۱۴۰۴ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

ورود ترامپ به معادلهٔ جنگِ سرنوشت ساز

 ورودِ ترامپ به معادله؛ نشان می دهد که فصلهایِ «کاشت و داشت» توسّط آقایِ ناتانیاهو رو به پایان است و اکنون «فصلِ برداشت» فرا رسیده است.

در طیّ زمانی که در این وبلاگ فعّالیت کرده ام؛ ۱۰ها بار گفته ام که «اگر شما در مِیدان نباشید؛ دیگران در مِیدان هستند و آنها خواهند بود که محصولِ نهایی را خواهند چید». راستش را بخواهید؛ حقّ هم دارند. زیرا «کار کرده اند»؛ «سرمایه گذاری کرده اند» و شما «حٍیفِ نانها» فقط با جُزوهٔ «جِین شارپ» جلق زده اید.آیا حتّی خواندید تا بدانید و مهمّتر از همه «بفهمید» که چه میخواهم بگویم؟لذا حال؛ نوبتِ بدبختیهایِ بزرگتان فرا رسیده است (گوارایِ وجودهایِ بی جانِتان). دیگر در لابلایِ کتابهایِ تاریخ به دنبالِ «دلایلِ شکستِ ساسانیان» نگردید و خود را «تاریخ دان» نیانگارید. آن صحنه ها همین اکنون در برابرِ چشمانِ کورتان بر رویِ «صحنهٔ نمایشِ زنده» هستند.

اینکه بگوییم ترامپ و آقایِ ناتانیاهو در ۲ ماهِ اخیر «سناریویِ فریب» را بکار بُرده اند و یا اینکه ترامپ توسّط آقایِ ناتانیاهو مُجاب شده است تا «مذاکراتِ احمقانه» را پایان دهد و به «فصلِ برداشت» بپیوندد؛ همگی «داستان بافیهایی در رابطه با گذشته» خواهند بود که هیچگونه سودی برای مردمی که در حالِ «فرار» هستند ندارد.
ترامپ با تاختن به موجودِ کثیفی به نام «تاکر کارلسون»؛ حسابِ آن دسته از «MAGA»ها را که در زندانِ فکریِ «تئوریهایِ توطئه» گرفتار هستند را نیز روشن نمود. ترامپ نشان داد که «انزوا گرا» نیست و هرکجا که «سودی باشد»؛ ترامپ بر سرِ سفره می نشیند.
در یکی از گفتارهایِ اخیرش نیز گفت:«آمریکا به خاورمیانه باز میگردد»(نقل به معنی).
امّا هشدار به ساکنینِ تهران برای تخلیهٔ کاملِ شهر و پیش از آن نقل و انتقالهایِ نظامیِ بسیار مهم؛ به پایگاههایِ آمریکا در اروپا. نشان از ورودی سهمگین از طرفِ آمریکایِ ترامپ به معادلهٔ ایران دارند.
شاید «معادلهٔ ایران» تنها نانی باشد که ترامپ می تواند بِپَزَد و به مردمِ آمریکا بفروشد؛ که البتّه خمیرش را آقایِ ناتانیاهو درست کرده است و «یهودیها» به «خمیرِ تُرشیده» علاقه ای ندارند و نانِ «فطیر» را ترجیح میدهند که ریشه در باورهایِ دینیِ آنها دارد.
مُشکلِ «ساکنینِ ایران» این است که تا کنون هیچ خمیری درست نکرده اند و مانندِ گدایانِ ساکنِ غزّه کاسه به دست نشسته و منتظرند که کسی «نانِ خوشبختی» در کاسهٔ شان بگذارد..... بفرمایید «نانِ ۱۰ میلیوني فرار از تهران» روی میزتان است...... «گوارایِ وجود و نوشِ جانتان باد». 
تنها «مردمانِ بَد» هستند که رهبران و حکومتهایِ بَد دارند. احمقها و نادانهایی که رهبرانشان نیز مانندِ خودشان هستند. (جمهوری خواهان و طرفدارانِ «شازده فیل خان»)
تنها «مردمان کثیف» هستند که «رهبرانِ کثیفی» دارند (به شیعیانِ شنیعه و رهبرانشان نگاه کنید).

۲ سناریویِ احتمالی:

۱-  پس از «مهاجرتِ ساکنینِ تهران» مناطقِ مشکوک به شدّت بمباران میشوند و سپس با فرود آمدنِ نیروهایِ ویژهٔ آمریکایی و اسرائیلی تمامی مراکزِ کلیدی تسخیر می شوند که پایانی بر نظریّهٔ احمقانهٔ «آمریکاییها نیرویِ زمینی به ایران نخواهند فرستاد» باشد. البتّه که در حدّی که به عراق فرستادند نخواهد بود. امّا به صورتِ «محدود» خواهد بود.
همین اکنون نیز از وجودِ «کماندوهایِ اسرائیلی» در ایران سخن گفته می شود؛ امّا در رابطه با «تعدادِ این نیروها» هیچ سخنی در میان نیست. حدس شخصی من این است که نیروهایِ تحتِ فرماندهیِ اسرائیل حدودِ یک لشکرِ کامل است که در سراسرِ ایران پراکنده هستند و  بخشِ بسیار بزرگی از آنها «ایرانی» هستند و نیز از بخشِ بزرگی از این نیروها استفاده نشده است و در حالتِ «سلّولهایِ خفته» به سر می برند.
شاید «دیّوسِ فرزانه» و سایرِ اوباشانِ دانه دُرُشتِ تشیّعِ شنیعه در میانهٔ نبردها به دَرَک واصل شوند و یا شاید  از سوراخ بیرون کشیده شده و به سرنوشتِ مشابهی مانندِ «صدّام» و یا «قذّافی» دچار گردند. سقوطِ نظامی و سیاسیِ تهران؛ باعثِ فرارِ مذبوحانهٔ فرماندهانِ خائن ارتش و اعضایِ سپاه پاچاهارداران و اوباشانِ بسیجی خواهد شد. کُشته و یا دستگیر شدنِ «دیّوس فرزانه» و اوباشانِ «طویلهٔ شورایِ شیعی» و همهٔ دست اندرکارانِ رژیم در تهران؛ مردم را در سایرِ شهرها و اُستانها به قیام برای «لایروبیِ طویلهٔ شیعی»  خواهد کشانید.

۲- در حالی که همهٔ چشمها به تهران خیره شده است؛ اطرافِ «فُردو» به شعاعِ چند کیلومتر با بمبارانهایِ سنگین صاف و پاکسازی شده و «چکمه هایِ هسته ای» واردِ سایتهایِ هسته شوند و کار را تمام کنند.

کژدم

۱۴۰۴ خرداد ۲۲, پنجشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش سوّم)

 در بخشِ دوّم از این نوشتار؛ به انتخاباتِ مستقیم و گسترده از نظرِ «موضوعاتِ گوناگونِ انتخابات» اشاره شد. نخستین پُرسشی که پیش می آید این است که چه مقدار زمان برایِ اینهمه انتخاباتِ گسترده موردِ نیاز است و چه هزینه هایی خواهند داشت؟ آیا سرزمینی خواهیم داشت که همیشه در حالِ برگزاری انتخابات است و کارِ دیگری به جز انتخابات ندارد؟

پاسُخِ کژدم این است که:

آری؛ سرزمینِ ایران پُر انتخابات ترین کشورِ جهان خواهد بود و مردم همیشه مراقبِ کسانی خواهند بود که انتخاب کرده اند و پرسشِ همیشگی آنها این است که آیا آن اشخاص وظایف خود را به درستی انجام می دهند و به وعده هایِ خود وفادار هستند و در جهتِ اجرایی شدنِ وعده هایشان تلاش می کنند؟ یا نَه؟
امّا ساز و کارِ انتخابات چگونه باید باشد که «تقلّب» را به «صفر» برساند و همچنین «پُرهزینه» و «زمان بَر» نباشد؟

۱- تشکیلِ سازمانِ نظارت بر انتخابات

این سازمان دو وظیفهٔ اصلی دارد:
۱‍- نخستین وظیفهٔ این سازمان تدوینِ «نَرم افزارِ انتخابات» و مراقبت امنیّتی از نرم افزارو به روز نمودنِ آن برای جلو گیری از آسیبهایِ «هَکِری»  و تقلّبهایِ احتمالیِ سایبِری است.
۲- وظیفهٔ دوّم این سازمان بررسیِ ادّعاها و مدارک و اسنادی است که داوطلبان برایِ صلاحیّتِ خود ارائه می دهند. این سازمان موظّف است تا «بهرهٔ هوشیِ داوطلبانِ نامزدی» در انتخابات را نیز به کمکِ پرسشهایی که توسّط «AI» طرّاحی می شوند؛ بیازماید. این سازمان به هیچ وجه حقّ ندارد تا عقایدِ فردی داوطلبان را در تعیینِ صلاحیّت دخالت دهد. 
لذا انتخابات با حضور در شعبه هایِ رأی گیری انجام نخواهند گرفت و کاملاً دیجیتال خواهند بود. لذا نه روزهایِ «تعطیلی» خواهیم داشت و نه «رای شماریِ دَستی» و نَه «رأی هایِ پُستی».
تمامی اطّلاعاتِ مربوط به حوزه هایِ انتخاباتی و نامزدهایِ انتخابات چه در عرصهٔ ملّی و یا اُستانی و همچنین سوابقِ منتخبینِ پیشین در حوزهٔ خود و همچنین نظرِ مستقیمِ انتخاب کنندگان در آن مورد؛ قابل دسترسی خواهد بود.
استفاده از این نرم افزار نیازِ مُبرم به ۲ وسیله دارد.
۱- کامپیوتر.
۲- گوشی تلفون هوشمند.
استفاده از تلفنِ هوشمندِ همراه و کامپیوتر به طورِ همزمان؛ در سیستمهایِ بانکی و همچنین ورود به «پُرتالهایِ دولتی»؛ در کشورهایِ پیشرفته؛ کاملاً آزموده شده و در جریان است و هر روزه در جهتِ بهینه سازیِ آن تلاش می شود. آموزشِ چگونگیِ استفاده از این سیستم برایِ عمومِ مردم و همچنین آموزشِ شیوه هایِ مراقبت از حسابِ کاربری نیز بسیار آسان می باشد.
در رابطه با تبلیغاتِ انتخاباتی نیز نیازی به هَدر دادنِ پارچه و کاغذ و چاپ پوسترهایِ آنچنانی نیست. امّا اگر جریانی بخواهد تبلیغاتِ پُر هزینه ای داشته باشد نیز نباید منعِ قانونی داشته باشد.

۲- پَس گرفتنِ رأی

در جنبشِ احمقانهٔ «سبزهایِ مذهبی»؛ شعارِ احمقانه ای مطرح شد که از «موسویِ خائن» میخواستند که از رژیمی که به آن اعتقاد داشتند؛و تنها میخواستند که به دورانِ طلاییِ «قرمساقِ بنیانگذار» برسند؛ رأیشان را پس بگیرد. اگر این شعار در آن زمان و همین اکنون نیز مطالبه ای احمقانه از «دیّوس فرزانه» است؛ امّا میتواند در نظامِ دموکراتیک آینده به عنوانِ یک اصلِ مهمّ و بسیار اثر گذار در «انتخاباتِ آگاهانه» و «عرصهٔ اجرایی»  در قانونِ اساسی ثبت شود.
«پس گرفتنِ رأی» نیز میتواند به سادگی و ورود به «پُرتال دولتی» انجام گیرد. به این صورت که هر کسی میتواند «رأی خود به شخصی را که به او رأی داده است» را پَس بگیرد و نمیتواند در آرایِ کسانی که به او مربوط نیستند دخالت کُند. همچنین میتواند دلیلِ پس گرفتنِ رأی خود را نیز توضیح دهد؛ تا در پروندهٔ شخصِ مزبور ثبت شود. این نظرات و دلایل نیز میتوانند به نمایش عمومی در آیند و مردم بدانند که با چه اشخاصی طرف هستند؟ و ببینند که دلایلِ پس گرفتنِ آراء ارزشمند هستند و یا بی ارزش؟
همچنین افراد میتوانند پس از پس گرفتنِ رأی خود؛ به یکی از نامزدهایِ دیگر که در انتخابات شرکت داشته اند رأی بدهند و یا تا انتخاباتِ بعدی صبر کنند.
نتیجهٔ پس گرفتنِ رأی در صورتِ رسیدن به حدّ نصابِ ۶۵ درصد؛ آن نماینده و یا رئیس دولت و یا وزیران را از مقامِ نمایندگی و یا ریاست جمهوری و .... برکنار می کند و در واقع یک «استیضاحِ مردمی» است و نه بازیهایِ «جناحی» و «باند بازی». همچنین «رُشدِ آرای پس گرفته شده» میتواند بر رویِ افرادِ منتخب تأثیرِ بسزایی داشته باشد تا خود را اصلاح کنند و فکر نکنند که مانندِ «نانسی پِلوسی» و «آقایِ مهتدی» و «آقایِ هجری» و «میچ مَک کانل» و «پوتین» و «ژی جین پینگ» و «خوکِ چاقالو» و بشمار از این دست..... «آقای قاطبهٔ غیرقابل تعویض و مادام العُمر» هستند. زیرا «حزبی وجود ندارد» که با لطایف الحیل آنها را در آن پُست و مقام نگهدارد و آنها به طورِ مستقیم با مردم طرف هستند و از طرفِ مردم «رَصد» می شوند.

۳- شرایط لازم برایِ نامزدی در انتخابات

شرایط مشترک:

این شرایط شاملِ همهٔ داوطلبانِ نامزدی در انتخاباتِ گوناگون می باشد.

۱- شهروندیِ ایران. این شهروندی به کسانی اعطا میشود که از پدر و مادرِ ایرانی زاده شده باشند.
شهروندانِ ایرانیِ دو و یا چند تابعیّتی نمیتوانند با حفظ تابعیّت چندگانه؛ داوطلبِ نامزدی در انتخابات شوند مگر آنکه تابعیّتهای غیرِ ایرانی و همچنین مجوّزِ اقامتِ دائم در کشورهای دیگر را لغو کنند. امّا این شهروندان میتوانند در پروژه هاي گوناگون که در استراتژیهایِ کلانِ سرزمینی تدوین شده اند؛ به عنوانِ «کارمند» و یا «کُنتراتچی» و یا «سرمایه گذار و کار آفرین» شرکت داشته باشند.
۲- عدمِ سؤ پیشینهٔ جنایی و بزهکاری در ایران و یا سایرِ کشورها.
عدمِ سؤ پیشینه باید از طرفِ سازمانهایِ قضایی و پلیسِ ایران و یا پلیسِ کشورهایِ خارجی که در آنها اقامت داشته اند؛ به صورتِ مستند ارائه شوند.
۳- داشتنِ مدارک دانشگاهی معتبر (حدّ اقلّ لیسانس)
به خاطرِ اینکه در دورانِ حاکمیّتِ «تشیّعِ شنیعه»؛ بسیاری از مدارکِ دانشگاهی به شدّت مشکوک هستند و در روندِ «رانت خواری» و یا با پشتوانهٔ «رشوه» و «خرید و فروش سوالات» بدست آمده اند. همهٔ مدارکِ دانشگاهی باید توسّط «وزارتِ آموزشِ عالی» موردِ بررسیِ مجدّد قرار گرفته و در صورتِ «رانتی» و «رِشوه پایه» بودن؛ از درجهٔ اعتبار ساقط می شوند. دارندگانِ چنین مدارکی نمیتوانند حتّی در رشتهٔ مربوط به مدارکشان نیز استخدام شوند. مگر آنکه دوباره خود را برایِ آزمون آماده کرده و از آزمونها سرفراز بیرون آیند.
بر اساسِ این واقعیّتهایِ شرم آورِ تاریخِ رژیمِ شیعی؛ مدارکِ داوطلبان باید موردِ بررسی قرار گیرند.
۴- داوطلبانِ نامزدی در انتخابات باید بتوانند از آزمونهایِ «بهرهٔ هوشی» که توسّط «AI» تدوین میشوند؛ سرفراز بیرون آیند. زیرا داشتنِ «پُستهایِ حکومتی»؛ «سواد محور» نخواهند بود؛ بلکه «سواد - هوش» محور هستند. هدفِ اصلی این است که کسی که انتخاب میشود؛ باید دارایِ دانِشِ پایه؛ بهرهٔ هوشیِ کافی؛ خلّاقیّت و شرافت باشد.
۵- همهٔ داوطلبان باید مدارکِ مربوط به تجربیاتِ موّفق خود را در سازمانهایی که در آن مشغول بکار بوده اند را ارائه دهند. زیرا داشتنِ سوابقِ کاریِ موّفق بسیار مهمّ هستند.
در مجموع هیچ یک از اُرگانهایِ حکومتی؛ «تَنبل خانه» نخواهند بود تا عدّه ای فکر کنند که بر سرِ «سفرهٔ مفتخوری» خواهند نشست.

