اوباشان و اوباش پروران
سر آغاز :
در لغتنامۀ دهخدا سه کلمۀ ارازل و اوباش و رجّاله از یک دیدگاه به یک معنی آمده است و به مردمان فرومایه و پست و نفهمیده و متعصب اطلاق میشود، هرچند که از دیدگاهی دیگر معانی دیگری از این سه کلمه آمده است. نقطۀ تلاقی این سه کلمه در یک معنی مترادف، باعث بوجود آمدن یک درک مشترک در فرهنگ عامه گردیده است که به طور کلی چهار صفت انسانی را بیان میکند که دو صفت فرومایگی و پستی اشاره به سرشت روحی و روانی دارد و نفهمیدگی میتواند نتیجۀ دو عامل درونی ( کودنی و عقب ماندگی ذهنی) و عامل بیرونی ( نیاموزی یا بد آموزی و یا مزخرف آموزی ) باشد و تعصب که میتواند نتیجۀ ترکیبی از برخورد عصبی ذاتی ازیک سوی و تلقین مداوم عقاید از سوی خانواده و تلقین اجتماعی از سوی دیگر باشد ( نوعی از هیپنوتیزم مداوم و نا ایستا که با مشاهدۀ فرهنگ و عقاید رایج اجتماعی به عنوان یک واقعیت اجتماعی و تنبیهات ممکن در صورت خروج از دایرۀ آن). اینگونه افراد از یک سوی بهترین گزینه ها برای ساختن یک فرد جنایتکار عادی و از سوی دیگر بازهم بهترین گزینه ها برای ساختن یک فرد جنایتکار مذهبی به شمار میروند و زمانی که مذهب و دین به نام آفریدگار ، تمامی اعمال جنایتکارانۀ آنها را تایید کنند، پروژۀ تولید ارازل و اوباش مذهبی به درجۀ کمال میرسد که در نوع خود بینظیر هستند، زیرا هم دنیا را خواهند داشت و هم حوریهای بهشتی را ( روسپی خانۀ الهی ).
با توجه به صفاتی که برای ارازل و اوباش اطلاق میشوند، باید گفت که پدران و مادران ما، اگر از آن دسته نبوده اند حد اقل با داشتن بخشی از خصلتهای آنها همسایۀ اوباش بوده اند و تنشان به تن اوباشان خورده بوده است و گرنه اینچنین بلایی بر سر این سرزمین نمی آمد.
سرزمینی که روشنفکرش بگوید : به مدرّس نتوان کرد اهانت اما ------------- احتراما به سر رهگذرش باید رید ( میرزادۀ عشقی )،
پیش از آنکه انتقاد وانقلابی گری روشنفکرانۀ سیاسی را به نمایش بگذارد احترام به اوباش و اوباش پروری را تبلیغ میکند و به همین دلیل هم افرادی مانند میرزادۀ عشقی هم معشوق دلربای انقلابی نمایان کلیشه ای از یک سوی و اوباشان مذهبی از سوی دیگر قرار میگیرد. بگذارید اندکی به گذشته بازگردیم.
اگر به تاریخ زندگی محمد نگاهی بیفکنید خواهید دید که در تمامی سالیان درازی که در مکه ( مرکز فرهنگی و تمدن شبه جزیرۀ عربستان ) بود ، تنها توانست افراد بسیار معدودی را به پیروی خود بکشاند و به یقین میتوان گفت که مورد تمسخر و ملعبۀ خاص و عام بود و نزدیکان او با شناختی که از محمد داشتند او را به پشیزی نمیخریدند و پدر علی سگ کش ( ابو طالب ) که محمد را بزرگ کرده بود و شناخت کاملی از او داشت حتی در دم مرگ و با درخواستهای گدامنشانه و عجز و لابۀ محمد در پذیرفتن او به عنوان فرستادۀ الله روبرو بود زیر بار نرفت و و عموی دیگرش که سری در میان سرها داشت محمد را همیشه سکۀ یک پول میکرد و محمد نیز به جای رو در رویی منطقی با وی، با برخوردی اوباشگرانه او را ابوجهل نامید. لذا میبینیم که در بیغوله ای مانند مکه در پانزده قرن پیش که مردمانش به خاطر روابط تجاری با دنیای خارج آشنا بودند و اندک بهره ای از فرهنگ جهانی آن زمان داشتند، مزخرفات تکراری و مبتنی بر ادعای محض محمد را نمی خریدند و درست به همین دلیل محمد راه دیگری پیش گرفت و به مدینه رفت و دوران شکوفایی گرویدن به دین او از مدینه آغاز میشود که تاریخی سرتاسر اوباش گرانه دارد و زندگی انگلی از طریق سرقت و راهزنی مسلحانه را به بهانۀ جنگ با کفار به نیابت از طرف الله تبلیغ و توجیح میکند و تمامی کشتارها و غارتها و تجاوزات جنسی به اسراء و برده داری و برده فروشی را به عنوان نعمتهای نقدی دنیوی از طرف الله و همبستر شدن با حوریها (برای مردان ) و قلمانها ( برای زنان مسلمان ) و خوردن و خوابیدن بدون زحمت را به عنوان نعمتهای اخروی الله جاکش وعده میدهد و بنیان راهی اوباشگرانه چه در روی زمین و چه بعد از مرگ را وعده میدهد که در این میان در سال نهم هجری اتفاق بسیار ارزنده ای از نظر تاریخی در میان ارازل و اوباش محمد رخ میدهد که متاسفانه اهمیت آن از دید عموم به دور است و به آن به عنوان یک اتفاق ساده نگاه میکنند و این اتفاق ظهور عده ای از ارازل و اوباش محمد و ساختن مسجد قبا در نزدیکی مدینه است و گویا پیش از بنیاد نهادن آن با محمد نیز مشورتهایی شده بود ولی به نتیجه نرسیده بود. بنیانگزاران مسجد قبا که در سالهای پیشین راه و رسم راهزنی های مسلحانۀ مقدس را دریافته بودند و تنها چیزی که نیافته بودند وجود تقدس در کشتار کاروانیان و تجار و به اسارت گرفتن آنان بود و در واقع یاوه های محمد را نمیخریدند و میخواستند که استقلال عمل داشته و تنها درصدی از در آمد مقدس را به محمد بدهند غافل از آنکه الله ( سلمان فارسی ) مانند عقابی تیزبین همه چیز را زیر نظر داشت و اهدافی بس بزرگتر را نشانه رفته بود و لذا الله ( سلمان فارسی) آن مسجد را مسجد ضرار نام نهاد و حکم به ویرانیش داد و آن بخش از ارازل و اوباش هم که از این معرکه جان سالم بدر بردند دوباره به التزام رکاب محمد بازگشتند و به سهمی که از غنایم میگرفتند بسنده نمودند و باز هم مسئلۀ مهم دیگر اینکه نهایتا مردم مکه به دلیل هراس از اراذل و اوباش محمد و با زور شمشیر مسلمان میشوند و قضیه هیچ ربطی به ایمان آوردن به لاطایلاتهای محمد ندارد و اینکه شاهزادۀ شورشی و خائن ایرانی ( سلمان فارسی = الله ) محمد را از میان تمامی مدعیان پیامبری در آن دوره انتخاب میکند نه یک تصادف بلکه به دلیل شناخت از روان پریشی محمد و توانایی او در عملیاتی کردن اوباشگری برای ویرانگری بود. سیاست مبتنی بر اوباشگری محمد بعد از ویران کردن ساختار اجتماعی و فرهنگی عربستان، سیستم اوباش سالاری از طریق ارعاب مردم ومخالفان و اجازۀ قتل و تعیین جایزه برای سرهای بریدۀ آنان و رواج سربریدن و سایر رفتارهای وحشیانه و بی ارزش نمودن انسان برای اشائۀ زندگی انگلی جنایتکارانه را جانشین آن میسازد و امرار معاش از طریق قتل وغارت دیگران را سرلوحۀ زندگی روزمرۀ اعراب میسازد، همان چیزی که در این سی سال گذشته در ایران زمین به طوری آشکار به نمایش گذاشته شد. حتی رجاّله هایی مانند بنی صدر و سروش و بازرگان و یزدی و صباغیان و قطب زاده که تمامی عمر خویش را برای تطهیر اوباشگری مقدّس محمدی و الهی صرف کرده بودند از دست اوباشان مقدّس واقعی (حزب اللهی ها ) خواب راحت نداشتند.
جمهوری اسلامی چه نوع حکومتی است؟
در تعریف کلاسیک معمولا حکومت را نماینده و یا نمایندگان طبقات حاکم اقتصادی جامعه تشکیل میدهند و قوانین اساسی و مدنی و حقوقی نیز از طریق همین نمایندگان در جهت حفظ منافع آن طبقات تدوین و تفسیر میشود. این تعریف شاید بر اساس آنچه که در اروپا جریان داشته است تدوین شده باشد، امّا عمومیت جهانی ندارد و شاید اولین نوع حکومتی که این تعریف را به چالش کشید برخاستن حکومتهای کمونیستی که ظاهرا به نام طبقۀ کارگر سکه میزدند ولی عملا حکومتهایی حزبی بودند که نه به عنوان نمایندۀ یک طبقه، بلکه حکومتهایی در جهت اعمال نظرات حزبی به شمار میروند و شاید تنها تعریف دقیق این نوع از حکومتها، "سرمایه داری تمامیت خواه دولتی" باشد.
حکومت جمهوری اسلامی در هیچیک از تعاریف کلاسیکی که از حکومت شده است نمیگنجد. اگر اندکی به گذشته رجوع کنیم خواهیم دید که مارکسیستهای قهاری مثل حزب توده و یا مارکسیستهای جوان تر تعریف روشنی از حاکمیت نداشتند و چون نمیتوانستند از تعاریف کلاسیک و مقدس مارکسیستی نیز دست بشویند لاجرم مجبور بودند از تعاریف من در آوردی از قبیل خورده بورژوازی مترقی واپسگرا( بر اساس وعده های دروغ خمینی ) و یا خرده بورژوازی سنتی ( به خاطر وجود بازاریان ) استفاده نمایند و مجاهدین خلق هم به حکومت آخوندی بسنده کردند و همچنان مرغشان یک پا دارد، اما در سالهای بعد همگی دریافتند که جمهوری اسلامی در هیچیک از این تعاریف نمی گنجد اما دگماتیسم ایدئولوژیک این تحلیلگران را به نقطه ای راند که نه سیخ بسوزد و نه کباب و آنهم تئوری دزدیده شدن انقلاب به دست فرصت طلبان و خائنان بود که بیشتر یک امر شعاری است و بویی از تعریف علمی و فنی را نمیدهد.
چند ماه پیش ژنرال پتریوس حکومت ایران را حکومت ارازل و اوباشان نامید که در نگاه اول یک برخورد از روی خشم توصیف گردید و دارو دسته های حکومتی نیز که اکنون درجه های دکترا را درو میکنند از این تعریف ناخشنود شدند، اما شاید بتوان گفت که ژنرال پتریوس تنها کسی است که در طول سی سال گذشته ، موفق به کشف راز طبقاتی حکومت اسلامی شده است و آنهم طبقۀ نو ظهور اوباشان است.
خمینی گجستک در بدو ورود به ایران در بهشت زهرا ایران را غنیمت جنگی خواند و گفت که دستور داده است تا این غنیمت جنگی بین مسلمانان تقسیم شود و مجانی شدن آب و برق و اتوبوس را نه از دیدگاه عدالت اجتماعی بلکه از دیدگاه تقسیم غنایم مطرح نمود که دروغی بیش نبود ( از نظر فقه اسلامی شیعه، تقیه نامیده میشود ).اما تقسیم غنایم به شکل دیگری به پیش رفت و مراکز سود ده بین ارازل و اوباش تقسیم گردید و نتیجه آن شد که این موسسات در مدتی کوتاه به ویرانه تبدیل گردیدند. دزدیهای سازمان یافته در هر موسسه ای رواج داشت و ارازل و اوباش خیابانی هم در کمیته ها و سپاه و گروههای اطلاعاتی و بسیج سازمان یافتند تا نقش پیاده نظام را بازی کنند و بنا بر لیاقتهای جنایتکارانۀ خود سهمی ببرند و دعاگوی اسلام ناب محمدی باشند و فریاد روح منی خمینی - بت شکنی خمینی شان، گوش آسمان را کر کند. البته بسیاری نیز بودند که به خاطر نفهمیدگی و تلقین اجتماعی وارد معرکه شدند اما ماندگار نشدند و این امر بعد از آغاز جنگ شدت بیشتری یافت و خمینی گجستک از همین دیدگاه وقوع جنگ را نعمتی بزرگ خواند زیرا چنان بحران عظیمی بوجود آورد که همه چیز در میان آن گم شد و در سایۀ آن تمامی مبارزان سرکوب شدند و بسیاری از داراییهای ملی به یغما رفت. فقط تصور کنید که کانتینرهای حامل کمکهای پزشکی یکشبه غیب میشدند و یا کامیونهای حامل مواد غذایی به مقصد نمیرسیدند و از شهرهای دیگر سر در می آوردند.
درست در همان زمان است که عده ای از ایران دوستان از شیوۀ تقسیم غنایم به شکلی آبکی انتقاد میکردند و میگفتند که کار ها را باید به دست متخصصین داد و خمینی نیز با تمامی توان محمدی اش عرعر سر میداد که : ما متخصص میخواهیم برای چه؟ ما متعهد لازم داریم. و گروههای ابله مارکسیستی و ساده انگاران خوشباور نیز آنرا به معنی میهن پرست تعبیر میکردند که چنین نبود و متعهد از نظر خمینی تنها یک معنی داشت و آن کسی بود که بتواند رژیم اسلامی را به هر قیمتی حفظ کند و به همین خاطر ارازل و اوباش در انجمنهای اسلامی اصناف گوناگون سازماندهی شدند و در واقع همه کارۀ محل خود بودند و من تعجب میکنم هنوز هم بعضی ها هستند که بین ارازل و اوباش اوایل انقلاب و ارازل و اوباش کنونی فرق میگذارند ولی خود میدانند که روشها و منشها همان است که بود و کوچکترین فرقی نکرده است.
این گونه از شیوۀ تقسیم کردن غنایم ، موجبات ظهور قطبهای گوناگونی را فراهم آورد که با اینکه در حفظ رژیم هم پیمان بودند، اما در عرصۀ غارت غنایم، دشمنان جدی یکدیگر به شمار می آمدند و اهرمهای سواره نظام و پیاده نظام خود را داشتند و همگی در حال پرونده سازی علیه یکدیگر بودند. گروهی نیز مامور کشتار قانونی از طریق صدور احکام اعدام در دادگاههای انقلاب بودند و گویا بعد از ایفای نقش جنایتکارانۀ خود به حاشیه رانده شدند و چون سرشان بی کلاه ماند تبدیل به جریانات اصلاح طلب شدند و اکثر این ارازل نقش رهبران اصلاح طلبان را بازی میکنند. دقیقا یادم هست آنروزی که مدنی گجستک ( امام جمعۀ تبریز ) که توسط یکی از نیروهای سازمان مجاهدین خلق به درک فرستاده شد و موسوی تبریزی در مقام دادستان دادگاههای انقلاب اسلامی آذربایجان شرقی در همان روز وعدۀ کشتار 30 نفر را داد که در صبحگاه فردای آن روز در زندان تبریز تیرباران شدند که 9 نفر از آنان بهایی بودند که در واقع نه سر پیاز و نه ته پیاز بودند و اکنون همین رجاله با به یدک کشیدن لقب آیت الله یکی از رهبران جریان اصلاح طلبی است.
باندهای گوناگونی که درسال 57 شکل گرفته بودند هیچگونه رنگ و بوی طبقاتی نداشتند و دقیقا مانند باندهای مافیایی دارای مناطق تقسیم شدۀ قدرت و منافع بوده و در مبارزات و مناقشات درونی قدرت ( با هدف بسط حیطه غارت و چپاول ) سعی میکردند به آن جلوه ای سیاسی و دینی بدهند و به هیچ وجه نمی توان گفت که درد آنها مسئلۀ شیوۀ مدیریت بوده است و اگر اینگونه کلمات را بکار میگرفته اند و یا میگیرند تنها برای خاک پاشیدن به چشم مردم بوده است و هنوز هم همان است. به عنوان مثال اگر بعد از اینهمه سال از مردک رجالۀ مخبطی همچون سروش که قلادۀ دکترای فلسفه برگردن دارد پرسیده شود که به عنوان یکی از سردمداران انقلاب فرهنگی چه اهدافی را پیگیری میکردند و بعد از انجام انقلاب فرهنگی به کدامیک از آنها دست یافتند و سطوح علمی دانشگاهها بعد از انقلاب فرهنگی چه پیشرفتی داشت ؟ نه تنها جوابی ندارد بلکه به گوشه ای خواهد خزید و اگر هم بخواهد پاسخی بدهد خواهد گفت که به خدا تقصیر من نبود و من تنها نبودم که در واقع پاسخ به سوال نیست و نوعی فرار است و تنها خیانت پیشه بودن این شخص را به نمایش میگذارد که حتی حاضر نیست در بارۀ اسرار مباحث جنایتکارانه ای را که در مجالس جنون شورای عالی انقلاب فرهنگی میرفت را در اختیار مردم قرار دهد، و اگر اکنون میشنویم که ارازل و اوباشان اصلاح طلب از کشتی انقلاب و سوار شدن ویا پیاده شدن از آن سخن میگویند ، منظورشان همان داستان مسجد مدینه و مسجد قبا است که هردو مرکز جنایت و فساد و اوباشگری و اوباش پروری بودند. اما اینک زمانه زمانۀ دیگری است و سلمان فارسی ( الله ) دیگر در میانه نیست که به حمایت فکری از ارازل و اوباش محمد که اینک همان خط امامی های جنایت پیشۀ سابق و اصلاح طلبان فعلی هستند بپردازد و مسجد مدینه را حفظ کند. در طی این سالیان دراز ارازل و اوباش "اوس" و "خزرج" دیگر راه و چاه غارت مقدس را نه تنها یاد گرفته اند بلکه آنرا در سطح بین المللی نیز توسعه داده اند و دیگر این مسجد قبا نیست که مسجد ضرار خوانده شود، بلکه اینک نوبت مسجد مدینه است که باید ویران شود و این روند نه تنها در ایران تا خلع قدرت کامل ولی فقیه ( محمد ) پیش خواهد رفت بلکه بعد از ایران در عراق و لبنان نیز شاهد تغییرات عظیمی در ساختار قدرت خواهیم بود . در ساختار جدید اینبار محمد ها ( فقها ) نیستند که به سازماندهی و استخدام ارازل و اوباش بپردازند بلکه اینبار نوبت ارازل و اوباش سازمان یافته است که محمدها را به استخدام خویش در آورند و گرنه، محمدها نه تنها از کشتی قدرت بلکه از کشتی اسلام نیز پیاده خواهند شد. اگر تا دیروز اسلام به شغل شریف اوباش پروری و سازماندهی ارازل مشغول بود اینک زمان آن رسیده است که ارازل و اوباش به اسلام و محمد پروری روی آورند ( مانند صفویه ) و چه بسا بنا به اقتضای حفظ قدرت دست از اسلام نیز بشویند و آیینی نوین بنا نهند. زنگ این تغییر که با اجرای نماز جماعت روسپیان برهنه به امامت یکی از سرداران ارازل و اوباش ( سردار علی زارعی ) در دو سال پیش به صدا در آمده حکایت از عمل یک فرد نمیکند بلکه نشان از درجۀ ایمانی است که ارازل و اوباشان مقدس نسبت به عقایدی دارند که آنها را پروده است. در سال گذشته بود که بزرگترین سردار اوباشان ( فیروز آبادی ) گفت که بعد از این کشورهای غربی در رابطه با مسائل اتمی باید با او و امثال او مذاکره کنند. اکنون این سرداران اسلام نیستند که برای آشنایی با احکام جماع کتاب یکصد صفحه ای جعفر صادق مخبّط را بخوانند بلکه این جعفر صادق است که برای نوشتن جلد دوم کتابش باید در پیش سردارانش دوره های آموزشی ببیند.
پراکندگی غنایم و منابع غارت که باعث بوجود آمدن دار و دسته های گوناگون مافیایی شده وکمترین مشکلش برای پدر خوانده های واقعی ( گذشته از، از دست دادن منابع غارت ) چانه زنی با باندهای گوناگون بود دیگر قابل تحمل نبود و و این عدم تحمل با نامۀ سرگشاده اوباشان به خاتمی و تهدید به کودتا ابراز گردید. نامه ای که پیام آنرا گیرنده های زنگ زدۀ روشنفکر نمایان دریافت نکرد. رو شنفکر نمایانی که خود بخش رانده شدۀ ارازل و اوباشان اسلام بودند و در کشورهای اروپایی و آمریکا برای سازماندهی یورش دوباره و گرفتن سهم خود ، پراکنده شده بودند، اما به خاطر وجود سوراخهای بزرگی در استراتژی مبارزاتی شان، شکست خوردند و مانند فلسطینیهای بیخانمان باید با رویای دوران پیش از نبرد شش روزه به سربرند و برای زندگی روزمره دستمال دریوزگی شان را در محل گذار هر کس و ناکسی پهن کنند تا شاید سکّه ای بر آن انداخته شود.
حتی در تصفیه های اخیری که در گروه کاری احمدی نژاد انجام گرفت و بسیاری آنرا به سخره گرفتند و یا در بهترین حالت آنرا برای تشویش افکار عمومی از کنار گذاشته شدن منوچهر متکی به شمار آوردند، زنگ دیگری بود که به صدا در آمد که پیام عریانش این است : در هر مقطع زمانی از هر کسی مثل آدامس استفاده خواهیم کرد و بعد از مکیدن شیرینی ، تفاله اش را در پیاده رو خواهیم انداخت و این روند تا قبضۀ کامل قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی و قضایی به پیش خواهد رفت. آن دسته از اوباشان حکومتی که در رویای عبای حمایت رهبری به سر میبرند، دیری نخواهد گذشت که مانند کروبی و موسوی تبدیل به اصلاح طلب خواهند شد ( مانند برادران لاریجانی و توکلیها و عسگر اولادی ها و باهنرها که اگر همچنان شیرینی خود را حفظ نکنند و لیاقت جویده شدن مداوم را از دست بدهند در آینده ای نه چندان دور با کروبی و موسوی بر سر یک سفره خواهند نشست ) و فردای آن روز چه بسا نوبت مصباح یزدی ها و جنتی ها خواهد رسید. در شرایط کنونی اوباشان عمامه به سر بیش از پیش به همدیگر نیاز خواهند داشت و گرنه باید خانه نشین شوند و یا به استخدام سپاهیان اوس و خزرج در آیند و راه میانه ای در پیش نیست و تمامی تلاشهای خامنه ای و عوامل زیر عبای رهبری نیز به سرنوشت موسوی و کروبی دچار خواهند شد.
