۱۳۹۲ بهمن ۱۴, دوشنبه

آخرین مراحل اجرائی دکترین «کوندالیزا رایس - اوباما»


پس از حمله های دوگانهٔ آمریکا به افغانستان و عراق و شکست های  سنگین آمریکا در این دو کشور (بویژه عراق)؛ آمریکاییها تصمیم گرفتند که با جهان مسلمانان ارتباطی نوین برقرار کنند؛ به کلامی دیگر به زبان خودشان با آنها سخن بگویند (ادامهٔ گسترش نفوذ بر اساس دکترین کوندالیزا رایس) و بر اساس اطلاعات موجودشان؛ «اخوان المسلمین» مهم ترین جریان اسلامی در بخشی از «جهان تسنن» تشخیص داده شده بود.  اهمیت اندیشهٔ اخوان المسلمینی در جهان تسنن را بیش از هر چیز؛ افکار«تکنوکراتیک» موجود در اندیشهٔ انها پر رنگ میکرد و از سوی دیگر این اندیشه ظاهراً در ترکیه عثمانی نیز امتحان خود را به عنوان یک الگوی «اسلام میانه رو» پس داده بود و بر خلاف سایر حکومتهای اسلامگرا با اسرائیل نیز روابط خوبی داشت. لذا دکترین کوندالیزا رایس- اوباما تمامی تخم مرغهای خود  در خاورمیانه را در سبد «اخوان المسلمین» گذاشتند و و از اسرائیل و عربستان سعودی نیز میخواستند که خود را با آیندهٔ اخوانی خاورمیانه هماهنگ سازند و گرنه از قافله دور خواهند ماند. هر چند که آقای اوباما فرصت ایجاد ارتباط با سلطان عربستان سعودی را نیز از دست نداد؛ اما بر دیوارهای سنگی کوبید و پاسخی دریافت نکرد. این داده ها و برآوردهای اشتباه تصریح میکردند که حتی در صورت امتناع و عدم همکاری عربستان سعودی و اسرائیل؛ مصر و سوریه و ترکیهٔ اخوان المسلمینی میتوانند ستونهای اصلی آیندهٔ خاورمیانهٔ مسلمان نشین را برای خرید تکنولوژی تولید کالاهای نهایی (مصرفی) تضمین نمایند و سایرکشورهای مسلمان نشین عربی و از جمله عربستان سعودی و حتی اسرائیل را نیز به دنبال خود بکشند. ظاهر قضیه چنین نشان میدهد که غرب  و بویژه انگلستان و آمریکا با اخوان المسلمین مذاکرات پنهانی داشته اند و در رابطه با اسرائیل نیز تضمینهایی گرفته بوده اند. اما محمد مرسی نشان داد که در صورت قبضهٔ کامل قدرت به هیچ یک از وعده هایش عمل نخواهد کرد و حرکتهای حکومت اسلامگرای ترکیهٔ عثمانی میتوانستند برای اخوان المسلمین مصربه صورت الگو و نقشهٔ راه در آیند. اما آنچه که تعجب آور است اینکه کشورهای غربی با حمایت سنگین از اخوان المسلمین که یک نیروی تمامیت خواه است؛ به دنبال آنچه که دموکراسی میخوانند نیستند؛ بلکه به دنبال ایجاد کانونهای تنشهای دائمی هستند و با پشتوانهٔ تجربه ۴۰ ساله در خاورمیانه و پاکستان و افغانستان و ایران دریافته اند که هیچ نیرویی به اندازهٔ اسلامگرایان ویرانگر و تبهکار نیست و تنها کافی است که این گرگها را به میان گلّه بفرستید و دیگر نیازی به دستورات بعدی وجود نخواهد داشت و این گرگها میدانند که با «گلّه» چکار کنند؟
