این مستراح «سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی» که حکومتِ «تشیّعِ شنیعه» در طولِ ۴۷ سالِ اخیر درست کرده است را چگونه میخواهید تغییر دهید؟
آیا میخواهید از اروپا و آمریکا کُپی برداری کنید؟ یا میخواهید که با ساختنِ شهرِ «نئوم»؛ ایران را به «قُلّه» ببرید؟
آیا «پارتی کراسی» را همان «دموکراسی» می پندارید؟
آیا میپندارید که «جمهوری» و یا «پادشاهی» چارهٔ کار است؟ آیا «جمهوریخواهان» و یا «پادشاهی خواهان» تا کنون برنامه ای ارائه کرده اند که ببینید فرقشان چیست؟ آیا با این «بی برنامه ها» که «برنامه» را به ظهورِ امامِ زمانی جدیدی به نامِ «پس از سرنگونی رژیم» حواله میدهند؛ میخواهید «ایرانی نوین» بسازید؟
آیا میخواهید به دورانِ محمد رضا پهلوی باز گردید؟
مگر امکان دارد که با جمعیّتِ ۱۰۰ میلیونی به دورانِ جمعیّتِ ۳۶ میلیونی بازگشت؟
مگر امکان دارد که با نداشتنِ «آبِ کافی» و تالابهایِ خشکیده و سدّ هایِ ساخته شده توسّط «مافیایِ آب» و دریاچهٔ خشکیدهٔ آذربایجان و زمینهایِ فرسوده به دورانِ محمّد رضا پهلوی بازگشت؟
مگر سوراخها و حفره هایِ بزرگ و گشادِهمان دورانِ محمّد رضا پهلوی نبود که باعث و بانیِ خیانتِ ملّی ۵۷ شد؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی؛ خبری از تلفون های هوشمند و هوشِ مصنوعی وجود داشت؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی؛ «اَبَر اقتصادی» به نامِ «چین» وجود داشت؟
مگر در دورانِ محمّد رضا پهلوی: حتّی تصوّرِ اینکه بسیاری از آنهایی که «دانشمند» نامیده می شدند و اکنون دانشمندانی بسیار دانشمندتر از آنان در حالِ از دست دادنِ شُغلهای خود هستند وجود داشت؟
شاید فکر می کنید که اگر پولهای «نفت»؛ هزینهٔ «اوباشانِ شیعهٔ لبنانی و عراقی و حوثی و ....» نشود؛ میتوان «ایرانی نوین» ساخت؟!
اگر «رضا شاه» توانست سَر و سامانی به ایرانِ فرسوده از حاکمیّتهایِ ننگینِ «صفویان» و «قاجارها» (پان تُرکها یادداشت کنند که این ۲ جریانِ کثیف؛ تُرک بودند و مجموعاً در حدودِ ۳۷۰ سال ایران را به خاک و خون کشیدند و در دریایِ خون و شمشیر و خرافات غرق کردند و رژیمِ کثیفِ شیعی نیز بازگشتِ دوبارهٔ همان بی شرفها است.).
اکنون با ایرانی نیمه جان و فرسوده توسّط «تشیّع شنیعه» روبرو هستیم. من(کژدم) معتقدم که به راستی میتوان «رضا شاه» را «شاهنشاه» نامید؛ زیرا قدرتِ سیاسی و نظامیِ «شاهانِ محلّی» را در هَم کوبید و «شاهِ شاهان» شد و سَر و سامانی نوین به ایران داد و بیشتر از آنچه که انجام داد؛ نمیتوان از او انتظار داشت. امّا «شاهنشاه» نامیدنِ «محمّد رضا پهلوی» بی محتوا و بی معنی است. زیرا دیگر «شاهانِ محلّی» وجود نداشتند که ایشان «شاهِ شاهان»(شاهنشاه) نامیده شوند.
لذا اکنون به «مردان» و «زنانی» نیاز داریم که ۱۰ سَر و گردن؛ از «رضا شاه» بالاتر باشند و اگر چنین «مردان و زنانی» ندارید و میخواهید با ضَربِ چوب و چماق و تبلیغاتی که خودتان نیز میدانید که «دروغ پایه» هستند؛ «شازده شومبول» را رنگ کرده و به جایِ «رضا شاه» بفروشید؛ شاید برایِ برخی از احمقهایی که میخواهند به هر قیمتی که شده از وضعیّتِ کنونی رها شوند؛ اندکی جذّاب باشد؛ امّا نَه برایِ همهٔ ایرانیان. با «قُقنوس بازی» و «شکوفایی بازی» نمیتوانید این «موجود» را که از «جو بایدن» نیز بسیار ناتوان تر است؛ به مردمِ ایران بفروشید. اگر هم بخواهید که «بسیجی ها» و «پاسدارها» را به «چماقدارانِ شازده شومبول» تبدیل کنید و از این طریق به قدرت برسید؛ صدایِ تَشتِ رسوایی تان؛ در کُرهٔ مرّیخ نیز شنیده خواهد شد.
آیا میخواهید «حکومتِ جمهوریِ ایران» داشته باشید؟
زمانی که از «جمهوری» به عنوانِ یک ساختارِ سیاسی سخن می گویید؛ باید بدانید که «جمهوری» (Republic) قرار است که حاکمیّتِ «مردمی» باشد و در برابرِ «دیکتاتوریِ فردی و یا حزبی»؛ معنی پیدا می کُند. طرفدارانِ «جمهوری»؛ مردم را بر اساسِ گرایشاتِ گوناگون سیاسی - آرزویی - اجتماعی - صنفی - مَدنی و .... تعریف میکنند و تلاش میکنند که با ساختنِ «احزابِ سیاسی»؛ مردم را از همهٔ گروهها در آن حزب جمع و جذب کنند و وعده میدهند که میتوانند نوعی «موازنهٔ منافع» میانِ اقشارِ گوناگونِ جامعه ایجاد کنند. «پادشاهی خواهان» نیز میگویند که اگر مانندِ اروپایی ها «پادشاه» داشته باشیم و «احزابِ سیاسی» نیز داشته باشیم؛ فرقی در محتوا وجود نخواهیم داشت (آشتیِ پادشاهی و جمهوری). امّا این به شرطی امکان دارد که «پادشاه» فقط یک «چوب کبریت» باشد. در کشورهایی که «پادشاه» فقط یک «چوب کبریت» است؛ این نهاد فقط یک نهادِ «مصرف کنندهٔ بی مصرف» است و هزینه هایِ زیادی بر بودجه تحمیل می کند که در «جمهوری» وجود نخواهند داشت (صرفه جویی). دعوایِ «جمهوری خواهان» و «پادشاهی خواهان» بر سَرِ یک «چوب کبریت» است. امّا به آن شاخ و برگهایِ مصنوعی می چسبانند و لفّاظی هایِ بی پایانی دارند. امّا «پارتی کراسی» (حکومتِ دوره ای احزاب) نقطهٔ مشترک و قدرتمندِ میانِ این ۲ جریان است.
اصلِ «پارتی کراسی»
«پارتی کراسی»؛ واژه ای است که من(کژدم) ساخته ام. زیرا با تجربیّات و مطالعاتی که داشته ام؛ هیچ حزبی را «نمایندهٔ واقعی مردم» نمیدانم. نمایندهٔ واقعی مردم؛ باید توسّط مردم و در یک مسیرِ «شناختِ طبیعی از افرادِ کارآمد» انتخاب شود و اگر آن نماینده در عمل نشان دهد که «ناتوان» است؛ باید از نمایندگی حذف شود (راهکارِ بسیار ساده ای دارد).
امّا در تشکّلهایِ حزبی؛ رهبرانِ حزب؛ اشخاصی غیرِ قابل تغییر و دارایِ مقامی دائم العمر هستند و در بهترین حالت؛ اگر گروهی در درونِ حزب (فراکسیون) مخالفِ رهبر و یا رهبرانِ حاکم باشند؛ فقط میتوانند «انشعاب» کنند. با این رَوند؛ نه تنها «رهبرانِ دائمی» و یا ساختارِ حزبی دچارِ دگرگونی نمی شود؛ بلکه یک «حزبِ جدید» با «رهبرانِ دائم العمرِ جدید» نیز به جمعِ احزاب اضافه می گردد. اگر سریالِ تلویزیونیِ «ایتالیا ایتالیا»؛ اثرِ زنده یاد «نوذر آذری» را تماشا کرده باشید؛ جملهٔ معروفی دارد: «من نمایندهٔ دائمی و علی البدل و غیرِ قابل تعویضِ قاطبهٔ مردم هستم». این «آقایانِ قاطبه» ها؛ نه به خاطرِ خدماتِ درخشان به مردم؛ بلکه به خاطرِ «خدمات به حزب» و «حامیانِ مالیِ احزاب» و «مغزشویی هواداران» است که «غیرقابل تغییر و دائم العُمر» می شوند.
«آنگله مَرکل» تا زمانی که «گَندکاریهایش» با پوتین در نتیجهٔ حملهٔ روسها به «یوکرئین»؛ به رویِ پرده اُفتاد؛ همچنان «رهبرِ دائمی» بود و «گاوهایِ آلمانی» نیز به او رأی میدادند. در آمریکا و انگلستان و اُطریش و فرانسه نیز ماجرا به همین شکل است.
در کشورهایِ «اسلامی» و «رژیمِ تشیّع شنیعه» نیز با افزودنِ «مقدّساتِ قلّابی»؛ ماجرای تولیدِ «رهبرانِ دائم العمر» به همان شکل است. در کشورهایِ «کمونیستی» نیز که «تک حزبی» هستند؛ بازهم ماجرا همین است.
در همهٔ کشورهایی که با سیستمِ «پارتی کراسی» اداره می شوند؛ چیزی به نامِ «استقلالِ قوّهٔ قضائیّه» یک «دروغِ افسانه ای» است و تقریباً همهٔ قاضی ها و وکیلها و دادستانها ؛ همگی طرفداران و اعضایِ احزاب هستند.
قوّهٔ مجریّه و مجالس قانون گذاری نیز «حزبی» هستند و بنا بر منافعِ حزبی رفتار میکنند. برایِ احزاب؛ «آبرویِ حزب» و پیروزی در انتخاباف؛ بسیار بیشتر از «منافعِ طبیعی مردم» ارزش دارند.
به همین «حزب دموکرات کردستان» و «کومه له» نگاه کنید. از سالِ ۱۳۵۸ بخشهایِ وسیعی از کردستان را در اختیار داشتند. وعده هایِ بسیاری داده بودند که همهٔ شان به «ظهورِ مهدی موعود» محوّل شد. امّا هر دو حزب به وعده ای که نداده بودند؛ به شدّت عمل کردند. از سالِ ۱۳۶۳ جنگی را با یکدیگر آغاز نمودند که در «سطح رهبری» برایش تصمیم گرفته شده بود. همان رهبرانی که اگر به مرگِ طبیعی نَمُرده باشند؛ بر همان «اَریکه» نشسته اند. این رهبرانِ «خودخوانده»؛ تصمیم گرفتند تا آنچه را که «پیشمرگانِ کُردستان» می نامیدند؛ به کُشتارِ یکدیگر بکشانند و کِشاندند. در واقع ما هرگز «پیشمرگانِ کُردستان» نداشته ایم؛ بلکه «میلیشیاهایِ حزبی» داشته ایم که «رهبرانِ احزاب» برایِ فریبِ مردم و کشاندنِ آنها به طرفِ حزبِ خود؛ آنها را «پیشمرگانِ کُردستان» می نامیدند. پس از اینکه کشتارها تمام شد؛ «انشعابها» آغاز گردید. امّا هیچ تغییرِ ساختاری مشاهده نشد. فقط «رهبرانِ جدیدی» که در حزبِ قبلی نیز از «بلند پایگان» بودند؛ بر تخت نشستند.
در آمریکا نیز به همین شیوه است. «لجن پراکنی»؛ «پرونده سازی»؛ «عَلم کردنِ مسائل نژادی»؛ براه انداختنِ «جنگهایِ خیابانی» و ۱۰ ها کثافتکاریِ دیگر؛ فقط برایِ رساندنِ یک «حزب» به «قدرت» است. اساساً بخشِ مهمّی از فعّالیتهایِ حزبی در چنین زمینه هایی است. لذا اگر «پارتی کراسی» را همان «دموکراسی» میدانید؛ همهٔ این «کثافتکاریها» را باید «نوش جان» کرده و هرگز نگویید که «منظورِ ما این نبود». زیرا منظورتان هرچه که باشد؛ اگر به «حزب سازی» بینجامد؛ در واقع آنچه که به وقوع نخواهد پیوست؛ «منظورهایِ شما» است و آنچه که بوقوع خواهد پیوست؛ «جنگهایِ رهبرانِ حزبی» برایِ «حفظ و به قدرت رسانیدنِ احزاب؛ به هر قیمتی»خواهد بود.
(ادامه دارد)
کژدم
سلام کژدم
پاسخحذفآیا ما نیازمند یک دیکتاتور باشرف هستیم که ۴۷ سال بی شرفی تزریق شده به مردم را بزداید. که ترس تکرار دیکتاتور وحود دارد یا نشکیل شیکه های حاکمیت یا ناظر حاکمیت مانند استفاده غز انجمن صنفی تشکلی مثل تشکل معلمان برای نظارت و هشدار به حکومت حدیدی که بر پایه در نظر گرفتن هر کدام از ساکنان این جغرافیا بعنوان انسان در سرزمین که اخلاق به رذالت و سرزمین به ویرانه
سلام
حذفما به «دیکتاتورِ باشرف» نیازی نداریم. بلکه در مقطعِ کنونی به «قوانینِ سخت» برایِ ایجادِ «شرافتِ اجباری» نیاز داریم. تا بر اساسِ «ضرورتهایِ مقطعِ کنونی»؛ بتوانیم تا آبهایِ به «هرزه راه رفته» را به «جوی» باز گردانیم و به موازاتِ آن؛ تلاش کنیم تا نسلهایِ بعدی را با «اصلاحِ ژنتیک» به مردمانی باهوش تر و فهیم تر تبدیل کنیم. و گرنه در چرخهٔ «تولیدِ مَگَس» از یک سو(تولیدِ مثل بر اساسِ انتخابِ طبیعی) و از سویِ دیگر تولیدِ «مَگَس کُش» (مجازاتِ سیبهایِ «گندیده به دنیا آمده»)؛ گرفتار خواهیم ماند.
من(کژدم) به شدّت به «غربالگریِ بیولوژیک» و «عَدَمِ تولیدِ مثل»؛ بلکه به «تولیدِ انسانهایی بسیار باهوش تر و دارایِ عواطفی والاتَر» معتقدم. زیرا «تولیدِ مثل» یعنی «تولیدِ گاوها و اُلاغهایی مانندِ والدین» و اگر بسیار خوش شانس باشیم؛ «تولیدِ تصادفیِ فرهیختگان» با درصدی مانندِ «یک در میلیون» روبرو هستیم و همچنان خواهیم بود و «اِزدیادِ تعدادِ مَگَسها» همچنان با درصدی مانندِ «یک میلیون مَگَس در برابرِ یِک فرهیخته» باقی خواهد ماند.
