۱۴۰۴ فروردین ۲۷, چهارشنبه

«ترامپ نامه»

 در یک ماهِ گذشته؛ به خاطر وعده هایِ انتخاباتی ترامپ؛ بسیاری از «اپوزیسیونچی ها»؛ به این شخص به چشمِ «امامِ زمان با اسبِ سفید» می نگریستند. امّا از حدودِ یک هفتهٔ پیش؛ همان  ماجرایِ «بالا و پایین رفتنِ فشارِ خون» به شدّت افزایش یافته است. شاید «کژدم» تنها کسی است که فشارِ خونش در یک سطح باقی مانده باشد. با اینک دیدگاهِ خود را به صورتِ جسته و گریخته بیان کرده ام؛ اما لازم دیدم که نوشتاری را به آن اختصاص دهم تا شاید حدّ اقل از بیماریهایِ فکری وخیم و رویا پردازیهایی که «قلب» را به طپش می اندازند و حتّی میتواند به «سکتهٔ قلبی» نیز بینجامد؛ جلو گیری کنم.

شاید آنهایی که با این وبلاگ آشنا هستند؛ به یاد بیاورند که من(کژدم)؛ ترامپ را به «پیاز» تشبیه کردم که «لایه به لایه» باز می شود. در آغاز چنین فکر میکردم که این موجود؛ دیدی روشن در رابطه با «طرّاحی استراتژیک» دارد که البتّه «رازداری» همیشه باید بخشی از استراتژی طرّاحی شده باشد. امّا به مرورِ زمان به این نتیجه رسیدم که اگر گفته می شود که این موجود «غیرقابل پیش بینی»؛ نه به خاطرِ این است که این موجود بسیار باهوش است و به صورتِ آگاهانه حرکتِ بعدی خود را پنهان می سازد (تصوّر عمومی در میانِ اِلیتها نیز همین بود). امّا در نتیجهٔ مطالعهٔ رفتارهایش به این نتیجه رسیدم که این موجود؛ فقط دارایِ «یک مُشت ایده» است و زمانی که به مرحلهٔ عملی و مِیدانی میرسد؛ مانندِ «خَر» در گل می ماند. از سوی دیگر طرفدارِ «تئوریهایِ توطئه» است و ذهنی «مالیخولیایی و سیّال» (Paranoia) دارد و هیچ نظریّه ای در ذهنش «ماندگار» نمی ماند و مانندِ «مَلخ» به اینسو و آنسو می پَرَد و به همین خاطر نیز هست رفتار و سخنانش در «عرصهٔ مِیدانی»؛ «غیرِ قابل پیشبینی» به نظر می رسند. زمانی که در انتخاباتِ ۲۰۲۰ شکست خورد و مسئلهٔ «تقلّب» را پیش کشید؛ گفتم که: «چه با تقلّب و یا بدونِ تقلّب؛ بازی را باخته ای. کسی که نتواند یک انتخابات را مدیریّت کند و دشمنانش خیابانها وساختمانها را به آتش بکشند و در برابرِ آنها درمانده شود؛ در برابرِ این همه مسائل پیچیده در عرصهٔ بین المللی چگونه رفتار خواهد کرد؟» به همین خاطر نیز؛ «ترامپ» به شدّت از چشمم افتاد و پس از پیروزی در انتخاباتِ ۲۰۲۴ دیدم که این موجود واقعاً ناتوان است. پیروزی در انتخاباتِ ۲۰۲۴ نیز نه به خاطرِ «توانایی های او» بلکه بیشتر به خاطرِ «کثافتکاریها و ناتوانی های؛ جو بایدن و کامالا هریس» بود که آواری از دروغ پردازی را بر سرِ مردم ریختند و انتخابات را به «کارناوال و سیرک» تبدیل کرذند و شکست خوردند. در مجموع «شکست جوبایدن» و پیروزی «ترامپ» ریشه در «قحط الرّجال» و «ناچاریِ مردم» داشت.

تعدادی از افرادِ کابینهٔ او را «پسَرانش» توصیه کرده اند. در حالی که خودش؛ ۴ سال وقت داشت تا تواناترینها را انتخاب کند و نَه «مدّعیانِ وفاداری» را. اختلافش با آقای «ناتانیاهو» نیز ریشه در این مالیخولیایِ فکری ترامپ در رابطه «وفاداری» ریشه دارد. این مسئله در رابطه با انتخابِ «افرادِ توانا» از آفتاب روشن تر است که نمیتوان از «افرادِ توانا»؛ انتظارِ «وفاداریِ کامل» داشت و گرنه باید به دنبالِ «چاپلوسان و هیچکارگان» بگردی.

ترامپ به دنبالِ رابطهٔ «مجتهد و مقلّدی» نه تنها در میانِ «ترامپ اللّهی» بلکه در میانِ اعضایِ کابینهٔ خود و حتّی متّحدینِ اروپایی آمریکا نیز هست. او میخواهد «مجتهد» بدونِ «فتوای جدید» باشد.

«پیروانی می جویی؟ پس هیچکارگان را بجوی»

گُهربار: « فردریک ویلهلم نیچه»

اینکه گفته می شود؛ رئیس جمهور باید در ۱۰۰ روزِ نخست؛ شالوده هایِ سیاستهایِ خود را بسازد؛ به این خاطر است که پس از ماهِ «جولای»؛ آمریکا به سویِ انتخاباتِ میان دوره ای سوق پیدا می کند و اگر رئیس جمهور نتواند کاری «به شدّت مثبت» انجام دهد؛ شاید «کُنگره» و یا «سنا» را ببازد. و در ۲ سالِ پایانی مردم آمریکا و احزاب واردِ «دورهٔ بحرانِ انتخاباتی» می شوند.

- ترامپ به خاطرِ نداشتنِ افکارِ منسجم؛ به شدّت تحتِ تأثیرِ «تاکر کارلسون» است. 
- در رابطه با تعرفه ها نیز دیدید که عقب نشینی هایی در مورد کشورهایِ اروپایی داشت.
- مثلِ «خر» در «گِلِ کابینه» گیر کرده است. زیرا اعضایِ کابینه اَش «سفارشی» هستند.
- در رابطه با مسئلهٔ رژیمِ شیعی نیز معلوم نیست که «فُلانِ چه کسی» در «بَهمانِ چه کسی» است. (دورهٔ شکوهمندِ ۱۰۰ روزِ نخست).
بقیّهٔ مسائل را در بخشِ نظراتِ نوشتارِ پیشین گفته ام و نیازی به تکرار نمی بینم.

کژدم





۱۴۰۴ فروردین ۲۰, چهارشنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (مرحلهٔ پیشا نبرد)

 در مرحلهٔ «پیشا نبرد»؛ باید بسیاری از مسائل مهمّ را برایِ خود حلّ کرده باشید و گرنه در میانهٔ نبرد گرفتارِ مشکل خواهید شد و چه بسا شکست بخورید.

۱- برایِ چه میخواهید رژیم را سرنگون کنید؟ آیا فقط سرنگونیِ رژیم مهمّ است و یا ساختنِ «ساختاری نوین» که لازمه اَش سرنگونی رژیمِ کنونی است؟
من به طورِ شخصی فکر نمیکنم که «سلطنت طلبان» شجاعتِ به میدان آمدن را داشته باشند. زیرا در «حپروت» زندگی میکنند و  ذهنشان آگنده از «مالیخولیا» است. رهبرشان (شازده شومبول) نیز چنان «گَل و گشاد» سخن میگوید که نمیتواند پشتیبانیِ حتّی یک قدرتِ مؤثر خارجی را جلب کند و همه میدانند که بسیار ناتوان است و بیش از اینکه یک «رهبرِ سیاسی» باشد؛ مانندِ یک «فعّال مدنی» در کشورهایِ اروپایی و یا آمریکا سخن میگوید و رفتار میکند. لذا جماعتی که رهبرشان چنین موجودی باشد؛ میتوانید روحیهٔ هوادارانش را بسنجید. امّا همین موجودات؛ در آیندهٔ پس از سرنگونی رژیم میتوانند به «چماقدار» و «چی-ی یی یَن»های (خام خوارهایِ دورانِ صفوی ها = زنده خوارها= آدم خوارها) تبدیل شوند (اردبیلیها آنها را «چیگ یی یَن» تلفّظ میکنند). امّا هیچ اهمیّتی ندارد که برایِ کدامین «آیندهٔ آرزویی» برایِ ایران تلاش میکنید؟ زیرا راههای مبارزاتی نوعی از «برخوردِ نظامی» هستند و از قوانینِ تقریباً یکسانی پیروی می کنند.
در اینجا نمیخواهم انواعِ دیگر مبارزه؛ مانندِ جنبشهایِ مدنی را کمرنگ نشان دهم؛ بلکه میخواهم بگویم که مبارزه برایِ «سرنگونی»  یک «نبردِ ترکیبی» است.

۲- سازماندهی. زمانی که از سازماندهی سخن به میان می آید؛ نخستین تصوّر این است که یک گروهِ رهبریِ واحد(چیزی مانندِ «ستادِ کُلّ مبارزاتی»)؛ هوادارانش را آموزش میدهد و پس از شناسایی هایِ لازم و تسلیحِ هواداران؛ آنها را دسته بندی کرده و بنا بر استراتژی مبارزاتی؛ مأموریتّایِ خاصّی به آنها میدهد و هر گروهی وظایفِ محوّلهٔ خود را انجام میدهد. امّا همهٔ این گروهها و رسته ها؛ به «رهبری» متّصل هستند و بر اساسِ پروتوکُل «زنجیرهٔ فرماندهی» اداره می شوند. این نوع از سازماندهی به «سازماندهی هِرَمی» مشهور است.
امّا نوعی دیگر از سازماندهی نیز وجود دارد که به «سازماندهیِ اُفقی» معروف است. در این نوع از سازماندهی؛ رهبری وجود دارد؛ امّا گروههاي عملیّاتی «خود ساخته و خودمختار» هستند و فقط به «رهنمود» گوش داده و به طورِ مستقل در جهتِ رهنمود حرکت میکنند. این نوع از سازماندهی را «داعش» و «القاعده» در اروپا به نمایش گذاشتند. هیچ سلّولی با سلّول دیگر رابطه ندارد و در صورتِ دستگیری نمیتواند سلّولِ دیگر را «لُو» بدهد.
ما از چنین «رهبری هایی» برخوردار نیستیم و این دو نوع از سازماندهی؛ حتّی برایِ بررَسی در حوضهٔ نظری نیز برای ما بی ارزش است. لذا من (کژدم) نوعی دیگر از «سازماندهی اُفُقی» را پیشنها میکنم که دارایِ رهبریِ «سیاسي» و «ستادِ فرماندهی» نیست و نیروهای مردمی که توانایی فکری و عَملی دارند به صورتِ «گروههایِ کوچکِ خودجوش» ظهور میکنند و بر اساسِ شناختی که از طبیعتِ «مبارزاتِ مردمی» (به عنوانِ مثال؛ تظاهراتهایِ گلّه ای؛ زخمی شدگان؛ اسیران و .....) داریم بنا شده و این مبارزات را هدایت میکنند. بدونِ اینکه از کسی دستوری گرفته باشد.
آنچه که در بخش نخست (مرحلهٔ مقدّماتی - شناسایی) بر شمردم؛ خواستگاهِ اصلیِ مأموریتهایی است که از طرفِ نیروهای مردمیِ «تشکّل یافته به صورتِ خود جوش» تعریف شده و اجرأ می شوند. این گروهها هَم «رهبرانِ مِیدانی» هستند و هَم «سربازان».

۳- کسی که میخواهد به میدان بیاید؛ باید از خود بپرسد که : آیا  شجاعتِ کُشتنِ نیروهایِ دشمن را دارد؟ آیا شجاعتِ بوجود آوردنِ زخمهایِ عمیق بر رویِ بدنِ نیروهایِ رژیم را دارد؟
«شجاعت برایِ کُشته شدن» کافی نیست. زیرا دشمنِ شما بسیار خرسند میشود که همهٔ شما را بکُشد. لذا «شجاعت برای کُشته شدن» به تنهایی کافی  نیست و هیچ گونه ای از پیروزی را به ارمغان نمی آورد. امّا «شجاعت برایِ کُشته شدن» به همراهِ «شجاعت برایِ کُشتن»؛ میتواند پیروزی به ارمغان بیاورد. به شرطی که بدانیم از چه روشهایی استفاده کنیم. اگر «خشونت پرهیز» هستید؛ بروید و «دعایِ فَرج» بخوانید تا «مسیح و مهدی» بیایند و نجاتتان دهند.

۴- فهمیدنِ این مسئلهٔ مهمّ که چه چیزی «ثروت و دارایی ملّی» است و چه چیزی «سلاحِ دشمن» برایِ سرکوب است. اگر هر آنچه که موجود است را «ثروتِ ملّی» بنامیم؛ حتّی سلاحها و موتورسیکلتها و اتوموبیلهایِ نیروهای سرکوب نیز اموالِ ملّی هستند.

۵- فریبِ شعارِ «ما مثلِ آنها وحشی نیستیم» را نخورید. زیرا این شعار را رژیم و کسانی که برایِ حفظ این رژیم تلاش میکنند؛ اختراع کرده اند تا نوعی «مُشکلِ فکری و اخلاقی» را در ذِهنِ مبارزان بکارند و به این وسیله مبارزان را از درون خلع سلاح کنند.
برخی نیز شعار می دهند که اگر برایِ سرنگونی رژیم از خشونت استفاده شود؛ حکومتِ بعدی نیز یک حاکمیّتِ «خشونت گرا» خواهد شد. گویی که سربازی که به جبههٔ جنگ می رود؛ تبدیل به «قاتل حرفه ای» می شود و زمانی که جنگ تمام میشود؛ همهٔ سربازان و افسران و درجه داران را به عنوانِ «قاتلینِ حرفه ای» پاکسازی کرد. زیرا به «خشونت طلب» و «قاتل» تبدیل شده اند. در حالی که چنین نیست و اگر نمونه هایی را نیز بیاورند؛ تفسیرِ این نمونه ها بسیار احمقانه هستند. زیرا تعدادِ «جنایتکاران» در میانِ کسانی که در جنگ شرکت نداشته اند؛ به مراتب بسیار بیشتر است و چه بسا همین جنایتکارانی که دورانِ جنگ را گذرانده اند؛ اگر در جنگ نیز شرکت نمی کردند؛ جنایتکارانی مانندِ سایر جنایتکاران بودند.

کژدم

۱۴۰۴ فروردین ۱۶, شنبه

استراتژی جدید رژیم کثیف شیعی

 آقای «مراد ویسی» در پشت پردهٔ سخنانِ بسیار تکراری و «روزانهٔ خود» (آدامس هزار بار جویده شده)؛ در حالِ دمیدنِ «آهسته و پیوسته» بر این ایده است که «اوباشانِ شیعه مسلک» که تا دیروز به عنوانِ «دستمال مستراح» و زیرِ نامِ «اصلاح طلب» برای «اوباش فرزانه» خدمت کرده و پس از «مستعمل شدن» به سطل دستمال مستراحهای «مستعمل» ریخته شده بودند را از این «سطل» در آورده و به عنوانِ کسانی که در برابر «پوشک پوش فرزانه» قد علم کرده اند را به عنوانِ افرادِ «سکولار» به حکومتِ بعدی ایران تزریق کند. همهٔ این تلاشها در زیرِ پوستِ «تحلیلهای مربوط به ماجرای حماس و آمدن ترامپ» و گزارشهایِ روزانه از حملهٔ آمریکا و اسرائیل به رژیمِ کثیفِ شیعی؛ به شنوندگان و بینندگان تزریق میشود. خروجی واقعیِ براه انداختنِ این گفتمان به شدّت با آنچه که «شازده شومبول» در نظر دارد نه تنها «هماهنگ»؛ بلکه تار و پودِ تمامی آن چیزی است که «شازده شومبول» برای ایران بافته است.
سخنانِ شازده شومبول:
۱- تعداد کسانی که به جنایت دست زده اند انگشت شمار است.
۲- اگر قرار بر اسلام زدایی باشد؛ ترجیح میدهم که رژیمِ خامنه ای همچنان بماند.
۳- من(شازده) وارد یک گفتگو و مذاکره با فرماندهان سپاه شده ام تا به صورتِ مسالمت آمیز وارد رژیمِ بعدی شوند.
«شازده شومبول» فرموده اند که به همهٔ این افراد «امان نامه» داده خواهد شد و آنهایی را که به صورتِ علنی به سرکوبِ مردم پرداخته اند را نیز که نمیتوان «پاک شویی» کرد؛ طبق قوانینِ «حقوق بشر»؛ آرام آرام میتوان پرونده هایِ جنایاتشان را «ماستمالی» نمود.
۴- بسیجیهایِ رژیمِ شیعی نیز میتوانند به بسیجیهایِ «شازده شومبول» تبدیل شده و با شعارِ «جاوید شاه» به عنوانِ چماقدار به صفِ هوادارانِ خود افزوده و سایرِ نظرات را سرکوب نماید. نقش شخصِ شخیصِ «شازده شومبول» نیز براه انداختنِ دار و دسته هایِ سلطنت طلب برای سرکوبِ هر صدایی که بتواند این موجود مفلوک را «زیرِ سایه» بِبرد و نشان دهد که تا چه اندازه ناتوان است و از نظرِ قدّ و قواره؛ حتّی «کوتوله تر» از «کوتوله هایِ شبه سیاسی» است؛ گسیلِ میدان نموده و از آنها به عنوانِ «نیروهایِ نافرمان» (بخوانید همان نیروهایِ خودسَر) و در واقع نیروهایِ «آتش به اختیار» و سازمان یافته نام برده میشود.
۵- پیام به «انگلهایِ صفوی» که به او بپیوندند و «حوزه و فیضیه» و «موجودیّتِ انگلیِ خود» را تحتِ نامِ عامه پسندِ «سکولاریسم» حفظ کنند.
آقای «مراد ویسی» نقشِ «آتش بیارِ معرکه» را به عنوانِ «خبر نگار» برای این «استرتژی» بازی می کُند (سیاستِ انگلِ بنیانگذار = همَه با هم) میخواهد همهٔ اوباشانِ اصلاح طلب و سرکوبگرانِ رژیم و هوادارانِ «شازده شومبول» را در یک «دیگ» ریخته و برایِ آیندهٔ ایران همان «آشِ کُهنه» را بپزد که «محمّد رضا پهلوی پُخت» که در نتیجه به «خیانتِ ملّی ۵۷» انجامید. «امید نادان» نیز به خاطر داشتنِ «زبانِ بی استخوان» از چندین سال خیانتِ خود و خدمت به رژیمِ کثیفِ شیعی با براه انداختنِ بوق و کرنایِ «خامنه ای = کوروش بزرگ» و «بسیجی و پاسدار = سپاه جاویدانِ هخامنشی» به آرامی شروع به «پوست اندازی» کرده و به دار و دستهٔ «شازده شومبول پرستان» پیوسته است (سیاستِ همیشگی پان ایرانیستها = از هر طرف که باد میاد بادِش بده).
هر چند که این دار و دسته ها فکر میکنند که مردم ایران میگویند که «حتّی اگر کفتارها بر سرِ حکومت بیایند از این رژیم بهتر است»؟؟؟!!!؛ امّا واقعیّتِ مِیدانی چنین نیست. این دار و دسته ها «آزادی» و «دموکراسی» را در «آزادی پوشش» و «پارتی کراسی» خلاصه نموده و همان «احزاب» نیز بوسیلهٔ «چماقدارانِ شازده شومبول + بسیجیها و پاسدارانِ سفید شویی شدهٔ رژیمِ کنونی»؛ سرکوب خواهند شد. من(کژدم) این امر را که عدّه ای به خاطرِ عدم وجودِ «اپوزیسیونِ واقعی و قدرتمند»؛ به ناچار از «شازده شومبول» حمایت میکنند؛ انکار نمی کنم. امّا این عدّه در برابرِ دیگرانی که «بسیارانند»؛ بسیار «اندک» هستند و راه به جایی نخواهند بُرد. همانگونه که «سازمان مجاهدین خلق» و «کمونیستها» نیز راه به جایی نخواهند بُرد. زیرا «آزمودنِ خطا»؛ دادنِ یک شانس دیگر برایِ ترمیمِ خطاها نیست؛ بلکه «حماقتِ محض» است. دادنِ حقّ حیات به مراکزِ «تولیدِ انگل»(آخوند) زیر چترِ «سکولاریسم»؛ ادامهٔ اشائهٔ خرافاتِ «گور پرستی» و اهدافِ سیاسیِ«انگلهایِ گورپرست» ( فَدَک فقط یک باغ نبود؛ بلکه همه جا فَدَک است) را دوباره احیاء خواهد کرد.
آیا در «آذربایجان» و یا «کُردستان» و «بلوچستان» و «ترکمن ها» و «مردم جنوبِ ایران» و بخشِ بزرگی از «تُرکهای ساکن تهران و سایر نقاط ایران»؛ شعارهایِ طرفداری از «شازده شومبول» را شنیده اید؟ من(کژدم) نشنیده ام.
«شازده شومبول» با اینها چکار خواهد کرد؛ این جوامع با اختراعِ نامهایی مانندِ «تُرک نما»؛ «کُرد نما»؛ «بلوچ نما»؛ «عرب نما» و ....... بشمار..... که مشابه همان نامِ «گروهک ها» است؛همه را به صلّابه خواهند کشید و در نهایت «آخرین سنگر» برای «پوست اندازیِ اوباشانِ رژیمِ کثیفِ شیعی کنونی» خواهند بود.
اینکه آقای «مراد ویسی» میگوید که سرانِ رژیم آرام آرام به مخالفتِ علنی با اهدافِ «انگل فرزانه» روی آورده اند؛ را باید اینگونه اصلاح نمود:
این اوباشان؛ میدانند که باد از سمتِ «سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی» می وَزَد و اگر اینگونه پیش برود؛ حسابشان با «کرام الکاتبین» است. لذا استراتژی جدید آنها این است که در میانهٔ این توفان؛ پناهگاهی برای خود بسازند و این «پناهگاه» با تبلیغِ برای «شازده شومبول» ساخته خواهد شد.
زمانی که در همان آغازِ «جنبش مهسا»؛ آن جنبش را یک «جنبش ملّی» نامیدم. بر این اساس بود که «جنبش زن زندگی آزادی» یک جنبشِ «فرا گروهی- فرا قومی- فرا سیاسی» بود که بر علیه آنچه که زندگیِ همهٔ مردم ایران را به تباهی می کشید؛ براه افتاد.
امّا «جنبش ملّی برایِ تغییرِ زیرساختهایِ سیاسی و اقتصادی»؛ باید «برنامهٔ کاری» ارائه دهد و گرنه هیچ فراخوانی بدونِ ارائهٔ برنامه های کلان؛ نمیتواند یک «جنبش ملّی» بیافریند.
سنگر گرفتن پُشتِ کلماتِ بی جانی مانندِ «دموکراسی» و «آزادی»  که تعریفِی از آنها داده نمی شود و هیچ ساختاری پیشنهاد نمی شود و «شازده شومبول» میگوید که : «هر نفر فقط یک رأی».... نمیتواند مردم را بفریبد.
نمیتوان بارِ دیگر «پادشاهی یا جمهوری» (کُپی برداری از جمهوری اسلامی آری یا نه) و سپس «بنی صدر صد در صد» براه انداخت.

کژدم


۱۴۰۴ فروردین ۱۳, چهارشنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (مرحلهٔ مقدّماتی= شناسایی)

 «هر آنکه با طرح و برنامه وارد نبرد شود؛ امکانِ پیروز شدن را دارد؛ امّا آنکه در میانهٔ نبرد به دنبال پیروزی بگردد حتماً شکست خواهد خورد»  

گُهربار «سان زو»

آیا میخواهید واقعاً انقلاب کنید؟ یا باز هم همچنان عاشق «وِلگردی در خیابانها» هستید؟ این نخستین پرسشی است که باید از خود بپرسید و به آن پاسخی راستگویانه بدهید.

آنکه برایِ نبرد می رود؛ پیش از هر چیز باید  از نیروها و امکاناتِ خود «ارزیابی مِیدانی» داشته باشد و به حوادثی که در میانهٔ نبرد اتّفاق خواهند افتاد؛ اشرافِ کامل داشته باشد. تا بتواند برایِ رویارویی با آنها «آمادگی مِیدانی» داشته باشد. به شکل ساده تر؛ باید خود را در حدّ امکان با سلاحهای سرد و گرم مجهّز کند؛ باید برای درمان و امنیّتِ زخمیها آمادگیهایِ لازم را بوجود آوَرَد. باید از موقعیّتهای مکانی نیروهایِ دُشمن و روحیه و امکاناتِ تسلیحاتی آنها آگاهی داشته باشد. باید میدانِ نبرد را مانندِ «کَف دستِ خود» بشناسد. در صورتِ امکان باید نیروهایی «هَم سو با خود» را در میانِ نیروهایِ دشمن داشته باشد و .....
اینگونه است که میتوان پازلِ نبرد را ترسیم و برایِ آن برنامه ریزی کرد. وگرنه نیروهایِ سرگردانی که فقط به حرکاتِ دشمن به صورتِ لحظه ای پاسخ میدهند؛ در مجموعهٔ نبردها حتماً تلفاتِ سنگینی خواهند داد و شکست خواهند خورد.

ارزیابی نیروهای دشمن:

۱- پاسگاههای نیرویِ انتظامی

- برآورد تعدادِ نیروهایِ دشمن در این پاسگاهها.
- تسلیحاتِ موجود.
- سیستمهایِ دفاعی پاسگاه.
- مسیرهای ورود و خروج؛ اعم از پُشت بام؛ کوچه و خیابان و راههایِ دستیابی به این مسیرها.

۲- شناسایی مراکز حکومتی:

- شهرداری ها.
- استانداری ها.
- مراکز کنترل ترافیک.
- مراکز ارتباطات جمعی مربوط به «تلفن و تلفن همراه» و «فیلترینگ».
- مراکز رادیو تلویزیون.
«شناسایی همهٔ مسیرهای ورودی و خروجی به این مراکز و سیستمهای دفاعی آنها.»

۳- شناسایی بیمارستانها و مراکز درمانی

همهٔ مسیرهایِ ورودی و خروجی اعم از کوچه ها و خیابانها و پشت بام و راههایِ ورودی زیر زمینی این مراکز باید شناسایی شوند.

۴- شناسایی نیروهایِ ضد شورش

- برآورد تعداد و دسته بندی  و آرایش نظامی این نیروها.
- تسلیحات این نیروها.
- امکاناتِ موتوریزهٔ این نیروها.
- پوشش (لباسهایِ ویژه) و امکاناتِ تدافعی این نیروها.

۵- شناسایی بسیجیها و لباس شخصی ها

- گروه بندی و نوعِ مأموریتِ آنها. اعم از حملاتِ «گلّه ای»؛ تصویر برداری؛ شیوه های دستگیر کردن مبارزان و ....
- تسلیحاتِ سرد و گرم این اوباشان.
- امکاناتِ موتوریزهٔ این اوباشان.
- ابزارِ ارتباطی این اوباشان با سردسته هایشان.
- شناخت تاکتیکهایِ جنگِ روانی و  شیوه هایِ نفوذ این نیروها در میانِ مبارزان برای تغییر مسیرِ تظاهرات و به «کمین» انداختن مبارزان.

۶- شناسایی ساختمانهایِ بلند در مسیرهایِ تظاهرات ها:

- شناسایی کوچه ها و خیابانهایِ اطرافِ این ساختمانها.
- شناسایی راههایِ ورودی و خروجی و زیرزمینی.

اینگونه ساختمانها میتوانند مورد استفادهٔ «تک تیر اندازها» برای کشتار مردم؛ از طرفِ رژیمِ کثیفِ شیعی مورد استفاده قرار گیرند.
همچنین در صورتِ تسخیر شدن از طرفِ مبارزین میتوانند به عنوانِ سنگرهایی برای کشتارِ نیروهایِ دشمن و دفاع از مبارزان غیر مسلّح در برابرِ یورشهایِ مزدورانِ رژیم به کار روند.

۷- شناسایی پادگانهایِ ارتش و سپاهِ بی شرفهای شیعی.

- شناساییِ مِیدانی مسیرهایِ منتهی به این پادگانها.
- شناسایی پُستهای دیدبانی.
- تسلیحاتِ مستقر در این پادگانها.
- شناسایی پرسُنل پادگانها اعم از کادر و سرباز وظیفه و برقرار کردن ارتباط با مبارزینی که در حالِ گذراندنِ خدمت سربازی  هستند و یا کادرهایِ ناراضی ارتش برای شناساییهایِ بسیار دقیق.

۸- شناسایی مراکز قضایی و سازمانِ معروف به «اماکن».

- شناسایی راههای ورودی و خروجی عادی و پنهانی از قبیل تونلهای زیرزمینی و سیستمهایِ دفاعی این مراکز.
- شناسایی مراکز نگهداری اسناد و مدارک.
- شناسایی موجودات معروف به قاضی؛ دادستان؛ دادیار؛ و وکلایِ تسخیری.

۹ - شناسایی مِیدانی زندانها.  

- شناسایی راههای ورودی  و خروجی عادی و پنهانی از قبیل تونلها و کُریدورهای زیرزمینی.
- شناسایی مراکز تسلیحاتی زندانها.
-شناسایی مراکز نگهداری زندانیان سیاسی و عقیدتی و زندانیان جرایم جنایی و بزهکاری.
- شناسایی مراکز نگهداری اسناد.

۱۰- شناساییِ مِیدانی دانشگاهها و مدارس

 شناسایی این مراکز برای جلو گیری از تبدیل شدن آنها به عنوان «مراکز تجمّع نیرو» و «پناه گرفتنِ نیروهایِ رژیم» یک ضرورت است. زیرا همهٔ اوباشانِ مذهبی؛ چه مسلمان و چه شیعه؛ در لبنان و غزّه از این مراکز استفاده های نظامی طولانی مدّت کرده اند و این تاکتیک بخشی جدا نشدنی از موجودیّتِ کثیف آنها است.

۱۱- شناساییِ میدانی مراکز سکونت عوامل رژیم از آغازِ «خیانت ملّی ۵۷» تا کنون:

- شناسایی منازل مسکونی شخصی همهٔ عوامل رژیم. از قبیل «انگلها»؛ «سران و وزیران» و نمایندگان طویلهٔ اسلامی؛ استانداران؛ شهرداران و اعضای شورای شهر و .......
- شناسایی مِیدانی مراکز و مجتمع های سکونتی معروف به خانه های سازمانی.

نیروهایِ دشمن اعم از مزدورانِ رسمی پاسدار و ارتش و بسیجی و نیروهایِ انتظامی کمتر از ۳۰۰ هزار نفر هستند که در زمانِ مقتضی بسیاری از آنها پا به فرار خواهند گذاشت و یا کشته و مجروح و اسیر خواهند شد.
امّا این مزدوران فقط در یک استان و یا منطقه متمرکز نیستند؛ بلکه در سراسرِ ایران پَخش و پلا هستند.
لذا از عدد ۳۰۰ هزار نفر؛ هراسی به دل راه ندهید. زیرا در همانجایی که مشغولِ مبارزه هستید؛ با تعدادِ بسیار اندک از این نیروه روبرو خواهید شد.
خودشان با «بزرگنمایی بسیار کلان» میگویند که ۱۰٪ جامعه هستند؛ امّا نیروهایِ «پایِ کار»شان بسیار کمتر از ۲٪ از جامعهٔ ایران است.
امّا مردم ایران بسیارانند.
لذا اگر به درستی عمل کنید؛ پیروزی حتمی با مردم است.

در بخش سوّم به طرّاحی مبارزاتی خواهم پرداخت.
اگر در این بخش مسائلی را فراموش کرده باشم؛ از نظراتِ سازندهٔ خود دریغ نکنید.
سپاس

کژدم


۱۴۰۴ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

چگونه شورشهایِ کورِ مردمی را به انقلاب تبدیل کنیم؟ (پیشگفتار)

 با اینکه جنبش ملّی مهسا (زن زندگی آزادی) با جرقّهٔ قتل حکومتی بانو مهسا امینی برای انتقام از جنبش مدنیِ مبارزه با «حجابِ اجباری» توسّط رژیمِ کثیفِ شیعی آغاز شد؛ امّا به سرعت به جنبشی سیاسی تبدیل گردید. امّا این جنبش به خاطرِ عدمِ «رهبریِ مِیدانی» در حدّ «تظاهراتِ خیابانی بدونِ داشتنِ اهدافِ فیزیکی»؛ ماهها درجا زد و من آن را «ولگردی هایِ خیابانی» نامیدم. امّا کسانی که میخواستند این جنبش را مصادره کنند؛ نامی فریب دهنده بر آن گذاشته و آن را «تسخیرِ خیابانها» نامیدند و از مردم خواستند که «در خیابان بمانید» و دیدیم که نتیجه چه شد؟ دادنِ شعارهایِ تُندِ سیاسی؛ با اینکه گامِ بزرگی در عرصهٔ «فرهنگِ سیاسی» در سطحِ ملّی بود و من (کژدم) نخستین کسی بودم که گفتم: «این جنبش یک جنبشِ ملّی است»؛ امّا «درجا زدن»  و عدمِ ارتقاء جنبش به سطحی بالاتر و تکراری و بی اثر بودنِ جنبش در عرصهٔ «مِیدانی»؛ به سکوتِ ناگهانی انجامید. همان زمان نیز که خیلی ها منتظر بودند که فردایِ آن روز نیز این جنبش ادامه یابَد؛ من گفتم: «انقلاب مُرد؛ انقلابی دیگر باید» و سپس گفتم: «شاید با مردمانی دیگر؛ در زمانی دیگر و ایرانی ویرانتر».

اکنون آن زمان فرا رسیده است؛ مردم «دِگر گشته اند» و ایران بسیار ویرانتر شده است و حاکمیّتِ ننگینِ «انگلهایِ صفوی مسلک» مانندِ «بند باز» بر رویِ ریسمانی باریک حرکت میکند و با یک جنبشِ فراگیرِ ملّی سرنگون خواهد شد.

من(کژدم) مانندِ آقایِ «مراد ویسی» و «امید نادان» ؛ ستون نویس نیستم و هر روزه برنامه هایی که تکرارِ سخنانِ دیروز و پریروز و ماههای گذشته هستند را هر روزه تکرار نمیکنم و این «تکرار گویی» را به برنامهٔ روزانه تبدیل نمی کنم تا خود را «پیرِ دانا» معرّفی کنم تا پس از آن بگویم که: (حالا که دیدید حرفهایم در رابطه با «غزّه» و «لبنان» درست بود؛ پس به من ایمان بیاورید و «کُلّی گوییها» و آسمان ریسمان بافی هایِ مرا در رابطه با دموکراسی و حزب بازی و .... به عنوانِ «نوشدارو» بپذیرید.). من در سالِ ۱۴۰۲ فقط یک جمله گفتم که مجموعهٔ همهٔ این تفسیرهایِ تکراری و درازگوییها را در خود داشت؛ بدونِ اینکه هر روزه بیایم و بگویم که «دیدید که چه شد؟.... من همه را دیروز گفته بودم».

https://kajdoum1.blogspot.com/2023/12/blog-post.html

اکنون زمانِ «درازگویی» و ادّعاهایِ «پیامبر گونه بودن» و اینکه «من خیلی می فهمم .... ما پیش بینی کرده بودیم» گذشته است......

اکنون زمانِ ارائهٔ طرح و یا طرحهای مِیدانی برای سازماندهی مِیدانی برای «کار آمد ساختنِ جنبش ملّی» و به پیروز رسانیدنِ انقلاب فرا رسیده است. 

امّا پیش از آغاز؛ باید ۲ مسئلهٔ مهمّ را گوشزد کنم و پیشنهاد کنم که از هرگونه شعارهای مبتنی بر «قبیله» و «عشیره» و قوم گرایانه به شدّت پرهیز کنید و از فرهنگِ کثیفِ «پان ایرانیستی» و کثافتکاریهایِ فرهنگِ تفرقه اندازانهٔ «کمونیستها» که بر طبلِ «قوم گرایی» کوبیدند و نامِ «خلقهایِ تحتِ ستم» را آفریده و عَلم کردند؛ به شدّت بپرهیزید. پس از فروپاشیِ اتّحاد جماهیر شوروی دیدیم که «روسها» چه بلایی بر سرِ «جمهوریهایِ قومی» آورده بودند. و هنوز هم که هنوز است؛ این جمهوریها در «عقب ماندگیِِ جهانِ سوّمی» زندگی میکنند. «قوم گرایی» و «نژاد گرایی»؛ طبلهایِ توخالیِ بسیار بزرگی هستند که هر چه بر آنها بکوبی؛ صدایی بسیار بلندتر ایجاد میکنند و نتیجه ای به جز تفرقه و جنگهایِ بی پایان و خون و ویرانی  و ارثیه ای به جز «خونخواهی و انتقام و عقب ماندگی»؛ برایِ آیندگان به جای نمی گذارند. نامِ مکانِ جغرافیایی گربه نشانی که در آن زندگی میکنید؛ «کشور آریایی» نیست؛ حتّی «ایران» نیست؛ بلکه «سرزمینِ ایران» (مردم + زمین) است. باید این شعارِ دروغین را که «ما آریایی هستیم» را در زباله دان بریزید. این تخمِ لقّ را حزبِ  «سومکا» بر زبانها انداخت و سپس «پان ایرانیستهایِ خائن» بر طبلِ «آریایی بازی» کوبیدند و آنرا با «تشیّع صفوی» آمیختند تا به قولِ خودشان یک «ملّت با دینی واحد» را تولید کنند. بنیانگذارانِ «سومکا» موجوداتی سرسپردهٔ «آلمان نازی» بودند و «پان ایرانیستها» به رهبری دیّوسی به نامِ «محسن پزشکپور» نخستین خائنین به «محمّد رضا پهلوی» شدند و «حسین فردوست» نیز با همان عقایدِ «پان ایرانیستی» به خدمتِ «خمینی دیّوس» در آمد و نمونهٔ آخرش نیز در چند سالِ پیش چهرهٔ کوروش بزرگ را با «فوتوشاپ» بر چهرهٔ «خامنه ای قرمساق» تطبیق دادند. امّا اکنون پان ایرانیستها به دو فرقه تقسیم شده اند؛ دار و دستهٔ «امید نادان» و دار و دسته ای دیگر که همچنان اصرار دارند از «کیرِ خامنه ای» شیر بنوشند. دار و دسته هایِ دیگری نیز مانندِ «حزب دموکرات کردستان» و «کومه له» هستند که بر طبلِ قوم گرایی میکوبند و «پان تُرکها» نیز که احمقانه دیگران را «توله سگهایِ کوروش» می نامند. همهٔ این دار و دسته ها  با اینکه ظاهراً دشمنانِ قسم خوردهٔ یکدیگرند؛ امّا دست در دستِ یکدیگر «تیشه بر ریشهٔ زندگی مردم ایران» میزنند.

اگر بتوانید از این «دار و دسته ها» فریب نخورید؛ گامِ بزرگی برایِ «نجاتِ سرزمینِ ایران» و آیندهٔ خود و فرزندانتان بر داشته اید.

مسئلهٔ دوّم؛ مسئلهٔ اوباشانِ عراقی و لبنانی و سوری و حوثی و افغانی و آفریقایی تبار هستند که به وسیلهٔ رژیمِ کثیفِ شیعی به «سرزمینِ ایران» «واردات» شده اند تا بتوانند از آنها برایِ سرکوب مردم ایران استفاده کنند. این اوباشان در صورتِ شرکت در سرکوبِ مردمِ ایران؛ باید به شدّت و بسیار بی رحمانه سرکوب شوند. و باید به آنها به شدّت هشدار داده شود. باید به آنها گفت که «امروز» فقط «یک روز» است. امّا «فرداها بسیارند».

هشدار به همهٔ مردم ایران:

این روزها آبستنِ جُنبش سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی است. امّا هرگونه اشتباهی در رابطه با آن ۲ مسئلهٔ مهمّی که در بالا ذکر کردم؛ میتواند به جایِ «سرنگونیِ رژیمِ کثیفِ شیعی» به «فروپاشی سرزمین ایران» و جنگهایِ احمقانه و بی حاصل درونی منجر شود.


کژدم