وزیر دفاع اسرائیل آقای ایهود باراک در نشست امنیتی داووس به طور نیمه رسمی حملهٔ اسرائیل به خاک سوریه را با این جملات تایید نموده است:
ترجمهٔ بخشهایی از سخنان ایهود باراک:
۱- « همه میدانیم که رژیم اسد در حال فروپاشی است و هر لحظه امکان سقوط آن می رود»
۲- «دیگر هیچکس به جز رژیم اسلامی ایران و حزب الله لبنان برای رژیم اسد نمانده است»
۳- «اتفاقی که در سوریه افتاد نشانگر این بود که زمانی که ما گفتیم نخواهیم گذاشت سلاحهای پیچیده به لبنان منثقل شود؛ بسیار جدی بودیم و هستیم».
در جملهٔ دوم ایهود باراک ؛ به دو دلیل به نام روسیه به عنوان حامی حکومت بشار اسد اشاره ای نشده است؛ زیرا نخست آنکه روسها در حال انتقال اتباع خود از سوریه هستند و دوم آنکه روسیه قبل از حملهٔ اسرائیل به سوریه؛ در جریان امر قرار داشته و از آگاه نمودن سوریها چشم پوشی نموده است.
ایهود باراک در جملهٔ سوم عملیات نظامی اخیر را به عنوان سند عملیاتی پیشگیرانه ارائه داده و حساسیت موضوع و درجهٔ جدی بودن آن برای اسرائیل را به همهٔ دیپلمات های حاضر در نشست داووس را اعلام نموده است و هیچگونه محدودیت زمانی برای آن قائل نشده و مسئله را مسئلهٔ خاص اسرائیل که به دست اسرائیل حل میشود قلمداد نموده است.
هم زمان با نشست داووس؛ سعید جلیلی در سوریه با بشار اسد (احتمالاً در غارهای تورا بورا) دیدار نموده و خبر موضع رسمی اسرائیل را که توسط وزیر دفاع اسرائیل در کنفرانس داووس مطرح گردیده بود شنیده است. در ملاقات سعید جلیلی و بشار اسد مسئلهٔ ادامهٔ انتقال سلاحهای باقیماندهٔ حزب الله لبنان در انبارهای سوریه از طریق هوایی مورد بحث قرار گرفته است و اسرائیل در پی دیدار سعید جلیلی و بشار اسد؛ لبنان را منطقهٔ پرواز ممنوع اعلام نموده و به دولتهای لبنان و سوریه به طور یکجانبه ابلاغ کرده است.
بر رسی موضع جدید رهبر ائتلاف ملی سوریه
احمد معاذ خطیب؛ رهبر ائتلاف ملی سوریه بعد از اعلام موضع جدید خود در رابطه با مذاکره با حکومت بشار اسد؛ نشان داد که موضع جدیدی که در صفحهٔ فیسبوک خود مطرح نموده بود؛ نه یک موضع گیری فردی بلکه نتیجهٔ رایزنیهای پشت پرده میباشد.
موضع جدید آقای خطیب؛ به طور علنی و بدون درنگ از طرف کشورهای پشتیبان ائتلاف ملی سوریه؛ به عنوان یک عمل شجاعانه قلمداد گردیده و روسها نیز او را به روسیه دعوت نمودند و وزیر امور خارجهٔ رژیم اسلامی نیز بعد از شنیدن مواضع «پدر خوانده پوتین» با نیشی باز تا بناگوش به دیپلماسی فعال روی آورده و همه چیز را زیبا میبیند.
ظاهراً از نظرعلی اکبر صالحی چاک هیگل؛ جان کری؛ اوباما؛ جو بایدن.... همگی زیبا شده اند و رویکردی عادلانه و خوب پیدا کرده اند و فصل جفتگیری فرا رسیده است. (اینجا)
( الآن طرفداران رضا پهلوی و محافلی تشکیل دهندهٔ شورای ملی ایران که قرار
بود یک نشست یک میلیون دلاری برگزار کنند و ایران را فوری نجات دهند؛ بسیار
غمگین شده اند که اگر این مذاکره ها به نتیجه برسد چکار باید بکنند؟ آیا
بازهم نخود نخود هرکه رود خانهٔ خود؟).