شرایط ویژه:

پیش نیازهایِ داوطلبان برای نامزدی در انتخاباتِ مجلس سنا:

۱- داشتنِ مدرکِ دکترا و سابقهٔ مطالعاتِ استراتژیک در همان رشته.
۲- سابقهٔ مستند و درخشان در فعالیّتهایِ عملی و نظارتی.
۳- سرفراز بیرون آمدن از حدّ اقلّ دو آزمونِ هوش در رشتهٔ خود که توسّط «AI» تدوین میشود.
۴- حدّ اقلّ باید ۴۵ سال سنّ و ۱۵ سال سابقهٔ کار داشته باشند.

پیش نیازهایِ داوطلبان برای نامزدی در انتخاباتِ وزیران و ریاستِ کابینه:

۱- این پیش نیازها؛ مشابه پیش نیازهایی است که در بالا ذِکر شد. امّا این داوطلبان باید سابقهٔ مستند و درخشان در امورِ اجرایی مربوط به رشتهٔ خود را نیز داشته باشند.
۲- حدّ اقل ۴۵ سال سنّ و ۱۸ سال سابقهٔ درخشان در رشتهٔ خود و همچنین داشتنِ سابقهٔ درخشان در اجرایی کردنِ طرحهایِ استراتژیک داشته باشند.
۳- از آزمونهایِ  چندگانهٔ هوش که توسّط «AI» تدوین می شوند؛ سرفراز بیرون آیند.

پیش نیازهایِ داوطلبانِ برایِ نامزدی در انتخاباتِ «شورایِ رهبری»:

اعضایِ شورایِ رهبری از نظرِ کیفیتِ دانشِ طرّاحی هایِ استراتژیک و تجربهٔ عملی و نظری از میانِ سَرآمدترین افرادِ سرزمین ایران انتخاب میشوند.
۱- حدّ اقل باید ۵۰ سال سنّ و دارایِ ۲۲ سال سابقهٔ کار و تجربه هایِ لازم و درخشان در طرّاحیهای استراتژیکِ موفّق داشته باشند.
۲- دارایِ دکترایِ علومِ سیاسی و یا اقتصادی و یا نظامی و «اطّلاعاتی - امنیّتی» و محیط زیست و آشنایی تخصصی با تکنولوژیهایِ مدرن بوده و همچنین در مجامعی از قبیلِ «مراکزِ حکومتی» و یا «اتاقهایِ فکری» و یا «پروژه هایِ کلان»  کار کرده اند؛ به عنوانِ استراتژیست شناخته شده باشند.
۳- باید بتوانند از آزمونهایِ چندگانهٔ بهرهٔ هوشی که توسّط «AI» تدوین شده اند؛ سرفراز بیرون آیند.

داشتنِ حقِّ رأی دادن:

رأی دهندگان باید دارایِ حدّ اقلّ ۲۵ سال سنّ باشند.

کژدم

«ادامه دارد»

 


۱۴۰۴ خرداد ۱۹, دوشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش دوّم)

 در بخشِ نخست؛ به آسیبهایِ سیاسی و اجتماعی و اقتصادیِِ «فرقه گرایی سیاسی» (احزاب) و ایجادِ حکومتهایِ ناپایدار (دوره ای) و ناهمگون و ارائهٔ پروژه هایِ جدیدِ حِزبی که میتوانند با حکومتِ دورهٔ بعدی یا مسکوت گذاشته شده و یا به طورِ کامل ویران شوند سخن گفتم. پشتوانهٔ تجربی این نگرش را میتوانید در آمریکا به روشنی ببینید. سیاستِ بیمه درمانی که توسّط دولتِ «باراک اوباما» تدوین شد و به «Obama Care» مشهور بود و حتّی توسّط هم حزبی هایِ خودش نیز زیرِ تیغِ انتقاد بود بنا بر مصالحِ حزبی بر کُرسی نشانده شد و دولتِ ترامپ آنرا از بین بُرد و سیستمِ بیمهٔ درمانیِ دیگری را پیشنهاد کرده و به کُرسی نشاند. داستانِ «دیوارِ مرزی» نیز که توسّط «ترامپ» با تحمّل سختی هایِ فراوان؛ به اجرا گذاشته شد؛ با پیروزیِ «جو بایدن» به محاقِ ابهام رفت و عملاً تعطیل شد. در رابطه با «سیاستِ خارجی» نیز این اختلافات بسیار روشن است و نیازی به تکرارِ آنها نیست. امّا آنچه که موردِ نظرِ من است؛ تأثیرِ خروجیِ «سود و زیان» در این تغییراتِ بزرگ بر رویِ «ثروتِ ملّی» است. بازیِ «حکومتهایِ دوره ای» همچنین میتواند در روابط خارجیِ نیز تأثیراتِ بسزایی داشته و روابط  خارجی را نیز به «روابطِ ناپایدار» تبدیل کند.‌«جرج بوشِ پسر» جنگهایی را دامن می زند که «اوباما» میگوید «این جنگها جنگِ من نیست» و «اوباما» قراردادهایی می بندد که «ترامپ» میگوید اینها قراردادهایِ من نیستند. در اینجا نیز بازهم آنچه که باید مدّ نظر باشد؛ «سود و زیان در یک بازهٔ زمانیِ طولانی» است. آنچه که در دورِ نخستِ «سرمایه گذاری در چین»؛ بسیار سودآور به نظر میرسید؛ اکنون در عرصهٔ اقتصادی و نظامی و سیاسی به «بلایِ جان» برایِ آمریکا و اروپا تبدیل شده است. «اژدها» را بیدار کردند و برایِ «موازنه» تلاش کردند که «فیل»(هندوستان) را نیز بیدار کنند و معلوم نیست که در فرداها این «فیل» و «اژدها» چه بلایی سرِشان خواهند آورد؟
برساختنِ «نظریهٔ گلوبالیسم» نیز به سودِ «اژدها و فیل» تمام شده و شعارهایِ ایجادِ «دهکدهٔ جهانی» نیز از افقهایِ سیاسی و اقتصادی محو شده اند و همانهایی که بنیانگذارانِ این نظریّه بوده اند؛ میخواهند «آبِ رفته را به جوی بازگردانند» و بارِ دیگر «ناسیونالیسم»  چه به صورتِ «اخته» و یا «نیم بند» به روی میز بازگشته است. اکنون. شاید و چه بسا حتماً بخش بزرگی از «بدهی هایِ آمریکا» را اینگونه از بازیهایِ «الّا کُلنگیِ پارتی کراتیک» ایجاد کرده اند و چه «آشهایِ نخورده ای» که «دهانهایِ سوختهٔ بسیاری» بر جای گذاشته اند!!؟
زمانی که «سیاستهایِ داخلی» و «سیاستِ خارجی»؛ حِزبی می شوند؛ حتّی هواداران و اعضایِ حزب نیز که با این سیاستها مخالف هستند؛ صدایشان شنیده نمی شود و بسیاری دیگر نیز به خاطرِ وفاداری به حزب؛ با اینکه مخالف هستند؛ رأی مثبت می دهند.
اگر به مجموعِ تلفیقیِ سیاستهایِ خارجی کشورهایِ «پارتی کراتیک» در یک بازهٔ زمانیِ  واحد نگاهی بیندازید؛ متوجّه می شوید که به اندازهٔ کافی «آشِ شُله قلمکار» هست و اگر تغییراتِ دوره ای که در انتخاباتِ پارتی کراتیکِ داخلی صورت می پذیرند را نیز بر این «آشِ شُله قلمکار» بیفزایید و ایران نیز دچارِ نوساناتِ پارتی کراتیک شود؛ سنگ رویِ سنگ بنا نخواهد شد و پیشرفتها بسیار «لاک پُشتی» و بسیار پُرهزینه خواهند شد.

قانون اساسی؛ ارزش و اهمیّتِ آن

در نوشتارهایِ قدیمی این وبلاگ؛ در بارهٔ ارزش و اهمیّتِ قانونِ اساسی مطالبی را نوشته و بر روی ارزش و اهمیّتِ آن تأکید کرده ام. امّا در اینجا به طورِ خلاصه و اجمالی؛ بارِ دیگر  توضیح میدهم:

۱- قانونِ اساسی مجموعه ای از ستونها است که قوانینِ جاری بر رویِ آن ستونها بنا میشوند.
۲- پیش نویسِ قانونِ اساسی؛ فقط یک «کاغذ پاره» است؛ امّا زمانی که به تصویبِ مردم رسید؛ در مدّت زمانی کوتاه تبدیل به یک «ساختارِ سخت» اجتماعی؛ اقتصادی؛ سیاسی و فرهنگی و نظامی می شود و بازوها و شاخه هایِ فیزیکیِ خود را می گُسترند که تغییرِ انها بسیار دشوار خواهد بود. لذا در قانونِ اساسی؛ باید شیوه هایِ ایجادِ تغییراتِ موردی و یا تغییراتِ کُلّیِ در آن لحاظ شوند.

پیشنهادهایِ کژدم برای قانونِ اساسی

۱- زمین به عنوانِ زمین؛ قابل خرید و فروش نیست. امّا سازه هایی که بر رویِ زمین ساخته شده اند قابل خرید و فروش هستند.
توضیح:
این اصل باعث می شود که فسادهایِ بزرگی مانندِ «زمین خواریِ فردی و یا گروهی»؛ «اوقاف»؛ «بنیادهایِ زمین خوار» و هر تشکّلی که بر «زمین خواری» استوار است؛ امحأ شده و از فسادها و تلاشهایِ بعدی در این زمینه؛ به شدّت جلوگیری شود.
۲- کاربَریِ زمین و تغییر آن فقط توسّط شهرداریها و استانداریها و بر اساسِ مصوّباتِ کُلّی مجلس و استراتژیهایِ اقتصادیِ و اجتماعیِ سرزمینی امکان پذیر است.
۳- پولِ ملّی باید از حالتِ فیزیکی (سکّه و اسکناس) بیرون آمده و به «پولِ دیجیتال» تبدیل گردد. هر قطعه از پولِ ملّیِ دیجیتال؛ اعمّ از «تومان» و «ریال» باید دارایِ شمارهٔ سریال باشند.
توضیح:
همین اکنون نیز بسیاری از تراکُنشها در سطحِ ایران و یا بین المللی؛ به صورتِ دیجیتال انجام میگیرند و این اصلِ پیشنهادی؛ پیشنهادِ عجیب و غریبی نیست. امّا «پولِ دیجیتالی با شمارهٔ سریال» میتواند به تراکُنشهایِ غیرقاونی از جمله «رشوه دادن و رشوه گرفتن» پایان دهد. با این قانون؛ حتّی هر یک ریالی که به حسابِ کسی وارد میشود؛ دارایِ شمارهٔ سریال است و نمیتوان ۲ واحدِ یکسان با یک شماره سریالِ واحد واردِ بازارِ مالی نمود.
این اصل میتواند نقطهٔ پایانی بر «فرارهایِ مالیاتی» شود.
۴- تمامیِ تراکنشهایِ مالی باید از مسیرِ «بانکِ مرکزی» بگذرند.
توضیح:
ثبتِ این تراکنشها توسّط بانکِ مرکزی میتواند موقعیّتِ واقعیِ «استفاده کننده» (چه فَرد و یا گروهِ مالی و صنعتی و کشاورزی و خدماتی و سازمانهایِ دولتی و ....» از تراکنشهایِ قانونی را به صورتی شفّاف و «به روز شده» نشان دهد.موقعیّتِ واقعی و به روز شده؛ اهمیّتِ بسیار بالایی در جلوگیری از «فساد» دارد. به عنوانِ مثال اگر یک کمپانی در حالِ ورشکستگی است؛ نمیتواند با سند سازی و اعلامِ ارزشهایِ دروغین؛ آن کمپانی را در بازارِ بورس بفروشد. امّا میتواند آنرا با ارزشِ واقعی آن در بازارِ بورس به فروش بگذارد.
حتّی تراکُنشهایی که با اشیاء قیمتی از قبیلِ الماس و سایر سنگهایِ با ارزش و آثارِ هنری و مِدالها  و طلا انجام میگیرند باید از مسیرِ بانکِ مرکزی بگذرند و ثبت شوند.
در همین رابطه؛ همهٔ سکّه ها و شمشهایِ طلا باید دارایِ شمارهٔ سریال شوند. این شماره گذاری فقط برایِ کنترلِ تراکُنشها است و خرید و فروشِ سکّه و شمشهایِ طلایی که شمارهٔ سریال ندارند؛ غیر قانونی و نا ممکن خواهد شد.
تمامیِ این تلاشها فقط برایِ داشتنِ اقتصادی شفّاف و جلوگیریِ گسترده از فسادهایِ گوناگونِ مالی انجام میگیرند.
۵- همهٔ تشکّلهایِ دینی و فرقه ای و مذهبی غیرقانونی می شوند و دادنِ هدیه هایِ دینی و فرقه ای از قبیلِ «خُمس» و «زکات» و .... ممنوع است. این امر از تولیدِ «شیّادانِ دروغ  و خرافه فروشِ ثروتمند» جلوگیری می کند. امّا داشتنِ باورهایِ فردی آزاد است.
۶- در ایرانِ آینده؛ چیزی به نامِ «دینِ رسمی» و یا «مذهبِ رسمی» وجود نخواهد داشت و هر شهروندِ ایرانی میتواند به هر عقیده ای به صورتِ فردی گرایش داشته باشد و عقاید خود را تغییر دهد. امّا «تشکّل» بر اساسِ «عقاید مذهبی و دینی» ممنوع است.
در این راستا میتوان سمینارها و کنفرانسها و مناظره هایِ عقیدتی به صورتِ آزاد انجام داد تا باعثِ تنویر افکارِ عمومی شده و از القائاتِ فردی و تولیدِ پیروان بدونِ تضاربِ آراء جلوگیری نمود. در این رابطه حتّی میتوان کانالهایِ تلویزیونیِ ویژه ای ایجاد کرد تا علاقه مندان بتوانند در آن شرکت کنند.
۶- تمامیِ آموزشگاههایِ تولیدِ «انگَلهایِ دینی» و بنیادهایِ مالی دینی از قبیلِ «آستانِ قدس» و سایرِ بنیادهایِ هَمسان غیرقانونی شده و اموالِ متعلّق به چنین مؤسساتی مصادره شده و ملّی میشوند.
۷- همهٔ احزابِ سیاسی منحلّ گردیده و تشکّلهایِ مردمی از قبیلِ سندیکاها؛ اتّحادیّه ها؛ تشکّلهایِ مدنی؛ تشکّلهایِ صنفی و اندیشکده هایِ سیاسی و اقتصادی و .... جایِ احزاب را گرفته و نقش اصلی در تمامی انتخابات هایِ گوناگون و تشکیلِ دولت و شورایِ رهبری را به شیوه ای دموکراتیک و صلح آمیز به عهده میگیرند.
انتشارِ «افشاگریها» مُجاز است. امّا اگر «مستند» نباشند؛ به عنوانِ «تهمت و افتراء» موردِ پیگردِ قانونی قرار میگیرند.
۸- حاکمیّتِ ایرانِ آینده بر ۲ اصل استوار است:
۱- حکومتِ مرکزی.
۲- فدرالیسمِ اقتصادی و مَدَنیِ اُستانی (خودگردانیِ اقتصادی - مَدنی).
توضیح:
حکومتِ مرکزی با آرای همهٔ مردمِ ایران و از طریقِ انتخاباتِ مستقیم شکل میگیرد.
الف: شورایِ رهبری
این شورا مجموعه ای از فرهیختگانِ جامعه است که تدوینِ استراتژیهایِ کلانِ سیاسی؛ اجتماعی؛ اقتصادی؛ محیط زیست؛ نظامی و امنیّتی را بر عهده دارند. اعضایِ شورایِ رهبری به جز فرهیخته ترین عناصرِ نظامی و امنیّتی؛ با رأی مستقیمِ مردم انتخاب می شوند. اعضای نظامی و امنیّتی شورا میتواند با نظرِ فرماندهانِ ارشدِ ارتش و سازمانِ امنیّتی و با تأییدِ مجلسِ سنا انتخاب شده و یا تغییر کنند. 
۲- مجلسِ شورایِ ملّی
از طریقِ انتخاباتِ مستقیمِ و سراسری توسّط مردم برای تولیدِ قوانینِ موردِ نیازِ روز و آینده تلاش می کنند.
۳- مجلسِ سِنا
این مجلس نیز از طریقِ انتخاباتِ مستقیمِ سراسری توسطّ مردم انتخاب میشوند تا قوانینِ مجلسِ شورایِ ملّی را بازنگری نموده و همخوانی و یا عدمِ همخوانیِ قوانینِ تصویب شده را با استراتژیهایِ کلانِ سرزمینی مشخص نمایند و در صورتِ لزوم با پیشنهاداتِ الحاقی به مجلسِ شورایِ ملّی بازگردانند.
۴- قاضی ها نیز باید با آرایِ مستقیمِ مردم انتخاب شوند. اینکه بگوییم به قاضی هایی نیاز داریم که هیچگونه گرایشِ سیاسی نداشته باشند؛ فقط یک افسانه است. امّا با انتخابِ قضات به صورتِ مستقیم از طرفِ مردم؛ میتوان گرایشاتِ سیاسیِ انها را کنترل نمود.
قاضی ها میتوانند صلاحیّت و یا عدمِ صلاحیّتِ اخلاقیِ نامزدهایِ انتخاباتی را به صورتِ مستند به مردم ارائه دهند. ولی این امر یک نظرِ روشنگرانه خواهد بود و نقشِ سازمانی و قانونی برایِ حذفِ نامزدها نخواهد داشت.
۵- قوّهٔ مجریّه (دولت)
این نهاد نیز از طریقِ انتخاباتِ مستقیم از طرفِ مردم انتخاب میشوند. اینکه رئیس دولت را «رئیس جمهور» و یا «نخست وزیر» بنامیم؛ فرقی ندارد. رئیس قوّهٔ مجریّه حتّی زمانی که نامزد میشود؛ باید وزرایِ پیشنهادیِ خود را نیز تعیین کرده باشد. زیرا وزیرانِ کابینه نیز از طریقِ آرایِ مستقیمِ مردم انتخاب خواهند شد. لذا بهتر است که برایِ هر وزارتخانه چندین نامزد را معرّفی نماید.

