زرتشت به قلّهٔ کوه رفت و «دِگر گَشت». سپس با عقابی بر بالایِ سَر و ماری بر دوش (نشانه های تیزبینی و هوشِ سرشار) روی به مردم آورد تا آنها را بیاموزد.
در میانهٔ راه با یک «شمن» (نیمهٔ شمنِ نیچه) روبرو شد.
آن شمن (نیمهٔ نیچه) به زرتشت (نیمهٔ آموزگار) گفت: به کجا میروی و چه با خود داری؟
زرتشت گفت: به میانِ مردم میروم و کوزه ای عسل با خود دارم.
شمن گفت: چیزی به این فرومایگان مَده؛ مگر آنکه از تو گدایی کنند.
زرتشت اندیشید: این کوزهٔ عسل را فرهیختگان خواهند چشید و نَه فرومایگان ... و به راهِ خود ادامه داد.
امّا زرتشت نفهمید که «فرهیخته»؛ خود «کوزهٔ عسل» است و به کوزهٔ عسلِ او نیاز ندارد.
بدینسان بود که «نیچه» همیشه در «دِل آشوبه» ماند و هرگز «یِک تَن» نشد و «نیمچه» باقی ماند.
کژدم
پاسخ سردار جعفری به ترامپ: در کاخ سیاهتان بنشینید و در توهم ملاقات با مقامات ایرانی بمانید
پاسخحذفنامه فرمانده کل سپاه درپاسخ به اظهارات اخیر ترامپ:
🔹مردم ایران با ملتهای سلطهپذیر تفاوتهای فراوانی دارند.
🔹مردم ایران هرگز به مسئولین خود اجازه مذاکره و ملاقات با شیطان بزرگ را نمیدهند
🔹رؤسای جمهور سابق آمریکا آموختند که ایران و ایرانی قابل تهدید نیست و در برابر هر نوع تهدید و فشار بیگانگان متحد و یکدل میشوند.
🔹این آرزو را به گور خواهید برد که مقامات جمهوری اسلامی ایران از شما درخواست ملاقات کنند
...............
سردار جعفری از الان رید به خودش!!!
ناشناس گرامی
حذفاظهارات ترامپ و بلافاصله سخنانِ پومپئو؛ نشان میدهد که این حرکت بسیار حساب شده انجام گرفت.
هر تصمیمی که رژیم میگرفت؛ به «باخت» منجر میشد.
اکنون در اسنادِ دیپلماتیک؛ عدمِِ پذیرش مذاکره از طرف رژیمِ ایران ثبت شد.
پس از این؛ دونالد ترامپ «بخشوده» است. زیرا پیشنهاد داد و پیشنهادش پذیرفته نشد.
محاسبهٔ رژیم این بود که حتّی اگر بپذیرند که مذاکره کنند؛ نمیتوانند برای تعلیق تحریمهای ۱۳ مرداد زمان بخرند و این تحریمها اجرایی خواهند شد.
دولت ترامپ با این پیشنهاد ۲ دست آورد داشت.
۱- سند سازی دیپلماتیک.
۲- سبک سنگین کردنِ رژیم. در این رابطه عدّه ای ابراز آمادگی کردند و عدّه ای مخالفت.
مورد دوّم در محاسباتِ بعدی دولتِ ترامپ نقش خاصّی خواهد داشت.
اکنون دولتِ ترامپ میداند که میتواند سگهای هار و کفتارها را به جانِ یکدیگر بیندازد.
کژدم گرامی
حذفترامپ با اظهار مذاکره بدون پیش شرط به نظر من به یک هدف دیگر هم رسید و آن کاهش قیمت دلار به طور موقت در ایران بود! رژیم در کوتاه مدت به ازای هر دلار، ریال کمتری بدست خواهد آورد و این بدین معنی خواهد بود که مزدوران و حقوق بگیران داخلی با کمبود منابع مالی مواجه میشوند و این مساله می تواند رژیم را از درون تحت فشار شدیدی بگذارد!
با سپاس
بهروز
آقا بهروز داری برعکس می گی
حذفناشناس گرامی
حذفوقتی دلار از ۱۱ و خورده ای به ۹ و خورده ای رسیده یعنی به ازای هر دلار ۲ هزار تومان کمتر دست توزیع کننده عمده دلار یعنی دولت میرسد! و دولت در درون کشور با دلار که کار نمی کند، بلکه با ریال کار می کند. بنابراین پول کمتری برای حقوق بگیران و مزذوران خود دارد! اصولا یکی از سیاست های این رژیم در مواقع حساس، افزایش نرخ دلار و کالاهای ضروری است! اگر درست نیست دلیل بفرمایید.
با سپاس
بهروز
بهروز گرامی
حذفمنظورِ ناشناسی که به شما پاسخ داد؛ این بود که دولت دلار را گران فروخته است و اکنون ارزان خواهد خرید.
البتّه ای قالتاق بازی دولتی دوام نخواهد داشت و دلار به شدّت صعود خواهد کرد.
هر از گاهی نیز از این بازیها خواهیم داشت.
بله متوجه هستم
حذفمنتها اینها در هر دو جبهه داخلی و خارجی درگیر خرج های سرسام آور هستند و باید از هر دو در حد توازن داشته باشند، بنابراین زیاد قدرت مانور ندارند!
بهروز
کژدم گرامی، درود بر شما
پاسخحذفدوگانه فرهیخته، فرومایه به نظر من با دنیای امروز نمی خواند! بخش عمده ای از مردم اطراف ما انسان های معمولی هستند. یعنی خوبی و بدی در آنها با هم آمیخته! اینها در بعضی شرایط می توانند بهترین باشند و کارهای مفیدی انجام دهند و می توانند در بعضی شرایط پست ترین موجودات باشند! هنر این است که در میان همین آدم های معمولی زندگی کرد و بهترین نتیجه را به دست آورد!
اینکه بگوییم فرومایه زیاد است، نوعی از اندیشه است که به بن بست و ناامیدی و پوچ گرایی می انجامد!
خردمندان جامعه باید سیستمی طراحی کنند که بخش خوب این انسان های معمولی بر بخش بد سنگینی داشته باشد! فرق جامعه ما با جامعه ای مانند آمریکا دقیقا همین است که ما چنین خردمندانی نداشتیم که چنین سیستمی طراحی کنند!
با سپاس
بهروز
بهروز گرامی
حذف«فرومایه» را تفسیرِ «اخلاقی» نکنید. فرومایه یعنی «اکنونیان». همانهایی که شما «مردم معمولی» مینامید؛ «اکنونیان» هستند. زیرا نه فکر میکنند؛ نه تحلیل میکنند و نه طرحی برای آینده دارند. «فرومایه» یعنی «تُهی» و یا حداکثر؛ موجودی که وجودش پُر از «خلأ دانش و بینش» است.