اما تمامی این لبخندها (نیش تا بناگوش) ظاهر قضیه است. آقای احمد خطیب میخواهد با یک تیر چند نشان را یکجا بزند. تقاضای آزادی ۱۶۰ هزار زندانی به عنوان شرط مذاکره؛ میتواند بشار اسد را به یک مخمصهٔ جدی بیندازد و آنچه که تا کنون از زبان خبرنگاران غیر رسمی و غیر قابل تایید ذکر شده بود باید به طور رسمی از طرف رژیم اسد پذیرفته شود. زیرا آزادی زندانی بدون پذیرفتن وجود آنها معنی ندارد. مسائل بعدی گورهای دسته جمعی و قتل عامها و نقش سپاه قدس و خامنه ای و حزب الله لبنان در آن جنایتها و دهها مسئلهٔ دیگر که میتواند رژیمهای حاکم بر ایران و سوریه و حزب الله لبنان را به طور جدی به زیر گیوتین ببرد.
هدف دیگری که آقای خطیب دنبال میکند؛ بیرون راندن ۱۴۰۰۰ جنگجوی سلفی-جهادی است که از طرف کشورهای عربی و ترکهای عثمانی به سوریه گسیل شده اند و میتوانند موجبات بی ثباتی دامنه دار و طولانی مدتی را فراهم سازند.
هدف سومی که آقای خطیب به دنبال آن است؛ حفظ تمامیت ارضی سوریه و ممانعت از تجزیهٔ سوریه است که میتواند نگرانیهای ترکهای عثمانی را تا حدودی رفع نماید.
هدف چهارم خلع سلاح دیپلماتیک روسها و به رسمیت شناخته شدن از طرف روسیه است که طبعاً لبخند دیپلماتیک چین را نیز به دنبال خواهد آورد.
هدف پنجم خارج کردن رژیم اسلامی ایران از چرخهٔ معادلهٔ سوریه میباشد. رژیم حاکم بر ایران و حاکمیت خانوادهٔ اسد با مبادلهٔ اخیر اسرا و آغاز حمل و نقل سلاحهای اهدایی رژیم اسلامی به حزب الله لبنان نشان داده اند که رسیدن به آخر خط را پذیرفته اند.
اکنون رژیم اسلامی ایران در حال سنگربندی در عراق است (اینجا) و اقدام به تحکیم استحکامات در لبنان با بمباران اسرائیل و ابلاغ (اعلام نشده است؛ ابلاغ شده است) منطقهٔ پرواز ممنوع بودن لبنان و جدی بودن اسرائیل در رودر رویی نظامی با سوریه و حزب الله لبنان و رژیم حاکم بر ایران از یک طرف و اثر تحریمهای کمرشکن از سوی دیگر و انتظار تاثیرات تحریمهای جدید؛ حتی اجازهٔ عربده کشی را نیز از فرماندهان دلاور اسلام گرفته است و لحن کلامشان تا حد «امیدواریم که چنین و چنان بشود» پایین آمده و ضرباتی را که میخورند؛ (مانند فردی که به او تجاوز شده و خجالت میکشد بگوید) پنهان میکنند و برای همین هم مشغول فضانوردی و اختراعات و پیشرفتهای علمی شده اند تا افکار قلاده به گردنهای خودشان را به سویی دیگر بکشانند؟
سپاه قدس و حزب الله لبنان در عراق در حال سازماندهی نیرویی شبه نظامی هستند که بر خلاف آنچه که ظاهراً اعلام شده است (برای مقابله با حرکتهای نظامی اهل تسنن معترض)؛ بلکه از هم اکنون آمادهٔ روبرو شدن با بخشی از نیروهای سلفی-جهادی که از سوریه به سمت عراق گسیل خواهند شد میباشند. این نیرو که نامش را «ارتش مختار» گذاشته اند؛ همچنین میتواند پذیرای نیروهای حزب الله لبنان (در صورت وخامت اوضاع لبنان) باشد. به هر حال رژیم اسلام ناب محمدی حاکم بر ایران به طور بیسابقه ای در تکاپوهای تدافعی و وصله پینه کردن؛ گرفتار شده است که خود هزینه های سرسام آوری میطلبد و البته حاکمیت شیعی عراق نیز بخش بزرگی از این هزینه ها را تقبل کرده است؛ چون بعد از سوریه؛ عراق و لبنان تبدیل به خط مقدم خواهند شد.
