۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

چرا یک و نیم میلیار مسلمان در ذلّت و بدبختی به سر میبرند 18+

داستان اسرائیل و حماس و «عرعر انقلابی» اما «توخالی» رهبر فرزانه و رجز  و نوحه خوانی «قاسم سلیمانی» را فراموش کنید. ترس و وحشت آنها از این است که پس از پایان ماجرای غزّه نوبت «حزب الله لبنان» خواهد رسید ولی مسئلهٔ حزب الله لبنان نه به دست اسرائیل؛ بلکه توسط «داعش» حل خواهد شد. اکنون به خاطر گستردگی جبهه های نبرد؛ هم رژیم اسلامی ایران و هم حزب الله لبنان و هم روسها؛ «آچمز» شده و مانند خر در گل و باتلاق دست و پا میزنند. لذا به جای اتلاف وقت برای شمارش اجساد و ویرانیها و گلوله ها و خمپاره ها و موشکها؛ بیایید به آنچه که بسیاری از «انسان نماها» آنرا «خیلی جدی» می انگارند؛ بخندیم.

داعش و پیامبران

داعش به هیچ پیامبری چه «دودول عظم» و «لولول عظم» و «شوشول عظم» و «اولول عظم» رحم نمیکند و میگوید : «همه از خاک و بازگشت همه به خاک» است. خاک عادلترین خدایان است و جسد سگ و محمد و عیسی و بودا و زرتشت و موسی و خوک و سوسک و مورچه و گیاهان را به یکسان میپذیرد و از آنها نمی پرسد که چه کسی بودید؟ دین داشتید و یا نداشتید؟  دو موجود تخیلی ( نه «کیر») و نه (منکر) هم ندارد و به قولی: همگی خوش آمدید و صفا آوردید.
حدود ۶۰۰۰ سال است که «کیر مبارک» «یهوه» و یا «الله» بر مردمان خاورمیانه راست شده است و همینطوری (کیلویی و خرواری) «اسپرم پیامبران» را بر آنها میپاشد (یکصد و بیست و چهار هزار اسپرم مقدس الهی). ما حتی یک پیامبر چینی و ژاپنی و هندی و ویتنامی و سرخپوست و روسی و یونانی و رومی و مغولی و تاتاری و آلمانی و انگلو ساکسون و هلندی.... نداریم و همهٔ این «اسپرم های الهی» بر «خاورمیانه» پاشیده شده اند.
تا به حال از خود پرسیده اید که این مردم خاورمیانه؛ چه گناهی کرده اند که باید همیشه زیر سایهٔ «کیر الله» زندگی کنند؟
راستی کسی پیدا میشود که به این «مامک خادم» بگوید که اینهمه زندگیت را حرام کردی که «علی سگ کش» را با «وازلین موسیقی» توی کون ایرانیان فرو کنی؟ شرم کن. بسیار دیر آمده ای.
آیا حتی یک نفر از «کمونیستهای قهار سبیل استالینی» و یا ریش لنینی (مانند  منصور حکمت مخبّط) را سراغ دارید که جرأت «ریدن» به این گورهای دروغین را داشته باشد؟..... هرگز.
اما «داعش مسلمان» اینکار را کرد و ادامه خواهد داد.
آیا «تورات» و «قرآن» و «انجیل» را خوانده اید؟ هم متاسفانه و هم خوشبختانه؛ من خوانده ام... که نه یک بار ... بلکه چندین بار.
در تورات هر آخوند شپشویی نبی (خبر آورنده) است. اما موسی تنها کسی است که یهوه «ده فرمان» را  با صاعقه و یا «لیزر» بر روی لوحهای سنگی نوشت و به دست او داد. روایتی هم هست که میگوید «یهوه» از روی «مشق شب حمورابی» تقلب کرده و فقط ۱۰ فرمان را از میان «صد ها فرمان» برگزیده بود (لابد عقلش بیشتر از این قد نمی داده است).
