تقریباً یک سال پیش بود که پس از هجوم برق آسای نیروهای داعش و تسخیر یک سوّم از خاک عراق؛ یکی از مقامات «اطلاعاتی - نظامی» اسرائیلی (البته همهٔ شان همینطوری هستند) گفت: «اینها نیامده اند که بروند؛ بلکه آمده اند که بمانند». پس از آن مقامات نظامی آمریکا این جملات را برای تأیید غیر مستقیم مقامات اسرائیلی چنین گفتند: «داعش با آنچه که از سایر گروههای تروریستی میدانید و تصور میکنید؛ فرق دارند» ..... «برای شکست این گروه به ۳۰ سال نبرد نیاز داریم» (همین مارتین دمپسی که همه فکر میکنند گیج تشریف دارد اینرا گفت؛ حالا ببین باهوش هایشان چه برنامه ای دارند؟)....
با این محاسبات زمانی؛ ناگهان یکی از «استراتژیستهای سید رضا دیبا» «آهی» از نهاد برکشید و ماشین حسابش را فوری برداشت و حساب کرد: «۳۷ سال حکومت عدل علی + ۳۰ سال خلافت ناب محمدی = ۶۷ سال گاییده شدن ممتد» و فوری گوشی را برداشت و به «سید رضا دیبا» زنگ زد و گفت: «اعلی حضرتا تو دیگه مالاسیدی». اعلیحضرت سید رضا دیبا فرمودند: «مردکهٔ پدر سوخته؛ ادبیات فاخرت کجا رفته؟» و آن استراتژیست دربار «ظلّ السّلطانی» دوباره «ٰآهی» برکشید و گفت: اعلیحضرتا... دیگر کار از ادبیات فاخر گذشته است و شما هم «مالیدی» و هم «ماسیدی».... یعنی «مالاسیدی».... اون پرونده ها را هم بسوزانید و فراموش کنید».... «اعلیحضرت سید رضا دیبا = کوروش رضای دوّم» هم فرمود: « من با این دفترچهٔ «جین شارپ» تو دهن این البغدادی میزنم»....
این در حالی بود که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا که در حال «کونِ موش نَوَردی با میکروفون» بودند؛ گفتند: «نیروهای داعش حد اکثر ۱۵۰۰۰ نفر هستند».
در آن زمان «کژدم» بسیار تعجّب کرد که چگونه میشود که در همان آغاز حرکتِ یک سازمان؛ بتوان پیش بینی کرد که «آنها آمده اند که بمانند»؟!!!!! مگر «شهر هرتِه»؟ که ضارپی اینطوری پیش بینی کنی؟
امّا «از ما بهتران ها» نه تنها چنین پیشگویی هایی کردند؛ بلکه یادشان رفت که ارتش «رایش سوّم» را در کمتر از ۵ سال به خاک سیاه نشاندند. پس چطور شده است که با این ۱۵۰۰۰ نفر باید ۳۰ سال موش و گربه بازی کرد؟
به همین خاطر بود که یک نفر به «گروهبان مارتین دمپسی» زنگ زد و گفت: بابا... این ۳۰ سال دیگه چیه؟... درسته که مردم آریایی نژاد و باهوش ایران «خر» هستند.... ولی «الاغ» که نیستند... که همینطوری مثل احمدی نژاد و امام حسن؛ خروار خروار بارشون کنی....
امّا کژدم به این نتیجه رسید که: «لابد می توان»!!!! و اگر اکنون میگویند که تا ۳ سال این ماجرا را فیصله خواهند داد را تا ۲۷ سال دیگر تکرار خواهند نمود تا «وعدهٔ ۳۰ ساله» تحقق پیدا کند و پس از ۳۰ سال؛ باید «تشیّع» و مذاهب «حنفی - مالکی - شافعی - مالکی» را تنها باید در «موزه ها» دید. به همین خاطر است که کژدم به فکرش رسید که: پس درست است که میگویند: «چنین کنند بزرگان». (میان کلام این کتاب را بخوانید؛ نه یک بار... بلکه دهها بار... و مثل من از خنده روده بُر شوید ولی «بوف کور» را نخوانید حتی اگر «سور رئالیستهای غربی» پس از خواندن ترجمهٔ آن «پاپیون» کرده و به جای لیوان؛ با چنگال آب خورده باشند).
بگذریم ....
هرچند که لیبی کشوری هزار حکومتی است (هزار کشور در یک کشور) و منابع نفتی همچنان دست به دست میچرخد (ولی استخراج و فروش نفت همچنان ادامه دارد)؛ امّا اکنون حد اقل ۲ منبع درآمد نفتی مهم به دست داعش افتاده اند. شاید برای آثار باستانی که توسط داعش فروخته میشوند؛ به خاطر مسائل امنیتی و پلیسی نتوان مشتریان زیادی پیدا نمود؛ هر چند که یکی از اهداف داعش از ویران نمودن آثار باستانی؛ بالا بردن قیمت قطعات آن بود و نه مبارزه با «بت پرستی»؛ زیرا داعش با پرچمی که بر افراشته است؛ یک «بت نادیده و انسان سان ساخته = الله» و شارلاتانیسمی به نام «سنّت محمّدی» را میپرستد.
امّا «نفت» مانند «آثار باستانی» قابل پیگیری پلیسی نیست؛ زیرا «امضای چند هزارسالهٔ آفرینندگانش» را ندارد.
پرسش اصلی این نیست که که نفت را چگونه میفروشند؟ بلکه این است که چرا و از طرف چه کسانی خریداری میشود؟
آیا «نا امنی لیبی» تنها بهانه ای برای تأمین مالی «داعش» است؟ یا اینکه داعش از نا امنی برای تسخیر منابع نفتی استفاده میکند؟
اگر شقّ دوّم درست باشد؛ پرسش بعدی این است که چگونه میشود که قدرتهای بزرگ از خرید نفت و تزریق پول به داعش عاجز هستند؟ آیا واقعاً عاجز هستند؟ یا اینکه تظاهر میکنند؟ و یا اینکه ملغمه ای از هر دو سناریو است؟ هر چه که باشد؛ در ثروتمندتر شدن داعش؛ نتیجه ای یکسان دارد.
اگر سناریوی به آشوب کشیدن منطقهٔ تحت پوشش «سازمان امنیتی شانگهای» و ایران و پاکستان و افغانستان را در نظر بگیریم؛ صورت نهایی مسئله این میتواند باشد که حملات داعش برای تسخیر منابع نفتی و تهیهٔ پول از طریق فروش نفت به خاطر «کوچه دادن» از طرف همانهایی است که ظاهراً این گروه را بمباران میکنند؛ تا منابع مالی این گروه تحت پوشش «خلأ قدرت در لیبی» استتار شود.
پس از حملات داعش به دو مسجد شیعیان در عربستان سعودی و مسموم شدن شیعیان عربستانی در مشهد؛ بسیار مشکوک است و بوی عملیات «گرگهای تنهای داعش» از آن به مشام میرسد. امّا اینکه رژیم انگلها میخواهد جان باختگان را در ایران دفن کند؛ نشان از تلاش برای پنهانکاری و «حفاظت اطلاعاتی» مربوط به این عملیات را دارد. زیرا نوع مسمومیت را در اجساد مردگان میتوان به سادگی پیدا نمود؛ امّا آنهایی که زنده مانده اند؛ باید مدتها در ایران بمانند تا آثار مسمومیت زدوده شود. هر چند که اگر نوع «سمّ» و تاثیرات آن بر استخوان و مغز استخوان و مغز و طحال و کبد و ... میگذارد که اگر از نظر آزمایشگاهی ثبت شده باشند؛ هرچند با وقفه؛ ولی به هر حال قابل شناسایی هستند.
اگر ماجرای مسمومیت شیعیان عربستان یک عملیات از طرف داعش بوده باشد؛ باید آنرا به عنوان یک «کُد» به حساب آورد که میگوید: «ما اینجا هستیم» و وزیر اطلاعات که داستانهای حماسی «کشف و خنثی کردن عملیاتهای داعش» را مطرح نموده بود را به چالش میکشد.
امّا سناریوی دیگر این است که سپاه پاچاهارداران این عملیات را برای ایجاد وحشت برای «سربازگیری» انجام داده باشند و شلیک دو گلولهٔ توپ به داخل شهر اصفهان؛ قرینهٔ خوبی برای سناریوی دوّم است. هر چند که تصاویر منتشر شده؛ بیشتر به انفجار «خفیف» اشاره دارد و گودال مربوط به انفجار بسیار کوچکتر از گودالی است که انفجار گلولهٔ توپ از خود به جای میگذارد و تکذیبیهٔ مدل «احمدی نژادی» (دستمال مستراح خامنه ای) سپاه پاچاهارداران نیز به «خودی» بودن «مسمومیت مشهد» و انفجارات اصفهان بیشتر نزدیک است؛ تا به «حملهٔ داعش».
کژدم
با این محاسبات زمانی؛ ناگهان یکی از «استراتژیستهای سید رضا دیبا» «آهی» از نهاد برکشید و ماشین حسابش را فوری برداشت و حساب کرد: «۳۷ سال حکومت عدل علی + ۳۰ سال خلافت ناب محمدی = ۶۷ سال گاییده شدن ممتد» و فوری گوشی را برداشت و به «سید رضا دیبا» زنگ زد و گفت: «اعلی حضرتا تو دیگه مالاسیدی». اعلیحضرت سید رضا دیبا فرمودند: «مردکهٔ پدر سوخته؛ ادبیات فاخرت کجا رفته؟» و آن استراتژیست دربار «ظلّ السّلطانی» دوباره «ٰآهی» برکشید و گفت: اعلیحضرتا... دیگر کار از ادبیات فاخر گذشته است و شما هم «مالیدی» و هم «ماسیدی».... یعنی «مالاسیدی».... اون پرونده ها را هم بسوزانید و فراموش کنید».... «اعلیحضرت سید رضا دیبا = کوروش رضای دوّم» هم فرمود: « من با این دفترچهٔ «جین شارپ» تو دهن این البغدادی میزنم»....
این در حالی بود که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا که در حال «کونِ موش نَوَردی با میکروفون» بودند؛ گفتند: «نیروهای داعش حد اکثر ۱۵۰۰۰ نفر هستند».
در آن زمان «کژدم» بسیار تعجّب کرد که چگونه میشود که در همان آغاز حرکتِ یک سازمان؛ بتوان پیش بینی کرد که «آنها آمده اند که بمانند»؟!!!!! مگر «شهر هرتِه»؟ که ضارپی اینطوری پیش بینی کنی؟
امّا «از ما بهتران ها» نه تنها چنین پیشگویی هایی کردند؛ بلکه یادشان رفت که ارتش «رایش سوّم» را در کمتر از ۵ سال به خاک سیاه نشاندند. پس چطور شده است که با این ۱۵۰۰۰ نفر باید ۳۰ سال موش و گربه بازی کرد؟
به همین خاطر بود که یک نفر به «گروهبان مارتین دمپسی» زنگ زد و گفت: بابا... این ۳۰ سال دیگه چیه؟... درسته که مردم آریایی نژاد و باهوش ایران «خر» هستند.... ولی «الاغ» که نیستند... که همینطوری مثل احمدی نژاد و امام حسن؛ خروار خروار بارشون کنی....
امّا کژدم به این نتیجه رسید که: «لابد می توان»!!!! و اگر اکنون میگویند که تا ۳ سال این ماجرا را فیصله خواهند داد را تا ۲۷ سال دیگر تکرار خواهند نمود تا «وعدهٔ ۳۰ ساله» تحقق پیدا کند و پس از ۳۰ سال؛ باید «تشیّع» و مذاهب «حنفی - مالکی - شافعی - مالکی» را تنها باید در «موزه ها» دید. به همین خاطر است که کژدم به فکرش رسید که: پس درست است که میگویند: «چنین کنند بزرگان». (میان کلام این کتاب را بخوانید؛ نه یک بار... بلکه دهها بار... و مثل من از خنده روده بُر شوید ولی «بوف کور» را نخوانید حتی اگر «سور رئالیستهای غربی» پس از خواندن ترجمهٔ آن «پاپیون» کرده و به جای لیوان؛ با چنگال آب خورده باشند).
بگذریم ....
هرچند که لیبی کشوری هزار حکومتی است (هزار کشور در یک کشور) و منابع نفتی همچنان دست به دست میچرخد (ولی استخراج و فروش نفت همچنان ادامه دارد)؛ امّا اکنون حد اقل ۲ منبع درآمد نفتی مهم به دست داعش افتاده اند. شاید برای آثار باستانی که توسط داعش فروخته میشوند؛ به خاطر مسائل امنیتی و پلیسی نتوان مشتریان زیادی پیدا نمود؛ هر چند که یکی از اهداف داعش از ویران نمودن آثار باستانی؛ بالا بردن قیمت قطعات آن بود و نه مبارزه با «بت پرستی»؛ زیرا داعش با پرچمی که بر افراشته است؛ یک «بت نادیده و انسان سان ساخته = الله» و شارلاتانیسمی به نام «سنّت محمّدی» را میپرستد.
امّا «نفت» مانند «آثار باستانی» قابل پیگیری پلیسی نیست؛ زیرا «امضای چند هزارسالهٔ آفرینندگانش» را ندارد.
پرسش اصلی این نیست که که نفت را چگونه میفروشند؟ بلکه این است که چرا و از طرف چه کسانی خریداری میشود؟
آیا «نا امنی لیبی» تنها بهانه ای برای تأمین مالی «داعش» است؟ یا اینکه داعش از نا امنی برای تسخیر منابع نفتی استفاده میکند؟
اگر شقّ دوّم درست باشد؛ پرسش بعدی این است که چگونه میشود که قدرتهای بزرگ از خرید نفت و تزریق پول به داعش عاجز هستند؟ آیا واقعاً عاجز هستند؟ یا اینکه تظاهر میکنند؟ و یا اینکه ملغمه ای از هر دو سناریو است؟ هر چه که باشد؛ در ثروتمندتر شدن داعش؛ نتیجه ای یکسان دارد.
اگر سناریوی به آشوب کشیدن منطقهٔ تحت پوشش «سازمان امنیتی شانگهای» و ایران و پاکستان و افغانستان را در نظر بگیریم؛ صورت نهایی مسئله این میتواند باشد که حملات داعش برای تسخیر منابع نفتی و تهیهٔ پول از طریق فروش نفت به خاطر «کوچه دادن» از طرف همانهایی است که ظاهراً این گروه را بمباران میکنند؛ تا منابع مالی این گروه تحت پوشش «خلأ قدرت در لیبی» استتار شود.
پس از حملات داعش به دو مسجد شیعیان در عربستان سعودی و مسموم شدن شیعیان عربستانی در مشهد؛ بسیار مشکوک است و بوی عملیات «گرگهای تنهای داعش» از آن به مشام میرسد. امّا اینکه رژیم انگلها میخواهد جان باختگان را در ایران دفن کند؛ نشان از تلاش برای پنهانکاری و «حفاظت اطلاعاتی» مربوط به این عملیات را دارد. زیرا نوع مسمومیت را در اجساد مردگان میتوان به سادگی پیدا نمود؛ امّا آنهایی که زنده مانده اند؛ باید مدتها در ایران بمانند تا آثار مسمومیت زدوده شود. هر چند که اگر نوع «سمّ» و تاثیرات آن بر استخوان و مغز استخوان و مغز و طحال و کبد و ... میگذارد که اگر از نظر آزمایشگاهی ثبت شده باشند؛ هرچند با وقفه؛ ولی به هر حال قابل شناسایی هستند.
اگر ماجرای مسمومیت شیعیان عربستان یک عملیات از طرف داعش بوده باشد؛ باید آنرا به عنوان یک «کُد» به حساب آورد که میگوید: «ما اینجا هستیم» و وزیر اطلاعات که داستانهای حماسی «کشف و خنثی کردن عملیاتهای داعش» را مطرح نموده بود را به چالش میکشد.
امّا سناریوی دیگر این است که سپاه پاچاهارداران این عملیات را برای ایجاد وحشت برای «سربازگیری» انجام داده باشند و شلیک دو گلولهٔ توپ به داخل شهر اصفهان؛ قرینهٔ خوبی برای سناریوی دوّم است. هر چند که تصاویر منتشر شده؛ بیشتر به انفجار «خفیف» اشاره دارد و گودال مربوط به انفجار بسیار کوچکتر از گودالی است که انفجار گلولهٔ توپ از خود به جای میگذارد و تکذیبیهٔ مدل «احمدی نژادی» (دستمال مستراح خامنه ای) سپاه پاچاهارداران نیز به «خودی» بودن «مسمومیت مشهد» و انفجارات اصفهان بیشتر نزدیک است؛ تا به «حملهٔ داعش».
کژدم
کژدم هر چقدر فکر می کنم. ارتباطی بین مسمومیت عده ای شیعه عربستانی با سرباز گیری نمی بینم.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذففدا کردن شیعهٔ عربستانی برای قرینه سازی با انفجارهای انتحاری داعش در دو مسجد شیعیان عربستان. برای ایجاد موج ترس و زمینه سازی برای موقعیت فرضی (حملات واقعی) تا مردم بروند برای اسلحه صف بکشند و مانند پوکهٔ فشنگ و گوشت دم توپ ازشون استفاده بشه.
کژدم عزیز من این عملیات پرتاب ظاهرا گلوله های توپ را در راستای اسید پاشی ابان ماه سال گذشته می دانم ان عملیات نیز یک عملیات خرابکارنه توسط ظاهرا عناصر نامعلوم!!اما با چتر حمایتی گسترده می باشد در سپاهان شهر یک مر کز خرید بزرگ بین المللی به نام هایپر استار افتتاح شده است که به استایل زندگی بخش وسیعی از مردم محافظه کار اصفهان و به خصوص (سپاهیان عقب افتاده)نمی خورد و ان را یک محل ترویج فساد می دانند در ضمن حدود سه هفته پیش هم لوله های قطور تصفیه هوای مستقر در پارکینگهای هایپر استار شل شده و بر روی ماشینهایی که در زیر ان پارک شده بودند افتاد و حدود 60 الی 70 ماشین را له و لورده کرد...البته خواستم در یک جهت دید دیگری به این ماجرا نگاهی بیاندازم ...ممکن هست که اصلا هیچ ارتباط سیستماتیکی مابین اینها نباشد
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفبه تصاویر خوب نگاه کنید. گلولهٔ توپی در کار نیست. ۲ انفجار کوچک در پادگان و پس از چند ثانیه دو انفجار بمب صوتی جاسازی شده در داخل شهر.
این کارها برای ایجاد وحشت و سربازگیری است.
کژدم گرامی،
پاسخحذفبا اجازه پاسخ آخرین کامنت شما را در زیر مقاله تازه میگذارم تا شاید دوست ناشناسمان هم ببیند. ولی اگر آن را مخل بحث مقاله بالا تشخیص دادید اصلا منتشر نکنید یا در زیر آخرین کامنت مقالهی قبلی منتشر کنید.
داوری از «فراسوی نیک و بد» به معنی تهی کردن همه چیز از ارزش نیست. منظور نیچه هم «ارزشیابی یا سنجش دوبارهی ارزشها» برای ارزشگذاری تازه است و نه «بیارزش کردن همه چیز». فرضا ممکن است شما «بیباکی» و «دلیری» را فینفسه یک ارزش بدانید که به نظر من هم هست. وقتی میگوییم این فینفسه یک ارزش است به این معناست که وقتی جنگجویان داعش با سپاهی چند صد نفری به رمادی یورش میبرند، دارای چنین خصوصیت ممتازی هستند که حتی ما به عنوان مخالف ناچاریم به آن به دیدهی احترام بنگریم. به این میگویند داوری از «فراسوی نیک و بد». اما همزمان ممکن است داعش در نبردی برابر یا حتی نابرابر با نیرویی جنگنده روبرو شود که مانند داعش یک جریان رو به گذشته یا واپسگرا با ایدئولوژی آخرالزمانی نباشد. در این جاست که باز موضوع ارزشها مطرح میشود. یعنی شما بدون اینکه روحیات جنگاوری در داعش را بیارزش بدانید، این معیار را در نظر میگیرید که جنگجوی داعشی دارد برای پاداش آنجهانی (بهشت) و اینجهانی (کنیز و برده و غنایم جنگی) میجنگد، بنابراین رو به گذشته دارد، در صورتی که یک مبارز و جنگندهی غیرایدئولوژیک میداند که اگر بمیرد، زندگیاش پایان یافته است (البته به شرطی که شمن جاوید نباشد!) و جهان دیگری هم در کار نیست و بهرغم آن حاضر است جان خود را فدا کند، پس ارزش فداکاری او به مراتب بالاتر از جنگندهی داعشی است. بنابراین همواره پرسش اینکه این فضیلت یا رذیلت در خدمت کدام نظام ارزشی خواهد بود، در برابر شما قرار میگیرد و شما نمیتوانید از آن طفره بروید و ناچار به انتخاب هستید. فرضا خود شما دائما دارید در تحلیلهایتان از این ارزشداوریها استفاده میکنید و به نظر من هیچ اشکالی هم ندارد. مثلا وقتی میگویید «انگل فرزانه» دارید با ارزشداوری خامنهای را تحقیر میکنید. اگر ارزشی در میان نمیبود، شما باید اعتراف میکردید که خامنهای پس از مرگ خمینی توانسته قدرت را در دست خود انحصاری کند و با مانورهای سیاسی و مکر و حیله (که لازمهی سیاست است) تا کنون رهبری خود را به جامعه و نیز به ما «فرهیختگان» و «متجددان» و بقول شما «آریایینژادهای پرتوقع» تحمیل کند. اگر کسی قابل سرزنش باشد ما هستیم و نه او! او تا زمانی که در سریر قدرت است کار خودش را به عنوان یک جبار خوب انجام داده است. و ما تا زمانی که محکوم قدرت او هستیم، کار خودمان را خوب انجام ندادهایم و مستوجب سرزنش. ولی از آنجا که خامنهای نماینده «حکومت طاعون» است (ارزشداوری شخصی من)، همزمان صفت «انگل» شایستهی اوست (ارزشداوری شما )، پس اینها هر دو بیان حقیقتی است. داوری من درباره لومپنها هم در نقد «نترسی» و «ریسکپذیری» آنها نبود، بلکه در سنتگرایی و گذشتهگرایی و انگلصفتی آنها بود. بگذریم از اینکه لاتها معمولا «ضعیفکش» بودند و زورشان به تیغهی چاقویی بود که در جیب داشتند و اگر آنها را خلعسلاح میکردی، به موجودات جبون و بزدلی تبدیل میشدند و زیاد «ریسک» نمیکردند و حتی جلوی آدم تعظیم هم میکردند.
تیرداد گرامی
حذفمن به بحثهای نیچه شناسی و مولوی شناسی و اینکه منظورش این بوده و یا آن بوده است و اینکه بنشینیم چند تا «تفسر المیزان» هم در رابطه با نظریات نیچه و کانت و شوپنهاوئر و .... بنویسیم؛ نه تنها برایم ارزشی ندارند؛ اینگونه بحثها را اتلاف وقت میدانم. من نه جانمردی را رد کردم و نه آدمهای زشت خو را انکار کردم. من به طور ساده گفتم که: برای بریدن گوشت؛ به چاقو نیاز دارید. حالا شما بحث را به کوچه پس کوچه های تشخیص «چاقوهای خوب» و «چاقوهای بد» میکشانید و باید برگردیم همهٔ کلیسا و کانت و دوران پس از کانت را بر رسی کنیم. من اهل این بحثها نیستم.
من به طور ساده میگم: میحوای حکومت ننگین انگلها را سرنگون کنی؟ باید مثل «چاقو» باشی.... نیستی؟ برو جزوهٔ جین شارپ بخون
در ضمن نیچه زنده نیست که بگوید منظورش چه بوده است. آنچه که بیکاره های «نیچه شناس» و «مولوی شناس» میگویند... نه حرف مولوی است و نه حرف نیچه.
تیرداد گرامی
حذفیک مثال میزنم و این بحث را از طرف خودم به پایان میبرم:
حدود یک سال است که حکومت چین مشغول «فساد زدایی» است. همه فساد زدایی را دوست دارند از نظر اخلاق سیاسی نیز کار بسیار پسندیده ای است.
امّا من در یکی از نوشتارهای پیشین چند ماه گذشته به ماجرای فساد زدایی در چین اینگونه نگاه کردم؛
«مبارزه با فساد» در چین؛ برای ما و سایر کشورها؛ هیچ خبر خوبی نیست. زیرا «مبارزه با فساد»؛ اقتصاد بزرگ چین را چهره ای دیگر خواهد بخشید و «چین» مانند شمشیر از نیام بیرون خواهد آمد و چه بسا یکی ازنخستین قربانیانش ایران باشد و پس از چند سال ببینیم که «ساکنین ایران» با «لهجهٔ شیرین فارسی» و «لهجهٔ شیرین ترکی آذری» و سایر لهجه های شیرین؛ به زبان «ماندرین» صحبت میکنند.
اساس ساختن این وبلاگ تلاش برای ارائهٔ «تحلیلهای کاربردی» بوده است.
کژدم گرامی،
حذفشما کمی زود برافروخته میشوید و شروع به نیش زدن میکنید. من این را به حساب «اقتضای طبیعت» شما میگذارم و نمیرنجم. چون گفتوگو کردن با شما برایم سودمندتر است تا گفتوگو نکردن. من از مولوی و کلیسا و کانت و شوپنهاوئر کلمهای نگفتم. اگر نام نیچه به میان آمد، به این دلیل بود که خود شما مفهومی از او (فراسوی نیک و بد) را وام گرفتید و به کار بردید. خواستم بگویم من نیچه را چنین میفهمم. به هیچ «نیچهشناسی» هم استناد نکردم چون خودم میتوانم نیچه را بخوانم و به تفسیر دیگری نیاز ندارم. ممکن است کسی نیچه را به روایت داریوش آشوری بخواند و فکر کند نیچه را فهمیده است. ولی در واقع او آنچه را که آشوری از نیچه فهمیده به جای سخن نیچه گرفته است! (و بدا به حال کسی که نیچه را به روایت آشوری بخواند که شعری تخمی از اقبال لاهوری هم چاشنی آنست)! ولی بحث ما این چیزها نیست و من از این پس نام هیچ آدم سرشناسی را نمیآورم تا شما فکر نکنید میخواهم او را چماق کنم. شرطش اینست که شما هم بدون استدلال نگویید که این و آن شخص «هیچکاره» و «بیکاره» هستند، چون با یک گردش قلم بسادگی میتوان روی نام هر کسی خط کشید، ولی در آن صورت ممکن است من بگویم اصلا بگو ببینم از فلانکس که به او میتازی چه خواندهای و چه فهمیدهای؟ آنوقت شما مجاز نیستی بگویی: «من حوصلهی این بحثهای کلامی را ندارم». چون در این صورت این برداشت پیش میآید که شما زرهی به نام «آیین شمنی» بر تن کردهاید که تیر هیچ نقدی از آن عبور نمیکند و در واقع دارید میگویید که: من حقیقت مطلق را «دیدم» و بشارت دادم پس بپذیرید و در برابرش زانو بزنید! این یعنی رویکردی دینی!
