۱۳۹۱ اسفند ۱۳, یکشنبه

نگاهی به اخبار هفتهٔ گذشته

ماجراهای اتمی

در هفتهٔ گذشته شاهد مذاکرات اتمی رژیم اسلامی و گروه موسوم به ۱+۵ بودیم. هرچند که هیچ نتیجه ای ملموسی از این مذاکرات عاید طرفین نشده است و در مرحلهٔ مطالعهٔ بستهٔ پیشنهادی غرب مبنی بر حذف برخی تحریمها در برابر تعلیق تولید اورانیوم ۲۰ در صدی از طرف رژیم ایران قرار دارد. اما ظاهراً اتفاق جدیدی افتاده است که طبعاً نمیتواند ناگهانی و بدون مقدمه تلقی شود.
۱- در این مذاکرات دیگر سخن از بسته شدن سایت عنی سازی اتمی نطنز و فوردو به میان نیامده است و تنها به تعلیق غنی سازی اورانیوم ۲۰ درصدی اشاره شده است.
۲- در این مذاکرات از بازرسی پایگاه نظامی پرچین نیز هیچ اثری دیده نمیشود و این در حالی است که تا دو هفته پیش از آن همچنان در صدر اخبار قرار داشت.
اما از سوی دیگر سخنرانی چند هفتهٔ پیش آخرین ولی فقیه فرزانه مبنی بر قول شفاهی به عدم تولید بمب هسته ای را نیز باید در این سبد بگذاریم تا قضیه اندکی شفاف تر شود.از سوی دیگر اظهارات برخی از مقامهای رسمی همچون علا الدین بروجردی مبنی بر «تعلیق غنی سازی ۲۰ درصدی تنها در برابر لغو تمامی تحریمها» (به عنوان تعبیهٔ سوراخی برای فرار) را نیز باید در همین سبد قرار دهیم تا پازل کاملتر شود؛ هرچند که به پارامترهای بیشتری برای وضوح کامل آن مورد نیاز است؛ اما چون این قطعات در زیر لایه های حفاظت اطلاعاتی قرار داشته و به بیرون نشط نکرده اند؛ ناچار به بررسی سناریوهای احتمالی هستیم.

سناریوهایی احتمالی رژیم:

سناریوی احتمالی نخست: بعد از ماجرای انتخابات سال ۸۸ و کشتارها و دستگیریها و سرکوب مداوم فعالان سیاسی و مدنی از طرف نیروهای اطلاعاتی-امنیتی رژیم و با اوج گرفتن بحران اقتصادی و در نتیجه رشد نارضایتی گسترده و بارور شدن شدید کینه های مردم نسبت به رژیم و از سوی دیگر تنگدستی روز افزون رژیم و در کنار آن تنگدستی لجام گسیختهٔ بسیاری از اقشار اجتماعی شرایط را بوجود آورده است که تمامی دست اندرکاران و سران باندهای گوناگون حاکمیت اسلامی را بر آن داشته است تا با اظهار علنی ناتوانی در برابر پاسخگویی به نیازهای مردم و هشدارهای پی در پی در رابطه با وقوع عنقریب شورشهای مردمی؛ خود را آمادهٔ سرکوب دیگربارهٔ شورشهای مردمی نمایند و تمامی تلاش خود را بر روی ایجاد هیجانات کاذب متمرکز کنند. شلیک میمون به فضا و ساختن جنگندهٔ فوق مدرن «قاهر۳۱۳» که اشاره ای نمادین به ۳۱۳ تن یاران امام مخفی شده در چاه را دارد؛ پرداختن حدود ۷ دلار به خانوداده های بی بضاعت از طرف کمیتهٔ امداد و وعدهٔ پرداختن دو میلیارد دلار در پیش از عید نوروز که با توجه به گسترش شدید اقشار بی بضاعت؛ این حاتم بخشی نیز بیشتر از ۸ دلار به هر نفر نخواهد بود؛ اکنون نوبت به وعده های سرخرمن اتمی رسیده است و هدف رژیم از مذاکرات اتمی به راه انداختن تبلیغات دروغین برای امیدوار کردن مردم است که ای مردم آسوده بخوابید؛ زیرا که ما در حال مذاکره با آمریکا و اروپا هستیم و عنقریب کشتی نجات لغو تحریمها در ساحل لنگر خواهد انداخت و همگی دوباره خوشبخت خواهید شد. تمامی تعریفها و تمجیدهای مکرر سران حکومتی از نتیجهٔ مذاکرات و «نقطهٔ عطف» خواندن آن تنها برای از سر گذراندن بحران ناشی از امواج شرایط انقلابی پیش روی است و هیچ ارزش دیگری ندارد. سخنان علا الدین بروجردی مبنی بر لغو تمامی تحریمها در برابر تعلیق غنی سازی اورانیوم ۲۰ در صدی نیز؛ خط آتش عقب نشینی از مذاکرات را از هم اکنون پیریزی نموده است.
سناریوی احتمالی دوم: رژیم اسلامی با مشاهدهٔ وضعیت اسفبار خویش و همچنین پیشبینی فوران آتش زیر خاکستر انقلابی مردم ایران در آیندهٔ نزدیک که با توجه به قطع منابع مالی رژیم به سادگی قابل کنترل نخواهد بود و از سوی دیگر دیدن طلایه های گسترش بحران سوریه به لبنان و عراق و چشم غرهٔ دولتمردان چین (مصاحبه تلویزیون دولتی چین با آقای رضا پهلوی) و همچنین فشارهای پنهانی و دور از چشم روسیه به رژیم اسلامی برای پیش بردن اهداف خود در مذاکرات مربوط به سوریه؛ رژیم را ناچار ساخته است تا جام زهر را قطره قطره بخورد. عدم وجود یک آلترناتیو سیاسی قدرتمند که بتواند بعد از سرنگونی رژیم اسلامی حاکمیت را به دست گیرد؛ تنها نقطهٔ قوت رژیم در این معادله است و گرنه کشورهای غربی به چنین معامله ای روی نمی آوردند و به جای معامله با رژیم با آلترناتیو سیاسی آن وارد گفتگو میشدند (دقیقاً همان کاری که با ائتلاف ملی انقلاب سوریه انجام میدهند).
سناریوی احتمالی سوم: ترکیبی از دو سناریوی نخست و دوم میتواند باشد. 

داستان سوریه

نیروهای نظامی بشار اسد؛ بخشهای وسیعی از مناطق مرزی با اسرائیل و اردن را ترک نموده و برای دفاع از دمشق و مناطق علوی نشین انتقال یافته اند. این آرایش جدید نیروهای نظامی رژیم اسد منجر به عقب نشینیهای گسترده از بسیاری مناطق دیگر شده است که بخشهایی از آن به کنترل نیروهای ارتش آزاد سوریه در آمده اند. اما جالب این است که مناطق رها شده از طرف ارتش بشار اسد در مرزهای اردن و اسرائیل توجه ارتش آزاد را به خود جلب ننموده است و ماجرای سوریه طبق روال تمامی نبردها به حالت سکون رسیده و هر دو طرف نبرد در حال تحکیم مواضع خود هستند و از سوی دیگر گفتگوهای تنگاتنگی میان بازیگران بین المللی در رابطه با سوریه در جریان است که دلیل دیگر این سکون ظاهری است؛ اما در هر صورت این سکون ظاهری آبستن حوادثی است که در آیندهٔ نزدیک روی خواهند داد. دولت اسرائیل در شرایط کنونی در حال سبک و سنگین کردن ورود به خاک سوریه و استقرار بخشی از نیروهای خود در بلندیها و نقاط استراتژیک منطقهٔ جولان سوریه است و تصمیم گیری در این رابطه را به نتیجهٔ مذاکرات در حال جریان میان رهبران انقلابیون سوریه و روسیه و آمریکا محول نموده است.
تحرکات جدیدی نیز در خاک لبنان دیده میشود که اگر شدت یابند و بتوانند نیروهای حزب الله لبنان و ارتش لبنان را به چالش بکشند؛ احتمال دخالت ارتش اسرائیل برای حل نهایی مسئلهٔ حزب الله لبنان را افزایش خواهد داد.
دور زدن نیروهای سلفی-جهادی از طرف آمریکا و اروپا و وعدهٔ افزایش کمک به ارتش آزاد سوریه از یک سو و به دست گرفتن ابتکار عمل در مذاکرات مربوط به سوریه از طرف اروپا و آمریکا و روسیه از سوی دیگر؛ خشم ترکهای عثمانی اخوانی مسلک را بر انگیخته است و  آقای رجب طیب اردوغان را به طرف تکرار سیاستهای احمدی نژادی سوق داده و ترکهای عثمانی بار دیگر به طور مقطعی ضد صهیونیست شده اند تا با گرفتن تکه استخوانی بیشتر برای مدتی  سکوت کنند. اما گویا ترکهای عثمانی اندکی از قافلهٔ رویدادها عقب مانده اند و نمیتوانند بفهمند که مصری ها و تونسی ها و لیبیاییها و حتی رژیم اسلامی ایران چنان درگیر مسائل خویش هستند که دیگر حوصلهٔ شعارهای ضد صهیونیستی را هم ندارند و فریادهای ضد صهیونیستی آقای اردوغان را حتی به یک لیرهٔ ترک نیز نخواهند خرید.

ماجراهای آمریکا

همانگونه که دو ماه پیش؛ با بر شمردن دلایل پیشبینی کرده بودم؛ آقای چاک هیگل به عنوان وزیر دفاع کابینهٔ آقای باراک اوباما از مجلس سنای آمریکا رای اعتماد گرفت (اینجا) و هم اکنون آقای ایهود باراک برای دیدار با آقای چاک هیگل راهی آمریکا شده است. این رای اعتماد نشان از آن دارد که سیاستهای نظامی آمریکا مورد تایید اکثریت قریب به اتفاق سیاست سازان و استراتژیستهای آمریکا میباشد. هم زمان با این انتخاب؛ طرح جدیدی نیز به مجلس ارائه شده است که بر مبنای آن آمریکا موظف خواهد شد تا در صورت حملهٔ نظامی اسرائیل به مراکز اتمی رژیم اسلامی از اسرائیل پشتیبانی کند.
از سوی دیگر فرمان کاهش هزینه های دولتی از طرف آقای باراک اوباما صادر شد. اجرایی شدن این فرمان بر روی هزینه های نظامی آمریکا نیز تاثیر خواهد گذاشت و حکومت آمریکا را هرچه بیشتر به سوی «دیپلماسی فعال» سوق خواهد داد. این امر نشانهٔ عدم استفاده از نیروی نظامی نیست بلکه با توجه به شرایط کنونی خاورمیانه؛ دخالت مستقیم نظامی به جز شرایط بسیار ضروری؛ لزوم خود را از دست داده است و خروج ناوهای جنگی آمریکا از دریای مدیترانه که ماهها پیش از این انجام گرفت نشانگر غیر ضروی بودن دخالت نظامی مستقیم از طرف آمریکا را نشان میدهد. استراتژیستهای آمریکایی به این نتیجه رسیده اند که با هزینه هایی بسیار کمتر میتوانند در کنترل بحرانهای موجود در خاورمیانه؛ همچنان نقش فعالی را بازی کنند.

کژدم


  

۱۴ نظر:

  1. سلام چند وقتی است که با وبلاگ شما آشنا شدم و تمامی مطالب آن را خواندم به حق میتوانم بگویم این اولین باریست که چنین مطالبی در اینترنت بیان میشود از شما خواهش میکنم در مورد سازماندهی و طراحی عملیات بیشتر و حرفه ای تر توضیح دهید.با سپاس از زحمات شما
    رستم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود بر شما رستم گرامی

      اگر منظور خود را از توضیحات حرفه ای تر بیان بفرمایید سپاسگزار خواهم بود. نویسنده همیشه به ارتباط با خواننده نیاز دارد تا بتواند در صورت لزوم در شیوه های نگارش و یا انتخاب موضوعات تجدید نظر کند. سپاسگزار خواهم بود اگر توضیح بدهید.
      پیروز و سرفراز باشید