اما گذشته از این شوخیها «موسای شپشو»؛ برای خودش و قومش اعجوبه ای بوده است و این استعداد خود را در برگزیدن «سرزمین شیر و عسل» نشان داده بود. موسی در مسیر سمبلیک «چهل سال سرگردانی» (در دوران پیش از کشاورزی همهٔ اقوام سرگردان بودند و تنها یهودیها نبودند که شاخ سرگردانی بر سرشان روییده باشد)؛ همیشه «جاسوسانی» را به مناطق مختلف (البته مناطق اطراف) میفرستاد؛ تا از سبزیها و میوه ها (روییدنیها) برایش نمونه بیاورند و در نهایت سرزمینی را انتخاب کرد که «۱۴ قبیله» در آن زندگی میکردند (فلسطینی های واقعی) و از بخت بد آن قبایل؛ قرعه به نام سرزمین آنها افتاد و همهٔ شان (شامل شیرخوارگان و سگها و گربه هایشان) قتل عام شدند (حضرت چنگیز خان هم چنین میکرد) و سرزمین «شیر و عسل منطقه» به دست قوم موسی افتاد و «اورشلیم» (شهر صلح فاتحین)  را به دست «سلیمان» بنا کردند (یهوه به داوود که خیلی هم از «انبیاء» بود و نوحه های جانسوزش نیز مشهورند؛ گفت که چون دستهایت تا آرنج به خون آلوده است و به دوست وفادار خود «اوریا» خیانت کرده و زنش را از چنگش در آورده ای؛ نمیتوانی بانی «اورشلیم» باشی و «سلیمان» که حتی با «پشه ها» و «ملخها» و «مورچه ها» و «شپش ها» سخن میگوید؛ باید «اورشلیم» را بنا نهند)؛ که البته  ««اورشلیم»؛ «شهر صلح آن ۱۴ قبیله» نیز بود. زیرا همگی آنها کشته شدند و به خاک سپرده شده (خاک آنها را با آغوش باز پذیرفت) و به «صلح ابدی» رسیدند.
سپس «عیسی ناصری» آمد. عیسی ناصری؛ ایراهیم و نوح را به تخم چپش هم حساب نمیکرد و در توضیح و تفسیر ۱۰ فرمان موسی میگفت: «به نخستین گفته شد....... اینک من به شما میگویم» و موسی را نخستین میدانست خودش نیز از حواریون (پیروان دانش آموز) یحیی تعمید دهنده بود که اصلاً «موسی» را پیامبر نمیدانست. عیسی ناصری «باطنی گری» را از یحیی آموخته بود هرچند که باطنی گری در آیین یهود هم وجود داشت که به «کابالاه» مشهور است. اما عیسی ناصری با گفتن و تکرار مکرّر آن جمله هم موسی را «نخستین» قلمداد نمود و هم «خودش» را به جایگاه «گویندهٔ اصلی» بالا کشید و همه را «تکفیر» نمود. اگر فیلم سینمایی  Agora را تماشا کنید؛ خواهید دید که افکار کثیفی که عیسی ناصری تبلیغ نمود چه میوه ای به بار آورد و دقیقاً چهره های کثیف طالبان و شیعیان و القاعده و داعش را میتوانید بوضوح ببینید. گویی که حیوانات ناشناخته ای از دوزخ فرار کرده و به جان انسانها افتاده اند و «شمشیر خدا در دست آنهاست».
اما «محمد» که در مکه میزیست و زنش (خدیجه) نیز  به قولی یهودی و به قولی دیگر مسیحی ارتدوکس بود و برادر زنهایش نیز آخوندهای یکی از این دو فرقه بوده اند و «هواداران یحیی» هم در مکه و شام میزیستند (صابعی ها)؛ از حول حلیم در دیگ افتاد و همهٔ آنها را در یک گونی ریخت و عده ای از آنها را «اولوالعظم» نامید که جایگاه خودش را هم بالا ببرد.
اما محمد در یک جایی اشتباه کرد و آن اینکه طبق گفتهٔ قرآن؛ «موسی» تنها کسی است که الله با او مستقیم و بدون واسطه سخن گفته است؛ در حالی که برای محمد از طریق «سفیر» صحبت کرده است و این امر مقام محمد را بسیار پایین می آورد و اگر به محصول نهائیش که همان باورهای مسلمانها و شیوهٔ رفتاری آنها هستند نگاه کنید؛ همهٔ آنها پیش از محمد وجود داشته اند و او هیچگونه «نو آوری» ندارد و اسلام مانند یک مغازهٔ «خنذر پنذری» است که همه چیز تویش یافت میشود و تمامی تکه پاره هایش «عاریه ای» هستند. در واقع «اسلام مجموعه ای از باورها و قوانین و سنتهای قبایل کهن و پیش از محمد» است. قوانین و آداب و رسوم مردمانی که حتی نسبت به «زمان زیست محمد» هم «کهنه و فرسوده» بوده اند.
درست به همین دلیل است که «مسلمانها» «نکبت» را در درون خود دارند و تا زمانی که این نکبت را از درون خویش نزدایند در همین عقب ماندگی خواهند ماند و کارشان اشک و آه و مقصر دانستن «توطئه گران» بین المللی خواهد بود.

کژدم

  

۱۴ نظر:

  1. پس معجزات پیامبران چی ؟آیا دروغ بودند ؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      آنکه «موسی» نامیده میشود؛ اساساً در دربار مصر بزرگ نشده است و یوسف هم همینطور. هیچ اثری در آثار باستانی مصر سندی برای داستانهای تورات ارائه نمیدهد و هیچ اشاره ای به آنها ندارد. تمامی داستانهای مربوط به موسی؛ از عصایش گرفته تا باریدن قورباغه و .... همگی دروغهایی هستند مانند «یاعلی گفتن رهبر الاغ فرزانه در هنگام تولد» «انشتین» در نوشتهٔ کوتاه و مشهور خود که چندی پیش به چندین میلیون دلار فروخته شد نیز به مذهبیون قوم یهود گفت که : بهتر است داستانهای تورات را دیگر به کودکان یاد ندهند زیرا داستانهای بهتری وجود دارند.
      همهٔ داستانهایی که در انجیل در رابطه با مسیح مطرح شده نیز دروغی بیش نیستند و این شخص حتی یک فرد تاثیر گذاری نبوده است و تنها یک جمله در آثار یهود که از او به عنوان «ربای جوان» نامبرده است؛ فقط وجود او را اثبات میکند و اگر این جمله هم نبود؛ مورخین در بارهٔ وجودش شک داشتند و هنوز هم آن جمله گنگ است و بعضی از باستان شناسان به آن جمله هم شک دارند و میگویند که شاید منظور شخص دیگری بوده است.
      محمد هم که به جز کشتار و زن بارگی و تجاوز جنسی و غارت دیگران و برده داری و برده فروشی معجزهٔ دیگری نداشت. زمانی هم که معجزه خواستند گفت معجزهٔ من قرآن من است. نوشتن این کتاب مزخرف که معجزه نیست؟ آیا هست؟ حتی الله در محاسبهٔ «سهم ارث» اشتباه ریاضی دارد.

      حذف
  2. حمس مجبور شد كه إتش بس ٧٢ ساعته را قبول كنند بعد هم قبول كردند برن مصر نه قطر، براي آدامه مذاكرات يعني خمس قبول شد كه قرار داد نصر را قبول كنند تازه به رياست محمود عباس أميد است كه كشتار خاتمه يابد اين بيلاخي است به ولي أمر مفلسين تازه امروز نماينده حمس گفت اين حرامزادگان حزب اللهي در لبنان و حكومت اسلامي اخوندي انها، كنار گود نشسته بما ميگن لنگش كن أو به اخوندا گفت شما چه غلطي كرده ايد و حتي ميتوانند بكنيد كه بما ميگيد إتش بس را قبول نكنيد ما قبول ميكنيم تا چشم شما اخوندا بابا قوري بشه

    عمه بلقیس

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. عمّه بلقیس گرامی
      حماس آتش بس را برای جابجایی مهمات و لاپوشانی شکستهای خود پذیرقته است. اسرائیل هم برای لاپوشانی عملیاتهای نظامی «انتامی» از یک سو و برآورد و مطالعهٔ حرکات بعدی حماس و همچنین فرصت دادن به مفت خورهای پر جمعیت غزّه پذیرفته است.