رژیم به سمتی حرکت میکند؟
بحرانهای خارجی و داخلی شدیدی که رژیم اسلامی را احاطه کرده اند؛ توانایی تصمیم گیری را به حد اقل ممکن رسانده و به خاطر وجود باندهای گوناگون آرزوی یکپارچکی و تمرکزی را که بعد از سال ۸۸ به انتظارش بودند به یاس تبدیل نموده است. من چندین بار در مقالات گوناگون به «کودتای نظامی» به عنوان آخرین راه چارهٔ رژیم اشاره نموده ام (به شرطی که کودتاگران پرچم سفید بلند کنند). اکنون با نزدیک شدن انتخابات و شدت گرفتن درگیریهای جناحها و بدتر شدن وضعیت اقتصادی و از دست دادن منابع مالی تا حدی که رژیم چشم به درآمد امامزاده ها نیز چشم دوخته است؛ نشان از آن دارد که شاید این بار انتخاباتی در کار نباشد و در آینده ای نزدیک شاهد یک کودتای نظامی باشیم. زیرا حد اقل مزیت کودتای نظامی برای رژیم (حتی اگر پرچم سفید به دست نگیرد) تمرکز در فرماندهی و تصمیمگیری است و چه بسا بازی احمدی نژاد در مجلس و ادامهٔ آن به طور عمدی انجام میگیرد تا زمینه های کودتای نظامی به بهانهٔ تشنج زدایی را فراهم سازد.
کژدم
در یکی از مقالات گذشته شما گفته بودید که نیروهای سلفی جهادی تنها برای رسیدن به اهدافی اجیر شدهاند و زمانی که آن اهداف پایان یافت دستمزدشان را میگیرند و میروند.
پاسخحذفآیا استفاده از آنها در سوریه تنها به منظور تضعیف حکومت مرکزی بوده و حالا معاذالخطیب قصد تصفیه حساب با آنها را دارد تا آنها بروند و به جبهههای عراق و لبنان برسند یا اینکه هدف آنها تجزیه سوریه است و ائتلاف ملی سوریه قصد دارد از این واقعه جلوگیری کند و بهمین خاطر سعی در بیرون راندن آنها از سوریه دارد؟ و یا کلا هدف از استفاده از آنها چیز دیگری بوده است؟
آریو
درود آریو گرامی
حذففکر نمیکنم که چنین چیزی در بارهٔ نیروهای سلفی جهادی به صورت یک کاسه گفته باشم.
اما تعدادی از رهبران این گروهها یا مستقیماً به سرویسهای امنیتی بعضی کشورها وصل هستند. کشورهای عربی و مالزی و اندونزی و پاکستان هم نیروهای سلفی جهادی وابسته به خود را دارند و هم نیروهای مستقلی که برای همین کشورها هم خطر آفرین میشوند. در مجموع نمیتوان آنها را یک کاسه کرد. حتی سپاه قدس هم سلفی جهادی های خودش را دارد. اما زمانی که نیروهای حرفه ای سخن میگوییم به هر حال هزینه هایی دارند که باید پرداخت شود اما این به مفهوم مزدوری نیست. مزدوری چنین جریانهایی در سطح رهبران است که میدانند چکار میکنند و ماموریتشان چیست. نیروهای سلفی جهادی که به سوریه گسیل شده اند نیروهای بین المللی هستند. از مالزی و اندونزی تا آفریقا و عده ای نیز نیروهای بومی از اقوام مختلف سوری هستند. بزرگتری گروه مابین آنها نیروهای لیبیایی بودند که ماموریت کادرسازی و سازماندهی را به عهده گرفته و در ترکیه مستقر شدند.