      حذف
  2. درود بر شما کژدم گرامی
    منظور بنده از توضیحات حرفه ای در باره سازماندهی و طراحی عملیات اینست که شما تبحر و استعداد زیادی در رابطه با این مسائل دارید و این از جهت فکری شما در نوشته هایتان پیداست اگر لطف کنید و جزییات بیشتری راتوضیح دهید برای کسانی که میخواهند به این تئوری ها جامه عمل بپوشانند و از آنها استفاده کنند خیلی بهتر میشود.
    کژدم عزیز به مسیر خود ادامه دهید و این را بدانید که تنها مسیر منتهی به پیروزی همان مسیری است که شما پیموده اید و در این راه شما تنها نیستید.
    به امید پیروزی
    رستم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود رستم گرامی
      مشکل اینجاست که مسئلهٔ سازماندهی یک امر میدانی و عملیاتی است و به خاطر تعداد بی شمار موقعیتها و اهدافی که در نظر گرفته میشوند؛ نمیتوان به صورت یک به یک در بارهٔ آنها صحبت نمود؛ بسیاری از تاکتیکها و شیوه های سازماندهی و کادر سازی؛ ابتکاری هستند؛ هر چند که از قوانین کلی تبعیت میکنند اما ابتکارات آنها را به موارد بی نظیر تبدیل میسازد که شاید تکرار بشوند و یا حتی شرایطی بوجود نیاید که ضرورت تکرار آنها بوجود آید. لذا من تمامی تلاشم بر این است که اصول کلی را با آوردن مثالهایی برای درک بهتر آنها در هم بیامیزم. در اینجا مثالی در رابطه با سازماندهی میزنم که در نوع خود منحصر به فرد است:
      احمدی نژاد چند هفتهٔ پیش از استخدام ۵۰۰ هزار نفر سخن گفت و با این حرف قیل و قال بزرگی براه افتاد. یکی از نتایج این قیل و قال این بود که این سخن به متن جامعه رسوخ کرد و احمدی نژاد هم از سخنی که گفته بود دفاع نمود. اما مسئله این است که آیا احمدی نژاد به حرفی که زد اعتقاد دارد؟ آیا او واقعاً میخواهد ۵۰۰ هزار نفر را در حالی که با ۵۰ درصد کسری بودجه رو برو است استخدام کند؟ پاسخ منفی است. پس هدف او از این کار چیست و منابعی که بر روی سازماندهی آنها فکر نموده است چه ها هستند؟
      ۱- خامنه ای میخواهد که در این شرایط بحرانی برای کسب وجههٔ بین المللی؛ تعداد هر چه بیشتری از مردم در انتخابات شرکت کنند؛ پس خفه خواهد شد و حرفی نخواهد زد. در واقع از خامنه ای به عنوان یک کادر آموزش دیده ای که میداند وظیفه اش سکوت است استفاده میشود.
      ۲- ماجرای وعدهٔ استخدام ۵۰۰ هزار نفر از همان روز نخست؛ تمامی استخدامهای عادی دولت را در انظار عمومی به زیر مجموعهٔ آن شعار تبدیل میکند و مردم فکر میکنند که کار استخدام شروع شده است. از سوی دیگر این وعدهٔ بزرگ مانند فراخوان مردم به شرکت در یک قرعه کشی بخت آزمایی است که به جای یک برنده؛ ۵۰۰ هزار برنده دارد و اگر این ۵۰۰ هزار نفر را با داشتن همسر و فرزندان به حساب آوریم؛ حد اقل یک و نیم میلیون نفر را زیر پوشش امنیت شغلی و در آمد ماهانه میبرد. اما قضیه به اینجا ختم نمیشود؛ زیرا بر پیشانی کسی نوشته نشده است که او یکی از آنهایی خواهد بود که استخدام خواهد شد و از این روی شاید ۱۰ یا ۱۵ میلیون نفر را به این بازی قرعه کشی بخت آزمایی بکشاند.
      ۳- یکی از منابعی که احمدی نژاد از آن سود میجوید «فقر و بیکاری» است؛ لذا حتی بدون پرداخت یک ریال؛ با این شعار توخالی قصد دارد که ۱۰ تا ۱۵ میلیون و چه بسا بیشتر را به بازی بکشاند. به زبانی دیگر ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر را برای شرکت در انتخابات سازماندهی میکند. این ۱۵ میلیون نفر کادرهایی هستند که یک وظیفهٔ ساده دارند و آموزش هم نمیخواهد و آن هم رفتن به پای صندوق های راي است.
      ۴- این وعده آنهایی را که از احمدی نژاد متنفر هستند را به بازی میکشاند و آنها هم سعی در سربازگیری برای رای ندادن به کاندید های احمدی نژادی وارد میدان میشوند که اگر آنها هم بتوانند چند میلیون نفر را به بازی بکشانند؛ هر دو طرف به هدف خود رسیده اند و آن به بازی کشاندن دوبارهٔ مردم است. در بد ترین شرایط حتی اگر ۵ میلیون نفر هم به بازی کشانده شوند؛ برای رژیم بسیار خوب خواهد شد. زیرا تنها با یک جملهٔ پوچ توانسته اند عده ای را بازی دهند.
      ۵- این سخن احمدی نژاد مانند وعده های انتخاباتی نیست؛ زیرا آنرا به بعد از انتخابات حواله نداده است. بلکه حربه ای برای «بازی سازی» و کنترل بازی در پیش از انتخابات به شمار میرود.(دنباله در پایین)

      حذف
    2. ۶- اگر احمدی نژاد دست بکار شده و به صورت بی رویه دست به استخدام بزند و آن چند میلیارد دلار یارانه را هم خرج این بازی بکند؛ در صورت انتخاب نشدن؛ دودش به چشم رقیبانش خواهد رفت؛ زیرا با بدتر شدن اوضاع اقتصادی؛ آنها باید تمامی این استخدامی ها را اخراج کنند که نتیجهٔ آن بحران اجتماعی غیر قابل کنترلی میتواند باشد و اگر حتی یکی از افراد مورد نظر دار و دستهٔ احمدی نژاد نیز انتخاب شود؛ دود آن به چشم خودشان خواهد رفت. لذا احمدی نژاد خودش بهتر از همه میداند که دروغ میگوید و رهبر فرزانه هم با او در این بازی شریک است.
      نتیجه آنکه: این شعار برای سازماندهی مردم برای شرکت در انتخابات طراحی شده است.

      رستم گرامی
      این یک نمونهٔ بازی سازی و سازماندهی بدون هزینه بود که توضیح دادم و در نوع بازیهای شارلاتانی یک شیوهٔ ابتکاری است.

