۱۴۰۴ فروردین ۱۳, چهارشنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (مرحلهٔ مقدّماتی= شناسایی)

 «هر آنکه با طرح و برنامه وارد نبرد شود؛ امکانِ پیروز شدن را دارد؛ امّا آنکه در میانهٔ نبرد به دنبال پیروزی بگردد حتماً شکست خواهد خورد»  

گُهربار «سان زو»

آیا میخواهید واقعاً انقلاب کنید؟ یا باز هم همچنان عاشق «وِلگردی در خیابانها» هستید؟ این نخستین پرسشی است که باید از خود بپرسید و به آن پاسخی راستگویانه بدهید.

آنکه برایِ نبرد می رود؛ پیش از هر چیز باید  از نیروها و امکاناتِ خود «ارزیابی مِیدانی» داشته باشد و به حوادثی که در میانهٔ نبرد اتّفاق خواهند افتاد؛ اشرافِ کامل داشته باشد. تا بتواند برایِ رویارویی با آنها «آمادگی مِیدانی» داشته باشد. به شکل ساده تر؛ باید خود را در حدّ امکان با سلاحهای سرد و گرم مجهّز کند؛ باید برای درمان و امنیّتِ زخمیها آمادگیهایِ لازم را بوجود آوَرَد. باید از موقعیّتهای مکانی نیروهایِ دُشمن و روحیه و امکاناتِ تسلیحاتی آنها آگاهی داشته باشد. باید میدانِ نبرد را مانندِ «کَف دستِ خود» بشناسد. در صورتِ امکان باید نیروهایی «هَم سو با خود» را در میانِ نیروهایِ دشمن داشته باشد و .....
اینگونه است که میتوان پازلِ نبرد را ترسیم و برایِ آن برنامه ریزی کرد. وگرنه نیروهایِ سرگردانی که فقط به حرکاتِ دشمن به صورتِ لحظه ای پاسخ میدهند؛ در مجموعهٔ نبردها حتماً تلفاتِ سنگینی خواهند داد و شکست خواهند خورد.

ارزیابی نیروهای دشمن:

۱- پاسگاههای نیرویِ انتظامی

- برآورد تعدادِ نیروهایِ دشمن در این پاسگاهها.
- تسلیحاتِ موجود.
- سیستمهایِ دفاعی پاسگاه.
- مسیرهای ورود و خروج؛ اعم از پُشت بام؛ کوچه و خیابان و راههایِ دستیابی به این مسیرها.

۲- شناسایی مراکز حکومتی:

- شهرداری ها.
- استانداری ها.
- مراکز کنترل ترافیک.
- مراکز ارتباطات جمعی مربوط به «تلفن و تلفن همراه» و «فیلترینگ».
- مراکز رادیو تلویزیون.
«شناسایی همهٔ مسیرهای ورودی و خروجی به این مراکز و سیستمهای دفاعی آنها.»

۳- شناسایی بیمارستانها و مراکز درمانی

همهٔ مسیرهایِ ورودی و خروجی اعم از کوچه ها و خیابانها و پشت بام و راههایِ ورودی زیر زمینی این مراکز باید شناسایی شوند.

۴- شناسایی نیروهایِ ضد شورش

- برآورد تعداد و دسته بندی  و آرایش نظامی این نیروها.
- تسلیحات این نیروها.
- امکاناتِ موتوریزهٔ این نیروها.
- پوشش (لباسهایِ ویژه) و امکاناتِ تدافعی این نیروها.

۵- شناسایی بسیجیها و لباس شخصی ها

- گروه بندی و نوعِ مأموریتِ آنها. اعم از حملاتِ «گلّه ای»؛ تصویر برداری؛ شیوه های دستگیر کردن مبارزان و ....
- تسلیحاتِ سرد و گرم این اوباشان.
- امکاناتِ موتوریزهٔ این اوباشان.
- ابزارِ ارتباطی این اوباشان با سردسته هایشان.
- شناخت تاکتیکهایِ جنگِ روانی و  شیوه هایِ نفوذ این نیروها در میانِ مبارزان برای تغییر مسیرِ تظاهرات و به «کمین» انداختن مبارزان.