در وضعیت کنونی اگر نیروهای مبارز تمامی تلاش خود را برای سرنگونی رژیم و شکستن ستون فقرات اصلی آن یعنی ارازل و اوباش سپاه و بسیج ( برخاستگان از گور مسجد قبا )، متمرکز نکنند تمامی تلاشهای تبلیغاتی آنها برای بی آبرو کردن بیشتر بیت خامنه ای به نفع سپاه تمام خواهد شد و نه تنها رژیم از آن هراسان نیست بلکه بسیار هم مسرور است ، زیرا نظامیان از زمین لرزۀ ویرانگری که ساختار روابط اوباشان عمامه به سر با جامعۀ نفهمیدگان و بخشی از نیروهای تحت امرشان را تخریب نماید بیشتر استقبال میکنند. من فکر میکنم که حتی شایعۀ جانشینی خامنه ای بوسیلۀ پسرش مجتبی نه از طرف دار و دستۀ اصلاح طلبان بلکه از طرف سپاه در میان مردم پخش شده است تا به بی آبرویی بیشتر خامنه ای و اتاقهای فکری وی بینجامد و راه سپاه را برای پیمودن قدمهای بعدی در جهت قبضۀ کامل قدرت هموارتر سازد. لذا به اوباشان اصلاح طلب ( اوباشان مسجد مدینه ) پیشنهاد میکنم که یا راه خود را از اوباش گری جدا سازند و یا اگر همچنان در رویای بازگشت به قدرت هستند با اراذل بیت رهبری همداستان شوند و مطمئن هستم که آنان برای راه دوم ابزار و وسایل لازم از قبیل احادیث و آیات و روضه خوانها و مداحان را دارند .
از نظر من سپاه به ولی فقیه نیازی ندارد و اگر هم آنرا بپذیرد در حد یک "مقام تشریفاتی استخدام شده" خواهد بود زیرا پذیرش آن همراه با باز کردن راه برای تمامی ارازل قم و نجف همراه خواهد شد و این آن چیزی است که اوباشان مسجد قبا در جهت زدودن آن حرکت میکنند. لذا در شرایط جاری این اوباشان همفکر کروبی و خاتمی و موسوی هستند که به اصل ولایت فقیه بیشتر پایبندتر هستند و هنوز منتظر توضیح المسائلهای جدیدتری هستند که شاید شیوۀ نوینی در شستن کون را به آنها بیاموزد.
در کشورهای اروپایی و آمریکا گروههای مالی وجود دارند که کارشان تولید و تحقیقات نیست بلکه نتیجۀ تحقیقات و اختراعات را از طریق پرداخت پول خریداری کرده و تصاحب میکنند. بعد از فاجعۀ سال 57 نیز بیشتر مراکز سود ده از طریق رجاله ها و ارازل و اوباش اسلامی به تصاحب در آمد و بزرگترین دار و دستۀ اوباشان سازمان یافتۀ نظامی و اطلاعاتی و امنیتی نیز از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی و بر اساس پیشنهاد و تئوریهای او به این سمت روی آوردند و شاید اگر رفسنجانی درسهایش را خوب خوانده بود و دنبال نفت و پسته نمی دوید و در مستی نامیده شدن با نام سردار سازندگی در شور و شعف عرفانی غرق نمیشد میتوانست تکرار استقلال خواهی اوباشان مسجد قبا را پیش بینی کند همانگونه که خامنه ای در این مستی عرفانی ولایت مطلقۀ فقیه غرق شد و شاید اکنون تازه دارد دو ریالیش جا می افتد و برای حفظ جلال خود به تکاپوی دیدارها و رایزنیهای محرمانه با ارازل قم افتاده است تا تبدیل به رفسنجانی نشود و خوب هم میداند که اوباشان مسجد قبا میتوانند او و خاندانش به خاطر کثافتکاریها و جنایات مستند شده ای که کرده اند به هر بهانه ای به محاکمه بکشانند. به هر حال فرصت تصاحب منابع مالی که از دورۀ رفسنجانی برای ارازل نظامی و شبه نظامی آغاز شد، در دورۀ اول ریاست احمدی نژاد منجر به گامهای بزرگی در جهت تصاحب تمامی منابع و مراکز سود آور گردید و فریاد "وا اسلاما" و "اصلاح طلبی" باندهای دیگر و حتی رفسنجانی را در آورد و "اوباشان نظامی مقدس" اکنون در حال برداشتن گامهای بعدی و پی ریزی برای گام نهایی هستند و در آیندۀ نزدیک حد اکثر دوساله، مردم ایران با یک حاکمیت متمرکز مافیایی که همه چیز را در اختیار خواهد گرفت روبرو خواهند شد، مگر آنکه یا مردم ایران تصمیم دیگری بگیرند و یا در انتخابات بعدی آمریکا "حزب چای" پیروز شود و قوانین بازی را عوض کند. به هر حال تنها راه رهایی ایران از دست ارازل و اوباش و اوباش سالاری هر روز بیشتر از پیش به سوی گذار از راه کشتار وسیع سپاهیان و بسیجیها و مبارزۀ مسلحانه کشانده میشود و آنانی که همه چیز را میخواهند همۀ نفرتها را هم باید به جان بخرند و منتظر انتقامی سنگین که حتی زندگی کودکانشان را نیز تهدید میکند باشند.
اوباشان مقدس و بازیهای بین المللی
در این بخش در هر جای که از کلمۀ اوباشان استفاده میکنم انحصارا منظورم سپاه پاسداران و و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی است و به بقیه حضرات ارازل کاری ندارم زیرا یا تاریخ مصرف آنها گذشته است و یا نزدیک به اتمام میباشد.
در طی این سی و یک سال، اوباشان تمامی نیروی خود را در جهت عملی کردن استراتژی "حفظ نظام اوباش سالاری مقدس" به کار برده اند و بدون تعارف باید گفت که از تلاشهای شبانه روزی و بی وقفه دریغ ننموده و تمامی امکانات کشور را در جهت رسیدن به این هدف بکار گرفته و بسیاری از سرمایه های ملی که میتوانست در زمینه های دیگری بکار گرفته شود را نیز در این راه دشوار به باد داده اند اما همچنان در این راه از تلاش سنگین دست بر نداشته اند، اکنون با وضعیت بسیار دشواری روبرو هستند. این دشواری جدید تنها به گسترش و عمیقتر شدن تحریمهای بین المللی و تحریمهای یک سویه و آثار ویرانگر و بازدارندۀ آنها خلاصه نمیشود ( هرچند که سوزش آنرا در استخوان خویش حس میکنند ). مشکلات اساسی که رژیم اوباشان از آن رنج میبرد از این قرار است :
1- هزینه های سنگین تشکیلات نظامی و گسترش مالیخولیایی آن که برای بسط سیطرۀ نظامی تا بتوانند هرچه بیشتر سوراخهایی را که در اجرای عملیاتی کردن قدرت وجود دارد را پر کنند، غافل از آنکه این سوراخها همیشه وجود دارند و خواهند داشت زیرا هر حرکتی باعث تغییراتی در کل سیستم میشود که باعث بوجود آمدن سوراخهای جدید و چه بسا ناشناخته ای میگردد که شاید خطرناکتر از سوراخهای شناخته شدۀ پیشین باشند، لذا این روند مالیخولیایی تا زمانی که به ورشکستگی کامل بینجامد همچنان ادامه خواهد داشت. دلیل اصلی این تلاشهای مالیخولیایی درعدم اطمینان اوباشان به قدرت دفاعی خود در برابر مبارزات جدی و بر اندازانۀ داخلی و رویارویی با نیروهای برون مرزی نهفته است و این توسعۀ مالیخولیایی نظامی اگر از یک نظر مظهر قدرتمندی اوباشان به نظر آید در واقع پاشنۀ آشیل آنهاست.
2- در روند کنونی که از سالها پیش شروع شده است و هدف آن قبضۀ قدرت بدون نیاز به سیستم آخوندی سنتی میباشد، بخشی از نیروهای نفهمیده که به خاطر باورهای تازی پرستانه که همچنان به خاطر وجود سیستمهای بلامنازع تولید اندیشۀ تازی پرستی ( بدون رقیب به خاطر سرکوب ) و تحمیق مکرر و هیپنوتیک باز تولید میشوند در حال ریزش مداوم هستند و اختراع سازمانی درونی به نام " هادیان سیاسی" نیز در همین راستا میباشد تا بوسیلۀ استفاده از آخوندهای تولید شده و استخدامی ( که در فوق روند آنرا ترسیم نموده ام ) بتوانند جای سیستم "رهبری سنتی مذهبی" را به "تغذیۀ مذهبی" از طرف "آخوندهای استخدامی" پر کرده و مانع ریزش نیروها گردند که به خودی خود مشکل بزرگ دیگری برای اوباشان مسجد قبا به حساب می آید.
3- شرکت در بازیهای بین المللی با استفاده از به رخ کشیدن "توانهای رزمی برون مرزی" از قبیل "حزب الله لبنان" و گروههای "اوباشان شیعۀ عراق" و ارازل اخوان المسلمینی فلسطینی "حماس" وهمچنین کمکهای اطلاعاتی و تسلیحاتی (مبادلۀ سلاح در برابر مواد مخدر ) به ارازل وهابی نه تنها در دراز مدت کاری از پیش نخواهد برد بلکه مایۀ درد سرهای بیشتر و از دست دادنهای بیشتر در آینده خواهد بود ، زیرا مسئله تنها داشتنها نیست بلکه حفظ داراییهایی از این نوع، هزینه های سرسام آوری در بر دارد که در شرایط بحرانی میتواند موجبات شکستهای فلّه ای در جبهه های گوناگون و به طور همزمان را فراهم آورد که نتیجۀ آن شکست استراتژیک خواهد بود ( هنر جنگیدن را در این رابطه بخوانید ). شاید عده ای از هواداران مشنگ رژیم اوباشان فکر کنند که آمریکاییها هم همین بازی ها را میکنند اما آن چیزی را که نمیفهمند این است که آمریکاییها و یا سایر کشورهای اروپایی برای حفظ منافع استراتژیک خود که بر بنیان تولیدات صنعتی و خدماتی وسیعی که دارند استوار است ، اما استراتژی اوباشان مقدس تنها حفظ خود است و باید برای تهیّۀ یک قطعۀ الکترونیکی دهها شرکت صوری در کشورهای مختلف بسازند و بعد از تلاشهای سنگین اطلاعاتی و امنیتی و جیمزباند بازیهای گوناگون و طاقت فرسا آن قطعه را چه بسا صدها برابر گرانتر بدست آورند و آنرا یک دست آورد تلقی کنند و این امر یکی از سوراخهای بزرگ در استراتژی "حفظ رژیم اوباشگری" که آنها را هر روزه از درون تهی میسازد و به همین خاطر هم به منابع مالی فراوانی نیاز پیدا میکنند که باید توسط "سپاه اوباشان" تصاحب شود تا کسی حق سوال و انتظار جواب نداشته باشد و همۀ گه کاریها مثل زمان استالین به بهانۀ اطلاعات محرمانه پوشانده شود. اما زمانی که استراتژیهای اوباشان توسط آدم مخبّطی همچون "حسن عباسی" که تنها درکش از کش و قوسهای معادلات جهانی این است که : "دنیا به یک چریک نیاز دارد" و افتخار کند که : "حماس را این دستها ساخته اند" باید منتظر تکرار داستان سیاهکل در وسعت منطقه ای آن باشند. استراتژی کلان اوباشان که بر اساس "حفظ خود" طراحی شده است یک استراتژی غلط است که "سر و ته" طراحی شده است و عناصر اصلی و پایه ای تشکیل دهندۀ آن را استراتژی "راهزنان مدینه" تشکیل میدهد. طراحان این استراتژی هر روزه باید آنرا وصله پیله نمایند زیرا بسیار نارسا است. این استراتژی که استفاده از اختلافات بین کشورها و گروههای مالی بین المللی و و امثالهم را در صدر تلاشهای بین المللی خویش قرار داده بود در واقع به خاطر تهی بودن از درون مورد وجه المصاحه گروههای گوناگون بین المللی قرار گرفته است و اگر هم تاکنون برجای مانده اند به خاطر همین نقشی است که برای کشورها و گروههای مالی بین المللی دارند و اگر این تنها ارزش بازماندۀ (همان شیرینی آدامس ) را نیز از دست بدهند، ضرورت وجودی شان را از دست داده و زمان حذفشان از معادلات جهانی فرا خواهد رسید. حتی تلاش برای حفظ شیرینی برای ادامۀ بازی نیز یک تلاش بی محتوی و پوشالی است و اوباشان تنها یک راه برای ادامۀ بازی خواهند داشت و آنهم در آمدن به زیر پرچم کشور چین است، اما آیا بازیهای کنونی بین المللی این اجازه را به چین خواهد داد خود زیر سوال است.
