۱۳۹۷ مرداد ۱۲, جمعه

آغاز شکل گیری حرکتهای مردمی و درماندگی اپوزیسیونِ بی دَر و پیکر

شاید حرکتهای اعتراضی کنونی مردم ایران؛ نخستین حرکتی باشد که از مشکلاتِ صنفی و منطقه ای عبور کرده و مشکلات در سطح  سرزمینی را مطرح میسازد. این یک نقطهٔ عطف است و این پتانسیل را دارد تا به خیزش سراسری تبدیل شود.
امّا مشکلِ اینجاست که آنهایی که خود را نه تنها «اپوزیسیون» بلکه آلترناتیو و گاهی «تنها آلترناتیو» میخوانند. در این حرکتها نقشی ندارند و به همین دلیل تنها به انتشار خبرها و ویدیو های تظاهراتها «دِل مشغول» هستند و باد در غبغب انداخته و طوری سخن میگویند که گویی آنها هدایت و رهبری اعتراضات مردمی را در دست دارند. واقعیّت این است که با چنین ادّعاهایی و با «درغ فروشی» نمیتوان اعتماد مردم را  کسب کرد.
من (کژدم) به شیوه های پدر بزرگها؛ این گروهها را به حلّ اختلافاتِ سیاسی شان دعوت کنم. در شرایط کنونی هیچ نیازی برای حلّ این اختلافها وجود ندارد. بلکه آنچه که باید اهمیّت داشته باشد؛ «ضرورَت مِیدانی» است.به نظرِ من مهمّترین و تنها ضرورتِ میدانی تشکیلِ «اتّحادیهٔ میهنی» برای هدایت حرکتهای مردمی است. این اتّحادیهٔ میهنی نقشِ «هیئتِ حلّ اختلاف» را بازی نمیکند؛ بلکه تنها و تنها به شناسایی «ضرورتهای مِیدانی» پرداخته و  شیوه های گوناگونِ مبارزاتی برای سرنگونی رژیم انگلهای صفوی مسلک را موردِ بررسی قرار داده و مردم را به سمتِ اجرایی کردنِ آن شیوه ها سازماندهی و هدایت میکند.
اگر گروهها و سازمانهایی که خود را آلترناتیو و اپوزیسیون مینامند؛ بخواهند که حرکتهای مردمی را به نامِ خود چاپ زده و «دروغ فروشی» کنند؛ هم مردم شکست خواهند خورد و هم خودشان سکّهٔ یک پول خواهند شد.
شعارهایی مانندِ «نه غزّه نه لبنان؛ جانم فدای ایران»؛ بر خلاف برخی خیالبافیها؛ «شعارِ سرنگونی» نیست؛ بلکه از رژیمِ کنونی میخواهد که ثروتِ ملّی را هزینهٔ مزخرفات نکنید؛ دشمن تراشی نکنید. خودمان هزار دردِ بی درمان داریم.
امّا این شعار پتانسیلِ تبدیل شدن به شعارهای سرنگونیِ رژیم را در درونِ خود دارد.
وظیفهٔ «اتّحادیهٔ میهنی» دقیقاً در همین حوزه است تا بتواند پتانسیلها را شناسایی کرده ؛ پرورش داده و اجرایی کُنَد.

کژدم

۴۱ نظر:

  1. جناب کژدم هسته اولیه اتحادیه میهنی چگونه می تواند شکل بگیرد؟و آیا کاتالیزوری هست که نظام کثیف ولایی نتواند مانع آن شود...چون اگر به تاخیر بیافتد فاجعه افرین خواهد شد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اتحادیهٔ میهنی یک سازمانِ سیاسی نیست؛ که هستهٔ اولیّه داشته باشد. بلکه یک «اُرگانِ عملیاتی» است که باید توسط سازمانها و احزاب تشکیل شود.

      حذف
  2. جناب کژدم، امکانش هست در مورد جزئیات بیشتر این"ارگان عملیاتی" که باید توسط سازمانها و احزاب تشکیل شود توضیح بدین؟ همچنین در خصوص ضرورتهای میدانی و اولویتهای اساسی این ضرورتها توضیح بفرمایید؟؟ اینطور که به نظر می رسد نبود سازمان و سازماندهی باعث هرز رفتن و هدر رفتن انرژی و پتانسیل بالای اعتراضات خیابانی شده است!! با سپاس فراوان ( سریش دعوت به توئیتر شما هستم)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جناب ناشناس
      اینگونه پرسشهای پیچیده را از من نپرسید. من نه سرِ پیازم و نه تَهِ پیاز.
      اینگونه پرسشها را از «سناتور فخر آور» بپرسید که خدایِ اینکارها است. یک کتاب نوشته دوبرابرِ قُطرِ کتابهای ۳ گانهٔ «دُن کیشوت» ... میفهمی یعنی چی؟ یا بزنم تو گوشِت؛ «وَنگ وَنگ» کُنی؟
      عجب گیری افتادیم این «دَم دَمایِ شَبِ اوّلِ قبر»
      «فشارِ قبر کَم نبود؛ شما هَم اضافه شدی ... هِی داری کَفَنِ منو میکشی .... اگه زیادی کَفَنِ مَنو بکشی میدونی چی میشه؟ ... شَبِ اوّلِ قبر باید با این «نَسناسها» که اسمشون «اَن کیر و مَن کیر» (همگی کیر)(تلفُّظ تُرکیِ نکیر و مُنکر) هست؛ باید «کون برهنه» جواب بدم که «رَبّم کیست؟». رَحم کُن زیادی کَفَنِ منو نَکِش ...
      خدا اَمواتِ نازنینتو بیامرزه؛ اگه «سناتور» رو دوست نداری ... برو از «مانوک خدابخشیان» بپرس تا «فوتبال» یادت بِدِه.
      من نَه فوتبال بَلَدَم و نّه مفسّر آیاتِ «فاکس نیوز» هستم.
      یک راهنمایی دیگه هم میکُنم تا بری دنبالِ «نخود سیاه».
      حتماً «کوروشِ بزرگ؛ رضا شاهِ دوّم» را میشناسی. اگر نمیشناسی؛ یک سَرو گوشی آب بده.
      من (کژدم) به اشتباه نامش را «سیّد رضا دیبا» گذاشتم. این موجود؛ خدایِ سازماندهی و مبارزه هست.
      یک دفعه میره یک سالُنِ عقد و عروسی و جشن تولّد رو کرایه میکنه و توی آن سالون سخنرانی میکُنه و توی وبسایتش میزنه: «شاهزاده سیّد رضا دیبا» در «کنگرهٔ آمریکا سخن رانی کَرد».
      وقتی که گَندِش در میاد؛ میگه: «از هموطنانِ الاغ معذرت خواهی میکنم» چونکه کنترلِ وبسایتِ من (سّید رضا) در دست «عَمله و اَکَره» بود و آنها اشتباه کردند.
      آیا آن هوشِ سرشار و حرکتهای تاکتیکی را نمیبینی؟ اگر نمیبینی؛ برو عینک بخر و ....

