۱۳۹۷ خرداد ۱۸, جمعه

برآوردی از شرایط کنونی بین المللی بر اساس فعّال شدنِ «استراتژی ناسیونالیسم آمریکایی» (بخشِ نخست)

پیشگفتارِ ناخوشایند

امیدوارم که «ناسیونالیستهای قلّابی ایران»؛ از آنچه که «ناسیونالیسم آمریکایی» در شرایط کنونی به عنوانِ «استراتژی» و «مسیرِ راه» تدوین کرده است؛ مفهومِ دقیقِ «ناسیونالیسم» را بفهمند و بدانند که معنی دقیقِ «ناسیونالیسم» چیست؟ کافی است که فقط «ردّ پای دولَتِ ترامپ» را مطالعه کنند و به دور از هیچگونه احساساتِ «قلّابی» که توسّط رسانه های «جورج سوروسی»  به آن دامن زده میشود؛ با چشمهای باز؛ شیوه های مبارزاتی «ناسیونالیسمِ آمریکایی» را رَصَد کنند و در تحلیلهای «قلّابیِ خود» «فدرالیسمِ آمریکا» را نیز منظور نمایند که نه تنها به فروپاشی آمریکا نینجامیده است؛ بلکه ضامنِ  حاکمیّت ملّی مقتدر نیز میباشد. امّا «پَسمانده های تصوّراتِ صفوی - قاجاری» از «حاکمیّت ملّی» که رسوباتِ آنرا در «حاکمیّتُ سلسلهٔ پهلوی» با تبلیغِ «حفظِ چهارچوبِ ارضی» به عنوانَ «ملّی گراییِ ناب» تبلیغ می شد و تحوّلاتِ دورانِ «هجومِ آلمانِ هیتلری» و سِپَس «دورانِ جنگِ سرد» نیز به آن دامن زده می شُد را دیدیم؛ تجربه کردیم و به حاکمیّتِ کثیفِ «تشیّع صفوی» رسیدیم. یعنی اینکه : «مثلِ گُربه» دهها سال به دنبالِ «دُمِ خویش» دویدیم و بزرگترین پیروزی و شکارِ «ما»؛ «گرفتنِ دُمِ خویش» بود. .....
من (کژدم) بارها تعریفِ واقعی «ناسیونالیسم» را توضیح داده ام. «ناسیونالیسم» با «حفظِ چهارچوبِ ارضی» تعریف نمیشود.؛ بلکه با «دلبستگی به زمین و  مردمانی که در یک چهارچوبِ زمینی زندگی میکنند» تعریف میشود و اگر «مردم» را حذف کنید؛ «سرزمین» به «زمین» نبدیل میشود (سَر به معنیِ مردُم است؛ مانند اینکه میگوییم «۲ سَر خانواده» و یا «۵ سَر خانواده»). برای یک «ناسیونالیستِ واقعی ایرانی»؛ نباید فرقی میانِ «اقوامِ ایرانی» وجود داشته باشد.
هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیها همگی «مُرده اند»؛...
اکنون آنچه که ما داریم؛ همین «ایرانِ گربه نشان» با قومیتهایی بسیار متفاوت تَر با دوره های «مُردگان اجدادی» است که چه بسا با ترکیبِ جمعیتی کنونی؛ از نظر خونی و فرهنگی فاصله های دور و نزدیک دارند. لذا هر کسی که بخواهد با «کاسه و ملاقهٔ هخامنشی؛ اشکانی؛ ساسانی» ایرانِ کنونی را محاسبه کُند و یا از این «ملاقه ها و کاسه های شکسته» بهانه ای برای «ناسیونالیسمِ چُلاق و درماندهٔ مبتنی بر چهارچوبِ ارضی» بسازد که عدّه ای در «کشورِ تهران» (پایتخت) لامبورگینی سوار شوند و عدّه ای دیگر را «کولبرانِ قهرمانِ مرزنشین» بنامند؛ نه تنها «ناسیونالیست» نیستند؛ بلکه «خائن» هستند.
«ناسیونالیسمِ واقعی ایرانی» باید با دورانِ سلطهٔ «فرهنگِ ملوک الطّوایفیِ» قرنهای اخیر نیز به طورِ عمیق خدا حافظی کُند. در این راه؛ نباید هر روسپی زاده ای را که توانسته بوده است اقوام و طوایف دیگر را سرکوب کُند و بر تخت بنشیند؛ را «شاه» و یا «پادشاه» و «شاهنشاه» نامید و بدتر از هر چیزی؛ این بی شرفها را ادامهٔ «کوروش» و «داریوش» دانست.
اگر کسی که خود را «ایرانی» مینامد؛ نتواند فرق میانِ «طلا» و «مِس» را فهمیده باشد؛ در همان وادی گمگشتگی و «خود فریبی» خواهد ماند؛ بدون اینکه بفهمد: «در حالِ تیشه زدن بر ریشه های ایران» است.
از سوی دیگر  باید در نظر داشت که داشتنِ «آرزوهای ناسیونالیستی» به تنهایی کافی نیستند و یک «ناسیونالیستِ واقعی» باید درکِ عمیقی از «موقعیّتِ کنونیِ ایران» که از «مسیرِ استحالهٔ ۱۴۰۰ سالهٔ ایران پس از حملهٔ مسلمانانِ عرب» و همچنین موقعیّتِ «ایرانِ کنونی» پس از ظهورِ فرقه و حکومتِ ننگینِ «صفویان»  و همچنین «موقعیّتِ ایرانِ کنونی» پس از ظهورِ قدرتهای بزرگِ «سیاسی»؛ «اقتصادی» و «نظامی» در مقیاسِ جهانی در سَده های اخیر داشته باشد که در دورانِ «خوابِ عمیقِ اصحابِ کهفیِ ایرانیان» رُشدِ سرسام آوری نموده  و به «سَروِرانِ جهان» تبدیل شده اند.
یک ناسیونالیست واقعی باید به این درکِ عمیق رسیده باشد که «ایرانِ کنونی» مانندِ «خاکسترِ پس از آتش سوزیهای بزرگ» است و باید مانند «قُقنوس» از «خاکستر» برخیزد و باز هم باید بداند که «خاکستر» به معنیِ «نداری و فقرِ مطلق» است. آنکه خود را «ناسیونالیست» بداند؛ نباید آرزوهایش را به عنوانِ «تحلیلِ کاربُردی» ؛ به خوردِ خود  و هم میهنانَش بدهد.
آن ایرانی که بخواهد خودش را پُشتِ شعارهای «خود بزرگ بینانه» مخفی کُند؛ نخواهد توانست بر «فقر و نداری و ناتوانیها» فایق آید زیرا «خود خدا انگاری» درهای آموختن را می بندَد و تصوّرِ داشتنِ «فرهنگِ غنیِ آریاییِ کُهن» (که در عمل چیزی بیشتر از بکار بُردَنِ نام کوروش و داریوش و یا پندهای سعدی و حافظ نیست)؛ راه را بر «آموزه های نوینِ فرهنگی» سدّ میکند.