تا کنون کشور چین نشان داده است که بزرگترین حامی رژیم "اوباشان مقدس" حاکم بر ایران است، پاکستان و ایران و کرۀ شمالی و افغانستان نقش مهمی در بازیهای استراتژیک چین بازی میکنند و "اوباشان مائوئیست" در مرزهای شرقی هند نیز نیروی فشاری در جهت اجرایی کردن بخشی از این استراتژی کلان کشور چین به شمار میروند. این استراتژی نوین که بعد از دگرگونی ساختاری در اقتصاد چین بر اثر هجوم سرمایه های کشورهای غربی برای استفاده از نیروی کار ارزان چین از یکسو و جذب ماهرانۀ آنها از سوی دولتمردان چین شروع و به شکوفایی عصر جدیدی در اقتصاد آن کشور انجامید، در ادامۀ راه با نظریّۀ بیدار کردن "فیل خفته" یعنی هندوستان رو برو گشت، از این روی نوعی از "همگرایی محدود" در منافع میان چین و پاکستان و کشورهای عربی که در افغانستان دنبال میکنند انجامید که بدین قرارند :
الف : هندوستان مادر واقعی پاکستان است و تاریخ پاکستان همان تاریخ هندوستان است و هرچند که پاکستان یک کشور شناخته میشود، اما بدون هندوستان یک کشور بی ریشه و بی پدر و مادر مینماید ( که البته در واقع چنین هم هست ) و مسئلۀ کشمیر برای پاکستان تبدیل به یک مسئلۀ حیاتی گردیده است تا با جنگیدن برای آن بر هویت مستقل خود پافشاری نماید و در این راستا به تربیت ارازل و اوباشان وهابی تحت نامهای گوناگون ( برای قابل کنترل نمودن آنها ) دست یازیده و این بازی را همچنان ادامه میدهد و از سوی دیگر محل در آمدی برای ژنرالهای "تیموری نسب" و بخشی از مردم بیغوله نشین خود فراهم آورد و دست خوبی در بازی بین المللی و پر درآمد " تولید تروریست اسلامی" و مبارزه با "تروریستهای اسلامی" دارد و سالانه میلیاردها دلار از این راه در آمد کسب میکند و دخالتهایش در افغانستان با تعقیب دو هدف شروع شد که اولی اشغال خاک افغانستان از طریق "طالبان" برای ایجاد منطقه ای برای تهدید هندوستان از یک سوی و جلب دلارهای نفتی کشورهای عربی برای ایجاد یک کشور وهابی و ضد شیعه بود. هرچند که این استراتژی با حملۀ نظامی آمریکا و ورود "سازمان ناتو" به این معادله شکست سختی خورد اما پاکستان همچنان در فکر ادامۀ بازی برای بدست آوردن جای پایی استراتژیک در افغانستان میباشد. لذا مسئلۀ افغانستان و هندوستان ( فیل خفته ) به عنوان همسایه های استراتژیک چین، دولتمردان آنها را بر سر یک میز گرد می آورد.
ب : در ادامۀ جریان "عبدالقدیرخان" کشور چین دارای یک بازوی اتمی به نام کرۀ شمالی میشود اما پروژۀ "ایران اتمی" تقریبا ناتمام میماند که برای اتمام پروژۀ "ایران اتمی" کشور چین از طریق کرۀ شمالی از یک سوی و نقشی که در سازمان ملل دارد از سوی دیگر تمامی تلاشهای ممکن را تا کنون انجام داده است اما به خاطر آشکار شدن قضیه و ورود بازیگران قدرتمند غربی حوزۀ فعالیت جانبدارانۀ چین از ایران اتمی بسیار محدود شده است ولی همچنان با تمامی توان و امکانات عملی خود از آن پشتیبانی به عمل می آورد، زیرا به رژیم "اوباشان مقدس" به عنوان یک اهرم استراتژیک برای رویارویی با منافع غرب و هندوستان از یک سوی و نقش منطقه ای ایران از سوی دیگر مینگرد. در واقع تنها کشوری که به طور بسیار جدی به ادامۀ حکومت اوباشان علاقه مند است کشور چین میباشد.
پ : از سوی دیگر ترکهای عثمانی در پی شکستهای پی در پی خود در نزدیک شدن به اروپا و در سالهای اخیر، راه یافتن به اتحادیّۀ اروپا ( که تقریبا دارای تاریخچۀ پانصد ساله است ) از زمان هجوم نیروهای آمریکا و متحدانش به عراق با آمریکا زاویه باز کرد و از زمان باز شدن پای نیروهای اسرائیلی به کردستان عراق این زاویه بازتر و روابط بین آنها واگرا تر شده است و هر روز بیش از پیش به طرف روابط خصمانه نزدیکتر میشود. ترکهای عثمانی مدتی روسیه را به دندان زدند و اکنون مأیوسانه به دنبال متحدین و حامی دیگری میگردند و چشمشان به سوی ایران و سوریه و پدر خوانده ای جدید به نام چین مینگرد. چین نیز از طریق واسطه ای به نام کرۀ شمالی در حال انجام خدمات و معاملات موشکی و اتمی به ایران و سوریه است و اوباشان حاکم برایران و سوریه نیز بدشان نمی آید که با آلوده کردن ترکهای عثمانی به گرد و خاک اتمی، نظر های متمرکز شده را از خود منحرف نمایند و از سوی دیگر در رابطه با مسئلۀ کردستان نیز احساس مشترکی دارند. البته مسایل بسیار فراوانی در روابط بین الملل وجود دارد که میتواند بر روی این همگراییها و یا واگریی ها اثر بگزارد و زمان بندی خاصی برای پیشرفت آن نمیتوان در نظر گرفت.
در مجموع میتوان گفت که این اتحادیّۀ جدید ( ایران – سوریه – عراق - ترکیه ) که حول محور استراتژی "اوباشان مقدس حاکم بر ایران" تشکیل شده است چیزی نیست که چین بتواند از آن چشم بپوشد.
شکل گیری معادلات جدید در آمریکا
بحران اقتصادی عمیقی که به خاطر سیاستهای سود جویانۀ موسسات مالی آمریکا در رابطه با مسئلۀ زمین و املاک گریبانگیر آمریکا شد و دامنۀ آن اروپا و کشورهای حوزۀ خلیج فارس را گرفت، با اینکه حدود دو و نیم تریلیون دلار به بازار تزریق شد تنها توانست بحران اقتصادی را مهار کند و گسترش فزایندۀ دامنۀ بحران را محدود کند، اما ویرانیهایی که این بحران بر جای گذاشت همچنان زخمی عمیق بر پیکرۀ اقتصاد آمریکا و اروپا مانده است و شاید تنها کشورهایی که از آن آسیب جدی ندیدند، کشورهای چین و استرالیا بودند. در نتییجۀ این بحران نقش قدرت اقتصادی فزایندۀ چین آشکارتر شد موجب تشویش خاطر مردم آسیب دیدۀ آمریکا از یک سو و موسسات عظیم تولیدی آمریکا از سوی دیگر شد. لذا سیاستهای کاسبکارانۀ حزب دموکرات و جناحهایی از حزب جمهوریخواه که سوء مدیریت آنها موجبات این بحران و عدم برخورد توانمند با عوارض آن را فراهم آوردند ، باعث بوجود آمدن دیدگاههای انتقادی محافظه کارانه ای گردید که از آن به عنوان "حزب چای" یاد میشود. در واقع "حزب چای" نگرشی عملگرایانه و نه کاسبکارانه را برای رویارویی با بحران ایجاد شده و خشکاندن ریشه های برون مرزی آنرا در سیاستهای خود خواهد گنجانید که در عرصۀ اقتصاد بین المللی رویارویی بدون تعارف با چین خواهد بود. به همین خاطر، هم حزب دموکرات و هم حزب جمهوریخواه و هم چین و هم اروپا از هم اکنون برای رویا رویی با پدیدۀ "حزب چای" آماده میشوند. حزب حاکم دموکرات که به خاطر ضعف رهبری و سیاست کاسبکارانۀ مفرط حتی توان کپی کردن سیاستهای اعلام شدۀ "حزب چای" را هم ندارد هرچند که حدود 18 ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده است و زمان کافی برای آغاز بازنگریها در سیاستهای داخلی و بین المللی را دارد تا در انتخابات آتی "حزب چای" را خلع سلاح نماید ( کپی کردن سیاستها برای از میدان بدر بردن رقیب یک امر معمول است ). از سوی دیگر حزب جمهوریخواه نیز دیگر یک حزب محافظه کار به معنی واقعی کلمه به شمار نمی آید و جریان سیاسی که در دورۀ آقای بوش و حمله به عراق به محافظه کاران نو ( نئو کان ها ) مشهور شدند، نشان از ظهور چهرۀ تهاجمی آمریکا برای پر کردن خلاء ناشی از فروپاشی شوروی سوسیالیستی میداد و در یک هجوم سنگین جیغ و داد اروپا و روسها را در آورد که آنها نیز در پاسخگویی سیاستهای کارشکنانه در رابطه با سیاستهای آمریکا در خاورمیانه (مخصوصا ایران) را شدت بخشیدند. این کارشکنیها نه تنها در دراز مدت به نفع اروپا و روسیه نبود بلکه بیشتر به نفع چین تمام شد. اما در شرایط موجود زمانی جناحهای کاسبکار اروپایی تقریبا به سوی سیاست خودکشی اعتراضی کشانده شدند و به همین دلیل جناحهای کاسبکار حزب جمهوریخواه نیز به سیاست "نشان دادن چهره ای خوب از آمریکا" روی آوردند و نماد این جریان خانم کوندالیزا رایس بود و ادامۀ همان سیاست را آقای باراک اوباما به عهده گرفت. اکنون بار دیگر اندیشه های "نئو کانها" با ظهور "حزب چای" و با پشتوانۀ مردمی در آمریکا دوباره در حال ظهور است و این بار نه باراک اوباما در کار خواهد بود و نه کوندالیزا رایس و این جریان نوظهور در فکر تجدید نظری کلی در رابطه با ساختارهای حزبی و اقتصادی آمریکا است که کمترین نتیجۀ آن اتخاذ سیاستی تهاجمی در عرصۀ بین المللی خواهد بود و نوک پیکان حمله در عرصۀ بین المللی اقتصاد بادکنکی چین است، زیرا بدون حل مسئلۀ چین مسئلۀ کشورهایی مانند کره شمالی و ایران و پاکستان وافغانستان و عراق و لبنان و ترکیه همچنان نه تنها لاینحل خواهد ماند بلکه روز به روز بر وخامت اوضاع ( به نفع چین و به ضرر آمریکا ) افزوده خواهد شد.
اگر در زمان پیش روی، "حزب چای" بتواند دیدگاههای خود را به طور مدوّن تری ارائه دهد، پیروزی آنان در انتخابات آینده و نه چندان دور آمریکا صفحۀ جدیدی در صحنۀ مبارزات غولها خواهد گشود که نتیجۀ آن بیداری "فیل خفته" و به خواب رفتن " اژدهای بیدار" است.