      حذف
  3. با درود به شما، قول رهبر در مورد عدم تولید بمب هسته‌ای در سناریوهایی که نوشته‌اید چه نقشی دارد؟ با توجه به خبر پایین، هدف از این سخن فقط مصرف آن در افکار عمومی داخل کشور بوده است، یا واقعا تاثیری در مذاکرات دارد؟

    http://www.tala.ir/showpic.php?id=10044
    ۵+۱ فتوای رهبر انقلاب را به عنوان مبنا پذیرفت
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود آریو گرامی
      من فکر نمیکنم در دنیای سیاست کسی اینگونه حرف و حدیثها را باور کند و مبنای برنامه ریزی و مذاکرات قرار دهد. من فکر نمیکنم که توافقی هسته ای در میان باشد و یا حتی در راه باشد. زیرا رژیم جمهوری اسلامی تمامی تخم مرغهای خود را در دو سبد نظامی- امنیتی قرار داده بود که یکی از آنها ساختن دژ هلال شیعی و دیگری تلاش برای تبدیل شدن به قدرت اتمی بود و همچنان نیز بر آن اصرار میورزد. اگر زمانی که این نظریه مطرح و پذیرفته شد می شد گفت که نظریهٔ خانمانسوزی است؛ اما اکنون تمامی داراییهای رژیم همین دو سبد هستند. یکی از سبرها در حال فروپاشی است و تخم مرغها در حال شکستن هستند.لذا رژیم اسلامی اکنون به سبد اتمی بیشتر فکر میکند. اما مشکلات به حدی رسیده است که در نهایت مجبور به تسلیم خواهند شد؛ اما مشکل دیگری که رژیم حتی به به آن فکر هم نمیکند این است که بعد از مدتی؛ برای تسلیم شدن هم خیلی دیر خواهد بود؛ چون تسلیم شدن تنها بالا بردن دستها و گرفتن پرچم سفید نیست و تبعات بسیار سنگینی دارد. از این نظر است که تمامی حرکاتی که رژیم در رابطه با مسئلهٔ اتمی انجام میدهد؛ گاهی کاربرد داخلی دارد و گاهی خارجی. در واقع تلاش رژیم برای بازی سازی و بازی گردانی بر مبنای «عوارض جانبی» ناشی از از سیاست نظامی امنیتی ۳۴ سالهٔ خویش است. تنها با یک نگاه حتی سطحی به گفتار فریدون عباسی در رابطه با تولید چند هزار سانتریفوژ پیشرفته به راحتی میتوان این بازی سازی و بازی گردانی را مشاهده نمود. (دنباله در پایین)

      حذف
    2. اما مشکل ما این است که نیروهای شبه سیاسی که خود را اپوزیسیون مینامند؛ هیچ موضع شفافی در رابطه با مسائل هسته ای ندارند. آقای رضا پهلوی میگویند که ایشان حتی به داشتن نیروگاه اتمی نیز معتقد نیستند. آیا معنی این سخن ایشان این است که اگر من بر سر کار باشم؛ همهٔ این ساختارها را به حراج میگذارم؟ دیگران نیز به همینگونه سخن میگویند. گویی که اگر رژیم را خلع سلاح اتمی بکنند؛ مشکل اپوزیسیون حل میشود. در حالی که به نظر من مشکل این اپوزیسیون قلابی این باید باشد که چگونه بتواند بعد از سرنگونی رژیم تمامی این تاسیسات را تحت حفاظت نظامی قرار دهد و گرنه دشمنان خارجی؛ با هلی برد کردن نیرو؛ آنها را با خاک یکسان خواهند نمود. شاید بعضی ها بگویند به دَرَک اسفل السافلین.... اما من اینگونه نمی اندیشم.

      حذف
  4. اگر خواست شما نگه داشتن تاسیسات است که همان خواست حکومت فعلی است که نتیجه‌اش تحریمهای اقتصادی و تهدید جنگ است که کشور را تهدید می‌کند. آیا شما راه‌حل خاصی درنظر دارید که هم بشود تاسیسات را نگه داشت و هم با غرب به توافق رسید؟
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود
      در شرایط کنونی؛ ما اطلاع چندانی از اهرمهایی که وجود دارند؛ نداریم. اما مقایسهٔ سخن من با خواستهٔ رژیم اندکی بی انصافی است. در تاریخچهٔ رژیم شما حتی یک حرکت ملی نمیبینید و تمامی تلاش رژیم برای حفظ خودش و باندهای غارتگرش بوده است. اکنون بعد از ۳۴ سال حاکمیت ننگین ضد ایرانی؛ به جز هلال شیعی و قایقهای تند رو و موشک و تلاش برای به دست آوردن بمب اتمی کار دیگری انجام نشده است. حتی معامله کردن بر روی تاسیسات اتمی؛ بسیار بهتر از متروکه کردن و سپردن آن به دست بیگانگان است. اینها هر چه که هستند؛ بخشی از داراییهای این سرزمینند و هر گونه چشم پوشی و به امان خدا سپردن آنها یک لکهٔ ننگ خواهد بود. تحریمها طوری طراحی نشده اند که با تغییر حکومت و دادن سایتهای اتمی رفع شوند و برای دوران طولانی مدتی طراحی شده اند تا حاکمیت بعدی را با اعمال فشارها به نوکر حلقه بگوش تبدیل کنند و تحریمها را به صورت قطره چکانی حذف خواهند کرد. لذا هرگونه خوشبینی به غرب؛ بی پایه و اساس است و شکل گیری آن در اذهان عمومی دو دلیل مشخص دارد:
      ۱- نفرت شدید از رژیم و عدم وجود اندیشهٔ سیاسی آلترناتیو و برنامه ریزی برای سرنگونی رژیم؛ متاسفانه این نفرت؛ تبدیل به بیگانه پرستی شده است و با دیدن چند چهرهٔ خندان و وعده های دروغین؛ عده ای از مردم به بیگانگان خوشبین هستند.
      ۲- تبلیغات سنگین رادیوها و تلویزیونهای بیگانه و همصدایی عدهٔ زیادی از بنگاههای سخن پراکنی فارسی زبان؛ موجب فریب مردم شده است. که نقطهٔ اوج آن مقالهٔ علی میرفطروس و دعوت از آمریکا برای بمباران ایران بود.
      اما به هر روی با سیاست تنش زدایی و مطالعهٔ کارشناسانهٔ داشته ها و اهرمهای موجود میتوان استراتژی های گوناگونی را طراحی نمود. از سوی دیگر باید به بیگانگان نشان داد که شکست استراتژیک رژیم اسلامی؛ را نباید به حساب ذلت ایرانیان بگذارند. تسلیم شدن بدون یک نبرد احمقانه ترین کاری است که میتوان کرد. همیشه باید بازی سازی کرد. فرار آخر بازی است. فرار یعنی مرگ سیاسی یک ملت. شکست استراتژیک ایران در برابر تازیان و اسکند مقدونی و مغولها نمونه های خوبی برای بیان نقش فرار هستند. شاید شکلها تغییر کرده باشند؛ اما محتوی همان است.

      حذف
  5. نمی دانم فیلم BROTHERHOOD OF THE ROSE را دیده اید؟ شرح واقعیتی است که شوربختانه با زدن اَنگ « تئوری توطعه » یا بشکل عامیانه ترِ دایی جان ناپلئون بازی سعی در ساده اندیش٬ خیال پرداز و رویا باف بودن مردم و بی پایه و اساس بودن ان را دارد. درحالی که جهان اینچنین بوده هست و خواهد بود... و ما به نقش تعیین کننده ان در نظم نوین جهانی٬ چنانچه شایسته است نپرداخته ایم.
    فیلم شرح همکاری تنکاتنک سازمان های جاسوسی ٬ «نه دولتهای ملی» ٬ برای دست یابی به قدرت مطلق و در پی ان کنترل دنیاست. در دنیای واقعی٬ انها همان نخبگان قدرت یا The Power Elite ( نه دولتهای ملی ) هستند که با انواع اهرم ها ( عموما سیاسی ٬ اقتصادی و مذهبی ) دولت و مردم سرزمینها را در موقعیتی قرار می دهند که برای ادامه حیات خود نهایتأ مجبور به تن دادن به خواسته های انها٬ یعنی نخبگان قدرت هستند.
    اکثر مردم٬ جهان را اینچنین می بینند که گویا رویدادهای بین المللی بندی است که یک سرش به امریکا و ناتو و سر دیگرش به روسیه و چین٬ و کلاٌ جهان یک ترکیب خصمانه است. و هر چه خوشی و ناخوشی است نتیجه عملکرد انهاست
    در حالی که چیزی که ما مردم می بینیم یا می شنویم بازی بازیگران فیلمی واقعی است که سناریو ان فیلم٬ شاهکار دست نخبگان قدرت یا همان پاور الیت ( Power Elite ) است.

    انها یک تشکل سازمان یافته٬ قوی ٬ منظم و گسترده هستند که در محدوده جغرافیایی وملی نمی گنجد و متشکل است از افرادی از امریکا، اروپا، روسیه، چین و.وو...... که تهی از وفاداری ملی بوده و برای مقوله ای بنام « وطن » تره خورد نکرده ٬ بلکه متعهد به حفظ قدرت خود ٬ برای کنترل جهان هستند.
    در هر زمان انها قادرند که به استخدام ارتش هر کشوری در امده٬ با ایجاد یک موقعیت تهدید کننده ( ۹۱۱) دولت٬ و در واقع مردم سرزمینی را مجبور به قبول شرایطی کنند که اهداف کوتاه مدت و دراز مدت انها را ( نخبگان قدرت ) دنبال می کند.

