۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

ایرانخواهان و دشمنان ایران

چه کسانی لایق ترند؟

آیا خواستن و آرزوی چیزی را داشتن به طور طبیعی لیاقت رسیدن به آن خواسته را هم ایجاد میکند؟ به کلامی دیگر آیا همینقدر که کسی دلش بستنی بخواهد باید دستهایی غیبی بگویند : بفرمایید این هم بستنی.... دیگه چه امری داشتید؟ تجربه میگوید که یا باید کار کرد و بهای بستنی را پرداخت و یا آنرا دزدید. یعنی در هر دو حالت باید کاری کرد.

فرهنگی که در انجمن پادشاهی ایران- تندر ریشه ای عمیق دارد، خرد گرایی است. شاید ما به دشمنانمان دشنام دهیم( جنگ روانی) اما هیچگاه کارهایی را که بر اساس خرد انجام میدهند، خوار نمیشماریم هرچند میدانیم که ضربات سنگینی را بر پیکر ایران و ایران خواهان وارد می آورد. خرد گرایی محض مانند شمشیر است و ما شمشیر را محکوم نمیکنیم بلکه در پی کشتن دشمن هستیم. اگر ما نیز شمشیر خرد را در دست داشته باشیم آنگاه است که لیاقت نبرد را خواهیم داشت و گرنه باید بر خاک ذلت افتاد و مرد.

از زمانی که دار و دستۀ "اوباشان نظامی"تمامی تواناییهای فکری و مالی و نظامی و منابع انسانی شان را در جهت "حفظ خود" به کار بسته و نه تنها در داخل بلکه در خارج کشور نیز به ساختن برج و باروهای دفاعی دست یازیده اند، آیا باید از آنها یاد گرفت ویا اینکه با برخورد احساسی تمامی تلاشهای آنان را احمقانه دانست و از کنارش گذشت؟ پس چرا حد اقل از دشمنانمان یاد نگیریم؟ آن زمان که من میگفتم این جنبش ( سبز) محکوم به شکست است همه داد میزدند که خواهی دید که پیروز میشویم و آنروز حق نداری از نعمات پیروزی استفاده کنی، حالا از همان آقایان میپرسم که چرا به حرفهایی که میزدم به یاوه هایی مانند خشونت طلب پاسخ میدادید و نتیجۀ گه کاریهای چریکهای فدایی و مجاهدین را به رخ من میکشیدید که زمین تا آسمان با نظرات ما در رابطه با مبارزۀ مسلحانه فرق داشتند، حالا بفرمایید کجا چمباتمه زده اید؟ چند تا پتیشن امضائ کرده اید؟ حال سکینه خانم چطور است؟ بالاخره سنگسار میشود یا نمیشود؟ راستی " سکینه خانم بعدی" کی محکوم میشود تا برایش گریه کنید ( این آهنگ را گوش بدهید) تا ببینینید کجا هستید .

از همین امروز به شما قول میدهم که رئیس جمهور آیندۀ شما "اسفندیار رحیم مشایی" خواهد بود مگر آنکه همانطور که پیشتر گفته ام : یا مردم ایران به پا خیزند و یا معادلات جهانی عوض شوند و هجومی عمومی تمامی برج و باروهای رژیم را نابود کند.

دشمنان ایران سی سال است که دارند تلاش میکنند و دوستداران ایران سی سال است که یا خوابیده اند و یا در پی نخود سیاه میدوند. به تمامی آثار نوشتاری و گفتاری ایران یاران نگاهی بیفکنید، یا به دنبال نخود سیاه امضای پتیشن هستند و یا منتظرند که ببینند چند نفر را دار زدند تا لقمه نانی برای خبر نامه و یا وبلاگشان در آید و یا در بدر دنبال نوشتن مقاله های جانگداز در بارۀ " سکینه آشتیانی " بوده و یا منتظرند که سپاه یک قرارداد دیگر اقتصادی ببندد تا آنها بتوانند یک آه سنگین بکشند و بازهم برای یکصد هزارمین بار در بارۀ مافیای سپاه به مردم آگاهی دهند. آیا این خجالت آور نیست؟ یعنی این آدمها فکر میکنند که دارند مبارزۀ سیاسی میکنند؟ آیا دیده اید که کسی تولید اندیشه بکند؟ من مطمئن هستم که ما در انجمن پادشاهی ایران - تندر بسیار کمتر از دیگران مزخرف بافی کرده ایم. حدود سه روز است که از دوستان خواسته ام مرا با ارائۀ نظراتشان یاری دهند. نمیدانم این چه ترسی است که در وجود همگان رخنه کرده است و حتی در فضای مجازی نیز با اینکه همه میتوانند به آسانی VPN تهیه کنند و از شر ردیابی شدن هم خلاص شوند هنوز هم با آنکه به این وبلاگ سر میزنند ولی حتی از یک کلمه نظر دادن هم دریغ میکنند. و یا حد اقل اگر مطالب این وبلاگ را دوست دارند به چند نفر دیگر هم پیشنهاد مطالعۀ آنرا نمیدهند. حال با این وضعیت آیا ما مبارزه را پیش خواهیم برد؟ و یا " اوباشان " یکه تاز میدان خواهند ماند. آیا باور دارید که با ادامۀ این وضعیت " رحیم مشایی" رییس جمهور ما خواهد شد؟ و آیا باور دارید که تا زمانی که ما نتوانیم بر ترسهای مسخره و خود سانسوری های ابلهانه چیره شویم لیاقت رییس جمهوری بهتر از " احمدی نژاد " و " رحیم مشایی " را نخواهیم داشت. من شنیده ام که در اروپا ایرانیان از همدیگر گریزانند و از ایرانی بودنشان شرم دارند و نمیدانم که تا چه حد این مسئله واقعیت دارد، اما اگر صحت داشته باشد چه نامی بر این احساس به غیر از "روحیۀ موالی گری" میتوانید بگزارید؟
آیا پیروزی نشانۀ لیاقت است و یا شکست؟
به امید پاسخ
کژدم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر