۱۳۹۷ تیر ۲۴, یکشنبه

سخنی در رابطه با بنیانگذاریِ «آلترناتیو»

پیشگفتار
در همین آغاز ؛ باید بگویم که نوشتن در رابطه با «ساختنِ آلترناتیو»؛ بدونِ معرّفی غدّه های عفونی که در عرصه های گوناگونِ سیاسی ـاقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگیِ ساختاری معروف به «ایران و ایرنیان» لانه کرده اند و مجموعهٔ این غدّه های عفونی ایران را به جایی رسانیده اند که اکنون شاهدِ آن هستیم؛ ... امکان پذیر نیست. کار از «باتربیت بازی» و «بی تربیتی» گذشته است و در برخی موارد؛ به نقطه های بی بازگشتی رسیده ایم که میتواند حتّی کمرِ دموکراتیک ترین و دلسوزترین حکومتها در آینده را نیز بشکند.
من (کژدم) هرگز آدمِ «شُسته رُفته و اطو کشیده» ای نبوده ام

در بخش نظراتِ نوشتارِ پیشین؛ مصاحبهٔ آقای «فلاحتی» با موجودی به نامِ «فخرآور»؛ در «صدای آمریکا» را  برای  به بحث گذاشتنِ «ضرورتهای لازم برای بنیانگذاریِ آلترناتیو» را انتخاب نمودم. زیرا آقای «فلاحتی» در این مصاحبه؛ مسائلی بنیادی را مطرح نمودند که موجودی مانندِ «فخر آور» را به  «نمکزار» نِشاند.

https://www.youtube.com/watch?v=qafCkS8_HaU&t=1211s

امّا اینکه چرا این مصاحبه چشمِ مرا گرفت؟ باید بگویم که مسئلهٔ «اپوزیسیون» به عنوانِ «جانشینی به جای رژیمِ شیعیِ کنونی»؛ معادله ای ۴۰ ساله است که تا کنون حلّ نشده و آنهایی که در ۴۰ سال اخیر به عنوانِ «آلترناتیو» و «اپوزیسیون» در جلساتِ گوناگونِ «امتحان» نشسته بوده اند (از امتحاناتِ دههٔ ۶۰ تا امتحانِ ۸۸ و اخیراً «جنبشِ دل به دریا زدگان»؛ همگی «صفر» گرفته اند. امّا هیچ یک از این مدّعیان؛ تا کنون نتوانسته اند علّت این «صفر گرفتن»ها را پیدا کنند و یا اینکه بهتر دیده اند از «ریشه یابی»ها  به دلایلِ گوناگونِ «منافعِ حزبی» و یا «منافعِ گروهی» و یا حتّی «منافِعِ شخصی» چشم بپوشند.
در هر صورت؛ چه «حماقت» و چه «منافعِ احمقانه»؛ .... نتیجه اش یکسان بوده است.
البتّه در این میان؛ باید حسابِ «اصلاح طلبان» را از دیگران جدا نمود. زیرا «اصلاح طلبی» یک «پروژهٔ حکومتیِ  شیعی - صفوی» برای بقای رژیم انگلهای صفوی بوده و هست و نسخه های گوناگونی دارد و در آینده نیز خود را به اشکالِ «دگردیسی شده» برای خاک پاشیدن به چشم مردم به زندگی کثیف سیاسی خود ادامه خواهد داد. لذا «اصلاح طلبی» را نباید به عنوانِ یک گفتمانِ «اپوزیسیونی» و خیرخواهانه؛ بلکه باید به عنوانِ  گفتمانِ «خائنین» و «ستونِ پنجم» به حساب آورد.
امّا آنهایی را که «دیگران» نامیدم را باید در دسته بندیهای «فرصت طلبان»؛ و «احمقها»  تعریف نمود (البتّه هر دو دسته؛ از بُزدلهای عافیت طلب نشکیل شده اند.). زیرا  دستهٔ نخست؛ پیشنهادی به جز ادامهٔ آنچه که در سال ۵۷ «قطع شد» را ندارند و کعبهٔ آمالشان به جُز «ادامهٔ راهِ قطع شده» (راهِ پهلوی) نیست و هنوز نیز نتوانسته اند برا این «خَلأ ۴۰ ساله» (40 years old vacuum ) راهِ چاره ای پیشنهاد کنند!!!  به عنوانِ مثال: «جمعیّت ایران در این برههٔ ۴۰ سالهٔ از دست دادنها؛ ۳ برابر شده است» در حالی که منابِعِ طبیعیِ زیست محیطی به شدّت پایین رفته اند. یعنی اینکه: زمانی که جمعیّت ۳۶ میلیونی داشتیم؛ یک مترِ مکعّب آب داشتیم؛ امّا اکنون با جمعیّت ۹۰ میلیونی؛ فقط ۲۰۰ لیتر آب داریم.
 دسته های دیگر یا  در دورانِ «مصدّق» و یا «کمونیسم اسلامی» یخ زده و به «ماموتهای سیاسی» تبدیل شده اند و یا همچنان بر «خودمختاری دهاتی واری = خود مختاری عشیره ای = خودمختاری چارواداری (چهارپا داری = گلّه داری)» اصرار دارند و نمیخواهند بفهمند که اگر  این «خود مختاری عشیره ای» میتوانست جواب دَهَد؛ در کردستانِ عراق جواب می داد و دیدیم که «جواب نداد» زیرا همهٔ اقلیم کردستان (کردستانِ ایران + کردستانِ عراق+ کردستانِ سوریه+کردستانِ ترکیه) نه تنها در دورانِ «عشیبره - قبیله ایِ دورانِ ساسانیان» مانده اند؛ بلکه به صورتِ زاید الوصفِ احمقانه ای؛ همچنان بر ادامهٔ آن دوران اصرار می ورزند. به همین دلیل نیز در آخرین نوشتارِ خود در رابطه با «کردستان» گفتم که هرگز از این قبایلِ «هوتو - توتسی» دفاع نخواهم کرد. زیرا کسی که در دورانِ «قاضی محمّد» که فرقی با دورانِ ساسانیان (دورانِ چارواداری) ندارد؛ یخ زده باشد .... همان بهتر که در عصرِ نوین؛ «مدالِ طلا» و «جایزهٔ اسکارِ کولبری» بگیرد.
تُرکهای آذربایجان نیز تاریخ «اوبا نشینی» و خوردنِ «شیرِ اسب» خود را فراموش کرده و فکر میکنند آنچه که «صنایع آذربایجان» نامیده می شود را از بیابانهای «قَره قووم» به ایران آورده اند. این احمقها نمیتوانند و یا نمیخواهند بفهمند که همهٔ این صنایع و خیابانهایی که دارند؛ همه اش «پول نفت» است و گرنه به تصاویر دورهٔ قاجاریه؛ از تهران و تبریز  و ...نگاهی بیندازند تا «آسمانخراشهای کاهگِلی» ساخت «تُرکها» و «فارسها» و «لُرها» و «کُردها» و  .... را ببینند. اگر هم ساختمان و خیابانی دیدید؛ بدانید که «شاه نشین» بوده است و گرنه بقیّهٔ ساکنین همگی بیسواد؛ خرافاتی؛ بی فرهنگ و دهانهایی چسبیده به سوراخِ مدفوَغ «آخوندها».
همهٔ این اقوام باید اعتراف کنند که پیش از ماجرای «نفت» هیچ «پوخی» نبودند و اکنون نیز میبینند که اگر فروش «نفت» قطع شود؛ باید «مدفوعِ شب» را برای «صبحانه» نگهدارند. آیا دروغ میگویم؟
برای من جای تعجّب دارد که این احمقها (پان تُرکها) با بافتنِ تاریخِ قلّابی و باد در گلو انداختن های «ناسیونالیستیِ بی پشتوانه» به کجا میخواهند برسند؟ اگر آذربایجان را جدا کنند؛ به «کشوری بسته» و «بدونِ نفت»؛ «بدونِ راهِ دریایی» تبدیل خواهند شد. ماجرایِ «نفتِ شمال» نیز با سهمیه بندی نفتِ دریای خزر؛ به پایان رسیده است. آیا این احمقها میتوانند تصوّر کنند که با کدامین «منبعِ درآمد» خواهند توانست «دریاچهٔ آذربایجان» را دوباره زنده کنند؟ با «کور اوغلی بازی»؟ با «رقصِ لزگی؟ با «ناقاره زدن» و موسیقی و اشعارِ «بندِ تُنبانیِ تُرکی»؟

یک نمونه از موسیقیِ مشعشعِ تُرکی:

«دیب قاپینی دویلّر...... قره قیزی سویلّر .... اوغلان گلمه دالیمجان .... ئُرگَدَرَم  دویلّر ....»

ترجمهٔ فارسی:
«درِ انتهایی دالان (کوچهٔ بُن بست) را میکوبند؛ .... عاشقِ دخترِ سیاه چُرده میشوند .... آهای پسر دنبال من نیا .... از کسانی خواهم خواست که حسابی کُتکِت بزنند»
یک کُس شعرِ کامل؛ و بسیاتز نازلتر از «تیرینگه های کوچه بازاریِ لاله زاری». آیا فکر میکنند که «اُپرای کور اوغلی» بهتر است؟
بروید و گوش کنید و ببینید که همان «مدفوعی» است که همین تیرینگهٔ بالا است.

غرض از اینگونه گفتار «توهین» نیست؛ بلکه نیشتر زدن به یکی از «غدّه های چرکین» است. اقوامی که گاهی هزاران سال و برخی ۱۰۰۰ سال است که با همدیگر زندگی کرده اند؛ و هیچکدامشن حدّ اقل در ۵۰۰ سالِ اخیر به جُز «سُرسُرهٔ فتحعلیشاه» و «سُرسُرهٔ ناصرالدین شان» و «تانکِ فلّاق» اختراعی و کشفی نداشته اند. ادّعاهایی دارند که «کونِ خَر» را پاره میکند.
یکی میگوید: فارسها نگذاشتند و گرنه؛ قومِ ما در کرهٔ مرّیخ درختکاری میکرد.
من به آنها میگویم: مگر فارسها چه پوخی هستند؟ تا کنون چه چیزی به جز بازخوانیهای تکراری «بابا طاهرِ کون برهنه» و سعدی و حافظ و در یکصد سالِ اخیر اشعاری در ردیفِ «قرقره کردنِ مدفوع اگزیستانسیالیستهای غرب»؛ انجام داده اند که به آن بنازند؟

 نتیجه اینکه:

این سرزمین (ایران)؛ «بیابان و کویرِ فرهنگی» است و هر آنچه که داریم؛ مانند استخوانهای اسبها و گاوهایی هستند که در بیابانها از تشنگی و گرسنگی مرده اند و به «آثار باستانی» تبدیل شده اند. همهٔ زبانهای ایرانی «زبانهای مُرده» هستند. فارسی و تُرکی و کُردی و لُری و مازندرانی و گیلکی و .... همگی زبانهای مُرده هستند.
اگر میخواهید «زبانِ تُرکی» و «زبانِ فارسی» و «زبانِ کُردی» و .... را «زنده» کُنید؛ باید ماهانه ۱۰ ها «اختراع و اکتشاف» داشته باشید.
میگویند که «چین» قدرتِ دوّم اقتصاد جهانی است. دروغ میگویند و باور نکنید. زبانِ چینی پس از ۴۰ سال سِرقتِ مداومِ تکنولوژی؛ همچنان از «اکتشافات و اختراعاتِ واقعی» صدها سال بِدور است. اختراعی آمریکایی را می دُزدند؛ به آن یک «دُم» وصل میکنند و آنرا «اختراع و اکتشافِ چینی» لقب میدهند. زبانهای مهمّ چینی (ماندرین و کانتونی) هنوز به زبانهای «زنده» تبدیل نشده اند؛ زیرا لیاقتش را ندارند.  چینیها همچنان به گسترشِ زبانِ «انگلیسی» پایبند هستند. البتّه نه به خاطرِ «انگلستان» .... بلکه به خاطرِ «آمریکا».
زبانِ زنده یعنی: «مردمانی که حرفی نوین برای زدن دارند» و این هرگز اتّفاق نخواهد افتاد؛ مگر آنکه؛ آن «مردمان» پیشتازانِ اختراعات و اکتشافات بوده و نامی بر اساسِ «زبانِ ملّی»  و یا «زبانِ قومی» بر دست آوردهایشان بنهند.
با تکرارِ «شاه نامه» و «کور اوغلی» نمیتوان به «زبانِ زنده» تبدیل شد.
اگر «زبانِ فارسی» حتّی در دوره های ۹۰۰ سالهٔ حکومتِ «تُرکهای راهزن» به عنوانِ «زبانِ رسمی» انتخاب شده است؛ به خاطرً «تواناییهای باستانیِ زبانِ فارسی» بوده است. امّا زبانِ فارسی در این ۱۲۰۰ سالِ اخیر هرگز یک «زبان تولید کننده» نبوده است؛ لذا فرقی میانِ «زبانِ فارسی»؛ «زیانِ کُردی» و «زبانهای آفریقایی» وجود ندارد. ... شاید تنها فرق این باشد که «یک زبانی» زودتر از «زبانِ دیگر» مُرده باشد. آیا فرقی دارد که چند دقیقه «زودتر» و یا «دیرتر» مُرده باشید؟
من مخالفِ «گویش» و «آموزش» به «زبانِ مادری» نیستم. بلکه پرسشِ من این است که چه فرقی میکند که به کدامین «زبانِ مُرده»؛ بگویید و بنویسید؟ چرا اینقدر «احمق» و «کُودَن» و «تنبَل» هستید؟ و همزمان؛ اینهمه «عربده» میکِشید؟
من (کژدم) این «غُدّهٔ چرکین» را «نیشتر» زدم. بوی «گَند و عفونی» را دیدید.
امّا «غُدّه های چرکین» بسیارند.
بقیّهٔ کار با شماهاست.

اَلاَحقر الکژدُمِ احمق

کژدمِ احمق



 








۷۹ نظر:

  1. خوانندگانِ گرامی
    زمانی برای «درود» و زمانی برای «بدرود».
    زمانی برای «خنده های مستانه» و زمانی برای «گریستنها».
    زمانی برای «شکستها» و زمانی برای «پیروزیها».

    وقت برای من بسیار تنگ است.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خاموش شدنت یک ضایعه و خلا بزرگ است و یک اندوه بزرگ...اما چه می توان کرد که جزیی از واقعیت است...کاش می شد گاهگداری به امید دیدنت به اینجا سر زد...حیف

      حذف
  2. ....... همیشه تو را درونمان خواهیم داشت

    پاسخحذف
  3. بدرود استاد آینده ات تابنده باد

    پاسخحذف
  4. کژدم جان این وقت برای من تنگه. یعنی چی؟ نگرانمون می کنی. یه عده هم نشستند و انگار برای خدا حافظی دست تکان می دهند. ما به نوشته هایت احتیاج داریم. خود دانی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      وقت تَنگ است؛ زیرا من (کژدم) در آستانهٔ مهاجرت هستم. حتّی تا جایی که میتوانستم؛ نوشتارِ اصلی را گسترش دادم.
      پرسیدی که به کجا باید برَوَم؟

      به «ایختلان»

      حذف
  5. کژدم گرامی لااقل در مورد آیین شکنی توضیح بده... چطور با این آیین آشنا شویم؟ راستی چرا بازگشت به غار باعث جدایی تو از سیاست می‌شود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      بخش نخستِ پرسشِ شما بی پاسخ است.
      امّا پاسُخ به بخشِ دوّم پرسش شما این است:

      «بودا» به دنبالِ تولیدِ «بودا» بود و شکست خورد.
      «مسیح» به دنبالِ تولیدِ «مسیح» بود و شکست خورد.
      «نیچه» به دنبالِ تولیدِ «نیچه» بود و شکست خورد.

      «کژدم» به دنبالِ تولیدِ «کژدمها» بود و شکست خورد.

      نتیجه:
      «کژدم» باید به «دیگر سو» باز گردد؛ تا «وقت و زمان» نَمُرده است.

      حذف
    2. ممنون کژدم. پرسش اول منظور آیین شمنی بود، اشتباه تایپ شد. میتوانی کمی توضیح دهی؟

      حذف
    3. کژدم بارها و بارها توضیح داده راجبه شمنیزم. اگه انقذ گشادی که حال نداری دنبال جواب سوالت بگردی بنظرت پاسخ تکراری کژدم چه نفعی میتونه برات داشته باشه؟ خیلی وقتها پرسش ها از پاسخ ها مهمترن. لطفا قبل از پرسیدن خوب فکر کنین که قصد دارین راجبه چه چیزی بپرسین و یافتن پاسخ چه کمکی بهتون میکنه.

      حذف
    4. شکست خوردی چون خودت خواستی.یه سوآل حالا به قول خودت در دیگر سو دوباره سیر و سفر کردی چی رو به دست میاری که الان نداری یا چیکار میکنی که الان نمیتونی بکنی با بدرود های بی پایان دوست گزنده عزیز

      حذف
  6. کژدم این نوشتار که ناقص بود واقعا... سال ها زحمت کشیدی، ناقص رفتنت چه سودی دارد؟ لااقل بمان و این نوشتار را کامل کن... لااقل یک راه ارتباطی کوچک باز بگذار... ایمیلی چیزی !!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی

      ادامه اَش را شما بنویسید.

      حذف
    2. مرد بزرگ ادامه اش نوشتنی نیست، درد کشیدن می‌خواهد. تو که میخواستی بری کاش بدون خبر رفته بودی، اینکه خبر دادی میخواهی بری لحظه لحظه فقط درد ما را بیشتر کرد

      حذف
  7. لطفا امیدمان را نکش...امید بده که بر می گردی...در زمانی و روزی....تا به انتظارت بنشینیم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این حرفهای شما نمک پاشیدن به زخم کژدمه. لطفا انقد نمک به زخمش نپاشین. کژدم اینهمه مدت برای این وقتش رو هدر نداد که پشت سرش براش گریه زاری کنین. میخواست ما هم مثل خودش یک دانش آموز واقعی بشیم و از هر فرصتی برای یاد گرفدن استفاده کنیم.

      حذف
    2. کژدم اگر رسالتی داشت تو این چند سال به خوبی انجامش داد. اگه ما تو این چندسال نتونستیم متوجه هدف کژدم بشیم و به سمت اون هدف حرکت کنیم قطعا تا هزارسال دیگه هم بشینیم پای صحبتهاش هیچ فایده ای نداره. برای جبران زحمات و شادی روح صاحب این وبلاگ باید همون راهی رو بریم که مدتهاست با هر کلامش داره آدرس اون راه رو بهمون میده.
      و اینکه کژدم تو این سالها برامون لالای نمیخوند که حالا با رفتنش و قط شدن لالایی هاش شاکی بشیم. کژدم بهمون نیش میزد که از خواب پاشیم .اگه بیدار شدیم که دیگه نیاز به نیش نیست اگرم نشدیم پس قطعا از این به بعد هم نمیشیم.
      اگر قرار بود چیزی به ما یاد بده یاد داد و نوشته هاش هم مثل جزوه برامون موجوده.

      حذف
  8. کژدم عزیز

    بابت چراغی که روشن کردید و وقتی که گذاشتید تشکر می‌کنم. برایتان آرزوی شادی و آرامش دارم.

    پاسخحذف
  9. در این بیابان به قول خودت به وجودت به افکارت به اندیشه ات بیش از هر زمانی نیاز هست حتی اگر به تولید کژدم ها بیناجامد.... در سرزمین بوداها که به خاطر بوداها هست که زمین تا اسمان با سرزمینهایی نظیر ایران که خالی از هرگونه اندیشه سازنده و غوطه ور در کثافات است دارای تفاوت است....حتی اگر به افکارت و اندیشه هایت به تکثیر کژدم ها می انجامد ...بمان یا حداقل گوشه چشمی داشته باش...ایمان بیاور که افکارت و اندیشه هایت مانند اثر حرکت پروانه ای تاثیر گذار خواهد بود...

    پاسخحذف
  10. یکی از دلایلی که از آینده ی روشن ایران خیلی وقته ناامید شدم بحث های طولانی و بیهوده ام با همین پان ترک ها بود
    پس از بحث با این موجودات متوجه میشید که اجزای تشکیل دهنده ی ایرانِ کنونی چیه و چرا ایران در اینده ی دنیا هیچ جایگاهی نخواهد داشت.
    روشن فکر ترینِ جانورهایی از این دست، توی بالاترین مراحل توهماتشون هنوز منتظرن یه رضاشاه نامی ظهور کنه و برای این انگل ها دموکراسی پلو بیاره، مردمی که به تنبلی و بی غیرتی دچار شدن محکوم به نابودی اند.
    ................
    از روز اول این وبلاگ جز خوانندگان بودم، بعضی وقت ها بعد از خوندن نوشته های کژدم به خودم می گفتم شاید هنوز امیدی هست ولی دیدن اینکه دلسوخته ای مثل کژدم هم از آینده ی ایران نامید شده واقعا تلخه.
    در ضمن کژدم، الکی به این و اون تعارف نزن که "شما ادامه بدید"، می دونی که از این خبرا نیست.
    امیدوارم در ادامه ی راهت پیروز باشی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آژیدهاک گرامی
      به آن ویدیوی آقای فلاحتی و آقای «چوخ بختیارِ فخرآور»؛ نگاهی دیگر بیندازید.
      آقای «چوخ بختیار» میفرمایند که علّت موفقیّت آنگلهای صفوی در فاجعهٔ ۵۷ این بود که «شورای انقلاب» تشکیل دادند و برای اینکه خودش را «پراگماتیست = عملگرا» نشان دهد؛ میگوید که انگلهای صفوی کارِ درستی کردند و به همین دلیل پیروز شدند.
      من به این آقای «چوخ بختیار» به مانندِ یک «دهاتیِ تُرک» میگویم:

      «هُشششش اِشّییم.... هُش» (به ایست الی الاغِ من ... به ایست)....
      داستانِ پیروزیِ «انگلهای صفوی» به خاطرِ «تشکیلِ شورای انقلاب» نبود. بلکه تشکیلِ شورای انقلاب؛ آخَرِ شاهنامه بود.
      تو به مانند یک «الاغ» شاهنامه را فراموش کرده ای و چه بسا نخوانده ای و اگر خوانده ای ... برایت ارزشی بیشتر از قصّهٔ حماسهٔ «حسن کچل» نداشته است.(پان ایرنیست ها هم چنین مدفوعی هستند).
      «صنفِ انگلهای صفوی» حدودِ ۵۰۰ سال بود که به صورتِ «قدرتِ موازی» در کنارِ «حکومتِ مرکزی» قرار داشتند. «خمینی» بارها گفته بود که: ما « ۶۰٪ قدرت» را بدونِ اینکه «حکومت» شویم؛ همین اکنون نیز در دست داریم.....
      یعنی اینکه: مردمِ ایران؛ چنان عقب مانده شده و چنان از طرَفِ «انگلهای صفوی» در «عقبماندگی» نگاه داشته شده بودند که به صورتِ ۶۰٪ از نیروهای «فرقه و صنفِ انگلی» در آمده بودند.
      در دنیایِ سیاست؛ اگر به شیوهٔ «شمنی» بِنگری؛ معنیِ آن این است :
      تا زمانی که ما(انگلهای شیعی) چنین نیروی «توده ای = تاپاله ها» را داریم؛ بخشی از «قدرتِ سیاسی» هستیم.

      نتیجه اینکه:

      «صنفِ انگلهای صفوی» در سالِ ۵۷ از پلّهٔ «قدرتِ موازی» به پلّهٔ «تمامیِ قدرت در دَستِ ما» صعود کرد.
      اِی آقای «چوخ بختیارِ فخر آور» آیا اینقدر «خاخول» و «کور» و «احمق» هستی که این مسئله را نمی بینی؟ .... آیا دَرکِ تو از «انقلاب» به همین حدّ محدود است که تشکیلِ شورای انقلاب را «بَرگِ زرّین» میبینی؟

      ای «اُلاغِ چوخ بختیارِ فخر آور» .... اگر این تو هستی که حتّی قدرتِ دیدنِ فاصله ای بیشتر از «نوکِ دماغَت» را نداری؛ ... میخواهی برای آیندهٔ ایران؛ «درهای باغِ بهشت» نشان دَهی؟
      اِی «اُلاغِ آلاشتی» ... این است همهٔ آنچه که در چَنته داری؟
      مگر میشود «دایناسور» را رنگ زد و به جایِ «بُلبُل» فروخت؟ شاید بتوان با «قورباغه» چنین شُعبده ای کرد ..... امّا با دایناسور!!!! .... هرگز.

      (دنباله در پایین)

      حذف
    2. (ادامهٔ بالا)
      «صنفِ انگلی صفوی»؛ همه چیز داشت..... «اوقاف»؛ «آستانِ قُدسِ روسپی خانهٔ رضوی»؛ «خُمس و زکات»؛ «صدَقات» و ....
      لذا از نظرِ مالی بسیار قدرتمند بود.
      مردمانی را داشت که وقتی در شَب هنگام؛ زنشان را می گاییدند؛ در سَحرگاه به پیشِ «انگلی صفوی» میرفتند و می پرسیدندند: «ای جانشینِ محمّد (ص) .... دیشب مَن اینچنین و در این زاویه فرو کَردم؛ آیا شرعاً درست بود؟»....
      آنها بسیار شانس آورده بودند که آن «جانشینِ رسولِ انگل» به آنها نگفت که:
      «فردا زَنَت را با خودَت بیاور تا در «زاویه ای شرعی» به او فرو کُنم؛ .... تا هرگز یادَت نرود».

      منبعِ قدرتِ «انگلهای صفوی» و هژمونی آنها تا این حدّ بود. و همین اکنون نیز چنین هژمونی را دارند. مگر معتقدان به «ولایتِ مطلقهٔ فقیه»؛ برده های «انگلهای صفوی» نیستند؟ مگر ماجراهای «اختلاسها» و «قاریِ بچّه بازِ دربارِ انگلِ عُظما» را به سادگی «هضم» نمیکنند و بَرایش توجیحاتِ شرعی نمی بافند؟ ... آیا اینکه بارها گفته ام که: «اسلام؛ یعنی تقدّس بخشیدن به همهٔ بی شرافتیها» است؛ بیجا بوده است؟

      آیا آنهایی که به این «چوخ بختیار» گوش میدهند؛ هنوز نمیتوانند بفهمند که «هژمونی» یعنی چه؟
      آیا فکر میکنند که با فوتوکپیِ «قانونِ اساسی دیگران» که ۲۱ سال طول کشیده است (عجب هوشی!!!) و فوتو کپیِ تشکیلِ «شورای انقلاب» .... حتّی به «کیرِ خَر» هم نمی رسند؟
      مَگر اتلافِ وقتِ «شوریدگان» و «دِل به دریا زدگان»؟
      ایجادِ «آلترناتیو» ... یعنی تلاش برای تولیدِ «اعتمادِ مردم» به سوی یک «قدرتِ مرکزیِ معنوی و سیاسی».
      شوربختانه؛ نه ساکنینِ ایران و نه «مُدّعیانِ رهبری» ... از حدّ «تاپالهٔ قاطر» فراتر نرفته اند (قاطر موجودی «نازا» است و انتخابش از طرفِ من بسیار عمدی بود).

      آیا این آقای «چوخ بختیارِ فخر آور» ... معنیِ «هژمونی» را میفهمد؟

      حذف
    3. کژدم گرامی... خلاصه حرفت می‌شود اینکه کار سیاسی برای نجات از این مخمسه به کار نمیاد و تا مردم ایدئولوژی جایگزین اسلام شیعی نیابند ما همچنان در این سیر قهقرایی دست و پا میزنیم. ولی برای مبارزه با اندیشه هزار و چهارصد ساله واقعا چه آلترناتیوی داریم؟ یافتن آلترناتیو نه برای جمهوری اسلامی که باید برای اسلام شیعی باشد .. آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟؟ به گمانم حتی با رفتن این حکومت انگل های صفوی هم این انگل ها به عنوان قدرت سایه با قی بمانند...

      حذف
    4. ناشناس گرامی
      آنچه میگویید در اروپا نیز اتّفاق افتاد و «صنفِ انگلیِ کشیشها» با «دگر دیسی» همچنان به صورتِ «قدرتهای موازی» به زندگی ننگینِ خود ادامه میدهند و دارای احزابِ سیاسی نیز هستند.(«سوسیال مسیحی ها»؛ «دموکرات مسیحی ها» و ....).

      من از قدرتِ مطلقِ «اندیشه های واقعگرا» بدونِ وجودِ «صنفِ انگلی» در شرایط کنونی سخن نمیگویم. «انگلها» زمانی زدوده میشوند که موجوداتی به نامِ «انسان سانها» (پذیراهای ژنتیکِ انگلها) وجود نداشته باشند.
      در شرایطِ کنونی حتّی اگر یک پلّه بالاتر بروید و «صنفِ انگلی» را رسوا کنید؛ گامی بسیار بلند است.

      حذف
    5. متاسّفانه شما پیامِ نوشتارهای «گفتگویی از نوعی دیگر» و «جنبشهای به حاشیه رانده شدگان» را دریافت نکرده اید و من (کژدم) مانند اسبِ عصّاری در دایره ای بی انتها می چرخم تا این پیام را هزاران بار تکرار کُنَم. در حالی که میدانم؛ این پیام در گوشها فرو نمی رَوَد.
      به همین خاطر خود را «الکژدم الاحمق» نامیدم.

      حذف
  11. کژدم گرامی درود
    مملکتی که در قرن بیستم از حکومت امام زمان صحبت میکند و اصلا به اروپا فکر نکرد که چگونه از دست روحانیون مسیحی به تنگ آمدند و رنسانس آن انقلاب جدایی دین از حکومت را نمودند و با کمال حماقت و بهتر بگویم خریت محض به گرد وجود نحس یک آخوند شعبده باز و دروغ گو گرد آمدند که مثلا برای خود تصمیم بگیرند و غافل بودند که شخصی که به لباس روحانیت ملبس شود اولین درس وی دروغ گویی و به قهقرا بردن مردم است و اینگونه ایران را به دستان خود و تحت امر روحانیت به دریوزگی کشاندند البته افراد زرنگ.ونان به نرخ روز خور هم بیکار ننشستند و انبان های خود را مالامال از زر نمودند که تا هفت پشت آن ها را بس است شما اگر به جای جای این مملکت فلک زده سر بزنید شاهد عقب گرد مردم عامی و زر اندوزی زرنگ.ها یا بهتر بگویم ژن های برتر خواهید بود و کم وزیاد دارد ولی هست و خواهد بود من کاملا به شما حق میدهم که نا امید شوید چون خود یکی از نا امید شده گان هستم مردمی که برای یک چاقوکش و قاچاقچی که به درک.واصل شده کون خود را پاره میکنند و به تاراج.رفتن ایران را غم ندارند را چه باید نامید متاسفانه باید گفت خلایق هرچه لایق . ولی اینجا افرادی امثال شما که دردمند هستند به فنا میروند و هیچ نتیجه ملموسی هم از اعتراض شان باقی نمیماند انگار قطره ای آب در کویر ریخته شده و نابود میشوند بدون هیچ ردی و اثری که حاکی از کوشش آنان است به عنوان مثال سالها رضا فاضلی روشنگری نمود و از جیب خود خرج کرد که در ماهواره مردم را راهنما باشد که دروغ های دینی را بشناسند و حاصل چه شد ؟ هیچ ! یک هیچ بزرگ مثل ان هیچ بزرگی که خمینی دجال گفت و مردم نفهمیدند که چه میگوید آن خناس پیر . امید که در راهی که در پیش گرفته اید به نتیجه درست دست یابید و هرکجا باشید سرافراز باشید
    با احترام ایرانی گمنام .

    پاسخحذف
  12. من هیچ شکی ندارم کژدم بازخواهد گشت. کژدم ما را تنها نخواهد گذاشت... ما به گزش های کژدم نیازمندیم.

    پاسخحذف
  13. آیا میبینید که گفته بودم: «کودتای سپاه»؛ «کُس شعر» است و «انگلِ فرزانه» به «امام حسن» نیاز دارد و همچنان نیاز خواهد داشت؟

    https://www.radiofarda.com/a/29366098.html

    پاسخحذف
  14. خوانندگان گرامی
    تا ۲ روز از همین لحظه در خدمتتان هستم؛ اگر پرسشی با ارزش دارید؛ پاسخ خواهم داد.
    دیگر هیچ مطلب و مقاله ای در این وبلاگ از طرفِ من (کژدم) منتشر نخواهد شد. اگر دیدید که مطلبی منتشر شد؛ بدانید که کسانِ دیگری هستند.
    صفحهٔ فیسبوکِ کژدم نیز باز می ماند؛ امّا اگر دیدید که مطلبی جدید در آن منتشر شده است؛ باز هم؛ من (کژدم) نیستم.
    اگر دیدید که به نامِ «کژدم» و یا ادّعای «کژدم» با هر نامی؛ وبسایت و یا وبلاگی باز شد و در آن «آموزشِ آیینِ شمنی» راه انداختند؛ باز هم من (کژدم) نیستم.

    کژدم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. در صفحهٔ فیسبوکِ من (کژدم) تصاویری وجود دارند که من برای هر تصویری؛ حاشیه نوشته ام. اگر به دردتان خورد؛ یاد داشت کنید؛ اگر به دردتان نخورد؛ ... به راحتی «بشاشید توش ... بِرَه».

      کژدم

      حذف
  15. اون زنه روح پشتیبانت دوباره اومده سراغت که اگه برنگردی دیگه باید دنیای شمنی رو فراموش کنی بزاری کنار یا از چیزی/موضوعی احساس خطر کردی که میخوای بری؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خدیجه خانمِ ناشناس گرامی

      هیچکدام.
      آن زن زمانی می آید که در دنیای «رویاهای بیداری» (Lucid Dreams) غرق شده باشی. مثل رویاهای زندگی کودکانه.

      در موردِ احساس خطر نیز باید بگویم که اگر چنین احساسی داشتم؛ مانند خیلیهای دیگر که برای «نامدار شدن»؛ اَلَم شنگه راه می اندازند که:
      «آهای مردم .... بیایید که توطئهٔ ترور من کشف شد .... آنها میخواهند مرا بکُشند ....»
      من نیز «اَلم شنگه» راه می انداختم.
      امّا دلیل ورودِ من (کژدم) مانند دیگران؛ تبدیل شدن به رهبر نبود.
      من از دنیایی دیگر و کوچه ها و خیابانهای دیگر آمدم.
      برای «رَفتن» نیز باید با همگان؛ «رو راست» باشم.
      کسی نمیتواند «شَمَن» شود. هرچند که خودش را «جِر» بدهد.
      «شمن»؛ ... «شمن» به دنیا می آید. پس از مدّتی میفهمد که با دیگران فرق دارد.
      اگر آموزگای یافت؛ (یحیایی یافت)؛ آموزش میبیند و «تعمید» داده میشود و درهای زندگی شادمانه (تعبیرِ نیچه) به روی او باز میشود.

      حذف
    2. چگونه می شود که یک نفر که اسلام را «جذام» میداند؛ بگوید که زمانی دوستانی در «گروهِ فُرقان» و «آرمانِ مستضعفین» داشته است و آن افراد را بسیار «نیک» و «پاک» و «بی آلایش» یافته است؟
      دنیای من (کژدم) با دنیاهای دیگران فرق دارد.
      اگر دانش آموزِ آیینِ شمنی با «مرگ»؛ «زندگی» نَکُند .... دانش آموز نیست.
      مُشکلِ مالی هم ندارم. زیرا اگر یک دانش آموز؛ اراده کُنَد؛ پول از آسمان می بارد.
      مگر «دعانویسها» و «فالبینها» و «جنّ گیرها» و «گورو های هندو» را نمیبینید که درآمدِ سالانهٔ شان بیشتر از ۱۰ ها متخصّص جرّاحی زیبایی است؟
      آیا تعدادِ بیشمارِ «دردمندانِ به بُن بست رسیده» را نمیبینید؟ این موجودات؛ بهتر از داشتنِ «چاهِ نفت» هستند.
      آیا میشود که به من توهین نکنید؟

      حذف
    3. احساس خطر نباید حتما درباره خودت باشه.وقتی میگی تا وقت و زمان نمرده باید برگردم و حتی فرصت نمیکنی نوشته هات رو کامل کنی یعنی وقتی برای هدر دادن نداری درسته؟ پس از نظر من منتظر یه پیش آمد و اتفاقی هستی که میخوای انرژی و تمرکزت رو اون بزاری یا دیگه سیاست بنظرت ارزش کافی برای وقت و زمان نداره . درباره رهبری هم اگه حرفات رو قبول میکردن که این مشکلات رو نداشتیم

      حذف
    4. خدیجه خانمِ گرامی
      مگر من (کژدم) شما را «گُربه سان» ننامیدم؟ هنوز هم که هنوز است؛ میبینید که بویِ آن «گُربه سان» را از فرسخها تشخیص میدهم.
      مهمّ نیست که آن «گُربه سان» در کدامین غار پنهان شده باشد؟!
      مشکِلِ برخی ها این است که می پنداشتند: «کژدم میخواهد رهبر شَوَد». امّا «کژدم» همیشه «دانش آموز» ماند.
      حتّی هنوز هم که هنوز است؛ بویِ «گُربه سان» را از هزاران کیلومتر تشخیص میدهد.
      آیا به یاد دارید که زمانی گفتم:

      ( «شمن» ؛ «پُر سر و صدا می آید»؛ امّا هیچکس صدای پاهایش را نمیشنَوَد؟ «شمن» آهسته و «بی سر و صدا» می آید ... امّا همگان صدای پاهایش را میشنوند؟
      «شمن» بی سر و صدا «می رَوَد»؛ امّا همه «حظورِ او» را حسّ میکنند؟)

      آیا اینها همهٔ شان مانندِ «من نه منم... نه من منم»های مولوی بودند؟
      اکنون میبینید که نبودند.

      من «یحیای خود» را دیگر بار پیدا کرده ام.

      «عیسی»؛ «مسیح به دنیا می آید». امّا بدونِ «تعمیدِ یحیی»؛ هرگز «مسیح» نمی شود.
      به خاطر بسپار ای «عزیز».

      حذف
    5. دوست عزیز شما احتمالا منو با کس دیگه ای اشتباه گرفتید . بعد از اینکه نظرم رو فرستادم فهمیدم گمشده خودتون رو پیدا کردید به هر حال آرزوی موفقیت دارم

      حذف
  16. کژدم گرامی در رابطه با این بخش از سخنان قبلی خودت بیشتر توضیح میدی :


    نه اینکه نمیدام؛ بلکه نمیخواهم در رابطه با آنچه که ترامپ می اندیشد؛ سخنی بگویم. همینفدر میگویم که در ۴ سال آینده منتظر سونامیها و نکبت ها باشید و اخبارش را حتماً در وبسایتهای خبری؛ هرچند سانسور شده؛ دنبال کنید.

    کژدم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      این سخن را بیاد می آورم. امّا حتماً باید «پَس و پیش» داشته باشد. لطفاً لینک نوشتار را بفرستید تا پاسخ دهم.
      سپاس

      حذف
    2. پس نداشت اما پیش داشت ...
      https://kajdoum1.blogspot.com/2016/11/blog-post.html?m=1

      حذف
    3. ناشناس گرامی
      فکر میکنم در خطوطی بالاتر از آنچه که مطرح نمودید؛ پاسخِ خود را بیابید.
      به طورِ مختصر پاسخ میدهم:
      ۱- بازگشتِ موجِ سونامی که اکنون چین و اروپا را دَر می نوردَد. در رابطه با آیندهٔ چین با جمعیّت یک و نیم میلیاردی چه فکر میکنید؟ آیا پس از دریافتِ ضرباتِ سهمگین؛ به «سوراخِ موش» نخواهند رفت؟ آیا اروپا قهرمانِ «دو ماراتون» خواهد شد؟ و یا اینکه ۷ قلو خواهد زایید؟
      ۲- حذفِ «داعش» و تلاش برای حذفِ «قرینهٔ شیعیِ داعش» که این تلاشها در حالِ ویرانیِ رژیمِ ایران و ایران است.

      حذف
    4. من (کژدم) در نوشتارهای گوناگون و بخشِ نظرات آن نوشتارها به پرسشهای زیادی پاسخ داده و به صورتِ پراکنده؛ به آنچه که «ناسیونالیسمِ آمریکایی» (دولتِ ترامپ) در صددِ اجرای آنهاست اشاره کرده ام.
      از من انتظار نداشته باشید که بروَم و نوشتارهای خود را دوباره بخوانم و نکاتِ مهمّ را جدا کرده و جمع آوری کُنم و در اینجا همه را به یک جا؛ به سمع و نظر شما برسانم.
      اگر جویای مطلب هستید؛ «کونِ مبارکتان» را در «رودخانهٔ یخی» بگذارید ... تا ... ماهی بگیرید.
      معمولاً «ماهیگیری» یکی از خسته کننده ترین کارهاست.

      تنبل نشو ... این رودخانه ... و ... آن ... کونِ مبارک و آن دیگری: ماهی و یا ماهیها.

      حذف
  17. کژدم می تونی از کارهای ترامپ چند تا نخ بدی خودمون یه خاکی سرمون بریزیم تو چهار سال دیگه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      به دنبالِ «نخ» هستی؟
      مگر نگفتم: «ظهورِ عقابِ بزرگ»؟!
      اگر این گفته؛ «نَخ» نیست؛ پس چیست؟
      آیا «کاندوم» است؟

      حذف
    2. ناشناسِ گرامی
      برای من بسیار غریب است که اینهمه «نخ» داده ام و همگان بر من (کژدم) خندیده اند!!!
      امّا زمانی که BBC و رادیو فردا؛ مزخرفی را منتشر میکنند؛ «قبلهٔ عالم» میشوند.
      برای من عجیب است که وقتی «عزیزی» گفت که: «امیدِ دانا» از فرزندانِ ایران است. و من به او گفتم که این موجود دروغ میگوید؛ .... مرا تخطئه کرد.
      آن جوجه فوکولی (قاسمی نژاد) که خودش را «تیز هوش» مینامید؛ در کدامین گورستان است؟
      آیا به یاد دارید؟
      چند بار پُتگ باید زد تا میخِ پولادین در سنگ فرو نَرَود و همچنان بر خلافِ «گفتگویی از نوعی دیگر» شنا کرد؟ آیا اینهمه «پُتگ زدن» و «پاسخ نگرفتن» و فرو نرفتنِ «میخِ پولادین در سنگ»؛ یک «نشانهٔ زرّین» نیست؟ و به «تو» نمیگوید که «زِرِ زیادی نَزَن» و «خفه شو».
      امّا من (کژدم)؛ خفه نشدم و همچنان «زِر زَدَم».
      اگر اکنون می رَوَم؛ به دلیلِ «نا اُمیدی» نیست. بلکه به دلیلِ «پیدا کردنِ گُمشده» است.

      حذف
  18. با درود. چند سال است خواننده وبلاگ شما هستم و یک چیز را نمیفهمیدم و آن برخورد تحقیرآمیز شما با هر نوع مبارزه غیر از آنچیزیکه در ذهن خودتان میباشد (بقول خودتان مسیر اصلی). با کمال خوشنودی شاهد دفاع جانانه تان از خانم ستوده در مقابل یکی از کامنتگذاران بودم که نوع مبارزه ایشان را به سخره گرفته بود. از اینکه قبل از بدرود با همه ما این تکه زمخت را صیقل دادید بسیار سپاگزارم حتا اگر این نوع مبارزه مال نوابغ نباشد. مثال مورچه وآب دهانش هم عالی بود. برای تو گرامی هر جا که باشی بهترین آرزوها را دارم وبدان که لااقل من یک نفر از تو خیلی چیز یاد گرفتم ومطمئن هستم که تنها نیستم. گاهی اوایل از برخورد بظاهر زمختت با خوانندگان دلگیر میشدم اما چون همیشه از داشتن هسته ودرد انسانی درونت اطمینان داشتم زمان دلگیری بسیار کوتاه بود. زنده و استوار باشی گرامی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      مگر میشود که کسی حرفی برای گفتن داشته باشد و هر روزه سخنش را تغییر دهد؟ اگر اینجنین بودم؛ چگونه قضاوت می کردید؟ آیا نمیگفتید: «بابا ... وِلِش کُن ... هُرهُری مذهب است»؟.
      من شما را نمیشناسم؛ امّا به من (کژدمِ زُمُخت) بگویید که چند درصد از سخنانِ من درست بوده اند؟
      مگر میتوان «صاحِبِ سُخن» بود و «زُمُخت» نبود؟
      فقط بگویید چند درصد؟

      سپاس

      حذف
    2. هی ناشناس دروغگو... من به بانو ستوده حمله نکردم بلکه به اون شاپرک دروغگو حمله کردم اتفاقا نوشتم حساب بانو ستوده از شاپرک جداست.. شاپرک که حتی اسمش هم مثل خودش قلابی بود و دیروز که حکم دادگاهش منتشر شد معلوم شد اسمش فاطمه هست نه شاپرک و جزئیات حکمش هم چیز دیگه ای بود... پس لطفا کس شعر تفت نده این دم آخری ...

      حذف
  19. کژدم جان
    در بحرانی ترین شرایط متصور برای کشور بودن با تو مایه ارامش ماست هرچه دلت می خواهد بگو ولی خاموش نشو با خاموشی تو تاریکی جهل همه اذهان خواهان روشنی و نور را فرا می گیرد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      یک بار به شوخی گفتم که همهٔ مردمِ ایران و مبارزان شعار میدهند که : «کژدم بیا ... کژدم بیا».
      من (کژدم) را هیچکس نمی شناسد. بود و نبودِ من فرقی ندارد.
      اگر میخواهی در این شرایطِ متلاطم؛ کاری انجام شود؛ ... آستینهای خودت را بالا بِزَن.

      حذف
  20. کژدم ممکن است روزی بیاید که خودت را معرفی بکنی؟

    ضمناً در پاسخ به مخاطبی که از ادبیات زمخت کژدم گفت باید بگم مگر جز با ادبیات کژدمی راهی هم هست برای فهماندن این ملت؟ البته شاید با ادبیات دوستانه تر هم بشه این ملت را فهماند که ای ایرانی شیعه در دنیای امروز تو فقط یک "هیچ" هستی ولی مشکلش اینه که چند ده سال یا یک قرن و حتی بیشتر طول خواهد کشید. اونم اگه کاری دستت نده و بر علیه ات واکنش تند نشون نده.
    من با خواندن کژدم فهمیدم که باید بیخیال مسائل اسلام و ایران قبل از اسلام شد . بلکه باید دید در دنیای امروز چه کاره ایم. حتی ایرانیانی هم که در جایگاه های خوبی در اروپا و آمریکا قرار دارند نباید دچار این اشتباه بشن که تفاوت زیادی با شهروندان اونا ندارند .این ایرانیها باید بدانند بر سفره ی آماده نشسته اند و سوارِ قطار در حال حرکت شده اند. اگه میتونند این شرایط را در ایران راه بندازن! اینجا سفره رو پهن کنند و قطار رو راه بندازن ؛ مطلقاً نمیتونند. و فرقشون با شهروندان اون کشورها همینه.

    جناب کژدم من سوالم را باز میپرسم چونکه میدونم فعلا هستی و هنوز نرفتی زیاد نمیتونیم معضل نبودنت را درک کنیم ولی مدتی که گذشت افسوس بسیار خواهیم خورد. آیا ممکن است "روزی بیاید" که این لطف را حداقل به ما خوانندگانت بکنی و خود را معرفی کنی؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      همین اکنون خود را معرّفی میکُنم:

      «هیچکس»؛ فرزندِ «هیچکس».

      سالها نیز همین را گفته ام.

      حذف
  21. برای دانش آموز شدن چه بهره هوشی لازمه . آموزش شمنی چقدر طول میکشه؟ در آینده حداقل یه سری اینجا بزن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نا شناس گرامی
      در رابطه با بهرهٔ هوشیِ لازم اطلاعی ندارم.
      در آیینِ شمنی؛ استاد نیز یک «دانش آموز» است و همیشه دانش آموز میماند.
      اگر دانش آموز نیستی؛ پس باید «خدا» باشی.
      درهای «خدا» به روی «آموختن» بسته هستند و به همین خاطر است که انسانها مادام العُمر مشغولِ پاک کردنِ کثافتکاری «خدا» هستند.
      اگر «خدا» نیز یک «دانش آموز» می بود..... اینهمه کثافتکاری نداشتیم. لا اقلّ میفهمید و می آموخت که چه «گُهی» خورده است و اشتباهاتش را اصلاح میکرد.

      حذف
  22. کژدم جان رفتنت را به صلاح نمی دانم.شاید برای خودت خوب باشد اما برای انها که عادت کرده اند و واقعا اینجا چیز هایی یاد گر فتند و ضرباهنگی که انها را بیدار کرد ، خوب نیست. اما خوب اختیار خودت هست. ما که نمی تونیم جلوت رو بگیریم. دو سئوال ازت می کنم. اول:
    این ولایتی شارلاتان رفته بود روس. ایا با نتا نیاهو هم دیدار داشته؟ ممکن است قرار مداری هم باهم داشته باشن. دستکم برای ادامه ویرانی ایران. چون هر چقدر اخوندا بیشتر باشند ایران ویرانتر می شود.

    دوم: ایا در این مدت غیر از اینکه خیلی اموختی کلا از نوشتار دوستان چیزی هم متقابلا دستگیرت شد که مورد استفاده شما قرار گیرد؟ همیشه پیروز و همیشه سربلند باشی. به امید ملاقات شما در خاک وطن هر چه زودتر.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      در رابطه با پرسشِ نخست؛ هیچ اطّلاعی ندارم.
      در موردِ پرسشِ دوّم؛ باید بگویم که از خوانندگانِ وبلاگ؛ بسیار آموخته ام.

      حذف
  23. 1. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهم‌تر می‌دانید؟ توضیح بدهید.
    2. در خط‌کش سیاسی خود را در کجا می‌بینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟
    3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجه‌بخشی اعمال خود توجه می‌کنید؟
    4. آیا در زندگی شما نقطه‌ی دگرگونی برجسته‌ای وجود داشته؟ لحظه‌ای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.
    5. با استیصال چه می‌کنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام داده‌اید اما همچنان عاجز مانده‌اید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمی‌گزینید؟
    6. به باور شما برابری مهم‌تر است یا آزادی؟
    7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.
    8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کرده‌اید؟ اگر بله، توضیح بدهید.
    9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟
    10. کدامیک از این دو را دستاورد مهم‌تری برای بشر تلقی می‌کنید: هنر، یا دانش؟
    11. آینده‌ی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه می‌بینید؟
    12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
    13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
    14. آیا مذهب و دانش را آشتی‌پذیر می‌دانید؟
    15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
    16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟
    17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح می‌دهید؟
    18. نظرتان پیرامون فمینیسم، کمونیسم و لیبرالیسم چیست؟
    19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب می‌کنید؟
    20. اگر بنا بود در جزیره‌ای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدام‌ها را برمی‌گزیدید؟
    21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه می‌دانید؟
    22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه می‌دانید؟
    23. اگر می‌توانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه می‌بودند؟
    24. همنشینی با آدم‌های مشابه خودتان را ترجیح می‌دهید یا با اشخاص متفاوت؟
    25. دیدگاه شما پیرامون مرگ چیست؟
    26. پنج چیز که بدون آنها نمی‌توانید زندگی بکنید را نام ببرید.
    27. سگ‌دوست هستید یا گربه‌دوست؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      در زندگیِ بَعدی به همهٔ پرسشهایتان پاسخ خواهم داد.
      الآن لطفاً نقش «نکیر» و «مُنکر» را بازی نکنید و اصول الدّین نپرسید.

      حذف
    2. اقای ناشناس داشتی مسخره می کردی این سئوالات رو از کژدم پرسیدی؟ شما از خوانندگان وبلاگی یا تصادفا به اینجا امده ای. سئوالات مسخره ات مرا یاد مسابقه بیست سئوالی انداخت.
      کلا با این سئوالات واقعا اگر فکر می کنی ادم حسابی هستی یا چیزی بارت هست برو فکری بحال خودت بکن.
      من مدافع کژدم نیستم ولی دوست ندارم در جایی که من مطالبش رواینقدر علاقه دارم و دنبال می کنم. مخا طبانی این چنین خنگ و در وادی برهوت ببینم. با عذر خواهی از کژدم و دیگر دوستان. مانی

      حذف
    3. کژدم عزیز

      وقتی این ۲۷ سووال را دیدم متوجه شدم چرا می‌خواهید ننویسید. در نوشته پیشین گفتید: آیا من حق ندارم به دنبال زندگی خود بروم؟

      چرا... کاملا حق دارید. واقعا از تصمیم شما غمگین هستم ولی باز هم حق را به شما میدهم.

      به درود و اگر زمانی خواستید برگردید خوشحال خواهیم شد. هرگز فکر نمی‌کردم از نیش یک کژدم خوشحال شوم.

      حذف
    4. این همه کس شعر های بافته شده به خاطر چند سوال رو درک نمیکنم. اتفاقا با این جبهه گرفتن های تخمی نه دلیل رفتن کژدم که دلیل اینکه ما ایرانی ها چرا هیچ گهی نمیشیم رو بهتر درک میکنم ... چقدر روشن فکر نمای کیری داریم در ایران !!

      حذف
    5. هدف جنابعالی به دام انداختن هست.

      حذف
    6. خوکچهٔ گرامی
      هدفِ این شخص هر چه که بود؛ ....
      Do Not give a Shit about him
      Just let it to pass

      شما کارهای بزرگتری در پیشِ رو دارید.
      اگر «اُوباشان» بتوانند زیرِ پوستِ شما بروند؛ شکست خواهید خورد.
      اوباشان را به دنیای اوباشان بسپارید.

      آن ۲۷ پُرسش؛ برای «کژدم شناسی» به خاطرِ خداحافظیِ کژدم نبودند.
      امّا آن «سوسک» در همین لحظهٔ آخر نیز فهمید که: «خَر خودش است».

      حذف
    7. خوکچه و کژدم گرامی ،این دم آخری دست بردارید... شناسایی کژدمی که در حال رفتن است چه اهمیتی دارد ؟ انقدر هم نیروی اطلاعاتی بیکار وجود نداره در این مملکت . موفق و پیروز باشید و بمانید . اکنون زمان اتحاد است .

      حذف
  24. حداقل جواب سوال 3 و 5 رو بده کژدم گرامی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      پاسخ پرسش شماره ۳:

      هر دو جنبه را در نظر میگیرم. لذا راهی را که هر ۲ جنبه را بتواند حفظ کُنَد. من فدا کردنِ یک چیزِ «مقدّس» برای چیزِ «مقدّس» دیگر را بر نمیگزینم. اگر یادتان باشد همیشه گفته ام که «آمبولانس» قداست دارد و نباید برای حمل تسلیحات از آن استفاده کرد.
      امّا هر جا «مسلمانی هست»؛ تقدّس آمبولانس را می شکنند.

      پاسخ پرسش ۵:

      من (کژدم) هیچگاه تعلّقات خاطِر عمیقِ فَردی به نتیجهٔ کار ندارم. لذا هیچگاه به درماندگی و استیصال نمی رسم. امّا تمامی تلاشم را انجام میدهم. حتّی اگر بدانم که کار گره خواهد خورد.

      حذف
    2. مانی گرامی
      این پرسشها؛ هدف خاصّی را دنبال میکنند. امّا به خاطرِ بکار بُردنِ کلماتی که مفاهیمِ گوناگونی دارند و پُرسش شونده ها نیز معمولاً به صورتی نا آگاهانه به آنها پاسخ میدهد؛ پُرسشگر را به نتیجه ای واقعی نمیرساند.
      امّا مطرح نمودنِ این پرسشها در این وبلاگ؛ هدفش این است که مرا به «محاکمهٔ عمومی» بکشاند.

      حذف
    3. کژدم گرامی هدف از طرح این سوالات در این دم آخر آشنایی بیشتر با شما بود نه محاکمه عمومی هر چند شما ترسی از محاکمه هم ندارید. این سوالات رو سال ها پیش عزیزی در یک محفل دوستانه جهت سرگرمی طرح کرده بود.

      حذف
  25. کژدم عزیز شما چندین مقاله را به مبحث گلوبالیسم اختصاص دادید ولی به روشنی نظر صریح خودتون رو نسبت به آینده جنبش گلوبالیسم و اهداف واقعی این گروه بیان نکردید و اینکه چرا شما بیشتر به ملی گرایی گرایش دارید تا جهان وطنی Cosmopolitanism

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      به این خاطر «ملّی گرایی» را ترجیح میدهم که «گلوبالیسم» میتواند کمترین داشته هایتان را نیز از شما بگیرد.
      گلوبالیسم اگر اکنون در زیرَ شعارهای بشردوستانه حرکت میکند؛ امّا پس از استقرار «ارتش جهانی» و «پُلیسِ جهانی» و «وزارتِ اطلاعاتِ جهانی» ایجاد کرده و «به حاشیه رانده شدگان» تا گورستانهای دسته جمعی خواهد راند.
      سرانِ گلوبالیسم؛ کمپانیهای بزرگِ جهانی هستند و خواهند بود و داراییهای خود را میان مردم تقسیم نخواهند کرد. بلکه داراییهای شما را با اتیوپیاییها و پاکستانیها و مردمِ چین و .... تقسیم خواهند کرد.

      حذف
  26. کژدم گرامی از سرنوشت استاد فولادوند اطلاع دارید؟ آیا به دام اطلاعاتی ها افتاد یا خودش را از معرکه بیرون کشید و به راه دیگری رفت ؟؟ به طور کلی نظرتان درباره فعالیت های استاد فولادوند چیست؟ چه تاثیری از ایشان گرفتید؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      دربارهٔ سرنوشت استاد فرود فولادوند؛ هیچ اطلاعی نداشته ام و ندارم.
      نظرم را در رابطه با استاد فرود فولادوند در نوشتاری با عنوانِ «انجمن پادشاهی ایران چه بود؟» منتشر کرده ام.
      مفهومِ «ناسیونالیسم» به معنای «مردم و خاک» برای نخستین بار از طرف ایشان مطرح گردید و پَتهٔ «پان ایرانیسم» (چهارچوبِ ارضی چیها) را به روی آب انداخت. من این نوع از اندیشهٔ ناسیونالیستی را از ایشان آموختم.

      حذف
    2. جالبه ظهور شما در فضای مجازی از طریق همین افکار و عقاید استاد بود که ابتدا همکاری با تندری ها داشتید و بعد ها جدا شدید و راه خود را رفتید. حال شما مجددا به محاق خواهید رفت اما تندری های خالی بند و جاعل فعال باقی خواهند ماند.

      حذف
    3. ناشناس گرامی
      همکاری من با تندر؛ در حدّ نوشتن و آموزش سیاسی بود. در همان دوره نیز به «امامِ زمان سازی» از استاد فرود فولادوند و ایفا کردنِ نقشِ «نوّابِ اربعه» به شدّت مخالف بودم. آنها نیز به صراحت گفتند که به آموزشهای من نیازی ندارند و خودشان میدانند که چکار باید بکنند.
      اکنون نیز حتماً میدانند که چکار دارند میکنند.

      حذف
  27. خیلی برام جالبه که بدونم با استاد جدیدت چجوری آشنا شدی(نیازی به جواب نیست). با سیستم پولی تلگرام/گرین احتمالا آشنایی مثل بیت کوین مورد خوبی برا سرمایه گذاریه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      هرجا سراغی از کسی که استاد مینامند؛ گرفتم؛ به دیدارش رفتم. چون ذهنم خالی نبود؛ قدرتِ انتخاب داشتم.
      بسیاری از این مدّعیان شیّادان بودند.

      حذف
  28. سرهنگ عدالت عدالتیان

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ح.ک گرامی

      در ایران پَسوندِ «یان» را به ۳ نوع میشناسند:

      ۱- پسوندی اَرمنی در آخرِ نامِ فامیلی مانندِ «خاچا توریان».
      ۲- در زبانِ تُرکی «یان» به معنیِ «کنار» نیز بکار می رود.
      ۳- در زبانِ تُرکی؛ «یان» به معنیِ «کون» هم بکار می رود.

      شما کدامین هستید؟

      ۱- اَرمنی؟
      ۲- «عدالت کنار»؟
      ۳- «کونِ عدالت»؟
      پاسخ دادن سخت نیست.
      ٪۳۰ شانسِ برنده شدنِ «جایزهٔ نوبِلِ مزخرفبافیِ » را دارید.

      حذف