    علاوه بر اهرم نظامی انها از اهرم اقتصادی هم استفاده کرده.
    نفت و کامپانی های نفتی عمده ماشین قدرت نخبگان قدرت در محدوده اقتصادیست .
    نخبگان قدرت با اهرم فشار اقتصادی و نظامی ملتها را مجبور به تن دادن به خواسته های انها کرده و با نفوذ درشبکه های اقتصادی٬ انها را به اجبار به کنترل اتحادیه های اقتصادی محلی در اورده که نهایتا همان سوسیالیست دولتی٬ جهانی است٬ که در کنترل Power Elite است. برای همین است که برای به زانو در اوردن امریکا که توانایی ان را داشت که از کنترل خارج شود٬ با به میدان فرستادن شخصی گمنام ولی توانا بنام براک حسین اباما ٬ ساختار ان کشور قدرتمند را به سوی سوسیالیستی هدایت و کنترل کنند . نمونه بارز به زانو در اوردن امریکا در زمینه اقتصادی کنترل و اداره دولتیه دو منبع عظیم اقتصادی امریکا یعنی (Fannie Mae, Freddie Ma) و ( American International Group AIG) است .

    تصاحب دولتی موسسات مالی بزرگ ، قطعا حرکت به سوی سوسیالیسم کلاسیک اقتصادی است.

    اهرم سوم انها اهرم مذهبیست.
    پاور الیت یا نخبگان قدرت علاوه بر اهرم سیاسی و اقتصادی از اهرم مذهبی هم سود برده وبا قدرت الهیات ( ازادی مذهب ) دهه هاست بی رحمترین٬ وحشی ترین و اهرمنترین دیکتاتورها را مردان خدا ( خمینی قبل از شورش ۵۷ ) جا زده اند. جالب اینجاست که گردهمایی سالانه نمازگزاران به صبحانه٬ از طرف کاخ سفید است که از ارگانیزیشنی ۶۰ ساله دستور می گیرد.

    هدف نخبگان جهان٬ جهانیست٬ برای دستیابی به یک دولت جهانی٬ سوسیالیستی و یک مذهب جهانی.
    کنترل اقتصادی٬ سیاسی و پر رنگ یا بی رنگ کردن مذهب در سرزمینها کار گروهی انهاست

    تا زمانی که یک ملت یا اتحاد چند ملت نباشد . تا زمانی که ملت یا ملتهایی به استقلال واقعی نرسیده و قدرتمند نشده اند٬ زمانی که هیچ کشور یا گروهی از سازمان ملل بیش از حد قوی یا مستقل نشود٬ BROTHERHOOD OF THE ROSE قدرت و کنترل خود را حفظ خواهد کرد
    نتیجه این که دانستن اینکه احمدی نژاد یا خامنه ای٬ رهبر فرزانه چرا و چگونه نقش لشکر سیاهی خود رادر این سناریوی جهانی بازی می کنند نه مهم است نه چیزی را عوض می کند بلکه دست نخبگان جهانی را باز تر گذاشته که بدون هیچ دردسری به بازی کثیف خود ادامه دهند . چگونه می شود بازی نخبگان قدرت را بهم زد؟ بیایید نخبه و با خرد باشیم
    با سپاس
    گوراتا گوراتا

