بالاتَر از همه؛ «خیّاط» میخواهد.
کُدامشان را دارید؟
یا اینکه فکر میکنید که میتوانید از «Walmart»؛ تُنبانِ نُو (پارتی کراسی) بخرید؟

کژدم

۱۴۰۴ شهریور ۲, یکشنبه

آشپزی به شیوهٔ «اپوزیسیونچیها»

 «اپوزیسیونچیها»؛ یک «گونی» پُر از سبزیجات و حبوبات و برنج و سیب زمینی و .... دارند که نامش را گذاشته اند «مردمِ ایران».این « گونی» همچنان رویِ دستشان مانده است. زیرا حتّی شناختی از «مُحتویّاتِ گونی» ندارند. چند تا «رِسِپی» برای پُختنِ آش را از اینوَر و آنوَر یاد گرفته اند و بدونِ اینکه با این «رِسِپی ها» آشی پُخته باشند؛ این «رِسِپی»ها را به اشتراک میگذارند و بر رویِ آنها بحثهایی از نوعِ «بَحرِ طویل» راه انداخته و کارشان در همین مسیرِ «بَحرِ طویلی» سالها است که ادامه دارد و فکر میکنم تا زمانِ «ظهور مَهدی و مسیح» ادامه خواهد داشت.
آیا تا کنون کسی را دیده اید که موضوعی با عنوانِ «آسیب شناسیِ جُنبشِ ملّی مَهسا» را به میان بکشد؟ یا اینکه هر کسی میخواهد آنرا به نامِ خود کُنَد؟ یا حتّی این «جُبِشِ ملّی» را «انقلاب» بنامد؛ تا خودش را «بالا بِکِشد»(سیاسَتِ لاشخوری) و «مادَرِ جبشِ ملّی مهسا» (بانو مسیحِ علی نژاد) را انکار کرده (انکارِ مسیح و ساختنِ کلیسا به نامِ مسیح) و با دادنِ القابِ پُر طمطراق به «جُنبش ملّی مهسا» خود را «قهرمان» بنامد. مانندِ دادنِ مِدال از طرفِ «امام حسین اوباما» به یک نابغه. «امام حسین اوباما» در واقع میخواست با دادنِ آن «مِدالِ قلّابی»؛ «مدالِ واقعیِ»( آن نابغه) را به گردنِ خودش بیندازد.




کسی که حتّی فرقِ «نخود» و «لوبیا» و «گشنیز» و «جعفری» و «برنج» و «شکر» و «نمک» را نداند و «اُلگویِ رفتاری» این محتویات را نشناسد؛ چگونه میخواهد آش بپزد؟
این موجودات (فَلّهٔ اپوزیسیونچی ها)؛ تنها زمانی به داد و قال و شُعار می افتند که ببینند در جایی «دیگی در حالِ غُل غُل کردن است».
آن زمان همگی مانندِ «خدیجه خانم» چادُرهایشان را به دورِ کَمر بسته و «ناپلئون بناپارت» میشوند و تا دُورِ بعدی؛ به لاتایلات گویی می افتند.

پُرسشها:

۱- چرا «جنبش ملّی مهسا» به «مقاومتِ ملّیِ زنانِ ایرانی» تنزّل کرد؟
۲- رهبرانِ میدانیِ این جُنبِش چه اشتباهاتی کردند؟
۳- چرا «گسترهٔ جُنبش» با اینکه در سطحِ ملّی اتّفاق افتاد؛ بسیار محدود ماند؟

آیا حاضرید به این پُرسشها پاسخ دهید؟

این گوی و این مِیدان

کژدم

۱۴۰۴ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

هشدار در رابطه خریدنِ ساختمانهایِ به حراج گذاشته شده

 آنهایی که ساختمانهایشان را به حراج گذاشته اند؛ هَمگی ریگی به کفش دارند و میخواهند فرار کنند. اگر کسانی به امیدِ اینکه این ساختمانها و اَملاک را ارزان می خرند و در آینده به چند برابرِ قیمت خواهند فروخت؛ سخت در اشتباه هستند.
آنهایی که ساختمانها را برایِ فرار می فروشند؛ احساسِ خطر میکنند. طمع کارانی که خریدار هستند باید بسیار بیشتر از فروشندگان احساسِ خطر کنند. زیرا معلوم نیست که پس از فروپاشیِ رژیمِ شیعی و یا سرنگونیِ این رژیم؛ چه اتّفاقاتی خواهد افتاد و چه بسا خریداران به جُرمِ خیانت و کمک به خروجِ ارز و طلا از ایران؛ نه تنها محاکمه شوند؛ بلکه اموالشان نیز مصادره شود.

