پرسش یکی از خوانندگان گرامی در بخش نظراتِ نوشتارِ پیشین:
(می خواستم بپرسم که بنظر شما راه رسیدن به ناسیونالیسم یکپارچه در ایران چیست؟
موانع ان کدامند؟ البته انرا در زمینه یک حکومت پار لمانی یا جمهوری ایرانی مطرح می کنم. نه در زمینه حکومت اسلامی اخوندی.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرسش شما بسیار مهمّ است و از ۲ زاویه باید به آن نگریست:
۱-
جنبهٔ عامّ مسئله که بدون وارد شدن به بحث در رابطه با اجزای آن؛ تعریفِ و
تعیینِ نوعِ رابطهٔ «حکومت - ملّت» است. برخی میگویند که میتوان با
استفاده از تجارب کشورهای دیگر (بویژه کشورهای پیشرفته) برای تعیین و تدوین
و تعریف این رابطه در ایران استفاده نمود. نظر من (کژدم) این است که این
نوع نگاه ریشه در «تنبلی ذهنی» و «حماقت» دارد. تعیین و تدوین و تعریف نوع
رابطهٔ «حکومت - ملّت» در کشورهای پیشرفته به خاطر داشتنِ تاریخهای اجتماعی
و سیاسی گوناگون؛ مسیرهای متنوّعی را طیّ کرده اند و اگر میبینیم که
جمهوریهای گوناگون و حکومتهای سلطنتی پارلمانی تقریباً توانسته اند «توازنی
مشابه» در جوامع خود ایجاد کنند؛ نباید به این نتیجه رسید که آن کشورها
قوانینِ یکسانی دارند و فقط شکلِ ظاهری حکومتهایشان فرق میکند. امّا اگر به
این نتیجه گیری برسیم که از راههای گوناگون میتوان به «توازن» دست یافت؛
نتیجه گیری درستی باشد.
یک مثال میزنم تا نظرم اندکی محسوستر شود:
۵=۱+۱+۳
۵=۱/۲+۱/۲+۱+۳
از
راههای دیگری نیز میتوان به این توازن رسید. لذا مسئله بر سرِ «شکل» نیست؛
بلکه بر سرِ «فرایندِ تدوین و تعریف ها» است که جوامع پیشرفتهٔ کنونی را
از ساختاری به ساختاری دیگر دگردیسی داده اند.
تاریخِ ۵۰۰ سالِ اخیرِ
ایران شباهتهایی بسیار سطحی به تاریخِ این کشورها دارد. فرهنگِ ساخته و
پرداخته و حاکم شده بر جوامع ایران در ۵۰۰ سالِ اخیر نیز چه از نظرِ محتوای
فرهنگی و چه از نظرِ روندِ تبدیل شدن به فرهنگِ حاکم نیز با آن کشورها فرق
دارد.
لذا هرگونه تلاش برای حقنه کردنِ فوتوکوپی از تعریفِ رابطهٔ «حکومت - ملّت» کشورهای پیشرفته در ایران کار نخواهد کرد.
۲- در ۱۱۰۰ سالِ اخیر تا آغاز دورهٔ پهلوی؛ ایران پادشاه ایرانی نداشته است. از دهه ها پیش از حکومتِ غزنویان؛ در ایران «تُرک تازی» آغاز گردید و نخستین محصول آن «غزنویان» هستند و به جز «زندها» که عدّه ای آنها را «لُر» و عدّه ای آنها را بخشی از «قاجارها» مینامند؛ همهٔ حاکمان ایران یا «تُرک» و یا «مغول» و یا «تاتار» هستند. وجه مشترک همهٔ آنها (به جز سلسلهٔ پهلوی)؛ غارت؛ راهزنی؛ کشتار و مهمّ تر از هرچیزی «اسلام گُستری» بوده است. که البتّه سلسلهٔ پهلوی نیز در «اسلام گُستری» نقش مهمّی داشت.
در طیّ این ۱۱۰۰ سال تنها دستاوردهای این پادشاهانِ مشعشع (به قولِ پان ایرانیستها که کورش بزرگ را به ناصرالدّین سُرسُره باز وصل میکنند) یک عدد «حمّام» و «بازار» و «منارجنبان» و «۳۳ پُل» هستند. بقیّه؛ همه اش «مسجدها» و ویرانی و کشتار بوده اند و در ۵۰۰ سالِ اخیر قدرت دادن به «صنفِ انگلها» و ترویج اراجیف و خرافاتِ زاید الوصفی که مجموعهٔ آنرا «تشیّع» مینامیم؛ مهمّ ترین چیزی است که در آغازِ دورانِ «رضا شاه» برای ایران و ایرانیان به ارث رسیده بود.
در این دورهٔ زمانیِ ۱۱۰۰ ساله؛ ۲۴ سلسله و گروه بر ایران حکومت کرده اند. یعنی به شغلِ شریفِ ویرانگری و غارت مشغول بوده اند که یکی از آنها به صورتِ احمقانه ای «یَمَنی» است؛ تبدیل به قدرت منطقه ای در شمالِ ایرانِ کنونی شده بود و مدالِ طلا و جایزهٔ نوبِل این افتخار به «گیلانیها» می رسد. «یَمَن» کنونی در قرنِ ۲۱ را ببینید تا بتوانید ذهن خود برای تصوّر «کیائیان» در ۸۰۰ سال پیش آماده کنید که چه کثافتهای متعفّنی بوده اند؟
امّا همهٔ این سلسله های «تُرک»؛ زبانِ فارسی را به عنوانِ زبانِ دیوانی برگزیدند. زیرا زبانِ فارسی با اینکه یک زبانِ رو به موت بود؛ امّا همچنان رَمَقی داشت و بر «زبانِ تُرکی» که «مُرده به دنیا آمده بود» برتریهای زیادی داشت و همچنان دارد (البتّه منظورم مقایسه بینِ مُردگان است).
در دورهٔ «پهلوی» تلاشهای زیادی برای تبدیل نمودنِ ساکنانِ ایران به یک «ملّت» انجام گرفت. امّا شیپور را از سَرِ گشادش نواختند. ماجراهای آلمانِ هیتلری و جنگ جهانی دوّم و براه افتادنِ مبحث «نژاد آریایی» و فوتوکپی کردنِ آن توسّط موجوداتی که به نامِ «پان ایرانیست» میشناسیم و براه افتادنِ گروههای نژاد پرست مانند «سومکا» که همگی در دریایی از «دروغهای خود بافته» شنا میکردند؛ نوعی از «ناسیونالیسمِ دروغینِ شیعه محور» را عَلَم کردند و کشوری «تهران محور» ساختند.
پس از ترویجِ «ناسیونالیسمِ دروغینِ پان ایرانیستی» که هم خودش را آریایی میدانست و نمیدانست که با آن ۲۲ سلسلهٔ «تُرک» چکار باید کرد؟ همهٔ آنها را در یک «توبره» ریخته و «کوروش» را توسّط این توبره به رضا شاه وصل نمودند.
دروغ نمیتواند پایدار باشد و آنکه به خود دروغ میگوید و دروغهایش را باور میکند؛ احمقترین موجودِ روی زمین است.
از زمانِ ظهورِ مزخرفاتِ «پان ایرانیستی» بود که فارسها زمانی که میخواستند بگویند : «تُرک»؛ بدون بکار بُردَنِ پَسوندِ «خَر»؛ نمازِ ناسیونالیسمِ دروغینشان اجابت نمیشد.
اگر در طیّ آن ۱۱۰۰ سال تمامی این جنگها میان طوایف و اقوامِ ایرانی الاصل انجام میگرفت؛ شاید «پان ایرانیسم» میتوانست آغازی برای تولید فرهنگِ ناسیونالیستی باشد. امّا به خاطرِ نداشتنِ چنان تاریخی؛ پان ایرانیسم به دروغگویی روی آورد و به «دشمنِ ناسیونالیسمِ واقعی» تبدیل شد. اکنون نیز همان فرهنگِ خائنانهٔ «پان ایرانیستی» به عصایِ دستِ حکومتِ ننگین شیعی کنونی تبدیل شده است. رهبرِ بزرگشان (مُحسن پزشک پورِ خائن) نیز نخستین کسی بود که در دورهٔ «خیانتِ ملّی» که به فاجعهٔ ۵۷ انجامید؛ نخستین موجودِ بی شرفی بود که رگِ «آریایی - شیعی»اَش؛ باد کرد.
بنیانگذاری «پان ایرانیسم» برای حقنه کردنِ کشوری «تهران محور» بود و هر کسی که «تهران محور» نبود؛ یا «نوکرِ بیگانه» و یا «جدایی طلب» به شمار می آمد. در حالی که اکنون میبینیم که «ایدهٔ تهران محوری»؛ به ظهورِ «کشورِ تهران» که حدود ۳۰٪ جمعیت ایران را در خود دارد؛ تبدیل شده است.
سیاستِ «تهران محوری»؛ زمینهٔ مساعدی برای اتحاد جماهیر شوروی بوجود آورد تا توسّط «لنینیستهای وطنی»؛ مسئلهٔ «خلقهای تحتِ ستمِ ایران» و «شوینیسمِ فارس» را عَلَم کنند و از طرفِ دیگر «پان ایرانیستها» بگویند که «دیدید همهٔ اینها نوکر روسیه هستند؟»؛ هر چند که «تهران محوری» موجباتِ نفرتِ به حاشیه رانده شدگان از «تهران» را تشدید نمود و «روسیه» نیز توانست از این رودخانهٔ گل آلود؛ برای خود ۲ جمهوری بسازد.
امّا بیماری اصلی؛ آمیزه ای از «تهران محوری» و «شیعه محوری» بود و همچنان هست و همهٔ جریانهای سلطنت طلب و مشروطه خواه و حاکمیّتِ کنونی شیعی؛ در اعتقاد بر این ۲ محورِ عفونی اشتراکِ «اعتقادی» دارند.
کژدم