۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

بعد از ۶۰ سال... بالاخره کودتا بود یا نبود؟

این پرسشی است که BBC در برابر «اندیشمندان ایرانی!!!!!» نهاده است؛ آدامسی که ۶۰ سال است جویده شده و هنوز معلوم نشده است که چه طعمی دارد؟ مانند تسبیحی که مومنین مسیحی و یهودی و مسلمان و بودایی هزاران بار آنرا میشمارند و آخرش هم معلوم نمیشود که تسبیحشان چند دانه داشته است. ولی جویدن آدامس و سقز (ژاژ خایی) و شمردن دانه های تسبیح حتماً باید لذت خاصی داشته باشد و گرنه اینهمه طرفدار نداشت.
با رجوع به صفحه ای که BBC و رادیو فردا و DW و  وبسایت مختصر فارسی زبان رادیو فرنسه (فرانسویها مشغول کشورهای عربی و آفریقایی هستند و بعد از فرو کردن خمینی به ایرانیان و قتل زنده یاد شاهپور بختیار در رابطه با ایران بازنشسته شده اند) در رابطه با «آدامس ۶۰ ساله» باز کرده اند (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و (اینجا) و جاهای دیگری که شاید من نمیدانم (با عرض پوزش)؛ میبینیم که یکدفعه دهها پژوهشگر و استاد علوم سیاسی و استاد جامعه شناسی مثل مور و ملخ ظاهر میشوند و در ۲۰۰ کلمه تسبیح خودشان را میچرخانند و ژاژ خودشان را می خایند...... و  

نهایت اینکه:

ایرانیان هنوز نمیتوانند در مورد ۶۰ سال پیش؛ به یک دیدگاه فنی و علمی مشترک سیاسی برسند.

شاید مزخرف ترین نظریه را احمقی به نام ابراهیم گلستان که لقب فیلمساز و نویسنده را به یدک میکشد داده باشد؛ این شخص بعد از هنرنمایی فلسفی و منطق ارسطویی در آغاز سخنانش که خود نشاندهندهٔ شامورتی بازی هنرمندانه ایست (جایزهٔ اسکار رو شاخشه) تا خود را قطب تفکر و منطق جلوه دهد... به جای مطرح نمودن حد اقل مسائل طبق معمول اینگونه شامورتی بازان (به سایر اشخاصی که در این صفحات اظهار «فضله» نموده اند مراجعه نمایید).... «کلاردشت» را مرکز سیاست عالم و عالمیان قرار داده است....
شاید باور نکنید؛ اما من ایمان دارم که اگر BBC پرسشی با این عنوان که چرا نام این عملیات را آژاکس گذاشته بودند مطرح مینمود؛ تعداد ارازل و اوباشی که هر یک لقبی و عنوانی به خود آویخته اند در پاسخگویی به این پرسش؛ حد اقل هرکدام ۱۰ بار کتابهای ایلیاد و اودیسه را دوباره خوانی میکردند تا نقش «نمادین-افسانه ای» آژاکس را بر رسی کنند تا مدال طلا و جایزهٔ اسکار بگیرند.
اما زمانی که از این اشخاص بخواهید تا در رابطه با سرنگونی رژیم یک استراتژی عملیاتی طراحی کنند و از علوم جامعه شناسی و سیاسی که آنها را در دانشگاههای آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان تدریس میکنند در راستای این طرح استفاده کنند؛ همهٔ شان «جیم فنگ» میشوند و حد اکثر اینکه جزوهٔ آشپزی «جین شارپ» را مخفیانه به در خانه هایتان می فرستادند.
اما فارغ از این پاسخهای مشعشع؛ پرسش اصلی این است که چرا این وبسایتها این پرسش را به صورتی تکراری همچنان مطرح میکنند؟ چه چیزی پشت سر این پرسش خوابیده است؟ این وبسایتها در حال ارزیابی چه چیزی هستند؟ آیا میزان حماقت ایرانیان را مورد ارزیابی مجدد قرار میدهند؟ تا ببینند که این ملت که با روشنفکرانش ارزیابی میشود همچنان در حماقت ژاژخایی مانده اند؟ آیا توانایی طراحی برای آیندهٔ خودشان و میهنشان را دارند؟ یا همچنان به عملیاتهایی مانند «عملیات آژاکس» چشم دوخته اند؟... مانند سید رضا دیبا که از طراحان «آژاکس» به عنوان سرمایه های سیاسی خودش نام میبرد.
خوانندهٔ گرامی.... در کجا ایستاده ای؟
«آژاکس» ؟.... یا «کاوهٔ آهنگر»؟.... کدامیک؟

کژدم

۱۳۹۲ مرداد ۲۷, یکشنبه

ملاقات محمد جواد ظریف و خانم کاترین اشتون (۱۸+)

«ویل کاپی» در کتاب طنز خود «چنین کنند بزرگان» که توسط آقای نجف دریا بندری به صورت «ترجمهٔ آزاد»  به زبان فارسی ترجمه شده است میگوید که البته به خاطر «ترجمهٔ آزاد» معلوم نیست که ویل کاپی میگوید و یا آقای نجف دریا بندری میگوید... ولی به هر حال یکی از این دو موجود تاریخی میگویند که:

«مذاکرات ژولیوس سزار و کلئوپاترا به مدت ۳ شبانه روز در پشت درهای بسته به طول انجامید و نتیجهٔ مذاکرات پسر بود.»
 اما مسئله این است که نه آقای محمد جواد ظریف «ژولیوس سزار» است و نه خانم اشتون «کلئوپاترا»ست. آقای ظریف بازماندهٔ دورانی است که آمریکا و اروپا به رژیم اسلامی ایران «کوچه» میدادند و رژیم اسلامی هم این کوچه دادنها را به حساب «زیرکی» خود میگذاشتند و این مسئله در واویلای «قحط الرجال» ایران و تبلیغات گستردهٔ رژیم در رابطه با توانمندیهای دیپلماتیک اسلام (مانند خلبانهای صدر اسلام) از یک سوی و تبلیغات کشورهای غربی از سوی دیگرتبدیل به موجودی شد که اکنون برخی احمقها به او دل خوش کرده اند.
تا آنجایی که میدانم آقای محمد جواد ظریف دارای زبان بزرگی است که در دهانش نمیگنجد و به راحتی در آن نمی چرخد (بیماری زبان بزرگ). اما این زبان اگر به هیچ دردی هم نخورد؛ به درد «لیس زدن» میخورد. بیماری دیگر آقای ظریف «از جلو برآمدگی فک پایین» است که در دورانی که جوان بودیم ... وقتی که از «ازجلو برآمدگی کردن» صحبت میشد اشاره به مردهایی بود که شورت تنگ بپوشند و از جلو برآمدیگیشان به چشم بزند. در تصویر زیرین همه چیز به صورت روشن دیده میشود و نیازی به توضیح نیست:






حسن روحانی اخیراً گفته است که آنهایی که به او رای داده اند تنها برای «تغییر در روشها» رای داده اند و اصول تغییری نخواهند کرد و تنها روشها تغییر خواهند نمود و انتخاب آقای محمد جواد ظریف نیز به همین دلیل است.
آقای سعید جلیلی بر اساس همان اصولی که تغییر نخواهند کرد؛ میدانست که خانم اشتون پیر تر از آن است که بتوان با مذاکرات روباز و روبسته از او بچه ای تولید نمود؛ اما نازایی جفتگیری های رژیم و غرب و فشارهای ثانوی؛ رهبر فرزانه را بر آن داشته است که یکبار هم که شده جفتگیری به شیوه ای دیگر (شیوهٔ تغییری حسن روحانی) را بیازماید و به قول رهبر فرزانه «تقدیر الهی» شاید بتواند کاری بکند (مانند تقدیر الهی در انتخاب حسن روحانی).
از سوی دیگر خانم اشتون نیز میخواهد به هرحال بچه دار شود و اینبار بعد از تمام شدن «عده»ٔ به صیغه در آمدن سعید جلیلی میخواهد محمد جواد ظریف را هم بیازماید و شاید «تقدیر جیزس» بتواند کاری بکند.

آقای محمد جواد ظریف میخواهد از «تاکتیک لیس زدن» برای تحریکات هورمونی و گشودن راهی برای جاری شدن تقدیر الهی استفاده کند و این تصویر ایشان را در حال تمریناتی که برای مذاکرات قریب الوقوع آینده در حال انجام هستند نشان میدهد:





خانم اشتون نیز میداند که چه عکس العمل طبیعی در هنگام لیس خوردن باید از خود نشان دهد و حد اقل در این مورد بسیار کار آزموده است:




 اما پیش بینی من در مورد حالات خانم اشتون در اواخر مذاکرات و مرحلهٔ نهایی مذاکرات شبانه روزی با توجه به سن و سال خانم اشتون در تصاویر گویای زیرین بدون توضیحات اضافه مشهود است:

حالات نیمه نهایی:








و حالت نهایی:




شاید تمامی امید رهبر فرزانهٔ مسلمین جهان و حسن روحانی به تقدیر الهی و بیماری زبان بزرگ و پروگناسی (برآمدگی فک پایین) بسته شده است. اما برای این جفتگیری بسیار دیر شده است.

پیشنهاد به رهبر فرزانه:

«سوراخ دعا» را در خانم اشتون نجویید.... بهتر است که وزیر امور خارجه ای با دستهای بزرگ و دستمالی به اندازهٔ «سفرهٔ ابیل فض» برای مالیدن ابزار آلات سلطان عربستان پیدا کنید.

کژدم بی تربیت





۱۳۹۲ مرداد ۲۶, شنبه

ببینید که غرب و رژیم شیعی عراق از چه وحشت دارند.

کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا با دولت شیعی عراق که تحت نفوذ شدید ولایت فقیه است؛ به توافق رسیده اند که معامله کنند. معاملهٔ جلوگیری از ارسال تسلیحات توسط رژیم ایران از طریق خاک عراق به سوریه؛ در برابر کنترل سلفی-جهادیها و جلوگیری از نفوذ بیشتر آنها به داخل عراق.
نه رژیم عراق و نه کشورهای غربی حتی ککشان هم نمیگزد که القاعده هر روز صدها شیعه را به خاک و خون بکشد. اما اینبار هر دو طرف و حتی رژیم ولایت فقیهی ایران نیز وحشت کرده اند؛ زیرا اهداف بعدی حملات میتواند صنایع نفت عراق باشد و حلقهٔ دیگری از دژ هلال شیعی در انتظار آینده ای شوم است. به همین دلیل آمریکا با عجله وارد میدان شده است. (اینجا)
انفجار اخیر در جنوب لبنان و در قلب منطقهٔ شدیداً تحت کنترل امنیتی شیخ حسن نصرالله نیز ناقوس دیگری است که  گسترش روند فروپاشی هلال شیعی را نوید میدهد. صدای ناقوس هر زمان بلندتر به گوش میرسد.
مراسم ختنه سوران حسن روحانی هم تمام شده است و اکنون زمان نکبتهای بیشتر فرا رسیده است. آخرین حلقه های هلال شیعی در حال سست شدن هستند. در سوریه نیز ورق برگشته است و نیروهای ارتش آزاد در حال پیشرویهای مهمی هستند و تمامی سرمایه های رژیم ولی فقیه فرزانه در سوریه و لبنان دفن خواهند شد.

کژدم

۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه

نامهٔ سرگشاده به آقای باراک اوباما

جناب آقای باراک اوباما

از زمانی که شایع شد که پدر شما مسلمان بوده است و عده ای نیز برای بازار گرمی شما را مسلمان خواندند و شما نیز مظلومانه سوگند خوردید که مسلمان نیستید و یک مسیحی هستید؛ همه باید میدانستند که استراتژیستهای شما چه کاسه ای را میخواهند زیر نیم کاسه کنند. زمانی که جایزهٔ صلح نوبل را نیز بدون هیچ دلیلی به شما دادند بازهم همه باید میفهمیدند که استراتژیستهای اروپایی هم در کنار شما هستند و البته سخنرانی پرشور شما در آلمان و استقبال پرشورتر اروپاییها نشان داد که این نیم کاسه محصول مشترک اروپا و آمریکاست و سخنرانی اسلامی شما در مصر مایهٔ مسرت برادران اسلامی (اخوان المسلمین) گردید و راه برای پیشرفتشان گشوده شد و در طی چند سال راه ۸۵ ساله را در دو گام نوردیدند و در مصر و تونس به حکومت رسیدند تا دند سلطان عربستان نرم شود.

جناب آقای رئیس جمهور

 اکنون که پرده ها کنار رفته و همه فهمیده اند که شما و دوستان اروپایی تان تا چه اندازه به اسلام عشق میورزید؟ و با توجه به وسعت خاک ایالات متحدهٔ آمریکا آیا بهتر نیست که مقداری از خاک ایالتهای همجوار را در اختیار برادران اسلامی قرار دهید و حدود ۱۰ میلیون شیعهٔ ولایت فقیهی و ۱۵ میلیون برادران اخوانی را در آن اسکان دهید  و یک ایالت اسلامی در کنار خود داشته باشید تا مجبور نشوید که سربازانتان را به جاهای دوردست و برای آشنایی با مسلمانان بفرستید و آب و کوزه را در کنار خود داشته باشید و اینقدر مانند حسین تشنه لب به اینجا و آنجا سرک نکشید؟ باور کنید که این کار شما میتواند هم در کتاب رکورد «گینس» و هم در تاریخ جهان ثبت شود.