      حذف
  3. کژدم گرامی،
    مردمی که زیر یک بغلشان کتابی پر از داستانهای دزدی (حق کپی رایت را رعایت نکرده) بنام قرآن باشد که آنها را داستانهایی واقعی می‌نماید و زیر بغل دیگرشان کتابی پر از عجز و نالۀ مفاتیح الجنان (یا یکی از زیرمجموعه های آن) با عنوان عشق بازی و راز و نیاز با خدا گذاشته باشند و هرجا که در زندگی کم بیاورند بی برو برگرد از مرجع عالیقدرشان سوال کرده و فی الفور همان کار را انجام می‌دهند و هر روز برای بدست آوردن حس آرامش و اطمینان و ادای وظیفه انسانی کافیست حداقل 34 بار ماتحتشان را به آسمان بگیرند(نماز خواندن) آیا جایی برای تمرین و تفکر و نقد خواهد ماند تا بوسیله آن به شکوفایی برسند؟
    آیا وجود چنین مردمی بدلیل وجود محمد در قرنها پیش است یا ذات خود این مردم تنبل و سست است؟
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریو گرامی
      ایرانیان بسیار خوش شانس بوده اند که ۴ بزرگوار و نابغه در تاریخشان ظهور کرده است
      ۱- آموزگار بزرگ زرتشت
      ۲- شاهنشاه فرورتیش بزرگ
      ۳- شاهنشاه کوروش بزرگ
      ۴- شاهنشاه داریوش بزرگ

      حذف
    2. منتها تاریخ ظهور آخرین "نابغه‌ بزرگوارشان" متاسفانه به ۲۵۰۰ سال پیش برمی‌گردد و این خیلی قابل تامل است! وانگهی از "خوش‌شانسی" ایرانیان از این بابت هم نمی‌توان صحبت کرد. چرا که این بزرگواران باعث شده‌اند ایرانیان فقط به گذشتگان افتخار کنند و همه‌اش درجا بزنند و غفلت کنند که مدتهای مدیدی است که تاریخ شلوارشان را پایین کشیده و جهانیان پیشرفته دارند عورت و کون و کپل آنان را تماشا می‌کنند و به این وضعیت می‌خندند، ولی خود ایرانیان چون همچنان سرمست افتخارات کهن هستند نمی‌دانند که بقیه دارند به چه می‌خندند!!

      حذف
    3. ناشناس گرامی

      آن بزرگواران در عصر خویش کاری را کردند که یک بزرگوار آن عصر میتوانست انجام دهد. آنها باعث نشدند که ساکنین ایران با افتخار به آنها از حال و آیندهٔ خویش بی خبر بمانند و تنها به پرستش گورهای آن بزرگواران مشغول شوند. ساکنین ایران تنها زمانی میتوانند به آنها افتخار کنند که مانند آنها شوند. من این آموزهٔ زرتشت بزرگ را بارها تکرار کرده ام و لازم است که بار دیگر تکرار کنم:

      روزی یکی از پیروان زرتشت (یکی از هیچکارگان) از او پرسید:
      - چگونه اهورا مزدا را بستاییم تا از ما خشنود شود؟
      و زرتشت بزرگ پاسخ داد:
      - مانند او باشید.
      آموزگار بزرگ زرتشت سپیدمه؛ از ایرانیان خواست که آفریننده باشند؛ بزرگوار و بخشنده باشند؛ راست بگویند (راستگویی شامل تعیین اهداف خردمندانه و راستین نیز هست و تنها راستگویی خیابانی نیست)؛ خرد ورز باشند.
      زرتشت بزرگ یک «شمن» بود که راه «بخرد نمودن جامعه» را برگزید؛ ماموریتی شخصی که هم خود را بارور نمود و هم جامعه را برای رویارویی با آینده؛ به آینده پرتاب نمود. هرگز ادعای پیامبری ننمود؛ اما «انسان نماهای ایرانی» به جای آموختن از زرتشت؛ او را «پیامبر» نامیدند و دینی بر ساختند که به گنداب عصر ساسانی (نفوذ انگلهای مفت خور به ظاهر «زرتشتی» انجامید. ادامهٔ نسل این مخبّط ها به همان «پاپاق به سرهای زرتشتی کنونی» منتهی شده است که ناسیونالیستهای قلابی نیز پاپاق بر سر میگذارند و مجیز «امام سید رضا دیبا» را میگویند (خاک بر سرهای بی مغز و بی خردشان باد). در حالی که دامن زرتشت بزرگ از اینهمه «شیادی» و «دغل کاری» پاک است.
      آنچه شما میگویید؛ به این میماند که تحقیقات دانشمندان «فیزیک» را به خاطر داستان سیاسی-نظامی «هیروشیما» و «ناگازاکی» محکوم کنید.
      پس بیایید به جای آموختن؛ به «غارهای نیاکان نخستین» پناه بریم و حتی «چماق» را هم اختراع نکنیم؛ زیرا امکان دارد که عده ای از آن سوء استفاده کنند.
      ساکنین ایران کنونی؛ از راه «خرد» و « مانند اهورا مزدا شدن» بسیار فاصله گرفته اند. این امر نه نشانگر کم خردی آن بزرگواران؛ بلکه نشانگر «انحطاط ایرانیان» تا حد «عربهای بیابانگرد و راهزن» است که توسط محمد «مشروع» شده است.
      ساکنین ایران؛ نه «ایرانیان» بلکه «تازی پرستان» هستند.

      حذف
  4. "لکاته"، "مغازه ی خنزرپنزری" و ...!
    کژدم گرامی زحمات شما ستایش برانگیز است.
    چرا شما خودت کتابی انقلابی نمینویسی تا شاید جرقه نجات ایران باشد. همانطور که میدانید برد ان بسیار وسیع میتواند باشد. چنان که در تاریخ اینگونه بوده.
    آیا مرگ لکاته پیرمرد خنزر پنزری با نابودی مبدا اصلیش "ری" میخواهد همزمان شود؟!
    م. ب.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ب گرامی
      خوشبختانه من «نویسنده» نیستم و باز هم خوشبختانه؛ هنر «نویسندگی» هم ندارم و گرنه این وبلاگ به «گه» کشیده میشد.

      حذف
  5. جالب است. یعنی میفرمایید عبارات"لکاته(خدا)"، "مغازه ی خنزرپنزری(اسلام)" بوف کور هدایت را تصادفا بکار برده اید؟
    م. ب.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من آثار هدایت را خوانده ام؛ ولی در بکار بردن این کلمات تصادفی با آنچه که میگویید مشابهت دارند.

      حذف
  6. تا انجا که میدانم نویسندگی همیشه اراجیف بافی و فیکشن نویسی نبوده.
    م. ب.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ب گرامی

      منظور من هم این نبود. من بارها گفته ام که دست تنها هستم و نوشتن کتاب سیاسی اگر توسط یک نفر انجام گیرد؛ چیز مزخرفی از کار در خواهد آمد.
      آثاری مانند بوف کور و یا چنین گفت زرتشت مانند کتاب سیاسی نیستند و منبع تغذیهٔ شان در درون نویسنده است (سیر روحی و روانی). اما کتابهای سیاسی منبع تغذیه شان در بیرون است و باید محصول تجربیات گروهها و هیيتهای تحقیقاتی فراوانی باشد.

      حذف