۶- شناسایی ساختمانهایِ بلند در مسیرهایِ تظاهرات ها:

- شناسایی کوچه ها و خیابانهایِ اطرافِ این ساختمانها.
- شناسایی راههایِ ورودی و خروجی و زیرزمینی.

اینگونه ساختمانها میتوانند مورد استفادهٔ «تک تیر اندازها» برای کشتار مردم؛ از طرفِ رژیمِ کثیفِ شیعی مورد استفاده قرار گیرند.
همچنین در صورتِ تسخیر شدن از طرفِ مبارزین میتوانند به عنوانِ سنگرهایی برای کشتارِ نیروهایِ دشمن و دفاع از مبارزان غیر مسلّح در برابرِ یورشهایِ مزدورانِ رژیم به کار روند.

۷- شناسایی پادگانهایِ ارتش و سپاهِ بی شرفهای شیعی.

- شناساییِ مِیدانی مسیرهایِ منتهی به این پادگانها.
- شناسایی پُستهای دیدبانی.
- تسلیحاتِ مستقر در این پادگانها.
- شناسایی پرسُنل پادگانها اعم از کادر و سرباز وظیفه و برقرار کردن ارتباط با مبارزینی که در حالِ گذراندنِ خدمت سربازی  هستند و یا کادرهایِ ناراضی ارتش برای شناساییهایِ بسیار دقیق.

۸- شناسایی مراکز قضایی و سازمانِ معروف به «اماکن».

- شناسایی راههای ورودی و خروجی عادی و پنهانی از قبیل تونلهای زیرزمینی و سیستمهایِ دفاعی این مراکز.
- شناسایی مراکز نگهداری اسناد و مدارک.
- شناسایی موجودات معروف به قاضی؛ دادستان؛ دادیار؛ و وکلایِ تسخیری.

۹ - شناسایی مِیدانی زندانها.  

- شناسایی راههای ورودی  و خروجی عادی و پنهانی از قبیل تونلها و کُریدورهای زیرزمینی.
- شناسایی مراکز تسلیحاتی زندانها.
-شناسایی مراکز نگهداری زندانیان سیاسی و عقیدتی و زندانیان جرایم جنایی و بزهکاری.
- شناسایی مراکز نگهداری اسناد.

۱۰- شناساییِ مِیدانی دانشگاهها و مدارس

 شناسایی این مراکز برای جلو گیری از تبدیل شدن آنها به عنوان «مراکز تجمّع نیرو» و «پناه گرفتنِ نیروهایِ رژیم» یک ضرورت است. زیرا همهٔ اوباشانِ مذهبی؛ چه مسلمان و چه شیعه؛ در لبنان و غزّه از این مراکز استفاده های نظامی طولانی مدّت کرده اند و این تاکتیک بخشی جدا نشدنی از موجودیّتِ کثیف آنها است.

۱۱- شناساییِ میدانی مراکز سکونت عوامل رژیم از آغازِ «خیانت ملّی ۵۷» تا کنون:

- شناسایی منازل مسکونی شخصی همهٔ عوامل رژیم. از قبیل «انگلها»؛ «سران و وزیران» و نمایندگان طویلهٔ اسلامی؛ استانداران؛ شهرداران و اعضای شورای شهر و .......
- شناسایی مِیدانی مراکز و مجتمع های سکونتی معروف به خانه های سازمانی.