«ادامه دارد»

کژدم


۱۴۰۴ خرداد ۱۲, دوشنبه

چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش نخست)

این مستراح «سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی» که حکومتِ «تشیّعِ شنیعه» در طولِ ۴۷ سالِ اخیر درست کرده است را چگونه میخواهید تغییر دهید؟

آیا میخواهید از اروپا و آمریکا کُپی برداری کنید؟ یا میخواهید که با ساختنِ شهرِ «نئوم»؛ ایران را به «قُلّه» ببرید؟
آیا «پارتی کراسی» را همان «دموکراسی» می پندارید؟
آیا میپندارید که «جمهوری» و یا «پادشاهی» چارهٔ کار است؟ آیا «جمهوریخواهان» و یا «پادشاهی خواهان» تا کنون برنامه ای ارائه کرده اند که ببینید فرقشان چیست؟ آیا با این «بی برنامه ها» که «برنامه» را به ظهورِ امامِ زمانی جدیدی به نامِ «پس از سرنگونی رژیم» حواله میدهند؛ میخواهید «ایرانی نوین» بسازید؟

آیا میخواهید به دورانِ محمد رضا پهلوی باز گردید؟

مگر امکان دارد که با جمعیّتِ ۱۰۰ میلیونی به دورانِ جمعیّتِ ۳۶ میلیونی بازگشت؟
مگر امکان دارد که با نداشتنِ «آبِ کافی» و تالابهایِ خشکیده و سدّ هایِ ساخته شده توسّط «مافیایِ آب» و دریاچهٔ خشکیدهٔ آذربایجان و زمینهایِ فرسوده به دورانِ محمّد رضا پهلوی بازگشت؟
مگر سوراخها و حفره هایِ بزرگ و گشادِهمان دورانِ محمّد رضا پهلوی نبود که باعث و بانیِ خیانتِ ملّی ۵۷ شد؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی؛ خبری از تلفون های هوشمند و هوشِ مصنوعی وجود داشت؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی؛ «اَبَر اقتصادی» به نامِ «چین» وجود داشت؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی: حتّی تصوّرِ اینکه بسیاری از آنهایی که «دانشمند» نامیده می شدند و اکنون دانشمندانی بسیار دانشمندتر از آنان در حالِ از دست دادنِ شُغلهای خود هستند وجود داشت؟
شاید فکر می کنید که اگر پولهای «نفت»؛ هزینهٔ «اوباشانِ شیعهٔ لبنانی و عراقی و حوثی و ....» نشود؛ میتوان «ایرانی نوین» ساخت؟!

اگر «رضا شاه» توانست سَر و سامانی به ایرانِ فرسوده از حاکمیّتهایِ ننگینِ «صفویان» و «قاجارها» (پان تُرکها یادداشت کنند که این ۲ جریانِ کثیف؛ تُرک بودند و مجموعاً در حدودِ ۳۷۰ سال ایران را به خاک و خون کشیدند و در دریایِ خون و شمشیر و خرافات غرق کردند و رژیمِ کثیفِ شیعی نیز بازگشتِ دوبارهٔ همان بی شرفها است.). 
اکنون با ایرانی نیمه جان و فرسوده توسّط «تشیّع شنیعه» روبرو هستیم. من(کژدم) معتقدم که به راستی میتوان «رضا شاه» را «شاهنشاه» نامید؛ زیرا قدرتِ سیاسی و نظامیِ «شاهانِ محلّی» را در هَم کوبید و «شاهِ شاهان» شد و سَر و سامانی نوین به ایران داد و بیشتر از آنچه که انجام داد؛ نمیتوان از او انتظار داشت. امّا «شاهنشاه» نامیدنِ «محمّد رضا پهلوی» بی محتوا و بی معنی است. زیرا دیگر «شاهانِ محلّی» وجود نداشتند که ایشان «شاهِ شاهان»(شاهنشاه) نامیده شوند. 
لذا اکنون به «مردان» و «زنانی» نیاز داریم که ۱۰ سَر و گردن؛ از «رضا شاه» بالاتر باشند و اگر چنین «مردان و زنانی» ندارید و میخواهید با ضَربِ چوب و چماق و تبلیغاتی که خودتان نیز میدانید که «دروغ پایه» هستند؛ «شازده شومبول» را رنگ کرده و به جایِ «رضا شاه» بفروشید؛ شاید برایِ برخی از احمقهایی که میخواهند به هر قیمتی که شده از وضعیّتِ کنونی رها شوند؛ اندکی جذّاب باشد؛ امّا نَه برایِ همهٔ ایرانیان. با «قُقنوس بازی» و «شکوفایی بازی» نمیتوانید این «موجود» را که از «جو بایدن» نیز بسیار ناتوان تر است؛ به مردمِ ایران بفروشید. اگر هم بخواهید که «بسیجی ها» و «پاسدارها» را به «چماقدارانِ شازده شومبول» تبدیل کنید و از این طریق به قدرت برسید؛ صدایِ تَشتِ رسوایی تان؛ در کُرهٔ مرّیخ نیز شنیده خواهد شد.

آیا میخواهید «حکومتِ جمهوریِ ایران» داشته باشید؟

زمانی که از «جمهوری» به عنوانِ یک ساختارِ سیاسی سخن می گویید؛ باید بدانید که «جمهوری» (Republic) قرار است که حاکمیّتِ «مردمی» باشد و در برابرِ «دیکتاتوریِ فردی و یا حزبی»؛ معنی پیدا می کُند. طرفدارانِ «جمهوری»؛ مردم را بر اساسِ گرایشاتِ گوناگون سیاسی - آرزویی - اجتماعی - صنفی - مَدنی و .... تعریف میکنند و تلاش میکنند که با ساختنِ «احزابِ سیاسی»؛ مردم را از همهٔ گروهها در آن حزب جمع و جذب کنند و وعده میدهند که میتوانند نوعی «موازنهٔ منافع» میانِ اقشارِ گوناگونِ جامعه ایجاد کنند. «پادشاهی خواهان» نیز میگویند که اگر مانندِ اروپایی ها «پادشاه» داشته باشیم و «احزابِ سیاسی» نیز داشته باشیم؛ فرقی در محتوا وجود نخواهیم داشت (آشتیِ پادشاهی و جمهوری). امّا این به شرطی امکان دارد که «پادشاه» فقط یک «چوب کبریت» باشد. در کشورهایی که «پادشاه» فقط یک «چوب کبریت» است؛ این نهاد فقط یک نهادِ «مصرف کنندهٔ بی مصرف» است و هزینه هایِ زیادی بر بودجه تحمیل می کند که در «جمهوری» وجود نخواهند داشت (صرفه جویی). دعوایِ «جمهوری خواهان» و «پادشاهی خواهان» بر سَرِ یک «چوب کبریت» است. امّا به آن شاخ و برگهایِ مصنوعی می چسبانند و لفّاظی هایِ بی پایانی دارند. امّا «پارتی کراسی» (حکومتِ دوره ای احزاب) نقطهٔ مشترک و قدرتمندِ میانِ این ۲ جریان است.

اصلِ «پارتی کراسی»

«پارتی کراسی»؛ واژه ای است که من(کژدم) ساخته ام. زیرا با تجربیّات و مطالعاتی که داشته ام؛ هیچ حزبی را «نمایندهٔ واقعی مردم» نمیدانم. نمایندهٔ واقعی مردم؛ باید توسّط مردم و در یک مسیرِ «شناختِ طبیعی از افرادِ کارآمد» انتخاب شود و اگر آن نماینده در عمل نشان دهد که «ناتوان» است؛ باید از نمایندگی حذف شود (راهکارِ بسیار ساده ای دارد).
امّا در تشکّلهایِ حزبی؛ رهبرانِ حزب؛ اشخاصی غیرِ قابل تغییر و دارایِ مقامی دائم العمر هستند و در بهترین حالت؛ اگر گروهی  در درونِ حزب (فراکسیون) مخالفِ رهبر و یا رهبرانِ حاکم باشند؛ فقط میتوانند «انشعاب» کنند. با این رَوند؛ نه تنها «رهبرانِ دائمی» و یا ساختارِ حزبی دچارِ دگرگونی نمی شود؛ بلکه یک «حزبِ جدید» با «رهبرانِ دائم العمرِ جدید» نیز به جمعِ احزاب اضافه می گردد. اگر سریالِ تلویزیونیِ «ایتالیا ایتالیا»؛ اثرِ زنده یاد «نوذر آذری» را تماشا کرده باشید؛ جملهٔ معروفی دارد: «من نمایندهٔ دائمی و علی البدل و غیرِ قابل تعویضِ قاطبهٔ مردم هستم». این «آقایانِ قاطبه» ها؛ نه به خاطرِ خدماتِ درخشان به مردم؛ بلکه به خاطرِ «خدمات به حزب» و «حامیانِ مالیِ احزاب» و «مغزشویی هواداران» است که «غیرقابل تغییر و دائم العُمر» می شوند.
«آنگله مَرکل» تا زمانی که «گَندکاریهایش» با پوتین در نتیجهٔ حملهٔ روسها به «یوکرئین»؛ به رویِ پرده اُفتاد؛ همچنان «رهبرِ دائمی» بود و «گاوهایِ آلمانی» نیز به او رأی میدادند. در آمریکا و انگلستان و اُطریش و فرانسه نیز ماجرا به همین شکل است.
در کشورهایِ «اسلامی» و «رژیمِ تشیّع شنیعه» نیز با افزودنِ «مقدّساتِ قلّابی»؛ ماجرای تولیدِ «رهبرانِ دائم العمر» به همان شکل است. در کشورهایِ «کمونیستی» نیز که «تک حزبی» هستند؛ بازهم ماجرا همین است.
در همهٔ کشورهایی که با سیستمِ «پارتی کراسی» اداره می شوند؛ چیزی به نامِ «استقلالِ قوّهٔ قضائیّه» یک «دروغِ افسانه ای» است و تقریباً همهٔ قاضی ها و وکیلها و دادستانها ؛ همگی طرفداران و اعضایِ احزاب هستند.
قوّهٔ مجریّه و مجالس قانون گذاری نیز «حزبی» هستند و بنا بر منافعِ حزبی رفتار میکنند. برایِ احزاب؛ «آبرویِ حزب» و پیروزی در انتخاباف؛ بسیار بیشتر از «منافعِ طبیعی مردم» ارزش دارند.
به همین «حزب دموکرات کردستان» و «کومه له» نگاه کنید. از سالِ ۱۳۵۸ بخشهایِ وسیعی از کردستان را در اختیار داشتند. وعده هایِ بسیاری داده بودند که همهٔ شان به «ظهورِ مهدی موعود» محوّل شد. امّا هر دو حزب به وعده ای که نداده بودند؛ به شدّت عمل کردند. از سالِ ۱۳۶۳ جنگی را با یکدیگر آغاز نمودند که در «سطح رهبری» برایش تصمیم گرفته شده بود. همان رهبرانی که اگر به مرگِ طبیعی نَمُرده باشند؛ بر همان «اَریکه» نشسته اند. این رهبرانِ «خودخوانده»؛ تصمیم گرفتند تا آنچه را که «پیشمرگانِ کُردستان» می نامیدند؛ به کُشتارِ یکدیگر بکشانند و کِشاندند. در واقع ما هرگز «پیشمرگانِ کُردستان» نداشته ایم؛ بلکه «میلیشیاهایِ حزبی» داشته ایم که «رهبرانِ احزاب» برایِ فریبِ مردم و کشاندنِ آنها به طرفِ حزبِ خود؛ آنها را «پیشمرگانِ کُردستان» می نامیدند. پس از اینکه کشتارها تمام شد؛ «انشعابها» آغاز گردید. امّا هیچ تغییرِ ساختاری مشاهده نشد. فقط «رهبرانِ جدیدی» که در حزبِ قبلی نیز از «بلند پایگان» بودند؛ بر تخت نشستند.
در آمریکا نیز به همین شیوه است. «لجن پراکنی»؛ «پرونده سازی»؛ «عَلم کردنِ مسائل نژادی»؛ براه انداختنِ «جنگهایِ خیابانی» و ۱۰ ها کثافتکاریِ دیگر؛ فقط برایِ رساندنِ یک «حزب» به «قدرت» است. اساساً بخشِ مهمّی از فعّالیتهایِ حزبی در چنین زمینه هایی است. لذا اگر «پارتی کراسی» را همان «دموکراسی» میدانید؛ همهٔ این «کثافتکاریها» را باید «نوش جان» کرده و هرگز نگویید که «منظورِ ما این نبود». زیرا منظورتان هرچه که باشد؛ اگر به «حزب سازی» بینجامد؛ در واقع آنچه که به وقوع نخواهد پیوست؛ «منظورهایِ شما» است و آنچه که بوقوع خواهد پیوست؛ «جنگهایِ رهبرانِ حزبی» برایِ «حفظ و به قدرت رسانیدنِ احزاب؛ به هر قیمتی»خواهد بود. 