آخرین تلاش دیپلماتیک آلمان و سفر وزیر امور خارجه اش به تونس و تقاضای عقب نشینی از اخوان المسلمین تونس برای ادامهٔ حیات ننگینش برای ماموریتهای بعدی؛ نشان داد که پروژهٔ غرب برای بهار ظاهراً عربی و در باطن «بهار گرگهای تکفیری اخوانی»؛ شکست خورده است.
ریاست جمهوری آقای باراک اویاما ( محمد علی کلی دوّم) محصول نهایی چنین تصورات رویایی و محاسباتی بود. «دکترین اوباما» که ادامهٔ طبیعی «دکترین رایس» به حساب می آید؛ یک دکترین راهبردی مستقل و «قائم به ذات» نبود و در واقع «نقشهٔ دوم» (Plan B) است که پس از شکست در نبرد عراق تدوین گردید. اما بنیادهای اطلاعاتی و محاسبات و تصوراتِ ناشی از آن؛ که ستون فقرات دکترین اوباما را ساخته اند؛ برای بار دوم اشتباه از آب در آمدند و اکنون دولت آقای اوباما دچار استیصال گردیده است.
اکنون اخوان المسلمین مرده است و به جای آن «سلفی جهادی ها» روییده اند. سررشتهٔ کارها بار دیگر از دست آمریکاییها در رفته و مذاکرات هسته ای با رژیم اسلامی حاکم بر ایران نیز از طرف روسیه به گونه ای طراحی  گردیده است که در قلب «دکترین اوباما» جای دارد و قلب دکترین اوباما در ۳ کلمه خلاصه میشود: «فرار از ریسک».
دکترین نظامی «دونالد رامسفلد»؛ تنها در عراق شکست نخورد؛ بلکه حزب جمهوریخواه را به خاک سیاه نشاند و اگر آمریکا قدرت بسیار بزرگی نبود؛ شکست دکترین نظامی رامسفلد میتوانست نبرد واترلوی ناپلئونهای آمریکایی باشد. هرچند که هم اکنون نیز علایم بارز شکست را در چهرهٔ آمریکا به وضوح میتوان دید. جنب و جوش روس ها و بازیهای آنها نه به خاطر افزایش قدرت روسیه؛ بلکه به خاطر ضعف مفرط آمریکاست. اکنون هر دو حزب جمهوریخواه و دموکراتیک آمریکا به طور نسبتاً یکسان با مسائل خارجی برخورد میکنند و فرق چندانی در سیاستهای خارجی این دو حزب مشاهده نمیشود و مواضع ظاهراً رادیکال ترحزب جمهوریخواه آمریکا بیشتر جنبهٔ تبلیغاتی و انتخاباتی دارند.
روسها مدتهاست که با دست خالی بازی میکنند؛ اما آمریکا حتی کوچکترین ریسک را نمیپذیرد و گرنه میتوانند بازی را عوض کنند. نمونهٔ زنده و کنونی این مدعا (ادعای من) را میتوان در ماجرای اوکرائین مشاهده نمود. اتاقهای فکر آمریکا که ظاهراً قرار است استراتژیهای مبارزاتی پیشنهاد کنند؛ سیاست آمریکا و اروپا را در اوکرائین در سطح Pinch (نیشگون) میدانند و میگویند که اگر ماجرای اوکرائین از آنچه که هست فراتر رود به جنگ داخلی در اوکرائین خواهد انجامید و اروپا نمیخواهد در جایی که بخشی از اروپاست شاهد جنگ باشد. اما مسئله این است که روسها بیشتر از اروپاییها و آمریکا از یک جنگ در مرز خود هراس دارند و اگر فشارها شدید باشند؛ روسها عقب خواهند نشست و به دادن امتیازهای بزرگی تن خواهند داد.