کژدم گرامی! از خوانندهای چون من چه انتظاری دارید؟ بیایم اینجا و مثل بعضیها به تحلیلهایتان به به و چه چه بگویم و دو زانو در مکتب «شمنی» شما روی زمین بنشینم و تلمذ کنم و سرخوش باشم که یک «استاد شمنی» مفت و مجانی گیرآوردهام؟ یا اینکه در سخنانتان چون و چرا کنم و بپرسم و تردید کنم. اگر اولی را میپسندید، من چنین آدمی نیستم و بقول معروف هیچ خدایی را بنده نیستم. حالا میخواهد شمن باشد یا نابغه باشد یا دانشمند باشد یا مارکس و کانت و نیچه و هگل و هر آدم دیگری باشد. من با شناخت اندکی که از شما دارم فکر نمیکنم شما «خوانندهی مطیع» را به «خواننده سرکش» ترجیح دهید. ولی اگر اشتباه برداشت کردهام، کافیست بگویید و من از این پس اینجا خاموش خواهم بود.
تیرداد گرامی
حذفمن به خوانندهٔ خاموش نیاز ندارم؛ به به به و چه چه نیز نیازی ندارم. چیزی به نام حقیقت مطلق وجود ندارد؛ مگر به صورت یک «مفهوم من در آوردی» در مغزهای بیمار فیلسوفان و پیروان شارلاتان آنها که از آنها به نام «انگلها» یاد میکنم. (دین سازان و دین فروشان).
فراسوی نیک و بد را نخست شما به میان آوردید و من از روی این «دام» پریدم. به همین خاطر هم؛ زمانی که بحث به اخلاق کشانیده شد؛ گفتم که تیرداد به «فراسوی نیک و بد» وفادار نماند. و شما پاسخ دادید که فراسوی نیک و بد به معنی بی ارزش کردن ارزشها نیست؛ بلکه به معنی ساختن ارزشهای نوین است.
تیرداد گرامی
من زره شمنی نپوشیده ام. مثال چین را زدم که فقط بگویم؛ من مسائل را چگونه میبینم. اگر آنچه که در این مثال دیده ام نادرست است به چالش بکشید؛ تا مسائل «نوین» دیگری را ببینیم. زمانی که همه اخبار «مبارزه با فساد در چین» را دنبال میکنند؛ من «خطر» را میبینم. این خطر همان چیزی است که آمریکا را به آسیای جنوبی کشانیده اشت.
حکومت چین در حال ساختن برج و باروی «ناسیونالیسم افراطی چینی» است و اگر تا ۱۰ سال آینده مهار نشود؛ به یکی از بزرگترین خطرهای ویرانگر تاریخ تبدیل خواهد شد.
من به بررسی اینگونه مسائل علاقه مند هستم و تلاش من بر این بوده است که هر چالشی و هر چالشگری را برای رشد اندیشه های پراگماتیستی سیاسی به این وبلاگ بکشانم. من به هیچگونه بحثی که «روی به گذشته دارد» علاقه مند نیستم.
از نظر من هر بحثی که از «اکنون» شروع نشود و به پیشبینی نینجامد و آینده را روشن نسازد مانند «بحثهای کلامی حوزوی» است.
من از اینکه گفتم: («چین» مانند شمشیر از نیام بیرون خواهد آمد و چه بسا یکی ازنخستین قربانیانش ایران باشد و پس از چند سال ببینیم که «ساکنین ایران» با «لهجهٔ شیرین فارسی» و «لهجهٔ شیرین ترکی آذری» و سایر لهجه های شیرین؛ به زبان «ماندرین» صحبت میکنند.)
منظورم طعنه زدن نبود. من این خط گسترش را در «گفتگویی از نوع دیگر» نیز مطرح کرده ام. لذا این یک پیشبینی نهادینه شده است و من هر کجا که بروم؛ خواهید دید که اثر این نگرش در آنجا مشهود است.
من آدمی که به چیزی ایمان مذهبی و یا آیینی دارد نیستم. امّا اگر چیزی را ببینم؛ میدانم که باید به آن بچسبم و هر زمان جدا شوم؛ شیرازهٔ تمامی اندیشه گسیخته میشود.
من در چندین نوشته به «عصای موسی» اشاره کرده ام. برای اینکه آنرا میبینم. اهمیت هم نمیدهم که چه کسی؛ در رابطه با این مطلب چه فکری میکند. اگر «عصای موسی» به طور تصادفی کشف شد؛ خواهم گفت که «این بود عصای موسی». شاید آنزمان هم عده ای بگویند که کژدم منتظر بود که بالاخره اتفاقی بزرگ بیفتد و او بگوید که «منظورش این بوده است». این هم برای من اهمیتی ندارد. آنچه که اهمیت دارد. «دیدن» و به گردن آویختن «مدال دیدن» در مقابل آیینه است که به خود بگویم: این تنها من بودم که دیدم و این مدال ما من است.
من از «دیدن» لذت میبرم.
از خواننگانی که به گفتگوهای فرهنگی علاق دارند؛ دعوت میکنم اگر دوست داشتند؛ به گفتگویی که ۴ سال پیش با یکی از خوانندگان گرامی و فرهیخته با شناسهٔ «شهاب» داشتم مراجعه کنند. محور بحث ما «نیچه» و «آیین شمنی» بود.
پاسخحذفhttp://www.azadegi.com/link/2011/09/02/98791
حاجی بادمجون کحایی؟؟ http://farsi.alarabiya.net/fa/middle-east/2015/06/11/%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DB%8C%D9%85%D9%86-4-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D9%88%D9%82%DB%8C%D9%81-%DA%A9%D8%B1%D8%AF.html
پاسخحذفحکومت چین در حال ساختن برج و باروی «ناسیونالیسم افراطی چینی» است و اگر تا ۱۰ سال آینده مهار نشود؛ به یکی از بزرگترین خطرهای ویرانگر تاریخ تبدیل خواهد شد.... کژدم جان. مغز ما ها خیلی سیاسی نیست. یا دستکم پیچید گی ها و روابط را نمی توانیم کشف کنیم. یا مثل شما اینده نگری کنیم. بخصوص سیاست که بقول تیرداد سیال هست. مثلا گستره نفوذ چین روی کشور ما چه تا ثیری می گذارد؟ و جریان زبان چیست؟ چگونه ممکن است چین زبان فارسی را تحت تابش خود قرار دهد. لطفا توضیح.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذف«شکسته نفسی عمدی» میفرمایید.
ساکنین ایران هنوز هم فکر میکنند که زبان فارسی یکی از زبانهای مهم دنیاست. شاید تنها به این خاطر که عده ای به این زبان سخن میگویند. اگر زبان فارسی زمانی یکی از زبانهای زندهٔ دنیا بود؛ زیرا که «ایرانیان» بسیار «سخنهای نو» داشتند که بگویند. امّا دیگر حرفی برای گفتن ندارند لذا به هر سوی که نگاه کنید؛ افتخارات ساکنین ایران؛ یا در گورها خفته اند و یا در کتابهایی که «در گذشتگان» ۷۰۰ سال پیش نوشته اند؛ و در ۵۰۰ سال اخیر نیز بزرگترین تولید فرهنگی ایرانیان «بحار الانوار» و «حلیة المتقین» بوده است. یک زبان را «آفرینشها» هستند که زنده نگه میدارند و پرورش میدهند. آیا در این ۵۰۰ سال اخیر «آفریننده ای» در این سرزمین به هم رسیده است؟
آیا اختراعی بالاتر از «سُرسُرهٔ فتحعلی شاه قاجار» داشته ایم؟ هر چه که در این زبان می یابید؛ متعلق به «گذشته» است. زبان فارسی کنونی گذشته از اینکه «مُعَرّب» است بلکه ساختن واژه های جدید برای «نوع آوریهای دیگران» بزرگترین تلاش این زبان برای فرو نیفتادن در «مغاک نابودی» به حساب می آید و نه؛ رشد و شکوفایی. شاید برخی فکر کنند که ساختن واژهٔ «رایانه» برای «کامپیوتر»؛ زبان فارسی را شکوفا میکند ولی اینچنین نیست. زبان را «نو آوریها» و «آفرینندگیها»ی صاحبان آن زبان به «زبان زنده» تبدیل میکند. به همین دلیل است که زبان فارسی یکی از زبانهای «مُرده» به حساب می آید. اساساً تمامی زبانهایی که «زبانهای آریایی» شمرده میشوند؛ زبانهای مُرده به حساب می آیند. زبان عربی و تُرکی نیز به همینگونه.
اکنون در چین سالانه تعداد بسیار زیادی اختراعات به ثبت میرسند. اقتصاد بزرگ چین اروپا و آمریکا را وا داشته است که متخصصین زیادی را که به زبان «ماندرین» آشنایی دارند به استخدام در آورند. برای ارتباط با ایرانیان «نفت فروش» که وقتی «منابع گاز کشف میشوند» میگویند : الهی شکر... چه خوب شد... نیازی نیست که با زبانشان آشنا شد.
اکنون زبان چینی جای خود را آرام آرام در محافل آکادمیک باز میکند. کلاسهای آموزش زبان چینی در دانشگاهها گسترش می یابند و آنهایی که زبان چینی را یاد میگیرند؛ برای خواندن کتاب «یی چینگ» و یا آثار کنفوسیوس نیست. بلکه به این خاطر است که این زبان در حال بازگشت به زندگی است.
زبان چینی نیز تا ۲ دههٔ پیش به عنوان زبان مرده به حساب می آمد.
«سیاست سیّال است»؛ جملهٔ خوبی است؛ امّا مسئله این است که چه کسی آنرا «سیّال» میکند؟ «ساکنین ایران»؟ «یاشاسین آذربانجانها»؟ «اهلاً و سحلاً مرحبا ها»؟ .... چه کسی؟ هر وقت برای این پرسش پاسخی یافتید؛ مطمئن باشید که معنی جملهٔ «سیاست سیّال است» را به درستی فهمیده اید؛ و گرنه این جمله میتواند به عنوان «درِ پُشتی» برای فرار از واقعیتها بکار رود.
امّا اگر در پی ادامهٔ سیاست «شکسته نفسی عمدی» هستید و میگویید که : «کژدم جان. مغز ما ها خیلی سیاسی نیست.» بهتر است که سیاست را «سرگرمی» در حدّ «نقل مجلس برای وقت گذرانی» به حساب نیاورید.
از چیزی به نام «کشور ما» سخن نگویید. اول نگاه کنید که این کشور متعلق به شما است؟ یا فقط جایی است که در آن زندگی میکنید؟
زبان چینی در حال زنده شدن است و کشور چین نیاز به «صدور جمعیت دارد». یا باید مردم خود را بکشد؛ و یا مردم «همسایگانش» را؛ و یا.... همسایگانش را وادارد که «مهاجر چینی بپذیرند».
http://www.reuters.com/article/2015/06/11/us-usa-china-military-idUSKBN0OR2YK20150611
حذف۵ سال دیگه داعش ایران رو منطقه پرواز ممنوع اعلام کنه من تعجب نمیکنم.
پاسخحذفآقا خبری که قرار بود دنیارو تکون بده چی شد. حتمن دارن بادمجون رو کباب میکنند. برعکس شده. http://www.iranpressnews.com/source/187894.htm
پاسخحذفکژدم جان، لطفا از این سوال عصبانی نشو. دلیل خنک بودن قبر شهید پلارک (عطری) نسبت به قبرهای کناریش چیست؟
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفاز متخصصین «فشار قبر» و اینگونه تخصصها سوال کنید. حتماً جواب پیش آنهاست. من حتی این شخص را نمیشناسم و نمیدانم که حتی چرا به او میگویند شهید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
ناشناس عزیز. کولر ال جی .جانم. ال جی.
حذفممنون کژدم بزرگ. مومنین!! جواب خودم را گرفتم. حرف حساب جواب ندارد. سر تسلیم من و خشت در میکده ها. راستی حرف می شد. ان شب رفتی می ارغوانی زدی؟ حرامت باشد بی ما......نه.. ! سرت گرم و دلت خوش باد.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفدیدی که آمدی نسازی؟ اگر به دنبال مومنین بودم و خودم را نه تنها بزرگ می انگاشتم؛ بلکه از بزرگان میشدم راهها بسیار بودند؟
به آنهایی که مومنین بسیاری در اطرافشان گرد آمده اند؛ نگاهی بینداز تا ببینی که در «کویر ایران» تنها گیاهی که میروید: .... مومنین هستند.
کاملا درست می فرمایید کژدم جان. کویر ایران فعلا فقط مومن دروغگو و ریا کار می پرورد. موضوع دیگر اینکه محال است این سوسک های احمق از این باز یهای مسخره عقیدتی خود هم دست بردارند. برای دست برداشتن از یک عقیده تو خالی و بی بنیاد و بی حاصل به نظرم اول باید انسان بود. ونه بقول تو انسان سان. بدبختی این است که کسانی که بر ایران فعلی حکومت می کنند در حد انسان سان هم نیستند.هر ادمی در گذشته عقیده ای داشته که پس از احساس اشتباه ان را دستکم به مرور رها کرده و به چیزی پیوسته که بنظرش درست می امده. که حرکتی است رو به جلو و تکاملی. اما امید بستن به اینکه، این سوسک های احمق، اندکی بنشینند و دو دو تا چهار تا کنند از محا لات است. اینها دایم سرشان در دعای کمیل و دعای ندبه و توسل و این چرندیات گرم است و دعای کمیل را با تمام دنیا عوض نمی کنند. چنین موجو داتی را باید با همان روشی که می گویی بسر عقل اورد. بقول یارو گفتنی دیوانه را می شود درمان کرد. ولی احمق را هرگز. عجب گیری افتادیم. راستی این موضوع را هم بگویم که دولت مردان چین علی رغم فشار سیاسی و ایدئو لو ژیکی که طی این سالها بکار برده اند. ولی الحق در موضوع اقتصاد برای کشورشان سکه زده اند و شاهکار کرده اند. بقول تو طی دو دهه. اما این مادر بخطا های خود مان طی چهل سال فقط گند زده اند به همه چیز. جالبه که دو قورت و نیم اشان هم باقی است. مثلا یکی نیست به این مادر قحبه رفسنجانی بگوید تو هنوز هم داری حرف می زنی. و اسم امیر کبیر را می اوری. هر کسی جای تو بود خودکشی کرده بود. که البته اخوند عمرا غیرت خود کشی داشته باشد. چون پست ترین موجودات هست.و بقیه و بقیه اشان. حالا باید همه عنی که در این سا لها در این مملکت کرده اند همه را از دم قاشق قاشق و یا نه پاتیل پاتیل و بظرف زور و دکنک سر بکشند.گوا رای وجودشان. مبارکشان باشد. ما که بخیل نیستیم. ما بخیل چیز های زیبا هستیم.
پاسخحذفhttp://www.bbc.com/persian/world/2015/06/150613_l20_us_hacking
پاسخحذفواقعن شیتان بزرگ اینه. نظرش عوض شده. حالا میخاد پایگاه درست کنه. پس داداش چی میشه.{داعش} http://www.iranpressnews.com/source/187938.htm
پاسخحذفنظ شیتان بزرگ عوض شده . حالا میخاد پایگاه بزنه . و
پاسخحذفهمچنین تو چونه حاجی بادمجون. http://www.iranpressnews.com/source/187938.htm