(ادامه دارد)

کژدم


۱۴۰۴ خرداد ۷, چهارشنبه

پروژهٔ شکوفایی ایران (چاقویِ بی دستهٔ دیگر)

 «فرانتس کافکا»؛ جملهٔ مشهوری دارد که نشانهٔ «یأس کامل» از گشوده شدنِ «دروازه ای نوین» میباشد.

«مسیح هرگز نخواهد آمد؛ مگر یک روز پس از روزِ قیامت»

حدودِ ۵ ساعت وقت گذاشته و هر دو بخشِ این «نشست» و سخنرانیهایِ بی دَر و پیکر را گوش دادم. سخنرانیهایی که با یک جملهٔ «شرم آور» آغاز شدند و آن جمله این بود که در برابرِ کشورهایِ غربی که میگویند:«اپوزیسیونی وجود ندارد..... برنامه ای ندارید»؛ برایتان «پروژه تراشیدیم»؛ تا همه بدانند که نه تنها بی برنامه نیستیم؛ بلکه از «شلغم و سیب زمینی ها» که در مقامِ اساتید تشریف دارند؛ برای تدوینِ این پروژه سود بُردیم که یک خطّ در میان میگفتند: «این پروژه را مدیونِ نظریّاتِ داهیانهٔ شازده» سَرِ هم بندی نمودیم؛  تا همهٔ دولتهایِ غربی چشمهایِ کورشان را باز کرده و «فیل» را در اُتاق ببینند. و اگر دِرایت و سیاست و کیاستِ ملوکانهٔ ایشان نبود؛ همه «نارگیل» را «پوست نَکَنده» میخوردند. گویی که دولت مردانِ غربی؛ «گاوِ گرسنه» تشریف دارند که هر علوفه ای را با وَلَع بخورند.

«پروژهٔ شکوفایی ایران»؛ سوّمین «چاقویِ بی دسته» است که «شازده خان» ساخته است و میخواهد نخست به کشورهایِ غربی و سپس به مردمِ ایران بفروشد. در «ذِهنیّتِ داهیانهٔ شازده خان»؛ «پروژهٔ سرنگونیِ رژیمِ شیعی»؛ مانندِ «مهدی موعود»؛ در «غیبتِ کبرا خانم» و در حالِ «چاهِ مستراح نَوَردیِ اَبَدی» است.
گویی که وعده بدهی: «اگر گاو داشته باشیم و علوفه نیز داشته باشیم و آن گاو شیر بدهد؛ برایتان بستنی درست خواهم کرد».
هر پروژه ای؛ «آغازی دارد». هیچ پروژه ای از «وسط» شروع نمی شود. هر کتابی با «مقدّمه» و سپس با «فصلِ نخست» آغاز می شود. اگر کتابی خریدید که «مقدّمه اش» این باشد که «برایِ اینکه مردم فکر نکنند که لال هستم و یا بی سواد هستم و سرزنِش نشوَم؛ این کتاب را نوشته ام» و سپس ببینید که کتاب دارایِ «فصلِ نخست» نیست؛ تا آن کتابفروشی دَرَش را نبسته است؛ خواهید رفت و کتاب را پَس خواهید داد.
اگر به تمامیِ سخنرانیها گوش بدهید؛ خواهید دید که همهٔ سخنان «کلیشه برداری» از کشورهایِ دیگر است. گویی که ایران همان «سنگاپور» و «فنلاند» و .... است و چیزی به نامِ «قبایل و عشایر» و «استفراغِ اسلامی» و «استفراغِ شیعی» و ویرانه هایی به نامهایِ «بلوچستان» و «خراسان» و ...... وجود ندارند.
گویی که این متن ها برایِ سخنرانیهای رقابتهایِ انتخاباتیِ احزاب در کشورهایِ پیشرفته نوشته شده اند.
شخصی که برایِ «آموزِش و پرورش» طرح داده است؛ در همان آغازِ سخنرانی؛ بدونِ اینکه هیچ ربطی به «آموزش و پرورش» داشته باشد میگوید:«من به بازارِ آزاد معتقدم و به «پوپولیسم» اعتقادی ندارم.» این شخص حتّی معنی «پوپولیسم» را نیز نمی داند و فکر میکند که سخنانِ «ساده لوح پسندانه» همانا «پوپولیسم» است..... نخیر آقایِ آموزش و پرورش؛.... «پوپولیسم»(Populism) را با پوست نخور اوّل برو بالایِ درخت؛ بعدِش بِکن و بینداز پایین؛ بعدِش به سنگ بکوب و سپس دندانهایِ نازنینِ «نیش»خود را فرو کُن. ولی مواظب باش که پوستهٔ سخت؛ لبهایت را پاره نکند.

حواله کردنِ اجرایِ این پروژه هایِ پا در هوا به پس از «فصلِ اوّلِ کتاب»(پروژهٔ سرنگونی رژیمِ شیعی) و اینکه معلوم نیست چه کسانی و چگونه  قرار است این رژیم را سرنگون کند؟؟؟!! همان «چاقویِ سوّم» است که مانندِ چاقوهایِ «کنگرهٔ ملّی ایرانیان» و «قُقنوس»؛ دسته ندارد. البتّه بگذریم از «چاقویِ پلاستیکی» که «شازده خان» آنرا با طمطراقِ «من پیمان می بندم» ساخته بود.

کژدم

۱۴۰۴ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

شیوه هایِ مِیدانیِ «غیر هسته ای» نمودنِ رژیمِ شیعی

 نخستین مسئله ای که باید در نظر گرفت؛ این است که: معمولاً چه کسانی شیوه هایِ گوناگونِ  «غیرِ هسته ای» نمودنِ رژیمِ شیعی را مطرح می کنند؟ اگر این شیوه ها «رسمی» هستند؛ چرا آن اشخاص میخواهند «ناشناس» باقی بمانند؟ نخستین نتیجه ای که از اینگونه «اخبارِ جعلی» با روایت کنندهٔ «ناشناس» میتوان گرفت؛ اینکه هیچ کدامشان «خبر» نیستند. بلکه «بافتنی» میباشند. این بافتنی ها میتوانند به خاطرِ منافعِ انتخاباتیِ حِزبی توسط «حزب دموکرات» و یا «لیبِریتِریَن ها» و یا حتّی «کاخ سفید» و برخی برایِ تأثیرگذاری بر تصمیم های کاخِ سفید؛ برخی برایِ پیشنهادِ راهِ جدید به طورِ غیرِ رسمی و برخی برایِ تأثیرگذاری بر نظراتِ رژیمِ شیعی رسانه ای می شوند. مشکلی به نامِ «تحلولگران» این است که بر اساسِ این بافتنی ها؛ خود را «کارشناس» جا زده و به روده درازی در رسانه هایِ خبری و یا کانالهایِ «یوتیوبی» می پردازند و اینگونه «بافتنی ها» را «خبرِ جدید» انگاشته و یا «جا میزنند» تا « در شهرِ کوران جلوه گری» کنند.اینگونه مزخرف بافی ها نه تنها اتلافِ وقتِ مردم است؛ بلکه  به «بی اعتباریِ روده درازان» می انجامد ولی این روده درازان هیچ اهمیتی به «بی اعتبار شدن» نمی دهند؛ زیرا ۴۶ سال است که یاوه بافته اند و همچنان «کارشناس» و «نُقل مجالس» هستندزیرا  هَم آنها و نیز «مجالس گردانها» میدانند که «هیچکارگان»(انسان سانهایِ ساکنِ ایران) هیچ راهی به جُز نشستن بر «پایِ مِنبرِ آنها» را ندارند.و به همین دلیل است که میبینیم که «روده درازی هایِ بی بنیان» در رابطه با این مزخرفات؛ میتواند هزاران بیننده و شنونده را به پایِ «مِنبرها» کشانده و خوانندگانِ مزخرفاتِ نوشتاری را «میخ» کرده و به «آشفته فکری» بکشانَد. ولی «آشفته فکرانِ آحمق» را نمیتوان «آشفته فِکر تَر» کرد؛ امّا میتوان آنها را در «طویلهٔ فکری» میخکوب و «مصرف کنندهٔ علوفه» نگاه داشت؛ مگر  این «عُلوفه خواران»  جایی بهتر از طویله هایِ انباشته با «علوفهٔ آماده» را میتوانند پیدا کنند؟ اگر «علوفه خواری» تَرک شود؛ این «تحلولگران» نیز مجبور خواهند شد تا تکانی به آن «کونِ گُنده و گُشادشان» بدهند و برایِ عرضهٔ  مطالبی بهتر با یکدیگر به رقابت بپردازند.

یکی می گفت:

«شاگردِ خوب آن است که پاسخهایِ دُرستی به پرسشها بدهد.»

دیگری گفت:

«شاگردِ خوب آن است که پُرسشهایی فَرای آنچه که آموخته است را مطرح کند و اُستاد را به چالش بکشد.اینگونه است که دانِش پَر می کِشد»

شیوه هایِ «مِیدانی»:

شیوهٔ نخست:

همان چیزی است که ترامپ مطرح می کُند. «فشارِ حدّ اکثریِ اقتصادی و حملهٔ نظامی» و یا «توافق بر اساسِ ۱۲ فرمانِ مایک پُمپئو»؛ همراه با مشوّقِ «طرح مارشال». امّا نامِ «مایک پومپِئو» را به میان نمی آورند و سُخنی علنی در رابطه با «طرحِ مارشال» نیز گفته نشده است. امّا میدانیم که بر اساسِ اُلگویِ رفتاریِ ترامپ؛ او در راهِ خدا اینکار را نمی کند و انتظاراتِ اقتصادیِ کلان دارد.
انتظاراتِ کلانِ اقتصادی؛ جیغِ اروپا را نیز در آورده است و سخن از «ملاحظهٔ منافعِ اروپا در مذاکرات» را مطرح نموده اند. که اگر منظورشان «رفعِ مُشکِلِ موشکی و هسته ای و نیابتی ها» باشد؛ همهٔ اینها در طرحِ «توافق» موجود هستند و تنها چیزی که اروپاییها را نگران می سازد؛ این است که «طرح مارشال» جایی برایِ آنها در نظر نگیرد. چین نیز همین نگرانی را دارد.روسها نیز میخواهند در این روند شرکت داشته و با لطایف الحیَل؛ دستِ آمریکا را در حوزه هایِ سیاسی و امنیّتی ببَندند و در این راستا با «تقلّب» به نفعِ رژیمِ شیعی؛ «ضدّ آمریکایی» بودنِ رژیمِ شیعی را حفظ کنند.
اگر این رَوند به بُن بست برسد؛ «فشارِ حدّ اکثری» میتواند به یک «شورشِ گسترده» در سطحِ ملّی بینجامد و «اقداماتِ نظامی» نیز میتواند پایه هایِ لرزانِ رژیمِ شیعی را فرو بریزد. امّا در چنین صورتی؛ آلترناتیوی برایِ جایگزینیِ رژیمِ شیعی در دسترس نیست و شاید نظرِ ترامپ معطوف به انتخابات و شکل گیریِ رژیمِ جدید؛ بوسیلهٔ «نظارتِ سازمانِ ملل متّحد» بر رَوندِ شکل گیریِ احزاب و گروههایِ سیاسی و در نهایت تدوینِ قانونِ اساسی و «رفراندوم» و «انتخابات ها» باشد.
امّا در شرایط کنونی؛ ترامپ ظاهراً کاری به کارِ حقوقِ بشر و حاکمیّتِ «پارتی کراتیک» و سرنوشتِ مردم ایران و «ساکنینِ ایران» ندارد. امّا اگر کار به «شورشهایِ گسترده» برسد؛ تیمِ ترامپ مجبور خواهد شد که در این روند؛ نقشی فعّال بازی کند.
لذا ترامپ با مطرح کردنِ «توافق به زبانِ خوش»؛ میخواهد ۲ پروژه را با «حفظِ رژیمِ شیعی» به پیش بِبرد:

۱- جارو کردنِ تمامی توانایی هایِ هسته ای و موشکیِِ رژیمِ شیعی با ورودِ متخصصینِ آمریکایی (چکمه هایِ هسته ای) به تمامیِ «روندِ فنّیِ خلعِ سلاح».
۲- شُل کردنِ تدریجیِ و کنترل شدهٔ پیچ و مهره هایِ «تحریمها» بنا بر «نیازهایِ مِیدانیِ طرحِ مارشال».
ترامپ نمیخواهد که واردِ «گزینهٔ نظامی» بشود؛ نه به این خاطر که موجودِي «مهربان» است. بلکه به خاطرِ «هزینه هایِ سنگینِ درگیریِ نظامی» و عواقبِ غیرِ قابلِ پیشبینیِ آن. این «عواقبِ غیر قابل پیشبینی»؛ هیچ ربطی به پاسخِ رژیمِ شیعی ندارد. بلکه هراس از «تغییرِ ژئو پولیتیکِ ایران» در آینده ای پس از «درگیریهایِ نظامی» است. 
اگر کار به درگیریِ نظامی بکشد؛ با حمله هایِ شدید و فشرده نمیتوان مطمئن شد که کار به پایان رسیده است. زیرا این درگیریها میتوانند پایِ دیگران را به این ماجرا باز کرده و ایران را واردِ «چالِشِ موجودیّتیِ سرزمینی» کنند. حتّی در چنین سناریویی؛ باز هم نیاز به «چکمه هایِ هسته ای» وجود دارد تا کار را پیش از آنکه «دستهایِ ناباب» به موادّ هسته ای برسند؛ به پایان برسانند.
دلیلِ اینکه رژیمِ شیعی به ساختنِ «دیوارهایِ دفاعیِ بِتونی» در اطرافِ سازه هایِ هسته ای مشغول است نیز برایِ جلوگیری از ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به عنوانِ بخشی از «درگیریِ نظامی» میباشد. فرودِ ۴ فروند B52 در جزیرهٔ «دیه گو گارسیا» نیز برایِ ایمن سازیِ محیط؛ برایِ فرود آمدنِ سالمِ «چکمه هایِ هسته ای» و انجامِ موفّقیت آمیزِ عملیّاتِ آنها است. این ایمن سازی میتواند با استفاده از بمبهایِ مشهور به MOAB  نیز انجام بگیرد. امّا گویا «Carpet Bombing» را ترجیح میدهند. زیرا نیازی بسیار کمتر به هشدار دادنِ به مردمی که در اطرافِ این سازه ها زندگی میکنند را دارد. امّا باید بنا بَر اُلگویِ رفتاریِ رژیمِ شیعی در غزّه و لبنان؛ وجودِ «تونلهایِ احتمالی» را نیز در نظر بگیرند.

شیوهٔ دوّم:

این شیوه را اسرائیلِ آقای ناتانیاهو پیشنهاد میکند. در این شیوه «درگیریِ نظامیِ شدید» به همراهِ ورودِ «چکمه هایِ هسته ای» به «فُردو» و «نطنز» و سازه هایِ اصفهان و تخریبِ کاملِ انها و ادامهٔ کار با تشدیدِ «فشارهایِ اقتصادی و سیاسی» به رژیمِ شیعی و کمک به «مردم ایران» و «ساکنینِ ایران» برایِ تغییر و سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ پِی گرفته میشود و وظیفهٔ دیگرِ آمریکا این است که از تواناییهایِ خود برایِ جلوگیری از بازتعریفِ «ژئو پولیتیکِ ایران» توسّط «بازیگرانِ دیگر» که بخواهند از آبِ گل آلود ماهی بگیرند؛ جلوگیری کند.
در این شیوه؛ نظرِ اسرائیل این است که ترامپ پس از پایانِ کاملِ عملیّات و سرنگونیِ رژیمِ شیعی میتواند به آرزویِ «طرحِ مارشالِ خود» و یا بخشی مهمّ از آن برسد و سهمِ اروپا را نیز در نظر داشته باشد تا از «کارشکنیِ آنها» جلوگیری کند.
شیوه ای که اسرائیل پیشنهاد میکند؛ در واقع و تا حدودی؛ «وارونهٔ طرحِ ترامپ» است و اگر طرحِ ترامپ (شیوهٔ نخست) شکست بخورد؛ ترامپ مجبور خواهد شد تا با طرحِ آقایِ ناتانیاهو هماهنگ شود.
امّا طرحِ آقایِ ناتانیاهو یک «سوراخِ گُشاد» دارد و آن اینکه چگونه میتوان «ساکنانِ قورباغه پَز شدهٔ ایران» را برایِ سرنگونیِ رژیمِ شیعی قانع کرد؟ زیرا با «مردمِ ایران» مُشکلی وجود ندارد. برایِ اینکه «مردم ایران» آمادهٔ سرنگونیِ رژیمِ شیعی هستند و مشکلِ اصلی؛ «ساکنینِ ایران» هستند. همانهایی که «ساسی مانکن» خطاب به آنها گفت: «دیّوس چرا نشستی؟...... بلند شو و قِر بِده».