نیروهایِ دشمن اعم از مزدورانِ رسمی پاسدار و ارتش و بسیجی و نیروهایِ انتظامی کمتر از ۳۰۰ هزار نفر هستند که در زمانِ مقتضی بسیاری از آنها پا به فرار خواهند گذاشت و یا کشته و مجروح و اسیر خواهند شد.
امّا این مزدوران فقط در یک استان و یا منطقه متمرکز نیستند؛ بلکه در سراسرِ ایران پَخش و پلا هستند.
لذا از عدد ۳۰۰ هزار نفر؛ هراسی به دل راه ندهید. زیرا در همانجایی که مشغولِ مبارزه هستید؛ با تعدادِ بسیار اندک از این نیروه روبرو خواهید شد.
خودشان با «بزرگنمایی بسیار کلان» میگویند که ۱۰٪ جامعه هستند؛ امّا نیروهایِ «پایِ کار»شان بسیار کمتر از ۲٪ از جامعهٔ ایران است.
امّا مردم ایران بسیارانند.
لذا اگر به درستی عمل کنید؛ پیروزی حتمی با مردم است.

در بخش سوّم به طرّاحی مبارزاتی خواهم پرداخت.
اگر در این بخش مسائلی را فراموش کرده باشم؛ از نظراتِ سازندهٔ خود دریغ نکنید.
سپاس

کژدم


۱۴۰۴ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (پیشگفتار)

 با اینکه جنبش ملّی مهسا (زن زندگی آزادی) با جرقّهٔ قتل حکومتی بانو مهسا امینی برای انتقام از جنبش مدنیِ مبارزه با «حجابِ اجباری» توسّط رژیمِ کثیفِ شیعی آغاز شد؛ امّا به سرعت به جنبشی سیاسی تبدیل گردید. امّا این جنبش به خاطرِ عدمِ «رهبریِ مِیدانی» در حدّ «تظاهراتِ خیابانی بدونِ داشتنِ اهدافِ فیزیکی»؛ ماهها درجا زد و من آن را «ولگردی هایِ خیابانی» نامیدم. امّا کسانی که میخواستند این جنبش را مصادره کنند؛ نامی فریب دهنده بر آن گذاشته و آن را «تسخیرِ خیابانها» نامیدند و از مردم خواستند که «در خیابان بمانید» و دیدیم که نتیجه چه شد؟ دادنِ شعارهایِ تُندِ سیاسی؛ با اینکه گامِ بزرگی در عرصهٔ «فرهنگِ سیاسی» در سطحِ ملّی بود و من (کژدم) نخستین کسی بودم که گفتم: «این جنبش یک جنبشِ ملّی است»؛ امّا «درجا زدن»  و عدمِ ارتقاء جنبش به سطحی بالاتر و تکراری و بی اثر بودنِ جنبش در عرصهٔ «مِیدانی»؛ به سکوتِ ناگهانی انجامید. همان زمان نیز که خیلی ها منتظر بودند که فردایِ آن روز نیز این جنبش ادامه یابَد؛ من گفتم: «انقلاب مُرد؛ انقلابی دیگر باید» و سپس گفتم: «شاید با مردمانی دیگر؛ در زمانی دیگر و ایرانی ویرانتر».

اکنون آن زمان فرا رسیده است؛ مردم «دِگر گشته اند» و ایران بسیار ویرانتر شده است و حاکمیّتِ ننگینِ «انگلهایِ صفوی مسلک» مانندِ «بند باز» بر رویِ ریسمانی باریک حرکت میکند و با یک جنبشِ فراگیرِ ملّی سرنگون خواهد شد.

من(کژدم) مانندِ آقایِ «مراد ویسی» و «امید نادان» ؛ ستون نویس نیستم و هر روزه برنامه هایی که تکرارِ سخنانِ دیروز و پریروز و ماههای گذشته هستند را هر روزه تکرار نمیکنم و این «تکرار گویی» را به برنامهٔ روزانه تبدیل نمی کنم تا خود را «پیرِ دانا» معرّفی کنم تا پس از آن بگویم که: (حالا که دیدید حرفهایم در رابطه با «غزّه» و «لبنان» درست بود؛ پس به من ایمان بیاورید و «کُلّی گوییها» و آسمان ریسمان بافی هایِ مرا در رابطه با دموکراسی و حزب بازی و .... به عنوانِ «نوشدارو» بپذیرید.). من در سالِ ۱۴۰۲ فقط یک جمله گفتم که مجموعهٔ همهٔ این تفسیرهایِ تکراری و درازگوییها را در خود داشت؛ بدونِ اینکه هر روزه بیایم و بگویم که «دیدید که چه شد؟.... من همه را دیروز گفته بودم».

https://kajdoum1.blogspot.com/2023/12/blog-post.html

اکنون زمانِ «درازگویی» و ادّعاهایِ «پیامبر گونه بودن» و اینکه «من خیلی می فهمم .... ما پیش بینی کرده بودیم» گذشته است......

اکنون زمانِ ارائهٔ طرح و یا طرحهای مِیدانی برای سازماندهی مِیدانی برای «کار آمد ساختنِ جنبش ملّی» و به پیروز رسانیدنِ انقلاب فرا رسیده است. 

امّا پیش از آغاز؛ باید ۲ مسئلهٔ مهمّ را گوشزد کنم و پیشنهاد کنم که از هرگونه شعارهای مبتنی بر «قبیله» و «عشیره» و قوم گرایانه به شدّت پرهیز کنید و از فرهنگِ کثیفِ «پان ایرانیستی» و کثافتکاریهایِ فرهنگِ تفرقه اندازانهٔ «کمونیستها» که بر طبلِ «قوم گرایی» کوبیدند و نامِ «خلقهایِ تحتِ ستم» را آفریده و عَلم کردند؛ به شدّت بپرهیزید. پس از فروپاشیِ اتّحاد جماهیر شوروی دیدیم که «روسها» چه بلایی بر سرِ «جمهوریهایِ قومی» آورده بودند. و هنوز هم که هنوز است؛ این جمهوریها در «عقب ماندگیِِ جهانِ سوّمی» زندگی میکنند. «قوم گرایی» و «نژاد گرایی»؛ طبلهایِ توخالیِ بسیار بزرگی هستند که هر چه بر آنها بکوبی؛ صدایی بسیار بلندتر ایجاد میکنند و نتیجه ای به جز تفرقه و جنگهایِ بی پایان و خون و ویرانی  و ارثیه ای به جز «خونخواهی و انتقام و عقب ماندگی»؛ برایِ آیندگان به جای نمی گذارند. نامِ مکانِ جغرافیایی گربه نشانی که در آن زندگی میکنید؛ «کشور آریایی» نیست؛ حتّی «ایران» نیست؛ بلکه «سرزمینِ ایران» (مردم + زمین) است. باید این شعارِ دروغین را که «ما آریایی هستیم» را در زباله دان بریزید. این تخمِ لقّ را حزبِ  «سومکا» بر زبانها انداخت و سپس «پان ایرانیستهایِ خائن» بر طبلِ «آریایی بازی» کوبیدند و آنرا با «تشیّع صفوی» آمیختند تا به قولِ خودشان یک «ملّت با دینی واحد» را تولید کنند. بنیانگذارانِ «سومکا» موجوداتی سرسپردهٔ «آلمان نازی» بودند و «پان ایرانیستها» به رهبری دیّوسی به نامِ «محسن پزشکپور» نخستین خائنین به «محمّد رضا پهلوی» شدند و «حسین فردوست» نیز با همان عقایدِ «پان ایرانیستی» به خدمتِ «خمینی دیّوس» در آمد و نمونهٔ آخرش نیز در چند سالِ پیش چهرهٔ کوروش بزرگ را با «فوتوشاپ» بر چهرهٔ «خامنه ای قرمساق» تطبیق دادند. امّا اکنون پان ایرانیستها به دو فرقه تقسیم شده اند؛ دار و دستهٔ «امید نادان» و دار و دسته ای دیگر که همچنان اصرار دارند از «کیرِ خامنه ای» شیر بنوشند. دار و دسته هایِ دیگری نیز مانندِ «حزب دموکرات کردستان» و «کومه له» هستند که بر طبلِ قوم گرایی میکوبند و «پان تُرکها» نیز که احمقانه دیگران را «توله سگهایِ کوروش» می نامند. همهٔ این دار و دسته ها  با اینکه ظاهراً دشمنانِ قسم خوردهٔ یکدیگرند؛ امّا دست در دستِ یکدیگر «تیشه بر ریشهٔ زندگی مردم ایران» میزنند.