      دیگه از من نپرس که:

      آیا حضرّتِ آدم؛ جُزو «کیر داران» بود و یا «کُس داران».

      دیدی بِهِت گفتم که من «چارواداری» هستم؟

      «تیتیش» کجا؟ ... «مامان» کُجا؟ .... «چارواداری» کجا؟
      آیا میخواهی «دُکترای علومِ سیاسی» بگیری؟
      اینجا جاش نیست. برو از «مُحسن رضایی» بپرس.

      زَت زیاد

      حذف
  3. شعاری که باید بیشتر شنیده بشه مرگ بر جمهوری اسلامی هست.
    بقیه فرع موضوع هستند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      شما اینرا بسیار خوب فهمیدید. از این «از دماغِ فیل افتاده ها» بپرس که آیا فهمیده اند؟
      باور کُن نفهمیده اند.
      دقیقاً مثل سالهای ۵۷ تا ۶۰ هستش.
      رزمندگان؛ بزمندگان؛ فداییها؛ پیکاری ها؛ وحدتِ کمونیستی؛ سهندی ها؛ مجاهدین؛ .... همگی به حای اینکه توی دهن رژیم بزنند؛ هر روزِ خدا دهن همدیگه رو صاف میکردند.
      کُمدی امروزی؛ تکرارِ تراژدیِ ۴۰ سالِ پیشه.

      حذف
    2. دیروز به سخنرانی ترامپ در پنسیلوانیا گوش دادم. خیلی ها شاید فکر میکنند و چه بسا حتماً فکر میکنند که من عاشقِ سینه چاکِ ترامپ هستم.
      امّا اینگونه نیست. من در ترامپ لیاقتهای رهبری را دیدم. من در ترامپ «ناسیونالیسم» را آنگونه که باید باشد دیدم و به خوانندگانِ این وبلاگ نیز گفتم که «ناسیونالیسم» را از «ترامپ» یاد بگیرید. از «نایگل فراژ» یاد بگیرید.
      ترامپ در سخنرانی دیروزِ خود به مردم گزارش میداد.
      -فلان کاری که کردیم؛ در ۴۰ سال اخیر بهترین بود.
      - بهمان کاری را که انجام دادیم؛ در تاریخِ آمریکا برای نخستین بار و با نتایجی بسیار خوب بود.
      - فلان کاری که کردیم؛ در ۸۰ سالِ اخیر «یتیم» مانده بود.
      - .....
      - ....
      اینها گزارشهای یک «ناسیونالیستِ واقعی» بودند. بروید گوش کنید.
      امّا آنهایی که نامِ ناسیونالیستهای ایرانی را به یدک میکشند؛ اکنون از خایه های ترامپ آویخته اند تا «نانِ آزادی» و «نانِ دموکراسی» بر دامنشان بیندازد.
      نگاهِ من به «ترامپ» بسیار دیگرگونه بود و هست.
      آنهایی که نوشتارهای مرا از زمانِ مبارزاتِ انتخاباتی ۲۰۱۶ آمریکا برای انتخابِ ریاست جمهوری را دنبال کرده باشند؛ بسادگی میتوانند بفهمند که من از «کُجا» می آیم و «حرفِ دِلِ کژدم چیست؟»
      مردم آمریکا بسیار خوش شانس بودند که ترامپ (مَردی از ناکجا) پیدا شد.
      حرفش را فهمیدند. دِل به او سپردند؛ اکنون میوه هایش را می چینند.

      از «ترامپ» یاد بگیرید که «ناسیونالیست» بودن یعنی چه؟

      حذف
  4. کژدم گرامی من به یک مسئله مهم در چگونگی موفقیت سیستم در سرکوب تضاهرات مردمی و نحوه و محل آن رسیدم. از تمام خوانندگان میخاهم اینواگر براشون امکان هست بهر نحوی نشر بدند. و طوری هم که گرفتار نشند.بجز تظاهرات بازار ماه پبش . تمامی تظاهراتهای تهرانیها در محدوده انقلاب و خسوسن 4 راه ولی عصر بوده و هست. این نتیجه نیرنگ اتاق فکر سپاهه . که این محل رو انتخاب میکنه و گاهی هم مثل دیشب خودش فراخوان میده برای جمع شدند مردم. از قبل هم آماده جمع مردن هستن. 3 و 4 شب اونجا بزن بزن میکنند و تمام میشه و 7 و یا 8000 هزار میگیرند نفر رو میبرند برای سلاخی/ مردم فریب سپاه رو نخورید . در جاهای دیگه جمع بشید. رفتن به منتطقه همیشگی تظاهرات ./ یعنی نابودی و گرفتار شدند از پیش تعیین شده از ما گفتن بود.و

    پاسخحذف
  5. کژدم گرامی درود
    چهل سال در تمام ارگان های مملکت انواع وابسته ها را با دگنک هسته گزیتش استخدام کردند که چه بشود ؟ کل دادگستری پر شده از انواع کثافت های حزبلبی . بودجه های نجومی را اختصاص دادند به انواع و اقسام وابسته ها حوزه ای برای چه ؟ برای این روز ها بود که هر کس اعتراض کند را با نیروهای سرکوبگر سرکوب کنند و اگر هم.کسی قسر در رفت توسط همان مزدوران حزب بلبلی شناسایی شود و این حرامزاده ها از زمان شاه درس گرفتند که اگر تظاهر کننده اشخاص دولتی باشد فورا وی را اخراج و به حبس می اندازند و در زمان شاه اینگونه نبود و کارگران اعتصاب میکردند ولی حقوق آن ها قطع نمیشد . فشار اقتصادی مردم فرودست را به استیصال کشانده و اصلا از فردای خود مطمئن نیستند ولی مزدوران حکومت هرگذ طعم بی پولی را نمیچشند و بد تر از آن اینکه میدانند با فرو ریختن حکومت مردم عادی یک نفر از این مزدوران را زنده نمیگذارند پس با آخرین توانشان هم که شده از حکومت آخوندها دفاع میکنند و متاسفانه سرکوب را هم عین صواب میدانند . چه باید کرد ؟
    ایرانی گمنام

    پاسخحذف
  6. متا سفانه هر چه فکر می کنم می بینم ما یک ملت سیاست زده شده ایم. انقدر وقت گرانبهای خود را صرف امور احمقانه سیاست می کنیم که از اندیشه های ناب فاصله گر فته ایم. انها که مدعی سیاسمتداری و روز نامه نگاری و مدعی فرهنگند اصلا بروز نیستند. هیچ مطالعه درستی ندارند. حتی فکر هم نمی کنند.
    نا امید شده ام از بسیاری از مدعین میدان سیاست و فرهنگ. خیلی پخمه هستند. یعنی همانها که ایران ایران می کنند و می خواهند کاری برای کشورشان انجام بدهند. وقتی پای حرفشان می شینی می بینی همون ادمای 57 و دهه 40 شمسی اند.! خارج از چهارچوب حکومت عقب افتاده که در عین عقب افتادگی مفرط خودشان هم به عمد ملت را در عقب ماندگی نگه می دارند، برای هدفهای هلویی که دارند کسانی که قرار است ایران را متحول کنند گویا دست کمی از انها ندارند. اصلا حرف زدن بلد نیستند! یارو یک ساعت حرف می زند یک جمله رهگشا. یک جمله ای که ادم را بفکر فرو ببرد از دهانش ، حتی نا خوداگاه نمی پرد. تو گویی مغزشان هنگ کرده و در افکار ماقبل تاریخ یخ زده.این همه رادیو تلویزیون خارج نشین رنگارنگ وجود داره. این همه تحلیل. این همه پر گویی. دریغ از یک جمله که ادم را بفکر فرو برد! قحط رجال شده. البته من حوصله گوش دادن به این همه اراجیف را ندارم. امروز پای صحبت دو تا از گنده هاش نشستم.دیدم نخیر اوضاع خیطه. کژدم از دل این جامعه چی می خواد بیرون بیاد؟
    واقعا خیلی نارات و پریشانم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پرسیدی که چه بیرون خواهد آمد؟

      پاسخ:

      فضلهٔ موش

      حذف
  7. درود کژدم جان مشکل مردم ایران بنظرم اینه همیشه تو همه جا بدلیل فقر اطلاعات هروقت تو هر عرصه ی شروع به تغییرات میزنن بدون فکر نسبت به عواقب ونتیجه انجام کاری میدن سپس تو وضعیت اون کار تصمیم میگیرن واسه مثال تو فوتبال میگن کیروش باید بره،اوکی کی رو میخاید جایگزین کنید؟الان تو سیاست فقط تظرشون به رفتن اخوند ها هست ولی نمیدونن باید از کی حمایت وکی رو جایگزین کنن ،هرکس که بحث میکنی میگن هرکی بیاد بهتره.این یعنی از چاله به چاه افتادن وعواقب جالبی نداره ما هنوز نمیدونم داریم بازم هم 57تکرار میکنیم.وصد البته حق هم دارن چون نیمی بیشتر مردم شبیه گوسفند هستن فقط دنباله رو هستن ونمیدونن چکار میکنن ومشکل اینجاس یه رهبر خوب وقدرت مند که بتونه هدفمند کاری انجام بده نداریم.ناشناس گرامی مطلب جالبی گذاشتی ولی فکر کنم شما هم خبر داری دستاورد این حکومت اولین میوه ان فقر فرهنگ واطلاعات هست که الان میبینیم .متاسفانه باید ازین رویداد رد بشیم وتاوان خیلی سنگینی خواهیم داد ،بنظرم اتاق فکر های که حاصل چندین فرد متفکر هست باید بصورت همگانی پخش بشه از طریق شبکه های اینترنتی تا کمی از این وضعیت کاهش بده .دوست عزیز راهی نداریم وظیفه انهای که ادعای تفکر روشن دارند اینه که مردم تا جای میتونن همراهی کنن وفکر کنم وظیفه من وشما وکژدم هم هست.حرفای که دراینجا گفته میشه کاملا صحیح هستش ولی بهترین راهکار بنظرم روشن کردن مردم ورد شدن از این وضعیت تا بتونیم حداقل نسبت به اطرافیان وکمی از این جامعه وظیفه خودمون انجام بدیم ،وامیدوار به بهتر شدن ،این تاوان اسلام ناب محمدی هست که باید از ان رد شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریا گرامی
      در طیّ این چند سالی که این وبلاگ را براه انداختم؛ به خاطرِ «دوری گزینی از سیاست»؛ با گفتنِ مزخرفات شروع کردم. زیرا بیش از یک دهه؛ از این دنیا خارج شده بودم. تا اینکه سَر و کلّهٔ «یوتیوبیهای ۸۸» پیدا شد. دوباره به این دنیا (دنیای سیاست) باز گشتم.
      به هر علفِ هرزی که می شد؛ چنگ زدم و به بهانه های گوناگون مطالبِ زیادی نوشتم.

      - در رابطه با «تدوینِ قانونِ اساسی» و «ارزش قانونِ اساسی» بارها مطلب نوشتم.

      - در رابطه با تظاهراتهای سازمان یافته؛ مقاله های بسیار خوب و کاربُردی نوشتم.

      - در رابطه با «سازماندهی» مطالبِ خوبی نوشتم و برخی از آنها را به صورَتِ سلسله مقالات منتشر کردم. البتّه نه به خاطرِ حجمِ نوشتاریِ طولانیِ آنها؛ بلکه به خاطرِ اینکه باید به زندگی خانوادگیِ خود نیز میرسیدم. اگر به همهٔ سلسله مقاله ها نگاهی بیندازید؛ خواهید دید که برخی از این بخش ها بسیار کوتاه هستند. دلیل اینها این بود که زمانی رسید که حتّی قادر به پرداختِ کرایه خانه و حتّی خرید آذوقه نبودم. امّا ماندم و ادامه دادم و «نِقّ» نزدم.