شیوهٔ سوّم: «شیوهٔ کژدم»

این شیوه؛ (شیوهٔ کژدم) برای سرنگونیِ رژیمِ شیعی طرّحی شده است و بسیار شبیهِ طرحِ آقایِ ناتانیاهو میباشد. با این تفاوت که میتواند «ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» را به سرعت «به پایِ میزِ سرنگونیِ رژيمِ شیعی» بکشاند و آن «سوراخِ بزرگ» در طرحِ آقای ناتانیاهو را ترمیم کُند. «شیوهٔ کژدم» بر اساسِ مطالعهٔ «اُلگویِ رفتاریِ مردم ایران و ساکنینِ پلاسیدهٔ ایران» طرّاحی شده است.
این طرح میتواند سرعتِ کار را به شدّت بالا بُرده و شانسِ داشتنِ فرصت زمانیِ کافی برای دخالتِ «بازیگرانِ بدخواه» را به حدّ اقلّ برساند.

کژدم


۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

«اَلخلیج الفارس»؛ «مَاالخلیج الفارس»؛ «وَما اَدراکَ ?What is the Khalij Fars»

 چند روزِ پیش که «شایعه - خبر» اینکه ترامپ میخواهد خلیج فارس را خلیجِ عربی و یا عربستان بنامد؛ داد و بیدادِ «وطن پرستی» و «ایران پرستی» راه افتاد و بارِ دیگر «وطن پرستی» مانندِ «مینی ژوپ» مُد شد. «شازده شومبول» نیز که منتظرِ «اظهارِ وجود» است و از اینکه «فیل» را در اُتاق نمی بینند؛ بسیار دِلخور است نیز چادرِ میهن پرستیش (البتّه میهنِ شیعی) را به کمر بست و  شعار داد. رژیمِ کثیفِ شیعی نیز «میهن پرست» شد.
در این میان خنده دارتر از همه «رهبرِ پان ایرانیستها» بود که باشنیدنِ این «خبر - شایعه»؛ برق از کونش پرید و به زنجیر زنی و سینه زنی پرداخت.


من برنامه هایِ زیادی از این موجود را دیده ام و حسرت به دِلم مانده است که حتّی نامِ یک «منطقه» و یا یک «شخصیّتِ سیاسی» و یا به هر حال شخصیّتِ معروفِ خارجی را  درست گفته باشد که نشان از این دارد که یک «متن» را در اختیارش می گذارند و همینطوری «غلط و غولوط» میخواند و با مقداری «مَلات و سریش» به هم میچسباند. البته «اسلام ستیزی» که آغاز کرده است؛ جایِ تقدیر دارد. امّا همین و بَس. این «پیشوا» نمادِ شاخه ای از «پان ایرانیستها» است که کارشان «نفرت پراکنی در میانِ اقوام» است رفتارِ ایشان پس از پناهندگی به اروپا و دَم خور شدن با «شازده شومبول»؛ نمادِ واقعی «نفرت پراکنیِ قومی» شد. در یکی دو هفتهٔ اخیر حتّی «فَرَ وَهرتیش» را نیز  یک «خائنِ جدایی طلب» نامید و مانندِ «مطهّریِ ملعون» و «رائفی پور» در تاریخ به دنبالِ «مارقین و ناکثین و قاسطین» و «توطئه» و «آنوسی» میگردد. در حالی که حتّی درکی از ساختارِ قبیله ای و عشیره ای آن دوران و مفهومِ «پادشاه» و «شاهنشاه» و «امپراتوری»(قلمرو) و «کشور» را نیز از زمینهٔ اصلی (۲۶۰۰ سالِ پیش) جدا کرده و دربارهٔ آن با روایتهایِ امروزین برخورد میکند.
مانندِ این می مانَد که «مغول هاي کنونی» به خاطرِ اینکه ۱۶۲ سال بر ایران نیز حاکم بودند؛ اکنون ایرانیان را «جدایی طلبهایِ پدر سوخته» بنامند و اینکه اکنون مساحتي تقریباً به اندازهٔ «ایرانِ گربه نشان» دارند؛ به خاطر «خائنینِ جدایی طلبِ ایرانی و اروپایی و آسیایی» است و گرنه؛ «مساحتِ مغولستان» از چین تا اروپا گسترده بود.
همین «پان ایرانیستها» که اینچنین شِلتاق میکنند؛ اگر از آنها بپرسی که همین الآن؛ همهٔ ایران را بدستتان بدهند چکار میکنید؟ حرفی برایِ زدن نخواهند داشت. در رابطه با مسیرِ مبارزه و داشتنِ استراتژیِ مبارزاتی نیز میگویند که «امیدی به ایرانیان ندارند». هر چند که این سخنشان درست است؛ امّا اگر بخواهی که یک استراتژی مبارزاتی تدوین کنند؛ باز هم حرفی برایِ زدن ندارند.
البتّه این گروه به تنهایی از این مشکلات رنج نمی بَرَد. سایرین نیز در همین «رنج» با آنها شریک هستند. و دعواها بر سَرِ «پوسته» است که اگر خوب بنگری؛ درونِ آن پوسته؛ خالی است.
ترامپ در سخنرانیِ خود داستانی دیگر تعریف کرد که این رژیمِ شیعی ایران است که خواسته است نامِ خلیج را «خلیجِ ایران» بگذارند و با نگاهی از بالا به پایین گفت: «من هرگز اجازه نخواهم داد.». ترامپ حتّی یکبار نیزنامِ «خلیجِ فارس» را بر زبان نیاورد و فقط به «خلیج» اکتفا کرد. امّا مترجمانِ این سخنرانی به دروغ؛ هر جایی که ترامپ گفت: «خلیج»؛ آنرا «خلیج فارس» ترجمه فرمودند.
امّا واقعیّتِ کنونی چیست؟
واقعیّتِ کنونی این است که در شمالِ «خلیج فارس»؛ یک امپراتوریِ قدرتمندِ شیعی داریم که برای اینکه در همین مستراحِ کنونی بماند؛ به ۲۵۰ میلیارد دلار نیاز دارد (پیشرفت و توسعه پیشکِش).
در جنوبِ خلیجِ فارس؛ معاملاتِ «تریلیون دلاری» انجام گرفتند.
حال خودتان قضاوت کنید که آیا «عربها سوسمارخور هستند» و یا در چند سالِ آینده «ساکنینِ ایران هستند که مارمولک خور خواهند شد»؟

کژدم

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۹, جمعه

نبرد میانِ «شکارچی» و «لاشخور»

 بازیِ ترامپ:

گشایش بازی با تحقیرِ آقایِ زلنسکی (میهمان) در کاخِ سفید آغاز شد. امّا بازی به آنگونه که ترامپ طرّاحی کرده بود؛ پیش نرفت.روسها نیز در این بازی در کنارِ ترامپ نایستادند. امّا ترامپ نشان داد که مانندِ لاشخور عمل می کند و این شیوهٔ بازی از چشمانِ تیزبینِ آقای ناتانیاهو (همچنین کژدم) دور نماند. امّا این مسئله؛ ربطی به اسرائیل نداشت و اسرائیل در سکوت؛ ترامپ را مطالعه می کرد.

بازیِ ترامپ برایِ تصاحب «گرینلند» (شکست خورد) و «پیوستنِ کانادا» به آمریکا (شکست خورد) و تغییرِ نامِ خلیجِ پاناما به «خلیج آمریکا» که پس از شکستِ تهدید به «تصاحب؛ حتّی با اقدامِ نظامی» انجام گرفت نیز ربطی به اسرائیل نداشت. امّا شیوهٔ رفتاریِ ترامپ را نشان می داد. امّا زمانی که ترامپ از «تصاحب غزّه» سخن گفت؛ آقای ناتانیاهو دید که این «شُتُر تصاحب» به دَرِ خانهٔ اسرائیل هم آمده است. اسرائیل با تخلیهٔ ساکنینِ غزّه و سرمایه گذاری در غزّه مُشکلی نداشت. زیرا هزینه هایش را باید آمریکا میداد و یا در بدترین حالت؛ اسرائیل نیز بخشی از هزینه ها را می پذیرفت. امّا «تصاحبِ غزّه» داستانِ دیگری بود. «تصاحبِ غزّه» از نظرِ راهبُردی؛ یعنی اینکه با آمریکا همسایه بشوی و در انتخاباتِ بعدی اگر اشخاصی مانندِ «جو بایدن» و «کامالا هریس» و «ایلهان عُمر» بر سرِ کار آمدند؛ باید با این موجودات در همسایگی دست و پنجه نرم بکُنی (باختِ استراتژیک).
ترامپ نیز فهمید که آقای ناتانیاهو؛ در موقعیّتِ آقایِ زلنسکی نیست که  ترامپ بتواند بوسیله و به همراهِ سگِ هارَش (جی دی وَنس) بر او بتازند. زیرا اسرائیل ریشهٔ عمیقی در جامعه و ساختارهایِ سیاسی و اقتصادیِ آمریکا دارد. امّا ترامپ همچنان میخواهد با آقایِ ناتانیاهو به عنوانِ یک فردِ قدر ناشناس و «بی وفا» رفتار کند. امّا در همین امروز نیز خبرش را شنیدیم که ترامپ پیش از سفر به خاورمیانه و پیش از دورِ چهارم مذاکرات؛ با وزیر امورِ استراتژیکِ اسرائیل؛ دیدارِ خصوصی داشت و این امر نشان میدهد که دست و پایِ ترامپ در پوستِ گردو است و به ظواهرِ امر دل خوش کرده است (عدم دیدار با آقایِ ناتانیاهو).

بازی آقای ناتانیاهو

گفتنِ دلایلِ مخالفت با طرحهای ترامپ از منظرِ نظرِ اسرائیل و اِصرار بر آنها و عدمِ عقب نشینی.
آقایِ ناتانیاهو میداند که «طرحِ مارشال» با وجودِ رژیمِ شیعیانِ شنیعه؛ امکان ناپذیر است. همانگونه که رسانیدنِ کمکهایِ بشر دوستانه به ساکنینِ غزّه با وجودِ «حماس» امکان ناپذیر است و حکومتِ شیعی بخشِ بزرگی از درآمدهایش را بارِ دیگر برایِ بازسازیِ حزب الله و سایر اوباشانِ مسلّح؛ حاتم بخشی خواهد کرد.
نتیجه اینکه: آقایِ ناتانیاهو به طرحهایی رضایت می دهد که به سرنگونیِ رژیمِ شیعی بینجامد و ترامپ باید تمامیِ امکاناتِ خود را بکار گیرد تا ایران به خاطرِ نداشتنِ «اپوزیسیونِ منسجم»(اپوزیسیون در قامتِ حکومتی) پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی «متلاشی» نشده و یکپارچه بماند. پس از آن زمان؛ ترامپ نیز میتواند به آرزویِ «طرحِ مارشالِ خود»  در ایران برسد. زیرا ایران به اندازهٔ کافی ویران و ضعیف شده است که مجبور است به «طرحِ مارشال» تَن بدهد و اسرائیل نیز با آن مخالفتی ندارد.

تا جایی که من(کژدم) میدانم؛ ریشهٔ اختلافاتِ ترامپ با آقای ناتانیاهو و در واقع اختلافاتِ اصلی آنها مواردِ بالا هستند که به صورتی «کُلّی» بیان کردم.
در بخشِ نظرات میتوان به تجزیه و تحلیلِ آن پرداخت. البتّه اگر نظراتی با ارزش مطرح شوند. نه دیدگاههایی که با تماشای فیلمها و سریالهایِ تلویزیونی؛ شکل گرفته اند.

کژدم

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

هیشکی نمیتونه مثلِ «ترامپ» بیانیّه صادر کُنه.

 امامِ زمان و ناجیِ بزرگ «ترامپ علیه السّلام» میخواهد در چند روزِ آینده یک بیانیّهٔ تاریخی صادر کند. «واشینگتن پُست» جار زده است که قرار است نامِ «خلیج فارس» را به «خلیجِ عربی» تبدیل کند؟؟!!! عدّه ای نیز «درفشِ کاویانی» برداشته  و «سینه زنی» و «زنجیر زنی» راه انداخته اند  تا خود را «ایران پرستان و میهن پرستانِ  پنجاه آتشه» نشان دهند. در حالی که سراسرِ «ایران زمین» پُر از مظاهِرِ «اعتقاداتِ عَرَب پایه» است.
مستراحهایی که به نامهایِ «مَقعدِ مطهّر» و «امام زاده» موردِ تقدیس و پرستش قرار میگیرند و مانندِ «پِشگل گوسفند» در سراسرِ ایران پراکنده هستند؛ «کُهنه هایِ حِیض» سیاه و سفید که بر سرهایِ «انگلها» است؛ همگی ایرانی هستند و به هیچ وجه ریشه در آیینهایِ «پاگانیستیِ عَربی»(Arabian Paganism) ندارند. حتّی نامِ جزیرهٔ «ابو موسی» نیز کاملاِ فارسی است و هیچ نشانه ای از نفوذِ عمیقِ عربها در آن دیده نمی شود. تکنولوژیِ تولیدِ «ضریح» و فرهنگِ «لیسیدنِ ضریح» نیز کاملاً «ایرانی» هستند و اساساً «کوروش بزرگ» خودش برایِ «امامانِ نجاساتِ طاهرین» سوگواری میکردند و سینه زنی و زنجیر زنی می فرمودند. زیرا میدانستند که این «موجوداتِ نجاساتِ طاهرین» همگی ایرانی الاصل بوده اند.
اساساً اینکه در تاریخِ ۱۴۰۰ سالهٔ اخیر؛ «اونیکه به ایران نَریده بود؛ کلاغِ کون دریده بود»؛ از ذهنهایِ «جذام زده» پاک شده است. حتّی «شاخابِ فارس» نیز نمیگویند. بلکه از کلمهٔ «خلیج» که عربی است استفاده میکنند.

به قولِ «علی سَگ کُش»:
امّا بعد....
نظر من (کژدم) در رابطه با این «بیانیّهٔ موعود» این است که شایعهٔ تغییرِ نامِ «خلیج فارس»؛ از طرفِ تیمِ ترامپ به این دلیل از شیپورِ «واشنگتُن پُست» بیرون زد تا نقشِ «وازلین» را برایِ «ایران پرستانِ دروغین» داشته باشد تا همه جایِ خود و جایگاهِ ویژهٔ شان را حسابی چَرب و چیل کنند؛ تا «بیانیّهٔ تاریخیِ اصلی» به صورتِ «خُشک خُشک» به آنجایشان فرو نَرَود و «احساساتشان جریجه دار نشده و به خونریزی نیفتد».
این بیانیّه «جزایرِ ۳ گانهٔ معروف» را نشانه خواهد رفت تا «سوّمین ضلعِ مثلّث» را تکمیل کند. ۲ ضلعِ نخست را «روسیه و چین» که روابطِ «بسیار استراتژیک» با «انگلِ فرزانه» و «شیعیانِ شنیعه» دارند؛ پیش از اینها بنا نهاده اند و «مهدیِ موعود ترامپ» (ع) با آن بیانیّهٔ تاریخی؛ ضلعِ سوّم را خواهد ساخت.