سرویسهای اطلاعاتی کشورهای عربی و پاکستان نیز سرپلهایی درست کرده و این گونه افراد را از هر جایی که میتوانستند جمع آوری وارد سوریه کردند و ماموران خودشان را نیز در میان آنها دارند؛ از سطوح رهبران گرفته تا فرماندهان. لذا این نیروها در واقع نیروهایی هستند که کنترل آنها در دست حکومتهاست. اما مسئله این است که اگر چنین نیروهایی سازماندهی شوند؛ به صورت یک نیرو در می آیند که اگر حمایت از آنها قطع بشود هزینه های خود را از طریق باجگیری و راهزنی و قاچاق مواد مخدر به بلاد کفر تهیه میکنند. در سوریه این نیروها تنها برای تضعیف حکومت مرکزی استفاده نمیشوند بلکه فرستندگان آنها به عنوان نیروهای فشار از اینها استفاده میکنند در مجموع به خاطر تعداد زیاد این گروهها و شیخهایی که رهبران آنها هستند قضیه را پیچیده میکند. اما اینکه پرسیدید آیا معاذ الخطیب قصد تسویه حساب با آنها دارد؛ باید گفت که این نیروها اخوان المسلمین را قبول ندارند و نه تنها برای زدن بشار اسد آمده اند بلکه دشمن اخوان المسلمین هم هستند. این دشمنی عقیدتی بستری است که کشورهای حوزهٔ خلیج فارس میتوانند از آنها استفاده نمایند. من نمیدانم که شما با سلفی جهادیها آشنایی نزدیک داشته اید و یا نه؟ اما من با چند نفر از آنها آشنایی داشتم. آدمهای بسیار ساده ای هستند و در درون مغزشان به جز مفاهیم کفر و شرک و پیاده شدن احکام اسلام و اینکه شیعه ها مشرک هستند وجود ندارد حتی آنقدر احمق هستند که فکر میکنند که قرآن شیعه ها چیز دیگری است و اگر بگویی نه؛ فکر میکنند که شیعه هستی و تقیه میکنی. کافی است که یک نفر را به عنوان شیخ خود بپذیرند و دیگر کار تمام است.
اگر خواسته باشیم اتفاقاتی که در سوریه میافتد را بعنوان یک راهنما برای آنچه در ایران اتفاق میافتد قرار دهیم، با سه دسته مواجه خواهیم شد، اول حکومت فعلی که حاضر به عقب نشینی نیست، دوم نیروهای سلفی که از کشورهای دیگر وارد شدهاند، و سوم نیروی مقاومت میهنی که پس از کش و قوس فراوانی شکل میگیرد.
پاسخحذفشما در گذشته گفتید که تنها راه برای نیروی مقاومت مردمی نبرد در هر دو جبهه است. آیا مذاکره با این دو گروه را هم جزوی از نبرد میدانید؟
آیا منظور شما از رایزنیهای پشت پرده، رایزنی با کشورهای ترکیه و عربی هم هست؟ اگر بله و اگر هستۀ اصلی نیروهای سلفی را به عنوان اهرمهای فشار این کشورها درنظر بگیریم، مذاکره نیروی مقاومتی که در کشور ایجاد شده با آن کشورها در واقع صلاحیت دادن به این نیروهای سلفی میشود.
درحالیکه آنطور که شما گفتید یکی از اهداف خطیب از پیشنهاد مذاکره با دولت بیرون راندن نیروهای سلفی جهادی است. و احتمالا خواستش این بوده که اعتبار نیروهای سلفی جهادی را به عنوان طرف مذاکره کاهش دهد.
در مورد حاضر به مذاکره شدن با دولت که خطیب پیشنهاد کرده، صرفنظر از اینکه شروط مذاکرهای که با دولت داشته دولت را آچمز کرده است، را درست میدانید؟
سوال دیگری که پیش میآید این است که آیا نیروهای مردمی با این نیروهای سلفی در مبارزه با دولت در گذشته توافقاتی داشتهاند که از نیروهای یکدیگر بر علی نیروهای دولتی پشتیبانی کنند؟ و اگر داشتهاند سود و زیانش تا کنون برای ائتلاف ملی چه بوده؟ زیرا اگر این موج به ایران برسد، در ایران نیز با چنین سوالاتی مواجه خواهیم شد.