نظریه «جمهوری کوچک، ملت آگاه»
پاسخحذفنظریه «جمهوری کوچک، ملت آگاه» بیان میکند که برای رسیدن به حکومتی دموکراتیک، پاسخگو و پایدار، جمهوری باید از نظر جمعیتی و جغرافیایی محدود باشد. کوچک بودن جمهوری امکان مشارکت واقعی و گسترده شهروندان، نظارت دقیق بر مسئولان، حفظ فضایل مدنی و شکلگیری اراده جمعی آگاهانه را فراهم میآورد.
1. افزایش مشارکت واقعی شهروندان
در جمهوریهای کوچک، افراد بیشتر از لحاظ جغرافیایی و اجتماعی به هم نزدیک هستند. این نزدیکی باعث میشود شهروندان احساس کنند سرنوشت سیاسیشان مستقیماً به تصمیمات آنها وابسته است و تأثیر رأی و حضورشان ملموس است.
در چنین شرایطی، انگیزه و رغبت مردم برای شرکت در انتخابات، جلسات عمومی، یا بحثهای سیاسی افزایش مییابد.
افراد با شناخت نزدیکتر نسبت به مسائل و مشکلات محل زندگی خود، بهتر میتوانند خواستهها و نیازهای واقعی جامعه را در تصمیمگیریها مطرح کنند.
برعکس، در جوامع بزرگ، مردم معمولاً احساس میکنند رأی آنها کوچک و بیتأثیر است، بنابراین انگیزه مشارکت کاهش مییابد.
2. نظارت مؤثر و کاهش فساد
یکی از مهمترین ویژگیهای جمهوری کوچک، امکان نظارت نزدیک و مستمر مردم بر عملکرد مسئولان است.
در سیستمهای کوچک، مدیران و سیاستمداران معمولاً چهره شناختهشدهای برای مردم هستند و نمیتوانند بدون پاسخگویی عمل کنند.
این نظارت باعث میشود که فساد، سوء استفاده و بیعدالتی به سرعت آشکار و اصلاح شود.
در حکومتهای بزرگ، فاصله بین مردم و مسئولان بیشتر است و نظارت عمومی محدود میشود، که این زمینه را برای رشد فساد و سوء استفاده فراهم میکند.
3. حفظ فضایل مدنی و همبستگی اجتماعی
فضایل مدنی مانند صداقت، عدالت، احترام متقابل و مسئولیتپذیری، در جوامع کوچک بهتر پرورش یافته و حفظ میشوند.
روابط نزدیک انسانی باعث تقویت اعتماد و همدلی میشود که پایههای هر جامعهای است که میخواهد دموکراتیک و منسجم باشد.
در این فضا، افراد کمتر تمایل به خودخواهی و منافع فردی دارند و بیشتر به خیر جمعی میاندیشند.
چنین فضیلتی موجب ایجاد همبستگی و اتحاد درون جامعه میشود و زمینهساز ثبات سیاسی و اجتماعی است.
4. ایجاد اراده جمعی و آگاهانه
اراده جمعی یا خواست جمعی زمانی تحقق مییابد که اعضای جامعه بتوانند با شناخت کامل، بحث و تبادل نظر سازنده، در تصمیمگیریها شرکت کنند.
در جمهوریهای کوچک، امکان گفتگوی مستقیم و واقعی بین شهروندان فراهم است که باعث افزایش درک و شناخت مسائل پیچیده سیاسی و اجتماعی میشود.
این شناخت زمینهساز تصمیمگیریهای عاقلانه و مبتنی بر منافع کل جامعه میشود.
در مقابل، در جوامع بزرگ و متکثر، اختلافات زیاد و فاصله فزاینده بین مردم و دولت، موجب تضعیف اراده جمعی و تصمیمات غیرشفاف و منفعتطلبانه میشود.
5. کاهش پیچیدگیها و هزینههای اداری
جمهوریهای کوچک از نظر ساختاری سادهتر و کارآمدتر هستند:
دستگاههای اداری و حکومتی محدودتر بوده و امکان نظارت و هماهنگی بهتر فراهم میشود.
کاهش لایههای پیچیده بوروکراسی باعث میشود که فرآیندهای تصمیمگیری سریعتر و بهینهتر باشد.
هزینههای مالی و زمانی اداره حکومت کاهش یافته و منابع بیشتر به خدمت به مردم و توسعه جامعه اختصاص مییابد.
در نتیجه، نظام سیاسی کارآمدتر، پاسخگوتر و مردمیتر خواهد بود.
پیامدهای نظریه
اجرای این نظریه، منجر به شکلگیری حکومتهایی میشود که در آنها شهروندان نه صرفاً به عنوان افرادی منفعل، بلکه به عنوان اعضای فعال، آگاه و مسئول جامعه حضور دارند. این نوع جمهوریها فضای سیاسی سالمتر، عدالت اجتماعی بالاتر و ثبات سیاسی مستمرتری ایجاد میکنند که همه آنها برای پیشرفت و توسعه جامعه ضروری هستند.
ادامه دارد...
اشکان
آقای اَشکان
حذفمن(کژدم) دربارهٔ «سرزمینِ ایران» سُخن میگویم و نَه در بارهٔ یک «دِهکدهٔ فرضی»؛ ایران سرزمینی استکه بیش از ۱۱۰ میلیون نفر جمعیّت دارد. حال شاید بپرسید که این ۱۱۰ میلیون را از کجا آورده ام؟
۱- جمعیّتِ اعلام شده بر اساسِ سرشماریهایِ رهبرانِ بی شَرفِ کشورهایِ عقب مانده؛ همیشه حدودِ ۱۰٪ تا ۱۵٪ کمتر از آنچه که هست؛ اعلام می شود؛ تا «درآمدِ سرانه» را بالاتر از آنچه که هست نشان دهند. امّا عامِلِ دیگری نیز در «سرزمینِ ایران» وجود دارد که به آن «کودکانِ ثبت نشده» میگویند (کودکانِ بی شناسنامه). این نوع از جمعیّت را میتوانید در خراسان و سیستان و بلوچستان و کُردستان و جنوبِ ایران پیدا کنید. از سویِ دیگر سرزمینِ ایران بیش از ۸ میلیون افغانی و چه بسا یک میلیون «کثافتستانی» و «لُبنانی» و «حوثی» و «سوری» و «عراقی» را در خود جای داده است.
لذا من(کژدم) به نظریّه هایی اَرج می نَهَم که بتوان مانندِ یک «پَتو» بر رویِ این «سرزمینِ گُستردهٔ ویران شده و بسیار پُر جمعیّت» انداخت؛ تا بتوان آنرا از «سَرما زَدگیِ و گَرما زدگیِ مُفرَط و ذات الرّیه و سکتهٔ قلبی و مغزی و قانقاریا و اسهال و استفراغ»؛ نجات داد. من به دنبالِ «اوتوپیاهایِ اَفلاتونی» نیستم. لذا «سرزمینِ ایران» نه از نظرِ «وُسعتِ جغرافیایی» و نَه از نظرِ «جمعیّتی» در این «کَفشِ تَنگ»(نظریّهٔ جامعهٔ کوچک) نمی گُنجَد.
نقطه سرِ سَطر.
آقای اَشکان؛ لطفاً بخشِ دوّمِ نظرتان را نفرستید؛ زیرا همین اکنون نیز از فَرطِ خستگی نمیتوانم به نَقدِ بخشِ نخست ادامه بدهم. پس از استراحت؛ حسابت را حتماً خواهم رسید.