پاینده ایران- برقرار باد آیین ریشه ای- کوبنده تندر
کژدم
سر آغاز :
در لغتنامۀ دهخدا سه کلمۀ ارازل و اوباش و رجّاله از یک دیدگاه به یک معنی آمده است و به مردمان فرومایه و پست و نفهمیده و متعصب اطلاق میشود، هرچند که از دیدگاهی دیگر معانی دیگری از این سه کلمه آمده است. نقطۀ تلاقی این سه کلمه در یک معنی مترادف، باعث بوجود آمدن یک درک مشترک در فرهنگ عامه گردیده است که به طور کلی چهار صفت انسانی را بیان میکند که دو صفت فرومایگی و پستی اشاره به سرشت روحی و روانی دارد و نفهمیدگی میتواند نتیجۀ دو عامل درونی ( کودنی و عقب ماندگی ذهنی) و عامل بیرونی ( نیاموزی یا بد آموزی و یا مزخرف آموزی ) باشد و تعصب که میتواند نتیجۀ ترکیبی از برخورد عصبی ذاتی ازیک سوی و تلقین مداوم عقاید از سوی خانواده و تلقین اجتماعی از سوی دیگر باشد ( نوعی از هیپنوتیزم مداوم و نا ایستا که با مشاهدۀ فرهنگ و عقاید رایج اجتماعی به عنوان یک واقعیت اجتماعی و تنبیهات ممکن در صورت خروج از دایرۀ آن). اینگونه افراد از یک سوی بهترین گزینه ها برای ساختن یک فرد جنایتکار عادی و از سوی دیگر بازهم بهترین گزینه ها برای ساختن یک فرد جنایتکار مذهبی به شمار میروند و زمانی که مذهب و دین به نام آفریدگار ، تمامی اعمال جنایتکارانۀ آنها را تایید کنند، پروژۀ تولید ارازل و اوباش مذهبی به درجۀ کمال میرسد که در نوع خود بینظیر هستند، زیرا هم دنیا را خواهند داشت و هم حوریهای بهشتی را ( روسپی خانۀ الهی ).
با توجه به صفاتی که برای ارازل و اوباش اطلاق میشوند، باید گفت که پدران و مادران ما، اگر از آن دسته نبوده اند حد اقل با داشتن بخشی از خصلتهای آنها همسایۀ اوباش بوده اند و تنشان به تن اوباشان خورده بوده است و گرنه اینچنین بلایی بر سر این سرزمین نمی آمد.
سرزمینی که روشنفکرش بگوید : به مدرّس نتوان کرد اهانت اما ------------- احتراما به سر رهگذرش باید رید ( میرزادۀ عشقی )،
پیش از آنکه انتقاد وانقلابی گری روشنفکرانۀ سیاسی را به نمایش بگذارد احترام به اوباش و اوباش پروری را تبلیغ میکند و به همین دلیل هم افرادی مانند میرزادۀ عشقی هم معشوق دلربای انقلابی نمایان کلیشه ای از یک سوی و اوباشان مذهبی از سوی دیگر قرار میگیرد. بگذارید اندکی به گذشته بازگردیم.
اگر به تاریخ زندگی محمد نگاهی بیفکنید خواهید دید که در تمامی سالیان درازی که در مکه ( مرکز فرهنگی و تمدن شبه جزیرۀ عربستان ) بود ، تنها توانست افراد بسیار معدودی را به پیروی خود بکشاند و به یقین میتوان گفت که مورد تمسخر و ملعبۀ خاص و عام بود و نزدیکان او با شناختی که از محمد داشتند او را به پشیزی نمیخریدند و پدر علی سگ کش ( ابو طالب ) که محمد را بزرگ کرده بود و شناخت کاملی از او داشت حتی در دم مرگ و با درخواستهای گدامنشانه و عجز و لابۀ محمد در پذیرفتن او به عنوان فرستادۀ الله روبرو بود زیر بار نرفت و و عموی دیگرش که سری در میان سرها داشت محمد را همیشه سکۀ یک پول میکرد و محمد نیز به جای رو در رویی منطقی با وی، با برخوردی اوباشگرانه او را ابوجهل نامید. لذا میبینیم که در بیغوله ای مانند مکه در پانزده قرن پیش که مردمانش به خاطر روابط تجاری با دنیای خارج آشنا بودند و اندک بهره ای از فرهنگ جهانی آن زمان داشتند، مزخرفات تکراری و مبتنی بر ادعای محض محمد را نمی خریدند و درست به همین دلیل محمد راه دیگری پیش گرفت و به مدینه رفت و دوران شکوفایی گرویدن به دین او از مدینه آغاز میشود که تاریخی سرتاسر اوباش گرانه دارد و زندگی انگلی از طریق سرقت و راهزنی مسلحانه را به بهانۀ جنگ با کفار به نیابت از طرف الله تبلیغ و توجیح میکند و تمامی کشتارها و غارتها و تجاوزات جنسی به اسراء و برده داری و برده فروشی را به عنوان نعمتهای نقدی دنیوی از طرف الله و همبستر شدن با حوریها (برای مردان ) و قلمانها ( برای زنان مسلمان ) و خوردن و خوابیدن بدون زحمت را به عنوان نعمتهای اخروی الله جاکش وعده میدهد و بنیان راهی اوباشگرانه چه در روی زمین و چه بعد از مرگ را وعده میدهد که در این میان در سال نهم هجری اتفاق بسیار ارزنده ای از نظر تاریخی در میان ارازل و اوباش محمد رخ میدهد که متاسفانه اهمیت آن از دید عموم به دور است و به آن به عنوان یک اتفاق ساده نگاه میکنند و این اتفاق ظهور عده ای از ارازل و اوباش محمد و ساختن مسجد قبا در نزدیکی مدینه است و گویا پیش از بنیاد نهادن آن با محمد نیز مشورتهایی شده بود ولی به نتیجه نرسیده بود. بنیانگزاران مسجد قبا که در سالهای پیشین راه و رسم راهزنی های مسلحانۀ مقدس را دریافته بودند و تنها چیزی که نیافته بودند وجود تقدس در کشتار کاروانیان و تجار و به اسارت گرفتن آنان بود و در واقع یاوه های محمد را نمیخریدند و میخواستند که استقلال عمل داشته و تنها درصدی از در آمد مقدس را به محمد بدهند غافل از آنکه الله ( سلمان فارسی ) مانند عقابی تیزبین همه چیز را زیر نظر داشت و اهدافی بس بزرگتر را نشانه رفته بود و لذا الله ( سلمان فارسی) آن مسجد را مسجد ضرار نام نهاد و حکم به ویرانیش داد و آن بخش از ارازل و اوباش هم که از این معرکه جان سالم بدر بردند دوباره به التزام رکاب محمد بازگشتند و به سهمی که از غنایم میگرفتند بسنده نمودند و باز هم مسئلۀ مهم دیگر اینکه نهایتا مردم مکه به دلیل هراس از اراذل و اوباش محمد و با زور شمشیر مسلمان میشوند و قضیه هیچ ربطی به ایمان آوردن به لاطایلاتهای محمد ندارد و اینکه شاهزادۀ شورشی و خائن ایرانی ( سلمان فارسی = الله ) محمد را از میان تمامی مدعیان پیامبری در آن دوره انتخاب میکند نه یک تصادف بلکه به دلیل شناخت از روان پریشی محمد و توانایی او در عملیاتی کردن اوباشگری برای ویرانگری بود. سیاست مبتنی بر اوباشگری محمد بعد از ویران کردن ساختار اجتماعی و فرهنگی عربستان، سیستم اوباش سالاری از طریق ارعاب مردم ومخالفان و اجازۀ قتل و تعیین جایزه برای سرهای بریدۀ آنان و رواج سربریدن و سایر رفتارهای وحشیانه و بی ارزش نمودن انسان برای اشائۀ زندگی انگلی جنایتکارانه را جانشین آن میسازد و امرار معاش از طریق قتل وغارت دیگران را سرلوحۀ زندگی روزمرۀ اعراب میسازد، همان چیزی که در این سی سال گذشته در ایران زمین به طوری آشکار به نمایش گذاشته شد. حتی رجاّله هایی مانند بنی صدر و سروش و بازرگان و یزدی و صباغیان و قطب زاده که تمامی عمر خویش را برای تطهیر اوباشگری مقدّس محمدی و الهی صرف کرده بودند از دست اوباشان مقدّس واقعی (حزب اللهی ها ) خواب راحت نداشتند.
جمهوری اسلامی چه نوع حکومتی است؟
در تعریف کلاسیک معمولا حکومت را نماینده و یا نمایندگان طبقات حاکم اقتصادی جامعه تشکیل میدهند و قوانین اساسی و مدنی و حقوقی نیز از طریق همین نمایندگان در جهت حفظ منافع آن طبقات تدوین و تفسیر میشود. این تعریف شاید بر اساس آنچه که در اروپا جریان داشته است تدوین شده باشد، امّا عمومیت جهانی ندارد و شاید اولین نوع حکومتی که این تعریف را به چالش کشید برخاستن حکومتهای کمونیستی که ظاهرا به نام طبقۀ کارگر سکه میزدند ولی عملا حکومتهایی حزبی بودند که نه به عنوان نمایندۀ یک طبقه، بلکه حکومتهایی در جهت اعمال نظرات حزبی به شمار میروند و شاید تنها تعریف دقیق این نوع از حکومتها، "سرمایه داری تمامیت خواه دولتی" باشد.
حکومت جمهوری اسلامی در هیچیک از تعاریف کلاسیکی که از حکومت شده است نمیگنجد. اگر اندکی به گذشته رجوع کنیم خواهیم دید که مارکسیستهای قهاری مثل حزب توده و یا مارکسیستهای جوان تر تعریف روشنی از حاکمیت نداشتند و چون نمیتوانستند از تعاریف کلاسیک و مقدس مارکسیستی نیز دست بشویند لاجرم مجبور بودند از تعاریف من در آوردی از قبیل خورده بورژوازی مترقی واپسگرا( بر اساس وعده های دروغ خمینی ) و یا خرده بورژوازی سنتی ( به خاطر وجود بازاریان ) استفاده نمایند و مجاهدین خلق هم به حکومت آخوندی بسنده کردند و همچنان مرغشان یک پا دارد، اما در سالهای بعد همگی دریافتند که جمهوری اسلامی در هیچیک از این تعاریف نمی گنجد اما دگماتیسم ایدئولوژیک این تحلیلگران را به نقطه ای راند که نه سیخ بسوزد و نه کباب و آنهم تئوری دزدیده شدن انقلاب به دست فرصت طلبان و خائنان بود که بیشتر یک امر شعاری است و بویی از تعریف علمی و فنی را نمیدهد.
چند ماه پیش ژنرال پتریوس حکومت ایران را حکومت ارازل و اوباشان نامید که در نگاه اول یک برخورد از روی خشم توصیف گردید و دارو دسته های حکومتی نیز که اکنون درجه های دکترا را درو میکنند از این تعریف ناخشنود شدند، اما شاید بتوان گفت که ژنرال پتریوس تنها کسی است که در طول سی سال گذشته ، موفق به کشف راز طبقاتی حکومت اسلامی شده است و آنهم طبقۀ نو ظهور اوباشان است.