«روسپی زادگانِ سپاهِ پاچاهارداران» در سوریّه؛ سرمایه گذاریهایِ سنگینی بر رویِ «خریدنِ زمینها و ساختمانهایِ ارزان» و براه انداختنِ «بساز و بفروشی»؛ انجام دادند. هم پولهایشان را از دست دادند و در آخر نیز مجبور به فرار با کمکهایِ روسیه شدند. هیچکس از این بخش از ضررهایِ هنگفت در سوریّه سخنی نمی گوید. امّا «کژدم» به شما میگوید که بسیار هُشیار باشید.
شما باید به جایِ خریدِ اینگونه اموالِ به غارت رفته؛ باید فروشندگان را شناسایی کنید و اینکه به کدامین کشورها فرار میکنند؟
تا در آینده حساب پس بدهند.
خریداران نیز باید شناسایی شوند. زیرا اگر «خائن» نباشند؛ حدّ اقل اینکه؛ «خطا کار» هستند.

کژدم

۱۴۰۴ مرداد ۲۲, چهارشنبه

نَقدی بر آقای «مُراد ویسی»

 روزی مَردی که: «عِنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» به جنگِ مردی که «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» رفت.
آنکه «عنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» به آنکه «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» گفت:
اِی کسی که «عِنان نداری؛ سِنان نداری؛ خنجر نداری؛ نیزه نداری و سِپر نداری»... چگونه میخواهی که با مَردی که «عِنان دارد؛ سِنان دارد؛ خنجر دارد؛ نیزه دارد و سِپر دارد» بِجنگی؟
آن مَردِ دیگر که «عِنان نداشت؛ سِنان نداشت؛ خنجر نداشت؛ نیزه نداشت و سِپر نداشت» به مردی که «َغنان داشت؛ سِنان داشت؛ خنجر داشت؛ نیزه داشت و سِپر داشت» پاسخ داد:
اِی که تو «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری».... بِدان که من که «عنان ندارم؛ سِنان ندارم؛ خنجر ندارم؛ نیزه ندارم و سِپر ندارم»؛ به تو که «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری»... می گویم تا باید بدانی که با کسی روبرو هستی که «عنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد؛ نیزه ندارد و سِپر ندارد» روبرو هستی که بر تو که «عِنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری»..... با اینکه «عِنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد؛ نیزه ندارد و سِپر ندارد»... به تو که «عنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سپر داری» میگوید که «اِی که تو عِنان داری؛ سِنان داری؛ خنجر داری؛ نیزه داری و سِپر داری».... بِدان که تو با مردی روبرو هستی که «عِنان ندارد؛ سِنان ندارد؛ خنجر ندارد نیزه ندارد و سِپر ندارد» روبرو هستی که با تو که «عِنان داری؛ سِنان داری ...........

روزی «مُلّا نصرالدین» از جایی که «غذایِ نَذری» میدادند بَر می گشت و «اِسهال» گرفته بود و همینطوری از او «می رفت».....
مردی به او رسید و پرسید:
این جایی که «غذایِ نَذری» میدهند کجاست؟
«ملّا نصر الدّین» خطّ «اسهالِ خود» را نشان داد و گفت:

«همین خطّ را بگیر و بُرو تا به محلِ غذایِ نَذری برسی»

کژدمِ مُنتقِد

۱۴۰۴ مرداد ۱۰, جمعه

هشدار به «ساکنینِ ایران»

 تنها راهِ جلوگیری از ادامهٔ جنگ؛ تنها و تنها یک «انقلاب» است. جنگِ کنونی خلق السّاعه نیست. بلکه ادامهٔ جنگی است که رهبران و شرکت کنندگان در «خیانتِ ملّی ۵۷»؛ آنرا آغاز کردند. آنچه که «خیانتِ ملّی ۵۷» ساخت؛ یک ساختارِ «دروغ پایه و خرافه پایه» و «تکفیری» بود. حتّی «کُردها» و «بلوچها» نیز نمیتوانند بگویند که «ما در این خیانت دست نداشتیم.»؛ زیرا نمیتوانند شعارِ «شیعه سُنّی فرقی نیه... رهبرِ ما خُمینیه» را انکار کنند. «خیانتِ ملّی ۵۷» فقط یک حادثهٔ تاریخی که در یک مقطعِ خاصّ انجام گرفت؛ نبود. بلکه این «خیانت» ۴۷ سال ادامه پیدا کرد و همچنان ادامه دارد.
اکنون در مرحلهٔ پایانیِِ «ادامهٔ این خیانتِ ملّی» هستیم و آنهایی که «باد کاشتند»؛ «خودشان و فرزندان و نَوه هایشان توفان درو خواهند کرد».
همهٔ «اپوزیسیونچی ها»؛ شما (ساکنینِ ایران) را شُجاع و «فهمیده» می نامند. آنها به شما دروغ می فروشند. آنها یک نقّاشی پُر زرق و برق و دروغین که از شماها کشیده اند را به شماها می فروشند. امّا «کژدم» تنها آیینهٔ راستگویی است که واقعیّتِ شما را به شما نشان می دهد. اگر اکنون بیدار نشوید؛ فردایِ پس از وقوعِ حادثه؛ حتّی قیامتان مانندِ «حنایِ پس از عروسی» خواهد بود که به «کون» می مالند.
اینکه رژیمِ کثیفِ شیعی میگوید که میخواهد «ساختارهایِ امنیّتی» را ارتقاء دهد یک دروغ است. زیرا افرادی که دارد؛ همانهایی هستند که بودند و همچنان هستند. اهداف و استراتژیهایشان نیز همان است که بود. شماها نیز همانهایی هستید که بودید (رأی دهندگانِ شجاع به خائنین در ۴۷ سالِ گذشته). لذا معجزه ای در کار نیست و نخواهد بود. «دستهٔ وَرَق» همان است و اگر هزار بار نیز آنرا «بُر بزنید»؛ بازهم همان ۵۲ وَرق است.
آنچه که اکنون در انتظارِ شماست؛ همان چیزی است که «ساکنینِ غزّه» اکنون به آن رسیده اند و در «غزّه»؛ زنده به گور شده و هر کسی؛ کاسهٔ گدایی به دست گرفته و منتظرِ «کمکهایِ انسان دوستانه» است و در زوایایِ تاریک؛ به «یکدیگر خواری» روی آورده اند.
جنگی که اکنون در انتظارش هستید؛ جنگ برایِ گُسیختنِ «تار و پودها» است. چه تعدادتان میخواهید «فرار» کنید؟ چه مقدار «موادّ غذایی» میخواهید «احتکار» کنید؟ کدامین کشوری حاضر خواهد بود که میلیونها فراری را پناه دَهد؟
در این ۴۷ سال؛ هیچ روزِتان بهتر از روزِ پیشین نبوده است. امّا وضعیّتِ کنونی به دورانِ «ویرانیهایِ روزانه و تدریجی» شباهتی ندارند. زیرا زمانِ «فرو ریختنِ آوارها» فرا رسیده است.

کژدم

۱۴۰۴ تیر ۴, چهارشنبه

آتش بَس؟

 باز هم فشار خونها پایین آمد؛ «هلویِ پوست کندهٔ دموکراسی» از دستها لیز خورد و به زمین افتاد. قرار بود که رژیمِ شیعی را سرنگون کنند و به «ساکنینِ ایران» بگویند: بفرمایید نوشِ جان.
«شازده فیل خان» نیز درست یک روز قبل از «آتش بَس»؛ باز هم چادرِ «خدیجه خانم» را به کمر بست و گفت که بالاخره تصمیم گرفته است که رهبر بشود. سَرآغازِ این اظهاراتِ ایشان؛ حتّی رنگِ «ادبیّاتِ ایرانی» نداشت و از رویِ یک مَتنِ رسمی که به «انگلیسی بریتانیایی نوشته شده» (I am here by) را برایش به فارسی ترجمه کرده بودند. همه چیز به نظرِ ایشان و «مشاورانَش» از جمله آقایِ «مراد ویسی» به ایشان اطمینان داده بودند که دیگر کار تمام است و حتّی یک «سنگریزه» نیز در مسیر وجود ندارد. آقایِ «مراد ویسی» حتّی برایِ ایشان یک «مصاحبهٔ از پیش تنظیم شده» تقدیم کردند. امّا گویا «شازده فیل خان» خیلی بدشانس است.

امّا چرا آتش بَس اعلام شد؟

ظاهرِ قضیّه این است که این جنگ؛ ۲ طرفِ اصلی دارد (رژیمِ شیعیِ حاکم بر ایران - اسرائیل). امّا بازیگرانِ دیگری نیز وجود دارند که به چشمِ «تحلولگران» نمی آیند.

۱- رهبرانِ اسرائیل به این نتیجه رسیده اند که حتّی اگر تمامیِ ماشینِ سرکوبِ رژیمِ شیعی را مَحو کنند؛ «ساکنینِ ایران»؛ کونِ مبارکشان را تکان نخواهند داد و در رابطه با «آرزویِ ساکنینِ ایران» و «حرکت به سویِ عینیّت بخشیدن به آرزوها»؛ خِلطِ مبحث شده است و ساکنینِ ایرن هنوز آماده نیستند و «اپوزیسیونچیها» به آنها دروغ فروخته اند.


https://www.youtube.com/watch?v=QE3yMEfpk6E

۲- «شازده فیل خان» نه تنها «شخصیّتی کاریزماتیک» نیست؛ بلکه توانایی  ساختنِ یک سازمانِ کوچک را نیز ندارد. هرچند که اسرائیل در جهتِ «بزرگ نماییِ ایشان» سنگِ تمام گذشته است و حقّ هم داشت؛ زیرا در زمانِ قَحطی؛ «داشتنِ پوستِ موز» نیز بهتر از «داشتنِ هیچ» است. امّا در نهایت؛ «عَلف باید به دَهَنِ بُزی شیرین بیاید.». هیچ یک از دولتهایِ آمریکا نیز هرگز «شازده فیل خان» را جدّی نگرفته اند و به همین دلیل بود که ایشان در کمالِ ناراحتی گفتند: «فیل را در اُتاق نمی بینند.».

۳- رژیمِ شیعی به دستِ اسرائیل به شدّت تضعیف شده است و  ترامپ فکر می کند که به جایِ سرنگونی؛ شاید بهتر باشد با حفظِ «پوستهٔ رژیم»؛ بتوان محتوایَش را تغییر داد. (طرحِ مارشالِ ترامپ).

۴- مطالعهٔ حرکات و اُلگویِ رفتاریِ رژیمِ شیعی و تحوّلاتِ درونیِ رژیمِ شیعی در دورانِ آتش بَس. با توجّه به اینکه: نیروهایِ تحتِ امرِ اسرائیل در ایران سالم و «سازمان یافته» باقی مانده اند و این امر بر دوشِ آنها است.

۵- ادامهٔ فشارها از طریقِ «مکانیسمِ ماشه».

۶- تجدیدِ قوایِ اسرائیل پس از تقریباً ۲ سالِ نبردهایِ مداوم در چندین جبهه.

۷- بالاخره ترامپ توانست با کمکِ آقایِ ناتانیاهو؛ نیمچه لواشی بپزد. آیا تا به حال سراغ دارید که کسی خودش را نامزدِ «جایزهٔ صلح نوبل» کرده باشد؟ ترامپ در این مورد «مدالِ طلایِ قلّابی» گرفت. (هرچند که ارزشِ جایزهٔ صلحِ نوبل را تا حدّ پِشگِل پایین آورده اند و فقط ارزشی ویترینی دارد).

۸- پس از هر شکست؛ نوبت به «تقسیمِ گناهان» و گریه و زاریها فرا می رسد و رژیمِ شیعی اکنون در این سراشیبی افتاده است.
ایرائیل خواهد توانست این سراشیبی را مدیریّت کرده و به اعضایِ «لشکرِ پنهانِ خود» بیفزاید.

۹- آن آت و آشغالهایِ هسته ای را که سالها است عَلم کرده بودند را نیز تحویل خواهند داد.

کژدم

۱۴۰۴ خرداد ۳۰, جمعه

پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی

 در سالِ ۲۰۲۳ پیشبینی کردم که در سالِ ۲۰۲۵ «آغازِ رَوندِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی در ایران» کلید خواهد خورد؛ خنده دار به نظر می رسید. شاید در آن زمان بسیار به دور از انتظار به نظر می رسید. امّا اکنون میبینیم که سالِ ۲۰۲۵ هم آغازِ روندِ سرنگونیِ رژیمِ شیعیانِ شنیعه؛ و نیز پایان حاکمیّتِ این اوباشان خواهد بود. در نوشتار پیشین نیز گفتم که برخلافِ تصوّرِ عمومی؛ نیروهایِ تحتِ امرِ اسرائیل در ایران؛ در حدّ یک لشکرِ کامل است؛ شاید باز هم موجبِ خندهٔ تان شده باشد؛ امّا پس از سرنگونیِ رژیمِ تشیّعِ شنیعه؛ خواهید دید که برآوردِ کژدم درست بوده است. بخشِ اعظمِ این نیروها ایرانی هستند. شاید بپرسید که چه دلیلی برایِ این ادّعا دارم؟ پاسخ این است که: دلایلِ بسیار ساده ای در پُشتِ این ادّعا نهفته اند.