کژدم 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۴, یکشنبه

طرح «مارشال» ترامپ برایِ ایران

 طرحی که ترامپ برایِ پایان دادن به غائلهٔ هسته ای با رژیمِ شیعی بر سرِ میز نهاده است؛ گرفتنِ برخی امتیازهایِ هسته ای برایِ «کنترل و مهار روندِ غنی سازی» و احتمالاً در نظر گرفتنِ زمانی بسیار طولانی تر برایِ «غروبِ معاهده» در ازایِ سرمایه گذاریهایِ چند تریلیون دلاری آمریکا در تمامیِ زمینه هایِ اقتصادی در ایران است. ترامپ میخواهد اسرائیل و در واقع آقای ناتانیاهو را قانع کند که «طرحِ مارشال» میتواند در مسیری چند ۱۰ ساله رژیمِ شیعی را دچارِ استحاله کُند و تمامی تأمین هایِ امنیّتی موردِ نیاز را به اسرائیل بدهد. شاید آنچه که «مذاکرات فنّی» بار رژیمِ شیعی نامیده می شود؛ همین «سرمایه گذاریهایِ کلان در همهٔ زمینه ها» باشد.

«طرحِ مارشال» در اروپا به این دلیل موجبِ شکوفاییِ «کشورهایِ ویران شده» پس از جنگِ جهانیِ دوّم شد که این کشورها دارایِ زیرساختهایِ اجتماعی و سیاسی بر اساسُ «پارتی کراسی» بودند. در حالی که رژیمِ شیعی ایران؛ فقط یک حاکمیّتِ «توتالیتر» نیست. بلکه یک حاکمیّتِ «تئو کراتیک» (دینِ تشیعِ شنیعه) است که «تمامیّت خواهی» (توتالیتریانیسم) ذاتی آن است. حتّی طرز لباس پوشیدن نیز به نوعی «فَدَک» به حساب می آید که متعلّق به «امامِ موجود = انگل فرزانه» میباشد. این مسئله (توتالیتریانیسم) فقط متعلّق به «دیانتِ تشیّع شنیعه» نیست و در تمامی آنچه که «ادیان» نامیده میشوند؛ یکسان است. حتّی «بهائیّت» نیز ۱۰ ها سال است که در سراسرِ جهان؛ کُمیته هایی به نامِ «کُمیتهٔ صیانت» براه انداخته است که همان «گَشتِ ارشاد» است. اعضایِ این کمیته ها کارشان «جاسوسی در زندگی خصوصی بهائیان» و اینکه آیا کارهایِ «خلافِ شرع» میکنند و یا نَه؟ و مراجعه به آن افراد و «امر به معروف» «نهی از منکر» و در بسیاری از موارد همراه با «تهدید» است. هرچند که این طرح در کشورهایِ پیشرفته کاملاً شکست خورده است؛ امّا در کشورهایِ عقب مانده همچنان اجراء می شود. در مسیحیّت نیز پیش از «انقلابِ فرهنگیِ اروپا»؛ وضعیّت به همین گونه بود. در جوامعِ «یهودیِ اُرتودوکس» نیز ماجرا از همین دست است.

لذا «طرحِ مارشالِ ترامپ» به نوعی تغدیه و انتشارِ «میکروبهایِ جُذامِ شیعه گری» در ایران و کشورهایِ دیگر است و برایِ مردمِ ایران هیچ نفعی نخواهد داشت. بلکه بیش از پیش میتواند مردم را تحتِ فشارهایِ دینی و تصمیم گیریهایِ «امامِ موجود»(انگلهایِ فرزانه) قرار دهد. امّا ترسِ رژیمِ شیعی از این است که اگر «طرحِ مارشالِ ترامپ» پذیرفته شود؛ رژیمِ شیعی کنترلِ مردم را به تدریج از دست بدهد و دچارِ «استحاله» گردد. لذا از ترامپ میخواهند که فقط در عرصهٔ «تکنولوژی هسته ای» سرمایه گذاری کُند که تمامیّتِ رژیمِ شیعی در آن «ذی نفع» است و چیزی به مردم نمی رسد و آثارِ ثانویّه ای نیز بر رویِ «فرهنگ وحقوقِ مردم» ندارد. زیرا رژیم میداند که اگر این «سرمایه گذاری» گسترده باشد؛ فقط «تزریقِ پول» نیست؛ بلکه «فرهنگِ آمریکایی» را نیز با خود به همراه خواهد آورد.

مشکلِ ترامپ این است که باید بتواند این طرح را به «حزب جمهریخواهان» بفروشد. تا در مجالسِ «گنگره» و «سنا» تصویب شوند. زیرا رژیمِ شیعی نمیخواهد که بارِ دیگر به «فرمانِ اجرایی» اکتفا کُند. زیرا «فرمانِ اجرایی» مانندِ «فتوا» است که میتواند با یک «گوز» باطل شود و ترامپ در عمل به «فرمانِ اجرایی امام حسین اوباما» (برجام) گوزیده است و معلوم نیست که شخصِ دیگری پس از ترامپ نیز چنین کُند.

لذا آنچه که به صورتِ «دعواهایِ درونی» در کابینهٔ ترامپ دیده میشود؛ در واقع دعواهایِ درونیِ «حزبِ جمهوری خواهان» است. زیرا ترامپ برنامهٔ اصلیِ خود را از «حزب» و اسرائیل پنهان نموده بود و اکنون به فکرِ «قانع کردن» و یا «کودتایِ درون حزبی» است.

نتیجه اینکه:

«طرحِ مارشالِ ترامپ» اگر به آنگونه که میخواهد پیش برود؛ میتواند «گُشایشی صوری» در زندگیِ مردم داشته باشد. امّا نه تنها در «دراز مدّت» بلکه حتّی در «میان مدّت» نیز به «ضررِ استراتژیکِ ایران» خواهد بود. زیرا این طرح؛یک طرحِ فرمایشی خواهد بود که توافق میانِ «لاش خور» و یک موجودِ نیمه جان و در فکرِ «ادامهٔ بقاء» را به ارمغان خواهد آورد.

کژدم

۱۴۰۴ فروردین ۲۷, چهارشنبه

«ترامپ نامه»

 در یک ماهِ گذشته؛ به خاطر وعده هایِ انتخاباتی ترامپ؛ بسیاری از «اپوزیسیونچی ها»؛ به این شخص به چشمِ «امامِ زمان با اسبِ سفید» می نگریستند. امّا از حدودِ یک هفتهٔ پیش؛ همان  ماجرایِ «بالا و پایین رفتنِ فشارِ خون» به شدّت افزایش یافته است. شاید «کژدم» تنها کسی است که فشارِ خونش در یک سطح باقی مانده باشد. با اینک دیدگاهِ خود را به صورتِ جسته و گریخته بیان کرده ام؛ اما لازم دیدم که نوشتاری را به آن اختصاص دهم تا شاید حدّ اقل از بیماریهایِ فکری وخیم و رویا پردازیهایی که «قلب» را به طپش می اندازند و حتّی میتواند به «سکتهٔ قلبی» نیز بینجامد؛ جلو گیری کنم.

شاید آنهایی که با این وبلاگ آشنا هستند؛ به یاد بیاورند که من(کژدم)؛ ترامپ را به «پیاز» تشبیه کردم که «لایه به لایه» باز می شود. در آغاز چنین فکر میکردم که این موجود؛ دیدی روشن در رابطه با «طرّاحی استراتژیک» دارد که البتّه «رازداری» همیشه باید بخشی از استراتژی طرّاحی شده باشد. امّا به مرورِ زمان به این نتیجه رسیدم که اگر گفته می شود که این موجود «غیرقابل پیش بینی»؛ نه به خاطرِ این است که این موجود بسیار باهوش است و به صورتِ آگاهانه حرکتِ بعدی خود را پنهان می سازد (تصوّر عمومی در میانِ اِلیتها نیز همین بود). امّا در نتیجهٔ مطالعهٔ رفتارهایش به این نتیجه رسیدم که این موجود؛ فقط دارایِ «یک مُشت ایده» است و زمانی که به مرحلهٔ عملی و مِیدانی میرسد؛ مانندِ «خَر» در گل می ماند. از سوی دیگر طرفدارِ «تئوریهایِ توطئه» است و ذهنی «مالیخولیایی و سیّال» (Paranoia) دارد و هیچ نظریّه ای در ذهنش «ماندگار» نمی ماند و مانندِ «مَلخ» به اینسو و آنسو می پَرَد و به همین خاطر نیز هست رفتار و سخنانش در «عرصهٔ مِیدانی»؛ «غیرِ قابل پیشبینی» به نظر می رسند. زمانی که در انتخاباتِ ۲۰۲۰ شکست خورد و مسئلهٔ «تقلّب» را پیش کشید؛ گفتم که: «چه با تقلّب و یا بدونِ تقلّب؛ بازی را باخته ای. کسی که نتواند یک انتخابات را مدیریّت کند و دشمنانش خیابانها وساختمانها را به آتش بکشند و در برابرِ آنها درمانده شود؛ در برابرِ این همه مسائل پیچیده در عرصهٔ بین المللی چگونه رفتار خواهد کرد؟» به همین خاطر نیز؛ «ترامپ» به شدّت از چشمم افتاد و پس از پیروزی در انتخاباتِ ۲۰۲۴ دیدم که این موجود واقعاً ناتوان است. پیروزی در انتخاباتِ ۲۰۲۴ نیز نه به خاطرِ «توانایی های او» بلکه بیشتر به خاطرِ «کثافتکاریها و ناتوانی های؛ جو بایدن و کامالا هریس» بود که آواری از دروغ پردازی را بر سرِ مردم ریختند و انتخابات را به «کارناوال و سیرک» تبدیل کرذند و شکست خوردند. در مجموع «شکست جوبایدن» و پیروزی «ترامپ» ریشه در «قحط الرّجال» و «ناچاریِ مردم» داشت.

تعدادی از افرادِ کابینهٔ او را «پسَرانش» توصیه کرده اند. در حالی که خودش؛ ۴ سال وقت داشت تا تواناترینها را انتخاب کند و نَه «مدّعیانِ وفاداری» را. اختلافش با آقای «ناتانیاهو» نیز ریشه در این مالیخولیایِ فکری ترامپ در رابطه «وفاداری» ریشه دارد. این مسئله در رابطه با انتخابِ «افرادِ توانا» از آفتاب روشن تر است که نمیتوان از «افرادِ توانا»؛ انتظارِ «وفاداریِ کامل» داشت و گرنه باید به دنبالِ «چاپلوسان و هیچکارگان» بگردی.

ترامپ به دنبالِ رابطهٔ «مجتهد و مقلّدی» نه تنها در میانِ «ترامپ اللّهی» بلکه در میانِ اعضایِ کابینهٔ خود و حتّی متّحدینِ اروپایی آمریکا نیز هست. او میخواهد «مجتهد» بدونِ «فتوای جدید» باشد.

«پیروانی می جویی؟ پس هیچکارگان را بجوی»

گُهربار: « فردریک ویلهلم نیچه»

اینکه گفته می شود؛ رئیس جمهور باید در ۱۰۰ روزِ نخست؛ شالوده هایِ سیاستهایِ خود را بسازد؛ به این خاطر است که پس از ماهِ «جولای»؛ آمریکا به سویِ انتخاباتِ میان دوره ای سوق پیدا می کند و اگر رئیس جمهور نتواند کاری «به شدّت مثبت» انجام دهد؛ شاید «کُنگره» و یا «سنا» را ببازد. و در ۲ سالِ پایانی مردم آمریکا و احزاب واردِ «دورهٔ بحرانِ انتخاباتی» می شوند.

- ترامپ به خاطرِ نداشتنِ افکارِ منسجم؛ به شدّت تحتِ تأثیرِ «تاکر کارلسون» است. 
- در رابطه با تعرفه ها نیز دیدید که عقب نشینی هایی در مورد کشورهایِ اروپایی داشت.
- مثلِ «خر» در «گِلِ کابینه» گیر کرده است. زیرا اعضایِ کابینه اَش «سفارشی» هستند.
- در رابطه با مسئلهٔ رژیمِ شیعی نیز معلوم نیست که «فُلانِ چه کسی» در «بَهمانِ چه کسی» است. (دورهٔ شکوهمندِ ۱۰۰ روزِ نخست).
بقیّهٔ مسائل را در بخشِ نظراتِ نوشتارِ پیشین گفته ام و نیازی به تکرار نمی بینم.

کژدم





۱۴۰۴ فروردین ۲۰, چهارشنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (مرحلهٔ پیشا نبرد)

 در مرحلهٔ «پیشا نبرد»؛ باید بسیاری از مسائل مهمّ را برایِ خود حلّ کرده باشید و گرنه در میانهٔ نبرد گرفتارِ مشکل خواهید شد و چه بسا شکست بخورید.

۱- برایِ چه میخواهید رژیم را سرنگون کنید؟ آیا فقط سرنگونیِ رژیم مهمّ است و یا ساختنِ «ساختاری نوین» که لازمه اَش سرنگونی رژیمِ کنونی است؟
من به طورِ شخصی فکر نمیکنم که «سلطنت طلبان» شجاعتِ به میدان آمدن را داشته باشند. زیرا در «حپروت» زندگی میکنند و  ذهنشان آگنده از «مالیخولیا» است. رهبرشان (شازده شومبول) نیز چنان «گَل و گشاد» سخن میگوید که نمیتواند پشتیبانیِ حتّی یک قدرتِ مؤثر خارجی را جلب کند و همه میدانند که بسیار ناتوان است و بیش از اینکه یک «رهبرِ سیاسی» باشد؛ مانندِ یک «فعّال مدنی» در کشورهایِ اروپایی و یا آمریکا سخن میگوید و رفتار میکند. لذا جماعتی که رهبرشان چنین موجودی باشد؛ میتوانید روحیهٔ هوادارانش را بسنجید. امّا همین موجودات؛ در آیندهٔ پس از سرنگونی رژیم میتوانند به «چماقدار» و «چی-ی یی یَن»های (خام خوارهایِ دورانِ صفوی ها = زنده خوارها= آدم خوارها) تبدیل شوند (اردبیلیها آنها را «چیگ یی یَن» تلفّظ میکنند). امّا هیچ اهمیّتی ندارد که برایِ کدامین «آیندهٔ آرزویی» برایِ ایران تلاش میکنید؟ زیرا راههای مبارزاتی نوعی از «برخوردِ نظامی» هستند و از قوانینِ تقریباً یکسانی پیروی می کنند.
در اینجا نمیخواهم انواعِ دیگر مبارزه؛ مانندِ جنبشهایِ مدنی را کمرنگ نشان دهم؛ بلکه میخواهم بگویم که مبارزه برایِ «سرنگونی»  یک «نبردِ ترکیبی» است.

۲- سازماندهی. زمانی که از سازماندهی سخن به میان می آید؛ نخستین تصوّر این است که یک گروهِ رهبریِ واحد(چیزی مانندِ «ستادِ کُلّ مبارزاتی»)؛ هوادارانش را آموزش میدهد و پس از شناسایی هایِ لازم و تسلیحِ هواداران؛ آنها را دسته بندی کرده و بنا بر استراتژی مبارزاتی؛ مأموریتّایِ خاصّی به آنها میدهد و هر گروهی وظایفِ محوّلهٔ خود را انجام میدهد. امّا همهٔ این گروهها و رسته ها؛ به «رهبری» متّصل هستند و بر اساسِ پروتوکُل «زنجیرهٔ فرماندهی» اداره می شوند. این نوع از سازماندهی به «سازماندهی هِرَمی» مشهور است.
امّا نوعی دیگر از سازماندهی نیز وجود دارد که به «سازماندهیِ اُفقی» معروف است. در این نوع از سازماندهی؛ رهبری وجود دارد؛ امّا گروههاي عملیّاتی «خود ساخته و خودمختار» هستند و فقط به «رهنمود» گوش داده و به طورِ مستقل در جهتِ رهنمود حرکت میکنند. این نوع از سازماندهی را «داعش» و «القاعده» در اروپا به نمایش گذاشتند. هیچ سلّولی با سلّول دیگر رابطه ندارد و در صورتِ دستگیری نمیتواند سلّولِ دیگر را «لُو» بدهد.
ما از چنین «رهبری هایی» برخوردار نیستیم و این دو نوع از سازماندهی؛ حتّی برایِ بررَسی در حوضهٔ نظری نیز برای ما بی ارزش است. لذا من (کژدم) نوعی دیگر از «سازماندهی اُفُقی» را پیشنها میکنم که دارایِ رهبریِ «سیاسي» و «ستادِ فرماندهی» نیست و نیروهای مردمی که توانایی فکری و عَملی دارند به صورتِ «گروههایِ کوچکِ خودجوش» ظهور میکنند و بر اساسِ شناختی که از طبیعتِ «مبارزاتِ مردمی» (به عنوانِ مثال؛ تظاهراتهایِ گلّه ای؛ زخمی شدگان؛ اسیران و .....) داریم بنا شده و این مبارزات را هدایت میکنند. بدونِ اینکه از کسی دستوری گرفته باشد.
آنچه که در بخش نخست (مرحلهٔ مقدّماتی - شناسایی) بر شمردم؛ خواستگاهِ اصلیِ مأموریتهایی است که از طرفِ نیروهای مردمیِ «تشکّل یافته به صورتِ خود جوش» تعریف شده و اجرأ می شوند. این گروهها هَم «رهبرانِ مِیدانی» هستند و هَم «سربازان».

۳- کسی که میخواهد به میدان بیاید؛ باید از خود بپرسد که : آیا  شجاعتِ کُشتنِ نیروهایِ دشمن را دارد؟ آیا شجاعتِ بوجود آوردنِ زخمهایِ عمیق بر رویِ بدنِ نیروهایِ رژیم را دارد؟
«شجاعت برایِ کُشته شدن» کافی نیست. زیرا دشمنِ شما بسیار خرسند میشود که همهٔ شما را بکُشد. لذا «شجاعت برای کُشته شدن» به تنهایی کافی  نیست و هیچ گونه ای از پیروزی را به ارمغان نمی آورد. امّا «شجاعت برایِ کُشته شدن» به همراهِ «شجاعت برایِ کُشتن»؛ میتواند پیروزی به ارمغان بیاورد. به شرطی که بدانیم از چه روشهایی استفاده کنیم. اگر «خشونت پرهیز» هستید؛ بروید و «دعایِ فَرج» بخوانید تا «مسیح و مهدی» بیایند و نجاتتان دهند.

۴- فهمیدنِ این مسئلهٔ مهمّ که چه چیزی «ثروت و دارایی ملّی» است و چه چیزی «سلاحِ دشمن» برایِ سرکوب است. اگر هر آنچه که موجود است را «ثروتِ ملّی» بنامیم؛ حتّی سلاحها و موتورسیکلتها و اتوموبیلهایِ نیروهای سرکوب نیز اموالِ ملّی هستند.

۵- فریبِ شعارِ «ما مثلِ آنها وحشی نیستیم» را نخورید. زیرا این شعار را رژیم و کسانی که برایِ حفظ این رژیم تلاش میکنند؛ اختراع کرده اند تا نوعی «مُشکلِ فکری و اخلاقی» را در ذِهنِ مبارزان بکارند و به این وسیله مبارزان را از درون خلع سلاح کنند.
برخی نیز شعار می دهند که اگر برایِ سرنگونی رژیم از خشونت استفاده شود؛ حکومتِ بعدی نیز یک حاکمیّتِ «خشونت گرا» خواهد شد. گویی که سربازی که به جبههٔ جنگ می رود؛ تبدیل به «قاتل حرفه ای» می شود و زمانی که جنگ تمام میشود؛ همهٔ سربازان و افسران و درجه داران را به عنوانِ «قاتلینِ حرفه ای» پاکسازی کرد. زیرا به «خشونت طلب» و «قاتل» تبدیل شده اند. در حالی که چنین نیست و اگر نمونه هایی را نیز بیاورند؛ تفسیرِ این نمونه ها بسیار احمقانه هستند. زیرا تعدادِ «جنایتکاران» در میانِ کسانی که در جنگ شرکت نداشته اند؛ به مراتب بسیار بیشتر است و چه بسا همین جنایتکارانی که دورانِ جنگ را گذرانده اند؛ اگر در جنگ نیز شرکت نمی کردند؛ جنایتکارانی مانندِ سایر جنایتکاران بودند.

کژدم

۱۴۰۴ فروردین ۱۶, شنبه

استراتژی جدید رژیم کثیف شیعی

 آقای «مراد ویسی» در پشت پردهٔ سخنانِ بسیار تکراری و «روزانهٔ خود» (آدامس هزار بار جویده شده)؛ در حالِ دمیدنِ «آهسته و پیوسته» بر این ایده است که «اوباشانِ شیعه مسلک» که تا دیروز به عنوانِ «دستمال مستراح» و زیرِ نامِ «اصلاح طلب» برای «اوباش فرزانه» خدمت کرده و پس از «مستعمل شدن» به سطل دستمال مستراحهای «مستعمل» ریخته شده بودند را از این «سطل» در آورده و به عنوانِ کسانی که در برابر «پوشک پوش فرزانه» قد علم کرده اند را به عنوانِ افرادِ «سکولار» به حکومتِ بعدی ایران تزریق کند. همهٔ این تلاشها در زیرِ پوستِ «تحلیلهای مربوط به ماجرای حماس و آمدن ترامپ» و گزارشهایِ روزانه از حملهٔ آمریکا و اسرائیل به رژیمِ کثیفِ شیعی؛ به شنوندگان و بینندگان تزریق میشود. خروجی واقعیِ براه انداختنِ این گفتمان به شدّت با آنچه که «شازده شومبول» در نظر دارد نه تنها «هماهنگ»؛ بلکه تار و پودِ تمامی آن چیزی است که «شازده شومبول» برای ایران بافته است.
سخنانِ شازده شومبول:
۱- تعداد کسانی که به جنایت دست زده اند انگشت شمار است.
۲- اگر قرار بر اسلام زدایی باشد؛ ترجیح میدهم که رژیمِ خامنه ای همچنان بماند.
۳- من(شازده) وارد یک گفتگو و مذاکره با فرماندهان سپاه شده ام تا به صورتِ مسالمت آمیز وارد رژیمِ بعدی شوند.
«شازده شومبول» فرموده اند که به همهٔ این افراد «امان نامه» داده خواهد شد و آنهایی را که به صورتِ علنی به سرکوبِ مردم پرداخته اند را نیز که نمیتوان «پاک شویی» کرد؛ طبق قوانینِ «حقوق بشر»؛ آرام آرام میتوان پرونده هایِ جنایاتشان را «ماستمالی» نمود.
۴- بسیجیهایِ رژیمِ شیعی نیز میتوانند به بسیجیهایِ «شازده شومبول» تبدیل شده و با شعارِ «جاوید شاه» به عنوانِ چماقدار به صفِ هوادارانِ خود افزوده و سایرِ نظرات را سرکوب نماید. نقش شخصِ شخیصِ «شازده شومبول» نیز براه انداختنِ دار و دسته هایِ سلطنت طلب برای سرکوبِ هر صدایی که بتواند این موجود مفلوک را «زیرِ سایه» بِبرد و نشان دهد که تا چه اندازه ناتوان است و از نظرِ قدّ و قواره؛ حتّی «کوتوله تر» از «کوتوله هایِ شبه سیاسی» است؛ گسیلِ میدان نموده و از آنها به عنوانِ «نیروهایِ نافرمان» (بخوانید همان نیروهایِ خودسَر) و در واقع نیروهایِ «آتش به اختیار» و سازمان یافته نام برده میشود.
۵- پیام به «انگلهایِ صفوی» که به او بپیوندند و «حوزه و فیضیه» و «موجودیّتِ انگلیِ خود» را تحتِ نامِ عامه پسندِ «سکولاریسم» حفظ کنند.
آقای «مراد ویسی» نقشِ «آتش بیارِ معرکه» را به عنوانِ «خبر نگار» برای این «استرتژی» بازی می کُند (سیاستِ انگلِ بنیانگذار = همَه با هم) میخواهد همهٔ اوباشانِ اصلاح طلب و سرکوبگرانِ رژیم و هوادارانِ «شازده شومبول» را در یک «دیگ» ریخته و برایِ آیندهٔ ایران همان «آشِ کُهنه» را بپزد که «محمّد رضا پهلوی پُخت» که در نتیجه به «خیانتِ ملّی ۵۷» انجامید. «امید نادان» نیز به خاطر داشتنِ «زبانِ بی استخوان» از چندین سال خیانتِ خود و خدمت به رژیمِ کثیفِ شیعی با براه انداختنِ بوق و کرنایِ «خامنه ای = کوروش بزرگ» و «بسیجی و پاسدار = سپاه جاویدانِ هخامنشی» به آرامی شروع به «پوست اندازی» کرده و به دار و دستهٔ «شازده شومبول پرستان» پیوسته است (سیاستِ همیشگی پان ایرانیستها = از هر طرف که باد میاد بادِش بده).
هر چند که این دار و دسته ها فکر میکنند که مردم ایران میگویند که «حتّی اگر کفتارها بر سرِ حکومت بیایند از این رژیم بهتر است»؟؟؟!!!؛ امّا واقعیّتِ مِیدانی چنین نیست. این دار و دسته ها «آزادی» و «دموکراسی» را در «آزادی پوشش» و «پارتی کراسی» خلاصه نموده و همان «احزاب» نیز بوسیلهٔ «چماقدارانِ شازده شومبول + بسیجیها و پاسدارانِ سفید شویی شدهٔ رژیمِ کنونی»؛ سرکوب خواهند شد. من(کژدم) این امر را که عدّه ای به خاطرِ عدم وجودِ «اپوزیسیونِ واقعی و قدرتمند»؛ به ناچار از «شازده شومبول» حمایت میکنند؛ انکار نمی کنم. امّا این عدّه در برابرِ دیگرانی که «بسیارانند»؛ بسیار «اندک» هستند و راه به جایی نخواهند بُرد. همانگونه که «سازمان مجاهدین خلق» و «کمونیستها» نیز راه به جایی نخواهند بُرد. زیرا «آزمودنِ خطا»؛ دادنِ یک شانس دیگر برایِ ترمیمِ خطاها نیست؛ بلکه «حماقتِ محض» است. دادنِ حقّ حیات به مراکزِ «تولیدِ انگل»(آخوند) زیر چترِ «سکولاریسم»؛ ادامهٔ اشائهٔ خرافاتِ «گور پرستی» و اهدافِ سیاسیِ«انگلهایِ گورپرست» ( فَدَک فقط یک باغ نبود؛ بلکه همه جا فَدَک است) را دوباره احیاء خواهد کرد.
آیا در «آذربایجان» و یا «کُردستان» و «بلوچستان» و «ترکمن ها» و «مردم جنوبِ ایران» و بخشِ بزرگی از «تُرکهای ساکن تهران و سایر نقاط ایران»؛ شعارهایِ طرفداری از «شازده شومبول» را شنیده اید؟ من(کژدم) نشنیده ام.
«شازده شومبول» با اینها چکار خواهد کرد؛ این جوامع با اختراعِ نامهایی مانندِ «تُرک نما»؛ «کُرد نما»؛ «بلوچ نما»؛ «عرب نما» و ....... بشمار..... که مشابه همان نامِ «گروهک ها» است؛همه را به صلّابه خواهند کشید و در نهایت «آخرین سنگر» برای «پوست اندازیِ اوباشانِ رژیمِ کثیفِ شیعی کنونی» خواهند بود.
اینکه آقای «مراد ویسی» میگوید که سرانِ رژیم آرام آرام به مخالفتِ علنی با اهدافِ «انگل فرزانه» روی آورده اند؛ را باید اینگونه اصلاح نمود:
این اوباشان؛ میدانند که باد از سمتِ «سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی» می وَزَد و اگر اینگونه پیش برود؛ حسابشان با «کرام الکاتبین» است. لذا استراتژی جدید آنها این است که در میانهٔ این توفان؛ پناهگاهی برای خود بسازند و این «پناهگاه» با تبلیغِ برای «شازده شومبول» ساخته خواهد شد.
زمانی که در همان آغازِ «جنبش مهسا»؛ آن جنبش را یک «جنبش ملّی» نامیدم. بر این اساس بود که «جنبش زن زندگی آزادی» یک جنبشِ «فرا گروهی- فرا قومی- فرا سیاسی» بود که بر علیه آنچه که زندگیِ همهٔ مردم ایران را به تباهی می کشید؛ براه افتاد.
امّا «جنبش ملّی برایِ تغییرِ زیرساختهایِ سیاسی و اقتصادی»؛ باید «برنامهٔ کاری» ارائه دهد و گرنه هیچ فراخوانی بدونِ ارائهٔ برنامه های کلان؛ نمیتواند یک «جنبش ملّی» بیافریند.
سنگر گرفتن پُشتِ کلماتِ بی جانی مانندِ «دموکراسی» و «آزادی»  که تعریفِی از آنها داده نمی شود و هیچ ساختاری پیشنهاد نمی شود و «شازده شومبول» میگوید که : «هر نفر فقط یک رأی».... نمیتواند مردم را بفریبد.
نمیتوان بارِ دیگر «پادشاهی یا جمهوری» (کُپی برداری از جمهوری اسلامی آری یا نه) و سپس «بنی صدر صد در صد» براه انداخت.

کژدم


۱۴۰۴ فروردین ۱۳, چهارشنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (مرحلهٔ مقدّماتی= شناسایی)

 «هر آنکه با طرح و برنامه وارد نبرد شود؛ امکانِ پیروز شدن را دارد؛ امّا آنکه در میانهٔ نبرد به دنبال پیروزی بگردد حتماً شکست خواهد خورد»  

گُهربار «سان زو»

آیا میخواهید واقعاً انقلاب کنید؟ یا باز هم همچنان عاشق «وِلگردی در خیابانها» هستید؟ این نخستین پرسشی است که باید از خود بپرسید و به آن پاسخی راستگویانه بدهید.

آنکه برایِ نبرد می رود؛ پیش از هر چیز باید  از نیروها و امکاناتِ خود «ارزیابی مِیدانی» داشته باشد و به حوادثی که در میانهٔ نبرد اتّفاق خواهند افتاد؛ اشرافِ کامل داشته باشد. تا بتواند برایِ رویارویی با آنها «آمادگی مِیدانی» داشته باشد. به شکل ساده تر؛ باید خود را در حدّ امکان با سلاحهای سرد و گرم مجهّز کند؛ باید برای درمان و امنیّتِ زخمیها آمادگیهایِ لازم را بوجود آوَرَد. باید از موقعیّتهای مکانی نیروهایِ دُشمن و روحیه و امکاناتِ تسلیحاتی آنها آگاهی داشته باشد. باید میدانِ نبرد را مانندِ «کَف دستِ خود» بشناسد. در صورتِ امکان باید نیروهایی «هَم سو با خود» را در میانِ نیروهایِ دشمن داشته باشد و .....
اینگونه است که میتوان پازلِ نبرد را ترسیم و برایِ آن برنامه ریزی کرد. وگرنه نیروهایِ سرگردانی که فقط به حرکاتِ دشمن به صورتِ لحظه ای پاسخ میدهند؛ در مجموعهٔ نبردها حتماً تلفاتِ سنگینی خواهند داد و شکست خواهند خورد.

ارزیابی نیروهای دشمن:

۱- پاسگاههای نیرویِ انتظامی

- برآورد تعدادِ نیروهایِ دشمن در این پاسگاهها.
- تسلیحاتِ موجود.
- سیستمهایِ دفاعی پاسگاه.
- مسیرهای ورود و خروج؛ اعم از پُشت بام؛ کوچه و خیابان و راههایِ دستیابی به این مسیرها.

۲- شناسایی مراکز حکومتی:

- شهرداری ها.
- استانداری ها.
- مراکز کنترل ترافیک.
- مراکز ارتباطات جمعی مربوط به «تلفن و تلفن همراه» و «فیلترینگ».
- مراکز رادیو تلویزیون.
«شناسایی همهٔ مسیرهای ورودی و خروجی به این مراکز و سیستمهای دفاعی آنها.»

۳- شناسایی بیمارستانها و مراکز درمانی

همهٔ مسیرهایِ ورودی و خروجی اعم از کوچه ها و خیابانها و پشت بام و راههایِ ورودی زیر زمینی این مراکز باید شناسایی شوند.

۴- شناسایی نیروهایِ ضد شورش

- برآورد تعداد و دسته بندی  و آرایش نظامی این نیروها.
- تسلیحات این نیروها.
- امکاناتِ موتوریزهٔ این نیروها.
- پوشش (لباسهایِ ویژه) و امکاناتِ تدافعی این نیروها.

۵- شناسایی بسیجیها و لباس شخصی ها

- گروه بندی و نوعِ مأموریتِ آنها. اعم از حملاتِ «گلّه ای»؛ تصویر برداری؛ شیوه های دستگیر کردن مبارزان و ....
- تسلیحاتِ سرد و گرم این اوباشان.
- امکاناتِ موتوریزهٔ این اوباشان.
- ابزارِ ارتباطی این اوباشان با سردسته هایشان.
- شناخت تاکتیکهایِ جنگِ روانی و  شیوه هایِ نفوذ این نیروها در میانِ مبارزان برای تغییر مسیرِ تظاهرات و به «کمین» انداختن مبارزان.

۶- شناسایی ساختمانهایِ بلند در مسیرهایِ تظاهرات ها:

- شناسایی کوچه ها و خیابانهایِ اطرافِ این ساختمانها.
- شناسایی راههایِ ورودی و خروجی و زیرزمینی.

اینگونه ساختمانها میتوانند مورد استفادهٔ «تک تیر اندازها» برای کشتار مردم؛ از طرفِ رژیمِ کثیفِ شیعی مورد استفاده قرار گیرند.
همچنین در صورتِ تسخیر شدن از طرفِ مبارزین میتوانند به عنوانِ سنگرهایی برای کشتارِ نیروهایِ دشمن و دفاع از مبارزان غیر مسلّح در برابرِ یورشهایِ مزدورانِ رژیم به کار روند.

۷- شناسایی پادگانهایِ ارتش و سپاهِ بی شرفهای شیعی.

- شناساییِ مِیدانی مسیرهایِ منتهی به این پادگانها.
- شناسایی پُستهای دیدبانی.
- تسلیحاتِ مستقر در این پادگانها.
- شناسایی پرسُنل پادگانها اعم از کادر و سرباز وظیفه و برقرار کردن ارتباط با مبارزینی که در حالِ گذراندنِ خدمت سربازی  هستند و یا کادرهایِ ناراضی ارتش برای شناساییهایِ بسیار دقیق.

۸- شناسایی مراکز قضایی و سازمانِ معروف به «اماکن».

- شناسایی راههای ورودی و خروجی عادی و پنهانی از قبیل تونلهای زیرزمینی و سیستمهایِ دفاعی این مراکز.
- شناسایی مراکز نگهداری اسناد و مدارک.
- شناسایی موجودات معروف به قاضی؛ دادستان؛ دادیار؛ و وکلایِ تسخیری.

۹ - شناسایی مِیدانی زندانها.  

- شناسایی راههای ورودی  و خروجی عادی و پنهانی از قبیل تونلها و کُریدورهای زیرزمینی.
- شناسایی مراکز تسلیحاتی زندانها.
-شناسایی مراکز نگهداری زندانیان سیاسی و عقیدتی و زندانیان جرایم جنایی و بزهکاری.
- شناسایی مراکز نگهداری اسناد.

۱۰- شناساییِ مِیدانی دانشگاهها و مدارس

 شناسایی این مراکز برای جلو گیری از تبدیل شدن آنها به عنوان «مراکز تجمّع نیرو» و «پناه گرفتنِ نیروهایِ رژیم» یک ضرورت است. زیرا همهٔ اوباشانِ مذهبی؛ چه مسلمان و چه شیعه؛ در لبنان و غزّه از این مراکز استفاده های نظامی طولانی مدّت کرده اند و این تاکتیک بخشی جدا نشدنی از موجودیّتِ کثیف آنها است.

۱۱- شناساییِ میدانی مراکز سکونت عوامل رژیم از آغازِ «خیانت ملّی ۵۷» تا کنون:

- شناسایی منازل مسکونی شخصی همهٔ عوامل رژیم. از قبیل «انگلها»؛ «سران و وزیران» و نمایندگان طویلهٔ اسلامی؛ استانداران؛ شهرداران و اعضای شورای شهر و .......
- شناسایی مِیدانی مراکز و مجتمع های سکونتی معروف به خانه های سازمانی.

نیروهایِ دشمن اعم از مزدورانِ رسمی پاسدار و ارتش و بسیجی و نیروهایِ انتظامی کمتر از ۳۰۰ هزار نفر هستند که در زمانِ مقتضی بسیاری از آنها پا به فرار خواهند گذاشت و یا کشته و مجروح و اسیر خواهند شد.
امّا این مزدوران فقط در یک استان و یا منطقه متمرکز نیستند؛ بلکه در سراسرِ ایران پَخش و پلا هستند.
لذا از عدد ۳۰۰ هزار نفر؛ هراسی به دل راه ندهید. زیرا در همانجایی که مشغولِ مبارزه هستید؛ با تعدادِ بسیار اندک از این نیروه روبرو خواهید شد.
خودشان با «بزرگنمایی بسیار کلان» میگویند که ۱۰٪ جامعه هستند؛ امّا نیروهایِ «پایِ کار»شان بسیار کمتر از ۲٪ از جامعهٔ ایران است.
امّا مردم ایران بسیارانند.
لذا اگر به درستی عمل کنید؛ پیروزی حتمی با مردم است.

در بخش سوّم به طرّاحی مبارزاتی خواهم پرداخت.
اگر در این بخش مسائلی را فراموش کرده باشم؛ از نظراتِ سازندهٔ خود دریغ نکنید.
سپاس

کژدم


۱۴۰۴ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (پیشگفتار)

 با اینکه جنبش ملّی مهسا (زن زندگی آزادی) با جرقّهٔ قتل حکومتی بانو مهسا امینی برای انتقام از جنبش مدنیِ مبارزه با «حجابِ اجباری» توسّط رژیمِ کثیفِ شیعی آغاز شد؛ امّا به سرعت به جنبشی سیاسی تبدیل گردید. امّا این جنبش به خاطرِ عدمِ «رهبریِ مِیدانی» در حدّ «تظاهراتِ خیابانی بدونِ داشتنِ اهدافِ فیزیکی»؛ ماهها درجا زد و من آن را «ولگردی هایِ خیابانی» نامیدم. امّا کسانی که میخواستند این جنبش را مصادره کنند؛ نامی فریب دهنده بر آن گذاشته و آن را «تسخیرِ خیابانها» نامیدند و از مردم خواستند که «در خیابان بمانید» و دیدیم که نتیجه چه شد؟ دادنِ شعارهایِ تُندِ سیاسی؛ با اینکه گامِ بزرگی در عرصهٔ «فرهنگِ سیاسی» در سطحِ ملّی بود و من (کژدم) نخستین کسی بودم که گفتم: «این جنبش یک جنبشِ ملّی است»؛ امّا «درجا زدن»  و عدمِ ارتقاء جنبش به سطحی بالاتر و تکراری و بی اثر بودنِ جنبش در عرصهٔ «مِیدانی»؛ به سکوتِ ناگهانی انجامید. همان زمان نیز که خیلی ها منتظر بودند که فردایِ آن روز نیز این جنبش ادامه یابَد؛ من گفتم: «انقلاب مُرد؛ انقلابی دیگر باید» و سپس گفتم: «شاید با مردمانی دیگر؛ در زمانی دیگر و ایرانی ویرانتر».

اکنون آن زمان فرا رسیده است؛ مردم «دِگر گشته اند» و ایران بسیار ویرانتر شده است و حاکمیّتِ ننگینِ «انگلهایِ صفوی مسلک» مانندِ «بند باز» بر رویِ ریسمانی باریک حرکت میکند و با یک جنبشِ فراگیرِ ملّی سرنگون خواهد شد.

من(کژدم) مانندِ آقایِ «مراد ویسی» و «امید نادان» ؛ ستون نویس نیستم و هر روزه برنامه هایی که تکرارِ سخنانِ دیروز و پریروز و ماههای گذشته هستند را هر روزه تکرار نمیکنم و این «تکرار گویی» را به برنامهٔ روزانه تبدیل نمی کنم تا خود را «پیرِ دانا» معرّفی کنم تا پس از آن بگویم که: (حالا که دیدید حرفهایم در رابطه با «غزّه» و «لبنان» درست بود؛ پس به من ایمان بیاورید و «کُلّی گوییها» و آسمان ریسمان بافی هایِ مرا در رابطه با دموکراسی و حزب بازی و .... به عنوانِ «نوشدارو» بپذیرید.). من در سالِ ۱۴۰۲ فقط یک جمله گفتم که مجموعهٔ همهٔ این تفسیرهایِ تکراری و درازگوییها را در خود داشت؛ بدونِ اینکه هر روزه بیایم و بگویم که «دیدید که چه شد؟.... من همه را دیروز گفته بودم».

https://kajdoum1.blogspot.com/2023/12/blog-post.html

اکنون زمانِ «درازگویی» و ادّعاهایِ «پیامبر گونه بودن» و اینکه «من خیلی می فهمم .... ما پیش بینی کرده بودیم» گذشته است......

اکنون زمانِ ارائهٔ طرح و یا طرحهای مِیدانی برای سازماندهی مِیدانی برای «کار آمد ساختنِ جنبش ملّی» و به پیروز رسانیدنِ انقلاب فرا رسیده است. 

امّا پیش از آغاز؛ باید ۲ مسئلهٔ مهمّ را گوشزد کنم و پیشنهاد کنم که از هرگونه شعارهای مبتنی بر «قبیله» و «عشیره» و قوم گرایانه به شدّت پرهیز کنید و از فرهنگِ کثیفِ «پان ایرانیستی» و کثافتکاریهایِ فرهنگِ تفرقه اندازانهٔ «کمونیستها» که بر طبلِ «قوم گرایی» کوبیدند و نامِ «خلقهایِ تحتِ ستم» را آفریده و عَلم کردند؛ به شدّت بپرهیزید. پس از فروپاشیِ اتّحاد جماهیر شوروی دیدیم که «روسها» چه بلایی بر سرِ «جمهوریهایِ قومی» آورده بودند. و هنوز هم که هنوز است؛ این جمهوریها در «عقب ماندگیِِ جهانِ سوّمی» زندگی میکنند. «قوم گرایی» و «نژاد گرایی»؛ طبلهایِ توخالیِ بسیار بزرگی هستند که هر چه بر آنها بکوبی؛ صدایی بسیار بلندتر ایجاد میکنند و نتیجه ای به جز تفرقه و جنگهایِ بی پایان و خون و ویرانی  و ارثیه ای به جز «خونخواهی و انتقام و عقب ماندگی»؛ برایِ آیندگان به جای نمی گذارند. نامِ مکانِ جغرافیایی گربه نشانی که در آن زندگی میکنید؛ «کشور آریایی» نیست؛ حتّی «ایران» نیست؛ بلکه «سرزمینِ ایران» (مردم + زمین) است. باید این شعارِ دروغین را که «ما آریایی هستیم» را در زباله دان بریزید. این تخمِ لقّ را حزبِ  «سومکا» بر زبانها انداخت و سپس «پان ایرانیستهایِ خائن» بر طبلِ «آریایی بازی» کوبیدند و آنرا با «تشیّع صفوی» آمیختند تا به قولِ خودشان یک «ملّت با دینی واحد» را تولید کنند. بنیانگذارانِ «سومکا» موجوداتی سرسپردهٔ «آلمان نازی» بودند و «پان ایرانیستها» به رهبری دیّوسی به نامِ «محسن پزشکپور» نخستین خائنین به «محمّد رضا پهلوی» شدند و «حسین فردوست» نیز با همان عقایدِ «پان ایرانیستی» به خدمتِ «خمینی دیّوس» در آمد و نمونهٔ آخرش نیز در چند سالِ پیش چهرهٔ کوروش بزرگ را با «فوتوشاپ» بر چهرهٔ «خامنه ای قرمساق» تطبیق دادند. امّا اکنون پان ایرانیستها به دو فرقه تقسیم شده اند؛ دار و دستهٔ «امید نادان» و دار و دسته ای دیگر که همچنان اصرار دارند از «کیرِ خامنه ای» شیر بنوشند. دار و دسته هایِ دیگری نیز مانندِ «حزب دموکرات کردستان» و «کومه له» هستند که بر طبلِ قوم گرایی میکوبند و «پان تُرکها» نیز که احمقانه دیگران را «توله سگهایِ کوروش» می نامند. همهٔ این دار و دسته ها  با اینکه ظاهراً دشمنانِ قسم خوردهٔ یکدیگرند؛ امّا دست در دستِ یکدیگر «تیشه بر ریشهٔ زندگی مردم ایران» میزنند.

اگر بتوانید از این «دار و دسته ها» فریب نخورید؛ گامِ بزرگی برایِ «نجاتِ سرزمینِ ایران» و آیندهٔ خود و فرزندانتان بر داشته اید.

مسئلهٔ دوّم؛ مسئلهٔ اوباشانِ عراقی و لبنانی و سوری و حوثی و افغانی و آفریقایی تبار هستند که به وسیلهٔ رژیمِ کثیفِ شیعی به «سرزمینِ ایران» «واردات» شده اند تا بتوانند از آنها برایِ سرکوب مردم ایران استفاده کنند. این اوباشان در صورتِ شرکت در سرکوبِ مردمِ ایران؛ باید به شدّت و بسیار بی رحمانه سرکوب شوند. و باید به آنها به شدّت هشدار داده شود. باید به آنها گفت که «امروز» فقط «یک روز» است. امّا «فرداها بسیارند».

هشدار به همهٔ مردم ایران:

این روزها آبستنِ جُنبش سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی است. امّا هرگونه اشتباهی در رابطه با آن ۲ مسئلهٔ مهمّی که در بالا ذکر کردم؛ میتواند به جایِ «سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی» به «فروپاشی سرزمین ایران» و جنگهایِ احمقانه و بی حاصل درونی منجر شود.


کژدم

۱۴۰۴ فروردین ۶, چهارشنبه

در این مدّتی که نبودم؛ تنها کسی که حرفِ حسابی زد «ساسی مانکن» بود.

در این مدّتی که نبودم؛ اتّفاقاتی بی نظیر افتاد. «شازده رضا» رهبریِ «دوران گذار» را پذیرفتند؛ امّا «دوره و چگونگی سرنگونی رژیم» را مسکوت گذاشته فرمودند. آذربایجانیها مثلی دارند که میگوید: «حاضرینا شاه دی»؛ یعنی وقتی سفره را انداختند و همهٔ اغذیه و اشربه چیده و حاضر شد؛ ایشان شاهِ میدان هستند. زیرا نوبتِ «آهای...هلوی پوست کنده؛ بِپر تو گلو» فرا می رسد. بقیّه را نیز که میشناسید و دیگر نیازی به تکرار گویی نیست. «شازده رضا» حتّی نتوانست «تبریکِ نوروزی» را بدونِ اینکه از رویِ یک «نوشته» بخواند؛ انجام دهد و جالبتر اینکه این تبریکِ ملوکانه را ۲ روز پیش از تحویل سال از رویِ نوشته خواند؛ تا خدایِ ناکرده  به خاطر نصادم روزِ «به درک واصل شدنِ علی سگ کُش» با نوروز دچارِ «گناه کبیره» شده و به پیش او برود.

لذا تنها کسی که به خال زد؛ «ساسی مانکن» بود که مردمِ انقلابی ایران را شدیداً میخواهند رژیمِ شیعی را سرنگون کنند آمّا مانندِ همان «مافنگی» که سیگار میکشید و خمار بود را «دیّوس» خطاب فرمود. (دیّوس چرا نشستی؟... بلند بشو قِر بِدِه)

شاید بهترین «خطابه» ای بود در این مدّت شنیدم.

 

کژدم