«فرو مایه»؛ یک توهین اخلاقی نیست؛ بلکه چیزی شبیهِ نامگذاری پس از «آنالیز وجودِ توده ها» است.
خیلیها جامعهٔ آمریکا و قانونِ اساسیِ آمریکا و سایر کشورهای پیشرفته را «قلّه تمدن» مینامند.
فیلم سینمایی 8mm را تماشا کنید تا «فرو مایگی این تمدّن» را ببینید.
«فرو مایه» را واژه ای در برابرِ «گران مایه» بدانید.
مردمانِ سال ۵۷ همگی فرو مایه بودند. اگر «گران مایه» میبودند؛ دیگر سخنی برای گفتن نمی ماند.
«فرو مایه» واژه ای مانند «مادرقحبه» نیست که قصدِ توهین دارد. بلکه نام دیگری بر «انسان سان» است.
کژدم گرامی
حذفتفسیر اخلاقی نکردم، هر چند اخلاق هم می تواند بخشی از آن باشد! بله بنده هم با شما موافقم که انسان سان ها هیچ پوخی نبودند و نیستند و نخواهد بود! صحبت دو چیز بود! اولا دوقطبی فرومایه و گران مایه یا انسان سان و انسان با دنیای امروز نمی خواند! بخش عمده ای از مردم بین این دو نقطه در طیف پراکنده هستند! من قبول دارم که چگالی سمت انسان سان خیلی بیشتر است ولی دنیا را باید به صورت طیف دید! این نگاه سیاه و سفید به دنیا یکی از ریشه هایی بود که ما را در فاجعه سال ۵۷ انداخت! در صورتیکه دنیا خاکستری است! دوم اینکه اصلا فرض کنیم یک هزارم درصد انسان هستند و ۹۹/۹۹۹ درصد انسان سان! صحبت من این است که خوب که چی؟! اگر ما خود را انسان سان نمی دانیم، آیا به جز همین انسان سان ها منابع انسانی داریم که آینده ایران را بسازیم؟ بنشینیم و منتظر باشیم تا انسان ظهور کند؟! این انسان سان نمی تواند معمار یک ساختمان باشد ولی آجر که می تواند باشد! هنر من و شما این است که با همین آجرها جلو برویم! ما از شما درس عملگرایی و زندگی با واقعیت را آموختیم، نه زندگی با آرزوها و توهمات!
بله، من هم با شما موافقم که آمریکا و کشورهای پیشرفته پوخی نیستند ولی حداقل به طور نسبی از خیلی جنبه ها از ما جلوتر هستند و حداقل چگالی گران مایه گانشان از ما بیشتر است. البته شاید من و شما منظورهای متفاوتی از گران مایگی یک تمدن داریم که باید دقیقا مشخص کنیم سر چه چیزی در حال بحث هستیم که بیخود نبافیم! اگر ما فرومایه هستیم و آنها هم مثل ما فرمایه هستند پس گرانمایگی را به من نشان بدهید که بفهمیم نمونه عینی اش در این دنیا چیست؟! شاید اصلا این گرانمایگی یک آرزوی ذهنی است که هیچ وقت محقق نمیشود؟! شاید ما انسان های ناراضی هستیم و این صرفا یک بهانه است؟! شاید ...
با سپاس
بهروز
بهروز گرامی
حذفطیفِ «انسان» از IQ 140 آغاز میشود. طیفِ «انسان سان» از IQ 15 تاIQ 135 را در بر میگیرد. دقیقاً ۲ قطب وجود دارد و اگر قطبِ «انسان سان» حذف نشود؛ باید سرنوشتی مانند ایرانِ کنونی و آفریقا و افغانستان و ... 8mm را بپذیرد و «نِقّ» نزند.
از گرانمایگی پرسیدی؟
انشتین.
مادام کوری.
لئوناردو داوینچی.
چارلز داروین.
نادر انقطاع.
آیزاک نیوتون.
ادیسون.
.....
....
اینها نیز طیف هستند.
کژدم گرامی
حذفدر گذشته انواع بسیار محدودی از هوش به رسمیت شناخته میشد که عمده ترین آنها IQ و EQ بود. امروزه حدود چهل نوع هوش وجود دارد که فردی ممکن است در برخی از آنها پایین و در برخی بسیار بالا باشد. حتی گفته میشود افرادی که اوتیسم دارند و ما آنها را به نوعی عقب مانده ذهنی میدانیم، دچار خطای ادراکی هستند، به این معنی که بعضی محرک ها در برخی قسمت های مغزشان بیش از حد تکرار میشوند و باعث اخلال مغزی میشود و این به معنی عدم هوش در آنها نیست. شاید چه بسا از من و شما هم باهوش تر باشند ولی چون بخش عمده ای از انرژی مغزی شان هدر میرود خروجی ندارند! بنابراین مساله به این سادگی نیست که با یک عدد IQ بشود قضاوت کرد و اکثر تست های IQ هم فقط روابط ریاضی و هندسی را بررسی می کنند که در دنیای امروز اعتبار ندارند! بنابراین باید منتظر دستاوردهای جدید نوروساینس بود!
با سپاس
بهروز
آن هوشهای ۴۰ گانه ای که میگویید را الاغها و شپشها هم دارند.
حذفIQ هوش خلّاق است. اگر موجودی آفریننده نباشد؛ به خودی خود در دسته بندی «فرو مایگان» قرار میگیرد.
نظرتان در رابطه با تستهای IQ نیز اشتباه است. آنچه شما دیده اید احتمالاً به بخشی از تستهای پیچیدهٔ IQ تعلّق دارد.
کژدم گرامی
حذفمن نمیدانم چطور از ۱۴۰ به ۱۳۵ رسیدیم به یکباره از انسان به انسان سان رسیدیم! اصولا طبیعت به صورت ضربه عمل نمی کند بلکه تدریجی است! مثل جاده تهران شمال که یکهو از سرسبز به خشک تبدیل نمی شود! و این را هم نمیدانم که چطور IQ افرادی مانند نیوتن و داوینچی که چند قرن پیش زندگی میکرده اند اندازه گیری شده و ...
بسیار خوب من اشتباه می کنم و اصولا اینجا نیستیم که روی همدیگر را کم کنیم. پرسش من کماکان باقی است! ۹۹/۹۹۹ درصد را به ۱۰۰ درصد تغییر میدهم! راهکار شما برای ساختن آینده ایران با همین الاغها و شپش ها چیست؟ میخواهید کوره های آدم سوزی راه بیندازیم و یا با چندین بمب هیدروژنی این ۹۰ میلیون را خاکستر کنیم و برویم از ژاپن و ... سامورایی و شمن بیاوریم؟! اگر راهکاری نیست پس چرا از کامو و کافکا و هدایت و ... ایراد میگیرید! در پست قبلی گفتیم که حداقل به خود دروغ نگوییم...
با سپاس
بهروز
بهروز گرامی
حذفما «مهره دار» و «پستاندار» هستیم. امّا میمون نیستیم.هرگز هم میمون نبوده ایم. ما همیشه در شاخهٔ انسانی حیات بوده ایم. ما نتیجهٔ یک جهش نیز؛ نیستیم. ما نتیجهٔ مجموعه ای ژنهایی هستیم که در ریشه های «درختِ حیات» بودند و هستند.
برادرانی داشتیم مانندِ «نئاندرتالها» و انسانِ قدّ بلندِ چین و کوتوله های مالزیایی.
برادرانِ بیشتری داشتیم امّا نمیدانیم کجاها هستند و چگونه نابود شده اند؟
اکنون میگویند که پدرانِ انسانِ کنونی ریشه در آفریقا دارد. من این سخن را به پشیزی نمیخرم. دلیلشان این است که آنچه که نژادهای کنونی نامیده میشوند؛ با یکدیگر اختلافات بسیار جزئی دارند.
من فکر میکنم که شما مقاله های ۱۶ گانهٔ «گفتگویی از نوعی دیگر» را نخوانده اید و گرنه از من نمی پرسیدید که با این «شپشها» چه باید بکنیم؟
من از «نژادِ پنهان» سخن گفته ام. زمانی پیش از این؛ همهٔ اینهایی که انسان مینامید؛ «نژادِ پنهان» بوده اند و به تدریج بر تنهٔ درختِ حیات روییدند و اکنون ۸ میلیارد شده اند.
فکر میکنم که شما با نظریّهٔ «حرکت جوهری» نیز آشنایی ندارید. نظریهٔ «حرکت جوهری» یک نظریّهٔ فلسفی نیست. یک نظریّهٔ شهودی است.
من به خودم دروغ نمیگویم و حرف دهنم را خیلی خوب میفهمم.
در ضمن بیاد بسپارید که من برای «مسابقه» و «رو کم کردن» اینجا ننشسته ام.
حذفچه کسی گفته است که همه چیز در طبیعت تدریجی است؟ پس با نظریهٔ «Mutation» چکار کنیم؟
آیا در ژاپن تعداد زیادی «شمن» وجود دارد؟
چه تعدادش را میتوان به ایران وارد کرد؟
اگر اطّلاعی دارید دریغ نکنید.
سپاسی هَم وزنِ سپاس شما
https://en.wikipedia.org/wiki/Theory_of_multiple_intelligences#IQ_tests
پاسخحذفhttps://www.gallupstrengthscenter.com/home/en-us/cliftonstrengths-themes-domains
بهروز
بهروز گرامی
حذفاین نظریه هوش ورزشی و هوش فلان و بهمان جعلی است و هدفش این است که انسان سان را تسکین دهد. میگوید توی فرضی اگر به یک توپ خوب لگد میزنی پس خیلی باهوشی.
بین هوش ۱۳۵ تا ۱۴۵ تفاوت عظیمی هست و این سد ۱۴۵ نوعی مهار برای هوموساپینس است. تغییرات گرچه از هوش ۵۰ تا حدود ۱۴۵ تدریجی هستند، از آن به بعد جهشی هستند. پروسسور یا همان بخش تحلیل و سازندگی مغز اینها گونه دیگری کار میکند.
همین الان افرادی بین ما به هوش بالای ۱۷۰ زندگی میگنند و انجمن های خاص خودشان در اینترنت دارند که راحت میتوانید پیدا کنید، البته واضح است ما حرفی نداریم با آنها بزنیم.
بهروز گرامی
حذففارق از این مباحث ما با سیستم فکری خود عمل میکنیم نه با سیستم هوش ۱۶۰. به همین دلیل سرما همیشه کلاه میرود. جوامعی که از توانایی این نژاد پنهان خود در سطوح بالای تعیین استراتژی استفاده میکنند موفقند. مگر همه آمریکایی ها و ژاپنی ها دانشمند هستند؟ نه. باید سیستمی در ایران سرکار بیاید تا این دوره گذار (انقراض) ما را بدون خونریزی و با کنترول جمعیت بگذراند. آیا چنین شانسی داریم؟
خوکچه گرامی
حذفآنهایی که درجهٔ IQ آنها بالای ۱۴۰ است؛ هیچ رغبتی به سیاست ندارند و سیاست و جنگها را «بازیهای غریضی کودکانه» می دانند. مانند دعوای کودکان بر سرِ یک آشغال با غریزهٔ «مالکیّت» که به صورتِ «این مال من است .... این مالِ من است» ظاهر میشود.
در هیچیک از مراکزِ تولیدِ فکرِ سیاسی (اتاقهای فکر)؛ نمیتوانید عناصری باIQ بالاتر از ۱۳۰ بیابید.
شاید برخیها فکر کنند که تفاوتِ میانِ ۱۵۰ با ۱۵۱ خیلی کم است.امّا اینگونه نیست. شاید بتوان این ۱ درجه اختلاف را با مقایسهٔ ۲ میکرو پروسِسور؛ یکی با ۵۰۰ مگا بایت و دیگری با ۵۰ گیگا بایت توانِ پردازش توضیح داد.
«کُس شعرهای انواعِ هوش» را در زمانِ انتشارِ مقالاتِ «گفتگویی از نوعی دیگر» را در بخشَ نظراتِ آن سلسله نوشتارها بسیار دیده ام.
شاید بتوان «بلند شدنِ کیر» در هنگامِ حسّ جنسی را نیز به عنوانِ «هوشِ کیر» بر آنها افزود تا تعدادشان ۴۱ نوع هوش شود. حتّی میتوان تعداد این هوشها را به بیش از ۱۰ هزار رسانید:
«هوشِ روییدنِ ناخُن»؛ «هوشِ روییدنِ مو»؛ «هوشِ ساختارِ ناخُن»؛ «هوشِ ساختارِ مو»؛ «هوشِ نوشیدن»؛ «هوشِ ریدَن» و ....
این مزخرفبافیهای «رائفی پوری» فقط به دردِ «بسیجیها و حزبلبلیها» میخورد.
کژدم عزیز
حذفمن تمام دوره دبیرستان با همین مسایل برخورد داشتم چون در مدرسه ای خاص تحصیل میکردم. بعد از یک آزمون ما را از بقیه جمعیت جدا کردند. بعد ۲ سال تحصیل مشترک فهمیدند استراتژیشان درست نبوده و کسانی که ضریب هوشی کمتر از ۱۴۰ داشتند را جدا کردند و فرستادند رشته تجربی من در این گروه قرار گرفتم. بقیه که ضریب هوشی ۱۴۰ و بالاتر داشتند را فرستادند ریاضی و فیزیک.
تا ۲ سال مشترک درس میخواندیم و چیزهای جالبی دیدم. اول اینکه تعداد افراد باهوش نسبت به جمعیت در هر جای ایران مشابه جهان نسبت قابل قبولی دارد یعنی به همه جا سهمیه میرسد. مثلا در یک شهر ۵۰۰ هزار نفری هر دو سال یک ضریب هوشی حدود ۱۷۰ داریم. دوم تفاوت سیستم فکری در این بازه هوشی زیر ۱۴۵ و بالای ۱۴۵ بود. دوستی داشتم با ضریب هوشی ۱۶۵.
در بحث تولید مثل(زیست شناسی) من به فکر تفاوت بدن زن و مرد بودم و اینکه چرا اینطور است. اون موقع هر دو ۱۶ سال داشتیم. دوستم به چیز دیگری فکر میکرد. عقیده داشت بحث در باره تفاوت زن و مرد بیفایده هست هردو یک سرنوشت دارند. از اینکه منابع طبیعی متناسب با جمعیت رشد نمیکند وحشت داشت و میگفت جنگهای بدی میشود. به این موضوع علاقه داشت که چرا فقرا و افراد با هوش کمتر، بیشتر تولید مثل میکنند و میگفت وقتی مکانیسم را از نظر زیست شناسی پیدا کنیم( دنبال این بود که آیا تغییر هورمونی روی میدهد؟) میتوانیم این معضل را حل کنیم. دقت کن ۱۶ سالش بود.
خلاصه فرستادنش گروه ریاضی و سرت رو درد نیارم نهایتا دکتری الکترونیک دانشگاه شریف فارغ التحصیل شد. بعد ها دیدمش و خیلی ناراحت بود که چرا چند سال در دانشگاه عمر خودش را هدر داده. میگفت میخواهند از ما در پروژه های نظامی استفاده کنند. بدون رفتن به سربازی از طریق فامیلهاش به مصاحبه ای در یک کشور اروپایی فکر کنم اتریش دعوت شد و از همونجا یکراست رفت امریکا(به هر حال بدون گذرنامه رفت!)
الان دیگه باهاش ارتباط ندارم فقط این رو بهت بگم که تغییر رشته داده. الان پزشک و سرطان شناس ارشد در یک موسسه تحقیقاتی آمریکا هست. البته تحقیقات علوم پایه. نمیدونم در چه کاری ازش استفاده میکنند شاید یک پوشش باشد.
یک دوست مشترک به من گفت ماهی ۱۰ ساعت به یک کامپیوتر دسترسی دارد که با شرایط خاصی باید نزدیکش شد چون توانایی محاسباتی آن در زمانهای معین و در حالت ایزوله از بقیه محیط به اوج میرسد و این دوست ما دیگر هرگز اجازه مسافرت به ایران و حتی اروپا را ندارد ولی بهش خوش میگذره.
خوکچه گرامی
حذفنمیدانم از کجا پیدا شدی؟ زیرا در بخشِ دوّمِ «پاسخ به یک پُرسش» میخواستم به یک مسئلهٔ بنیادی در رابطه با «زن» و «مرد» بپردازم.
برای اینکه ذهنها برای پرداختن به این مسئله آماده شوند؛ از خوانندگانِ گرامی پاسخ به پرسشهای زیرین را انتظار دارم:
۱- فرقِ میانِ «نَر» با «مرد» چیست؟
۲- فرقِ میانِ «ماده» با «زن» چیست؟
۳- چرا وقتی به حیوانات میرسیم از نامهای «نَر و ماده» استفاده میکنیم؟ امّا زمانی که به موجوداتِ «دو پا» میرسیم؛ نامهای «زن» و مِرد» را بکار میبریم؟
۴- طبقِ استانداردهای زبانِ مرسومِ ایرانیها؛ «زنِ ایرانی» را چگونه تعریف میکنید؟ و فرقِ «زنِ ایرانی» با «زنِ سوئدی» را چگونه ارزیابی میکنید؟
«آشغال کلّه ای» میگفت که آزمونهای هوش فقط یک سِری پرسشهای ریاصی و هندسی هستند. من به آن «آشغال کلّهٔ رائفی پوری» گفتم که شاید به پرسشهای بخشی از آزمونهای پیچیدهٔ هوش اشاره میکُند (زیرا نمیخواستم با پتگ بر سرش بکوبم تا خیط شود).
اگر نظری در رابطه با فرقِ «زن» و «مرد» و «نَر» و «ماده» دارید .... دریغ نکنید. زیرا ۲ نیمِ هر جامعه ای را این موجودات تشکیل میدهند. لذا این موجودات که «پایه های جامعه» هستند؛ باید تعریفِ مشخّصی داشته باشند؛ تا بتوان بر اساسِ آن تغاریف؛ جامعه ای «نوین» ساخت و یا به همین موجودیّتِ کنونی گردن نهاد.
اگر «بَد» میگویم .... بگویید بله.
اگر «خوب» میگویم .... باز هم بگویید بله.
من (کژدم) هرگز نمیخواستم که خوانندگان با را با چنین «پُرسشِ سنگینِ شَمنی»؛ رو در رو کنم. زیرا میدانم که شما را به باز تعریفِ «همسر»؛ «دختر»؛ «پسر»؛ «مادر»؛ «پدر» و «عمو» و ....خواهد کشاند.
حذفآیا آنها و خودِ شما؛ «نَر»؛ «ماده» و یا «زَن» و «مَرد» هستید؟
میدانم که پُرسِشِ سنگینی است.
پُرسشهای «شمنی» همیشه سنگین هستند.
امّا اگر میخواهید جامعه ای درخشان داشته باشید؛ نخست باید به این پرسشها پاسخ دهید و بدانید که این پارامترهای بنیادی که میخواهید جامعه ای ایده آل بر مبنای همین پارامترها بسازید؛ چیستند؟
اگر «اَتمِ اُکسیژن» و «هیدروژن» را تعریف نکنید؛ هرگز به درکی درست از فرایندِ «تشکیلِ آب» دست نخواهید یافت.
کژدمِ دانش آموز
آیا وقتی که خواستم فیلمِ سینماییِ 8mm را تماشا کنید؛ همینطوری و الله بختکی بود؟
حذفنَه ... نبود.
فقط خواستم پتگی بر سرها کوبیده باشم. تا بفهمند که با ایده های «لیبرال دموکراسی» و یا «حکومتِ اسلامی»؛ به چه لجنزاری کشانیده خواهند شد؟
فیلمِ 8mm آیندهٔ فرزندان شماهاست.
کژدم عزیز
حذفخواستم سریع استقبال کنم ولی از یک طرف چون خودم تا حدی دخیل بودم بهتر بود بقیه نظر بدهند، از طرف دیگر در پاسخ به این پرسش ذهنم یک دفعه قفل کرد. انگار چیزی مانع میشود راحت به آن فکر کنم یا شاید اصلا چیزی در ذهنم نبود.
به هر حال پرسش بسیار ریشه داری است و به قول شما این خمیر حالا حالاها آب و ورز دادن میخواهد اگر خوانندگان موافق باشند پرسش خوبی است به هر حال جواب دادن به آن تفکر عمیق میخواهد و احتمالا خیلی ها مثل من چیز زیادی برای گفتن ندارند. به هر حال این نشانه خوبی است که موضوع کاملا جدی است.
کژدم گرامی
حذفمن حدود ۶ تا ۷ سال است که وبلاگ شما را دنبال میکنم و احتمالا باید مقالات را خوانده باشم. هر چند در حال حاضر چیزی در خاطرم نیست. مجدد خواهم خواند. منظورم از ضربه هم چیزی مانند دلتای دیراک بود که یک مفهوم ریاضی برای مدلسازی تغییرات ناگهانی است و وجود خارجی ندارد! اینطور که من فهمیدم اگر توزیع فراوانی و چگالی احتمال هوش (که شما میگویید با تست های پیچیده ای به دست می آید ولی معلوم نیست این تست های پیچیده در کدام صندوقچه است؟) را بدست بیاوریم باید نزدیک ۱۴۰ رفتار دلتا از خود نشان دهد یعنی شیب بی نهایت یا بسیار زیاد! که عملا وجود خارجی ندارد! من چیزی در مورد شمن هم نمیدانم! یک بار از شما خواهش کردم که در مورد آن بنویسید یا حداقل سر خطی بدهید که فکر کنم گفتید مایل نیستید و شمن، شمن به دنیا میاید! (مثل داستان های عرفانی که میگوییم در ۷ شهر عشق چه خبر بود؟ جواب: آنکه را اسرار حق آموختند - مهر کردند و دهانش دوختند! خوب به درک که دوختند!) چیزی که قابل توصیف و بازگویی نیست همان بهتر که اصلا دفن شود!
من حقیقتا هم بحث هوش را ادامه نمیدهم! نه از اینکه نتوانم ادامه دهم! برای اینکه تبدیل به بافتنی شده و حتی اگر چیزی هم ازش دربیاید به درد امروز ایران نمیخورد!
در انتها هم حرف اصولا باد هواست چه برسد به لیبل هایی مانند آشغالی و رائفی و ... . به عنوان یه آدم معمولی اگر هر روز در مسیر یادگیری باشم حاضرم با افتخار هر لحظه خیط شوم!
با سپاس
بهروز
راه رسیدن به ناسیونالیسم یکپارچه در ایران:
پاسخحذفمن از زاویه اولی که شما در پست قبلی اشاره کردید مسأله را بررسی میکنم:
البته برای رسیدن به پاسخ این مسأله، فقط با جمع (+) سر و کار نداریم. در حال حاضر خیلی چیزها (مشکلات) هم وجود دارد که باید کم (-) شود. در نوشتههای قبلی به بسیاری از آنها اشاره کردید، ولی وقتی صحبت از ایجاد یک حکومت جدید بشود، این مسائل باید دوباره با این دید بررسی شود که راهحلهای عملی و برای بسیاری از آنها، راه حل فوری بدست بیاید. چرا که در غیر این صورت نه تنها تفکر ناسیونالیسمی در کار نخواهد بود، بلکه حکومت آینده سقوط خواهد کرد.
از جمله در سطح درون میهنی «خشکسالی که هرساله با این روال شدیدتر خواهد شد، اقتصاد ورشکسته، پول بیارزش». در سطح درون میهنی، شما به مردمی که شورش ۵۷ را شکل دادند تاختید که درست است، گرچه به نظر من مردم در آن دوره آمادگی بسیار بیشتری برای تفکر ناسیونالیسم در ایران داشتند. مردم حال حاضر ایران، به دلیل فرصتهایی که در این دوره از دست رفت، رغبتی به این نوع تفکر نشان نمیدهند و «منافع شخصی» حرف اول را برای آنها میزند. همان طور که در شورشهای پیش رو هم چنین خواهد بود.
مشکل دیگری که در تشکیل حکومت ملی درون میهن با آن مواجه خواهیم بود، که در سال ۵۷ چنین مشکلی وجود نداشت، این است که به احتمال زیاد با یک حمله همه جانبه به زیرساختهای اصلی کشور مواجه خواهیم بود که شاید کشور را پنجاه یا صد سال به عقب برگرداند، در حالی که در ۵۷ زیرساختها - حداقل از لحاظ فیزیکی - دست نخورده باقی مانده بود.
در سطح منطقهای، حکومت آینده کشوری را تحویل خواهد گرفت که به دلیل سیاستهای چهل سالهاش هیچ متحدی را برای خود فراهم نکرد. همسایگان ایران، هر کدام به دلیلی حاضر نخواهد بود که ایران تبدیل به قدرت منطقهای شود. کشورهایی - از جمله روسیه و ترکیه - که ایران برای آنها نقش گاو شیرده را داشته، و از طرف دیگر کشورهایی مانند عربستان، که بخشی از دشمنی آن تاریخی و بخشی از دشمنیاش مربوط به سیاستهای چهل ساله در ایران است.
مشکلاتی که در این سطح از سوی کشورهای منطقه برای ایران ایجاد خواهد شد، از جمله تحریک افکار جدایی طلبانه در چهار سوی کشور، و همچنین یکی از خطرهای بسیار مهم، که نفوذ نیروهایی مانند طالبان و داعش برای ایجاد ناامنیهای گسترده در داخل میهن دارد. فقط به ترکیه نگاه کنید که نیروهای نظامیاش را بدون کسب اجازه وارد خاک عراق و سوریه کرد. این موارد را در کنار نابود شدن زیرساختها در حملاتی که به کشور میشود قرار دهید تا متوجه شوید روبرو شدن با این دستدرازیها چندان ساده نخواهد بود.
در سطح بین المللی هم حداقل دست و پنجه نرم کردن با تحریمهایی که همان طور که در گذشته اشاره کردید، برای رها شدن از هر بند آن، باید از هفت خوان بگذرد.
آریو
آریو گرامی
حذفنظرِ شما بسیار به آنچه در انتظارِ ایران نشسته است؛ درست است.
اگر من (کژدم) میخواهم که این مبحث را بازگشایی کُنم؛ فقط به این خاطر است که آخرین نهیب را زده باشم. تا کَسی در آینده نگوید که کسی به ما نگفت. و گرنه تشکیلِ «اتّحادیهٔ میهنی»؛ آنهم در لحظاتِ آخر مانند داستانِ آن دختری است که میگوید:
«اَر گَرَه ... تِز گَرَه ... جوما آقشامی گَرَه»
ترجمهٔ فارسی:
«شوهر میخوام ... زود هم میخوام .... همین پنجشنبه شب هم میخوام»
مشکلِ اصلی این است که نه تنها رژیمِ شیعی به مخمصه افتاده است؛ بلکه اپوزیسیونِ بشکن و بالا بنداز هم در مخمصه است امّا چون خیلی باهوش است؛ هنوز نمیفهمد و در رؤیای حشیشیِ «من بهترین آلترناتیو هستم» جفتک چهارپشت می اندازد.
در فرداها نیز خواهد گفت: «آمریکا به ما خیانت کرد» و گرنه به ما ۲۰۰ میلیون دلار میداد تا در لُس آنجلس خانه بخریم و بگوییم که: همهٔ پول را هزینهٔ راهِ رهایی میهن کردیم و پول تمام شد..... میشه ۵۰۰ میلیونِ دیگه بِدی ؟ تا میهن رنج کشیده را آزاد کنیم؟
با اینکه در حالِ نوشتنِ بخش دوّم هستم؛ امّا بنا بر شناختی که از «بشکن و بالا بندازها» دارم؛ عمیقاً میدانم که نوشته های من بی ارزش هستند. زیرا «هَر کی به فکرِ خویشه .... کوسه به فکرِ ریشه».
خوانندگانی که در نوشتارهای پیشین کامنت میگذارند؛ پاسخی نخواهند گرفت.
پاسخحذفبرخی فکر میکنند که : این دیگر چه صیغه ای است؟ «سرجوخه جعفری» با دست پَس میزند و «امیر کبیرِ ظریف» با پا پیش میکِشد؟
پاسخحذفسرجوخه جعفری ۱۵۰ سانتیمتر قدّ دارد. چیزی شبیهٔ منار جنبانی که با روی هم گذاردنِ عمودیِ ۱۰ «عشقِ ۱۵ سانتی» برابری میکُند. ارزش این موجود نیز بیشتر از «عشقِ ۱۵ سانتی» نیست و چه بسا کمتر باشد.
اکنون به تقاطعِ «جنگ و صلح» رسیده ایم. لذا میخواهم یکی از نوشته های ۶ یا ۷ سالِ پیشِ خود در رابطه با «صلح» را به خوانندگان دوباره تقدیم کُنم تا درکِ بهتری از «صلح» داشته باشند.
https://kajdoum1.blogspot.com/2012/05/blog-post.html
برای اینکه بعضیها فکر نکنند که کژدم رنگ عَوَض کرده است و سخنانی دیگر میگوید؛ این نوشتار را که حدّ اقل ۲ سال از عُمرِ آن گذشته است را نیز بخوانید و بدانید که: «آسیابِ کژدم» همان است که بود و به همان روال گندم را به آرد تبدیل میکُند.
حذفhttps://kajdoum1.blogspot.com/2017/03/blog-post.html
خوانندگانِ گرامی
پاسخحذفبا عرضِ پوزش
تکرار میکنم:
خوانندگانی که در نوشتارهای پیشین کامنت میگذارند؛ پاسخی نخواهند گرفت.
اگر میخواهید صدایتان شنیده شود؛ همیشه در بخشِ نظراتِ آخرین نوشتار؛ نظر بفرستید.
سپاس
روسها کونِ «حاجی بادمجان میرزا قاسمی آریو برزن» را بی سر و صدا گاییدند.
پاسخحذفهوی ... الاغِ بادمجان خوار ...
خبر درسته یانه؟ ... وازلین زدند؟ ... یا خُشک ...خُشک؟
https://goo.gl/p64LtZ
کژدم جان روز نامه واشنگتن پست تا یید کرده که خشک خشک بوده.
حذفپزشکان بیت به تکاپو افتا ده اند. چون تبدیل به دروازه غار شده.
در ماههای آینده خواهید دید که «انگلِ فرزانه»؛ خایه های ترامپ را خواهد لیسید و پشم خایه های ترامپ را شانه خواهد زد و خواهد گفت:
پاسخحذف«چه پشمهای لطیفی.... به موهای حضرتِ رسولِ اکرم میماند .... چرا اینقدر غافل بودَم؟ به کدامین درگاه توبه کُنَم؟»
وَ
ترامپ خواهد گفت:
ای بندهٔ نمک نشناس؛ مگر به تو کوچه ندادیم که «سُنّی کُشی راه بیندازی؟» .... اکنون میفرماییم تا شلوارت را پایین بِکِشی ....
نگران نباش که ترامپ بخشنده و آمرزگار است و یک کیلو وازلینِ طِبّی سفارش داده است.
خاک بر سرِ ساکنینِ ایران که چنین رهبری دارند.
حذفو اکنون جیغ میزنند که «گرانی» و «بیکاری» است.
اصفهانیهایِ محصولِ مشتَرکِ «تُرکهای صفوی» و «اشرفِ افغان».... به یک کاریکاتور شبیه هستند؛ تا به مبارز....
https://goo.gl/sjfWds
پیشنهادِ من به اصفهانیها این است که:
منار جنبان ها را در کونشان فرو کنند.
آیا یادشان رفته است که برای سرکوبِ مردمِ «تبریز» نیرو فرستادند؟
اگر به یاد دارند؛ از مردمِ تبریز پوزش بخواهند و یا به دَرَک بشتابند.
خدایی کژدم نباید اینقدر به گذشته رجوع کرد باید نگاه به اینده داشت حالا اصفهانیها چه موجوداتی بودند یا هستند اما مهم حرکت امروزشان هست که گوی سبقت را از تبریزیهای بسیار محافظه کار ربودند...حالا تبریزیها منتظر عذرخواهی اصفهانیها نشسته اند؟
حذفناشناس گرامی
حذفاز اصفهانیها خواستم که پوزش بخواهند؛ تا زمینه ای برای «وحدتِ ملّی» ایجاد شود. پوزش خواستن؛ دِلها را به همدیگر نزدیک میسازد.
به دِل نگیرید. یک تاکتیکِ کژدمی بود.
اصفهانی ها برای این تظاهرات میکنند، چون عصبانی هستند که چرا به آنها نگفتند که دلار قراره اینقدر بالا بره.
پاسخحذفجناب کژدم؛ چرا در توئیتر فعال نیستی؟ چرا این رسانه پرمخاطب رو از وجودت بی بهره کردی؟؟ خواهشی که ازت داریم اینه که اونجا جماعت زیاد خواهان فهمیدن و آگاه بودن رو از تحلیلهایت محروم نکنی، چرا که با امکانات توئیتر شاید بتوان جمع کثیری از این مردم نگون بخت را آگاه کرد و روشنگری نمود؛ با سپاس
پاسخحذف* نر:
پاسخحذفتصاحبگر، خودمختار، ماجراجو، به سختی تسلط پذیر
* ماده:
پذیرشگر، پرورش دهنده، نسبت به جنس نر تغییر شرایط را سریعتر قبول میکند.
----------------------
نر و ماده یک تقسیمبندی اساسا جنسیتی هست، ولی در واژههای مرد و زن ظاهرا سعی شده تعریفی فراجنسیتی از هر جنس برای حفظ احترام انسان ارایه بدهد. ولی در عمل میبینیم که «جوامع» یکسری تعریف و حقوق و وظایفی را برای اونها در نظر گرفتند که از اصل خودشون خارج شوند و تبدیل به ابزاری برای اهداف خاص شوند. پس تعاریف مربوط به مرد و زن در هر جامعه، با جامعه دیگر تفاوت میکند. برای مثال در جامعه اکنون ایران، مرد به عنوان مدیر خانه و زن و فرزند محسوب شده، که به این طریق بخشی از غریزه «نر» بودن او را پاسخ بدهند. ولی در عمل حتی برای ابتداییترین کارها در محیط خانه باید از آخوند محله و مرجع تقلید، نظر خواهی کند.
در مورد زن، مطیع بودن مطلق را در محیط خانه خواستار شده و در مقابل باجهایی مانند مهریه را برای آرام کردن اعتراضاتش در نظر گرفته. به این شکل حاکمیت تقریبا به طور کامل نیمی از جامعه (زنان) را کاملا خفه کرده و نیم دیگر را مطیع تصمیمات خودش کرد. گرچه نتیجهی این خفگی، به دلیل ایجاد مشکلاتی مثل افسردگی، انتظارات بسیار سطحی از زندگی، به جهنم تبدیل کردن محیط خانه برای مردان، به طور غیر مستقیم به مردان ضرر زده است.
زن اروپایی هم چندان پیشرفتی نسبت به زن ایرانی نداشته است. شاید چیزی که به عنوان پیشرفت از آن نام برده میشود، از زمان جنگ جهانی دوم آغاز شد که آن هم نه به دلیل احترام به حقوق زنان، بلکه به این دلیل بود که مردان در جنگ بودند و برای گردش اقتصادی، زنان وارد بازار شدند. البته از این نظر زنان ایرانی با وجود این که در محیط اجتماعی وارد شدهاند ولی هنوز در زمینه تبادل با زنان دیگر در محیط کاری عقب هستند.
آریو
یکی از خوانندگانِ گرامی که خواسته است نظرش به صورتِ مستقیم منتشر نشود؛ گفته است:
پاسخحذف«کژدم ؛ این بحثهای مزخرف در رابطه زن و مرد و ماده و نِر را ول کُن.
حالا داریم غَرق میشیم.
درباره جلیقهٔ نجات حرف بزن»
به این خوانندهٔ گرامی باید گفت:
جلیقهٔ نجات تنها میتواند تو را از «مرگِ آنی» نجات داده و به «مرگِ تدریجی» بسپارد.
اگر «مرگِ تدریجی» را ترجیح میدهی تا دریچهٔ امیدی باز شَوَد؛ .... کژدم مانعِ راهِ تو نیست.
«خَریدنِ زمان» چیزِ خوبی است. به شرطی که برای اجرایی شدنِ استراتژی؛ نیاز به زمانِ بیشتری داشته باشی.
وَگَرنه؛ اگر استراتژی مبارزاتی نداشته باشی ... در «زمانِ اضافیِ خریداری شده» ... خواهی پوسید.
درود کژدم گرامی.
پاسخحذفدر مورد غلط بودن بوجود آمدن انسان در افربقا منظورتان اینست که انسانهای نخستین در قاره های مختلف بتدریج فرگشت کرده اند و تبدیل به انسان امروزی شده اند و مهاجرتی در کار نبوده؟ آیا در نژاد پنهان کنونی نژاد پنهان دیگری میتواند وجود داشته باشد و این روند دائما دنباله داشته باشد؟
ناشناس گرامی
حذفآنچه که من «نژادِ پنهان» مینامم. روییدنِ تصادفی آنها را میبینید. (نوکِ کوهِ یخ)
نادر انقطاع یکی از آنهاست.
من (کژدم) عقیده دارم که ژنهایی که «نادر انقطاع ها» را تولید میکنند را میتوان استخراج نمود و به جای «آخ و اوخ» راه انداختن در رختخواب برای تولیدِ «گاو» و «شپش»؛ میتوان «انسان = نژادِ پنهان» را به صورتِ «انتخابی» و بسیار بهتر از «نادر انقطاع ها» تولید نمود.
انشتین هایی که بیمار نمیشوند؛ انشتین هایی که بیماری قلبی و یا سرطانِ ژنتیک ندارند؛ نادر انقطاع هایی که طولِ عُمرَ بسیار بیشتری دارند و آناتومی آنها بسیار زیباتر و بر اساسِ «تناسبُ طلایی» است راتولید نمود تا شادمانه زندگی کنند.
امّا در موردِ انسانِ آفریقایی که میگویند «پدر و مادرِ اصلی ما هستند»؛ باید بگویم که نیستند. اگر بودند؛ پس چرا میگویند که «نئاندرتالها» که عضوی از والدین ما هستند؛ در خارج از آفریقا بوده اند؟ ریشهٔ این «نئاندرتالها» کجاست؟ آیا «قارچ» و «جُلبک» بوده اند؟
به نظرِ من آنها جُلبک و قارچ نبوده اند. بلکه مانندِ انسانِ آفریقایی یکی از گونه های نژادِ انسانی بوده اند که بر شاخهٔ بزرگِ «گونهٔ انسانی» روییده بوده اند و «انسانِ آفریقایی» فقط یکی از آنها بوده است. همانگونه که «نئاندرتالها» یکی از این گونه ها بوده اند.
برای من؛ این «گونه های شاخهٔ انسان» بر «درختِ حیات» نمودارِ یِک مجموعه است وَ ژنهای «نژادِ پنهان» در میانِ «ما ها» پراکنده میباشد که باید استخراج شده و به هَم آید.
منظورِ من از «نِژادِ پنهان»؛ انشتین ها و لئونارو داوینچی ها و نادرِ انقطاع ها و چارلز داروین ها و .... هستند.
بقیّه از نظرِ من «انسان سان = اهلِ طویله» هستند.
حذفاگر به گونه های «اسبها» و «الاغها» و «گُربه ها» و «مورچه ها» و ..... نگاهی بیندازید؛ منظور مرا روشن تر خواهید فهمید.
حذفهمهٔ این موجودات بر روی «درختِ حیات» روییده اند.
فرض کنیم آمریکاییها نژاد پنهان = انسان را توانستند با علم ژنتیک بوجود بیاورند و جایگزین انسان سان ها کنند و پس از آن این نژاد به سایر قاره ها هم منتشر و جابگزین انسان سان ها شود آنوقت در کتاب های علوم آنزمان مینوبسند که انسان در امربکا بوجود آمد و به سایر مناطق مهاجرت کرد. در مورد مهاجرت از آفریقا هم منظور مشابه است بعنی نژاد انسان سان ها ابتدا در افربقا از انسان هوموارگاستر استخراج شد به سایر مناطق سرایت گرد و بدلیل سازگاری بالا جابگزین انواع قدیمی تر انسان شد. من منطورتان از نژاد پنهان را خوب میفهمم. پدر من اگر ۲۰ تا کبوتر درجه ۳ تحویلش دهید بعد از یکسال بهترین کفتر هارا از نسلشان تحویل میدهد.
حذفکژدم عزیز از شما خواهش میکنم که در اکانت کژدم گزنده توئیتر خودتان مطالبتان را منتشر کنید تا آگاهی بخش این نسل نابود شده و نگون بخت شوید، به روشنگری ها و تحلیل های شما در توئیتر بسیار نیاز داریم.
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفمن توئیتری نیستم.حوصلهٔ سر و کلّه زدن با توئیتریها را هم ندارم.
ولی باور کنید که حضور شما در این زمان بسیار مهم و راهگشاست، از توصیه های بی بدیل شما در مورد تظاهرات سازمان یافته حزبی در سلسله مطالب هنر جنگ تا تحلیل های پرمغز وقایع روزانه، الان باید به این جماعت سرخورده و سوخته راه را نشان داد و نظرات شما میتواند بسیار راهگشا باشد، با درود و سپاس فراوان
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفمن (کژدم) در وبلاگستان نیز عنصری «بی جا» هستم. چه رسد به توئیتر.
همسرم آنقدر موهای مرا کشیده است که «کچل» شده ام.
میشود که دست از سَرِ کَچلِ من بردارید؟
مویی برای کشیده شدن نمانده است.
بشتابید.... تا دیر نشده؛ بشتابید
پاسخحذفکونِ مبارکِ انگلها را بلیسید.
این انگلهای پیامبرگونه؛ مدفوعشان در کونشان خشک شده است و همهٔ معتقدینِ شیعه را برای رفعِ مشکل فرا میخوانند.
بشتابید ای حزبلبلیها .... سوراخِ کونِ حُسینهای زمان را تنها نگذارید. اهل کوفه نباشید ....
https://goo.gl/dkSphE
کژدم گرامی راستی ضریب هوشی خودت چقدر است؟ آیا شما خودت را انسان می دانی یا انسان سان؟
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفکدام هوش؟ که تا ضریبی هم داشته باشد؟
من «کانا» هستم.
ناشناس گرامی
حذفدر افراد عادی توانایی شناسایی مساله، تمرکز روی آن، تفکر منظم و ساده سازی مساله، مقایسه موقعیت با پدیده های قبلی و پیدا کردن تفاوتها به آنچه قبلا پیش آمده و باز نگاه داشتن ذهن برای استدلال های های عجیب به اندازه هوش مهم است. هوموساپینز(خودمون) اگر ۲۵ دقیقه روی چیزی تمرکز کند به خواب عمیق فرو میرود. هرچند تضمین میکنم ۹۹ درصد ما ۲۵ دقیقه تمرکز خالص روی یک موضوع را نمیتوانیم حفظ کنیم.
در مورد افرادی که هوش بالاتر دارند اینطور نیست، مثلا آنقدر روی یک موضوع در هشیاری کامل فکر میکنند که گرسنه میشوند. در واقع اسید معده آنها را از مدار تفکر خارج میکند وگرنه ادامه میدهند. مغز خیلی انرژي مصرف میکند.
کژدم گرامی، لطفآ بدون تعارف بفرمایید خودتان را انسان می دانید یا انسان سان؟
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفاگر «انسان» بودم؛ شلنگ تخته های سیاسی دل مشغولیِ من نبود.
من هم «انسان سان» هستم.
«امیر کبیرِ ظریفِ بدبخت» کارش به شعار دادن کشیده شده است (واکنشِ ظریف به تحریمِ ۲ وزیرِ ترکیهٔ عثمانی).
پاسخحذفبه این «امیر کبیرِ ظریف» بگویید اقلّاً اگر شعار میدهد؛ بگوید که: «تنگهٔ هرمز را با تمامی قدرت خواهیم بست» تا «حاجی بادمجان میرزا قاسمی» خوشحال شده و خایه هایش را «ماچ» کُنَد.
اگر دلمشغولی های شما بازی با تخته پاره های سیاست است پس انسان سان نیستید چون خودتان گفتید که انسان سان ها به سیاست نمی پردازند. آیا در پاسختان یک زیرکی شمنی دیده نمی شود و یا من یک مچ گیری شمنی جانانه کرده ام؟
پاسخحذفناشناس گرامی
حذفمن هرگز نگفته ام که انسان سانها به سیاست نمیپردازند. بلکه گفته ام «انسانها» به سیاست علاقه ای ندارند و سیاست را بازیهای احمقانهٔ کودکانه میدانند.
فکر میکنم در تاریکی مُچ خودتو گرفتی
ها .... ها .... ها
https://www.file-upload.com/bb3qkx6mloe4
پاسخحذفبا درود
پاسخحذففرومایه ای با خود اندیشید که فرهیخته " چگونه " فرهیخته شد؟
فرومایه میدانست که ما " کوزه عسل " بدنیا نمی آییم.
اگر زرتشت " نفهمیده " بود, بنابراین او هنوز نادان بوده و " دگر نشده " بود پس چرا از قله بازگشت؟
سپاس و شاد زی
ایرانی در غربت