 جناب آقای رئیس جمهور

 باور کنید که این امر باعث خواهد شد تا تلویزیونهای و رادیوها و روزنامه های شما همیشه پر از اخبار جنجالی داخلی شود و فرصتی برای انتشار خبرهای خارجی نماند. فاکس نیوز و واشینگتن پست و اسکای نیوز و همه و همه هر روز جنجالی تر از روز پیش خواهند بود؛ شما میتوانید برای اولین بار از نماز جماعت میلیونی هفتگی در خیابانهای اطراف کاخ سفید بهره مند شوید. دیگر لازم نیست که دانشمندان تاریخ شناس شما تاریخ اسلام را زیر و رو کنند و آخرش هم معلوم نشود که چه قسمتی راست و چه قسمتی دروغ بوده است؛ بلکه شما میتوانید به صورت زنده حرکت گام به گام به سوی گذشته تا رسیدن به ۱۴۰۰ سال پیش را مشاهده نموده و فیلمبرداری کنید و من به شما قول میدهم که اگر این ایالت اسلامی را به حال خود رها کنید در طی کمتر از ۵ سال دنیای زمان محمد به طور زنده در برابر چشمانتان باشد و به عنوان تنها کشوری که دارای موزهٔ زندهٔ تاریخ اسلام است؛ میتوانید سالانه صدها میلیون توریست جلب کنید. برادران اخوانی میتوانند فرهنگ «ختنهٔ زنان» را به طور زنده در برابر چشمان محققین علوم پژشکی دانشگاههای معتبر آمریکا قرار دهند و آمریکا نخستین کشوری باشد که دارای بزرگترین بانک اطلاعاتی «ختنهٔ زنان» شود.
از همان بدو ورود ۲۵ میلیون مسلمان مطمئن باشید که سالانه حد اقل بیست میلیون «سینه بند زنانه» به فروش خواهد رفت که ۱۵ میلیون برای مصارف زنانه و ۵ میلیون نیز برای مصرف مردان مسلمان خواهد بود و مردان مسلمان حتی به «بند» سینه بند نیز نیاز نخواهند داشت و آنرا از وسط قیچی کرده و بر سر خود خواهند گذاشت و در برابر کاخ سفید نماز شکر ۵ میلیونی به جای خواهند آورد.

جناب آقای باراک اوباما

من به شما قول میدهم که جمعیت آمریکا با تلاشهای شبانه روزی این ۲۵ میلیون مسلمان (اجرکم حاضر و عندالله) در عرض ۱۰ سال دوبرابر شود و مانند موش و خرگوش برایتان زاد و ولد کنند و همه جای آمریکا را پر از مساجد زیبا نمایند تا شما نیز از بانگهای ۵ گانهٔ اذان در هر روز لذت ببرید و صبح ها نیز با آواز دلنشین اذان زودتر از معمول از خواب بیدار شوید و در ماه مبارک رمضان نیز از «ربنا»ی استاد شجریان لذت ببرید.

جناب آقای رئیس جمهور

برای آشنایی مردم آمریکا با فرهنگ غنی اسلامی؛ فرصت را از دست ندهید و نگذارید که نسل کنونی آمریکا از این موهبت الهی محروم شوند. نگذارید که موهبت داشتن چهار زن ختنه شده از مردان آمریکایی دریغ شود؛ زیرا خدا این ظلم را بر شما نخواهد بخشید.

جناب آقای رئیس جمهور

اگر این موهبت الهی را در بیخ گوش خودتان نمیپسندید... پس چرا سعی میکنید که این حیوانات را به کون (ببخشید قابلمه) مردم خاورمیانه فرو کنید؟ آیا فکر نمیکنید که استخوانهای «جیزس» در گور میلرزد؟

کژدم

خبرهای مهم مصر

بالاخره  ارتش مصر توانست آش نذری خورهای اخوانی را از خیابانها پاک کند. این دومین شکست و آخرین شکست اخوان المسلمین خواهد بود. رفت و آمدهای مکرر پرورش دهندگان افعی ها و ارازل و اوباش اسلامی (لندن و پاریس از مراکز مهم پرورش حیوانات اسلامی به بهانهٔ دفاع از حقوق بشرهستند) تاثیری نداشت. از میان خبرها چند خبر را به صورت تصویری با شرح خدمت خوانندگان تقدیم میکنم:

آقای جان کری گفته است که با خشونت مخالف است و تنها در صورتی قابل قبول است که از طرف آمریکاییها به خاطر منافع کمپانیهای آمریکایی انجام گیرند و یا در تقسیم جهان به نفع آنها باشد. در ویتنام و افغانستان و عراق اساساً هیچ خشونتی در کار نبود و کار کار تروریستها بود و آمریکا و فرانسه و انگلستان همیشه در مبارزه با تروریسم هستند تا بشریت را نجات دهند. 





نخست وزیر انگلستان ضجّه ها و ناله های ارازل دست پروردهٔ خود را فراموش کرده و تنها از یک نفر نام میبرد که از کشته شدنش در این واویلا ناراحت شده و عمیقاً متاسف است و آنهم خبر نگار اسکای نیوز است (احتمالاً انگلو):





آقای مک کین که تعداد زیادی از اپورتو زیسیونی های خودمان به او چشم دوخته اند و میگویند که اوباما فایده ای ندارد هم قهرمان جنگ ویتنام است و هم سخرانیهای غرایی در رابطه با گسترش لیبرالیسم به جای دموکراسی دارد. ایشان نیز از موافقین سرسخت آش نذری خورهای اخوانی بود و در این وانفسا تنها چیزی که به نظرش رسیده دعواهای حزبی با آقای اوباماست:




وزیر امور خارجهٔ آلمان نیز فوری و با عجله؛ در حالی که کفشهایش را لنگه به لنگه پوشیده و به خاطر فوریت مسئله لباسهای زیر را به جای لباسهای رو پوشیده بود به تونس عزیمت فرمودند تا مرکز دوم اخوانیها را نجات دهند و یاد آور شوند که «تونه کَی زور تونه» و اگر مواظب خودشان نباشند به پیش محمد مرسی خواهند رفت:





 جمهوری اسلامی ایران نیز که میبیند غرب از عربستان سعودی تو دهنی خورده است و شاید بخواهند از عربستان سعودی انتقام بگیرند؛ فوری به عمله و اکره های ولایت فقیهی بحرینی خط داده اند که بروید جلو سفارت آمریکا و از آنها کمک بخواهید. این احمقها هم به فکر ماهیگیری از آب گل آلود افتاده اند؛ تا اهرم فشار و جبههٔ جدیدی باز کنند ولی نمیخواهند بفهمند که صنعت نفت عراق با تولید ۴ میلیون بشکه نفت در روز بزرگترین اهرم فشاری است که عربستان میتواند از آن استفاده کند؛ لذا آمریکاییها و اروپاییها فعلاً تا اطلاع ثانوی آچمز هستند تا بعداً ببینند که چه خاکی بر سرشان بریزند. البته چین هم آچمز شده است و شاید نخستین کشوری باشد که به روی عربستان سعودی لبخند بزند و از معادلهٔ سوریه صرف نظر کند.




امیدوارم که خوانندگان با «سرمایه های سیاسی» سلطنت طلبان و «جُم بوری خواهان» آشنا شده باشند.

گژدم


۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

آیا دولت اوباما خواهد توانست در برابر فشارهای فزاینده تسلیم نشود؟

در حالی که ایران سرگرم مراسم ختنه سوران حسن روحانی است و اعضای طویلهٔ شورای اسلامی در حال اندازه گیری میلیمتری طول و عرض فتنه هستند و فکر میکنند که کار تمام شده است و حسن روحانی قاپ اروپاییها و آمریکا یی ها را دزدیده است و  طاقچه بالا گذاشتن و عشوه خرکی  وزارت امور خارجه در رابطه با سطح روابط با دولت فخیمهٔ انگلیس؛ چنان مسخره هستند که تنها نیاز به چیزی بیشتر از حماقت دارد تا باور شود. گویی که تمامی این شامورتی بازیها برای  اظهار نزدیکی به اروپا و آمریکا نبوده است. سران رژیم اسلامی هر قدر هم احمق باشند میدانند که سناریوی محمد خاتمی قابل تکرار نیست و تاریخ مصرف گفتگوی تمدنها ۸ سال پیش به اتمام رسیده است. اکنون رهبر فرزانه و اکبر بهرمانی و نوچهٔ مشترکشان حسن روحانی دلشان به چند تن از نمایندگان و سناتورهای احمق آمریکایی خوش است که ظاهراً از انتخاب حسن روحانی دلشان غش رفته است. البته در حماقت برخی از این سناتورها و نمایندگان کنگره نباید شک کرد؛ زیرا برخی از آنها آنقدر نفهم هستند که هنوز هم که هنوز است نمیتوانند نام ایران را درست تلفظ کنند.
سیاست خارجی دولت آقای اوباما با ضربه ای غیر منتظره که در مصر به عنوان پرجمعیت ترین کشور مسلمان نشین و یکی از قطبهای سیاسی جهان عرب بر آن وارد شد و باعث تقویت موضع عربستان سعودی گردید و همچنین با بروی کار آمدن دولت نواز شریف در پاکستان (با سابقهٔ سالها پناهندگی در عربستان)؛ دولت اوباما ناچار به معامله با عربستان سعودی که اینک در برخی مسائل استراتژیک منطقه ای با اسرائیل مشترک المنافع شده است خواهد گردید و  همچنین فشارهایی که از طرف ترکیه و اردن به خاطر تحمل عوارض جانبی نبردهای سوریه بر دولت آقای اوباما وارد می آید به ناچار به شکلی از اشکال به برنامهٔ دخالت خارجی در نبردهای سوریه کشانده خواهد شد.
گزارش وبسایت اطلاعاتی-امنیتی استرتفور در رابطه با قاچاق تسلیحات از طرف سوریها و فلسطینیها از طریق اردن به کرانهٔ باختری رود اردن میتواند برای اسرائیل و آمریکا نگران کننده باشد و همزمان با انتشار گزارش «استرتفور»؛ تحلیل اخیر وبسایت اطلاعاتی-امنیتی اسرائیلی (دبکا فایل) که در پی انتشار خبر مذاکرات موازی آقای مارتین دمپسی در تل آویو و اردن و مطرح نمودن این احتمال که آقای اوباما شاید بالاخره به کمپ موافقان دخالت نظامی در سوریه بپیوندد؛ خبرهای خوشی برای رهبر فرزانه و اعضای طویلهٔ شورای اسلامی نخواهد بود.
از سوی دیگر شاهزاده بندر که با پیشنهاد ۲۰ میلیارد دلار محمولهٔ «هویج» به روسیه رفته بود دست از پا درازتر برگشت. شاهزاده بندر باید بداند که آقایان پوتین و لاوروف به تنها چیزی که شباهت ندارند «خرگوش» است و زبان چماق را بهتر میفهمند؛ زیرا جانشینان صدها سال حاکمیت چماق هستند (پاسخ روسی و رولت روسی شهرت بین المللی دارند). لذا عربستان سعودی مجبور شد تا از «چماق نفت» استفاده نماید و ۴۰۰ هزار بشکه بر تولید روزانهٔ نفت خود افزود که نه تنها ضربه ای به روسها به شمار میرود؛ بلکه نشانگر نیاز مالی عربستان سعودی برای تامین هزینه های طرحهای استراتژیک منطقه ای اش در خاورمیانه و پاکستان و افغانستان و آسیای میانه دارد.
لغو دیدار آقای اوباما با آقای پوتین و «شاگرد تنبل آخر کلاس نشین» خواندن ایشان نیز نشان از شل و ول شدن تلاشهای دیپلماتیک مشترک روسیه-آمریکا در رابطه با مذاکرات موسوم به «ژنو ۲» دارد.
رهبر فرزانه که با پذیرفتن نظرات آیةالله پوتین نیروهای عراقی و لبنانی اش را برای دست بالا داشتن در «ژنو۲» هزینه نمود؛ اکنون  باید از فتوای آیةالله پوتین دلسرد شده باشد ولی کار از کار گذشته است و نیروهایش به میدان فرستاده شده اند و کاری نمیتوان کرد.
سیاست «چماق» عربستان سعودی در عراق باعث شد که آقای اوباما یک جیغ ۱۰ میلیون دلاری بکشد؛ اما آقای اوباما باید بداند که جیغ کشیدنهای میلیون دلاری در مشاجرهٔ صدها تریلیارد دلاری خاورمیانه مانند هزینهٔ یک بسته آدامس است و شاید هم بسیار کمتر و به جای جیغ کشیدن بهتر است که از صندلی آخر کلاس بلند شده و در صف اول بنشیند.
ظاهراً چنین به نظر میرسد که آقای اوباما تصویر خودش را در آینه با آقای پوتین اشتباه گرفته باشد؛ ولی فشارها به او نشان خواهند داد که زمین خیلی سفت است و نمیتوان همینطوری به شیوهٔ رهبر فرزانه و محمود احمدی نژاد همه جا شاشید.