آریو
حذفمذاکره همیشه بخشی از نبرد است. اما مهم این است که نه تنها باید دلیلی برای مذاکره باشد؛ بلکه باید قدرتی نیز در پشت نیروه مذاکره کننده نهفته باشد تا زمانی که نیروی شما به عنوان یک قدرتی که توانایی عملیاتی و پشتوانهٔ محکمی دارد شناخته نشوید؛ هیچکس با شما مذاکره نخواهد کرد. به عنوان مثال آقای رضا پهلوی چندین عکس با رئیس پارلمان اروپا و سیاستمداران دیگری گرفته است و در وبسایت رادیو آلمان میتوانید ببینید. اما مسئله این است که رضا پهلوی چه چیزی دارد که بر سر آن مذاکره کند؟ به نظر من این گونه ملاقاتها نه مذاکره بلکه برای اظهار تظلّم است و آن تصاویر هم تصاویر تبلیغاتی و دکوراتیو هستند. اأان مدتی است که کمکهای آمریکا و اروپا به ائتلاف سوریه کم شده و یا بی رنگ شده اند. طبعاً مذاکراتی میان ائتلاف و بازیگران غربی و کشورهای منطقه در جریان است و نتایج این مذاکرات بسیار جدی هستند و آیندهٔ ائتلاف ملی و حاکمیت بعدی را رقم خواهند زد. اما آنچه که اکنون موجود است وجود یک سازمان گستردهٔ میدانی است که ائتلاف نامیده میشود. تمامی طرفهای خارجی که به سرنگونی رژیم اسد چشم دوخته اند؛ به این ائتلاف نیاز دارند اما هر بازیگر خارجی نیز خواستهای خاص خودش را از این ائتلاف دارد و کار سازمانها و گوههای تشکیل دهندهٔ ائتلاف برای بدست آوردن موقعیتی برتر در درون ائتلاف بسیار سخت و نفس گیر است؛ زیرا بالا رفتن در درون ائتلاف به پیروزیهای میدانی نیاز دارد.
اما اینکه نیروهای سلفی جهادی به سوریه سرازیر شدند؛ پیش از گسیل شدن آنان از طرف سلفی مسلکهای سوری برای آنها بستر سازی و شبکه سازی شد (همان کاری که بوز گورد ها و پان ترکها الان در حال انجام آن در آذربایجان هستند). در آن زمان چیزی به نام ائتلاف ملی وجود نداشت که بگوییم فایدهٔ اینها برای ائتلاف ملی چه بود؟ اما همین ها اکنون بخشی از ائتلاف ملی سوریه هستند و در واقع به ائتلاف ملی فرو رفته اند. یک سال پیش در سوریه بیش از ۱۰۰ گروه و سازمان ظاهراً سیاسی وجود داشتند که همهٔ شان رنگ قبیلهٔ خاصی را به یدک میکشیدند و ائتلاف ملی بر آیند اتحادیهٔ بزرگتری از این گروهها و سازمانهاست اما این اتحادیه تنها در برابر دشمن مشترک که رژیم بشار اسد و حامیان آن است معنی پیدا میکند و گرنه یک اتحادیهٔ ملی بر اساس منشور تدوین شده ای برای سیستم حکومتی آیندهٔ سوریه استوار نیست. اینکه بگوییم آیا سایر جناحها با سلفی جهادیها چه توافقهایی داشته اند؟ به اطلاعات زیادی از روابط بین سازمانها و گروههای موجود در سوریه نیاز دارد ولی طبعاً به خاطر وجود این گروهها در سوریه و همسویی آنها برای سرنگونی رژیم حاکم آنها را یک جبهٔ مشترک علیه رژیم اسد قرار میداد ولی در عمل جبهه ای سازمان یافته موجود نبود و نبردها به صورت پراکنده انجام میگرفتند؛ اما حتی همسویی هایی را که بعد از بوجود آمدن ائتلاف نشان میدهند نمیتوان به همدلی در رابطه با ساختار حاکمیت بعد از سرنگونی حکومت تعبیر کرد؛ هر چند که شاید گروههایی به هم نزدیکتر شده و یا حتی ادغام شوند. اما اینکه سلفی جهادیها چه نفع و چه ضرری برای سوریه داشته اند باید گفت : تا جایی که به حکومت اسد ضربه میزنند؛ به نفع مجموعهٔ گروهها تمام میشود ؛ اما از سوی دیگر به خاطر پراکندگی سایر نیروها هژمونی مبارزه به دست سلفی ها می افتد و این یک مسئلهٔ بسیار خطرناک برای آیندهٔ سوریه خواهد بود. اخوانیها نمیخواهند که در ازای نبردهای سلفی ها؛ آیندهٔ سوریه را به دست آنها بسپارند. در مورد جنگ میهنی که در ایران در خواهد گرفت باید تمامی این مسائل را از هم اکنون در نظر گرفت.