۱- آمریکا و «بویژه اسرائیل» جنگهایِ پس از ۱۱ سپنامبر ۲۰۰۱ در افغانستان و عراق را بسیار دقیق مطالعه نموده اند و نخواهند گذاشت که ایران نیز به عراق و افغانستانی دیگر تبدیل شود. بلکه تلاش خواهند نمود تا ایران را به اُلگویی برایِ عراق تبدیل کنند که البتهه به همیاریِ ایرانیان نیازی بنیادی دارد. از سوی دیگر جایگاهِ ایران در منطقه بسیار فراتر از آن ۲ کشورِ نامبرده است. زیرا در ایرانِ کنونی؛ هیچ زمینه ای برایِ جنگهایِ فرقه هایِ دینی وجود ندارد. همان زمینه ای که در عراق و افغانستان وجود داشتند و هنوز هم وجود دارند و «جورج بوش پسر» با وارد کردنِ «سگهایِ هارِ تشیّع شنیعه» (فرقهٔ ولایتِ فقیهی) به معادلهٔ عراق؛ برایِ سازماندهیِ «جنگهایِ ۳۰ ساله» از آن استفاده نمود. اکنون «سگهایِ هارِ تشیّعِ شنیعه» اگر بتوانند شورتِ خودشان را بر کونشان نگه دارند؛ معجزه کرده اند؛ چه رسد به؛ به راه انداختنِ جنگهایِ «خرافه پایه».

۲- در جنگها؛ فقط «فتوحات» نیستند که اهمیّت دارند؛ بلکه «حفظِ فتوحات» مسئله ای بسیار مهمّتر از خودِ فتوحات است. آمریکا و بویژه اسرائیل این «فتح» را تنها نخواهند گذاشت و «دموگرافیِ ایران» نیز به هیچ وجه شبیهِ آن ۲ کشورِ نامبرده نیست و پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ هیچ نیرویی در درونِ سرزمینِ ایران به «جنگهایِ چریکیِ دینی» روی نخواهد آورد. لذا اسرائیل و آمریکا برایِ حفظِ فتوحات؛ به یک نیرویِ بزرگ نیاز دارند تا بتوانند «آرامش» در دورانِ «خلأ قدرت» بِپا کنند و با هر کسی را که بخواهد این آرامش را به هَم بزند؛ برخوردِ جدّی خواهند کرد( بویژه تُرکهایِ عُثمانی و اوباشانِ حاکم بر قَطر). لذا چه بسا به بیش از یک لشکر نیاز داشته باشند و من فکر میکنم که اسرائیل؛ «کارِ امروز را به فردا نگذاشته باشد» و ستونها و زیر بناهایِ این امر تدارک دیده شده است و اگر کامل نیست؛ من (کژدم) حاضرم تا نظراتِ خود را برایِ هر آنچه که «ضروری» است را بدونِ هیچ چشم داشتی بیان کُنم.

۳- دولتِ «شیعه مِحورِ عراق» و «انگل سیستانی» و همچنین «شازده شومبولِ فیل» و هوادارانَش باید بدانند که بازیِ «شیعه گری» در ایران تمام خواهد شد و چه بسا به بازیِ شیعه گری در «عراق» و «لبنان» و «یَمن» نیز پایان دَهَد. کُلّ منطقه نیز همین را میخواهد و با آن همکاری خواهد کرد. زیرا «رُشد و شکوفاییِ اقتصادی» فقط در آرامش امکان پذیر است.

۴- ایجادِ «منطقهٔ سبز» نقشِ «سازمانِ کنترلِ بحران» و «رِیل گذاری برایِ آینده» را خواهد داشت و یک «حکومتِ موقّت» نخواهد بود.

برایِ انجامِ چنین کارِ بزرگی؛ نیاز به بیش از چندین لشکر است. و اسرائیل و آمریکا نمیتوانند کار را «نیمه کاره» رها کنند و بگویند که «مسئلهٔ ما فقط بمبِ اتمی» بود. زیرا یک کشورِ بحران زده به وسعتِ ایران؛ به نوبهٔ خود به یک «بمبِ اتمیِ امنیّتی» تبدیل خواهد شد.

پروژهٔ اسرائیل و آمریکا هر چه که باشد؛ مردمِ ایران باید به فکرِ آیندهٔ خود و سرزمینشان باشند و گرنه این پتانسیل وجود دارد که ایران به «فروپاشیِ سرزمینی» دچار شود.

کژدم