خمینی گجستک در بدو ورود به ایران در بهشت زهرا ایران را غنیمت جنگی خواند و گفت که دستور داده است تا این غنیمت جنگی بین مسلمانان تقسیم شود و مجانی شدن آب و برق و اتوبوس را نه از دیدگاه عدالت اجتماعی بلکه از دیدگاه تقسیم غنایم مطرح نمود که دروغی بیش نبود ( از نظر فقه اسلامی شیعه، تقیه نامیده میشود ).اما تقسیم غنایم به شکل دیگری به پیش رفت و مراکز سود ده بین ارازل و اوباش تقسیم گردید و نتیجه آن شد که این موسسات در مدتی کوتاه به ویرانه تبدیل گردیدند. دزدیهای سازمان یافته در هر موسسه ای رواج داشت و ارازل و اوباش خیابانی هم در کمیته ها و سپاه و گروههای اطلاعاتی و بسیج سازمان یافتند تا نقش پیاده نظام را بازی کنند و بنا بر لیاقتهای جنایتکارانۀ خود سهمی ببرند و دعاگوی اسلام ناب محمدی باشند و فریاد روح منی خمینی - بت شکنی خمینی شان، گوش آسمان را کر کند. البته بسیاری نیز بودند که به خاطر نفهمیدگی و تلقین اجتماعی وارد معرکه شدند اما ماندگار نشدند و این امر بعد از آغاز جنگ شدت بیشتری یافت و خمینی گجستک از همین دیدگاه وقوع جنگ را نعمتی بزرگ خواند زیرا چنان بحران عظیمی بوجود آورد که همه چیز در میان آن گم شد و در سایۀ آن تمامی مبارزان سرکوب شدند و بسیاری از داراییهای ملی به یغما رفت. فقط تصور کنید که کانتینرهای حامل کمکهای پزشکی یکشبه غیب میشدند و یا کامیونهای حامل مواد غذایی به مقصد نمیرسیدند و از شهرهای دیگر سر در می آوردند.
درست در همان زمان است که عده ای از ایران دوستان از شیوۀ تقسیم غنایم به شکلی آبکی انتقاد میکردند و میگفتند که کار ها را باید به دست متخصصین داد و خمینی نیز با تمامی توان محمدی اش عرعر سر میداد که : ما متخصص میخواهیم برای چه؟ ما متعهد لازم داریم. و گروههای ابله مارکسیستی و ساده انگاران خوشباور نیز آنرا به معنی میهن پرست تعبیر میکردند که چنین نبود و متعهد از نظر خمینی تنها یک معنی داشت و آن کسی بود که بتواند رژیم اسلامی را به هر قیمتی حفظ کند و به همین خاطر ارازل و اوباش در انجمنهای اسلامی اصناف گوناگون سازماندهی شدند و در واقع همه کارۀ محل خود بودند و من تعجب میکنم هنوز هم بعضی ها هستند که بین ارازل و اوباش اوایل انقلاب و ارازل و اوباش کنونی فرق میگذارند ولی خود میدانند که روشها و منشها همان است که بود و کوچکترین فرقی نکرده است.
این گونه از شیوۀ تقسیم کردن غنایم ، موجبات ظهور قطبهای گوناگونی را فراهم آورد که با اینکه در حفظ رژیم هم پیمان بودند، اما در عرصۀ غارت غنایم، دشمنان جدی یکدیگر به شمار می آمدند و اهرمهای سواره نظام و پیاده نظام خود را داشتند و همگی در حال پرونده سازی علیه یکدیگر بودند. گروهی نیز مامور کشتار قانونی از طریق صدور احکام اعدام در دادگاههای انقلاب بودند و گویا بعد از ایفای نقش جنایتکارانۀ خود به حاشیه رانده شدند و چون سرشان بی کلاه ماند تبدیل به جریانات اصلاح طلب شدند و اکثر این ارازل نقش رهبران اصلاح طلبان را بازی میکنند. دقیقا یادم هست آنروزی که مدنی گجستک ( امام جمعۀ تبریز ) که توسط یکی از نیروهای سازمان مجاهدین خلق به درک فرستاده شد و موسوی تبریزی در مقام دادستان دادگاههای انقلاب اسلامی آذربایجان شرقی در همان روز وعدۀ کشتار 30 نفر را داد که در صبحگاه فردای آن روز در زندان تبریز تیرباران شدند که 9 نفر از آنان بهایی بودند که در واقع نه سر پیاز و نه ته پیاز بودند و اکنون همین رجاله با به یدک کشیدن لقب آیت الله یکی از رهبران جریان اصلاح طلبی است.
باندهای گوناگونی که درسال 57 شکل گرفته بودند هیچگونه رنگ و بوی طبقاتی نداشتند و دقیقا مانند باندهای مافیایی دارای مناطق تقسیم شدۀ قدرت و منافع بوده و در مبارزات و مناقشات درونی قدرت ( با هدف بسط حیطه غارت و چپاول ) سعی میکردند به آن جلوه ای سیاسی و دینی بدهند و به هیچ وجه نمی توان گفت که درد آنها مسئلۀ شیوۀ مدیریت بوده است و اگر اینگونه کلمات را بکار میگرفته اند و یا میگیرند تنها برای خاک پاشیدن به چشم مردم بوده است و هنوز هم همان است. به عنوان مثال اگر بعد از اینهمه سال از مردک رجالۀ مخبطی همچون سروش که قلادۀ دکترای فلسفه برگردن دارد پرسیده شود که به عنوان یکی از سردمداران انقلاب فرهنگی چه اهدافی را پیگیری میکردند و بعد از انجام انقلاب فرهنگی به کدامیک از آنها دست یافتند و سطوح علمی دانشگاهها بعد از انقلاب فرهنگی چه پیشرفتی داشت ؟ نه تنها جوابی ندارد بلکه به گوشه ای خواهد خزید و اگر هم بخواهد پاسخی بدهد خواهد گفت که به خدا تقصیر من نبود و من تنها نبودم که در واقع پاسخ به سوال نیست و نوعی فرار است و تنها خیانت پیشه بودن این شخص را به نمایش میگذارد که حتی حاضر نیست در بارۀ اسرار مباحث جنایتکارانه ای را که در مجالس جنون شورای عالی انقلاب فرهنگی میرفت را در اختیار مردم قرار دهد، و اگر اکنون میشنویم که ارازل و اوباشان اصلاح طلب از کشتی انقلاب و سوار شدن ویا پیاده شدن از آن سخن میگویند ، منظورشان همان داستان مسجد مدینه و مسجد قبا است که هردو مرکز جنایت و فساد و اوباشگری و اوباش پروری بودند. اما اینک زمانه زمانۀ دیگری است و سلمان فارسی ( الله ) دیگر در میانه نیست که به حمایت فکری از ارازل و اوباش محمد که اینک همان خط امامی های جنایت پیشۀ سابق و اصلاح طلبان فعلی هستند بپردازد و مسجد مدینه را حفظ کند. در طی این سالیان دراز ارازل و اوباش "اوس" و "خزرج" دیگر راه و چاه غارت مقدس را نه تنها یاد گرفته اند بلکه آنرا در سطح بین المللی نیز توسعه داده اند و دیگر این مسجد قبا نیست که مسجد ضرار خوانده شود، بلکه اینک نوبت مسجد مدینه است که باید ویران شود و این روند نه تنها در ایران تا خلع قدرت کامل ولی فقیه ( محمد ) پیش خواهد رفت بلکه بعد از ایران در عراق و لبنان نیز شاهد تغییرات عظیمی در ساختار قدرت خواهیم بود . در ساختار جدید اینبار محمد ها ( فقها ) نیستند که به سازماندهی و استخدام ارازل و اوباش بپردازند بلکه اینبار نوبت ارازل و اوباش سازمان یافته است که محمدها را به استخدام خویش در آورند و گرنه، محمدها نه تنها از کشتی قدرت بلکه از کشتی اسلام نیز پیاده خواهند شد. اگر تا دیروز اسلام به شغل شریف اوباش پروری و سازماندهی ارازل مشغول بود اینک زمان آن رسیده است که ارازل و اوباش به اسلام و محمد پروری روی آورند ( مانند صفویه ) و چه بسا بنا به اقتضای حفظ قدرت دست از اسلام نیز بشویند و آیینی نوین بنا نهند. زنگ این تغییر که با اجرای نماز جماعت روسپیان برهنه به امامت یکی از سرداران ارازل و اوباش ( سردار علی زارعی ) در دو سال پیش به صدا در آمده حکایت از عمل یک فرد نمیکند بلکه نشان از درجۀ ایمانی است که ارازل و اوباشان مقدس نسبت به عقایدی دارند که آنها را پروده است. در سال گذشته بود که بزرگترین سردار اوباشان ( فیروز آبادی ) گفت که بعد از این کشورهای غربی در رابطه با مسائل اتمی باید با او و امثال او مذاکره کنند. اکنون این سرداران اسلام نیستند که برای آشنایی با احکام جماع کتاب یکصد صفحه ای جعفر صادق مخبّط را بخوانند بلکه این جعفر صادق است که برای نوشتن جلد دوم کتابش باید در پیش سردارانش دوره های آموزشی ببیند.
پراکندگی غنایم و منابع غارت که باعث بوجود آمدن دار و دسته های گوناگون مافیایی شده وکمترین مشکلش برای پدر خوانده های واقعی ( گذشته از، از دست دادن منابع غارت ) چانه زنی با باندهای گوناگون بود دیگر قابل تحمل نبود و و این عدم تحمل با نامۀ سرگشاده اوباشان به خاتمی و تهدید به کودتا ابراز گردید. نامه ای که پیام آنرا گیرنده های زنگ زدۀ روشنفکر نمایان دریافت نکرد. رو شنفکر نمایانی که خود بخش رانده شدۀ ارازل و اوباشان اسلام بودند و در کشورهای اروپایی و آمریکا برای سازماندهی یورش دوباره و گرفتن سهم خود ، پراکنده شده بودند، اما به خاطر وجود سوراخهای بزرگی در استراتژی مبارزاتی شان، شکست خوردند و مانند فلسطینیهای بیخانمان باید با رویای دوران پیش از نبرد شش روزه به سربرند و برای زندگی روزمره دستمال دریوزگی شان را در محل گذار هر کس و ناکسی پهن کنند تا شاید سکّه ای بر آن انداخته شود.
حتی در تصفیه های اخیری که در گروه کاری احمدی نژاد انجام گرفت و بسیاری آنرا به سخره گرفتند و یا در بهترین حالت آنرا برای تشویش افکار عمومی از کنار گذاشته شدن منوچهر متکی به شمار آوردند، زنگ دیگری بود که به صدا در آمد که پیام عریانش این است : در هر مقطع زمانی از هر کسی مثل آدامس استفاده خواهیم کرد و بعد از مکیدن شیرینی ، تفاله اش را در پیاده رو خواهیم انداخت و این روند تا قبضۀ کامل قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی و قضایی به پیش خواهد رفت. آن دسته از اوباشان حکومتی که در رویای عبای حمایت رهبری به سر میبرند، دیری نخواهد گذشت که مانند کروبی و موسوی تبدیل به اصلاح طلب خواهند شد ( مانند برادران لاریجانی و توکلیها و عسگر اولادی ها و باهنرها که اگر همچنان شیرینی خود را حفظ نکنند و لیاقت جویده شدن مداوم را از دست بدهند در آینده ای نه چندان دور با کروبی و موسوی بر سر یک سفره خواهند نشست ) و فردای آن روز چه بسا نوبت مصباح یزدی ها و جنتی ها خواهد رسید. در شرایط کنونی اوباشان عمامه به سر بیش از پیش به همدیگر نیاز خواهند داشت و گرنه باید خانه نشین شوند و یا به استخدام سپاهیان اوس و خزرج در آیند و راه میانه ای در پیش نیست و تمامی تلاشهای خامنه ای و عوامل زیر عبای رهبری نیز به سرنوشت موسوی و کروبی دچار خواهند شد.