کژدم بی تربیت

۱۳۹۲ مرداد ۲۰, یکشنبه

حجّاریان.... آفتابه... و هیکل «جنبش رای من کو»؟

حتماً سخنان حجاریان یکی از بنیانگذاران وزارت اطلاعات و دفتر نخست وزیری ( نخستین سازمان اطلاعاتی دولت) و یکی از پیشگامان اصلاحات را خوانده اید (اینجا) و ( اینجا).  سخنان ایشان تکرار سخنان یکی دیگر از سران اصلاح طلبان است که در مصاحبه با رادیو آلمان (DW) گفته بود که گونی های سیب زمینی و تقسیم پول تاثیر تعیین کننده ای در انتخابات سال ۸۸ داشته اند که من در همان زمان به این نتیجه گیری رسیدم که اصلاح طلبان در رابطه با مسئلهٔ تقلب گسترده و اینکه موسوی پیروز انتخابات بوده است دروغ میگویند و این مسئله را در همان زمان در یکی از نوشته ها مطرح نمودم که در آرشیو وبلاگ موجود است. در این اواخر نیز باند احمدی نژاد مسئلهٔ تعداد واقعی رای  او (حدود ۱۴ میلیون) و اینکه ۸ میلیون رای اضافه را به نام او خوانده بودند را به عنوان افشاگری بر علیه دوستان قدیمی شان مطرح نمودند. اما دوباره گویی این مسئله از طرف حجاریان چند سناریوی احتمالی را به ذهن می آورد:

۱- اصلاح طلبان به مردم دروغ گفته اند

این احتمال که اصلاح طلبان (باندهای رانده شده از حاشیهٔ سفرهٔ غارت) برای بازگشت به دور سفره و به تعبیر خودشان «کشتی انقلاب» میدانسته اند که احمدی نژاد با اختلافی حدود یک میلیون نفر برندهٔ انتخابات بوده است ولی برای فشار به حاکمیت باند خامنه ای و اطلاعاتی- امنیتی- نظامیها به دروغ متوصل شده و حتی موسوی را هم فریب داده اند و به او گفته اند که تو پیروز شده ای ولی میخواهند رای ها را به نام احمدی نژاد بخوانند.

۲- به موسوی دروغ گفته شده است

این نیز یک احتمال است که نفوذیهای باند خامنه ای به دروغ به موسوی گفته اند که او برنده شده است و باید فوری خودش را برنده اعلام کند تا رای ها را به نام احمدی نژاد نخوانند؛ تا به این طریق بعد از انتخابات موسوی به عنوان دروغگو معرفی شده و سکهٔ یک پول شود. این مسئله به خاطر خیزش میلیونی مردم به بهانهٔ رای من کو؟ ضربهٔ بزرگی را بر پیکر رژیم وارد آورد که زخمهای آن التیام نخواهد یافت.

۳- حجاریان به فراخوان رهبر فرزانه لبیک گفته است

تمامی سخنان حجاریان مملو از نوعی عذرخواهی از رهبر فرزانه (عزّ و جل) و فراخوان مردم به صبر و انتظار است و اینکه حسن روحانی نمیتواند معجزه کند و باید سالیان سال صبر کرد تا شاید آمریکا و اروپا رژیم اسلامی را ببخشند و تحریمها را لغو کنند. این گفتار نیز فوتوکوپی سخنان خاتمی شیاد هستند که به عنوان کارچاق کن خامنه ای و رفسنجانی وارد معرکهٔ انتخابات شد و اینبار رایها به نفع روحانی تقسیم گردید و سهم خاتمی هم همانی شد که زنهای صیغه ای یک ساعته نصیبشان میشود و اکنون نیز دمش را روی کولش گذاشته و به سوراخی خزیده است تا عدهّ اش تمام شود و دوباره صیغهٔ کس دیگری بشود (خلایق هرچه لایق). مصاحبهٔ حجاریان و سخنان او مملو از وحشتی است که سرتا پای رژیم را گرفته است. همان وحشتی که رهبر فرزانه در نماز عید فطر به عنوان خبرهای بد از آنها یاد کرد و اگر مخمصهٔ اقتصادی کنونی را نیز بر آن وحشتها اضافه کنیم؛ نا امیدی و ترس و وحشت  تمامیت حاکمیت از سرنگونی رژیم را به راحتی میتوان دید و این موقعیتی است که نیروهای دموکراسی خواه نباید از دست بدهند. رژیم صنف انگلی آخوندی اکنون به صورتی جدی احساس ناتوانی میکند. این ناتوانی از دید کشورهای بیگانه به دور نیست و باید از طرف نیروهای آزادیخواه نیز به دور نماند.

کژدم

۱۳۹۲ مرداد ۱۹, شنبه

نگاهی به ماجرای ادوارد اسنودن

شاید حدود ۳ دهه از بر سر زبانها افتادن جملهٔ «قرن بیست و یکم؛ عصر اطلاعات و فناوری» که زینت بخش مقاله ها و خبرهای فراوانی در موسسات سخن پراکنی و مجلات و روزنامه و وبسایت های علمی و حتی اطلاعاتی-امنیتی است می گذرد. در نگاه اول چنین به نظر میرسد که این جمله به رشد علوم طبیعی؛اجتماعی؛اقتصادی؛سیاسی و انقلاب انتشار حجم وسیع و باورنکردنی اطلاعات از طریق اینترنت.... توجه دارد. اما در لایه های زیرین؛ این جمله به مسائلی  بسیار مهم تر اشاره دارد.
گرد آوری؛ دسته بندی؛ تولید و انتشار اطلاعات شاید برای برخی تنها جنبهٔ کنجکاوانه؛ ماجراجویانه و یا حتی سرگرمی داشته باشد؛ اما برای برخی دیگر امری در جهت «کاربردی» نمودن آنهاست.
از یک زاویه میتوان دنیای کنونی را نتیجهٔ تلاشهای ماجراجویانه؛ کنجکاوانه؛ سرگرمیهای علمی و فنی برای گردآوری و تولید اطلاعات و تلاش برای کاربردی نمودن آنها دانست. شاید بتوان گفت که نخستین تلاشها برای مطالعهٔ «اطلاعات» به عنوان یک موضوع علمی و فنی در دستگاههای سیاسی و نظامی مورد توجه قرار گرفته و اکنون با توسعهٔ علوم و فنون «مطالعه در بارهٔ اطلاعات» به صورت یکی از مهمترین رشته های علوم اجتماعی و سیاسی در آمده است. در این نوشته به خاطر گستردگی موضوع تنها بر روی جنبه های اجتماعی و سیاسی این مسئله تمرکز شده است.
داستان به همین سادگی از خانه ها آغاز میشود که والدین به خاطر نگرانیهای از آیندهٔ فرزندان خود؛ به جمع آوری اطلاعات در بارهٔ آنها میپردازند و این را «حق خود» میدانند و فرزندان خویش را به خاطر نداشتن تجربهٔ کافی شایستهٔ تصمیم گیری نمیدانند و متقابلاً فرزندان نیز از دخالت والدین و شکسته شدن حریم خصوصی خودشان از این امر گلایه دارند و بدین ترتیب نوعی «جنگ اطلاعاتی» میان فرزندان و والدین در میگیرد. هرچند که آنها با مفاهیمی همچون «حفاظت اطلاعات» و«تولید اطلاعات نادرست» و «کاربردی کردن اطلاعات گرد آوری شده» (مانند تنبیه و تهدید و یا تشویق) آشنایی نداشته باشند؛ اما به شیوه هایی ناشیانه همهٔ این کارها را انجام میدهند و بعدها نیز به عنوان «خاطرات زندگی» در مجالس و یا صحبت با فرزندان خویش نقل میکنند.
حال اگر این روند را به رو در رویی قدرتهای بزرگ با ۷ میلیارد انسان؛ سرزمینهایی که در آن زندگی میکنند؛ منابع کانی و اقتصادی؛ سازمانیافتگی فرهنگی؛  سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنها  گسترش دهیم تنها به «عظمت» آن اشراف پیدا میکنیم و «پیچیدگیهای هنر اداره کردن آن» مسئله ای دیگر است.
در تمامی جوامع انسانی؛ افراد بخش وسیعی از «فردانیّت» خود را در معامله با زندگی اجتماعی از دست میدهند و این امر حتی در یک ازدواج ساده نیز به شدت به چشم میخورد. فردی که ازدواج میکند دیگر به عنوان «فرد» تعریف نمیشود و حتی تصور زندگی فردی برای چنین انسانی در حد یک رویای دست نیافتنی است و اگر بخواهد «فردانیت» خود را دوباره زنده کند با القابی مانند «پدر و یا مادر بد»؛ «خیانت» روبرو خواهد شد و در جامعه اینگونه القاب با توجه به کیفیت «اعمال فردگرایانه» و نوع آسیبی که به قراردادهای اجتماعی وارد میکنند از تنوع بسیار بالاتری برخوردار هستند. به مفهومی دیگر؛ فردی که به زندگی اجتماعی گردن مینهد دیگر از «حریم خصوصی» واقعی برخوردار نیست و این حریم میتواند با قوانین و تبصره ها و تفسیرهای قانونی متعدد دستخوش تغییرات زیادی شود و هرچند که عملاً جامعه یک موجودیت قراردادی است و «فرد» یک واقعیت طبیعی است؛ اما «فردانیت» به شکل «افسانه» در می آید.
آقای «ادوارد اسنودن» با تواناییهایی که داشت در یکی از مهمترین مراکز «ادارهٔ اطلاعات» (Information & Intelligence Management )  مشغول بکار بود. ایشان میدانستند که کارشان چیست و دلایل کارهایی که در این سازمان انجام داده میشوند نیز چه ها هستند؟ شاید بعضی ها فکر کنند که آقای اسنودن یک فرد آرمانگرا بوده است و میخواست به کشورش خدمت کند ولی در روند انجام وظایف خود دچار شک و تردید شده است که کارهایی که او انجام میدهد در جهت ویرانی آرمانهای اوست. اما من میگویم که آقای اسنودن دقیقاً و بهتر از همهٔ ما میدانست که این کارها؛ به عنوان کارهای روزانهٔ تمامی سازمانهای مشابه در کشورهای مختلف به شمار می آیند که «ضرورتهای تعریف شده ای» دارند. زمانی که ایشان از هنگ کنگ سر در می آورد و توسط حمایت چینیها به مقصد نهایی خود یعنی روسیه میرسد؛ کشوری که نه تنها دست کمی از آمریکا و اروپا و چین ندارد؛ بلکه به اشکالی بسیار وحشیانه تر همان کارها را انجام میدهد؛ لذا دادن لقب «قهرمان» به چنین شخصی به دور از واقعیت و بسیار مسخره است. کاری که آقای اسنودن انجام داده است؛ باید بسیار گسترده تر و مهم تر از آن چیزی باشد که در منابع خبری از آن به عنوان «افشای شنود وسیع مردم آمریکا توسط NSA » نامیده شد. به نظر من سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اروپا به صورت عمدی خواستند تا مسئله را در همین حدی که آقای اسنودن مطرح نموده است حفظ کنند (از منظر حفاظت اطلاعات) و سوراخ بزرگ اطلاعاتی بوجود آمده و اطلاعات فروخته شده را ساماندهی و بخیه کاری نمایند (کنترل بحران). سناریوی بازیهای بعدی مانند تقاضای پناهندگی از ۲۱ کشور و قرنطینه شدن در فرودگاه مسکو توسط سازمان اطلاعات فدرال روسیه نوشته شده بود و ادعاهای بعدی آلمانی ها و انگستان و فرانسه در رابطه با جاسوسی آمریکا از کشورهای دوست و هم پیمان نیز به همان اندازهٔ قهرمان شدن آقای اسنودن مسخره است. زیرا این کشورها نیز با دیدی حرفه ای میدانند که خودشان هم همین کار را میکنند و تمامی حکومتها در حد تواناییهای خود به همین کارها مشغول هستند و این امری طبیعی و تعریف شده و پذیرفته شده است. پرسش دیگر در مورد آقای اسنودن این است که آیا ایشان یک «مامور دوجانبه» بوده است که پیش از دستگیر شدن موفق به فرار شده است؟
مردم آمریکا دیر زمانی است  میدانند که توسط سازمانهای اطلاعاتی؛ تجاری؛ تولیدی؛ موسسات علمی شنود و تعقیب میشوند و  این مسئله را نیز تا حدودی طبیعی می انگارند. یک آمریکایی و یا اروپایی میداند که دریافت پیشنهاد وام از طرف یک موسسهٔ مالی بر اساس یک تصادف و یا خوش شانسی او نیست؛ بلکه به این خاطر است که تاریخچهٔ اعتباری او توسط بانکها و موسسات مالی به یکدیگر فروخته میشوند و پیشنهاد پرداخت وام نتیجهٔ اینگونه معاملات «اطلاعات فردی» اوست. ماجرای شنود تقریباً همگانی مردم توسط سازمانهای اطلاعاتی  حتی در فیلمهای شبه سیاسی-جاسوسی هالیوودی نیز مطرح بوده اند و چیزی نیست که مردم آمریکا را به تعجب واداشته باشد و آنچه که دولت کنونی آمریکا انجام میدهد استفاده از موقعیت پیش آمده برای قانع کردن مردم به ضرورت این روند است و تعطیلی سفارتخانه ها نیز (احتمالاً) میتواند بخشی از این سنایو برای قانع کردن مردم باشد. مطمئن هستم که آمریکاییها از ماجرای اسنودن فیلمهای سینمایی و ویدیویی خواهند ساخت و میلیاردها دلار درآمد خواهند داشت.

