۱۳۹۷ مرداد ۲۱, یکشنبه

موجِ سوّم ... امّا نَه آخرین موج....

موجِ نخستِ جُنبشِ جِدّی  مردم ایران  با «جنبش دل به دریا زدگان» آغاز شد. گروههای اپوزیسیونِ بشکن و بالا بنداز؛ شروع به «دروغ فروشی» کردند و هر کَسی میخواست خودش را «فرمانده و سازمانده» حرکتِ خودجوش مردم معرّفی کُند.
موجِ نخست با اینکه سراسری بود؛ امّا هنوز «دو دِل» بود و ستونِ فقراتِ رژیم را موردِ حمله قرار نداد.
موجِ دوّم که در هفته های اخیر آغاز گردید؛ هرچند که شعارهای موجِ نخست  را در بطن خود داشت؛  شعارِ «مرگ بر خامنه ای» را پُر رنگتر مطرح نمود. امّا این موج نیز هنوز در «دو دِلی و تردید» به سَر می بَرَد.
امّا موجِ سوّم در راه است. در موجِ سوّم؛ نه تنها باید شعارِ اصلی «مرگ بر خامنه ای» باشد؛ بلکه باید شعارهای «مرگ بر پاسدار» و «مرگ بر بسیجی» و «مرگ بر آخوندها» نیز با صدای رَسا و بلند و سراسری طنین انداز شود.
قدرتِ روانی که این شعارها ایجاد میکنند؛ منجر به کشتار آخوندها؛ حمله های ویرانگر به مراکزِ تولیدِ «انگلها». کشتار بسیجیها و پاسدارها خواهد شد.
تا زمانیکه پاسدارها و بسیجیها و آخوندها؛ زندگی کثیفِ خود و خانواده هایشان را در خطرِ جدّی نبینند؛ عقب نشینی و «ریزِش» نخواهند کرد.
موجِ سوّم نباید به سوی «تظاهراتهای خیابانیِ بی ثمر» و دادنِ کشته ها و زخمیها و اسیر شدنِ مردم بینجامد. بلکه باید ستونِ فقزلتِ نظامی و اطّلاعاتی رژیم کثیفِ شیعی را هدف قرار دهد و جوانانی که در حال گذرانیدنِ خدمت سربازی هستند؛ نباید پادگانها را تخلیه کنند؛ بلکه باید راه را برای مسلّح شدنِ مردم باز کنند.
دَر موجِ سوّمِ جنبش اقوامِ ایرانی نباید همدیگر را تنها بگذارند. اگر در آذربایجان تظاهراتی برپا شود؛ باید در شیراز و اصفهان و کردستان و مازندران و بلوچستا؛ از جنبش مردم آذربایجان دفاع کنند و همچنین بِالعکس. ... مردمِ آذربایجان نیز نباید جنبش مردم کردستان و یا مازندران و گیلان و خوزستان و بلوچستان را تنها بگذارند.
موجِ سوّم باید آوردگاهی برای ایجاد «وحدَتِ ملّی»  باشد. 
فرماندهان و سازماندهندگانِ موجِ سوّمِ جنبش نباید به فراخوانهای چوخ بختیاری و «اَخته» که از طرفِ اصلاح طلبان و یا کسانی که خود را برانداز مینامند؛ امّا به طورِ عمدی «مسالمَت جو» هستند؛ اهمیّت بدهند.
اگر موجِ سوّم را هَدّر بدهید؛ مجبور خواهید شد که موجِ چهارمی ایجاد کنید.
موجِ سوّم را هَدَر ندهید و مقدّس بشمارید.
باشد که «موجِ سوّم» آخرین موج و آخرین انقلاب ایرانیان باشد.

« یک هدف .... یک خَدَنگ ».

« راست گو ... و ... راست تیر اَنداز »


کژدم

۲۱ نظر:

  1. در تحلیلها موج سوم رو کوبده ترین و پرانرژی ترین موج می دانند ایا سومین موج جنبش رهایی هم این مشخصات را دارد؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مردم هنوز تردید دارند و این یک مانع بزرگِ روانی است.

      حذف
  2. مراجعهٔ آن دسته از خوانندگانِ گرامی؛ که از Dark Internet برای مراجعه به این وبلاگ استفاده میکنند؛ مرا دلگرم میکُنَد.