فقط بهعنوان توضیحی کوتاه:
حذفنظریهی «جمهوری کوچک، ملت آگاه» در تضاد با وسعت و جمعیت ایران نیست؛ بلکه میگوید اگر کشوری بزرگ است، باید آن را در مقیاس سیاسی کوچک کرد — که با اصل «شهروند سیاسی» ( کسانی حق رأی دارند که دانش عمومی سیاسی داشته باشند) و جلوگیری از حکومت احزاب، هماهنگی دارد.
هدف این نظریه، "تجزیه" نیست، بلکه ایجاد پیوند واقعی مردم با حکومت در واحدهای قابل کنترل است.
اشکان
آقای اشکان؛ من در همان نخست گفتم که به دنبالِ «آریستو کراسی» (اوتوپیایِ افلاتونی) نیستم. استاد فرود فولادوند نیز این نظریّه را مطرح نمودند که کسانی میتوانند؛ حقّ رأی دادن داشته باشند که آموزشهایِ لازم را در این زمینه دیده باشند. امّا اگر به ساختارِ «پارتی کراسی» که در سراسرِ دنیا حاکم است نگاهی بیندازید؛ حتّی داشتنِ آموزِش سیاسی منجر به این نمی شود که رأی دهندگان؛ با آگاهی رأی بدهند. بلکه بازهم به خاطرِ «آموزه هایِ حزبی» به پایِ صندوقهایِ رأی می روند.
حذفلذا نظرِ استاد فرود فولادوند نیز به خاطرِ وجودِ «سیستمِ پارتی کراسی» نمی تواند آینده ای درخشان به ارمغان بیاوَرد. امّا در سیستمِ «دموکراسی» (پاپیولیسم = حکومتِ مردم) میتواند نقش ایفا کُند.
اگر شما به بَند بَندِ این نظریّه دقت کنید؛ هیچگونه راهِ حلّ عملی در آن نمی بینید و فقط مجموعه ای از «آرزوهایِ خوب» است. این آرزوهایِ خوب؛ فقط میتوانند در یک حاکمیّتِ دموکراتیکِ واقعی (غیرِ حزبی) به شکوفایی کمک کنند. امّا در حکومت هایِ «پارتی کراتیک»؛ در حدِّ «آرزو» باقی می مانند.
اگر شما «آب آشامیدنی» را به «فاضلاب» بفرستید؛ فقط آبِ آشامیدنی را به هدر داده اید. زیرا فاضلاب همان فاضلاب خواهد ماند.
اینکه بارها گفته ام که نمیتوان برایِ ایجادِ «ساختارِ نوین» از خِشتها و آجرهایِ «ساختارِ کُهن» استفاده نمود همین بوده است.
این سیستمهایِ کنونی اصلاح ناپذیر هستند.
هر جایی که «احزاب» باشد؛ آنجا را به «آبیِته»؛ «قرمِزِته»؛ «تراختور» تبدیل میکنند و «بازیگرِ خوب» و «تیمِ خوب» در میانِ هیاهوها گُم می شوند و کسی حقّ ندارد که یک تیمِ خوب و یا یک بازیکُنِ خوب را بدونِ «هواداریِ اعتقادی» به یک باشگاهِ ویژه؛ تشویق کند و زیرِ دست و پا لِه نَشَود.
به «شیعیانِ پرسپولیس» و «شیعیانِ استقلال» و «شیعیانِ تراختور» نگاه کنید. «شیعه گری» قابلِ اصلاح نیست. به همین دلیل نیز باید «حذف» شود و «جایگزینی مِیدانی» برای آن معرّفی گردد. و من(کژدم) بَر آن هستم.
از لطف شما در نوشتن پاسخ سپاسگزارم. با این حال، احساس من این است که محتوای نقدتان بیش از آنکه به اصل نظریهی من بپردازد، تمرکز بیشتری بر نقد نظام پارتیکراسی داشت. در حالی که موضوع اصلی نظریهام چیز دیگری بود.
حذفمن تلاش کردم دربارهٔ شیوهٔ اداره کشور صحبت کنم، با تأکید بر لزوم تمرکززدایی قدرت سیاسی از طریق فدرالیسم، بهمنظور جلوگیری از شکلگیری احزاب قدرتمند و اقلیتهای بزرگی که میتوانند تمام قدرت را قبضه کنند.
نقد پارتیکراسی بسیار مهم است و من هم به آن پرداختهام، اما آنچه پیشنهاد کردهام فراتر از نقد است؛ مدلی از تقسیم قدرت سیاسی در مقیاسهای کوچکتر و آگاهتر برای جلوگیری از استبداد حزبی یا تمرکز قدرت.
همچنین اشارهتان به اینکه نظریهی من «مجموعهای از آرزوهای خوب» است، برایم قابل تأمل بود. البته اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، هر نظریهای که برای آیندهٔ ایران مطرح میشود، لاجرم با نوعی آرزو و چشمانداز همراه است؛ حتی رادیکالترین و سختگیرانهترین طرحهای جایگزین نیز در ابتدا نوعی آرمانخواهی را در بطن خود دارند.
تفاوت، بهنظر من، در این است که آیا آن آرزو به چارچوبی مفهومی، عملی و قابل دفاع تبدیل میشود یا نه؟؟
با این توضیح، همچنان مشتاقم که نقد دقیقتری نسبت به خود نظریهی «جمهوری کوچک، ملت آگاه» از شما بشنوم.
با احترام
اشکان
آقای اشکان؛ با مطرح نمودنِ «فدرالیسم» برایِ تمرکز زدایی از «قدرتِ سیاسی»؛ واردِ گفتگویی شدید که «چهارچوبِ مِیدانی» دارد و میتوان بر رویِ آن گفتگو کرد. امّا تا زمانی که نتوان این چهارچوبها را پیشنهاد کرد؛ همه چیز در حدّ «آرزو» خواهد ماند. شاید کسانِ بسیاری نیز پیدا شوند و با آنچه که شما «نظریّهٔ جمهوری کوچک؛ ملّت آگاه» مینامید؛ در عرصهٔ «نظری» موافق باشند و بگویند که «من هم همین را میخواهم». امّا در عرصهٔ «مِیدانی» پیشنهاداتِ گوناگونی ارائه دهند. به عنوانِ مثال؛ من(کژدم) با چهارچوبِ «فدرالیسمِ سیاسی» موافق نیستم. زیرا ایران را به «قوم - فرقه»هایِ گوناگون تبدیل خواهد نمود و صدایِ طبلِ «قومی - فرقه ای»؛ بسیار شدیدتر شنیده خواهد شد.
حذفاکنون «لیبی» از همین بیماری رنج می بَرَد. «لبنان» و عراق نیز به همین بیماری دچار هستند. «کُردستانِ عراق» نیز از همین بیماری رنج می بَرَد.
«فدرالیسمِ سیاسی» بسیار ویرانگر تر از داشتنِ «احزابِ سیاسی» است. زیرا به «پان گرایی» خواهد انجامید.
امّا من «فدرالیسمِ اقتصادی» را پیشنهاد میکنم و راهکارهایِ اجرایی آنرا در «بخش دوّم» همین نوشتار توضیح خواهم داد.
اگر دیگر بندهایِ نظریّهٔ خود را نیز به صورتِ مِیدانی؛ «ملموس» کنید میتوان به گفتگو نشست.
سپاس
سپاس بابت اشاره بسیار مهم شما.
حذفکاملاً درست میفرمایید که رسیدن به هر هدف بزرگ، نیازمند پیشنیازهای اساسی است. برای تحقق نظریه «جمهوری کوچک، ملت آگاه» یا هر طرحی مانند «فدرالیسم اقتصادی» و داشتن ایرانی با آینده درخشان، نخست باید مسئله جوامع قبیلهای و عشیرهای حل شود. به نظرم این یک اصل بنیادین است که ساختارهای قبیلهای باید از بین برود.
برای این کار، ضروری است که ساختار این جوامع بهصورت اصولی و هدفمند نابود شود. یکی از راهکارها میتواند کوچ دادن طوایف و قبایل به شهرها و روستاهای مختلف و پراکنده کردن آنها باشد تا انسجام قبیلهای شکسته شود و زمینه شکلگیری هویت ملی و شهروندی آگاه فراهم گردد.
"در آن بازه زمانی چند ساله پس از سرنگونی رژیم (خَلَع قدرت)، این فرصت به وجود می آید."
راهکار دیگر، اجرای اصل «زمین و زمین داری» است که قبلاً در این وبلاگ مطرح شده است.
برای طراحی یک مانیفست سیاسی موفق نیازمند کنار هم گذاشتن همه اجزای کوچک و توجه به جزئیات است. فقط با این رویکرد میتوانیم پازل نهایی و یک نظام کارآمد و پایدار را شکل دهیم.
امیدوارم بتوانیم درباره جزئیات این موضوع و راهکارهای اجرایی آن بیشتر گفتگو کنیم.
با احترام
اشکان
آقای اشکان
حذفتغییرِ «دموکرافیک» با کوچانیدن مردم؛ همان کاری می شود که در دورهٔ ننگینِ «صفوی ها» انجام گرفت. اکنون نَه آن دوران است و نَه ما «صفوی و صفوی مسلک».
اگر اندکی دقّت کنید؛ مردم آذربایجان را هیچکس به اجبار به تهران و اصفهان و خراسان کوچ نداده است؛ بلکه سیرِ طبیعیِ زندگی؛ مردمِ آذربایجان را به دیگر مناطق ایران کشانیده است.
اگر «کوچانیدن مردم» به صورتی دسته جمعی در صدرِ برنامه قرار بگیرد؛ همه به آن به عنوانِ «توطئه» نگاه خواهند کرد و حقّ هم خواهند داشت و باعثِ «مقاومت و درگیریهایِ سازمانیافته» خواهد گردید و چه بسا به جنگهایِ داخلی تبدیل شود. نمیدانم که چگونه چنین نظریّه ای به ذهنتان رسیده است؟!
چه بسا رُشدِ اقتصادی در آذربایجان و کُردستان و بلوچستان؛ شیرازی ها و یا اهوازی ها و مازندرانیها را به این قطبهایِ اقتصادی بکشاند که امری بسیار طبیعی است.
به همین مهاجرتهایی که از افغانستان به ایران و یا از ایران به کشورهایِ غربی انجام میگیرند نگاه کنید که به صورتی آزادانه و طبیعی صورت می گیرند. هیچکس این «مهاجران» را به زور وادار به مهاجرت نمی کند. حتّی در کشورهایِ جنگزده نیز مردم خودشان تصمیم به فرار از «ویرانی و کشتار»؛ به مهاجرت دست می یازند. فقط جریانهایِ کثیفی مانندِ «اخوان المسلمین» و «رژیمِ شیعیانِ شنیعه» و «داعش» هستند که مردم را به «کوچِ اجباری» وا می دارند. شاید بپرسید که : «پس اسرائیل چه؟»
قبل از فاجعهٔ قتل عامِ ۷ اکتبر؛ اسرائیل حتّی بر سرِ راهِ کمکهایِ مالیِ اوباشانِ حاکم بر قَطر و ایران؛ مانعی نمی تراشید. امّا فاجعهٔ ۷ اُکتبر درسِ بزرگی شد که اسرائیل به این نتیجه برسد که: «دیگر بَس است».
مشکلاتی که مردمِ ایران از آن رنج می برند؛ با چاقو و تبر و شمشیر حلّ نخواهند شد؛ بلکه حلِّ بسیاری از مشکلات باید به صورتی طبیعی و آرام و آزادانه از طرفِ خودِ مردم حلّ شوند.
امّا سرنگونیِ رژیمِ شیعی؛ به تَبر و خنجر و شمشیر نیاز دارد.
جناب کژدم گرامی،
حذفسپاس بابت پاسخ دقیق و نکاتی که مطرح فرمودید. در خصوص بحث کوچدادن و ساختار قبیلهای، شاید اشتباه از من بود که در بیان منظورم دقت کافی نداشتم. منظور من از «کوچاندن»، هرگز اجرای برنامههایی به سبک صفویان یا اعمال زور گسترده برای جابهجایی قومیتها نبود؛ بلکه بیشتر مد نظر من، تغییر تدریجی و محدود ساختارهای تمرکز یافته قبیلهای در همان محدودههای جغرافیایی کوچک (مانند پخش جمعیت در اطراف یک روستا یا شهرستان) بود، نه جابهجایی سراسری یا اجباری.
برای نمونه، با «ایل منگور» چه باید کرد؟ یا سایر قبایلی که با خیانت، به رژیم شیعی کمک میکنند؟
مسأله اصلی، مقاومت طبیعی ساختارهای سنتی در برابر تحول است. در بسیاری از جوامع قبیلهای، نهاد قدرت و منافع درونگروهی مانعی جدی در مسیر تحول سیاسی و اجتماعی است. اگر بناست بهسوی ساختاری دموکراتیک و مردممحور حرکت کنیم، لازم است ابتدا این سد سنتی را بشکنیم یا دستکم تضعیفش کنیم.
همچنین، برخی از رسوم واپسگرایانه نظیر ازدواج کودکان، که در همین ساختارهای قبیلهای ریشه دارند، باید با قاطعیت و برنامهریزی دقیق از میان برداشته شوند؛ در غیر این صورت، هیچ تغییر پایدار سیاسی یا اقتصادی ممکن نخواهد شد.
در مورد توسعه اقتصادی، با شما کاملاً همنظرم که مهاجرت طبیعی، حاصل تعادل اقتصادی در پهنه جغرافیایی کشور است. از همین روست که فدرالیسم اقتصادی یکی از گزینههای واقعگرایانه برای ایران آینده خواهد بود، بهویژه با توجه به تمرکز افسارگسیخته در تهران و تفاوتهای چشمگیر جمعیتی نسبت به صد سال پیش.
اما در آغاز را، به نظر من مجبور خواهیم شد مانند «رضا شاه» با برخی از این قبایل برخورد کنیم.
هدف من، در نهایت، نه اعمال فشار یا خشونت بلکه گشودن بحثی جدی درباره لزوم برچیدن زیرساختهای قبیلهگرایانهای است که مانع حرکت جامعه ایران به سمت بلوغ سیاسی و اجتماعی میشوند.
اشکان
آقای اشکان
حذفاگر «ایل منگور» با رژیمِ شیعی همکاری میکند؛ به همان دلیل؛ با رژیمِ بعدی نیز همکاری خواهد کرد. اگر آلمان و فرانسه و انگلستان با رژیمِ شیعی همچنان همکاری دارند؛ با رژیمِ بعدی نیز همکاری خواهند کرد.
لذا «راهکارهایِ تغییر» را با جملاتی که با «اَگر و امّا و مَگر» آغاز میشوند؛ نمیتوان تدوین کرد. این مسیر؛ باید با تحقیقاتِ گسترده و «تحلیلهایِ کاربُردی» پس از سرنگونیِ رژیمِ شیعی آغاز شوند و نمیتوان آنها را در یک فضایِ مُبهمِ کنونی و در «فِنجانی به نامِ وبلاگِ کژدم» ریخت و به مردم گفت: «بفرمایید کاپوچینویِ شما حاضر شد. نوشِ جان»
ما یه حکومت به پهلوی بدهکاریم
پاسخحذفبفرمایید حکومت را سرنگون کرده و به «شازده فیل خان» تحویل دهید. مگر کسی جلوتان را گرفته؟
حذفهمین پریروز بود که «شازده فیل خان» بیانیّهٔ انقلابی فرموده و از همه خواستند که به اعتصابات بپیوندند.
تا حالا کدام گروه پیوسته اند؟
حتّی اعتصابِ کامیونداران نیز از صدرِ اخبار کنار رفت (معجزهٔ فراخوانِ «شازده فیل خان»).
جمهوری اسلامی پتانسیل اینو داره تمام بسیج و سپاه(پگانها) رو راهی جنگ مقدس کنه.انقلاب پهلوی حماقته
پاسخحذفحرفم اینه تخریب ایران که اتفاق افتاده،جمهوری اسلامی هم عاشق جنگ خیالی و دشمن فرضی هست چرا یه جنگ واقعی بهش تحمیل نکنن؟شهیدای چیز خر همه راهی بهشت میشن.
چیزی به نامِ «انقلابِ پهلوی» فقط در یوتیوب جریان دارد.
حذفامید پهلوی به اینه بعد حمله اسرائیل به پادشاهی برسه
پاسخحذفامیدِ «شازده فیل رضا» این است که چگونه از سرنگونیِ «شیعه گری» جلو گیری کُند؟ خودش بهتر از همه میداند که هیچ چیزی در چنته ندارد. حتّی آن دیاگرامهایی را که در کنفرانسِ شکوفایی نشان میدادند را نیز نمی فهمید. ایشان فکر میکنند که «کشورداری که کاری نداره؟؟!!».... «تعدادی تکنوکرات استخدام میکنی.... همه چیز را بُلبل و سُنبل و گلستان میکنند».
حذفاینکه در مصاحبه هایِ «از پیش تدوین شده» و «پُرسشهایِ قرارداد بسته شده» شرکت میکند؛ نشان از «فریبکاریهایِ او دارد». خودش نیز میداند و همهٔ دروغ پردازیهایش «عمدی» است و نَه از رویِ «اشتباه».
از اونجایی که پیشنهادِ یک ساختارِ پُر بازده برای دورانِ پسا ج.ا نیاز به داشتنِ اشرافِ کاملی به ساختارهای سیاسیِ موجود و باگهایشان داره و اینکه تعدادِ خیلی کمی در کلِ ایران وجود دارند که در این زمینه بتوانند اظهار نظر کنند، به این فکر میکنم که خوانندگان چه کامنتی باید بنویسن که از نیشِ کژدم به دور باشن. حالا از این موضوع فاکتور بگیریم که هنوز برای سرنگونیِ رژیمِ شیعی اقدامِ عملیِ درخور توجهی انجام نگرفته است. شاید بخاطرِ این موضوع باشد که از سرنگونی در بازهی زمانیای نزدیک مطمئن هستید.
پاسخحذفشناختِ این ساختارِ موجود؛ برایِ «کنار آمدن» با آن و یا «اصلاحِ آن» نباید باشد. این ساختارهایِ کنونی همگی باید به «خاکستر» تبدیل شوند. «ساختارِ نوین» به هیچ وجه از آنچه که اکنون موجود است؛ پیروی نخواهد کرد. از «آموزش و پرورِش» بگیر تا «دانشگاهها» و سیستمِ نظام پزشکی و «بنیادهایِ چپاول و غارت» و «ارتشِ شیعی» و «اوباشانِ سپاه» و بسیج . سیستمهایِ اداراهٔ اُستانها و شهرداریها و همه و همه باید «نوسازی» شوند. و نَه «اصلاح».
حذفمن نیش نمی زنم. از درازگویی نیز خوشم نمی آید. نظری که آقایِ اشکان فرستاده بودند؛ «نظریّه» نیست؛ بلکه «لیستِ آرزوهایِ خیرخواهانه»(Wishlist) است.
تبریزیها مَثلی دارند که میگوید:
پاسخحذف«حُهم آوار اوزاخ.... کَردی سی یَخین» (به فارسی: حُکم آباد دور است.... امّا مزارعَش نزدیک هستند).
در فارسی میگویند: «چرا راهِ دور برویم؟»(یعنی اینکه آنقدر نزدیک است که میتوان به راحتی دید.)
پس از قتلِ عامِّ غیرنظامیانِ روستایی در ۷ اُکتبر توسّط «مسلمانانِ مؤمن» در اسرائیل و به گروگان گرفتنِ ۲۵۰ نفر غیرِ نظامی؛ خانواده هایِ «گروگانها»؛ درد و رنجِ خانواده هایِ «کُشته شدگان» را فراموش کردند و با تحریکِ «جو بایدن» و «احزابِ مخالفِ آقایِ ناتانیاهو»؛ مسئلهٔ «آزاد سازیِ گروگانها» را به «مبارزهٔ سیاسی حزبی» برایِ سرنگونیِ آقایِ ناتانیاهو تبدیل کردند.
گویی که پس از حملهٔ «صدام» و اسیر کردنِ هزاران سرباز و غیرِ نظامی؛ خانواده هایِ آنها بخواهند که: «جنگ را به هر قیمتی تمام کنید و به فکرِ آزاد کردنِ اسیران باشید». و یا در جنگِ جهانی دوّم خانواده هایِ اسیران از دولتهایشان میخواستند که «اوّل اسیران را آزاد کنید و سپس بجنگید».
امّا «پارتی کراسی حاکم بر اسرائیل»؛ این اجازه را به خواسته هایِ احمقانهٔ این خانواده ها داد.
دیگر چگونه باید بگویم که «پارتی کراسی» یک موجودِ «مُرده و گندیده» است؟
آیا چشمها کور و گوشها کَر و مغزها تعطیل هستند و نمی بینند و نمی شنوند و فکر نمی کنند؟
درود جناب کژدم گرامی
پاسخحذفخیلی مشتاقم با شما شخصا گفتگویی داشته باشم
راه ارتباطی در پلتفرم های دیگر مثل تلگرام ندارید؟
درود بر شما
حذفخوشبختانه و یا متأسفانه؛ ندارم.
امّا میتوانیم همینجا با یکدیگر گفتگو کنیم. و یا اینکه از طریقِ ایمیل میتوانیم گفتگو کنیم.
kajdoum1@gmail.com
اتّفاقاً من(کژدم) بسیار مشتاق هستم که خوانندگان؛ نظراتِ مرا به چالش بکشند تا درهایِ گفتگو میانِ ایرانیان برایِ ساختنِ «ایرانِ نوین» گشوده شوند. منظورم گفتگوهایِ «بی سَر و تَه و سَرِ کاری» دربارهٔ «ترامپ - خامنه ای ... و اینکه: حمله میکنند... نمی کنند؟؟؟؟؟» .... «غزّه هَپَلو هَپو میشود یا نَه» نیست.
حذفخوانندگان گرامی؛ هَم در ایران و هَم در میانِ «ایرانی تبارها» در کشورهایِ غربی؛ پدیدهٔ جدیدی از مدّتها پیش ظهور کرده است و در حالِ رُشد است که من(کژدم) آنرا «شیعیانِ آنوسی» میخوانم. «نَرهای این موجودات»صورتشان را «سه تیغه» میکنند و یا همیشه با «تَه ریش» ظاهر می شوند. «ماده»هایشان نیز حتّی «لّچک» به سر نمی کنند و در حالِ «تقیّهٔ عمیق»(گُه خوری) برای ادامهٔ «باورهایِ کثیفِ شیعیِ خود» هستند. این اوباشان؛ نه تنها در شرایط کنونی در خدمتِ رژیمِ شیعیان شنیعه هستند؛ در آینده نیز میخواهند که «ریشه هایِ کثیفِ خود» را در آب نگه دارند تا شاید روزی دوباره جوانه بزند (امام سجّادِ همیشه بیمار).
پاسخحذفنه تنها این موجوداتِ سَخیفِ «شیعهٔ آنوسی» را باید منزوی کنید؛ بلکه باید مراسمهایِ آنها را به «عزایِ آنها» تبدیل کنید.
«شیعیانِ آنوسی» همانهایی هستند که «اسید پاشی» بر چهرهٔ دخترانِ ایران؛ کور کردنِ «دختران و پسرانِ ایران»؛ «مسموم کردنِ فرزندانِ ایران» را برایِ «رانت خواری» انجام داده اند.
بوجود آوردنِ جنبشِ قلع و قمعِ «شیعیانِ آنوسی» در ایران و در خارج از ایران؛ یک وظیفهٔ ملّی است.
کژدم چرا ترامپ و ایلان ماسک باهم دشمن شدن؟
پاسخحذفمن این مسئله را به عنوانِ «دعوایِ شخصی» و یا «منافعِ شخصی» دنبال نمی کنم. امّا آنچه که برایِ من مهمّ است؛ اینکه
حذفدر سیستم سیاسی - اقتصادی که در آمریکا ساخته شده است؛ حتّی اگر نظرِ ترامپ در موردِ «تعدیلِ نیرویِ انسانی» برای کاهِشِ هزینه هایِ دولتِ فدرال درست باشد؛ میلیونها نفر کارِ خود را از دست می دهند و در میانِ آنها بسیاری از افراد که زندگی شان وابسته به داشتنِ ادامهٔ «کار کردن» به عنوانِ کارمندِ دولت است؛ فرو می پاشد.
اگر روزهایِ آخرِ «شمپانزه نژاد» را بیاد بیاورید؛ قول داد که ۵۰۰ هزار نفر را به «استخدامِ دولتی» در خواهد آورد. در همان زمان نیز من(کژدم) عکس العمل نشان داده و گفتم که این «شمپانزه» میخواهد «نیم میلیون مُفت خور» را به دولتِ «امام حسنِ روحانی» به ارث بگذارد. هوادارانِ «شمپانزه نژاد» او را به دروغ یک «پاپیولیستِ واقعی» خواندند که میخواهد مردم را در ثروتِ ملّی سهیم کند؛ در حالی که او میخواست؛ هوادارانِ وابسته به خود را به صورتِ چشمگیری افزلیش داده و اگر دیگران آنها را اخراج کنند؛ برایِ خود «دشمن تراشی» کنند. اگر «شیّادان» را با تولیدِ اینگونه «جمعیّتِ مفت خور» و تزریقِ آن به سیستمِ «سیاسی-اقتصادی»؛ «پاپیولیست» بنامیم؛ نه تنها سوء استفاده از نظریّهٔ «سیاسی - اجتماعی - اقتصادی» پاپیولیسم است؛ بلکه آینده را با خطرهایِ جدّی روبرو می کُند و اقتصادِ ایران میتواند به سرعت ورشکسته شود و اگر بخواهیم بر اساسِ «داراییهای واقعی» و «درآمدِ ناخالصِ ملّی»؛ به «تعدیل» دست بزنیم؛ یک فاجعه ببار خواهد آمد. مهمّ نیست که «امام حسن روحانی» باشد و یا حتّی «حاکمیّتی ملّی» (البتّه تعریف شده در سیستمِ «پارتی کراتیک»).
جامعهٔ «سیاسی- اجتماعی- اقتصادیِ آمریکا»؛ در دورانِ «جو بایدن» شکل نگرفته است و ۲۸۰ سال قِدمت دارد. و به جز بازنگری در «برده داری» و «حقوقِ زنان»؛ در مواردِ دیگر دچارِ «بازنگری» و تدوینِ قوانینِ جدید نشده است. روزگاری «خوش و خرّم» داشته اند و «پارتی کراسی» در هر دورهٔ ۴ ساله بر مشکلاتِ آن افزوده است و اکنون آمریکا با بدهی ۳۶ تریلیون دلاری مواجه است و هر ساله نیز بر این رقم افزوده می شود. در کنارِ آن و به دستِ خودشان؛ «اقتصادهایِ دوّم و سوّم و چهارمِ جهان» را آفریده اند و اکنون باید با آنها نیز دست و پنجه نرم کنند. این ۳۶ تریلیون دلار بدهی خارجی نیز آرام آرام و به خاطرِ «سیاستهایِ حزبی»؛ روی هم انباشته شده اند و اگر همچنان ادامه یابند؛امریکا نیز نیاز به یک «انقلابِ عمیق» نیاز خواهد داشت و «پنجرهٔ زمانی» که میتواند با «اصلاحاتِ غیرِ حزبی» از انقلاب جلوگیری کند؛ در حالِ بسته شدن است.
در پیش از نخستین دورهٔ پیروزیِ ترامپ نیز گفتم که اگر ترامپ به آنچه که میگوید عمَل کند؛ نتیجهٔ ایده هایَش؛ بیش از چند دَهه دوام نخواهد آورد. برایِ اینکه میدانستم و اکنون عمیق تر میدانم که «پارتی کراسی»؛ راه نیست؛ بلکه چاهی است که آرام آرام کَنده میشود و این «چاه کَن» است که خود را در تَهِ چاه خواهد یافت.
«ادامه در پایین»
«دنبالهٔ بالا»
حذفساکنینِ ایران عادت دارند که پس از «مرگِ سهراب» به «سهراب پرستی» مشغول شوند.
پس از آنکه اندیشهٔ کمونیستی در غرب؛ رسوا شد؛ ساکنین ایران دَهه ها پس از آن؛ به فکرِ «کمونیست شدن» افتادند (هنر نزدِ ایرانیان است و بَس). اکنون که طلایه هایِ سقوطِ عَملی و مِیدانیِ «پارتی کراسی» در دنیا رو به آشکار شدن است؛ ساکنینِ ایران میخواهند که با «پارتی کراسی» به دورانِ «کوروش» بازگردند و «شکوفا شوند» بدونِ اینکه تصویری منطقی بر اساسِ واقعیّتها را در جلو خود ترسیم کنند. گویی که ما همیشه باید «بُشقابهایِ شکسته» را لیس بزنیم.
لذا پاسخِ شما این است:
«دعوایِ ایلان ماسک و ترامپ» بر سرِ این است که:
کدام شاخه از این درخت را بِبُرند؟ امّا به «تنه» آسیب نزنند.
با هر شاخه ای که بِبُرند؛ مطمئن باشید که شاخهٔ دیگری را خواهند رویانید.
زیرا مُشکل از «تنهٔ درخت» است و شاخه ها «محصولِ طبیعیِ درخت» هستند.
ایلان ماسک میگوید که باید یک حزبِ جدید تشکیل داد که از «میانه رو هایِ ۲ حزب» تشکیل شود.
این هم از «شاخهٔ دیگر» که گفتم.
مثلی تُرکی:
(«گوزَل بالا» گوزَلیدی.... وردی چیچک چیخارت دی.)
ترجمه:
«زیبا روی»؛ بسیار «زیبا روی» بود؛ حالا «آبِله» نیز گرفته است.
توضیح:
در این مَثل؛ «زیبا روی» با طَعنه بکار رفته است (زشت روی) و آبله نیز پس از پایانِ دورانِ بیماری؛ «چاله چوله» های زیادی به جای میگذارد.
تُرکهای تبریز به مزاح به افرادِ «آبِله رو» میگویند:
«دُلی ویرمیش».... یعنی «تَگرگ زده».
آمریکا سریعتر از همه جوامع با بحران انسان سان و گفت و گویی از نوع دیگر روبرو شده
حذفتنها کشوری که خواهد توانست با «بحرانِ انسان سانها» برخوردی مثبت داشته باشد؛ «ژاپن» است. «ژاپن» پس از چند سالِ دیگر بر معادلهٔ احمقانهٔ «اِی وای... جامعه پیر شد. ..... اِی وای جامعه جوان شد» غلبه خواهد کرد.
حذف«چین» و «هند» هنوز به خَمِ یک کوچه نیز نرسیده اند.
آمریکا نیازی به موعظهٔ ایلان ماسک برای ازدیادِ «زاد و وَلد»؛ ندارد. «انگلهایِ مسیحیّت» به اندازهٔ کافی در این رابطه «موعظه» به جای می آورند.
نمیدونم اسمش خیانته یا نه ولی ایلان ماسک مدت طولانیه که برای به دست آوردن دل محافظهکار ها داره مردم رو با حرف های احمقانه تشویق به زاد و ولد بیشتر میکنه
پاسخحذفشرکت های خودش بیشتر از همه از روند به حاشیه راندهشدگی سود میبره و اینکه که مردم رو تشویق بکنی از چاله بیوفتن تو چاه یه جور مادر قحبه بودن خاصی میخواد
بنابراین زیاد به حرف هاش توجه نکنید
آمریکا تنها کشوری هست که روزنه هایی واقعی از آزادی آفرینندگان دیده میشه.آلمان و آمریکا باهم متحد میشن.ترامپ آمریکا رو زیادی قدرتمند میکنه و این خطر رو تمام جوامع دارن حس میکنن.
پاسخحذفتا کنون همهٔ «خمیرها»یی که ترامپ گرفته است؛ همگی «تُرشیده اند» و نمی توان با آنها «نان» پُخت. آن «جذبِ سرمایه» از کشورهایِ عَربی نیز؛ شاهکارِ «کشورهایِ عَربی» است. زیرا پس از سرمایه گذاریهایِ تریلیون دلاری؛ سودِ آن سرمایه گذاریها را خواهند بُرد و قدرتِ «لابیگری» بیشتری در آمریکا بدست خواهند آورد. به همین خاطر برایِ ترامپ با اشتیاق «کَف می زدند». «اُلاغِ فرزانه» نیز «تفسیرِ خَرانه اَش» این بود که ترامپ عربها را دوشیده است.
حذفدر رابطه با «چین» نیز نظرِ بسیاری از کارشناسان تقریباً شبیهِ نظرِ «اُلاغِ فرزانه» بود. حال می بینید که «چین» با «اجاره دادنِ برده ها» خودش را به کجا رسانیده است؟
«آفرینندگان» در همهٔ کشورها فقط «کوزهٔ عَسل» هستند.
حذفیکی از مشکلات ایران و بقیه کشور ها مسن شدن جمعیت و بازنشستگی هستش
پاسخحذفیه فرد بازنشسته ایرانی با دلار ۸۳ هزار تومنی ماهیانه ۶۲ دلار حقوق میگیره که اگه به یه راه و روشی بار حمایت از این ها رو به دوش خانواده و فرزندانشون انداخت بخش بزرگیاز فشار از روی سیستم برداشته میشه
به طور مثال عموی من ۸۴ سالشه و ۶ تا پسر داره اگه وضعیت اقتصادی خوب بشه میشه پسراش رو مجبور کرد از پدرشون مراقبت بکنن و ۶۲ دلاری که ماهیانه میگیره تا ۵۰ درصد کاهش و شاید هم به طور کلی حذف بشه باید روشی پیدا کرد که بشه اینها رو تحت پوشش ویژه قرار داد یا حذف کرد
پدر و مادر تو قطعا پیر هستن اگه تو از اونها مراقبت بکنی بار زیادی از دوش حکومت بداشته میشه و همینطور اگه پسر تو در دوران پیری تو و همسرت از شما مراقبت بکنه طبیعت کار خودش رو انجام میده
عموی ۸۴ ساله من به حد کافی زندگی کرده و گند و کثافت به بار آورده که دیگه نیازی به وجودش نیست
شما بهتر است بروید و با «اصلاحاتِ درون حکومتی»؛ با افرادی مانندِ «اقتصاد دانهایِ مشعشَع» درون ایران که مورد توجّه آقای «مراد ویسی» هستند؛ همکاری بفرمایید. تا «مشکلات رژیم شیعی» را کَم کنید.
حذفمن به حرفهایِ این اقتصاد دانها گوش داده ام. بیشترِ این سخنان «آرزو» هستند و راهِ عملی نشان نمیدهند و فقط آرزو دارند که رژیم باید کاری بکند تا از زیرِ تحریمها بیرون بیاید. این تنها استراتژیِ مشعشعِ این موجودات است.
«شازده فیل خان» نیز تعدادی از این موجودات را تویِ جیبَش دارد که همایشِ «شکوفایی ایران» آمدند و مسائل را با نشان دادنِ چند دیاگرام حلّ کردند و همه چیز «گُل و بلبل و سُنبل» شد و همه چیز به قولِ آقایِ «مراد ویسی» رویِ رِیلِ درست قرار گرفت و فردا پس فردا میخواهیم بِریم «کشورِ تهران» و «افتتاحِ شعبه هایِ ققنوس و شکوفایی» را جشن می گیریم و برایِ ۱۰۰ میلیون نفر «شغل» ایجاد میکنیم و ۶۵ درصدِ مسائل همان ماههایِ اوّل درست می شود.
خیلی کارِ راحتی هست و با نمایشهایِ «تلویزیونی» میتوان این «گرافیکها» را به مردمِ ایران نشان داد تا بفهمند که چه دانشمندانی واردِ «معرکه» شده اند!!!!
شما نیز «جُل و پلاسِ خود» را بهتر است که در همان «خیمهٔ شکوفایی گرافیکی» پَهن کنید.
واقعاً شرم آور است.
این نفهم الاغ. پول بازنشستگی. از جیب بالای پدرسگ هیچکس بیرون نمیاد . پس انداز حداقل ۳۰ سال کارمند و کارگر بوده است نفهم بی شعور. از همین قماش جمهوری اسلامی هستی این طرز فکرت مناسب حالت مادر گرامیتان که. چون صیغه شده و مستقیم پول گرفته بدون کسر بیمه و باز نشستگی الان که پیر هستش و بازار کساد. باید شما پول بدی که برای شما زحمت کشیده
پاسخحذفدرود بر شما
حذفدر حاکمیّتِ «ایرانِ نوین» ؛ کارگرانِ «غیر استخدامی» (کارگرانِ آزاد) نیز باید دارایِ صندوقِ بازنشستگی و بیمهٔ خدماتِ درمانی شوند.
راهکارهایش را نیز در بخش دوّم نوشتارِ «چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟» به نگارش در خواهم آورد.
سپاس از نکته سنجی شما.
این اوباشان فکر میکنند که «کشورداری» مانندِ اداراهٔ «خانواده هایِ قدیمی» است که «جَدّ و پدر بزرگ و فرزندان و عروسها و نوه ها و .....» در یک خانه زندگی می کردند.(مانندِ همین آلآنِ هندوستانِ دموکراتیک؟؟؟!!!).
چگونه ایرانی میخواهید بسازید؟ (بخش دوّم)
پاسخحذفمنتشر شد.