در یک ماهِ گذشته؛ به خاطر وعده هایِ انتخاباتی ترامپ؛ بسیاری از «اپوزیسیونچی ها»؛ به این شخص به چشمِ «امامِ زمان با اسبِ سفید» می نگریستند. امّا از حدودِ یک هفتهٔ پیش؛ همان ماجرایِ «بالا و پایین رفتنِ فشارِ خون» به شدّت افزایش یافته است. شاید «کژدم» تنها کسی است که فشارِ خونش در یک سطح باقی مانده باشد. با اینک دیدگاهِ خود را به صورتِ جسته و گریخته بیان کرده ام؛ اما لازم دیدم که نوشتاری را به آن اختصاص دهم تا شاید حدّ اقل از بیماریهایِ فکری وخیم و رویا پردازیهایی که «قلب» را به طپش می اندازند و حتّی میتواند به «سکتهٔ قلبی» نیز بینجامد؛ جلو گیری کنم.
شاید آنهایی که با این وبلاگ آشنا هستند؛ به یاد بیاورند که من(کژدم)؛ ترامپ را به «پیاز» تشبیه کردم که «لایه به لایه» باز می شود. در آغاز چنین فکر میکردم که این موجود؛ دیدی روشن در رابطه با «طرّاحی استراتژیک» دارد که البتّه «رازداری» همیشه باید بخشی از استراتژی طرّاحی شده باشد. امّا به مرورِ زمان به این نتیجه رسیدم که اگر گفته می شود که این موجود «غیرقابل پیش بینی»؛ نه به خاطرِ این است که این موجود بسیار باهوش است و به صورتِ آگاهانه حرکتِ بعدی خود را پنهان می سازد (تصوّر عمومی در میانِ اِلیتها نیز همین بود). امّا در نتیجهٔ مطالعهٔ رفتارهایش به این نتیجه رسیدم که این موجود؛ فقط دارایِ «یک مُشت ایده» است و زمانی که به مرحلهٔ عملی و مِیدانی میرسد؛ مانندِ «خَر» در گل می ماند. از سوی دیگر طرفدارِ «تئوریهایِ توطئه» است و ذهنی «مالیخولیایی و سیّال» (Paranoia) دارد و هیچ نظریّه ای در ذهنش «ماندگار» نمی ماند و مانندِ «مَلخ» به اینسو و آنسو می پَرَد و به همین خاطر نیز هست رفتار و سخنانش در «عرصهٔ مِیدانی»؛ «غیرِ قابل پیشبینی» به نظر می رسند. زمانی که در انتخاباتِ ۲۰۲۰ شکست خورد و مسئلهٔ «تقلّب» را پیش کشید؛ گفتم که: «چه با تقلّب و یا بدونِ تقلّب؛ بازی را باخته ای. کسی که نتواند یک انتخابات را مدیریّت کند و دشمنانش خیابانها وساختمانها را به آتش بکشند و در برابرِ آنها درمانده شود؛ در برابرِ این همه مسائل پیچیده در عرصهٔ بین المللی چگونه رفتار خواهد کرد؟» به همین خاطر نیز؛ «ترامپ» به شدّت از چشمم افتاد و پس از پیروزی در انتخاباتِ ۲۰۲۴ دیدم که این موجود واقعاً ناتوان است. پیروزی در انتخاباتِ ۲۰۲۴ نیز نه به خاطرِ «توانایی های او» بلکه بیشتر به خاطرِ «کثافتکاریها و ناتوانی های؛ جو بایدن و کامالا هریس» بود که آواری از دروغ پردازی را بر سرِ مردم ریختند و انتخابات را به «کارناوال و سیرک» تبدیل کرذند و شکست خوردند. در مجموع «شکست جوبایدن» و پیروزی «ترامپ» ریشه در «قحط الرّجال» و «ناچاریِ مردم» داشت.
تعدادی از افرادِ کابینهٔ او را «پسَرانش» توصیه کرده اند. در حالی که خودش؛ ۴ سال وقت داشت تا تواناترینها را انتخاب کند و نَه «مدّعیانِ وفاداری» را. اختلافش با آقای «ناتانیاهو» نیز ریشه در این مالیخولیایِ فکری ترامپ در رابطه «وفاداری» ریشه دارد. این مسئله در رابطه با انتخابِ «افرادِ توانا» از آفتاب روشن تر است که نمیتوان از «افرادِ توانا»؛ انتظارِ «وفاداریِ کامل» داشت و گرنه باید به دنبالِ «چاپلوسان و هیچکارگان» بگردی.
ترامپ به دنبالِ رابطهٔ «مجتهد و مقلّدی» نه تنها در میانِ «ترامپ اللّهی» بلکه در میانِ اعضایِ کابینهٔ خود و حتّی متّحدینِ اروپایی آمریکا نیز هست. او میخواهد «مجتهد» بدونِ «فتوای جدید» باشد.