کژدم 


۱۳۹۲ مرداد ۱۸, جمعه

دریوزگی آشکار خامنه ای (جلّ جلاله) و نشانه های آشکار رسیدن به آخر خط

سخنرانی اخیر رهبر فرزانه و امام حاضر مسلمین جهان حضرت باریتعالی خامنه ای (عزّ و جلّ) و دریوزگی آشکار آن حضرت خداوندی به درگاه بندگان بی مقداری که از نظر ایشان سخنانشان برای رفع «شکافهای اجتماعی ساختهٔ تشیع صفوی» در جامعه تاثیر گذار است (رفسنجانی موسوم به رهبر عملیاتی قتلهای زنجیره ای و خاتمی شیاد معروف به «سر پوش گذار» بر نامهای دستور دهندگان قتلهای زنجیره ای و نجات دهندهٔ آنان از دادگاه میکونوس) و همچنین اشارهٔ آن حضرت به خبرهای نگران کنندهٔ عراق و سوریه و مصر و مذاکرات صلح اسرائیل و فلسطین اعترافی آشکار به عمر کوتاه «آخرین ولی فقیه زمان» دارد.
دریوزگیهای آشکار خامنه ای (عزّ و جلّ) بیانگر نقطهٔ عطف کلیدی است که در روند «شکست استراتژیک» رژیم اسلام ننگین در شُرُف وقوع است. اشاره به عراق و حامیان مرتجع از «تروریسم» ادعایی در عراق؛ نشانه رودر رویی و جنگ تمام عیار «تشیع و تسنن» در عراق و سوریه و فروپاشی قریب الوقوع «دژهلال شیعی» است. حضرت رهبر فرزانه بوی رهبری جدید «بهار عربی» را به خوبی استشمام فرموده اند و نیک میدانند که اینبار بازی نه در یک اتاق در بسته؛ و با جاری کردن «صیغهٔ محرمیت جلیلی-اشتون»  بلکه در زمین داغ و خونین سوریه و عراق و لبنان میان جانوران درندهٔ سلفی جهادی و حیوانات درندهٔ شیعهٔ مشابه آنها ادامه خواهد یافت و این آغاز جنگی است که در ادامهٔ آن شاهد درگیری مستقیم و زبونانهٔ سرداران رشید و به شدت ترسیدهٔ اسلام خواهیم بود. به همین دلیل است که رهبر فرزانه برای «سربازگیری عمومی» ناله و استغاثه سرداده است و انتخاب مهندسی شدهٔ حسن روحانی هم گویا دردی را دوا نکرده است.
۵۰ زندانی سیاسی نامدار قلابی (نمیدانم چرا به سرنوشت زندانیان غیر نامدار دههٔ ۶۰ گرفتار نشده اند؟)؛ که انتشار بیانیه هایشان بسیار پر تیراژتر از بیانیه های رئیس جمهور آمریکا و رهبر اتحادیهٔ اروپا انجام میگیرد نیز به نیابت از طرف حضرت رهبر فرزانه کاسهٔ دریوزگی به دست گرفته اند و درخواست رفع تحریم سرداده اند؛ همان تحریمهایی که در سال ۸۸ خودشان به اروپا و آمریکا پیشنهاد میدادند!!!!! مگر اینگونه نبود؟ مگر یوتیوب بازی برای جلب حمایت مادی و معنوی غرب از جنبش اصلاحات «سبز مذهبی» و به کلامی دیگر «ادامهٔ بقاء رژیم اسلامی به شکلی دیگر» (بازگشت به دوران خمینی) نبود؟ مگر تحریم نمیخواستید؟ مگر نمیگفتید که اگر بنزین تحریم شود کار رژیم تمام است؟ حال چه شده است که به قول تبریزیها: مثل ماده سگ ترسیده عقب عقب شاش میکنید و دم هایتان را لای پاهایتان فرو کرده اید؟ این سرداران پیرو «ابیل فض» به کدام سوراخی خزیده اند؟
اکنون شاید جمجمهٔ زخیم آنهایی که به دنبال موسوی و کروبی و فرمانده قتلهای زنجیره ای و کشتارهای دههٔ ۶۰ راه افتاده بودند؛ تَرَک بردارد و به احتمال بسیار ضعیف بفهمند که عمله و اکرهٔ چه جانورانی بوده اند؟ ( اینجا ).
هم خامنه ای و هم سبزهای مذهبی میدانند که ورود عربستان سعودی؛ در کنار مصر و اسرائیل و اخیراً پابوسی امیر جوان قطر در بارگاه سلطان عربستان با غوغاهای خبری «نشست مهم جلیلی و اشتون».... «البرادعی چنین گفت....»...« رهبر فرزانه چنان نالید...» زمین تا آسمان فرق دارد.

توتو نه کَی زور تونه

کژدم

۱۳۹۲ مرداد ۱۶, چهارشنبه

دو دوزه بازیهای آمریکا و اروپا و پنبه شدن نخها

آمریکاییها و انحادیهٔ اروپا در بازی با برگ «اخوان المسلمین» و حقنه کردن آن به بهانهٔ «اسلام معتدل» به خاورمیانه قافیه را باخته اند و اکنون درهای جهنم «سلفی-جهادیها» بار دیگر به روی آنها گشوده شده است. هنوز غربیها از رو نرفته اند و میخواهند که اخوان المسلمین را با چهره ای مظلوم و مبارز و مقاوم و با آبرو تر از پیش در مصر به قدرت برسانند. تمامی مردان جمهوریخواه و دموکرات و سیاستمداران اروپایی به صورت گلّه ای به مصر میروند و دست از پا درازتر بر میگردند.
 حرکتی که بعد از دورهٔ اول ریاست جمهوری جورج بوش با مطرح شدن خانم «کوندالیزا رایس» آغاز شد؛ یک تصمیم حزبی نبود و آقای باراک اوباما همان کوندالیزا رایس است؛ تنها با دو تفاوت: نخست اینکه آقای اوباما «مذکر» است و دوم اینکه وزیر امور خارجه نیست؛ بلکه همان استراتژی را در مقام ریاست جمهوری به پیش میبرد (بارها در مقالات سالها و ماه های اخیر به این مطلب اشاره داشته ام). اکنون پرده ها کنار رفته اند و مشخص شده است که کبوترها و بازها به یک اندازه عاشق حسن البنّا و «اخوان المسلمین» هستند و ترکیب نمایندگان و دولتمردان آمریکایی و اروپایی که فریاد «وا اسلاما» و «وا اخوانا» سر میدهند نشان میدهند که در کنار خرده اختلافها؛ همگی در این مورد «یک کاسه» هستند.
وزیر اطلاعات عربستان سعودی با طراحی و حمایت از کودتای نظامی در مصر؛ آرامش را از دیدگان آمریکا و اروپا ربود و در دو هفتهٔ اخیر؛ با ۳ مورد حمله به زندانهایی که به طور عمده عناصر «سلفی- جهادی» در آنها زندانی بودند و رها شدن این جانوران درنده از قفس؛ سیلی محکم دیگری را بر چهرهٔ اروپا و آمریکا نواخت. آنگونه که به نظر می آید؛ وزیر اطلاعات عربستان بیشتر از محمود احمدی نژاد مسافرت میکند ولی با این تفاوت که «دهن دریدگی» نمیکند و بسیار ساکت و آرام کارهایش را انجام میدهد. نه اسرائیل را نابود میکند و نه تاریخ را انکار میکند و نه وعده های «خرواری» میدهد. فتح یکی از پایگاههای نیروی هوایی ارتش رژیم اسد در شمال غربی سوریه (نزدیک حلب)؛ در حالی که رژیم اسد و حزب الله لبنان و رهبر فرزانه فتح القصیر و بازپس گیری بخشهایی از «حمص» را جشن گرفته اند و حرکت به سوی تسخیر زادگاه خاندان اسد و همچنین لاذقیه؛ بیش از آنکه یک تاکتیک عربی به حساب آید؛ یاد آور استراتژی اسرائیل در جنگ ۶ روزه است که نیروهای سوریه در حال نزدیک شدن به تل آویو و تسخیر آن بودند و ناگهان دیدند که نیروهای اسرائیلی در ۱۵ کیلومتری دمشق هستند و نیرویی برای جلوگیری از پیشروی آنها نیز وجود ندارد و به همین دلیل دستور عقب نشینی خفت بار ارتش سوریه توسط حافظ اسد صادر شد و ارتش سوریه هرگز از آن حقارت وخفت و خواری بیرون نیامده است. 
هشدار اخیر نیروهای امنیتی آمریکا در رابطه با خطر فوری حملهٔ القاعده به منافع آمریکا و بستن سفارتخانه های آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و کانادا و تمدید آن نشان میدهد که عربستان سعودی توانسته است به خوبی از چماق القاعده استفاده نماید. برخی از ادعاهای مقامهای امنیتی و افراد بی نام و نشان آمریکایی در رابطه با علت اعلام خطر فوری در حد مزخرفات احمدی نژاد هستند. از جمله اینکه جراحان القاعده موفق شده اند که بمبهای پلاستیکی و ماشهٔ انفجاری پلاستیکی را از طریق جراحی در بدن نیروهای جهادی کار بگذارند که قابل ردگیری نیستند. گویی که این افراد از روی تخت جراحی بلند شده و فوری بلیط هواپیما میخرند و پس از سوار شدن آنرا در هوا منفجر میکنند!!!!!! (به تعداد جراحان و بیمارستانهای مجهز وزیرستان پاکستان اشاره ای نشده است).
اکنون سیل نیروهای سلفی جهادی به سوی حلب در حال حرکت است و نبرد حلب رو در رویی غیر مستقیم رژیم شیعی حاکم بر ایران و عربستان سعودی و اقمارش خواهد بود.
آمریکا و اروپا مشکل بزرگ دیگری نیز دارند که برای گشودن گره این مشکل مجبور شده اند تا دست به دامن نواز شریف بشوند و مسیر عقب نشینی نیروهای آمریکایی و اروپایی از افغانستان را «امن» سازند و نه تنها در این را میلیاردها دلار هزینه خواهند نمود؛ بلکه باید به حاکمیت پاکستان رشوه های استراتژیک نیز بدهند. اما مسئله این است که در پاکستان و افغانستان؛ تمامی قلاده ها در دست اطلاعات ارتش پاکستان نیست و عربستان سعودی نیز بازیگر بزرگی در افغانستان و پاکستان به شمار می آید و اگر نواز شریف هم ببخشد؛ شاهزاده بندر نخواهد بخشید.
آقای «عمر موسی» در آخرین مصاحبهٔ خود جملاتی را عنوان کرده است که گرچه از دهان او بیرون آمده اند؛ اما در واقع گویندهٔ اصلی آن عربستان سعودی است:
عمر موسی: حل مسئلهٔ سوریه در گرو نشست ژنو ۲ و گفتگوهای آمریکا و روسیه نیست و باید از طریق شورای امنیت سازمان ملل حل شود. محمد مرسی هرگز به قدرت باز نخواهد گشت.
بخشی از چشمکهای دروغین آمریکا و اروپا به حسن روحانی را میتوان به عنوان پاسخ به حرکات اخیرعربستان سعودی و اقمارش به حساب آورد. اما قضیهٔ این چشمکها به آن سادگی نیز نیست که در منابع خبری اروپایی و آمریکایی ساده سازی میشوند و شاهزاده بندر نیز به عنوان کسی که نه تنها به مدت ۲۰ سال سفیر عربستان سعودی در آمریکا بوده است؛ بلکه در تمامی ماجراهای روابط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا با این جانوران (سلفی-جهادیها) و شیوه های کارآمریکاییهاا نیز آشنایی دارد.
نتیجه اینکه: اگر عربستان سعودی و اسرائیل بتوانند ماجرای سوریه را آنگونه که میخواهند حل کنند؛ ابتکار عمل پروژهٔ «خاورمیانهٔ بزرگ» از دستهای غرب خارج خواهد شد.

کژدم

۱۳۹۲ مرداد ۱۳, یکشنبه

چرا آخوندهای شیعه از بهائیت نفرت دارند؟ (بخش دوم)

سیستم رهبری در «آیین بیانی»

حروف حی (حیّ)

از نظر آیین بیانی هر واحد «یک» نیست بلکه از ۱۹ جزء تشکیل میشود که بر اساس تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم تبیین شده است و بسم الله الرحمن الرحیم در آیین بیانی؛ هم آغاز است و هم انجام و آغاز و انجام نیز به خاطر لامتناهی بودن به «ازل» و «ابد» تعبیر میشود. تمامی محاسبات مانند تقویم و حلقه های تشکیلاتی بر اساس عدد ۱۹ قرار گرفته اند. سال بیانی دارای ۱۹ ماه است که در مقایسه با سال خورشیدی در سالهای معمولی ۵ روز کمتر دارد و در سالهای کبیسه ۶ روز کمتر است. اما آیین بیانی سال خورشیدی را به رسمیت میشناسد و ۵ روز باقی مانده را بر اساس «حروف ابجد» به حرف «ه» (ها) تعبیر نموده و ۵ روز باقیمانده را در پیش از آغاز ماه نوزدهم قرار داده و به آن «ایام ها» اطلاق میکردند (بهائیان نیز چنین میکنند) و در این پنج روز که پیش از آغاز ماه آخر است که به «شهرالصیام» (ماه روزه) معروف است اهل بیان بایستی به اطعام فقرا میپرداختند. همچنین این پنج روز بر اساس حروف ابجد مترادف «باب» نیز میباشد که مجموع عددی حروف آن ۵ است. سمبل اهل بیان ستارهٔ پنج پر است که به آن «هیکل» اطلاق میشود و به صورت انسانی راست قامت و کشیده ترسیم میشود و مفهوم آن انسان است و پنج پر بودن آن نیز اشاره به «باب» دارد. در آیین بیان اندیشهٔ عرفانی «وحدت وجودی» جایگاه خاصی دارد و «هیکل» یعنی انسان «سرّ اکبر» است.





نخستین واحد حلقهٔ اهل بیان را سید علی محمد شیرازی تشکیل داد که متشکل از ۱۸ نفر و سید علی محمد شیرازی بود که در مجموع ۱۹ نفر بودند. آن ۱۸ نفر نخستین را حروف «حی» نامیدند که بر اساس حروف ابجد عدد ۱۸ را تشکیل میدهد و با احتساب شخص سید علی محمد شیرازی اولین حلقهٔ ۱۹ نفره تشکیل میگردد. طاهره قرة العین یکی از مشهورترین اعضای «حروف حی» است. از سوی دیگر «حی» در زبان عربی به مفهوم «زنده» است و اشاره به داستانی از انجیل دارد که بر اساس آن داستان؛ روزی عیسی ناصری برای شکار «حواریون» بیرون آمده بود و به شخصی برخورد میکند که در همان گفتگوی نخستین به او ایمان می آورد و عیسی از او میخواهد که به دنبال او راه بیفتد. اما آن شخص میگوید که پدرش درگذشته است و باید نخست جنازهٔ او را تشییع و به خاک بسپارد و سپس همراه او خواهد رفت و عیسی در جواب میگوید: « بگذار مردگان را مردگان  دفن کنند» که منظور عیسی این بود که تو با ایمان آوردن به راه من؛ دیگر «زنده» شده ای و ناباوران مانند «مردگان» هستند. لذا مفهوم دیگر «حروف حی» آنانی هستند که نخستین کسانی بودند که به راه سید علی محمد شیرازی ایمان آوردند و با آیین جدید زنده شدند و از نظر اهل بیان زنده شدن مردگان در قیامت که پس از ظهور مهدی موعود (هدایت کننده) بوقوع خواهد پیوست همین است. آنانی که به آیین جدید میگروند زندگی نوینی را نوید میدهند و جهان پر از شور و شوق بنا نهادن دنیایی جدید میشود. بنا نهادن دنیای جدید با نفی دنیای پیشین آغاز میشود و از نظر اهل بیان به مفهوم «منسوخ شدن آیین فرقان» با تمامی مفاهیم و احادیت و تفاسیر و احکام آن است. از همین روی سید علی محمد شیرازی حکم به سوزاندن تمامی کتب اسلامی داد. قبلهٔ اهل بیان پس از ظهور سید علی محمد شیرازی تغییر یافت و دیگر به سوی کعبه نماز نخواندند و سید علی محمد شیرازی (نقطهٔ اولی) قبلهٔ آنان شد و هر جایی که ایشان مستقر میشدند و یا در مسیری در حرکت بودند ؛ اهل بیان به سوی او نماز میخواندند و اکنون نیز بهائیان به سوی مقبرهٔ باب که از نظر آنان در«حیفا» (اسرائیل) است نماز میخوانند.
در اینجا میخواهم به خوانندگان گرامی یاد آوری کنم که در این سلسله نوشتار؛ از موضع شخصی خودم که «عدم اعتقاد به فرستادگان خداست» به این مسئله نپرداخته ام و خواسته ام و تلاشم بر این است که «آیین بیانی» را در بستر واقعی خودش که ریشه در اسلام و ادیان سامی دارد مورد بررسی قرار دهم و گرنه مانند زنده یاد کسروی و دیگرانی که از موضعی شخصی با این آیین برخورد نموده اند دچار خلط مبحث خواهم شد. زیرا در این نوشتار قصد من رد «آیین بیانی» و «آیین بهایی» نیست بلکه تشریح آنها در همان بستری است که بوجود آمده اند و نمیخواهم مانند زنده یاد کسروی بگویم که اگر «باب» اینکار را میکرد بهتر میشد و اگر آن کار را نمیکرد چنین و چنان میشد و از نظر من چنین نظراتی در رابطه با اتفاقاتی که در گذشته افتاده اند نه تنها به توضیح آن کمکی نمیکند؛ بلکه به نوعی از «دستور به تاریخ» شباهت دارد که بی اثر بوده و تنها موجب اتلاف وقت و خلط مبحث میگردد. آنچه که مسلم است «آیین بیانی» و «آیین بهایی» ریشه در اسلام و مسیحیت و آیین یهود دارند. اما آنچه که در آیین بیانی میتوان آنرا یک نقطهٔ تحول نامید که هیچ سنخیتی با آیین های گذشتهٔ سامی ندارد این مسئله است که این دو آیین به اندیشهٔ «آخرین پیامبر» اعتقادی ندارند. سید علی محمد شیرازی در این باره چنین میگوید:
« هیچ ظهوری آخرین نیست؛ بلکه فقط میزانی از حقیقت را بیان می‌کند که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده باشد.»
با توجه به این گفتهٔ «نقطهٔ اولی»؛ چنین بر می آید که «هیکل» آفرینندهٔ «دین» است و هیچ کلامی کلام آخر نیست و هیچکس نیز فرستادهٔ خدا نیست و هیچ کلامی نیز کلام خدا نیست بلکه «کلمهٔ انسان» (هیکل) و نتیجهٔ «شهود و اشراق» است. از دید من در آیین بیانی دو مبحث «اشراق و شهود» و «اندیشهٔ وحدت وجودی» نقشی کلیدی دارند که در بخشهای دیگر با آن آشنا خواهیم شد.
حلقه های ۱۹ نفرهٔ «اهل بیان» و استقلال نظر «حروف حی» نشان میدهد که آیین بیانی در پی ساختن آیینی مانند آیینهای گذشته نبوده و در فکر تولید دستگاه جدیدی از روحانیون مدعی داشتن «حق فقاهت» نیست و هیچ دستوری برای ساختن «مساجد بابی» داده نشده است و بسیار از این دستگاه فریب و نیرنگی که با ساختن معابد یهود و فرقهٔ روحانیون یهود آغاز و با کلیساها و روحانیت مسیحی و سپس تولید مسجد و تکیه و حسینیه توسط مسلمانان و ظهور فقها و آخوندهای گوناگون با تعابیر و تفاسیر متعدد برای تحمیق و در «انقیاد» نگاه داشتن مردم بنای عظیمی از قدرت مالی و سیاسی و فرهنگی را بوجود آوردند؛ بسیار فاصله دارد و نوعی انفجار بزرگ برای درهم کوبیدن ساختارهای قدرت دینی است. و این دقیقاً آن نکتهٔ کلیدی است که تمامی روحانیون شیعه اعم از «اصولی» و یا «شیخی» را که مانند «کنه» به دستگاه قدرت چسبیده بودند (و همچنان چسبیده اند) را به دشمنی با این چنین آیینی واداشت و تمامی نفرت آنها نیز در همین اصل نهفته است. ثروت و احترام عوام که در پی «قرآن فروشی»؛ «عاشورا فروشی»؛« نماز قضا فروشی»؛ «هیئتهای سینه و زنجیر زنی»؛ «مقبره و امامزاده فروشی»؛ «مرقد مطهر فروشی برای شفا» و کسب در آمد مفت از طریق جمع آوری خمس و ذکات و اوقاف و دهها موارد مشابه دیگر؛ آن چیزهایی بودند که میتوان به «شهود و اشراق باب بر آنها» تعبیر نمود و آیین بیانی «باطل السحر» حاکمیت ۱۴۰۰ سالهٔ خرافات اسلامی بود. سید علی محمد شیرازی و اهل بیان به خوبی میدانستند که آزاد نمودن انرژی راکد مردم ایران از انقیاد دستگاه آخوندی و «خرافه فروشی اسلامی» منجر به تحولاتی شگرف در ایران خواهد شد و آن «هیکل»های مرده تبدیل به «هیکل»های زنده خواهند شد.
گرد همایی بدشت (از توابع شاهرود) نمایانگر تقابل افکار و اندیشه های رهبران جنبش اهل بیان را به نمایش گذاشت. در حالی که عده ای در پی ماندن در چهارچوب اسلام و ایجاد اصلاحات دینی برای به زیر کشیدن قدرت سیستم آخوندی بودند؛ طاهره قرة العین در پی اعلام منسوخ بودن اسلام و ترویج اندیشه های بیانی به عنوان «آیینی جدید» بود و در همین گرد همایی بود که قیام مسلحانه بر علیه حاکمیت و سیستم آخوندی بنیان نهاده شد. گرد همایی بدشت  نشانگر این مسئله نیز هست که سید علی محمد شیرازی با اینکه رهبر همهٔ اهل بیان بود هیچکونه حکم فقاهتی و تحت عنوان «خداوند چنین وحی نمود» نکرد و عبا بر سر نکشید و «رعشه» نگرفت و آیه ای نازل نکرد (محمد اینکار را میکرد). کنفرانس بدشت به پیشنهاد طاهره و نظر مساعد «نقطهٔ اولی» تشکیل گردید و شیوهٔ اهل بیان برای بررسی اندیشه ها و آرای بابیان و همچنین شیوهٔ تصمیم گیری در رابطه با جامعه اهل بیان را به نمایش میگذارد.
طاهره قرةالعین در رابطه با کنفرانس بدشت و آنچه که مردم از ظهور امام زمان انتظار داشتند و اینکه «مهدی سخنی خواهد گفت که هیچکس توان تحمل آنرا نخواهد داشت» (چه بسا منسوخ شدن اسلام)؛  منسوخ شدن اسلام را در این شعر سرود:

ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق 
رفع حُجُب گردید؛ هان؛ از قدرت رب‌الخلق
آمد زمان راستی؛ کژی شد اندر کاستی
آن شد که آن می‌خواستی؛ از عدل و قانون و نسق

قیام

حاکمیت قاجار گرچه در آغاز جنبش اهل بیان را در سطح یک حرکت فقاهتی قلمداد نموده و آنرا نادیده میگرفت؛ اما با پیشرفت و گسترش آیین بیانی در میان تمامی اقشار مردم ایران به شدت احساس خطر نمود و سرکوب اهل بیان به دستور «حاجی میرزا آقاسی» و محمد شاه آغاز شده و سپس در درورهٔ ناصرالدین شاه و به دستور صریح  «امیر کبیر» شدت گرفت و ادامه یافت. فریدون آدمیت میگوید که اگر امیر کبیر به بابیان کمک مینمود و روحانیت شیعه را تضعیف میکرد میتوانست کارهای بزرگی انجام دهد؛ زیرا بابیان به احقاق حقوق مدنی ایرانیان معتقد بودند(نقل به معنی). اما آنچه که ایشان نمیدانستند این است که امیر کبیر غلام حلقه به گوش دستگاه آخوندی بود.
سرکوب اهل بیان در دورهٔ امیر کبیر و به فرمان او تنها به دستگیری و تیربارن و «شمع آجین» کردن بابیان خلاصه نمیشد. گروگان گرفتن کودکان خردسال و ریختن سرب مذاب به گلوی کودکان در برابر چشم والدین آنها برای وادار نمودن آنان به بازگشت از راهی که برگزیده اند و بریدن سر گروگانها و پرتاب سر آنها به خانهٔ والدین و یا همسران آنها؛ کور کردن افراد با کشیدن میلهٔ داغ بر چشمانشان از شیوه های دیگری است که تحت فرمان روحانیت شیعی و حکم قتل عام اهل بیان به دستور مستقیم امیرکبیر اتفاق افتادند و قیام مسلحانهٔ بابیان نبردی تدافعی برای حفاظت از جان و مال اهل بیان بود که در کنفرانس بدشت تصمیم بر آن گرفته شد.

کژدم


۱۳۹۲ مرداد ۱۱, جمعه

چرا آخوندهای شیعه از بهائیت نفرت دارند؟ (بخش نخست)


پیشگفتار

سالهاست که دفاع از بهائیان مُد شده است و هر کسی که میخواهد مورد توجه بین المللی قرار گیرد؛ یک سری هم به بهائیان و دفاع از حقوق پایمال شدهٔ آنان در جمهوری ننگین اسلامی میزند. اینکه در جمهوری صفوی مسلک حاکم بر ایران حقوق انسانی و شهروندی بهائیان پایمال شده است و با آنها مانند گروگان رفتار میشود شکی نیست و هر چشم کوری میتواند آنرا ببیند. اما پرسش این است که مگر فرقه های دراویش که مسلمان هستند و یا اهل تسنن و بخش وسیعی از شیعیان (تقریباً ۷۰ درصد) و مسیحیان و کلیمیان و زردشتیان که ظاهراً اهل کتاب نیز شناخته میشوند از زیر تیغ حاکمیت اوباشان عمامه دار و بدون عمامهٔ صفوی و قزلباشهای آنان  در امان بوده اند؟ لذا از نظر من کارهایی از قبیل «بوسیدن پای کودک بهایی» که پدر و مادرش را تنها به جرم داشتن عقیده ای دینی به زندان فرستاده اند (کاری که آقای نوریزاد انجام داد) و یا ساختن فیلم «باغبان» توسط آقای محسن مخملباف هرچند که در ظاهرنوعی «فرهنگ سازی» نوین به نظر می آیند؛ اما در واقع اعمالی کاملاً نمایشی و کاسبکارانه هستند. من مخالف دلجویی از بهائيان و تولید فرهنگ پذیرش زندگی صلح آمیز میان ایرانیان و کنار نهادن کینه ها و نفرتهای که ریشه در اختلافات تاریخی میان اقوام بیگانه دارند و هیچ ربطی به ایران و ایرانیان ندارند نیستم. کینه های مذهبی را اندیشه های تکفیری مانند مسیحیت و اسلام تولید کرده اند و ایران بویژه در ۵۰۰ سال اخیر تبدیل به میدان نبرد اراجیفی که نام دین مقدس و «مذهب برحق» بر آن نهاده اند شده است؛ گویی که حسین و یزید که جنگ قدرت داشتند جنگشان را به کاشانهٔ ما آورده باشند و اکنون بیش از هزار سال است که هر دو طرف دعوا مرده اند و استخوانهایشان نیز پوسیده است اما عده ای اوباش که از این مسئله برای خود «نان دانی» درست کرده اند میخواهند حق حسین را از یزید بگیرند و  «فدک» را از ابوبکر و عمر بگیرند و  به علی و فاطمه بدهند و یک ملت چقدر میتواند احمق باشد که حتی به همسایه اش اجازه دهد که جنگ خانگی شان را به خانهٔ او بیاورند و در این میان خانهٔ او آتش گرفته و ویران شود؟ تا زمانی که این احمقها تحت نام «مؤمن» و چنین اوباشان شیادی (سیستم آخوندی) که برای پول و قدرت آتش بیار این معرکهٔ احمقانه هستند وجود داشته باشند؛ این جنگ خاتمه نخواهد یافت و ایرانیان برادری و هم میهنی خود را فراموش نموده بر سر تقسیم حق مردگان پوسیدهٔ هزار ساله همدیگر را تکفیر خواهند نمود و ریشهٔ «درخت نفرت» همچنان از «گنداب ایمان» تغذیه خواهد کرد.

ریشه های اعتقادی «آیین بیانی»

نظر به اینکه سید علی محمد شیرازی (بنیانگذار آیین بیانی) در کودکی تحت تعلیم معلمی به نام محمد و ملقب به «شیخ عابد» که از مریدان شیخ احمد احسایی (بنیانگذار دیدگاه جدید شیعی موسوم به شیخیه) بوده است تعلیم دیده و سپس در ایام جوانی نیز از شاگردان «سید کاظم رشتی» (جانشین شیخ احمد احسایی) بوده است و اکثر پیروان نخستین وی نیز از پیروان مکتب شیعی شیخیه بوده اند؛ به جرأت میتوان گفت که «آیین بیانی» ریشه در تفکر شیعی دوازده امامی شیخیه داشته است هرچند که پس از بنیانگذاری «آیین بیانی» دیگر در آن نحله نمیگنجد.
تفکر شیعی شیخی ملغمه ای از تفکر«اخباری»؛ «باطنی»؛ «حروفی» و «عددی» است که به «اجتهاد» به شیوه ای که «اصولیها» به آن معتقدند؛ اعتقادی ندارد و فتوا و صدور احکام را تنها شایستهٔ امامان شیعه دانسته و هرگونه حکم دینی جدید را در گرو ظهور امام زمان میدانند. از نظر شیخیه برخی از شیعیان «شیعهٔ کامل» هستند که با امام غایب در ارتباطند و اینچنین اشخاصی را «رکن رابع» مینامند و یکی از وظایف شیعیان شیخی جستجو برای یافتن «رکن رابع» میباشد.
سید کاظم رشتی به شاگردان خویش وعدهٔ ظهور نزدیک میداد و روزی در پاسخ به پرسش یکی از شاگردان خویش که آیا به نزدیکی ظهور ایمان دارد؟ با اشاره به سید علیمحمد شیرازی که نور خورشید از روزن سقف بر دامنش افتاده بود؛ در پاسخ میگوید: از آن نوری که بر آن دامن افتاده بر من روشن تر است که ظهور امام زمان نزدیک است.
در اینجا لازم به ذکر است که اسفندیار رحیم مشایی و احمدی نژاد برای استفاده های سیاسی قصد داشتند از همین مبحث استفاده نمایند و اشاره های مکرر رحیم مشایی به «انسان کامل» همان «رکن رابع» است که یکی از اصول دین تفکر شیخیه میباشد و به همین خاطر نیز بخش بزرگی از آخوندها از زنده شدن دوبارهٔ این تفکر به شدت ترسیده بودند و آنها را «جریان انحرافی» نامیدند. طرح مسئلهٔ «انسان کامل» نشان از آن دارد که اسلام دیگر نمیتواند پاسخگوی مسائل باشد که به کرات از طرف رحیم مشایی به طور واضح مطرح گردید. به نظر من آنانی که حلقهٔ اسفندیار رحیم مشایی را در زمرهٔ «اصول گراها» می گنجانند سخت در اشتباه هستند زیرا نام «اصول گرا» اشاره به تفکری دارد که به نام «اصولیون» در برابر «اخباریها» برگزیده شده است و «اصولگرا» کسی است که فارغ از قبول حکومت اسلامی کنونی؛ به «فقاهت» و در دست گرفتن رهبری مسلمانان توسط «فقها» اعتقاد دارند.
شیخ احمد احسایی و سپس سید کاظم رشتی به این نتیجه رسیده بودند که اسلام آغشته به تفاسیر و احادیث جعلی و فتواهای غیر معصوم آلوده شده است و قرار دادن «رکن رابع» در اصول دین نتیجهٔ طبیعی این تفکر بود. سید کاظم رشتی برای یافتن رکن رابع؛ یکی از شاگردان خود به نام ملا حسین بشرویه ای را مامور دیدار با چند تن از علمای سرشناس میکند و ملا حسین بشرویه ای در مناظره هایی که با آنان داشته است؛ آنها را در مقام رکن رابع نمی یابد و برای گزارش سفر به عراق باز میگردد اما سید کاظم رشتی پیش از آن درگذشته بود. ملا حسین بشرویه ای در مسجد کوفه «چله نشینی» آغاز مینماید و گروه دیگری نیز به همراه «ملا علی بسطامی» در همان مسجد به چله مینشینند و پس از اتمام چله نشینی؛ ملا حسین بشرویه ای به ایران بازگشته و با سید علی محمد باب دیدار میکند و آنچه را که به دنبال آن بود در سید علی محمد شیرازی می یابد و این خبر را به ملا علی بسطامی و طاهره (قرةالعین) میرساند و از آن پس در میان شیخیه شوری جدید ایجاد شده و گروه هایی از شیخیه به او ایمان می آورند. آمار پیروان آیین بیانی در پیش از به سلطنت رسیدن  ناصرالدین شاه یکصد هزار نفر تخمین زده شده است و در دورهٔ حکومت ناصر الدین شاه به مراتب بیش از آن بوده است. علی اکبر هاشمی بهرمانی در کتابی که دربارهٔ امیر کبیر نوشته است (امیر کبیر قهرمان مبارزه با استعمار) میگوید: «اگر صفحهٔ سیاهی در زندگی امیر کبیر وجود داشته باشد؛ قتل عام بابیان است.» و بلافاصله میگوید: اگر امیر کبیر این کار را نمی کرد؛ اکنون چیزی به نام روحانیت و تشیع در ایران وجود نداشت و ایران سراسر بابی شده بود.(نقل به معنی)
گفتهٔ هاشمی بهرمانی بیراه نیست. زیرا سید علیمحمد شیرازی با اظهار نظرات خویش در مدتی کوتاه (۶ سال) و با اینکه تقریباً تمامی این دوره را در زندان و تبعید در جاهای دور افتاده گذرانیده بود توانسته بود که صدها هزار پیرو داشته باشد و تصور این تعداد از پیروان فدایی در مقایسه با جمعیت ۶ تا ۷ میلیونی ایران در آن زمان  و مدت کوتاه ۶ سالهٔ حضور او؛ کاری بسیار عظیم بوده است.لقب قهرمان ملی امیر کبیر از سوی آخوندها نه به خاطر روشنفکری او بلکه تنها و تنها به خاطر دستور قتل سید علی محمد شیرازی و قتل عام پیروان آیین بیانی است و گرنه دستگاه آخوندی به جز تحمیق مردم به قصد داشتن رهبری و قدرت و انباشتن شکم خود در طول تاریخ ننگینشان چیز دیگری نبوده است.

 آیین بیانی

شیوهٔ تفکر سید علی محمد شیرازی نوعی تفکر «باطنی» است که میخواهد زندگی ایرانیان عصر قاجاریه را به سوی زندگی مدرن رهنمون سازد و برای این کار بزرگ چاره ای جز نفی اسلام و «تشیع اصولی حاکم» ندارد. اما این امر به صورتی شیادانه و مصنوعی انجام نمی گیرد و سید علی محمد شیرازی اسلام و تشیع را پایهٔ اصلی آموزه های خود قرار میدهد.
شاید تعدادی از خوانندگان بدانند و یا ندانند که چرا عدد ۱۹ در آیین بیانی و به تبع آن در آیین بهایی این همه مقدس است؟ عدد ۱۹ تعداد حروف جملهٔ «بسم الله الرحمن الرحیم» است. سید علی محمد شیرازی بر اساس آیهٔ «لا رطب و لا یابس الّا فی کتاب المبین» میگوید: ( آنچه در زمین و آسمان است در قرآن خلاصه میشود و آنچه در قرآن است در بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه میشود و آنچه در «بسم الله الرحمن الرحیم» خلاصه شده در «ب» بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه میشود و آنچه در «ب» بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه شده در «نقطهٔ» زیرین «ب» خلاصه میشود و آن «نقطه» منم).
نام «حضرت نقطه» و یا «حضرت نقطهٔ اولی» که پیروان آیین بیانی و آیین بهایی برای سید علی محمد شیرازی اطلاق میکنند مبتنی بر این گفته است. «نقطهٔ اولی» اشاره به همان روح والا که در ادیان سامی از آنها به نام «پیامبران الهی» تعبیر میشود دارد. پیروان آیین بیان و بهائیان  تمامی آنچه را که پیامبران نامیده میشوند «یک روح واحد» میدانند که در ادوار گوناگون در افراد گوناگون ظاهر شده اند و نوشته های کتابهای موسوم به «آسمانی» را به «ظاهر» و «باطن» تقسیم نموده و تعبیری باطنی از آنها دارند. مانند کشتی گرفتن یعقوب با «یهوه» در تورات که از طرف مسلمانان به تمسخر گرفته شده و آنرا دلیل «تحریف تورات» محسوب میدانند؛ از نظر «باطنی ها» به نبرد خیر و شر و یا نبرد «نفس اماره» با خدا تعبیر میشود و یا کشته شدن موجودی موسوم به «عوج ابن عناق» که بلندی اش ۲۰ ذرع بوده است و توسط سنگ فلاخن داوود کشته شده است؛ از نظر باطنی ها به «پیروزی بر دشمنی بزرگ» تلقی میشود و «عوج ابن عنیق» را موجودی استعاری میدانند که وجود خارجی نداشته است.
سید علی محمد شیرازی دعاها و مناجاتهایی دارد که از طرف مخالفین و منتقدین شیعی مسلک او به تمسخر گرفته شده است و این تمسخر؛ نه نشانهٔ فهمیدگی آنها؛ بلکه به دلیل نفهمیدگی و عوامفریبی آنهاست. (به تصاویر زیرین توجه کنید).

این دو تصویر نمونه ای از دعاها و مناجاتهای سید علی محمد شیرازی هستند و موارد مشابه زیادی دارند. همانگونه که میبینید جملات تقریباً یکسانی به صورت مکرّر تکرار شده اند و أنها را به صورت مسخره ای نشان میدهند. اما واقعیت این است که یا منتقدین شیعی مسلک احمق هستند و نمی فهمند و یا اینکه مریض الاحوال هستند و میخواهند به هر قیمتی آیین بیانی را احمقانه جلوه دهند. این جملات تکراری را در میان دراویش اسلامی «ذکر» و در میان پیروان آیین هندو و بودایی «مانترا» مینامند. «ذکر» و «مانترا» میتواند معنی داشته باشد و یا حتی نداشته باشد و همانقدر که انسان را به حالت روحی «خلسه» برساند کافی است. تکرار کلمهٔ «هو» در میان دراویش و «هوم» (به معنی شراب مستی آور) در میان دراویش زرتشتی باستان و بسته به نوع «تنفس» میتواند از کلمات «یک سیلابی» و یا چند سیلابی موزون مانند «هو... یا من هُوَ هو... قل یا من هُوَ هو... الّا هو» تکرار شوند تا گوینده را به حالت خلسه برساند و ارزش آنها در میان پیروان «اندیشه های شهودی» یکسان است. زیرا هدف رسیدن به حالت شهودی خلسه است. شیعه مسلک ها سید علی محمد شیرازی را متهم به دیوانگی میکنند و دلیلی که در نوشته هایشان می آورند این است که او در عراق در هوای گرم و سوزان در پشت بام به چلهّ می نشسته و روزه میگرفته و به «ذکر» و عبادت افراطی میپرداخته است. این انتقاد شیعیان خود دلیلی بر آشنایی سید علی محمد شیرازی با خلسه و ذکر است و موید این گفتار است که مناجاتها و دعاهای ایشان تنها برای رسیدن به حالت خلسه طراحی شده اند.

مهم ترین احکام آیین بیان

۱- تساوی حقوق زن و مرد.
۲- حرام بودن برده داری و فروش انسان. (در اسلام برده داری و برده فروشی حلال است و در قرآن حقوق بردگان و مردمان آزاد تعیین شده است.)
۳- تشویق کودکان به تحصیل علوم  (تحمیل رشتهٔ تحصیلی حرام است) و عدم تنبیه بدنی کودکان.
۴- فرمان سوزاندن تمامی کتب اسلامی به عنوان کتبی که فساد فکری تولید میکنند.
۵- تحصیل علوم به صورت کامل. به این معنی که هر رشته ای که از طرف یک اهل بیان برای تحصیل انتخاب شود باید تا آخرین درجهٔ کمال آن در زمان خود دنبال شود.
۶- فرمان برداشتن عمامه ها از سر آخوندها و در صورت مقاومت؛ کشتن آنها جایز است. زیرا با ظهور امام زمان لزوم «نایبین امام زمان» از میان میرود.
۷- حکم باطل شدن دستگاه اقتصادی «اوقاف».
۸- زمین از آن خداست و مالکیت آن با خداست.
۹- حرام بودن مصرف دخانیات و تریاک.
۱۰- پاکیزگی جسمی و روحی. عدم استفاده از استخرهای عمومی آب گرم که در آن زمان به نام «خزینه» خوانده میشد و به عنوان حمام عمومی از آنها استفاده میشد و موجب انتشار بسیاری از بیماریها بود ولی از نظر علمای شیعه به خاطر «کُر» بودن (آب کُر) آب پاک شناخته میشد.
۱۱- عدم پوشیدن لباسهای وصله دار بویژه برای کودکان.
۱۲- استحمام یک بار در هفته در زمستان و دوبار درهفته در تابستان.
۱۳- عدم استفاده از خوراکیهای بد بو مانند سیر و پیاز و ترب خام برای جلوگیری از انتشار بوی مشمئز کننده در میان جمع.
۱۴- عدم نجس انگاشتن غیر مسلمانها و احترام به مقام انسانی همهٔ انسانها.

کژدم





۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

درسهایی دیگر از انقلاب سوریه و مصر

نپختگی و خام خیالی و عدم دانش سیاسی در جنبشی که به «جنبش سبز» معروف شد؛ تنوری داغ برای عده ای شیاد بوجود آورد تا شعار ننگین و گدا مآبانهٔ «اوباما...اوباما یا با اونا یا با ما» را به یکی از نمادهای جنبش سبز تبدیل نمایند و ژنرالهای دروغینی مانند محسن مخملباف و محسن سازگارا پای به میدان نهادند و با القأ این مسئله که اگر جنبش را «یوتیوب»ی کنیم و اروپا و آمریکا سیل جمعیت انقلابی و درگیری میان نیروهای سرکوب رژیم با مردم را ببینند؛ پای به میدان خواهند نهاد و با اعمال تحریم و فشارهای دیپلماتیک و حمایت مادی و معنوی از جنبش؛ کار تمام خواهد شد. جنبش سبز در طی مدت کوتاه ۸ ماهه به این نتیجه رسید که تمامی این برآوردها در حد رویا و خواب و خیال است. اکنون ۴ سال از آن دورهٔ پر تب و تاب گذشته است اما آنچه که از طرف مردم در انتخابات اخیر به نمایش گذاشته شد نشان داد که بخش وسیعی از مردم با تحریم انتخابات و یا دادن رای اعتراضی نشان دادند که هنوز با رژیم منحوس اسلامی سر جنگ دارند و سکوت کنونی سکوت گورستان نیست و گدایی خامنه ای برای جمع آوری رای و تلاشهای پیگیر خامنه ای و تمامیت رژیم برای شستن ننگ سال ۸۸ با دست آویز قرار دادن نتایج انتخابات اخیر نشان میدهد که ضربه ای که در سال ۸۸ خورده اند بسیار سنگین بوده است و وحشت رژیم از تکرار جنبش وسیع اجتماعی-سیاسی و به میدان آمدن دوبارهٔ مردم برای احقاق حقوق اساسی خود را میتوان در لابلای تمامی تلاشهای رژیم برای به کرسی نشاندن «عدم تقلب در سال ۸۸ » و مشروع نشان دادن سرکوب ننگین مردم بی دفاع به روشنی دید. ماجرای سال ۸۸ مانند ماجرای حمله به خوابگاه دانشجویان و پرت کردن دانشجویان از بالای ساختمانها نیست که بتوانند آنرا به گردن نیروهای خودسر بیندازند؛ زیرا در سال ۸۸ خامنه ای با تمامی نیروهایش برای سرکوب به میدان آمد و به زبان خویش فتوای خونریزی داد؛ که اگر ذره ای صداقت و شرف در وجود کثیف و متعفن خامنه ای وجود داشت باید به تکرار انتخابات تن می داد و تلاشهای کنونی خامنه ای برای مشروعیت دادن به حکومت ننگین ۸ سالهٔ احمدی نژاد نه تنها خریداری ندارد؛ بلکه باید این دکان شیادی توسط نویسندگان و کنشگران سیاسی آزادیخواه به طور کامل بسته شود. به نظر من در آینده ای نه چندان دور در ایران شاهد خیزشهای مردمی خواهیم بود که اگر نیروهای سیاسی آزادی خواه و میهن پرست نتوانند خود را برای سازماندهی و رهبری آن آماده کنند؛ بار دیگر یا شاهد  کشتار و شکنجه و زندانی شدن مردم برای هیچ  و پوچ خواهیم بود و یا با هرج و مرجی مانند سوریه روبرو خواهیم شد. در این نوشتهٔ کوتاه با الهام از آنچه که در سوریه و مصر میگذرد میخواهم نگاهی دوباره به جنبش سبز که یکی از امواج جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان است بپردازم.
در آغاز این نوشته به شعار ننگین «اوباما؛ اوباما... یا با اونا یا با ما» اشاره نمودم.  این شعار از چند بعد یک شعار ننگین است:
۱- نشان میدهد که شعار دهندگان به قدرت خود مطمئن نیستند و به قدرتی خارجی پناه میبرند.
۲- نشان میدهد که شعار دهندگان حتی با الفبای سیاست آشنایی ندارند و فریب شعارهای «دموکراسی خواهی غرب» را خورده اند و فکر میکنند که غرب بنگاه خیریه باز کرده است و میخواهد دنیا را به سوی دموکراسی رهبری کند. در حالی که غرب با تحمیل «لیبرالیسم» به جای دموکراسی در پی ایجاد شکافهای اجتماعی توسط بوجود آمدن احزاب سیاسی و اعمال نفوذ از طریق زد و بندهای اقتصادی و سیاسی از طریق این احزاب است. اگر زمانی برای تکه پاره کردن کشورها و ایجاد کشورهای مصنوعی تلاش میکردند؛ اکنون در فکر تکه پاره کردن کشورها از طریق احزاب هستند و این امر تنها از طریق فروختن «لیبرالیسم» به جای «دموکراسی» امکان پذیر است.
۳- نشان میدهد که  کمترین آشنایی با مفهوم «دموکراسی» و «لیبرالیسم» در میان نیروهای «شبه سیاسی» ایران وجود ندارد و فرق این دو مفهوم سیاسی را نمیدانند و چه بسا خود را درگیر فهمیدن این مسائل نیز نمیخواهند بکنند و تنبلی ذهنی را به درک درست سیاسی ترجیح میدهند.
۴- نشان میدهد که شعار دهندگان هیچ تصوری از روند حمایت خارجی و همچنین عواقب حمایت خارجی ندارند و نمیدانند که کشورهای غربی در برابر حمایتهای احتمالی «خواسته»هایی را نیز مطرح خواهند نمود و روند حمایتها در گرو تحقق خواسته های آنان خواهد بود. از سوی دیگر کشورهای غربی و یا هر کشوری اگر بخواهند از یک جریانی حمایت کنند؛ از «توده های مردم» که در خیابانها راهپیمایی میکنند حمایت نمیکنند؛ بلکه از «جنبشهای سازمانیافته»ای که شانس رسیدن به قدرت را دارند حمایتی مشروط و معامله گرایانه خواهند کرد. جنبش سازمانیافته نیز دسته ای از افراد نیستند که مانند گونی سیب زمینی دور هم جمع شده باشند و هر از گاهی بیانیه ای منتشر کنند و یا در سمینارها سخنرانیهای غرّا انجام دهند؛ بلکه یک جنبش سازمانیافته باید دارای سازمانهای گوناگون موثر در هدایت روند جنبش سیاسی-اجتماعی در تمامی عرصه ها و در صورت لزوم نظامی باشد.
 خوشبختانه جنبش مردم سوریه در طول تاریخ ۳ ساله اش و همچنین جنبشهای مردم مصر و تونس مانند کتابهای بازی هستند که به اندازهٔ کافی آن دانش و آگاهی را در رابطه با حمایتهای خارجی و نوع آن در اختیار ما قرار بدهند.
با نگاهی گذرا به حمایتهای جهت دار غرب در مصر و تونس؛ که در نتیجهٔ آن اخوان المسلمین در هر دو کشور به قدرت رسیدند؛ به سادگی میتوان دریافت که این حمایتها منحصر به شرایط خاص هر کشوری نمیشود و غرب در واقع از نیروی سازمانیافتهٔ «اخوان المسلمین» به طور جدی و در جهت خاصی حمایت نموده و در حال مهره چینی در منطقهٔ خاورمیانه بوده است تا بتواند به طور همزمان هم رژیم اسلامی ایران و هم حکومتهای عربی حوزهٔ خلیج فارس را تحت فشار قرار دهد و در این راه از تباه و فدا کردن آیندهٔ مردم مصر و تونس و سوریه هیچ ابایی ندارند و کشورهایی همچون قطر و ترکیهٔ عثمانی و عربستان سعودی نیز دست کمی از کشورهای غربی در این راه ندارند. لذا باید «ساده لوحی ها» و «حماقتها» را به دور ریخت و زمانی که کسی میگوید «سرمایهٔ سیاسی» دارد و برای اثبات آن چند عکس گرفته شده در کنار برخی دولتمردان کشورهای غربی را به مردم نشان دهد و یا به جوایز قلابی ادبی و سیاسی و یا دکتراهای اهدایی قلابی اش اشاره کند؛ باید بدون هیچ شکی و شبهه ای او را «شیاد» و کلاهبردار و نوکر گرگهای درندهٔ بیگانه دانست. زیرا سرمایهٔ سیاسی نه در چند تصویری که میتوان آنها را با چند ده هزار دلار خرید و نه در جایزه های ادبی قلابی که با چند تلفن میتواند در اختیار کسی قرار گیرد؛ بلکه در قدرت سازمانی و گستردگی و کارایی یک سازمان سیاسی؛ اعم از حزب و سازمان و یا جبههٔ سیاسی نهفته است و این آن چیزی است که جنبش آیندهٔ ایران به آن نیاز دارد. داشتن قدرت همیشه نتیجهٔ تلاشهای درونی سازمانیافته و بوجود آوردن ساختارهای درونی بوده است و هرگز نمی توان قدرت را از دیگران قرض گرفت. قدرت عاریه ای همیشه نشانهٔ «وام داری» و تهی شدن و در نهایت تبدیل شدن به عروسک خیمه شب بازی «وام دهندگان» بوده است. اکنون نیروهای بشار اسد برای حفظ حاکمیت خود دست به دامن روسیه و سپاه پاسداران و حزب الله لبنان شده است و بدون آنکه متوجه باشد؛ در حال جنگیدن برای ابقای خود به عنوان یک عروسک خیمه شب بازی است و در واقع دیر زمانی است که قدرت را از دست داده است و مانند یک سوسک مرده؛ تنها پوسته ای از بشار اسد باقی مانده است.
از سوی دیگر تقاضای حمایت و کمک بین المللی برای کسانی که نه حزبی و نه سازمانی دارند و فقط مانند سربازان پیاده خود را در اختیار هر کس و ناکسی قرار میدهند تا یک روز به آنها دستور راهپیمایی میلیونی بدهند و روز دیگر بدون ذکر هیچ دلیلی آنها را به پیاده روی سکوت در پیاده رو ها دعوت کنند؛ نه تنها نشانهٔ رشد سیاسی نیست؛ بلکه نماد کودکی و خود باختگی و از حول حلیم به درون دیگ افتادن است. انقلاب یک امر یک روزه و دوروزه و حتی چندین ماهه نیست مگر آنکه از همان روز نخست مردم بدانند که امروز نه برای راهپیمایی و درگیری و جنگ و گریز بیفایدهٔ خیابانی؛ بلکه برای تسخیر مراکز حکومتی بیرون می آیند و پیش از بیرون آمدن مردم از خانه ها سازمانهای سیاسی تدارکات لازم را دیده باشند که در مقاله های گوناگون به تمامی این مسائل پرداخته ام.
 زمانی که جنبش موسوم به سبز آغاز شد؛ رژیم توانایی کنترل آنرا داشت. نه تحریمهای سنگین در کار بودند و نه ماجرای فروپاشی هلال شیعی به این مرحله رسیده بود که رژیم مجبور شود به طور مستقیم در نبردهای سوریه شرکت کند و نیروهای عراقی و لبنانی خود را هزینه کند. اما اکنون رژیم در اوج استیصال قرار گرفته است و صدای خامنه ای فرزانه از ته چاه بیرون می آید و ادای زین العابدین بیمار را در می آورد و دست به دامن مظلوم نمایی شده است و بی شرمانه میخواهد که مردم برای فجایع سال ۸۸ از او عذرخواهی کنند؛ تا بتواند بحران درون میهن را به شکلی از اشکال کنترل کند و حسن روحانی نیز هیزم این آتش است. اما آنچه که  رژیم را به مرحلهٔ استیصال و نکبت کشانیده است پر شتاب تر از پیش حاکمیت اوباشان اسلامی را به مسیری بسیار درد آورتر خواهد کشاند. اگر میبینیم که آقای ولادیمیر پوتین میخواهد به ایران بیاید ؛ نشان از نگرانیهای عمیق روسیه دارد. روسها بهتر از هرکسی میدانند که رژیم رهبر فرزانه و اوباشان اطرافش به چنان ذلتی افتاده اند که هر لحظه امکان بالا بردن پرچم سفید تسلیم مطلق وجود دارد تا در زیر سایهٔ حمایت «او با آنها» چند صباحی بیشتر به زندگی کثیف خود ادامه دهند و در نتیجه منافع روسیه در خاورمیانه و آسیای میانه به خطر بیفتد.
 اکنون برای نیروهای میهن پرست و دموکراسی خواه؛ زمان آن رسیده است که جنبش را از وجود شارلاتانهای روضه خوان و دلالان قرآن فروش پاک کنند و باید بدانند که تا زمانیکه تنهٔ جنبش از لوث وجود این انگلها پاک نشود؛ تنومند نخواهد شد و شکوفه وگل و میوه نخواهد داد. هیچ یک از این انگلها نه استراتژی مبارزاتی تدوین شده و نه سازمانهای عریض و طویل و کارأمد مبارزاتی دارند و نه قصد مبارزه دارند و تنها میخواهند مانند انگلهای پیچک از درخت جنبش بالا رفته و از آن در جهت منافع شخصی شان استفاده کنند. به اکبر گنجی و آقای رضا پهلوی بنگرید که در پیش از انتخابات غبغبشان پرباد بود و اکنون خفه خون گرفته اند و اگر هم سخنی بگویند تکرار همان سخنان پیشین است و حتی یک رهنمود عملی در میان آن سخنان نخواهید دید و تا زمانی که نیروهای میهن پرست بر دانش سیاسی خود نیفزایند؛ از دست این انگلها رها نخواهند شد.
سرمایه های سیاسی آقای رضا پهلوی اکنون مشغول چانه زنی هستند تا به هر شکلی که شده اخوان المسلمین را به قدرت بازگردانند و نگذارند که بلایی که در مصر بر سر این اراذل آمد؛ در تونس نیز تکرار شود. اینها آن سرمایه های سیاسی مشترک سبزهای مذهبی و آقای رضا پهلوی و سلطنت طلبان و انواع جمهوریخواهان آلاپلنگی هستند که همچنان از آقای اوباما (هوادار اخوان المسلمین) میخواهند که به شعار مردمی «یا با اونا یا با ما» پاسخ مثبت بدهد.
راستی؛ شرم آور نیست؟ آیا با چنین شرمی میتوان برای سرنگونی حاکمیت اوباشان اسلامی آماده شد؟ آیا میتوان از «ایرانی سرفراز» در آینده سخن گفت؟ آیا هنوز هم احمقهایی وجود دارند که بگویند مرغ یک پا دارد؟ و راه این است که کشورهای غربی باید به ناله های ذلیلانه ای که در شعار «یا با اونا یا با ما» نهفته است توجه کنند تا ایرانیان به بهشت لیبرالیسم پای نهند؟
زمانی که حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومه له کردستان ایران؛ بیانیه همکاری منتشر نمودند؛ بسیار خوشحال شدم. اما در مدت زمانی که از انتشار آن بیانیه گذشته است؛ تنها همکاری این دو حزب انتشار بیانیه های مشترک مزخرفی بوده است که در رابطه با اینرا محکوم میکنیم و آنرا محکوم میکنیم و یا بیانیه هایی از قبیل برگزاری دلاورانهٔ مراسم چهارشنبه سوری و نوروز و امثال آن بوده است. این دو حزب نیز گویا تا حد سازمانهای حقوق بشری تنزل کرده  و به مفت خوردن و خوابیدن عادت نموده اند.