اگر بتوانید از این «دار و دسته ها» فریب نخورید؛ گامِ بزرگی برایِ «نجاتِ سرزمینِ ایران» و آیندهٔ خود و فرزندانتان بر داشته اید.

مسئلهٔ دوّم؛ مسئلهٔ اوباشانِ عراقی و لبنانی و سوری و حوثی و افغانی و آفریقایی تبار هستند که به وسیلهٔ رژیمِ کثیفِ شیعی به «سرزمینِ ایران» «واردات» شده اند تا بتوانند از آنها برایِ سرکوب مردم ایران استفاده کنند. این اوباشان در صورتِ شرکت در سرکوبِ مردمِ ایران؛ باید به شدّت و بسیار بی رحمانه سرکوب شوند. و باید به آنها به شدّت هشدار داده شود. باید به آنها گفت که «امروز» فقط «یک روز» است. امّا «فرداها بسیارند».

هشدار به همهٔ مردم ایران:

این روزها آبستنِ جُنبش سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی است. امّا هرگونه اشتباهی در رابطه با آن ۲ مسئلهٔ مهمّی که در بالا ذکر کردم؛ میتواند به جایِ «سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی» به «فروپاشی سرزمین ایران» و جنگهایِ احمقانه و بی حاصل درونی منجر شود.


کژدم

۱۴۰۴ فروردین ۶, چهارشنبه

در این مدّتی که نبودم؛ تنها کسی که حرفِ حسابی زد «ساسی مانکن» بود.

در این مدّتی که نبودم؛ اتّفاقاتی بی نظیر افتاد. «شازده رضا» رهبریِ «دوران گذار» را پذیرفتند؛ امّا «دوره و چگونگی سرنگونی رژیم» را مسکوت گذاشته فرمودند. آذربایجانیها مثلی دارند که میگوید: «حاضرینا شاه دی»؛ یعنی وقتی سفره را انداختند و همهٔ اغذیه و اشربه چیده و حاضر شد؛ ایشان شاهِ میدان هستند. زیرا نوبتِ «آهای...هلوی پوست کنده؛ بِپر تو گلو» فرا می رسد. بقیّه را نیز که میشناسید و دیگر نیازی به تکرار گویی نیست. «شازده رضا» حتّی نتوانست «تبریکِ نوروزی» را بدونِ اینکه از رویِ یک «نوشته» بخواند؛ انجام دهد و جالبتر اینکه این تبریکِ ملوکانه را ۲ روز پیش از تحویل سال از رویِ نوشته خواند؛ تا خدایِ ناکرده  به خاطر نصادم روزِ «به درک واصل شدنِ علی سگ کُش» با نوروز دچارِ «گناه کبیره» شده و به پیش او برود.

لذا تنها کسی که به خال زد؛ «ساسی مانکن» بود که مردمِ انقلابی ایران را شدیداً میخواهند رژیمِ شیعی را سرنگون کنند آمّا مانندِ همان «مافنگی» که سیگار میکشید و خمار بود را «دیّوس» خطاب فرمود. (دیّوس چرا نشستی؟... بلند بشو قِر بِدِه)

شاید بهترین «خطابه» ای بود در این مدّت شنیدم.

 

کژدم