مشکل دیگر آمریکا و اروپا «جهانی شدن سرمایه» است. زمانی که شما فکر میکنید که داراییهای بزرگی دارید؛ باید بدانید که در واقع «داراییها» هستند که صاحب شما هستند و تمامی تلاشها برای حفظ و گسترش «داراییها» انجام میگیرند و ریسک پذیری شدیداً کاهش می یابد و محافظه کاری شدت می گیرد.
آقای باراک اوباما (محمدعلی کلی دوم)؛ اخیراً دست به یک حرکت نمایشی زده و میخواهد گروههایی از مخالفین مسلح سوریه را به سلاحهای سبک تدافعی مجهز سازد و اعتماد مبارزین سوریه را جلب کند؛ اما مبارزین سوری و کشورهای منطقه خاطرهٔ «آماده باش عمومی در منطقه برای حملهٔ نظامی به نیروهای بشار اسد» و عقب نشینی مفتضحانهٔ آمریکا را فراموش نخواهند کرد و یا اینکه حداقل با چند سلاح سبک نمیتوان «آبروی رفته» را به جوی بازگردانید. عربستان سعودی که دهها سال است از طرف ایرانیها (تقریباً همهٔ طیفهای شبه سیاسی) به عنوان «نوکر آمریکا» شناخته میشد؛ اکنون کار آقای اوباما را را به جایی کشانده است که میخواهد برای «گدایی اعتماد»؛ به دربار سلطان عربستان مشرف شود. اما آمریکا برای جلب اعتماد به چیزی بسیار بزرگتر از «گدایی دیپلماتیک» نیاز دارد و آن داشتن «شخصیت سیاسی» است و هرکسی که از محصول Plan B چنین انتظاری داشته باشد؛ بسیار به خطا رفته رفته است. Plan B و شکست اخوان المسلمین و تارهای عنکبوتی«سرمایهٔ جهانی»؛ آمریکا را حتی از پذیرفتن ریسک اخطار به ترکهای عثمانی که لانهٔ گروههای «سلفی - جهادی» شده است؛ میترساند. آنچه که اکنون به عنوان سیاستمداران آمریکا واروپا شناخته میشوند؛ ارزش و شخصیتی را با خود حمل نمیکنند و باید آنها را «کارمند» خطاب نمود. چنین موجوداتی به هیچ چیز پایبند نیستند؛ مگر انجام وظایفی که شرکتهایی که آنها را استخدام کرده اند به آنها محول میکنند.
دوران سرمایهٔ جهانی؛ دورهٔ مرگ آرمانها نیز هست. اکنون شرکتهای تجاری اروپایی و بویژه فرانسوی؛ برای غارت به ایران رفته اند و رژیم جمهوری اسلامی نیز این را میداند. هم آمریکا و هم اروپا و هم رژیم اسلامی حاکم بر ایران؛ همگی میدانند که چه میخواهند.
رهبر فرزانهٔ عالم و عالمیان میداند که آنها «سود» میخواهند.
اروپا و آمریکا نیز میدانند که باندهای قدرت شیعی؛ «بقا» میخواهند.
ایرانیان باهوش آریایی نژاد شیعه مسلک و خاک بر سرنیز در به در به دنبال «سبد غذایی»؛ در صفهای طولانی همدیگر را له میکنند و تصاویر این نژاد برجسته که کوروش و داریوش و اکنون هم خامنه ای فرزانه را دارند؛ در همهٔ رسانه های دنیا منتشر میشود و نشان میدهد که با چنین دریوزگان بی شخصیتی؛ هرچه که بخواهید میتوانید بکنید.

کژدم   

۵ نظر:

  1. کژدم عزیز.
    خوشحالم که از تصمیم خود صرفنظر نمودید و باز دست به قلم بردید و این قابل پیش بینی بود زیرا شما نیز قادر نیستید که برداشتهای خود را با این قوم به خواب رفته در میان ننهید هرچند که مشت بر سندان کوبیدن باشد.
    به هر حال بازگشتتان مبارک باد و قلمتان روان و فکرتان پربار باد.
    شکست دکترین رایس-اوباما موضوعی بود که ماهها قبل پیش بینی شده بود و البته در همین سایت. ولیکن آنچه که مهم است و در واقعیتهای میدانی و سیاسی عرصه خاورمیانه به وضوح آشکار میگردد همکاری و همفکری استراتژیک سعودی-اسرائیلی است که اطاق فکر اوباما را آچمز نموده و کار به جایی کشیده که اوباما می باید به پابوسی شاه عربستان رود.
    استفاده ابزاری از خون آشامان اسلامی و به هم ریختن معادلات خاورمیانه به سبب این عناصر از بازیهایی است که اسرائیل و سعودی به خوبی آنرا در برابر دکترین اوباما قرار دادند.
    همانطور که پیش بینی می شد اصل نابودسازی سوریه به مراحل آخر خود رسیده و شعله ها به درون لبنان و عراق در حال بسط است. این بار هدف اصلی نه هلال شیعی بلکه تمامی شیعیان در منطقه خاورمیانه هستند و جنگ شیعه-سنی در حال شکل گیری.
    ایجاد زون حائل در مرزهای اردن-سوریه و اسرائیل-سوریه که ابتدا توسط اسرائیل مطرح و سپس در عمل در قنیطره و حماه در حال انجام است . شروع نزاعها مابین حوثی ها و قبیله الحمرا در یمن. درگیری های سنگین مابین مالکی و سنی ها در رمادی و فلوجه . موج رو به تزاید انفجارات در مناطق تحت کنترل حزب الله در لبنان . ایجاد تنشهای سیاسی بسیار گسترده در ترکیه. به عقب راندن کامل اخوان در مصر. وقایع اوکراین که تهدیدی مستقیم بر تنها آبراه روسیه در دریای سیاه به شمار میرود و ...و...و... نشانه هایی از تعریف نظمی نو در خاورمیانه دارد که این بار نه از اتاق فکر اوباما و دموکراتها بلکه از اتاق فکر سعودی و اسرائیل سرچشمه میگیرد.
    آمریکای اوباما بزرگترین بازنده این استراتژی جدید است و تهدید جان کری مبنی بر بایکوت کردن اسرائیل نیز نشانه ای از استیصال همه جانبه دکترین اوباما دارد.
    به هرحال همانطور که پیش بینی می شد رهبر فرزانه و روباه بنفش مجبور به خوردن اولین قلپ های گه شده اند و هنوز این جام پر است و سرکشدن آن مرحله به مرحله خواهد بود و هنوز قلپ های اصلی که حاوی برنامه های موشکی و تخته کردن تمامی برنامه اتمی و پاپس کشیدن از کشورهای عربی است در جام به جای مانده و دیر یا زود مجبور به سرکشیدن آنها نیز خواهند بود.
    وضع ملت ایران نیز روشن و قابل پیش بینی است و به همت ملایان جز دریوزگی نصیبی نخواهند داشت و آینده این ملت چیزی جز ایستادن در صف ها و گرفتن قوت روزانه بر اساس سیاست نفت برابر غذا نخواهد بود.
    جمهوریخواهان آمریکا در قبال دکترین رایس-اوباما که آنرا شکست خورده می دانند دکترین ریگان-بن سلطان-نتانیاهو را علم کرده اند که نتیجه ای جز نابودی شیعه سیاسی و کشورهای شیعه نخواهد داشت و ملت ایران نیز میتواند امید واهی را در دروغهای روحانی و خنده های ظریف جستجو کند و بر او آن رود که بر عراقیها رفت.

    پاسخحذف
  2. کژدم گرامی از بازگشت شما خوشحال شدم ولی پس از خداحافظی موقت شما این سوال ذهن مرا درگیر کرد و همچنان باقی است:«اگر کژدم زمانی به هر دلیلی کنار برود آیا در میان نیروهای مبارز کسانی هستند بمیزان کافی تجربه و آموزش داشته باشند که جای او را پر کنند؟» سوالی که خود شما در گذشته آن را مطرح نمودید و اینجا دوباره خودنمایی کرد.

    م.ر. گرامی آیا منظور شما این است که وقایع اوکراین نیز ریشه در اتاقهای فکری اسرائیل-سعودی دارد؟ می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟
    آریو

    پاسخحذف
  3. دوست عزيز و ناشناس.
    اتاقهاي فكري اسرائيل و سعودي خود تابعي از اتاق فكري بزرگتري است كه توسط بخش محافظه كاران جمهوري خواه كه اكنون در پس پرده قرار گرفته اند هدايت و تغذيه ميشود. جناحي كه شايد بتوان آنها را نسل جديدي از كاپيتاليسم بناميم كه سوداي سروري بر جهان را دارند و صد البته مايل به كنترل خوراك اصلي اقتصاد جهاني كه همان انرژي باشد.
    من به نوعي آنها را پيرو آن چيزي ميدان كه روزگاري به دكترين ريگان معروف شد و توسط جورج شولتز وزير امور خارجه آن زمان آمريكا از بعد سياسي و از طريق گاسپر وايتبرگر وزير وقت دفاع از بعد نظامي به اجرا درآمد و نتيجه آن در سال 1991 و با سقوط شوروي مشخص گرديد.
    من در موردي با تحليل هاي كژدم عزيز موافق نيستم و آن كمرنگ انگاشتن نقش جمهوريخواهان در اين بازيهاست.
    از جهتي اين سخن درست است كه پس از اشتباهات فاحش رامسفيلد در عراق اين بخش از بازها جاي خود را در ويترين سياست آمريكا به بخش ميانه روتر بازها سپارد كه توسط مك كين و ليندسي گراهام هدايت ميشوند وليكن در پس ويترين داستان به نحو ديگري در جريان بوده و هست.
    اگر در سه سال اول زمامداري اوباما آنها به مقابله مستقيم با دكترين اوباما در سياست خارجي نپرداختند بيشتر به خاطر پشتيباني عمومي مردم آمريكا از اوباما بود وليكن پس از آن با دست گذاشتن بر اشتباهات فاحش اوباما و ترديد وي در تصميم گيري ها با سازماندهي مجدد شروع به سنگ اندازي در سياستهاي وي نمودند و اين امر را ميتوان چه در سياستهاي داخلي و چه در سياستهاي خارجي امروز آمريكا مشاهده نمود.
    بارها در سخنان نمايندگان اين گروه آمده است كه سروري بر جهان فقط با كنترل منابع تامين و توزيع انرژي امكانپذير است .
    مقصود اصلي من از اين مقدمه ذكر اين نكته بود كه منافع راهبردي عربستان و اسرائيل با منافع راهبردي اين گروه در تطبيق كامل قرار گرفته و همكاري و هماهنگي مابين اين دو دشمن نيز از طريق اين بخش از بازها انجام ميشود.
    نه سعودي ها و نه اسرائيلي ها داراي اين توان بالقوه نيستند كه بتوانند مسائل جاري در اوكراين را سازماندهي نمايند وليكن جزء اصلي هم داراي امكانات بالقوه و هم امكانات بالفعل در اوكراين است. نمونه كوچكي را ذكر ميكنم. بزرگترين منبع درآمد خارجي اوكراين و بزرگترين بخش اشتغال اوكراين بر كارخانجات توليد فولاد آن تكيه دارد و جالب اينكه سهام اصلي بزرگترين كارخانجات فولاد اوكراين يعني ايليچ. آزوستال. نيكوپول و زاپوريژستال توسط شركتهاي آمريكايي خريداري شده و عملا توسط آنها اداره ميگردد.
    اوكراين از دو جهت براي اين دكترين قابل اهميت است. كنترل اوكراين در مرحله اول به معناي كنترل دستيابي روسيه به درياي آزاد است كه از طريق درياي سياه انجام ميگيرد و اين تنها راه دستيابي روسيه به درياهاي آزاد از طريق اروپاست. در مرحله دوم كنترل اوكراين به معناي كنترل مسير انرژي (نفت و گاز) روسيه به اروپاست كه به جوري به معناي سيطره بر هر دو اقتصاد روسيه و بخشي از كشورهاي اروپاي غربي به ويژه آلمان و اتريش خواهد بود.
    به قول كژدم گرامي بسيار ساده لوحانه است كه تصور كنيم آمريكا كنترل انرژي توليدي و توزيع آن را از طريق خاورميانه به سويي مينهد تا جاپايي براي چين و روسيه باز شود و اگر اجازه داده تا كنترل توليد در بخشهاي جنوبي عراق به انگليس واگذار شود (شركت شل) وليكن تمامي كنترل توليد و اكتشاف و بهره برداري از ميادين نفتي كركوك و ميادين نفتي و گازي كردستان عراق در يد اكسون قرار گرفته و جدا از آن اينكه اكسون شريك اصلي سعودي ها و كويت و ابوظبي و امارات در بهره برداري نفت در اين منطقه است.
    بحثي است طولاني كه اميدوارم بتوانم آنرا در قالب مقاله اي براي كژدم گرامي ارسال دارم تا اگر مايل بود در سايت منتشر نمايد وليكن در اينجا فقط به اين نكته بسنده ميكنم كه خاورميانه آبستن رويدادهايي بس بزرگتر است كه ممكن است به تغيير نقشه ژئوپلتيك آن بيانجامد و سر فروبردن در برف به مانند آنچه روشنفكران ايراني به آن مشغولند نتيجه اي جز فاجعه براي فرداي ايران رقم نخواهد زد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. م.ر گرامی
      من مشتاقانه منتظر مقالهٔ شما هستم و مطمئن باشید که منتشر خواهد شد.

      حذف
    2. م.ر گرامی، از پاسخ دقیق شما بسیار ممنونم و امیدوارم دوباره از نظرات و مقالات شما نیز بهره‌مند شویم
      آریو

      حذف