لذا نخستین گام برای یک ناسیونالیستِ واقعیِ ایرانی؛ باید پذیرفتنِ «ناتوانیِ درونی» و گامِ دوّم؛ پیدا نمودنِ راهها برای «گذشتن از هفت خوانِ فقرِ درونی» و رسیدن به «دارایی و تواناییِ درونی» باشد. 
رژیم کثیف صفوی مسلک؛ در هر ۲ گام ناتوان بوده است و «استخدامِ مزدورانِ منطقه ای» را به حسابِ «گذشتن از هفت خوانِ فقر» و ایجادِ «دارایی = عُمقِ استراتژیک» گذاشته است. در حالی که این «ارتِشِ مزدوران» با بستنِ راههای تنفّسی رژیمِ کثیفِ صفوی مسلک (نفتِ پدر سوخته)؛ در مدّتی کوتاه و مانندِ «مگسهای دورِ شیرینی»؛ از اطرافِ رژیم شیعی ایران پراکنده خواهند شد. محاسباتِ اینچنینی فرقی با محاسباتِ احمقانهٔ «محمد رضا پهلوی» و «صدّام حسین» ندارند که با شنیدنِ «جرینگ جرینگِ ۲ سکّهٔ اضافی در جیب» به شعارهای احمقانهٔ «تمدّن بزرگ» و «امپراتوری بابل» افتادند و فکر کردند که میتوانند با بستنِ لوله های نفت؛ آمریکا و اروپا را به زانو در آورند. در حالی که تمامی راهِ ارتزاقشان همان «نفت» بود و همچنان هست. کدامین احمقی را سراغ دارید که بگوید: «ما نانِ سفرهٔ خود را به دور می اندازیم»؟؟!! امّا هنوز هم میبینیم که این نانِ سفرهِ همچنان هزینهٔ «حاشیه های بدونِ بازدِهی» (حشد الشّعبی؛ اوباشانِ حوثی؛ اوباشانِ شیعه مسلکِ لبنانی و ....)  میشود.
حتماً از زبانِ «ناسیونالیستهای قلّابی» هوادارِ «محمّد رضا پهلوی» شنیده اید که میگویند؛ این شخص به این خاطر سرنگون شد که میخواست «بمبِ اتمی» بسازد و «نفت» را با «لیوان» بفروشد!!!!؟؟ اینگونه هواداریها و «ناسیونالیسمهای قلّابی»؛ نشان میدهد که حتّی آن «فوکولیهای ظاهراً روشنفکر» هنوز هم میخواهند که از یک «دهکدهٔ سوخته در ۱۴۰۰ سال آتش سوزیِ مداوم»؛ «امپراتوری هخامنشی» بسازند!!!! (خوشا به حالِ نئشگی تریاکهای سلطنتی شان). با چنین احمقهایی که حتّی با ریاضیاتِ دورانِ تحصیلی ابتدایی نیز آشنا نیستند؛ به کجا میتوان رسید؟
این الاغهای فوکولی حتّی نمیتوانند بفهمند که «قومِ ماد» پس از ۵۰۰ سال تلاش (البتّه همراه با جنگهای داخلیِ احمقانهٔ قبیله ای)  و در بازهٔ زمانی خاصّ توانست از زیرِ یوغِ «آشوریها» بیرون آید و صدها سال دیگر طول کشید که نطفه های «امپراتوری ماد» بسته شود. آن هَم در چه دورانی؟ .... در دورانِ «دامداری و کشاورزی».
این احمقها نمیتوانند بفهمند که اکنون آن دوران (کشاورزی و دامداری) در کشورهایی که «متمدّن» نامیده میشوند؛ صدها سال است که به پایان رسیده است. امّا پس از ۳۵۰۰ سال؛ بزرگترین سهمِ «قومِ ماد» از این تمدّن ... «کول بَری» (حمّالی) است.
سهمِ ساکنینِ «کشورِ تهران» نیز شُغلهای مشعشعی مانند «سیم کارد فروشی» و «بساط فروشی» و «روسپیگری» و .... است.
آیا این اوباشانِ فوکولیِ ظاهراً روشنفکرِ ناسیونالیست؛ میتوانند بفهمند که «ساکنانِ ایران»؛ در واقع «حاشیه نشینانِ تمدّنِ کنونی» هستند؟
اگر می فهمیدند؛ ما با شرایطِ بهترِ سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی روبرو بودیم.
یکی از این احمقهای ناسیونالیستِ قلّابی که در دورانِ زندگیَش لیاقتِ «دیدار از پِدر» را نداشت در پایانِ کار؛ حتّی جایی برای «درمانِ بیماری» و «مُردَن»  پیدا نکرد و آن احمقِ دیگر که در فکرِ احیای «امپراتوری بابل» بود  را از «سوراخ» بیرون کشیده و به دار آویختند و سرزمینهای هر ۲ «احمقِ قهرمان»  نیز به یغما رفت.
در «آیینِ شمنی» یکی از پروتوکولهای بسیار مقدّس؛ «سکوت» و بهره بُردن از «قدرتِ سکوت» است. «شمن»  بسیار «واقعگرا» است و هرگز عربده نمی کِشد و لاف نمی زَنَد و بالاتر از تواناییهایش سخن نمیگوید و وعده نمی دهد. بلکه همیشه در حال افزودن به «قدرتهای درونیِ خویش» است.