کژدم

۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه

آخر سر معلوم نشد که تیر آخر به کجا خورد؟!!!

شوخی با آقای رضا پهلوی (دامة برکاته)

راستی چه خبر از اون طرفها؟... این تیر آخر که با قرآن آریامهر ۱۵ هزار دلاری شلیک شد بالاخره به کجا خورد؟ چرا «شورای ملی ایران» نمیگه که توی این هیر و ویر چند جلد قرآن فروختن؟ آیا تعداد قرآنهای فروخته شده کفاف هزینهٔ عکسهایی که آقای رضا پهلوی با عده ای از دولتمردان اروپایی گرفته بود رو داد (این عکسها هر کدومشون حداقل ۱۰ هزار دلار هزینه داره.... باور نمیکنید از اهل فن بپرسید)؟ یا همه اش خرج کافهٔ آقای میبدی و قوریزاده شد؟ آیا بازهم قراره عکسهای دیگه ای بگیرن و ثابت کنن که سرمایهٔ سیاسی دارن و میخوان همش رو به طور مجانی ولی به یک شرط خرج کنن؟ آیا شرطش اینه که مردم بازهم قرآن بخرن؟ آقای رضا پهلوی باید راست حسینی شفاف سازی کنه که چندتا قرآن باید فروخته بشه تا ایرانیان به رفراندوم آزاد تحت نظارت «سرمایه های سیاسی ایشون» برسن؟
راستی این «شورای ملی ایران» فقط برای انتخابات حسن روحانی تشکیل شده بود؟ حالا دارن چیکار میکنن؟ نخود نخود هرکه رود خانهٔ خود تا انتخابات بعدی؟؟!!! یعنی دیگه کاری ندارن بکنن؟ پس چرا دیگه صداشون در نمیاد؟ مگه قرار نبود که این «تیر آخر» باشه و اگه به هدف نخورد دیگه دست از سر ایران بردارن؟ نکنه این آقای رضا پهلوی بعد از اینکه تیر به یک جایی خورد؛ اونجا رو «هدف» قرار میده و میگه دیدی که به هدف خورد؟ اگه هدف فروختن قرآن آریامهر بوده؛ حتی اگه ۱۰۰ جلد هم فروخته باشن؛ حداقل یک و نیم میلیون دلار به جیب آقای رضا پهلوی رفته و به هدفش رسیده و میتونه در دور بعدی هر جلد رو ۲۰ هزار دلار بفروشه تا ایران به طور کامل از زیر سلطهٔ حکومت قرآنی آزاد بشه. باور کنید قرار نیست به من کمیسیونی بدن؛ ولی توصیهٔ من اینه که بهتره همهٔ اونهایی که دستشون به دهنشون میرسه و یا دستشون به دهن کسای دیگه میرسه؛ نفری یه جلد قرآن آریامهر بخرن تا ایران آزاد بشه؛ نشد هم به دَرَک... اقلاً ۵۰۰۰ دلار ارزون تر از دور بعدی خریدین. باور کنین قرار نیست به من کمیسیون بدن؛ حالا اگه دادن هم دادن ... (جون سیّد رضا؛ ۱۰ در صد کمتر اصلاً حرفشو نزن.... قبول نمیکنم).
اصلاً یه پیشنهاد.... دور بعدی بیایین «اصول کافی» و «حلیة المتقین» که دعای « فرج»هم داره و میتونه مردم رو به آزادی برسونه و یا مجموعهٔ «بحار الانوار مجلسی» و کتاب نفیس . ارزشمند و علمی «طب الصادق» را هم بفروشین... شاید دری به تخته خورد.... خدا رو چی دیدی؟ 
راستی... بالاخره این خامنه ای رو دستگیر کردین بدین دست عدالت بین المللی؟ از مردم سوریه چه خبر؟... مگه قرار نبود بیان با همدیگه شکایت بکنین؟

کژدم




۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

مراسم ختنه سوران بین المللی برای حسن روحانی

تنها خدا و کشورهای غربی و دلالان بین المللی مانند آقای ولادیمیر پوتین میدانند که از زمان تصمیم داهیانهٔ رهبر فرزانه برای انتخاب شدن حسن روحانی و پس از آن؛ چند ده نفر از وزیرهای امور خارجهٔ رژیم (رژیم اسلامی ایران یک وزیر امور خارجه ندارد) با تلاشهای شبانه روزی در پی اثبات این مدعا برای غربی ها هستند که حسن روحانی لعبت و شیطون بلای دیگری است؛ ولی هم دعوت شدگان و هم دعوت کنندگان مقامات بین المللی که البته بیشترین آنها را را یا مقامات سابق و اسبق و سفیر و معاون سوم سفیر تشکیل خواهند داد؛ میدانند که این مراسم نیز مانند سمینارهای گوناگونی از قبیل «کنفرانس بین المللی مطالعات استراتژیک در بارهٔ حجاب حضرت فاطمه» مراسمی بی مایه و بی محتواست و آنهایی که در اینگونه کنفرانسهای بین المللی با نامهای پر طمطراقی از قبیل «اندیشمندان و متفکرین اسلامی» شرکت میکنند؛ لیاقتشان حتی کمتر از بسته شدن به گاری به جای الاغ است.
پرسش این است با توجه به وضعیتی که رژیم در آن دست و پا میزند و هر روز در باتلاقی فرو میرود و میداند که این باتلاقها به طور تصادفی و همزمان بوجود نیامده اند و سلسله وار بودن پیدایش آنها نشانی روشن از وجود استراتژی براندازی رژیم اسلامی حاکم بر ایران دارد و دیگر تمامی امیدها به «تغییر رفتار رژیم» از میان رفته است و گسیل شدن نیروهای حزب الله لبنان و هزاران شیعهٔ عراقی تحت فرماندهی سپاه قدس به سوریه (حدود ۱۵۰۰۰ نفر) برای جنگیدن در کنار رژیم بشار اسد هیچ نشانی از تغییر رفتار ندارد؛ پس این بازی پر طمطراق دعوت از تمامی کشورهای خارجی (کشورها به دو دسته تقسیم میشوند: کشورهای داخلی و کشورهای خارجی) برای چیست؟
پاسخ این است که این بازی برای فریب افکار عمومی مردم ایران تدارک دیده شده است تا عده ای احمق چنین بپندارند که «کارها دارد درست میشود» و رای آنها ثمر بخش بوده است و بهتر است که ساکت باشند و زیاده خواهی نکنند و بگذارند تا کارها آرام آرام سامان بگیرد. وظیفهٔ ما نیز این است که به همه بگوییم که همهٔ اینها یک بازی تبلیغاتی است؛ هرچند که احمقها باور نخواهند کرد و همچنان صبور خواهند ماند؛ اما شاید عده ای از آنها که کمتر احمق هستند بفهمند.
مقامات کشورهای خارجی در سطوح مختلف در این مراسم شرکت خواهند کرد و بعضی از آنها بر روی صندلی خود چُرت خواهند زد و چه بسا خواهند خوابید (مانند متفکران اسلامی در کنفرانسهای بین المللی اسلام شناسی)؛ اما رژیم رهبر فرزانهٔ مسلمانان جهان پاسخهای عملی کشورهای خارجی را با در لیست سیاه قرار گرفته شدن حزب الله لبنان از طرف اتحادیهٔ اروپا دریافت میکند و با تغییراتی که اخیراً با کودتای ارتش مصر در سطح روابط بین المللی و منطقه اتفاق افتاده است؛ همهٔ پاسخها دیگر در گرو غرب نیست و بازیگران منطقه ای خواهند توانست غرب را مجبور به پذیرش برخی مسائل بکنند. گزارش آقای مارتین دمپسی به کمیتهٔ نظامی مجلس سنای آمریکا (اینجا) و (اینجا) در رابطه با گزینه ها و هزینه های دخالت نظامی آمریکا در سوریه از طرف گزارشگران BBC و DW  به بی میلی آمریکا در رابطه با دخالت آمریکا در معادلهٔ سوریه تفسیر شده است؛ اما میتوان این گزارش را ضمن اینکه به بی میلی آمریکا تعبیر نمود؛ اما همزمان میتوان آنرا به نوعی «پیشنهاد فروش خدمات نظامی» به کشورهایی که خواهان این عملیات هستند و حاضرند که هزینه هایش را بپردازند نیز تفسیر کرد. موافقت کنگرهٔ آمریکا با تسلیح مخالفان سوریه (اینجا) با استفاده از جملهٔ معنی داری مانند « شرایطی پیش آمده که دولت آمریکا میتواند دست به چنین کاری بزند»  نیز تقریباً همزمان با گزارش آقای مارتین دمپسی منتشر شده است.


پرسش این است که این شرایط چیست و چگونه بوجود آمده است؟ آیا مربوط به کودتای ارتش مصر و داشتن دست بالای مصر و عربستان سعودی و اسرائیل در معادلهٔ خاورمیانه و فشارهای روز افزون آنهاست؟
دیروز به وبسایت «دبکا فایل» که یک وبسایت اطلاعاتی-امنیتی است نگاه میکردم که آنچه که در تصویر زیر میبینید نظرم را جلب کرد:




عناوین گزارشها و تحلیلهای ویدویی در تصویر بالا که البته تنها با پرداخت پول قابل دیدن هستند؛ گویای آن «شرایط» جدیدی است که احتمالاً کنگرهٔ آمریکا را به نتیجه ای رسانده است که در تصویر پیشین به آن اشاره شده است. همزمانی قرار گرفتن حزب الله لبنان در لیست سیاه اروپا نیز میتواند زاییدهٔ همین شرایط جدید باشد.
ظاهراً چنین به نظر میرسد که «سوراخ دعا» جایش را عوض کرده است و از «غرب» به «خاورمیانه» نقل مکان نموده است و شرکت آقای «جک استراو» در مراسم ختنه سوران حسن روحانی؛ دردی را دوا نخواهد کرد و کار از دست «دلالها» بیرون رفته است.
در آذربایجان مثلی در بارهٔ «حنای بعد از عروسی» وجود دارد که میگوید:

توی دان سُورا حنانی گؤته یاخاللار

کژدم