      - به هر دری که کوفتم؛ بسته بود و همچنان بسته هستند. زمانهای زیادی اتّفاق افتاده است که نشسته و گریه کرده و از خودم میپرسیدم که چرا این بی شرفها (مدّعیانِ رهبری) نمیخواهند اندکی به اینکه حتّی برای ساختنِ ساختمانی تازه؛ باید «ساختمانِ کهنه» را با بی رحمی ویران کرد فکر کنند؟
      اگر فقط چند مهندس راه و ساختمان داشتیم که به شکلِ «مهندسی» به مسائل سیاسی نگاه میکردند؛ اکنون دیر زمانی بود که از مرزِ «شارلاتانهای کتاب نویس و شازده» و «کُس کِشهای اصلاح طلب و تحوّل طلب» گذشته بودیم و گنجینه ای طلایی از «دانشِ سیاسی» داشتیم.

      آیا فکر میکنید که: «خودِ شما» یکی از همین بشکَن و بالا بندازها نیستید؟
      مگر تمامی هدفت این نبود که طلا و دلار جمع کُنی؟

      حذف
    2. جناب کژدم این درد فقط متوجه اپوزسیون چیپ و ابن الوقت حکومت اسلامی نیست...بلکه خود حکومت کثیف اسلامی هم دچار این درد اپیدمی شده است...شما توجه کنید نابسامانی‌ها از هر سو سر بر آورده‌اند. حکومت جز شانتاژ و تهدید سخت برای کنترل این نابسامانی‌ها راهکاری ندارد(که به زودی به دیوار سختی خواهد خورد).حکومت هم هیچ چهره‌ ای توانمند برای کنترل بحران ندارد(بر خلاف مقاطع سال 77 ...88....)
      اینک در این وضع بی‌دفاع و برهوت‌گونه که برای بسیاری از کشورها و نیروهای شناخته شده و شناخته نشدۀ خارج از کشور سخت وسوسه انگیز شده است؛ «چه باید کرد؟» این پرسش گویا سنگین تر از توان امثال ماست! لاجرم باید پرسید «چه می‌شود؟»

      برای کسانی که با صداقت و راستی و تمام توان کوشیدند(مانند جناب کژدم) آیا پرسشی دردمندانه‌تر و تراژیک‌تر از این هم وجود دارد؟

      حذف
  8. کژدم عزیز تو هر چقدر هم که به من بدوبیراه بگی حق با توست ( سریش توئیتری) ولی واقعیت امروز اینست که جماعتی با هدف اعتراض به ویرانه ای به نام ایران جانشان را در کف دست گرفته و در برابر مزدوران رنگارنگ و تا دندان مسلح رژیم آخوندی بغض هایشان را فریاد میزنن. بهتر نیست که هر کسی به هر شکل و طریق ممکن به این جماعت سرخورده و خشمگین راهکاری ارائه بده یا حتی به این نسل سوخته و وامانده حداقل بگه این راه نسبت به آن راه و یا این شخص نسبت به فلانی ارجحه!!! که به قول دوستان از چاله به چاه نیفتن و یا زیر بیرق کسی سینه نزنن که فردا مجبور بشن دوباره 40 سال فلاکت و نابودی مجدد را تجربه کنن!! در این موقعیت خاص و ویژه ( به قول آخوندها مقطع حساس کنونی) وظیفه هر انسان یا انسان سانی کمک و تاباندن نور روشنگری برای راه نجات این سرزمین به یغما رفته است.. با سپاس از شما

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من کِی به شما بد و بیراه گفته ام؟
      اگر قرار باشد که همه فقط اظهار نظر بکنند و زمانی که گفتی: خیلی خوب؛ حرفِ تو دُرُست .... حال بستان بزن ....
      بعد ببینی که به «اِهِنّ و تولوپ» افتاده است؛ آیا نباید بازخواست شود؟ آیا باید همچنان چاهٔ مستراحش را باز گذاشت تا «بحثهای کلامیِ بی ارزش» راه بیندازد؟

      من حتّی شما را نمیشناسم؛ چه رسد به اینکه به شما بَد و بیراه گفته باشم.

      حذف
    2. «رهبرانِ مادام العُمر»؛ «وزیرانِ مادام العُمر»؛ «نمایندگانِ مجلس مادام العُمر» و ... هر «مادرقحبهٔ مادام العُمری که میشناسید»؛ یا محصولِ «خفظِ سُنّتهای احمقانه» هستند (مانند پادشاهانِ اروپایی) و یا محصولِ «قحط الّرجال».
      اگر دیدید که شخصی مانندِ «ولادیمیر پوتین» در کشورتان ظاهر شد و پس از مدّتی دیدید که هیچ جایگزینی برای او ندارید؛ بدانید که جامعهٔ تان «اَبتَر» و «نازا» شده است و پس از آن نقطهٔ عطفی پیش خواهد آمد که باید تاوانِ «نازایی» را بپردازید.
      جامعهٔ پویا و زاینده؛ به «مادام العُمرها» نیازی ندارد.

      حذف
    3. فرض کنید که ۲=۱+۱ را برای سالیانِ درازی داشته ایم.
      ناگهان کسی پیدا میشود که میگوید: ۵=۳+۱+۱ ....
      محافظه کارانِ سُنّتی خواهند گفت که مگر ما مریضیم که ۳ را واردِ معادله بکنیم؟ در حالی که ۲=۱+۱ سالها است که پاسخ داده است؟
      باید به آنها گفت: وارد شدنِ عددِ ۳ برای رسیدن به نتیجهٔ ۲ نیست؛ بلکه برای رسیدن به ۵ است.
      اینگونه است که «زایش» همیشه به عنوانِ بخشی از طبیعَتِ زندگی اجتماعی باقی میماند.

      حذف
  9. شما با تحلیل ها و قلم خود مثل همیشه "نور روشنگری" بتابان. ما منعکس میکنیم.درود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      پس به مردم بگویید که «آیندهٔ دنیا» چگون خواهد بود. به آنها بگویید که چگونه باید باشیم؛ تا بتوانیم با «آینده» «هَمگِن» شویم و از زیرِ سنگها و کلوخها سَر بر آوریم.
      به مردم بگویید که فرقِ میانِ «اقتصادِ زاینده» و «اقتصادِ انگلی» چیست؟
      فکر میکنم که خیلی حرفها زده ام که هیچکس به کَسانِ دیگر نگفته است.

      حذف
  10. كژدم جان شما بي وقفه در جهت روشن كردن راه زحمت كشيدي وهمه ما شاهد بر ان هستيم.شايد خودت ندوني ولي بشخصه بيشترين اطلاعات ورهنمود از سمت شما بود وحتي همانطور كه خودت گفتي چه سر كار جه در منزل اولين فرصت پيگيري اطلاعات از جانب شما هستم.وهر چي اموختم از شما به اطرافيان منعكس كردم مطمن باشد اين زحمات شما بي ثمر نميماند.وبنظرم هركس اين وبلاك مطالعه ميكند بايد تمام تلاش خودشو واسه منعكس كردن وتبليغ از اتاق فكر رو انجام بده.حال يه سوال بيشتر تفكر مردم واطرافيان بر وليعهد هستش وهمه ميكن بهتر از اخونده.بتظر شما گزينه مناسبي هست ؟يا كروهي ميكن بنيصدر؟كروهي هم ازاصلاح طلبان ميكن؟متشكر ميشوم نظرات همكي واتقاداتشون بكن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریا گرامی

      فرض کنید که این روسپی زاده های حرّاف (سیّد رضا دیبا؛ بنی صدر: سناتور فخر آور و عارِفِ حسینی شاشنده و مجاهدین و ...) را اتوموبیلهای فرسوده ای حساب کنید که «استارت» نمیخورند؛ طبق تجربه دریافته اید که مردم کمک میکنند و اتو موبیل را «هُل» میدهند. راننده ای نیز پُشتِ فرمان میگذارند که دنده را روی «خلاص» میگذارد و یکدفعه به روی دنده یک گذاشته و موتور ماشین را به حرکت در می آورد.
      اکنون مردم میتوانند چنین کاری بکنند.
      میتوانید به طور عمدی و با علم بر اینکه این موجودات؛ اتوموبیلهای فرسوده ای هستند که باید به «گورستانِ اتوموبیلها» فرستاده شوند؛ آنها را «هُل» دهید. نامهایشان را به «زنده باد این مادر قحبه» و یا «آن مادر قحبه» روی دیوارها بنویسید. در تظاهراتها نیز همین شعارها را بدهید در حالی که آنها را نمیخواهید؛ بلکه میخواهید به میدان بکشانید.
      نترسید؛ چیزی از دست نمیدهید. رهبرانی از درونِ شماها بیرون خواهند آمد. چه با کمک و چه بدونِ کمکِ این روسپی زاده ها. فقط رژیم را «ذِلّه» کنید و به «ستوه» در آورید.
      اوباشانی مانند کرّوبی و موسوی را بگذارید در همان حصر بپوسند. حتّی نامِ این خائنین را برزبان نیاورید. زیرا با آوردنِ نامِ این خائنین؛ به رژیمِ انگلها کوچه میدهید تا آنها را بیرون آورده و به عنوانِ «تاج» بر سرتان بگذارند و پس از چند سال؛ آش همین آش و کاسه همین کاسه خواهد بود. موسوی و کرّوبی خائن؛ آخرین سناریوی رژیم برای حفظ حکومتِ اسلامی و سیّد رضا دیبا آخرین سناریو برای حفظِ صنفِ انگلی در ایران است.

      حذف
  11. کژدم عزیز(مدعو به توئیتر) بابت سو تفاهم در خصوص بد و بیراه از شما پوزش میخوام.به نظر کژدم بین همه این گزینه ها و آلترناتیو نماها این رضا دیبا ارجح تر نیست؟؟ حداقل شاید بشه گفت که با این حاکمیت شیعه سر و سری نداره و حداقل تا حد خیلی زیادی مستقل به نظر میاد!! اینها با همون حرف هایی که در سلسله مطالب هنر جنگ خودتان اشاره کرده اید هیچ اپوزیسیون درست و سالمی باقی نگذاشته اند و با این تز وزارت اطلاعات که داخل را از بیرون مرزها هدایت و کنترل کرد( مطالب خود شما در هنر جنگ) دیگر هیچ اپوزیسیون و رهبر اپوزیسیون مستقلی باقی نگذاشتن! بین این گزینه هایی مثل پسر شریعتمداری، بنی صدر، زم،ع ارف حسینی شاشو، فخرآور، طبرزدی، نوری زاد، نوری زاده، سازگارای قلابی، اکبر گنجی معروف به اکبر پونز ماله کش، شرین عبادی ماله کش، و و خیلی های دیگه ، رضا دیبا ارجح هست یا نه؟؟ به عبارت ساده تر زیر پرچم اون سینه زدن و فریاد زدن مسیر درستتر و ارزنده ای هست یا نه؟؟ با درود و سپاس فراوان

    پاسخحذف
  12. کژدم جان می خواهم نظرم را هم در مورد به اصطلاح اپوزسیون بدهم. درست یا نادرستش را هم دیگر نمی دانم.از مجموعه فهمم در این سالها نظر کلی ام این است.مجاهدین ارزش سرمایه گذاری اصلا ندارند. چون این رجوی کامل به این سازمان رید. یک رید مانی کامل.با توجه به بافت فکری اشان بسیار عقب مانده هستند و بدرد همان قلعه اشرف می خورند
    رضا پهلوی هم با اینکه خیلی پیشرو تر از مجاهدین هست.و صد در صد منطقی تر بنظر می رسد اما او هم چندان چیزی بارش نیست و دقیقا یک محمدرضا پهلوی دیگر است. با همه استاندارد هایش. اگر ملت یک رژیم شاهنشاهی، یا بهتر بگم یک محمد رضا شاه دیگه می خوان بسم الله.
    گزینه بعدی را بنی صدر می دونم.بنی صدر حتی در همان اوایل انقلاب هم نشان داد یه چیزایی بارش هست. مخالفت با ولایت فقیه و امثالهم.روح دموکراسی را درک کرده. مستبد نیست.ضعف او در پذیرش دین اسلام است و اگر بخواهد بر همان کس شعر های اقتصاد توحیدی پافشاری کند باید لنگ هایش را گرفت و او را دقیقا کنار ان دو موجود قبلی حواله کرد.
    گزینه موثر دیگری نمی بینم.
    مگر بزرکانی که کم و بیش وجود دارند ولی پیشینه سیاسی نداشته اند و طبعا در بین مردم گمنام. اما دارای افکاری واقعا دموکراتیک هستند. یکی اش خود تو.
    اگر انتخاب با من باشد. از سر اجبار بنی صدر را انتخاب می کنم.
    و البته باید در نظر داشت که ما فعلا نمی توانیم سقف ارمان و ارزویمان را مبنا قرار بدهیم. با همین اقا میشه شروع کرد. تا کار ها بمرور پیش برود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      هیچ یک از اینهایی که نام بُردید؛ به دردِ بستن به دُرُشکه هم نمیخورند.
      شما باید ۲ مسئله را از یکدیگر تفکیک کنید:

      ۱- آیا رهبر میخواهید؟

      ۲- آیا یک سیستمِ حکومتی میخواهید؟

      اگر به دنبالِ داشتنِ رهبر هستید؛ رهبر باید بتواند نه تنها خواسته های شما را در مسیری درست برای تضمینِ آینده ای درخشان برای ۲۰۰ سالِ آینده را ترسیم کُند؛ بلکه باید بتواند خواسته هایِ «مِیدانی» شما را ارتقاء دهد.
      به عنوانِ مثال: اگر شما دریافته اید که «کارخانه های تولیدِ انگل» (حوزه های آموزشِ کثافاتِ معده) یک خطرِ استراتژیک برای «شکوفایی و بقای حِسِّ زندگی در ایران» هستند و باید ویران شوند؛ رهبر باید بتواند این اندیشه را باروَرتَر کُنَد. نّه اینکه بگوید: «من مخالَفِ خشونت» از طرفِ ایرانیان هستم. زیرا «مخالفت با خشونتِ جان به لَب رسیدِگان»؛ مانندِ «امضای چِکِ سفید» برای اوباشانی مانندِ «حاجی بادمجانها» و «حسنِ عبّاسی ها» است؛ تا شما را کشتار کنند و سپس آن «رهبرِ مادر جندهٔ عالیقدر» بگوید که «من برای دفاع از حقوقِ هم وطنانم؛ مسئله را به دادگاهِ لاهه خواهم بُرد».
      یعنی اینکه شما در میانِ چکاچک شمشیرها زخمی میشوید و می میرید و کودکانتان یتیم میشوند؛ و آن «مادر قحبهٔ عالیقدر» نه تنها «داد رَسیِ سیاسی» بلکه «دادخواهیِ فردیِ شما» را نیز به «حَپَروت» حواله میدهد.

      من به صورتِ شخصی آقای بنی صدر را دوست دارم.
      امّا از دیدگاهِ سیاسی ایشان را حتّی در حدّ «الاغِ لَنگ» نیز نمیپذیرم. زیرا ارزشی بیشتر از «بازرگان» (قصّه گویِ قصّه های ملّا نصرالدّین) نداغرد و قصّه گویِ «داستانِ هزار و یک شَب» است.

      آنچه که آقای بنی صدر میگوید؛ بر اساسِ «روحِ دموکراسی» نیست. بلکه در صددِ ترویجِ آلیاژی از «لیبرالیسم» و «اندیشه های والایِ محمّدِ بچّه باز» است. یعنی «داعِشِ مهربان» یعنی «منتظریِ مهربان».
      تا کِی میخواهید مانندِ «اسبِ چشم بستهٔ عصّاری» در این دایرهٔ «اسلامی - صفوی» بچرخید و فکر کنید که: «با بنی صدر؛ وضعیّتِ علوفه بهتر میشود»؟

      نا شناسِ گرامی
      نظراتِ شما؛ نا امید کننده است.
      دوستتان دارم. امّا وقتِ بیشتری برای فکر کردن در رابطه با «بنیادهای سیاسی زاینده» و نَه «رفع و رجوعاتِ سیاسی» فکر کنید.

      «زندگیِِ ملّی»؛ در یک مسابقهٔ «دو ماراتونِ چند قَرنی» تعریف میشود؛ و نَه در «علوفهٔ فردا».

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      ۷ سالِ پیش نوشتاری را منتشر کردم که شاید برخی را به این وادی کشانید که «کژدم» یک مارکسیست - لنینیست است.
      امّا من (کژدم) هرگز مارکسیت - لنینیست نبودم و نیستم.
      امّا «شکار گَرِ» هستم و میدانم که کدامین «آلیاژ» میتواند «اِکسیرِ ادامهٔ زندگیِ شکوفا» باشد.
      من (کژدم) هوادارِ «چه گوارا» نیستم. زیرا به طورِ طبیعی چنان زاده شده اَم که نمیتوانم «هوادار» باشم. من حتّی هوادارِ آنچه که میگویم نیستم و از گفته های خود؛ «بُت» و «مُقدّس سازی» نمیکُنم. ذِهنِ من بسیار «سیّال» است؛ امّا همزمان؛ «ستونهای مقدّس» را فراموش نمیکُنَد. این ستونهای مُقدّس؛ ذهن مرا برای یافتنِ «راهکارها» رهنمون میشوند و این «راهکارها» میتوانند «دگر دیسی» کنند.
      همیشه «مرضیهٔ احمدی اُسکویی» را ستوده ام. همیشه «چه گوارا» را ستوده ام. امّا حتّی به هیکلِ «اشرف دهقانیها» و «بیژن جزنی ها» و «مسعودِ احمد زاده ها» و «صفایی فراهانیها» نمی رینَم.

      برای ساختنِ ایرانِ فردا؛ به احساسِ عمیقِ «مریم احمدی اسکویی» و «چه گوارا» نیاز داریم. امّا نه به ایدئو لوژیِ ویرانگَرِ شان.

      https://kajdoum1.blogspot.com/2011/09/blog-post_20.html

      حذف
    3. در میانِ «زنان»؛ ۳ نفر «روح و جانِ من» هستند:

      ۱- طاهره قرّةالعین.
      ۲- ژاندارک.
      ۳- مرضیهٔ احمدیِ اُسکویی.

      چی؟ در بارهٔ بقیه پُرسیدی؟

      پاسخ:
      هیچکدامشان «زن» نیستند. بلکه فقط «ماده» هستند.

      حذف
    4. ما به بحثهای مُزخرفِ کلامی نیاز نداریم. ما در شرایطِ کنونی به فرماندهانِ وَرزیدهٔ «پُر احساسِ آکنده از عِشق به مردم و ایران و آیندهٔ ایران» نیاز داریم.
      شاید شماها پاسُخِ من (کژدم) با «آریا» (یکی از خوانندگان) را یک «جوک» و یا توهین به «آریا» تصوّر کردید.
      هرگز چنین نبود.
      تمامی تلاشِ من (کژدم) در این سالهای طولانی بَر این بود که از شماها؛ استوانه های متفکّر و پولادین بسازم.
      اگر چنین نشده است؛
      بشاشید به کژدمِ شکست خورده.
      بروید به دنبالِ «عارِفِ شاشنده»؛ تا برایتان «افلاتون» بیاوَرد و بر سفرهٔ خالی مردمتان «بشاشَد».

      حذف
    5. آنچه که در شرایط کنونی به آن نیاز داریم؛ باید بسیار فراتَر از این خبر باشد.

      https://goo.gl/romYC3

      همهٔ شان را زنده زنده بسوزانید؛ تا حاکمیّتِ «ملّی» را از پاسخگویی به این مسئله در جوامِعِ بین المللی و حقوقِ بشری؛ وادار به پاسخگویی نَکُنَد.

      https://goo.gl/romYC3

      حذف
    6. میبینم که همهٔ تان باز هم «خفه» شده اید و حرف نمیزنید.
      شما هرگز نمیتوانید با «تغییر» جلق بزنید.

      یا تغییر و تصمیم به تغییر

      یا «جلقِ سیاسی» و حرّافی و بازی با کلمات و جُملاتِ فریبنده.

      من (کژدم) به دنیای «پراگماتیسم» تَعلق دارم و از بحثهای کلامی بیزارم.

      حذف
    7. من (کژدم)؛ خفه بودنِ «جلق زَنها» را بیشتر از «کُس شعر بافیهای کلامی آنها» دوست میدارم.

      حذف
    8. بارها گفته ام که:
      «تائو» به کلام دَر نیاید و اگر به کلام در آمد؛ فهمیده نمی شود. امّا اگر به کلام دَر آمد و فهمیده شد؛ دیگر «تائو» نیست.
      من (کژدم) آکنده از «تائوها» هستم. از دموکراسی و ناسیونالیسم سخن میگویم. از «چه گوارا» سخن میگویم که گفته میشود؛ حدّ اقلّ ۳۰۰۰ نفر را به دستِ خود کُشته است.
      آیا فکر میکنید که در ایران تعدادی کَمتر از ۳۰۰۰ نفر؛ لیاقتِ کشته شدن را دارند؟

      از من میپرسید؟

      این روسپی زاده های حزبلبلی و صنفِ انگلی؛ نیاز به ماشینِ «قتلِ عام» دارند.
      شاید تعدادشان از یک میلیون نفر نیز تجاوز بکند.
      امّا براه انداختنِ چنین «قَصّاب خانه ای»؛ باید آرمانی بسیار والاتر از «مرضیهٔ احمدی اُسکویی» و «چه گوارا» داشته باشد.
      آیا با چنین آرمانی آشنا هستید؟
      اگر نیستید؛
      هِی مانندِ مگسها «وِز وِز» نکنید.
      بروید دنبالِ «سیّد رضا دیبا» و یا «بنی صدرِ قصّه گو» و یا «مجاهدینِ لَچَک به سَر» ...

      با منِ «چاروادار» چکار دارید؟

      حذف
    9. مرضیهٔ احمدی اسکویی حتّی از طرف چریکهای فدایی نیز تخطئه می شد. او را بسیار احساساتی میدانستند. زیرا وقتی حقوقِ ماهانه اش را میگرفت؛ بخشی را که برای زندگیِ ساده نیاز داشت؛ جدا میکرد و بقیّه را میانِ دایرهٔ محدودی از کودکان که به آنها دسترسی داشت؛ تقصیم میکرد. از شیرینی و شکلات گرفته تا یک «جفت کفش نو» برای کودکانی که کفشهای پاره میپوشیدند.
      اگر چنین احساسی در رابطه با مردم ایران نداشته باشیم؛ هر آنچه که انجام دهیم؛ عاری از «احساس» و در نتیجه «فساد پذیر» خواهد بود.
      من در هیچ یک از زندگی نامه های کوتاهِ چریکهای فدایی و مجاهدین؛ چنین احساسی را ندیده ام.
      یا در حال تخیّلاتِ استالینی هستند و یا میخواهند استالینِ - علی را به عنوانِ نمادِ «عدالت» در ماتحتِ ایرانیان فرو کنند.
      اگر مرضیهٔ احمدی اسکویی در درگیریِ نظامی کشته نمی شد؛ مطمئن باشید که توسّط همین اشرف دهقاتیها به عنوان «خائن» و «دارندهٔ احساساتِ خورده بورژوازی»؛ تیرباران میشد.
      این «احساس» شما را در برابرِ «فساد» واکسینه میکُنَد.

      مرصیهٔ احمدی اسکویی کسی است که وقتی میبیند دستش برای رسیدن به «حکومتی عادل» کوتاه است؛ کمک به مردم را تعطیل نمیکُند. بلکه همان چندر غاز دارائیش را با مردم تقسیم میکند.
      مگر حقوقِ یک آموزگارِ دانش آموزانِ ابتدایی چقدر بود؟ تا بتوان همهٔ کودکان را پوشش دَهَد؟
      از این سلطنت طلبان و «سیّد رضا کوروش» و «سناتور فخر آور» بپرسید که آیا یک هزارم ار احساسِ «مرضیهٔ احمدی اسکویی» در وجودِ متعفّنشان پیدا میشود؟

      آیا دروغ میگویم؟ آیا تُهمت میزنم؟

      حذف
  13. جایزهٔ نوبِل برای ارمنی ها:

    https://goo.gl/ADLDxz

    آیا فکر میکنید که باید اینچنین موجوداتی را به «زندان» فرستاد و حُکمِ «حبس ابد» صادر کرد و تا پایانِ عُمرِ کثیفشان؛ ثروتهای ملّی را هَدَر داد؟

    من به «زندان» اعتقادی ندارم.
    علفهای هرز باید ریشه کَن شوند.
    ریشه کنی علفهای هَرز؛ به معنیِ «مجازات» نیست.
    بلکه به خاطِرِ داشتنِ «باغی زیبا» باید انجام پذیرَد.
    اینکه برخی شارلاتانهیِ حقوقِ بشری میگویند:

    «اعدام؛ انتقامِ جامعه از فَرد است»؛ کاملاً مُزخرف است.
    باید به این آشغال کلّه ها گفت:

    «آیا علفهای هرز را از چَمنِ حیاطِ خود؛ ریشه کَن نمی کنید؟»
    آیا برای جلوگیری از حملهٔ «پشّه ها» و «سوسکها» و «مَگَسها» از «حشره کُش» استفاده نمیکنید؟
    آیا برای زدودنِ «عفونت» از بَدَنِ خود؛ از «آنتی بایوتیک» استفاده نمیکنید؟

    اگر استفاده میکنید ... پس این «کُس شعرها» چیستند؟
    آیا باید برای سوسکها و مگسها و ویروسها و میکروبها؛ باید «محیطِ نگهداریِ سالم» درست کرد؟
    اگر چنین است؛ چرا چنین نمیکُنید؟

    پاسخحذف
  14. با درود بر کژدم عزیز
    با تمام وجود سخنانت را درک می کنم. بار ها از طرف اطرافیان من نیز به تند روی متهم شده ام. برای ایرانیان( اگر این واژه واقعیت وجودی داشته باشد) فقط یک راه برای برون رفت از تنگنای هلاکت و نابودی وجود دارد. و آن چیزی نسبت جز نابودی تمامی ساختار اسلام و اسلامیت. آیا این مردم می توانند حتی تصور بکنند روزی مساجد، امامزاده ها و مکانهای مذهبی را به آتش کشیده و با هر چه در توان دارند آخوند ها و تمامی مزدوران آن ها را مورد حمله قرار داده یا بکشند؟
    اگر اکنون و آینده این مردم در گوشه ای از مغزشان اعتقادی به این مذهب مخرب دارند واقعا راه نجاتی وجود ندارد. واقعیت این است که تفاوتی آشکار مابین انسان و اسلام وجود دارد. و نهایتا فقط انسان است که حق زندگی انسانی دارد و بس-
    سام

    پاسخحذف
  15. در ادامه مطلب بالا
    ساختن بنائی عظیم باشکوه و پایدار نیاز به زیربنا و فونداسیون مستحکم دارد. بر روی خرابه های هزار ساله نمیتوان چنین کاری کرد. بخاطر می آورم که در گذشته چیزی در باره باب و بابیت نوشته بودی. در واقع این نهضت چیزی نبود به جز یک ماشین انهدام برای تخریب تمام ویرانه های تاریخی و شاید شالوده برای ساخت آیندهای بهتر برای ایرانیان. آن فرصت صد و چند سال پیش از دست رفت. و بعد بوسیله بهائیان به گمراهی و نهایتأ تبدیل به فرقه ای از اسلام و متاسفانه از نوع شیعه آن در آمد. هر چه بود آن فرصت از دست رفت. چیزی که اکنون ما نیاز داریم تخریب است. برای ساختن نیاز به بلدوزر می باشد. تا تخریب نکنیم و این خاک آلوده را زیر و رو نکنیم قادر به ساختن نخوایم بود.
    سام

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سام گرامی
      دیگر نمیتوان «بابی» شُد. باید از «باب» و «طاهره» گذر کرد.

      حذف
  16. خوب بشین تا مرضیه اسکویی زنده شود و بیاید همه را نجات بدهد. لابد تیدیل به امام زمان خواهد شد. گویا مطلب را نمی خوانی. یا خودت را به اون راه می زنی. و گویاتر اینکه ما زبان همدیگر را نمی فهمیم. حالا من در این مصاف و اشفته بازار کنونی که سواد و درک ملت ایران در همان 57 از 95 درصد جامعه فعلی ایران بالاتر بود کجا بروم اسکویی پیدا کنم؟ کجا بروم همه را ظرف این دو سه ماه مر ضیه اسکویی کنم. من دارم با توجه به ظرفیت خودم حرف می زنم. خودم هم دست تنها بخواهم حرکتی کنم نابود می شوم. در پنج دقیقه. جایت خوش است یا روی هوا حرف می زنی؟ یه بار همه رو رد می کنی. یه بار می گی هر که بتونه اندک نوری هم بتابونه باید حمایت بشه. اگر چه دختری باشد که لچک از سر انداخته باشد. تا اظهار نظری هم می کنیم. یهو بر میگردی به ساختار جنگی. مثیکه لشکر500 هزار نفری تا دندان مسلح من اماده حرکت است. با خودت چند چندی؟ کسی که پشت لپتاپه فرقی نمی کنه من باشم یا تو باشی.
    هر کس تفنگی دست گرفت که ضرورتا به معنای داشتن دانش تجربی یا علمی لازم برای اداره حکومت نیست.انتخاب بنی صدر انتخاب اجباری است. و الا تفنگ داران هستند. مسعود جونت هست. ایا عرضه رهبری یک سازمان کوچک را داشت. من عرض کردم کف خواسته. من گفتم ضغف پذیرش اسلام. حالا هی بیا که شما دنبال اسلام افتادی!! یه چند تا هم برات کف و سوت بزنند. چرا گیرندت ضعیفه.شما که میگی اپوزیسیون باید بهم نزدیک بشه. اینجوری می خوای بهم نزدیک بشن. اصلا برنامه خودت چی هست. راه حل بده. یا منتظر امام زمان مرضیه اسکویی هستی؟ من کی از اسلام دفاع کردم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی
      من اصلاً نمیدانم که شما کدام «ناشناس» هستی؟
      مگر من گفتم که هوادارِ بنی صدر نباش؟ مگر گفتم که هوادارِ «رضا پهلوی» نباش؟ مگر من گفتم که هوادارِ مجاهدین نباش؟ مگر گفتم که منتظرِ مرضیهٔ احمدی اسکویی بمان؟ من خواستم بگویم که اینهایی که ادّعای رهبری دارند؛ «احساس» و «انگیختگی» ندارند و حالا که اینطوری هست؛ آنها را «هُل» بدهید و به میدان بکشید.

      حذف
    2. ناشناس گرامی
      برای اینکه کارها راحت تر پیش بروند؛ یک اسمِ مستعار روی خودت بگذار تا من هم بفهمم که شما کدام ناشناس هستید و گرنه اگر هر بار بگویید که من آن ناشناسی هستم که روی شاخهٔ درخت و یا قلّهٔ سهند نشسته بود؛ فایده ای ندارد.
      از من پرسیدی که برنامهٔ خودِ من چیست؟
      با نامی مستعار همیشه در آخرین نوشتار نظر بده. همین پرسش را در نوشتار تازه مطرح کُن.
      من رژیمِ حاکم نیستم. با من دعوا نکُن؛ با من بحث کُن.
      بحث کردن با دعوا کردن و لیچار بستن فرق داره.
      اگر من ارزشِ آنرا دارم که چیزی بپرسی؛ دریغ نکُن.
      در اینجا به من پاسخ نده؛ در آخرین نوشتار و با نامی مستعار پاسخ بده. این حدّ اقلّ «دیسیپلین» است. به قولِ خودِت «کَفِ دیسیپلین».

      حذف