    کارتان درست است. آمدن و رفتن ... بدونِ ردّ پا.
    کاری بسیار زیبا.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. استفاده از Dark Internet ؛ همهٔ خوانندگان را به «ارواح» و «اشباح» تبدیل می کُند. که برای هیچکس و حتّی گوگل نیز مکان و زمانِ مراجعه به این وبلاگ؛ غیرِ قابل ردّ یابی است و فرقی نمیکُند که «تبریزی»؛ «تهرانی» و «شیرازی» هستند و یا «مرّیخی».

      پیروزمندان و سرفرازان باشید.
      حتّی هکرها نیز نمیتوانند ابعادِ جغرافیایی (طول و عرض جغرافیایی) و زمانِ مراجعه را تشخیص دهند.
      این پدیده حدودِ ۱۰ روز است که آغاز شده و هر روزه پُر رنگتر میشود.

      حذف
    2. درود. کلمه دارک وب یا دارک نت را جار چی های رسانه ای درست کرده اند. بعد از سقوط عظیم بیت کوین بلافاصله برنامه را پخش کردند. باید بگویی tor.
      که به منظور آزادی گردش اطلاعات به وجود آمده است.

      حذف
    3. ناشناسِ گرامی
      سالها پیش از این به خوانندگان Tor را معرفی کرده ام.

      حذف
    4. ناشناس گرامی
      اگر از واژهٔ Dark Internet استفاده کردم؛ به دلیلِ تقلیدِ بوزینه وار از جارچیها نبود. بلکه برای تشویقِ خوانندگان برای تبدیل شدن به «ارواح» و «اشباح» بود تا مانندِ یک «شَمن» با گامهای «پُر سر و صدا» بیایند و با «گامهای بی صدا» خارج شوند؛ امّا صدایِ گامهایشان شنیده نشود. امّا حضورشان «حسّ» شود.
      من (کژدم) «کلمات» را «تُف» نمیکنم و میدانم که چه میخواهم بگویم.

      حذف
  3. «ناسا» میخواهد خورشید را از نزدیک «لمس» و «مشاهده» کُنَد.

    https://goo.gl/ueE9aM

    لَمس و مشاهده نخستین گام برای «تعریف» است.
    «لمس» و «مشاهده»؛ زایندهٔ «دانشِ تجربی» است. مجموعهٔ این «دانستنها»؛ در نهایت به «طبقه بندی دست آوردهای شهودی» می انجامند که میتوانند در «تعریف» نقش بسیار مهمّی داشته باشند.
    برخی از خوانندگان که میگویند: «ایران را نمیتوان تعریف کرد»؛ باید به «هوشَ خودشان» قاه قاه بخندند.

    آیا «خورشید» قابلِ تعریف است و «ایران» همچنان یک «معمّای لاینحلّ»؟ آیا «سگ» نوعی از «گُرگِ خاکستری» است که اهلی شده (تغییرِ فرهنگی داده) است؟
    اگر قرار است که با کلمات بازی کنیم؛ چرا نگوییم که:
    برخی از «سگها» از دستِ انسانها به تَنگ آمده و به کوهها و دشتها فرار کردند و اکنون ما آنها را «نوعی از گرگهای خاکستری» مینامیم.

    «دانِشِ ویکی پدیا پایه».... چنین دردِ سرهایی نیز دارد.

    آیا اشتباه میکُنم؟ آیا «نمک نشناس» شده ام؟
    یا اینکه «شکست خورده ام»؟

    من (کژدم)؛ جملهٔ آخر را بیشتر ترجیح میدهم.

    پاسخحذف
  4. راستش را بخواهید؛ من (کژدم) میخواستم نوشتاری در رابطه با «زبانهای مُرده» و «زبانهایی که باید آفرید» را منتشر کُنم. امّا به خاطِرِ «تَنگیِ وقت» بخاطرِ جهشها و جنبشهای اجتماعی در ایران؛ ترجیح دادم که در رابطه با «موجِ سوّم» بنویسم.

    دیر زمانی پیش از این نوشتارِ طنزگونه ای داشتم با عنوانِ «خایه؛ بزرگترین مشکلِ زبانشناسی». زمانی که این نوشتار را منتشر کردم؛ فکر میکردم که جامعهٔ موسوم به «ایرانی» با آن «ریشِ تراشیده» و «موسیقیِ هیپ هاپ»؛ از مرزها و سنگلاخهای سوزان گذشته است و میتواند آنچه را که من (کژدم) به عنوانِ «مشکلِ زبانشناسی» مینامم را مانند یک فنجان چای سَر بِکِشَد و هضم کرده و بگوید: «از تو به یک اشاره؛ .... از ما به سَر دویدن».
    امّا اکنون به ژرفی میفهمم که «بوزینه ها» و «شمپانزه ها» هرگز حتّی به «انسان سان» تبدیل نخواهند شد. ... جه رسد به «انسان». (سوگند میخورم که قصدِ توهین به جمالِ کبریاییِ هیچکس را ندارم. مرا فقط یک «آیینه» بپندارید که چهره های زشت و چهره های زیبا را نمایش میدهد).
    چند هفتهٔ پیش برنامه ای از تولیداتِ فرهنگیِ BBC به نامِ «پرگار» را که در رابطه با «نیچه» سروده شده بود را تماشا کردم.

    https://www.youtube.com/watch?v=DuQe3tebPuY

    پیش از آنکه من (کژدم) سخن بگویم.... بارها این «نمایش» را نگاه کرده و کلماتِ پرتاب شده در این نمایش را بارها «وَزن» کنید.
    تا بتوانیم دورِ یک میز بنشینیم و زمانی که دهانمان را برای «پرتابِ کلمات» آماده میکنیم؛ بفهمیم که در یکی از «زاویه های میز»؛ «کیرِ خَری مانندِ کژدم» نشسته است و میتواند دَردِ سرِ بزرگی باشد. زیرا «نّه» میتوان برای سرگرمی از رویَش مانند «آتَشِ چهارشنبه سوری» پرید؛ و «نَه» میتوان با او «سبزه گره زد».( آیا تا به حال شنیده اید که با «کیرِ خَر» سبزهٔ سیزده بِدر گره بزنند؟ ... جُرأت داری؟ ... پَس بِزَن ... ای بوزینه).

    در این ویدیوی نمایشی؛ ۵ نفر نقش بازی میکنند.
    ۱- مجری نمایِش.
    ۲- یک «گاو» با نامِ مستعارِ «داریوشِ آشوری»
    ۳- یک اُلاغِِ آویخته از «دُم» با نامِ مستعارِ «شاهرخ حقیقی» .
    ۴- ۲ جوجه خروس که نمیدانند به کدامین «لامکان» تعلّق دارند. حتّی نمیدانند که زبانی که به آن «گویش» میکنند؛ به دورانِ «عِشقِ افلاتونی» و «ابو سعیدِ ابی الخیر» تعلّق دارد که هیچ «واژه ای» برای «تعریفِ آذَرخشهای دنیای نوین» در آن یافت نمیشود.

    از «گاو» شروع میکنم که ادّعا میکند: «من بسیار تحتِ تأثیرِ نیچه هستم» و به زبانِ بی زبانی میگوید: «من تنها کسی هستم که نیچه را فهمیده است. زیرا من (داریوشِ آشوری)؛ نوشته های نیچه را و اندیشه های نیچه را در قصّابیِ خود تکّه پاره کرده ام.»
    پُرسِشِ من از آن «گاو» این است:

    «نیچه» یک «پُرسشگَرِ توانا» بود. اگر نمیتوانست «چیزی نوین» بیافریند؛ حدّ اقلّ میتوانست «پُرسشهای نوین» بیافریند که حتّی در پاسخ دادن به آنها «خود» نیز دَرمانده و «بینوا» بود؛ و به همین دلیل در پایانِ ماجرایِ خودَش؛ گفت: «مَنَم مَصلوب».
    امّا ای «گاو» .... که خود را «نمادِ نیچه» میدانی ... آیا تا کنون؛ توانسته ای و یا حدّ اقلّ به «ذِهنِ علیلَت» رسیده است که مانندِ زمانی که در مستراح هستی؛ به خود فشار بیاوری تا «پُرسشی نوین» بِرینی؟
    اِی گاوِ فوکولی با نشانه هایِ «ژنرالِ ۴ ستارهٔ فرهنگی و اَدَبی».... آیا معنیِ آفرینِشِ یک «پُرسِشِ نوین» را میفهمی و می دانی که به چه دانشی نیاز دارد؟.... اصلاً تفاوتِ IQ میانِ یک «گاو» با یک «نیمچه» را میفهمی؟ (تا چه رسد به تفاوُت با «نیچه»)
    میدانم که نمی فهمی؛ اگر فهمیده بودی؛ یک «نیمچه شناس» و «مترجمِ نیمچه» و «متاًثّر از نیمچه» نبودی؛ بلکه بسیار فراتر بودی. امّا میدانی که هیچ کدامشان «نیستی»( نّه «نیچه» و نّه «نیمچه»)؛ بلکه «قرقره کنندهٔ مدفوعِ نیمچه» هستی و هیج دَرکی از «نیچهٔ مصلوب» نداری. میدانم که دیدنِ تصویرِ زِشتِ خویش در آیینه؛ زمانی که فکر میکنی خیلی شبیهِ «آلِن دِلون» هستی؛ امّا چهرهٔ زشتِ «گوژپشتِ رُتردام» را میبینی ... هضم آن برایَت بسیار سخت تر از هضمِ «کیرِ خَر» است.
    حال برسیم به «شاهرخِ حقیقی» که مانندِ یک «الاغ» که از «دُمَش» آویزان شده است و به تکرار میگوید: «نیچه واقعاً درخشان است». امّا به خاطرِ وضعییّتِ نا به هنجارِ خود (اُلاغی آویخته از دُم) که میخواهد با «زبانِ منطقِ ارسطویی و افلاتونی و کانتی»؛ «نیچهٔ گرانقدر» را «تعریف» کُنَد؛ مانندِ یک «بوزینه» به مراتب میگوید: «نیچه واقعاً درخشان» است؛ امّا «منبَعِ نور» را تشخیص نمی دهد (زیرا از دُم آویخته است و حسّ تشخیصِ فرقِ میانِ بالا و پایین و سمتِ چَپ و راست را از دست داده است). این «الاغِ کلّه پا» نمیتواند تصمیم بگیرد که بالاخره «کیرِ ارسطو و افلاتون؟» و یا «درخشندگیِ نیچه»؟ ... کدام یِک؟


    «دُنباله در پایین)

    پاسخحذف
  5. (ادامهٔ بالا)

    در نهایت میرسیم به آن ۲ شمپانزه و بوزینه و یا «جوجه ها» که تشنهٔ «قوقولی قوقو» کَردَن هستند و از اینکه به نمایِشِ BBC دعوت شده اند؛ مانندِ «کُرّه خری» که در پوستِ «اُردَکِ لَنگ» نمی گُنجد و همزمان به Erection «خودنمایی» و «خود بزرگ نمایی» دچار است و میخواهد «موجودیّتِ کُلُفت شدهٔ هورمونیِ خود را» به نامِ «اندیشه های فلسفی» به «ماتحتِ تشنگانِ دانِش های بی پایه» فرو کنند؛ ظاهر میشوند. امّا صدایشان نه از «حنجره» بلکه از سوراخِ کونشان بیرون می آید. زیرا با «روده هایشان» فکر میکنند و با «سوراخِ کونشان» سُخَن میگویند.
    زیرا در دانشگاههای مربوطه؛ به آنها گفته اند که: «وفاداری به مدفوعِ انباشته شده در رودهٔ بزرگ» را بَر «علوفهٔ تازه» ترجیح دهند... و یا «علوفهٔ تازه» را به شکلی دَر آورند تا به «مَدفوعِِ سُنّتی» تبدیل شَوَد.
    من (کژدم) با این «سوراخهای کون»؛ هرگز به فکرِ آفرینشِ «آینده» نخواهم افتاد.

    اگر شماها و یا عِدّه ای از شما ها؛ «سوراخِ کون ها» را بَر «دهانها» و «روده های بُزُرگِ انباشته از مدفوعِ سُنّتی» را به جای «مغز» میپذیرید؛ ...
    بر مَن (کژدم) ببخشایید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. تمامیِ انچه که من (کژدم) میخواهم بگویم این است:
      با زَبانِ «ابو سعید ابوالخیر» (آهوی کوهی چگونه دَوذا ... و ... رَوَذا» نمیتوان به مصافِ تعریفِ «دنیای کنونی» رفت. با زبانِ «کُس شعرهای بلخیِ رومی» نمیتوان به مصافِ آینده رفت.
      زبانِ «ابو سعید ابی الخیر» و « بلخیِ رومی»؛ «زبانهای دایناسوری» هستند و به دَردِ «باستان شناسی» میخورند.
      اگر میخواهید «زبانِ فارسی»؛ «زبانِ تُرکی» و «زَبانِ کُردی» را «زنده» کنید؛ به «کُس شعرهای رُستم و اسفندیار» پناه نَبَرید. به «کور اوغلی و نیگار خاتون» پناه نبرید.
      دنیای کنونی؛ دنیایِ «تولیدِ به حاشیه رانده شدگان» است. دنیای کنونی؛ دنیای تولیدِ تکنولوژی و تولیدِ A.I است.
      هیچکس حتّی به صورتِ «الله»ّ و «یهوه» و «عیسی» و «حسین» نمی ریند.

      «توش و توانِ درونی» را با «عیسی» و «حسین» اندازه نمیگیرند. بلکه با «تواناییِ آفرینندگی» محاسبه میکنند.

      زمانی که در آن «گفتگویِ پَرگاری» از کاربُردِ «زیبایی شناسی» در اندیشه های «نیچه» سخن میگویند؛ ... همه اش دروغ است.
      اگر «نیچه» زبانِ «استعاری» و گویشهایِ «Maxims» (گُزیده گویی و کوتاه گویی) را بکار می بُرد؛ قصدی برای «رنگ و لُعابِ زیبایی شناسانه دادَن به گفته هایش» را نداشت.
      «نیچه» به این خاطر چنین سُخن میگفت که «زبانِ نوینی» برای «کشفیّاتِ خود» را سراغ نداشت؛ تا به آن زبان؛ اندیشه ها و کشفیّاتِ خود را توضیح دهد. لذا به صورتی «ناچار و دَرمانده» باید از «زبانِ کُهنه و مُرده» با آویختن به «استعاره ها» پناه می بُرد.
      «زبان» یک سیستمِ (اَلگورینم) «آوایی» و «اَلگوریتمِ نوشتاری» (خطّ) برای توضیحِِ «اندیشه ها» است.
      زمانی که کَسی؛ پدیدهٔ نوینی را «کَشف» میکند؛ ... در «زبانِ موجودِ زمان» هیچگونه نام و کلامی برای توضیحِ «کشف» و یا «اختراعِ نوینِ خود» نمی یابَد.
      لذا ۲ را بیشتر؛ در پیشِ رو نیست:
      ۱- استفاده از زبانِ انتزاعی (استعاره).
      ۲- آفرینِشِ کلماتِ نوین برای توضیحِ «پدیدهٔ نوین».
      آنچه در رابطه با «زبانهای مُرده» گفتم؛ دقیقاً به خاطِرِ این مسئله بود.
      اگر میگویم که «زبانِ فارسی» و «زبانِ تُرکی» و «عَربی» و «کُردی» و ... زبانهای «مُرده» هستند؛ دقیقاً ریشه در این مطلب دارد و هیچگونه قصدِ «توهین» در آن نبوده و نیست.
      امیدوارم که توانسته باشم منظور خود را توضیح دَهَم.
      یا به «زبانِ مُردِگان» سُخن بگویید و یا «آفرینندگان» باشید و «زبانهای مُرده» را با «نَفَسِ مسیحایی خود» زنده کنید.

      گزینهٔ نهایی اینکه:

      «خاک بَر سَرِتان».

      حذف
  6. «انگَلِ فرزانه» در شرایطِ کنونی به «پوتین»؛ «کون داد».

    https://goo.gl/JQmDB9

    شیعیان؛ «امآم حسن» را خوب میشناسند و میدانندکه برای رسیدَن به آرزوهایِ «شِکم» و «زیرِ نافِ مبارَکَش» حتّی به گاییدنِ مادَرِ خود نیز «راضی» بود.
    امضای قرارداد با روسها در شرایطِ کنونی؛ معنایی دیگر دارد.

    آیا «مِریّخیها» به مغزتان ریده اند؟ و تِکرارِ قراردادِ «گُلِستان» را نمیبینمید؟

    آهای ... «کُس کِشِ بسیجی» و «کُس کِشِ سپاهی» ... آیا حقوقِ کثیفِ ماهانه اَت اینقدر ارزش دارد؟

    پاسخحذف
  7. اول این که چرا پاسخ من به سوالات حذف شد و بحث رو بستید.

    شما یک سوال در مورد تعریف زن و مرد مطرح کردید، و من هم پاسخ دادم به جای یک سؤال کلی و ناقص، باید ویژگی‌ها شناسایی و تعریف شوند. دلیل آن هم این بود که حتی یک نظر برای این سوال داده نشد. ولی تجزیه سوال و بررسی هر بخشی توسط کسانی که در آن بخش تخصص دارند، شاید چرخ رو به گردش در بیاورد. آیا با این شرایط می‌توان مرد یا زن را تعریف کرد؟

    ناسا هم به جای گشتن به دنبال یک تعریف کلی، همین کار رو کرده. یک کاوشگر فرستاده برای «شراره‌ها و تاج خورشیدی»؛ بخشی بسیار کوچک از دریای اطلاعات خورشید. شاید در پایان تحقیقات فراوان و از کنار هم قرار دادن اونها بشه به یک تعریف کلی از خورشید رسید... شاید هم نه. ولی این تحقیقات ارزش خودشون رو از دست نمی‌دهند. در مورد «ایران» هم همین طور هست. آیا این سوال دقیق‌تر نیست؟: «ایران را از لحاظ (قومی / اقتصادی / جغرافیایی / و...) تعریف کنید.» شاید با کنار هم قرار دادن این تعاریف، بشود تعریف کلی ارائه کرد. ولی حتی در این صورت به خاطر ثبات نداشتن تعاریف پایه، باید مدام تعریف به روز بشود.

    آیا هنوز هم روی تعریف خودتان از واژه «مجرد» هستید؟ به هر صورت وقتی استفاده‌های کاربردی‌تری از یک کلمه می‌شود، من خودم رو محدود به تعریفی که چند فیلسوف از اون دارند نمی‌کنم.
    میان «سیاه‌چاله»ی توی زندان با «سیاه‌چاله‌ی» توی مرکز کهکشان، تفاوت از کره‌ی ماه هست تا خورشید (شایدم خیلی بیشتر)

    ویکیپدیا ممکن هست در مورد خیلی چیزها منبع قابل استفاده نباشه، ولی احتمالا در این مورد قابلیت ارجاع داره. «آخرین بررسی ژنتیکی در سال ۲۰۱۴ نشان داده که تبار سگ‌ها ۲۷ تا ۴۰ هزار سال پیش از گرگ خاکستری جدا شده‌است» و «مدارک باستان‌شناسی که نشان می‌دهد اهلی شدن سگ‌ها در جوامع شکارچی-گردآورنده انجام شده مطابقت دارد» چرا شما اسم این رو بازی با کلمات می‌گذارید؟
    آریو

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریو گرامی
      بحث را به این خاطر بستم که از تمرکز بر روی «اصلِ موضوع» خارج و به دَرّه و تپّه کشانیده شد.
      اگر متوجّه شده باشید(که حتماً متوجّه شده اید)؛ پس از بستنِ بحث؛ همه اَش به شما «نیش» زده ام.
      مسئلهٔ «زبانشناسی» را نیز به دلیلِ علاقه ای که به شما دارم؛ باز کّردّم. و گرنه «داریوشِ آشوری» (Hard Disk) کیست؟ که بخواهم او را نقد کُنَم؟
      زمانی که پیشتَرها به ترجمهٔ کتابِ «چنین گفت زرتُشت» توسّط این «آخوند» اشاره کردم؛ گفتم که: «اینکار هرچه که باشد؛ ترجمه نیست».
      به این آخوند گفتم: نخست «ترجمه» کُن .... سپس یک «کتابِ تشریحی» بنویس. وَ کارَم با این آخوند تمام شد.
      اگر میبینید که این آخوند و آن «الاغِ آویخته از دُم» را پیش کشیدم؛ چند دلیل داشت:
      ۱- شما (آریو) را نیش بزنم.
      زیرا بیداریِ یک نفر؛ بسیار بهتر از تلاشهای توان فرسا و بی نتیجه؛ برای «بیدار کَردَنِ گلّه» است.
      ۲- تلاش کردم تا فرقِ میانِ Hard Disk (حافظه داران) را با «اندیشمندان» نشان دَهَم.

      ۳- خواستم بگویم که برای تعریفِ پدیده های نوین؛ به «واژه های نوین» نیاز داریم و نباید با «واژگان و مفاهیمِ دایناسوری» به ملاقاتِ آینده و توضیحِ آینده رفت. اگر نیچه به چنین «زبانی» و «واژگانی» مسلّح بود؛ Maxims نمی سرود.

      از طَرَفِ دیگر؛ «خوکچهٔ گرامی» نیز بر روی «عاطفه» Zoom کَرد. گویی که «مَردان» عاطفه ندارند و عاطفه چیزی شبیهِ «مَمه هایِ نَرمِ گلشیفته» است.
      آیا «خشم» و «کین» و «نفرت» عاطفه نیستند؟ اگر نیستند؛ آنها را نیز تعریف کنید و نگذارید که در گوشه ای بمانند و «گَرد و خاک» بخورند.
      از شما میخواهم که دیگر پاسخ ندهید تا این بحث به وادی و سَرابِ «ممه های گُلشیفته» کشانیده نشود.
      فقط خواستم «تلنگر» بزنم و نّه اینکه دروازه ای دیگر برای بررسیِ شگفتیهای دنیا باز کُنم. هرچند که این تلنگُر کارِ خودش را کَرد و آن دروازه ها باز شدند. امّا جایِ بحثِ در موردِ آنها این وبلاگِ فَکَستنی نیست.

      حذف
  8. امپراتوریِ مشعشعِ صفوی مسلکها؛ دیگر «ناوگانِ هوایی» نخواهد داشت و به سوی «الاغهای پرنده = عَفیر = نخستین مسلمان) مهاجرت خواهند کرد.

    https://goo.gl/mKM2ks

    پاسخحذف
  9. https://www.veteranstoday.com/2018/05/25/us-house-passed-amendment-blocking-war-on-iran-story-buried/

    You just can’t make this stuff up. Congress stepped up to the plate with a surprise unanimous vote attaching an amendment to a Defense authorization bill stating that “no law exists which gives the president power to launch a military strike against the Islamic Republic.”

    May 2018

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. Mr. Chokh Bakhtyar

      خوش به حالِت که فکر میکنی جنگ را با «رأی» آغاز و با «رأی» پایان میدهند.

      حذف
  10. من همیشه فکر میکردم که «الاغها» چیزی نمیفهمند ...
    فقط پالانشان را بپوشان و هرچی دوست داشتی؛ بارِشان کُن.
    بعدها دیدم که الاغها زمانِ پایانِ «کارِ روزانه» را تشخیص میدهند و وقتی که کار تمام شد؛ چهار نعل به سوی «طویله» میدوند تا استراحت کنند.
    امّ اکنون یک «اُلاغِ جَهِش یافته» میگوید که بیشتر از اینها میفهمد.

    https://goo.gl/dBq8m4

    پاسخحذف
  11. کژدم جان بندر بوشهر کاملا خالی شده وتمام ترخیص ماران کالا بیکار باتوجه به اینکه دوستان من ترخیص کار هستن .تمام وارد کننده خوراک به کشور بودن که تجربه شان بر این بود مواد مصرفی دوماه قبل ترخیص از بندر بوده تمام بندر الان خالی از مواد مصرفی این وضعیت واسه دوماه اینده تو سفر های مردم خودشو نشون میده .اونوقت موج سوم شروع به حرکت در میاد دقیقا شبیه سونامی که تازه از وسط اقیانوس شورع شده والان به سمت ساحل میاد دوناه اینده خیلی اتفاقاتو میبینیم که بنظر بنده استارت موج سوم هستش

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آریا گرامی
      به همه «سیمکشی» و «لوله کشی» و «آشپزی» و «لامپ سازی» بیاموزید تا شاید کار پیدا کرده و بیکار نمانند.

      حذف
  12. کژدم عزیز
    در تایید نوشتارهای والای شما دگرگونی های عمیقی در افکار مردم می بینم در اطرافیانم که قبلا کاملا مومن بودند الان تردید و دودلی عمیقی در باورهاشان ایجاد شده و بسیاری از انها دیگه اعتقادی به دین ندارند در گفتگو با مردم بسیاری به این تغییر درونی اعتراف می کنند که دیگر برای ارزشهای دینی اعتقادی ندارند و حتی گاهی به ان اعتقادات توهین می کنند یعنی تحول بزرگی در اذهان مردم رخ داده این نشانه ها بنظر من بدلیل خسته شدن و دلزدگی از دروغ و ریا و...

    پاسخحذف