در وضعیت کنونی اگر نیروهای مبارز تمامی تلاش خود را برای سرنگونی رژیم و شکستن ستون فقرات اصلی آن یعنی ارازل و اوباش سپاه و بسیج ( برخاستگان از گور مسجد قبا )، متمرکز نکنند تمامی تلاشهای تبلیغاتی آنها برای بی آبرو کردن بیشتر بیت خامنه ای به نفع سپاه تمام خواهد شد و نه تنها رژیم از آن هراسان نیست بلکه بسیار هم مسرور است ، زیرا نظامیان از زمین لرزۀ ویرانگری که ساختار روابط اوباشان عمامه به سر با جامعۀ نفهمیدگان و بخشی از نیروهای تحت امرشان را تخریب نماید بیشتر استقبال میکنند. من فکر میکنم که حتی شایعۀ جانشینی خامنه ای بوسیلۀ پسرش مجتبی نه از طرف دار و دستۀ اصلاح طلبان بلکه از طرف سپاه در میان مردم پخش شده است تا به بی آبرویی بیشتر خامنه ای و اتاقهای فکری وی بینجامد و راه سپاه را برای پیمودن قدمهای بعدی در جهت قبضۀ کامل قدرت هموارتر سازد. لذا به اوباشان اصلاح طلب ( اوباشان مسجد مدینه ) پیشنهاد میکنم که یا راه خود را از اوباش گری جدا سازند و یا اگر همچنان در رویای بازگشت به قدرت هستند با اراذل بیت رهبری همداستان شوند و مطمئن هستم که آنان برای راه دوم ابزار و وسایل لازم از قبیل احادیث و آیات و روضه خوانها و مداحان را دارند .
از نظر من سپاه به ولی فقیه نیازی ندارد و اگر هم آنرا بپذیرد در حد یک "مقام تشریفاتی استخدام شده" خواهد بود زیرا پذیرش آن همراه با باز کردن راه برای تمامی ارازل قم و نجف همراه خواهد شد و این آن چیزی است که اوباشان مسجد قبا در جهت زدودن آن حرکت میکنند. لذا در شرایط جاری این اوباشان همفکر کروبی و خاتمی و موسوی هستند که به اصل ولایت فقیه بیشتر پایبندتر هستند و هنوز منتظر توضیح المسائلهای جدیدتری هستند که شاید شیوۀ نوینی در شستن کون را به آنها بیاموزد.
در کشورهای اروپایی و آمریکا گروههای مالی وجود دارند که کارشان تولید و تحقیقات نیست بلکه نتیجۀ تحقیقات و اختراعات را از طریق پرداخت پول خریداری کرده و تصاحب میکنند. بعد از فاجعۀ سال 57 نیز بیشتر مراکز سود ده از طریق رجاله ها و ارازل و اوباش اسلامی به تصاحب در آمد و بزرگترین دار و دستۀ اوباشان سازمان یافتۀ نظامی و اطلاعاتی و امنیتی نیز از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی و بر اساس پیشنهاد و تئوریهای او به این سمت روی آوردند و شاید اگر رفسنجانی درسهایش را خوب خوانده بود و دنبال نفت و پسته نمی دوید و در مستی نامیده شدن با نام سردار سازندگی در شور و شعف عرفانی غرق نمیشد میتوانست تکرار استقلال خواهی اوباشان مسجد قبا را پیش بینی کند همانگونه که خامنه ای در این مستی عرفانی ولایت مطلقۀ فقیه غرق شد و شاید اکنون تازه دارد دو ریالیش جا می افتد و برای حفظ جلال خود به تکاپوی دیدارها و رایزنیهای محرمانه با ارازل قم افتاده است تا تبدیل به رفسنجانی نشود و خوب هم میداند که اوباشان مسجد قبا میتوانند او و خاندانش به خاطر کثافتکاریها و جنایات مستند شده ای که کرده اند به هر بهانه ای به محاکمه بکشانند. به هر حال فرصت تصاحب منابع مالی که از دورۀ رفسنجانی برای ارازل نظامی و شبه نظامی آغاز شد، در دورۀ اول ریاست احمدی نژاد منجر به گامهای بزرگی در جهت تصاحب تمامی منابع و مراکز سود آور گردید و فریاد "وا اسلاما" و "اصلاح طلبی" باندهای دیگر و حتی رفسنجانی را در آورد و "اوباشان نظامی مقدس" اکنون در حال برداشتن گامهای بعدی و پی ریزی برای گام نهایی هستند و در آیندۀ نزدیک حد اکثر دوساله، مردم ایران با یک حاکمیت متمرکز مافیایی که همه چیز را در اختیار خواهد گرفت روبرو خواهند شد، مگر آنکه یا مردم ایران تصمیم دیگری بگیرند و یا در انتخابات بعدی آمریکا "حزب چای" پیروز شود و قوانین بازی را عوض کند. به هر حال تنها راه رهایی ایران از دست ارازل و اوباش و اوباش سالاری هر روز بیشتر از پیش به سوی گذار از راه کشتار وسیع سپاهیان و بسیجیها و مبارزۀ مسلحانه کشانده میشود و آنانی که همه چیز را میخواهند همۀ نفرتها را هم باید به جان بخرند و منتظر انتقامی سنگین که حتی زندگی کودکانشان را نیز تهدید میکند باشند.
اوباشان مقدس و بازیهای بین المللی
در این بخش در هر جای که از کلمۀ اوباشان استفاده میکنم انحصارا منظورم سپاه پاسداران و و سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی است و به بقیه حضرات ارازل کاری ندارم زیرا یا تاریخ مصرف آنها گذشته است و یا نزدیک به اتمام میباشد.
در طی این سی و یک سال، اوباشان تمامی نیروی خود را در جهت عملی کردن استراتژی "حفظ نظام اوباش سالاری مقدس" به کار برده اند و بدون تعارف باید گفت که از تلاشهای شبانه روزی و بی وقفه دریغ ننموده و تمامی امکانات کشور را در جهت رسیدن به این هدف بکار گرفته و بسیاری از سرمایه های ملی که میتوانست در زمینه های دیگری بکار گرفته شود را نیز در این راه دشوار به باد داده اند اما همچنان در این راه از تلاش سنگین دست بر نداشته اند، اکنون با وضعیت بسیار دشواری روبرو هستند. این دشواری جدید تنها به گسترش و عمیقتر شدن تحریمهای بین المللی و تحریمهای یک سویه و آثار ویرانگر و بازدارندۀ آنها خلاصه نمیشود ( هرچند که سوزش آنرا در استخوان خویش حس میکنند ). مشکلات اساسی که رژیم اوباشان از آن رنج میبرد از این قرار است :
1- هزینه های سنگین تشکیلات نظامی و گسترش مالیخولیایی آن که برای بسط سیطرۀ نظامی تا بتوانند هرچه بیشتر سوراخهایی را که در اجرای عملیاتی کردن قدرت وجود دارد را پر کنند، غافل از آنکه این سوراخها همیشه وجود دارند و خواهند داشت زیرا هر حرکتی باعث تغییراتی در کل سیستم میشود که باعث بوجود آمدن سوراخهای جدید و چه بسا ناشناخته ای میگردد که شاید خطرناکتر از سوراخهای شناخته شدۀ پیشین باشند، لذا این روند مالیخولیایی تا زمانی که به ورشکستگی کامل بینجامد همچنان ادامه خواهد داشت. دلیل اصلی این تلاشهای مالیخولیایی درعدم اطمینان اوباشان به قدرت دفاعی خود در برابر مبارزات جدی و بر اندازانۀ داخلی و رویارویی با نیروهای برون مرزی نهفته است و این توسعۀ مالیخولیایی نظامی اگر از یک نظر مظهر قدرتمندی اوباشان به نظر آید در واقع پاشنۀ آشیل آنهاست.
2- در روند کنونی که از سالها پیش شروع شده است و هدف آن قبضۀ قدرت بدون نیاز به سیستم آخوندی سنتی میباشد، بخشی از نیروهای نفهمیده که به خاطر باورهای تازی پرستانه که همچنان به خاطر وجود سیستمهای بلامنازع تولید اندیشۀ تازی پرستی ( بدون رقیب به خاطر سرکوب ) و تحمیق مکرر و هیپنوتیک باز تولید میشوند در حال ریزش مداوم هستند و اختراع سازمانی درونی به نام " هادیان سیاسی" نیز در همین راستا میباشد تا بوسیلۀ استفاده از آخوندهای تولید شده و استخدامی ( که در فوق روند آنرا ترسیم نموده ام ) بتوانند جای سیستم "رهبری سنتی مذهبی" را به "تغذیۀ مذهبی" از طرف "آخوندهای استخدامی" پر کرده و مانع ریزش نیروها گردند که به خودی خود مشکل بزرگ دیگری برای اوباشان مسجد قبا به حساب می آید.
3- شرکت در بازیهای بین المللی با استفاده از به رخ کشیدن "توانهای رزمی برون مرزی" از قبیل "حزب الله لبنان" و گروههای "اوباشان شیعۀ عراق" و ارازل اخوان المسلمینی فلسطینی "حماس" وهمچنین کمکهای اطلاعاتی و تسلیحاتی (مبادلۀ سلاح در برابر مواد مخدر ) به ارازل وهابی نه تنها در دراز مدت کاری از پیش نخواهد برد بلکه مایۀ درد سرهای بیشتر و از دست دادنهای بیشتر در آینده خواهد بود ، زیرا مسئله تنها داشتنها نیست بلکه حفظ داراییهایی از این نوع، هزینه های سرسام آوری در بر دارد که در شرایط بحرانی میتواند موجبات شکستهای فلّه ای در جبهه های گوناگون و به طور همزمان را فراهم آورد که نتیجۀ آن شکست استراتژیک خواهد بود ( هنر جنگیدن را در این رابطه بخوانید ). شاید عده ای از هواداران مشنگ رژیم اوباشان فکر کنند که آمریکاییها هم همین بازی ها را میکنند اما آن چیزی را که نمیفهمند این است که آمریکاییها و یا سایر کشورهای اروپایی برای حفظ منافع استراتژیک خود که بر بنیان تولیدات صنعتی و خدماتی وسیعی که دارند استوار است ، اما استراتژی اوباشان مقدس تنها حفظ خود است و باید برای تهیّۀ یک قطعۀ الکترونیکی دهها شرکت صوری در کشورهای مختلف بسازند و بعد از تلاشهای سنگین اطلاعاتی و امنیتی و جیمزباند بازیهای گوناگون و طاقت فرسا آن قطعه را چه بسا صدها برابر گرانتر بدست آورند و آنرا یک دست آورد تلقی کنند و این امر یکی از سوراخهای بزرگ در استراتژی "حفظ رژیم اوباشگری" که آنها را هر روزه از درون تهی میسازد و به همین خاطر هم به منابع مالی فراوانی نیاز پیدا میکنند که باید توسط "سپاه اوباشان" تصاحب شود تا کسی حق سوال و انتظار جواب نداشته باشد و همۀ گه کاریها مثل زمان استالین به بهانۀ اطلاعات محرمانه پوشانده شود. اما زمانی که استراتژیهای اوباشان توسط آدم مخبّطی همچون "حسن عباسی" که تنها درکش از کش و قوسهای معادلات جهانی این است که : "دنیا به یک چریک نیاز دارد" و افتخار کند که : "حماس را این دستها ساخته اند" باید منتظر تکرار داستان سیاهکل در وسعت منطقه ای آن باشند. استراتژی کلان اوباشان که بر اساس "حفظ خود" طراحی شده است یک استراتژی غلط است که "سر و ته" طراحی شده است و عناصر اصلی و پایه ای تشکیل دهندۀ آن را استراتژی "راهزنان مدینه" تشکیل میدهد. طراحان این استراتژی هر روزه باید آنرا وصله پیله نمایند زیرا بسیار نارسا است. این استراتژی که استفاده از اختلافات بین کشورها و گروههای مالی بین المللی و و امثالهم را در صدر تلاشهای بین المللی خویش قرار داده بود در واقع به خاطر تهی بودن از درون مورد وجه المصاحه گروههای گوناگون بین المللی قرار گرفته است و اگر هم تاکنون برجای مانده اند به خاطر همین نقشی است که برای کشورها و گروههای مالی بین المللی دارند و اگر این تنها ارزش بازماندۀ (همان شیرینی آدامس ) را نیز از دست بدهند، ضرورت وجودی شان را از دست داده و زمان حذفشان از معادلات جهانی فرا خواهد رسید. حتی تلاش برای حفظ شیرینی برای ادامۀ بازی نیز یک تلاش بی محتوی و پوشالی است و اوباشان تنها یک راه برای ادامۀ بازی خواهند داشت و آنهم در آمدن به زیر پرچم کشور چین است، اما آیا بازیهای کنونی بین المللی این اجازه را به چین خواهد داد خود زیر سوال است.