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. گوراتا گرامی
      کسی انگ تئوری توطئه به این نوع از اندیشه ها نمیزند؛ بلکه این تئوری به همین نام ثبت شده است.
      توطئه ترجمهٔ عربی «برنامه ریزی پنهان» است و این امر چیزی نیست که متعلق به گروه خاصی باشد و تمامی گروههای مالی و صنعتی و دولتها همیشه در حال انجام آن هستند. اما طرح مسئلهٔگروهی خاص از «نخبه های سیاسی و اطلاعاتی» که برای خود دارو دسته ای بین المللی درست کرده باشند و نظرات خود را به دولتها و حکومتها تحمیل کنند بنا بر تنها یک دلیل منطقی به نظر نمی آید و آن هم مسئلهٔ هزینه های سرسام آور چنین برنامه ریزیها و عملیاتهای پنهانی میباشد. به عنوان مثال حکومت چین اگر روزانه تنها یک قطعه نان ۲۰۰ گرمی برای مردم چین تهیه کند؛ باید حتی بدون در نظر گرفتن هزینه های جانبی مانند کاشت و داشت و برداشت و انبار داری و آرد سازی و هزینه های پخت نان؛ تنها باید روزانه باید ترکیبی از ۳۰۰ هزار تن غلات گوناگون را هزینه کند. حال شما بر اساس این فیگور کوچک میتوانید هزینه های سرسام آور چنین «سازمان جهانی برادری» را حدس بزنید و به هر حال باید برای چنین هزینه هایی بودجه هی نجومی در نظر گرفته شوند و این کار از دست چند نفر مامور اطلاعاتی بر نمی آید.
      اما در دنیای اقتصادهای کلان و وجود کمپانیهای بزرگ بین المللی و نبردی که میان آنها در جریان است؛ طبعاً «برنامه ریزیهای پنهانی» نیز وجود دارند و این قدرتهای مالی و صنعتی توانایی به عهده گرفتن هزینه های گزاف برای کنترل دولتها را نیز دارند و حکومت جمهوریهای اروپایی نیز اساساً مجری برنامه های همین قدرتهای مالی و صنعتی بر سر کار آمده و ماموریتهای خود را انجام میدهند و مردم برای این احزاب و گروههای مالی و صنعتی تنها ۳ نقش اساسی دارند:
      ۱- مشتریان خوب.
      ۲- رای دهندگان خوب.
      ۳- سربازان خوب.
      اما در رابطه با وجود یک سازمان مخفی جهانی که در حال اداره کردن جهان است؛ نخست «فراماسونها» و سپس «آزانس یهود» و اکنون نیز «ایلومیناتی ها» در صدر نظریهٔ «برنامه ریزیهای پنهان»(تئوری توطئه) قرار گرفته است. اگر زمانی مثلاً می شد انگشت بر روی آبراهام لینکلن گذاشت و گفت که او یک «فراماسون» است و شاید لزومی هم برای اینکار نبود؛ برای اینکه همه میدانستند. اما این سازمان ایلومیناتی ها؛ مانند امام زمان پنهان است و معلوم نیست که در کدام چاه زندگی میکند و هزینه های برنامه های کلانش را چه کسانی پرداخت میکنند؟
      اگر چنین سازمانی وجود داشت؛ رای آوردن آقای «چاک هیگل» در مجلس سنا دو ماه طول نمیکشید.

      حذف
  6. در ادامه پاسخ شما در مورد تاکتیک لطفا به لینک خبر زیر توجه فرمایید:
    http://www.radiofarda.com/content/f12_ahmadinejad_aide_confesses_surging_inflation/24920892.html
    معاون اول احمدینژاد: قدرت خرید حقوق بگیران نصف شده است.

    چند روز قبل هم احمدینژاد این حرف را زده بود:«وقتی تورم می‌شود که همه مردم ضرر نمی‌کنند، فقط حقوق‌بگیر ثابت اگر حقوقش افزایش پیدا نکند، ضرر می‌کند، بقیه از تورم سود می‌برند»(از همان لینک بالا)
    آیا احمدینژاد نمی‌بیند تولید کننده‌ای که مواد اولیه موردنیازش چند برابر شده است و با وجود اجناس وارداتی دیگر صرفه‌ای برایش نمانده و تولیدی‌اش را تعطیل کرده؟ آیا او هم جزو همین حقوق بگیرها هست؟ یا آن کاسب جزء که بخاطر گران شدن اجناس حاشیه سودش چند برابر کم شده جزو همین حقوق بگیرها هستند؟ اگر نه پس چرا دولت فقط به حقوق بگیر چسبیده است؟
    آیا هدف این دولت کثیف و ضد مردمی، این نیست که حتی از همین گرانیها و فشار اقتصادی بنفع خودش استفاده کرده و با براه انداختن اینطور سخنها در میان مردم که کی ضرر کرده و کی سود، در میان اتحادی که در حال شکل گیری است شکاف ایجاد کند و سدی ایجاد کند در مقابل شورشهای عمومی؟ آنهم بدون هیچ هزینه‌ای! متاسفانه در جامعه شاهد ایجاد چنین بحثهایی هستم که هر روز شدیدتر هم می‌‎شود. آیا رئیس‌جمهور عزیز نمی‌بینند تنها کسی که در این کشور در حال حاضر سود می‌برد قشر دلال می‌باشد که همان آقازادگان حاکم می‌باشند؟
    من در همان ساعات اولیه پخش این خبر در این سایت چنین نظری را برای آنها ارسال کردم تا مردم متوجه این بازی جدید بشوند، ولی متاسفانه تایید نشد(احتمالا حرفهای بی‌تربیتی توش بوده). حداقل امیدوارم در وبلاگ شما خوانندگان این را بخوانند و در نظر بگیرند.
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. متاسفانه وبلاگ من در درون میهن خارج از دسترس است. مگر آنکه یارانی پیدا شوند و مطالب را در وبسایتهای قابل دسترس منتشر کنند.

      حذف