هر روزه در خبرها و تحلیلها در رابطه با «لابیهای رژیم ایران در آمریکا و اروپا»؛ «لابیهای اسرائیل در اروپا و آمریکا»؛ «لابیهای عربستان در اروپا و آمریکا» مطالبی میخوانیم و در بسیاری موارد شنیده ایم که رژیم شیعی و یا سایر اوباشانِ منظقه ای گفته اند که اگر فلان کار انجام نگرفت؛ به خاطر وجودِ لابیهای قدرتمندِ اسرائیل و یا عربستان بوده است.
آیا تا به حال در خبرها و تحلیلها خوانده اید که آمریکا در اسرائیل و ایران و یا عربستان و یا مالزی و اوگاندا و روواندا  و ...سومالی و سایرِ کشورهای «شپشها» «جِگر پزیها» از «لابی» استفاده کُند؟
البتّه آمریکا در «اروپا» از لابیهای قدرتمندی استفاده میکند. امّا چرا در اسرائیل و  ایران و سومالی و اریتره واتیوپی؛ و «لانهٔ شپشها و موریانه ها و مورچه ها و سوسکها» «لابی» ندارد؟ 
تنها علّت آن فقط یک چیز است: .... «قدرتِ درونی».
آمریکا «قدرتِ درونی» دارد. اروپا نیز «قدرتِ درونی» دارد.
امّا کشورهایی که در حدّ «مگس» و «شپش» هستند؛ «قدرتِ درونی» ندارند؛ لذا نیازی به لابیگری در لانه های آنها برای آمریکا و اروپا  و روسیه وجود ندارد. ... «بینی» شان را فشار بده ... راه تنفّسشان را قطع کُن .... در مدّت کوتاهی به «رعشه و لرزه های مَرگ» می افتند و سپس شلوارشان را پایین می کِشند. .... به همین سادگی ....
دانستنِ این مسائل نیازی به داشتنِ «دکترای اقتصاد» و «دکترای علومِ سیاسی» ندارد و چه بسا داشتنِ مدارکِ آن «دکتراهای کذایی»؛ «دارندگانش» را به «اراجیف بافی» وادارَد (فکر میکنم که همهٔ خوانندگان سالها است که شاهدِ این اراجیف بافیها بوده اند). زیرا بسیاری از این موجودات (دکترها و پروفسورها) فقط «حمّال کتاب» هستند.
«دانش سیاسی» یک «هنرِ علمی» است و بسیار به دور از معادله های احمقانهٔ «۲X۲=۴ » نوشته شده در کتابهای «کودکستانی» است.

پایانِ بخشِ نخست

کژدم



۱۸ نظر:

  1. اتحادیه آتئیست های مرکز
    ❇️ نحوه شیعه شدن اجباری ایرانیان در عصر صفویان

    صفويان در تبریز ۲۰ هزار مرد را کشتند و مساجد اهل سنت را یا تخریب ویاتبدیل به طویله شان کردند .
    👊📢 برای نمایش پیروزی و تسلط به تبریز۱۲ نفر جوان زیبا روی تبریزی راانتخاب کرده وبه دربار بردند و شاه به همه شان تجاوزکرد .
    👊📢 شکم زنان باردار دریده می شد و جنین شان به جرم کافر بودن کشته می شد .
    👊📢 در اردبیل هرکس را که به تغییر مذهبش راضی نمی شد به همراه همه ی اعضای خانواده در درون خانه اش به آتش می کشیدند .
    👊📢 یکی شکنجه هايي كسي كه حاضر به تغيير مذهبش به تشيع نميشد این بود که زن یادختر فرد مورد نظر را در برابر دیدگانش بر پشت ماده خری می بستند و ترتیبی داده می شد که خر نری به وی تجاوز کند .
    👊📢 یک شکنجه ی دیگر بر روی نیزه نشاندن دختر خانواده بود برای فشار آوردن بر پدرش نیزه را از نشیمن گاه وارد کرده و تا بالا در بدنش فرو می کردند وآن را همچون میله ی پرچم در زمین می کاشتند .
    👊📢 شكنجه رايج دیگر زمان صفویه این بود که یک مفتول تیز را از پوست کمر وارد بدن فردکرده و از پوست پشت گردنش بیرون میآوردند و مانند گوسفند او را بر آتش کباب می کرده و می خورده اند .
    👊📢 پوست بدن قربانی را با یک جسم برنده خراش می دادند وشیره ی خرما بر آن میمالیدند و در یک صندوق انداخته و صندوق را با مورچه می انباشتند .مورچه ها به هوای خوردن شیره ها گوشت تن قربانی را ذره ذره می جویدند و باعث می شدند که فرد قربانی از خونریزی و عفونت و خورده شدن بدنش با زجر زیاد در طی چندین روز به آهستگی بمیرد .
    👊📢 زنده در روغن یا آب جوش انداختن قربانی هم مرسوم بود .
    ریختن قیر یا سرب داغ در گلو و برکندن زبان و چشم هم يكي ديگر از شكنجه هايي بود براي ترساندن و شيعه كردن الباقي مردم استفاده ميشد .
    👊📢 زنده خواری دشمنان و استفاده از جمجمه دشمنان بعنوان جام شراب يكي از شيوه هاي رايج بود.در دوران حکومت صفویان دسته اي جلاد خامخوار وجودداشته است که به فرمان شاه، مقصرین را زنده زنده می خوردند. گاهی شاهان صفویآنان را احضار کرده و دستور می دادند تا مجرمان را در جلوی چشمانش بدرند.این دسته از آدم خواران که در دربار شاه عباس نگهداری می شدند چگين نام داشتند.نقل است که لشکر چهل نفری آدم خواران شاه عباس همه جا او را همراهی میکردند و قربانیان را می خوردند.دسته آدم خواران «چگین» یا گوشت خام خور نامیده می شدند.این جماعت {آدم خواران} آلت دست شاه بودند تا غضب خود را بنشاند آنان گنهکاران را از یکدیگر می ربودند و بینی وگوش های او را می کندند سپس بقیه اعضای بدن مجرم را می خوردند!
    جالب است که گاهی بر سر خوردن بدن مجرمین بین آنها نزاع در می گرفت مثل گروه کفتارانی که بر سر لاشه بودند این جماعت لباس های مخصوص می پوشیدند تاج آنها بی عمامه بود اطراف تاج را با موم می آراستند اکثر آنها مردانی قوی هیکل و زشت صورت بودند .
    ☑️ برگرفته از کتاب «شاه عباس کبیر»نوشته دکتر پناهی سمنانی انتشارات کتاب نمونه :
    👊📢 شاه عباس شیخ احمد آقا میرغضب را به همرا لشکریان جلادش با چوب و چماق” و کارد و خنجر، میل و منقل و نطع و سه پایه و سایر آلات و ابزار ضرب و جرح و کشت و کشتار به گیلان فرستاد و آنها وارد عمل شدند.آنها هر گیلانی را که یافتند یا شکنجه کردند و یا کشتند .
    👊📢 بریدن دست و پا و گوش و بینی و زبان، کوبیدن گوش به دیوار، داغ کردن با میله های آهنی، فرو بردن درفش سرخ کرده در بدن، پا برهنه راه بردن روستاییان ساده و بیچاره روی مجمعه تفتیته و داغ از شکنجه های رايج بود
    ☑️ پاریزی در کتاب “اقتصاد عصر صفوی” می نویسد :
    👊📢 در مجموع شیخ احمدآقا؛میرغضب باشی شاه عباس؛ قریب یکسال درگیلان ماند کوچک و بزرگ، علیل و بیمار و حتی کودکان شیر خواره را در گهواره هایشان کشت.فاجعه آن چنان هولناک و سبعانه بود که شکم زن های حامله را دریده، جنین ها را خارج نموده، بر سر نوک نیزه ها کرده و جهت زهرچشم گرفتن و عبرت اهالی به تماشا می گذاشتند .
    ☑️امیر حسین خنجی در کتاب شاه اسماعیل صفوی ص 17 و 18مینویسد :
    👊📢 دسته ای از تبر به دستان قزلباش ، کودکان خردسال را زنده زنده به میان آتش پرتاب می کردند و خانوادهاي کودکان را مجبور به تماشاي زوزه های کودکانشان و كباب شدن انها ميكردند یکی از بزرگان تبریز که نخواسته بود شیعه شود را گرفته ، کف دست ها و
    پاهایش را بر کنده ی درخت میخکوب کرده و در این حال زنده زنده ، پوستش را مثل پوست گوسفند میکشيدند .

    منابع براي مطالعه بيشتر :
    ☑️کتاب: دانشنامه ی شکنجه و کشتار شاهان، و قدرتمندان ایران
    ☑️کتاب شاه اسماعیل صفوی
    ☑️كتاب اقتصاد عصر صفويه


    https://telegram.me/atheist_tehran

    پاسخحذف
  2. کژدم گرامی‌،

    بنده حرف زدن بلد نیستم، اما حداقل بلدم که ساکت بنشینم و از مباحث بقیه استفاده کنم.‌ای کاش این اتحادیه آتئیست‌های مرکز حداقل صحبتی‌ در راستای نوشتهٔ شما مطرح میکردند.

    با تشکر،

    پاسخحذف
  3. کژدم گرامی
    من بیش از ۶ سال است که نوشته های شما را میخوانم و اهل هندوانه زیربغل دادن هم نیستم و میدانم که شما نیز از این کار بدتان می آید! فقط خواستم بگویم این نوشته شما بی نظیر بود و به نوعی جمع بندی کل مطالب وبلاگ شما بود. مخصوصا آن قسمت که به ناتوانی درونی ما اشاره کردید! اینکه بفهمیم در دنیای امروز "هیچی نیستیم" خود بخشی از راه حل است و واقعا از وقتی مطالب شما را میخوانم انقلاب بزرگی در من ایجاد شده و حداقل در زندگی شخصی و کاری ام بسیار پیشرفت کرده ام و از این بابت از شما سپاسگزارم. البته باید ناامید نشویم و تا می توانیم جهان بینی علمی و عقلانی را در خودمان رشد بدهیم، چیزی که ما ایرانی ها بسیار در آن ضعیف هستیم و همیشه بر اساس جو و احساسات عمل می کنیم! من مدت زیادی است که به این نتیجه رسیده ام که مشکل ما ایرانی ها سیاسی نیست! مشکل ما فرهنگی است و تا وقتی خودمان درست و علمی و عقلانی و بر مبنای محاسبه و خرد زندگی نکنیم ۱۰ حکومت دیگر هم عوض کنیم همین داستان است. این بذری که شما کاشتید به زودی نتیجه خواهد داد! مطمئن باشید
    با سپاس

    پاسخحذف
  4. دقیقا میخواستم حرف ناشناس ساعت ۵۷ دقیقه بامداد رو منم بگم. واقعا جالبه که انقد تغییر کردم. جوری که دیگران تو هر مسئله ای دنبال مشورت و تحلیل و بررسی اتفاقات پیرامونشون هستن میان نظر منو میپرسن و میگن خیلی واقع بینانه و دقیق مشورت میدی و نقاط تاریک ماجرا رو به خوبی میبینی و میتونی ذهن بقیه رو بخونی و رفتارهاشون رو پیش بینی کنی . راستش هنوزم دید کلاغی کژدم رو فراموش نکردم و ی وقتایی میشینم دوباره میخونمش و تعمیمش میدم به مسائل دیگه .
    ی موضوع دیگه هم اینکه همچین وبلاگ سطح بالایی تعداد کامنت گذار زیادی نداره . اوایل خیلی آزارم میداد ولی الان به این نتیجه رسیدم که کژدم مسائل رو وری دقیق و کامل میشکافه که نکته نگفته ای نمی مونه که ی نفر دیگه بخواد بگه و نهایتش اینه که سوال بپرسیم .

    در ضمن راجبه خودم منظورم مسائل زندگی شخصی و روزمرگی خودمون و اطرافیانه که گفتم دیدم و نوع نگاهم تغییر کرده.

    از اونجایی که همیشه عاشق یاد گیری بودم فک کنم تا همیشه مدیون کژدم باشم.

    کارگر بوشهری

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کارگر بوشهری گرامی
      حتّی اگر توانسته باشم؛ زاویهٔ دوربینِ برخی از خوانندگان را تغییر دهم که بتوانند؛ زندگی را از زاویه ای دیگر ببینند؛ بسیار خوشحالم.

      حذف
  5. در روزهای آینده؛ پس از ملاقاتِ دونالد ترامپ با «خوکِ چاقالو» (سگ زنجیری چین). ... در سوریه جشنهای عروسی خواهیم داشت.
    حزبلبلیها خودشان را برای «داماد شدن» آماده کنند.

    پاسخحذف
  6. درود كژدم گرامي مطلب بسيار بسيار خوبي بود چندباراز اول خواندم تا اخر و لذت بردم

    پاسخحذف
  7. درود كژدم گرامي
    بيصبرانه منتظر بخش دوم هستم

    اكبر

    پاسخحذف
  8. با درود
    چون اینجا محل نظر است, نظر من اینست که این نوشتار شما حرفهای خوبی برای یاد گرفتن و اندیشیدن دارد. اما مخالفم با اینکه شما ( «حاکمیّتُ سلسلهٔ پهلوی» ) را " رسوبات !" ( «پَسمانده های تصوّراتِ صفوی - قاجاری» ) می بینید. این سلسله بذر کوچکی بود که حاصل آن " میتوانست" این " امنیت درونی" را بدست آورد. متاسفانه نادانی پدرانمان (آنان نیز نمی دانستند که در چه جهانی و با چه مناسباتی زندگی میکنند) و فراموش کاری (نصیحت نیاکانشان) فرصت رشد به این بذر نداد.
    من خود را ناسیونالیست نوین ایرانی میدانم, ابزارم " علم" است, با دینامیک "حیات" آشنا هستم. و میدانم که بنیان " اندیشه " مرا چندین هزار سال پیش, قبل از اینکه علم اینچنین با صنعت مرا از "خود بی خود" کند, " دیده" بودند.
    با سپاس
    ایرانی در غربت

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کدوم بنیان اندیشه؟

      افکارت رو هنوز نمیتونی‌ به زبون بیاری

      ای ایرانی‌ در غربت،‌ای فرار مغز ها

      حذف
    2. ناشناس گرامی, فراری نیستم که اگر بودم شما این جمله را از من اینجا نمی دیدید.
      با سپاس

      حذف
  9. و میدانم که بنیان " اندیشه " مرا چندین هزار سال پیش, قبل از اینکه علم اینچنین با صنعت مرا از "خود بی خود" کند, " دیده" بودند.
    با سپاس. اینجا را قربان یک توضیح نمی دهی؟ من که درست متوجه نشدم. کی ها دیده بودند؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با درود
      نیاکانمان, آنان شناخته بودند که با به کاربردن سه " ابزار " رسیدن به "آزادی, آبادانی, رفاه و شادی" میسر و ممکن است. این "اندیشه" را به مردی بنام زرتشت نسبت میدهند!( من نمیدانم این نسبت دادن درست است یا نادرست ولی میدانم که اندیشه من در این "زمان" را میتوان نوعی از آن یا ادامه آن دانست.
      با سپاس
      ایرانی در غربت

      حذف
    2. فکر میکُنم که شما به طورِ عمدی؛ «کُس شعر» میبافید.

      حذف
    3. ایرانی در غُربتِ گرامی

      به افتخارِ شما و سایرِ سایبریها یک بیت شعر سرودم که تا آخر هفته ای؛ در غُربت با آن حال کنید:

      برو ای «کُس کِشِ شیعه» ... دَرِ خانهٔ «فاطی» زَن ...
      که «کُسِ فاطمایی» ... دَهَد از کَرَم ... «گدا» را...



      یعنی برو با «نیاکانَت» حال کُن.

      حذف
    4. با درود
      خیر, " شعر !" نبافتم. "خشم" شما, زهری است بر "اندیشه" شما. من با " نیکانم !" حال نمی کنم! بلکه عرض کردم ابزارم من " علم" است. برای تلنگری به " اندیشه" شما, من پیرو هیج " ایده الوژی ! " نیستم. بقول خودتان ... نقظه سر خط ...
      با سپاس
      ایرانی در عربت

      حذف