تا کنون کشور چین نشان داده است که بزرگترین حامی رژیم "اوباشان مقدس" حاکم بر ایران است، پاکستان و ایران و کرۀ شمالی و افغانستان نقش مهمی در بازیهای استراتژیک چین بازی میکنند و "اوباشان مائوئیست" در مرزهای شرقی هند نیز نیروی فشاری در جهت اجرایی کردن بخشی از این استراتژی کلان کشور چین به شمار میروند. این استراتژی نوین که بعد از دگرگونی ساختاری در اقتصاد چین بر اثر هجوم سرمایه های کشورهای غربی برای استفاده از نیروی کار ارزان چین از یکسو و جذب ماهرانۀ آنها از سوی دولتمردان چین شروع و به شکوفایی عصر جدیدی در اقتصاد آن کشور انجامید، در ادامۀ راه با نظریّۀ بیدار کردن "فیل خفته" یعنی هندوستان رو برو گشت، از این روی نوعی از "همگرایی محدود" در منافع میان چین و پاکستان و کشورهای عربی که در افغانستان دنبال میکنند انجامید که بدین قرارند :
الف : هندوستان مادر واقعی پاکستان است و تاریخ پاکستان همان تاریخ هندوستان است و هرچند که پاکستان یک کشور شناخته میشود، اما بدون هندوستان یک کشور بی ریشه و بی پدر و مادر مینماید ( که البته در واقع چنین هم هست ) و مسئلۀ کشمیر برای پاکستان تبدیل به یک مسئلۀ حیاتی گردیده است تا با جنگیدن برای آن بر هویت مستقل خود پافشاری نماید و در این راستا به تربیت ارازل و اوباشان وهابی تحت نامهای گوناگون ( برای قابل کنترل نمودن آنها ) دست یازیده و این بازی را همچنان ادامه میدهد و از سوی دیگر محل در آمدی برای ژنرالهای "تیموری نسب" و بخشی از مردم بیغوله نشین خود فراهم آورد و دست خوبی در بازی بین المللی و پر درآمد " تولید تروریست اسلامی" و مبارزه با "تروریستهای اسلامی" دارد و سالانه میلیاردها دلار از این راه در آمد کسب میکند و دخالتهایش در افغانستان با تعقیب دو هدف شروع شد که اولی اشغال خاک افغانستان از طریق "طالبان" برای ایجاد منطقه ای برای تهدید هندوستان از یک سوی و جلب دلارهای نفتی کشورهای عربی برای ایجاد یک کشور وهابی و ضد شیعه بود. هرچند که این استراتژی با حملۀ نظامی آمریکا و ورود "سازمان ناتو" به این معادله شکست سختی خورد اما پاکستان همچنان در فکر ادامۀ بازی برای بدست آوردن جای پایی استراتژیک در افغانستان میباشد. لذا مسئلۀ افغانستان و هندوستان ( فیل خفته ) به عنوان همسایه های استراتژیک چین، دولتمردان آنها را بر سر یک میز گرد می آورد.
ب : در ادامۀ جریان "عبدالقدیرخان" کشور چین دارای یک بازوی اتمی به نام کرۀ شمالی میشود اما پروژۀ "ایران اتمی" تقریبا ناتمام میماند که برای اتمام پروژۀ "ایران اتمی" کشور چین از طریق کرۀ شمالی از یک سوی و نقشی که در سازمان ملل دارد از سوی دیگر تمامی تلاشهای ممکن را تا کنون انجام داده است اما به خاطر آشکار شدن قضیه و ورود بازیگران قدرتمند غربی حوزۀ فعالیت جانبدارانۀ چین از ایران اتمی بسیار محدود شده است ولی همچنان با تمامی توان و امکانات عملی خود از آن پشتیبانی به عمل می آورد، زیرا به رژیم "اوباشان مقدس" به عنوان یک اهرم استراتژیک برای رویارویی با منافع غرب و هندوستان از یک سوی و نقش منطقه ای ایران از سوی دیگر مینگرد. در واقع تنها کشوری که به طور بسیار جدی به ادامۀ حکومت اوباشان علاقه مند است کشور چین میباشد.
پ : از سوی دیگر ترکهای عثمانی در پی شکستهای پی در پی خود در نزدیک شدن به اروپا و در سالهای اخیر، راه یافتن به اتحادیّۀ اروپا ( که تقریبا دارای تاریخچۀ پانصد ساله است ) از زمان هجوم نیروهای آمریکا و متحدانش به عراق با آمریکا زاویه باز کرد و از زمان باز شدن پای نیروهای اسرائیلی به کردستان عراق این زاویه بازتر و روابط بین آنها واگرا تر شده است و هر روز بیش از پیش به طرف روابط خصمانه نزدیکتر میشود. ترکهای عثمانی مدتی روسیه را به دندان زدند و اکنون مأیوسانه به دنبال متحدین و حامی دیگری میگردند و چشمشان به سوی ایران و سوریه و پدر خوانده ای جدید به نام چین مینگرد. چین نیز از طریق واسطه ای به نام کرۀ شمالی در حال انجام خدمات و معاملات موشکی و اتمی به ایران و سوریه است و اوباشان حاکم برایران و سوریه نیز بدشان نمی آید که با آلوده کردن ترکهای عثمانی به گرد و خاک اتمی، نظر های متمرکز شده را از خود منحرف نمایند و از سوی دیگر در رابطه با مسئلۀ کردستان نیز احساس مشترکی دارند. البته مسایل بسیار فراوانی در روابط بین الملل وجود دارد که میتواند بر روی این همگراییها و یا واگریی ها اثر بگزارد و زمان بندی خاصی برای پیشرفت آن نمیتوان در نظر گرفت.
در مجموع میتوان گفت که این اتحادیّۀ جدید ( ایران – سوریه – عراق - ترکیه ) که حول محور استراتژی "اوباشان مقدس حاکم بر ایران" تشکیل شده است چیزی نیست که چین بتواند از آن چشم بپوشد.
شکل گیری معادلات جدید در آمریکا
بحران اقتصادی عمیقی که به خاطر سیاستهای سود جویانۀ موسسات مالی آمریکا در رابطه با مسئلۀ زمین و املاک گریبانگیر آمریکا شد و دامنۀ آن اروپا و کشورهای حوزۀ خلیج فارس را گرفت، با اینکه حدود دو و نیم تریلیون دلار به بازار تزریق شد تنها توانست بحران اقتصادی را مهار کند و گسترش فزایندۀ دامنۀ بحران را محدود کند، اما ویرانیهایی که این بحران بر جای گذاشت همچنان زخمی عمیق بر پیکرۀ اقتصاد آمریکا و اروپا مانده است و شاید تنها کشورهایی که از آن آسیب جدی ندیدند، کشورهای چین و استرالیا بودند. در نتییجۀ این بحران نقش قدرت اقتصادی فزایندۀ چین آشکارتر شد موجب تشویش خاطر مردم آسیب دیدۀ آمریکا از یک سو و موسسات عظیم تولیدی آمریکا از سوی دیگر شد. لذا سیاستهای کاسبکارانۀ حزب دموکرات و جناحهایی از حزب جمهوریخواه که سوء مدیریت آنها موجبات این بحران و عدم برخورد توانمند با عوارض آن را فراهم آوردند ، باعث بوجود آمدن دیدگاههای انتقادی محافظه کارانه ای گردید که از آن به عنوان "حزب چای" یاد میشود. در واقع "حزب چای" نگرشی عملگرایانه و نه کاسبکارانه را برای رویارویی با بحران ایجاد شده و خشکاندن ریشه های برون مرزی آنرا در سیاستهای خود خواهد گنجانید که در عرصۀ اقتصاد بین المللی رویارویی بدون تعارف با چین خواهد بود. به همین خاطر، هم حزب دموکرات و هم حزب جمهوریخواه و هم چین و هم اروپا از هم اکنون برای رویا رویی با پدیدۀ "حزب چای" آماده میشوند. حزب حاکم دموکرات که به خاطر ضعف رهبری و سیاست کاسبکارانۀ مفرط حتی توان کپی کردن سیاستهای اعلام شدۀ "حزب چای" را هم ندارد هرچند که حدود 18 ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده است و زمان کافی برای آغاز بازنگریها در سیاستهای داخلی و بین المللی را دارد تا در انتخابات آتی "حزب چای" را خلع سلاح نماید ( کپی کردن سیاستها برای از میدان بدر بردن رقیب یک امر معمول است ). از سوی دیگر حزب جمهوریخواه نیز دیگر یک حزب محافظه کار به معنی واقعی کلمه به شمار نمی آید و جریان سیاسی که در دورۀ آقای بوش و حمله به عراق به محافظه کاران نو ( نئو کان ها ) مشهور شدند، نشان از ظهور چهرۀ تهاجمی آمریکا برای پر کردن خلاء ناشی از فروپاشی شوروی سوسیالیستی میداد و در یک هجوم سنگین جیغ و داد اروپا و روسها را در آورد که آنها نیز در پاسخگویی سیاستهای کارشکنانه در رابطه با سیاستهای آمریکا در خاورمیانه (مخصوصا ایران) را شدت بخشیدند. این کارشکنیها نه تنها در دراز مدت به نفع اروپا و روسیه نبود بلکه بیشتر به نفع چین تمام شد. اما در شرایط موجود زمانی جناحهای کاسبکار اروپایی تقریبا به سوی سیاست خودکشی اعتراضی کشانده شدند و به همین دلیل جناحهای کاسبکار حزب جمهوریخواه نیز به سیاست "نشان دادن چهره ای خوب از آمریکا" روی آوردند و نماد این جریان خانم کوندالیزا رایس بود و ادامۀ همان سیاست را آقای باراک اوباما به عهده گرفت. اکنون بار دیگر اندیشه های "نئو کانها" با ظهور "حزب چای" و با پشتوانۀ مردمی در آمریکا دوباره در حال ظهور است و این بار نه باراک اوباما در کار خواهد بود و نه کوندالیزا رایس و این جریان نوظهور در فکر تجدید نظری کلی در رابطه با ساختارهای حزبی و اقتصادی آمریکا است که کمترین نتیجۀ آن اتخاذ سیاستی تهاجمی در عرصۀ بین المللی خواهد بود و نوک پیکان حمله در عرصۀ بین المللی اقتصاد بادکنکی چین است، زیرا بدون حل مسئلۀ چین مسئلۀ کشورهایی مانند کره شمالی و ایران و پاکستان وافغانستان و عراق و لبنان و ترکیه همچنان نه تنها لاینحل خواهد ماند بلکه روز به روز بر وخامت اوضاع ( به نفع چین و به ضرر آمریکا ) افزوده خواهد شد.
اگر در زمان پیش روی، "حزب چای" بتواند دیدگاههای خود را به طور مدوّن تری ارائه دهد، پیروزی آنان در انتخابات آینده و نه چندان دور آمریکا صفحۀ جدیدی در صحنۀ مبارزات غولها خواهد گشود که نتیجۀ آن بیداری "فیل خفته" و به خواب رفتن " اژدهای بیدار" است.
پاینده ایران- برقرار باد آیین ریشه ای- کوبنده تندر
کژدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر